واقعی نبودن شعار آزادی در دنیای غرب
شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یک شعار واقعی نیست. یک چیزی که در صورت و ظاهرْ آزادی است، وجود دارد، اما در واقع آزادی به آن معنایی که ادعا میکنند، نیست، بلکه حتی سانسور و اختناق به شکل بسیار ظریف و موذیانهای در این کشورها وجود دارد. سانسوری که در کشورهای غرب هست، تقریباً از جهاتی شبیه هست به همان سانسور و کنترلی که در دوران ظهور اسلام در مکه نسبت به افکار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی میکردند، اینها در دوران مدرنیسم زندگی میکنند. روشها تفاوت کرده، اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول کفار نقل میکند که میگفتند: «و قال الّذین کفروا لاتسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلّکم تغلبون»؛(1) به هم توصیه میکردند که گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی که پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن بود، ولوله میکردند، هلهله میکردند و یک جنجال و غوغائی به وجود میآوردند که صدای قرآن و صوت کلام الهی از حنجرهی پیغمبر شنیده نشود؛ که در تواریخ هم این ذکر شده که رسول خدا در کنار کعبه مینشست و آیات قرآن را میخواند؛ عدهای هم مأمور بودند که جنجال کنند، غوغا راه بیندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی که امروز در رسانههای غرب وجود دارد، تقریباً چنین چیزی است. درست است که قانوناً کسی را از بیان کردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتیای که به راه میاندازند، امکان و مجال این را نمیدهد که غیر از همان چیزی که آنها اراده میکنند و میخواهند، صدایی به گوش کسی برسد.1366/02/04
1 )
سوره مبارکه فصلت آیه 26
وَقالَ الَّذينَ كَفَروا لا تَسمَعوا لِهٰذَا القُرآنِ وَالغَوا فيهِ لَعَلَّكُم تَغلِبونَ
ترجمه:
کافران گفتند: «گوش به این قرآن فراندهید؛ و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!»
لینک ثابت
ضرورت وجود آزادی بیان برای رشد افکار یک جامعه
برخورد افکار و آزادی افکار برای هدایت افکار است. یک نظام و یک رژیم و یک دولت که نمیتواند در راه هدایت افکار قدم برندارد و آن چیزی که برای هدایت افکار مفید هست، آن را انجام ندهد. درست همان دولت و همان دستگاه و همان نظامی که مخلصانه میخواهد کار کند، نباید یک حرکتی را که مایهی گمراهی افکار است، آن را اجازه بدهد. اگر آزادی بیان به هدف و به منظور هدایت افکار است، پس آن بیانی که افکار را هدایت نمیکند بلکه گمراه میکند، مردم را فریب میدهد، حقایق را میپوشاند، باطل را حق جلوه میدهد، حق را باطل جلوه میدهد، آن بیانی که مایهی گمراهی است، یک بیان مضری است. درست به همان دلیل که بیان حقیقت برای هدایت افکار لازم است و آزادی بیان برای رشد افکار لازم است، به همین دلیل برخی از آزادیها که از آن سوء استفاده میشود و افکار گمراه میشوند، حرام است، ممنوع است و نباید انجام بگیرد، که این موضوع آن بحثی است که خواهم کرد و مجموعاً با این اصل اسلامی که از قرائن و شواهد به دست میآید و از آن آیهی شریفهی «فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه»(1) هم به یک نحوی ممکن است استفاده بشود. این در جای خود یک چیز مسلمی است، اما آن حدود و مرزهایی هم که وجود دارد، آن هم مسلم است که انشاءاللّه دنبالهی این مطلب را که مجموعه، نظر اسلام را در باب آزادی بیان روشن خواهد کرد، در یک خطبهی دیگری انشاءاللّه عرض خواهم کرد.1366/02/04
1 )
سوره مبارکه الزمر آیه 17
وَالَّذينَ اجتَنَبُوا الطّاغوتَ أَن يَعبُدوها وَأَنابوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ البُشرىٰ ۚ فَبَشِّر عِبادِ
ترجمه:
و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
1 )
سوره مبارکه الزمر آیه 18
الَّذينَ يَستَمِعونَ القَولَ فَيَتَّبِعونَ أَحسَنَهُ ۚ أُولٰئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولٰئِكَ هُم أُولُو الأَلبابِ
ترجمه:
همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
لینک ثابت
شباهت نقض آزادی در دنیای امروز غرب با دوران ظهور اسلام در مکه
اگر بدقت[به دنیای غرب]نگاه کنیم، خواهیم دید که شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یک شعار واقعی نیست. یک چیزی که در صورت و ظاهرْ آزادی است، وجود دارد، اما در واقع آزادی به آن معنایی که ادعا میکنند، نیست، بلکه حتی سانسور و اختناق به شکل بسیار ظریف و موذیانهای در این کشورها وجود دارد. سانسوری که در کشورهای غرب هست، تقریباً از جهاتی شبیه هست به همان سانسور و کنترلی که در دوران ظهور اسلام در مکه نسبت به افکار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی میکردند، اینها در دوران مدرنیسم زندگی میکنند. روشها تفاوت کرده، اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول کفار نقل میکند که میگفتند: «و قال الّذین کفروا لاتسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلّکم تغلبون»؛ به هم توصیه میکردند که گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی که پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن بود، ولوله میکردند، هلهله میکردند و یک جنجال و غوغائی به وجود میآوردند که صدای قرآن و صوت کلام الهی از حنجرهی پیغمبر شنیده نشود؛ که در تواریخ هم این ذکر شده که رسول خدا در کنار کعبه مینشست و آیات قرآن را میخواند؛ عدهای هم مأمور بودند که جنجال کنند، غوغا راه بیندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی که امروز در رسانههای غرب وجود دارد، تقریباً چنین چیزی است. درست است که قانوناً کسی را از بیان کردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتیای که به راه میاندازند، امکان و مجال این را نمیدهد که غیر از همان چیزی که آنها اراده میکنند و میخواهند، صدایی به گوش کسی برسد. یقیناً امروز مردم آمریکا که یک کشور دموکراسی است یا بسیاری از کشورهای اروپای غربی که متمدنند، از بسیاری از جریانات عالم که به زندگی آنها مربوط میشود، خبر ندارند؛ همان چیزی را میفهمند که رسانهها به آنها میگویند. و رسانهها هم در یک نظام کاملاً کنترلشدهی سیاسی و حسابشده، چیزهایی را در اختیار افکار مردم میگذارند که میخواهند. همان طور که در یکی از بحثهای همین سلسله مباحث شاید در سال گذشته عرض کردم، رسانههای گروهی عمدهی دنیا امروز به وسیلهی دستگاههای صهیونیستی اداره میشوند و هر چند در آن موارد و مطالبی که به مصالح آنها ربطی ندارد آزادی عمل میدهند؛اما درست در آن بزنگاهها، در آنجایی که مصالحشان به خطر میافتد، رسانهها با کمال ظرافت حقیقت را میپوشانند و یک باطلی را به صورت حقیقت به خورد ذهن مردم میدهند. از انقلاب اسلامی، از انقلابهای مردمی دنیا، از ایدههایی که امروز در دنیا هست، از جنایات و فشارها و ظلمهایی که دولتهای اروپایی و آمریکایی نسبت به ملتها روا میدارند و از بسیاری از حقایق دیگر، مردم آن کشورها خبر ندارند. کسی هم قادر نیست که این حرف را به گوش مردم برساند. پس دموکراسی غربی که مدعی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده است، در حقیقت در شعار اینجور است. در عمل آنجا هم آزادی بیان به معنای حقیقی نیست.1366/02/04
لینک ثابت
مخالف نبودن اسلام با آزادىِ اظهار عقیده سالم
اسلام علیالاصول با این مطلب[آزادیِ اظهار عقیده و بیان ]مخالفتی ندارد. اظهار عقیده یکی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یک عقیدهای را دارد و آزاد است که این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد که این نظر خودش را اظهار کند؛ مگر اینکه خود آن اعتقاد یک اعتقاد ممنوعی باشد که در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت کردیم. بنابراین اسلام که طرفدار حقوق انسانهاست، طرفدار این آزادی هم هست. عملاً هم در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اول به موردی برنمیخوریم که جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد. البته این را هم بگویم، به موردی هم بر نمیخوریم که کسی بخواهد بیاید در معرض عام - مثلاً در مسجد - بایستد یک سخنرانی بر خلاف جهتگیریای که مثلا پیغمبر یا خلیفهی زمان دارد اجرا میکند، یک چنین سخنرانیای هم بخواهد کرده باشد، یا برود در یک گوشهای مردم را جمع کند با اینها صحبت کند. موارد اینجوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا کم و بیش هست. اما آنجایی که کسی در این صدد بر میآمد که به خود رسول خدا یا به خلفای اول مطلبی را بیان بکند، ما میدیدیم که با کمال آزادی به او اجازه میدادند. در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یک نفری بلند میشد راجع به یک مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض میکرد یا از او سؤال میکرد. یا در جنگ صفین کسانی بودند که تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یک حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نکرد، تشر نزد، بلکه رفت با آنها صحبت کرد. یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت کرد و حقیقت را برای آنها آشکار کرد. یا در پای منبر خلیفهی دوم وقتی که خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را کج گذاشتم، من را راست کنید و هدایت کنید، یک نفری بلند شد پای منبر، گفت اگر تو کج بروی، با این شمشیر تو را راست خواهیم کرد. کسی هم به او اعتراض نکرد. و همین طور در زمان خلفای دیگر. و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملک مروان. عبدالملک مروان اول کسی بود که روی منبر رسماً و علناً اظهار کرد به مسلمانها که کسی حق ندارد افکار و نظرات خودش را آزادانه بیان کند. گفت: «لا یامرنی احد بتقویاللّه الّا ضربت عنقه»؛ هرکس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اول پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بکند، من گردنش را میزنم. او اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی اعمال کرد و اعلام کرد. و الاّ در زمان او هم آنی که ممنوع شد، اظهارنظر سیاسی بود، باز اظهارنظر دینی و در مسائل دینی، اظهارنظر آسان بود. ما میدیدیم در مسجد پیغمبر یک زندیق و ملحد، یعنی مخالف با اسلام و منکر خدا، نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را میگویند که همین ماجرای توحید مفضّل از آنجا ناشی میشود. مفضّل دید توی مسجد چند نفر نشستند یک حرفهایی دارند میزنند، به اینها پرخاش کرد که شما نشستهاید توی مسجد و خانهی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید میزنید، آنها گفتند که تو شاید از یاران جعفربن محمّد صادق هستی؟ گفت بله. گفتند که ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت ترش را میزنیم، او این عکسالعمل را نشان نمیدهد و تو چرا این عکسالعمل را نشان میدهی؟ که او آمد خدمت امام صادق و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی که امروز به نام «توحید مفضّل» ثبت شده و در کتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت. البته باز خلفای بنی امیه و بیشتر از آنها بنیعباس طاقت نیاوردند و دربارهی مسائل کلامی و خلق قرآن و نمیدانم کلام و مسائل گوناگون یک فشارهای بی حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شکل دیگری برآمد. اما اصولاً در اسلام و در روش حکام اسلامی صدر اول، بیان عقیده در صورتی که سالم باشد، در صورتی که تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد، آزاد است - حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و کتب ضلال و اینها را انشاءاللّه در یک خطبهی دیگری عرض خواهم کرد - اساساً هم به نفع جامعهی اسلامی است که افکار آزاد باشد؛ یعنی کسانی بتوانند افکار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان کنند. در قانون اساسی ما پیش بینی شده که برخورد سالم افکار موجب رشد اندیشههاست. یعنی کسی یک نظری دارد، دیگری نظر مخالف با او دارد. یک برخورد فکری به وجود بیاید، اما سالم؛ نه توأم با روشهای غلط که این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاکم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها که آنها را بعداً عرض میکنیم. کلاً رشد فکری جامعه در این صورت بیشتر تضمین میشود و تأمین میشود و آثار اجتماعی و سیاسیاش هم در جامعه زیاد است. اگر چنانچه کسانی احساس کنند که نظرات خودشان را میتوانند بیان بکنند، جامعه به طرف سالمسازی و وحدت هم پیش میرود. چون آن افکار را میگویند، کسانی هم آنها را جواب میدهند، نظرات به هم نزدیک میشود؛ اختلافنظرهایی که ناشی از نگفتن و کتمان کردن و پوشیده داشتن از یکدیگر هست، بتدریج کم میشود و از بین میرود. شکل کلی قضیه این است.1366/02/04
لینک ثابت
مسئلهی آزادی بیان در دنیای امروز یك مسئلهی عمده است و در حقیقت یك شعار است.1366/02/04
لینک ثابت
همهی برادران و خواهران نمازگزار را توصیه میكنم و دعوت میكنم به رعایت تقوای الهی و حفظ نفس از ورود در حوزهی محرمات پروردگار؛ و تداوم ذكر و توجه و تضرع در این چند روزی كه از ماه مبارك شعبان باقی مانده است؛ و آماده شدن برای ورود در آستانهی ضیافت الهی در ماه مبارك رمضان و گشودن گرههای فراوانی كه به وسیلهی شیطان و نفس اماره، در جان ما و دل ما به وجود آمده است، تا انشاءاللّه بتوانیم از ماه مبارك رمضان به صورت كامل و درست استفاده كنیم و بهره ببریم و ماه رمضان را به معنای حقیقی كلمه برای خودمان مبارك كنیم. از همین حالا باید آماده شد و دل را مهیا كرد برای استضاء به انوار الهی در آن ماه شریف و مبارك.
بحثی كه در خطبههای هفتههای اخیر در اینجا مطرح شد، بحث بود در باب آزادی از نظر اسلام و وظائفی كه حكومت اسلامی بر پایهی تعلیمات قرآن در مورد آزادیهای جامعه و افراد بر عهده دارد. اولاً دربارهی مفهوم آزادی از نظر اسلام و تفاوت آن با آنچه در دنیای غرب به آن آزادی میگویند، ذكر شد و تشریح شد و سپس دربارهی آزادی تفكر و همچنین آزادی عقیده - كه عقیدهی دینی و چه عقیدهی سیاسی - مباحثی به اجمال عرض شد. بحثی كه امروز عنوان میكنم، مسئلهی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده در اسلام است كه یك بحث ظریف و در عین حال بحث مهمی است تا وظائف دولت اسلامی در زمینهی تأمین آزادی بیان روشن بشود. امروز اجمالاً نظر اسلام را آنطوری كه از قرائن و شواهد استفاده میشود در كل مسئلهی آزادی بیان عرض میكنم و در یك خطبهی دیگر انشاءاللّه حدود و مرزهای آزادی بیان را بیان خواهم كرد.
مسئلهی آزادی بیان در دنیای امروز یك مسئلهی عمده است و در حقیقت یك شعار است. دنیای غرب و كشورهای دموكراسی یكی از شعارهائی كه مطرح میكنند و به آن افتخار میكنند، همین مسئلهی آزادی بیان است و معنایش این است از نظر آنها كه در جوامع غربی هر كسی، دارای هر عقیدهای، دارای هر مسلك سیاسیای، میتواند آزادانه نظر خودش را ابراز كند و هیچ منع قانونی برای او وجود ندارد. عمدتاً این شعار را دنیای غرب در مقابل دنیای كمونیست مطرح میكند. چون در دنیای كمونیست آزادی اظهار عقیده نیست و اعتقادی هم در نظر سردمداران جهان كمونیست به آزادی عقیده وجود ندارد؛ یعنی آزادی بیان عقیده؛ یعنی در كشورهای كمونیستی همان نظرات و افكار سیاسی یا همان مكتبی كه مورد قبول رژیم حاكم هست، ترویج میشود در روزنامهها، در رسانههای جمعی؛ در بین مردم تنها یك جریان واحد مطرح میشود و هیچ امكانی در اختیار صاحبان عقاید دیگر و مسلكهای دیگر نیست كه بتوانند نظراتشان را ارائه كنند و در سطحجامعه مطرح كنند؛ اختلاف سلائق سیاسی وجود ندارد و روزنامهها و رسانهها همه یك نظر و یك فكر را كه همان فكر دستگاه حاكم هست، تعقیب میكنند و بیان میكنند. دنیای غرب به عنوان یك امتیازی برای خود، مسئلهی آزادی بیان را به صورت یك شعار مطرح كرده و سالهای متمادی است كه بر روی آن كار میكنند و تبلیغ میكنند. البته عملاً در دنیای غرب هم جای بحث است كه آزادی بیان واقعاً چقدر تأمین شده؟ و آیا همهی نظرات سیاسی و افكاری كه برای ملتهای این كشورها مطرح میشود، قدرت خودنمایی دارند یا نه؟ و اگر بدقت نگاه كنیم، خواهیم دید كه شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یك شعار واقعی نیست. یك چیزی كه در صورت و ظاهرْ آزادی است، وجود دارد، اما در واقع آزادی به آن معنایی كه ادعا میكنند، نیست، بلكه حتی سانسور و اختناق به شكل بسیار ظریف و موذیانهای در این كشورها وجود دارد. سانسوری كه در كشورهای غرب هست، تقریباً از جهاتی شبیه هست به همان سانسور و كنترلی كه در دوران ظهور اسلام در مكه نسبت به افكار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی میكردند، اینها در دوران مدرنیسم زندگی میكنند. روشها تفاوت كرده، اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول كفار نقل میكند كه میگفتند: «و قال الّذین كفروا لاتسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلّكم تغلبون»؛ به هم توصیه میكردند كه گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی كه پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن بود، ولوله میكردند، هلهله میكردند و یك جنجال و غوغائی به وجود میآوردند كه صدای قرآن و صوت كلام الهی از حنجرهی پیغمبر شنیده نشود؛ كه در تواریخ هم این ذكر شده كه رسول خدا در كنار كعبه مینشست و آیات قرآن را میخواند؛ عدهای هم مأمور بودند كه جنجال كنند، غوغا راه بیندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی كه امروز در رسانههای غرب وجود دارد، تقریباً چنین چیزی است. درست است كه قانوناً كسی را از بیان كردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتیای كه به راه میاندازند، امكان و مجال این را نمیدهد كه غیر از همان چیزی كه آنها اراده میكنند و میخواهند، صدایی به گوش كسی برسد. یقیناً امروز مردم آمریكا كه یك كشور دموكراسی است یا بسیاری از كشورهای اروپای غربی كه متمدنند، از بسیاری از جریانات عالم كه به زندگی آنها مربوط میشود، خبر ندارند؛ همان چیزی را میفهمند كه رسانهها به آنها میگویند. و رسانهها هم در یك نظام كاملاً كنترلشدهی سیاسی و حسابشده، چیزهایی را در اختیار افكار مردم میگذارند كه میخواهند. همان طور كه در یكی از بحثهای همین سلسله مباحث شاید در سال گذشته عرض كردم، رسانههای گروهی عمدهی دنیا امروز به وسیلهی دستگاههای صهیونیستی اداره میشوند و هر چند در آن موارد و مطالبی كه به مصالح آنها ربطی ندارد آزادی عمل میدهند؛اما درست در آن بزنگاهها، در آنجایی كه مصالحشان به خطر میافتد، رسانهها با كمال ظرافت حقیقت را میپوشانند و یك باطلی را به صورت حقیقت به خورد ذهن مردم میدهند. از انقلاب اسلامی، از انقلابهای مردمی دنیا، از ایدههایی كه امروز در دنیا هست، از جنایات و فشارها و ظلمهایی كه دولتهای اروپایی و آمریكایی نسبت به ملتها روا میدارند و از بسیاری از حقایق دیگر، مردم آن كشورها خبر ندارند. كسی هم قادر نیست كه این حرف را به گوش مردم برساند. پس دموكراسی غربی كه مدعی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده است، در حقیقت در شعار اینجور است. در عمل آنجا هم آزادی بیان به معنای حقیقی نیست.
و اما راجع به اسلام. در آیات قرآن و احادیث چیز صریحی در باب آزادیِ اظهار عقیده و بیان، بنده پیدا نكردم. شاید هست، من متوجه نشدم و برنخوردم، لكن به طور كلی و همان طور كه قبلاً اشاره شد، به قرائن و شواهد زیادی انسان این را میداند كه اسلام علیالاصول طرفدار آزادی اظهار عقیده است. و طبیعتاً هم اسلام باید همین جور باشد؛ زیرا كه آنجایی از اظهار عقیده خوف و ترسی هست كه نظام حاكم، یا آن مكتبی كه سیاست را در اختیار دارد، در خود احساس ضعف كند. اگر منطق قوی است، اگر سیاستی كه اظهار میشود، سیاست قابل دفاعی است، اگر فكر و مكتب یك فكر و مكتب قابل جذب برای افكار عمومی هست، دلیلی ندارد كه از طرح حرف مخالف انسان بترسد. اسلام قویترین مكتبهاست. قویترین روشها را برای اعلام نظرات خودش به كار میگیرد. سیاستهای حكومت اسلامی یك سیاستهای مردمی است، سیاستهای روشن و صریحی است. بنابراین هیچ ابایی در اسلام نیست كه افكار مخالف، نظرات مخالف، مطرح بشود. علی الاصول مسئله این است. البته مرزهایی هست، حدودی هست، سوءاستفادههایی ممكن است بشود كه جلوی آنها را باید گرفت كه آنها را همان طور كه عرض كردم، در بخش دوم این بحث عرض خواهم كرد. در بخش اول میخواهیم همین مطلب را روشن كنیم كه اسلام علیالاصول با این مطلب مخالفتی ندارد. اظهار عقیده یكی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یك عقیدهای را دارد و آزاد است كه این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد كه این نظر خودش را اظهار كند؛ مگر اینكه خود آن اعتقاد یك اعتقاد ممنوعی باشد كه در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت كردیم. بنابراین اسلام كه طرفدار حقوق انسانهاست، طرفدار این آزادی هم هست. عملاً هم در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اول به موردی برنمیخوریم كه جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد. البته این را هم بگویم، به موردی هم بر نمیخوریم كه كسی بخواهد بیاید در معرض عام - مثلاً در مسجد - بایستد یك سخنرانی بر خلاف جهتگیریای كه مثلا پیغمبر یا خلیفهی زمان دارد اجرا میكند، یك چنین سخنرانیای هم بخواهد كرده باشد، یا برود در یك گوشهای مردم را جمع كند با اینها صحبت كند. موارد اینجوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا كم و بیش هست. اما آنجایی كه كسی در این صدد بر میآمد كه به خود رسول خدا یا به خلفای اول مطلبی را بیان بكند، ما میدیدیم كه با كمال آزادی به او اجازه میدادند. در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یك نفری بلند میشد راجع به یك مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض میكرد یا از او سؤال میكرد. یا در جنگ صفین كسانی بودند كه تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یك حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نكرد، تشر نزد، بلكه رفت با آنها صحبت كرد. یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت كرد و حقیقت را برای آنها آشكار كرد. یا در پای منبر خلیفهی دوم وقتی كه خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را كج گذاشتم، من را راست كنید و هدایت كنید، یك نفری بلند شد پای منبر، گفت اگر تو كج بروی، با این شمشیر تو را راست خواهیم كرد. كسی هم به او اعتراض نكرد. و همین طور در زمان خلفای دیگر. و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملك مروان. عبدالملك مروان اول كسی بود كه روی منبر رسماً و علناً اظهار كرد به مسلمانها كه كسی حق ندارد افكار و نظرات خودش را آزادانه بیان كند. گفت: «لا یامرنی احد بتقویاللّه الّا ضربت عنقه»؛ هركس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اول پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بكند، من گردنش را میزنم. او اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی اعمال كرد و اعلام كرد. و الاّ در زمان او هم آنی كه ممنوع شد، اظهارنظر سیاسی بود، باز اظهارنظر دینی و در مسائل دینی، اظهارنظر آسان بود. ما میدیدیم در مسجد پیغمبر یك زندیق و ملحد، یعنی مخالف با اسلام و منكر خدا، نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را میگویند كه همین ماجرای توحید مفضّل از آنجا ناشی میشود. مفضّل دید توی مسجد چند نفر نشستند یك حرفهایی دارند میزنند، به اینها پرخاش كرد كه شما نشستهاید توی مسجد و خانهی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید میزنید، آنها گفتند كه تو شاید از یاران جعفربن محمّد صادق هستی؟ گفت بله. گفتند كه ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت ترش را میزنیم، او این عكسالعمل را نشان نمیدهد و تو چرا این عكسالعمل را نشان میدهی؟ كه او آمد خدمت امام صادق و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی كه امروز به نام «توحید مفضّل» ثبت شده و در كتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت. البته باز خلفای بنی امیه و بیشتر از آنها بنیعباس طاقت نیاوردند و دربارهی مسائل كلامی و خلق قرآن و نمیدانم كلام و مسائل گوناگون یك فشارهای بی حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شكل دیگری برآمد. اما اصولاً در اسلام و در روش حكام اسلامی صدر اول، بیان عقیده در صورتی كه سالم باشد، در صورتی كه تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد، آزاد است - حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و كتب ضلال و اینها را انشاءاللّه در یك خطبهی دیگری عرض خواهم كرد - اساساً هم به نفع جامعهی اسلامی است كه افكار آزاد باشد؛ یعنی كسانی بتوانند افكار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان كنند. در قانون اساسی ما پیش بینی شده كه برخورد سالم افكار موجب رشد اندیشههاست. یعنی كسی یك نظری دارد، دیگری نظر مخالف با او دارد. یك برخورد فكری به وجود بیاید، اما سالم؛ نه توأم با روشهای غلط كه این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاكم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها كه آنها را بعداً عرض میكنیم. كلاً رشد فكری جامعه در این صورت بیشتر تضمین میشود و تأمین میشود و آثار اجتماعی و سیاسیاش هم در جامعه زیاد است. اگر چنانچه كسانی احساس كنند كه نظرات خودشان را میتوانند بیان بكنند، جامعه به طرف سالمسازی و وحدت هم پیش میرود. چون آن افكار را میگویند، كسانی هم آنها را جواب میدهند، نظرات به هم نزدیك میشود؛ اختلافنظرهایی كه ناشی از نگفتن و كتمان كردن و پوشیده داشتن از یكدیگر هست، بتدریج كم میشود و از بین میرود. شكل كلی قضیه این است.
و من به طور قاطع و قوی میخواهم ادعا بكنم كه روش ما در انقلاب اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی هم همین بوده؛ یعنی آنی كه در قانون اساسی هست و آنی كه امروز پذیرفتهشدهی در نظر نظام جمهوری اسلامی است، همین است. البته هستند همیشه كسانی در جامعه كه از فضای آزاد استفاده میكنند، میگویند آزادی نیست! كسانی كه در رژیمهای اختناقی و استبدادی، نظیر آن افراد توی زندانهایند و اصلاً قدرت نفس كشیدن ندارند. خود آن افراد هم در دوران رژیم گذشته جرئت نمیكردند نفس بكشند و یك كلمه بگویند، در نظام جمهوری اسلامی آزادانه حرف میزنند، مینویسند، جزوه منتشر میكنند، همهی چیزها را زیر سؤال میبرند. حتّی گاهی این كارهاشان ناسالم هم هست؛ یعنی آن روش سلامتی كه شرط آزادی بیان هست، در كارهایشان نیست. در همان نوشتهای كه با استفادهی از فضای آزاد آن را نوشتند و منتشر كردند، در همان نوشته میگویند آزادی نیست! خب این یك نوع دغل كاری است، این فریب است. لكن حقیقت این است. روزنامهها، نویسندگان مقالات، جزوهها و كتابها، حامل نظرات گوناگون است. امروز در مسائل اسلامی، در مسائل اقتصادی، در مسائل مربوط به حكومت، مسائل سیاسی، نظرات گوناگونی هست. توی كتابها مینویسند، این كتابها را هم دارند چاپ میكنند، كسی هم نمیگوید چرا چاپ میكنید. چرا، ممنوعیتهایی هست كه آن ممنوعیتها باز وظیفهی نظام جمهوری اسلامی است كه همان طور كه گفتم، این را باید در یك خطبهی دیگری مشروحاً عرض بكنم كه چه چیزهایی در نظام جمهوری اسلامی ممنوع است.1366/02/04
لینک ثابت
بحثی كه در خطبههای هفتههای اخیر در اینجا مطرح شد، بحث بود در باب آزادی از نظر اسلام و وظائفی كه حكومت اسلامی بر پایهی تعلیمات قرآن در مورد آزادیهای جامعه و افراد بر عهده دارد. اولاً دربارهی مفهوم آزادی از نظر اسلام و تفاوت آن با آنچه در دنیای غرب به آن آزادی میگویند، ذكر شد و تشریح شد و سپس دربارهی آزادی تفكر و همچنین آزادی عقیده - كه عقیدهی دینی و چه عقیدهی سیاسی - مباحثی به اجمال عرض شد. بحثی كه امروز عنوان میكنم، مسئلهی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده در اسلام است كه یك بحث ظریف و در عین حال بحث مهمی است تا وظائف دولت اسلامی در زمینهی تأمین آزادی بیان روشن بشود. امروز اجمالاً نظر اسلام را آنطوری كه از قرائن و شواهد استفاده میشود در كل مسئلهی آزادی بیان عرض میكنم و در یك خطبهی دیگر انشاءاللّه حدود و مرزهای آزادی بیان را بیان خواهم كرد.
مسئلهی آزادی بیان در دنیای امروز یك مسئلهی عمده است و در حقیقت یك شعار است. دنیای غرب و كشورهای دموكراسی یكی از شعارهائی كه مطرح میكنند و به آن افتخار میكنند، همین مسئلهی آزادی بیان است و معنایش این است از نظر آنها كه در جوامع غربی هر كسی، دارای هر عقیدهای، دارای هر مسلك سیاسیای، میتواند آزادانه نظر خودش را ابراز كند و هیچ منع قانونی برای او وجود ندارد. عمدتاً این شعار را دنیای غرب در مقابل دنیای كمونیست مطرح میكند. چون در دنیای كمونیست آزادی اظهار عقیده نیست و اعتقادی هم در نظر سردمداران جهان كمونیست به آزادی عقیده وجود ندارد؛ یعنی آزادی بیان عقیده؛ یعنی در كشورهای كمونیستی همان نظرات و افكار سیاسی یا همان مكتبی كه مورد قبول رژیم حاكم هست، ترویج میشود در روزنامهها، در رسانههای جمعی؛ در بین مردم تنها یك جریان واحد مطرح میشود و هیچ امكانی در اختیار صاحبان عقاید دیگر و مسلكهای دیگر نیست كه بتوانند نظراتشان را ارائه كنند و در سطح جامعه مطرح كنند؛ اختلاف سلائق سیاسی وجود ندارد و روزنامهها و رسانهها همه یك نظر و یك فكر را كه همان فكر دستگاه حاكم هست، تعقیب میكنند و بیان میكنند. دنیای غرب به عنوان یك امتیازی برای خود، مسئلهی آزادی بیان را به صورت یك شعار مطرح كرده و سالهای متمادی است كه بر روی آن كار میكنند و تبلیغ میكنند. البته عملاً در دنیای غرب هم جای بحث است كه آزادی بیان واقعاً چقدر تأمین شده؟ و آیا همهی نظرات سیاسی و افكاری كه برای ملتهای این كشورها مطرح میشود، قدرت خودنمایی دارند یا نه؟ و اگر بدقت نگاه كنیم، خواهیم دید كه شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یك شعار واقعی نیست. یك چیزی كه در صورت و ظاهرْ آزادی است، وجود دارد، اما در واقع آزادی به آن معنایی كه ادعا میكنند، نیست، بلكه حتی سانسور و اختناق به شكل بسیار ظریف و موذیانهای در این كشورها وجود دارد. سانسوری كه در كشورهای غرب هست، تقریباً از جهاتی شبیه هست به همان سانسور و كنترلی كه در دوران ظهور اسلام در مكه نسبت به افكار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی میكردند، اینها در دوران مدرنیسم زندگی میكنند. روشها تفاوت كرده، اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول كفار نقل میكند كه میگفتند: «و قال الّذین كفروا لاتسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلّكم تغلبون»؛ به هم توصیه میكردند كه گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی كه پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن بود، ولوله میكردند، هلهله میكردند و یك جنجال و غوغائی به وجود میآوردند كه صدای قرآن و صوت كلام الهی از حنجرهی پیغمبر شنیده نشود؛ كه در تواریخ هم این ذكر شده كه رسول خدا در كنار كعبه مینشست و آیات قرآن را میخواند؛ عدهای هم مأمور بودند كه جنجال كنند، غوغا راه بیندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی كه امروز در رسانههای غرب وجود دارد، تقریباً چنین چیزی است. درست است كه قانوناً كسی را از بیان كردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتیای كه به راه میاندازند، امكان و مجال این را نمیدهد كه غیر از همان چیزی كه آنها اراده میكنند و میخواهند، صدایی به گوش كسی برسد. یقیناً امروز مردم آمریكا كه یك كشور دموكراسی است یا بسیاری از كشورهای اروپای غربی كه متمدنند، از بسیاری از جریانات عالم كه به زندگی آنها مربوط میشود، خبر ندارند؛ همان چیزی را میفهمند كه رسانهها به آنها میگویند. و رسانهها هم در یك نظام كاملاً كنترلشدهی سیاسی و حسابشده، چیزهایی را در اختیار افكار مردم میگذارند كه میخواهند. همان طور كه در یكی از بحثهای همین سلسله مباحث شاید در سال گذشته عرض كردم، رسانههای گروهی عمدهی دنیا امروز به وسیلهی دستگاههای صهیونیستی اداره میشوند و هر چند در آن موارد و مطالبی كه به مصالح آنها ربطی ندارد آزادی عمل میدهند؛اما درست در آن بزنگاهها، در آنجایی كه مصالحشان به خطر میافتد، رسانهها با كمال ظرافت حقیقت را میپوشانند و یك باطلی را به صورت حقیقت به خورد ذهن مردم میدهند. از انقلاب اسلامی، از انقلابهای مردمی دنیا، از ایدههایی كه امروز در دنیا هست، از جنایات و فشارها و ظلمهایی كه دولتهای اروپایی و آمریكایی نسبت به ملتها روا میدارند و از بسیاری از حقایق دیگر، مردم آن كشورها خبر ندارند. كسی هم قادر نیست كه این حرف را به گوش مردم برساند. پس دموكراسی غربی كه مدعی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده است، در حقیقت در شعار اینجور است. در عمل آنجا هم آزادی بیان به معنای حقیقی نیست.
و اما راجع به اسلام. در آیات قرآن و احادیث چیز صریحی در باب آزادیِ اظهار عقیده و بیان، بنده پیدا نكردم. شاید هست، من متوجه نشدم و برنخوردم، لكن به طور كلی و همان طور كه قبلاً اشاره شد، به قرائن و شواهد زیادی انسان این را میداند كه اسلام علیالاصول طرفدار آزادی اظهار عقیده است. و طبیعتاً هم اسلام باید همین جور باشد؛ زیرا كه آنجایی از اظهار عقیده خوف و ترسی هست كه نظام حاكم، یا آن مكتبی كه سیاست را در اختیار دارد، در خود احساس ضعف كند. اگر منطق قوی است، اگر سیاستی كه اظهار میشود، سیاست قابل دفاعی است، اگر فكر و مكتب یك فكر و مكتب قابل جذب برای افكار عمومی هست، دلیلی ندارد كه از طرح حرف مخالف انسان بترسد. اسلام قویترین مكتبهاست. قویترین روشها را برای اعلام نظرات خودش به كار میگیرد. سیاستهای حكومت اسلامی یك سیاستهای مردمی است، سیاستهای روشن و صریحی است. بنابراین هیچ ابایی در اسلام نیست كه افكار مخالف، نظرات مخالف، مطرح بشود. علی الاصول مسئله این است. البته مرزهایی هست، حدودی هست، سوءاستفادههایی ممكن است بشود كه جلوی آنها را باید گرفت كه آنها را همان طور كه عرض كردم، در بخش دوم این بحث عرض خواهم كرد. در بخش اول میخواهیم همین مطلب را روشن كنیم كه اسلام علیالاصول با این مطلب مخالفتی ندارد. اظهار عقیده یكی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یك عقیدهای را دارد و آزاد است كه این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد كه این نظر خودش را اظهار كند؛ مگر اینكه خود آن اعتقاد یك اعتقاد ممنوعی باشد كه در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت كردیم. بنابراین اسلام كه طرفدار حقوق انسانهاست، طرفدار این آزادی هم هست. عملاً هم در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اول به موردی برنمیخوریم كه جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد. البته این را هم بگویم، به موردی هم بر نمیخوریم كه كسی بخواهد بیاید در معرض عام - مثلاً در مسجد - بایستد یك سخنرانی بر خلاف جهتگیریای كه مثلا پیغمبر یا خلیفهی زمان دارد اجرا میكند، یك چنین سخنرانیای هم بخواهد كرده باشد، یا برود در یك گوشهای مردم را جمع كند با اینها صحبت كند. موارد اینجوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا كم و بیش هست. اما آنجایی كه كسی در این صدد بر میآمد كه به خود رسول خدا یا به خلفای اول مطلبی را بیان بكند، ما میدیدیم كه با كمال آزادی به او اجازه میدادند. در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یك نفری بلند میشد راجع به یك مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض میكرد یا از او سؤال میكرد. یا در جنگ صفین كسانی بودند كه تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یك حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نكرد، تشر نزد، بلكه رفت با آنها صحبت كرد. یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت كرد و حقیقت را برای آنها آشكار كرد. یا در پای منبر خلیفهی دوم وقتی كه خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را كج گذاشتم، من را راست كنید و هدایت كنید، یك نفری بلند شد پای منبر، گفت اگر تو كج بروی، با این شمشیر تو را راست خواهیم كرد. كسی هم به او اعتراض نكرد. و همین طور در زمان خلفای دیگر. و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملك مروان. عبدالملك مروان اول كسی بود كه روی منبر رسماً و علناً اظهار كرد به مسلمانها كه كسی حق ندارد افكار و نظرات خودش را آزادانه بیان كند. گفت: «لا یامرنی احد بتقویاللّه الّا ضربت عنقه»؛ هركس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اول پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بكند، من گردنش را میزنم. او اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی اعمال كرد و اعلام كرد. و الاّ در زمان او هم آنی كه ممنوع شد، اظهارنظر سیاسی بود، باز اظهارنظر دینی و در مسائل دینی، اظهارنظر آسان بود. ما میدیدیم در مسجد پیغمبر یك زندیق و ملحد، یعنی مخالف با اسلام و منكر خدا، نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را میگویند كه همین ماجرای توحید مفضّل از آنجا ناشی میشود. مفضّل دید توی مسجد چند نفر نشستند یك حرفهایی دارند میزنند، به اینها پرخاش كرد كه شما نشستهاید توی مسجد و خانهی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید میزنید، آنها گفتند كه تو شاید از یاران جعفربن محمّد صادق هستی؟ گفت بله. گفتند كه ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت ترش را میزنیم، او این عكسالعمل را نشان نمیدهد و تو چرا این عكسالعمل را نشان میدهی؟ كه او آمد خدمت امام صادق و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی كه امروز به نام «توحید مفضّل» ثبت شده و در كتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت. البته باز خلفای بنی امیه و بیشتر از آنها بنیعباس طاقت نیاوردند و دربارهی مسائل كلامی و خلق قرآن و نمیدانم كلام و مسائل گوناگون یك فشارهای بی حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شكل دیگری برآمد. اما اصولاً در اسلام و در روش حكام اسلامی صدر اول، بیان عقیده در صورتی كه سالم باشد، در صورتی كه تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد، آزاد است - حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و كتب ضلال و اینها را انشاءاللّه در یك خطبهی دیگری عرض خواهم كرد - اساساً هم به نفع جامعهی اسلامی است كه افكار آزاد باشد؛ یعنی كسانی بتوانند افكار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان كنند. در قانون اساسی ما پیش بینی شده كه برخورد سالم افكار موجب رشد اندیشههاست. یعنی كسی یك نظری دارد، دیگری نظر مخالف با او دارد. یك برخورد فكری به وجود بیاید، اما سالم؛ نه توأم با روشهای غلط كه این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاكم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها كه آنها را بعداً عرض میكنیم. كلاً رشد فكری جامعه در این صورت بیشتر تضمین میشود و تأمین میشود و آثار اجتماعی و سیاسیاش هم در جامعه زیاد است. اگر چنانچه كسانی احساس كنند كه نظرات خودشان را میتوانند بیان بكنند، جامعه به طرف سالمسازی و وحدت هم پیش میرود. چون آن افكار را میگویند، كسانی هم آنها را جواب میدهند، نظرات به هم نزدیك میشود؛ اختلافنظرهایی كه ناشی از نگفتن و كتمان كردن و پوشیده داشتن از یكدیگر هست، بتدریج كم میشود و از بین میرود. شكل كلی قضیه این است.
و من به طور قاطع و قوی میخواهم ادعا بكنم كه روش ما در انقلاب اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی هم همین بوده؛ یعنی آنی كه در قانون اساسی هست و آنی كه امروز پذیرفتهشدهی در نظر نظام جمهوری اسلامی است، همین است. البته هستند همیشه كسانی در جامعه كه از فضای آزاد استفاده میكنند، میگویند آزادی نیست! كسانی كه در رژیمهای اختناقی و استبدادی، نظیر آن افراد توی زندانهایند و اصلاً قدرت نفس كشیدن ندارند. خود آن افراد هم در دوران رژیم گذشته جرئت نمیكردند نفس بكشند و یك كلمه بگویند، در نظام جمهوری اسلامی آزادانه حرف میزنند، مینویسند، جزوه منتشر میكنند، همهی چیزها را زیر سؤال میبرند. حتّی گاهی این كارهاشان ناسالم هم هست؛ یعنی آن روش سلامتی كه شرط آزادی بیان هست، در كارهایشان نیست. در همان نوشتهای كه با استفادهی از فضای آزاد آن را نوشتند و منتشر كردند، در همان نوشته میگویند آزادی نیست! خب این یك نوع دغل كاری است، این فریب است. لكن حقیقت این است. روزنامهها، نویسندگان مقالات، جزوهها و كتابها، حامل نظرات گوناگون است. امروز در مسائل اسلامی، در مسائل اقتصادی، در مسائل مربوط به حكومت، مسائل سیاسی، نظرات گوناگونی هست. توی كتابها مینویسند، این كتابها را هم دارند چاپ میكنند، كسی هم نمیگوید چرا چاپ میكنید. چرا، ممنوعیتهایی هست كه آن ممنوعیتها باز وظیفهی نظام جمهوری اسلامی است كه همان طور كه گفتم، این را باید در یك خطبهی دیگری مشروحاً عرض بكنم كه چه چیزهایی در نظام جمهوری اسلامی ممنوع است.
به طور خلاصه میتوانیم اینجوری بگوییم كه برخورد افكار و آزادی افكار برای هدایت افكار است. یك نظام و یك رژیم و یك دولت كه نمیتواند در راه هدایت افكار قدم برندارد و آن چیزی كه برای هدایت افكار مفید هست، آن را انجام ندهد. درست همان دولت و همان دستگاه و همان نظامی كه مخلصانه میخواهد كار كند، نباید یك حركتی را كه مایهی گمراهی افكار است، آن را اجازه بدهد. اگر آزادی بیان به هدف و به منظور هدایت افكار است، پس آن بیانی كه افكار را هدایت نمیكند بلكه گمراه میكند، مردم را فریب میدهد، حقایق را میپوشاند، باطل را حق جلوه میدهد، حق را باطل جلوه میدهد، آن بیانی كه مایهی گمراهی است، یك بیان مضری است. درست به همان دلیل كه بیان حقیقت برای هدایت افكار لازم است و آزادی بیان برای رشد افكار لازم است، به همین دلیل برخی از آزادیها كه از آن سوء استفاده میشود و افكار گمراه میشوند، حرام است، ممنوع است و نباید انجام بگیرد، كه این موضوع آن بحثی است كه خواهم كرد و مجموعاً با این اصل اسلامی كه از قرائن و شواهد به دست میآید و از آن آیهی شریفهی «فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه»(3) هم به یك نحوی ممكن است استفاده بشود.1366/02/04
لینک ثابت
مسئلهی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده در اسلام یک بحث ظریف و در عین حال بحث مهمی است تا وظائف دولت اسلامی در زمینهی تأمین آزادی بیان روشن بشود1366/02/04
لینک ثابت
اظهار عقیده یکی از حقوق طبیعی انسان است1366/02/04
لینک ثابت
وقتی انسان یک عقیدهای را دارد و آزاد است که این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد که این نظر خودش را اظهار کند؛ مگر اینکه خود آن اعتقاد یک اعتقاد ممنوعی باشد1366/02/04
لینک ثابت
اسلام که طرفدار حقوق طرفدار آزادی اظهار عقیده است.1366/02/04
لینک ثابت
در اسلام، بیان عقیده در صورتی که سالم باشد، تویش اغواگری و اضلال نباشد، آزاد است.1366/02/04
لینک ثابت
به نفع جامعهی اسلامی است که افکار آزاد باشد1366/02/04
لینک ثابت
در قانون اساسی ما پیش بینی شده که برخورد سالم افکار موجب رشد اندیشههاست.1366/02/04
لینک ثابت
در نوشتهای که با استفادهی از فضای آزاد آن را نوشتند و منتشر کردند، میگویند آزادی نیست! این یک نوع دغل کاری است.1366/02/04
لینک ثابت
برخورد افکار و آزادی افکار برای هدایت افکار است.1366/02/04
لینک ثابت