newspart/index2
زبان فارسی / ادبیات فارسی/خط فارسی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
زبان فارسی

شما باید روشن کنید که چه میخواهید بگویید. الان مثنویهای دشواری مثل «گلشن راز» داریم که ملاحظه میکنید، چه‌قدر برای آن شرح نوشته‌اند. کسی مثل لاهیجی - که فیلسوف است - نشسته برای «گلشن راز» شرح نوشته است. اگر کسی مطلبی را بلد باشد، شعر را که نگاه کرد، بالاخره خواهد فهمید که این شعر، گویای آن مطلب است. طوری نباشد که شعر، گویای مراد شاعر نباشد. یعنی اگر ذهن من گنجایش دارد که آن مطلب را بفهمد، باید از گفته‌ی شما آن را بفهمم. اگر گفته‌ی شما آن را نرساند، این خروج از قواعد است.
ما یک وقت با آقای معلم راجع به این بیت «بیدل» :
حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌یی است‌
طاووس جلوه‌زار تو آیینه‌ی خانه‌یی است‌
صحبت میکردیم. قرار شد که ایشان شرح خود را بنویسند و برای ما بفرستند؛ ولی بالاخره به وعده‌شان هم وفا نکردند! این بیت یقیناً در دیوان «بیدل» معنا دارد؛ کمااین‌که معلوم شد که در شعر آقای عزیزی، حیرت و آیینه و امثال آن هم با دیوان «بیدل» مرتبط است. اینها واژه‌هایی است که «بیدل» به کار می‌برد؛ لیکن الان در دنیای زبان فارسی، غیر از برادران افغانی - که در افغانستان، به «بیدل» ارادت صوفیگرانه دارند و من نمیدانم که همانها هم چه‌قدر میفهمند - در هیچ جای دیگری از جهان زبان فارسی، شعر «بیدل» رواج ندارد. اگرچه بالاخره عده‌یی به این اشعار نگاه میکنند؛ مثلاً برادر شاعری میخواند و در آن غرق میشود و چیزی میفهمد؛ اما این‌که ملاک شعر قابل فهم نیست.
شما که شعر میخوانید، باید من بفهمم. الان شما شعر میخوانید؛ ولی من نمیفهمم که چه میگویید. این، یک ایراد است. یافارسی من باید ضعیف باشد که نفهمم، یا باید مطلبی فراتر از گنجایش ذهن من باشد، یا من باید به زبان شعر آشنا نباشم. اما اگر من فارسی بلدم، به زبان شعر آشنایم، فنون گوناگون ترصیع و مصنوعات شعر را هم کم و بیش میدانم، این مطلب هم مطلب خیلی غیرقابل فهمی نیست و درعین‌حال شما میخوانید و من نمیفهمم، این یک عیب است.
مخاطب شما، فارسی زبان است. بالاخره شما باید با مخاطبتان ارتباط بگیرید. هنرمند باید قادر بر ارتباطگیری با مخاطب خودش  باشد؛ والّا هنرمندی که نتواند مخاطبش را به خودش وصل کند، این چه هنرمندی است؟ شما که نمیخواهید با یک قشر خاص، یا با چند نفر معدود حرف بزنید؛ شما میخواهید با یک ملت حرف بزنید؛ زیرا مایلید شعرتان ماندگار بماند. به نظر من، اینها جزو قواعد حتمی شعر و جلوتر از قواعد عروض و قافیه است؛ چون قاعده‌ی عروض و قافیه را شکستند، اما این قابل شکستن نیست؛ اینها قواعد محاوره است.1369/01/31

لینک ثابت
زبان فارسی

مسأله‌ی دیگر، مسأله‌ی زبان است. واقعاً این یک هنر است که انسان، هم درست حرف بزند، هم بعد از هفتصد سال وقتی که غزل و گلستان و بوستانش را میخوانی، آن را بفهمی و هیچ مشکلی نداشته باشی؛ خیلی عجیب است. زبانامروز، همان زبانی است که حافظ و سعدی با آن حرف میزدند. زبان امروز، زبان فردوسی نیست؛ ولی در خراسان این  مستثناست و در آن‌جاها رایج است. البته این‌طور نیست که بخواهم مدح خراسانیها را بگویم. نه، خیلی از کلماتی که فردوسی در شاهنامه استعمال کرده، در مشهد ما جزو کلمات رایج است؛ یعنی استعمال میشود و در همین گویش معمولی وجود دارد.
غرضم این است که این واقعاً هنر است که آدم طوری حرف بزند که یقیناً در آینده هم مخاطب داشته باشد. این اشعار را نه‌فقط افراد فارسیزبان میشناسند، بلکه در همه‌جای دنیای اسلام شناخته شده است. آن‌وقتها ظاهراً دمشق و بغداد و سایر  نقاط جهان اسلام را زیر پر گرفته بود؛ امروز هم وقتی که شما آن کتابها را باز میکنید و میخوانید، در فهمیدنش اصلاً مشکلی ندارید؛ به شرطی که فارسی را بلد باشید. چنانچه کسی فارسی بلد نباشد، بحث دیگری است. البته ما زبان سعدی و حافظ را توصیه نمیکنیم؛ زبان فصیح امروز را توصیه میکنیم.
به نظر من، گاهی اوقات ترکیبهای زیادی درست میشود، که باید قدری جلویش گرفته شود. ترکیب‌سازی هم شرایطی دارد. درست است که زبان ما، زبان ترکیبی است؛ اما بالاخره این ترکیب را چه کسی باید بسازد؟ زبان فارسی، خصوصیتش ترکیب‌پذیری است و میتواند بینهایت مفهوم را در خودش جای بدهد. گمان میکنم که هیچ زبانی مثل زبان فارسی نیست - حالا زبانهایی که ما تا حدودی بلد هستیم؛ مثل عربی و ترکی - که بشود راحت دو یا سه کلمه را با هم ترکیب کرد و مثلاً چیزی مثل «شترگاو پلنگ» درآورد. واقعاً شترگاو پلنگ یک حیوان است؛ اما موجودی که هم شتر، هم گاو و هم پلنگ باشد، در عالم خارج وجود ندارد؛ درعین‌حال شما قشنگ میتوانید شترگاو پلنگ را در ذهنتان ترسیم کنید.
گاهی اوقات مثلاً میبینیم که یک شاعر فصیح، در آخر دیوان خود - که واقعاً اشعارش بسیار خوب است - چند کلمه نثر مینویسد که بعضی از عبارات آن، اشتباه واضح است. فرضاً از تعبیر «لازم به ذکر است» استفاده میکند که غلط است. بایستی همپای شعر، در زمینه‌ی نگارش نثر درست هم تلاش نمایید.1369/01/31

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی