![]()
سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام
![]()
زندگی امام موسیبن جعفر(ع)؛تلاشی جهت تحقق اسلام ناب
برداشت خلفا از زندگی ائمه علیهم السلام
روایات «الائمّة نور الله» نشانه ای از حرکت مبارزاتی اهل بیت علیهم السلام
گفتگوی امام کاظم علیه السلام با راهب مسیحی
ادامه مبارزه سیاسی امام باقر حتی پس از شهادتشان
تعیین وقت حکومت اهل بیت علیهم السلام در روایت
امید حکومت اهل بیت در زمان امام باقر علیه السلام
حرکت سیاسی امام باقر علیه السلام
وجوب تقیه توسط شیعیان زمان ائمه علیهم السلام
تندی اصحاب ائمه با حکومتهای طاغوت خلفا
بغض خلفا نسبت به ائمه فقط از حسادت نبوده است
حد و مرز فدک در بیان امام کاظم علیه السلام
تایید و حمایت بعضی از قیامهای مسلحانه علیه حکومت طاغوت توسط ائمه
اصرار خلفا بر نسبت دادن امامت به خودشان
تحلیل زندگی مبارزاتی حضرت موسی بن جعفر(ع)
مانع نبودن علم الهی ائمه (علیهم السّلام) از مبارزات سیاسی آنان
![]() مربوط به : پیام به سوّمین کنگرهی جهانى حضرت امام رضا (علیه السّلام)
تاریخ : 1368/07/26 نوع(ها) : روایت تاریخی کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام), انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, خلفای بنیعباس, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام), تقیه, تاریخ حکومتهای اموی و عباسی عنوان فیش :[با کلیک روی عنوان زیر، عنوان جدیدی پیشنهاد دهید] زندگی امام موسیبن جعفر(ع)؛تلاشی جهت تحقق اسلام ناب متن فیش : این مقطع سیوپنج ساله (از 148 تا 183 هجری) یعنی دوران امامت حضرت ابیالحسن موسیبن جعفر(علیهماالسّلام) یکی از مهمترین مقاطع زندگینامهی ائمه(علیهمالسّلام) است. دو تن مقتدرترین سلاطین بنی عباس - منصور و هارون - و دو تن از جبّارترین آنان - مهدی و هادی - در آن حکومت میکردند. بسی از قیامها و شورشها و شورشگرها در خراسان، در افریقیه، در جزیرهی موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطاری دیگر، سرکوب و منقاد گردیده و در ناحیهی شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامی، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عباسیان افزوده بود. جریانهای فکری و عقیدتی در این دوران، برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات، انباشته و حربهیی در دست قدرتمداران و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را بر عَلَمدارانِ صحنهی معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود. شعر و هنر، فقه و حدیث و حتّی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنیامیه و نه همچون دهسالهی اول دوران بنیعباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون که در هر یک، حکومت مسلط وقت، به نحوی تهدید میشد؛ تهدیدی جدی دستگاه خلافت را نمیلرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت (علیهمالسّلام) غافل نمیساخت. در این دوران، تنها چیزی که میتوانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی اهل بیت (علیهمالسّلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگیناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوهی الهی «تقیه». و بدین ترتیب است که عظمت حیرتآور و دهشتانگیز جهاد حضرتموسیبنجعفر (علیهوعلیابائهالتحیّةوالسّلام) آشکار میگردد. باید عرض کنم که کاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه که به فحص و شرح زندگی امام موسیبن جعفر(علیهماالسّلام) پرداختهاند، سهم شایستهیی از توجه و تفطن را که باید به حادثهی عظیم و بینظیر «حبس طویلالمدّة»ی این امام هُمام اختصاص مییافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل ماندهاند. در زندگینامهی آن امام عالیمقام، سخن از حوادث گوناگون و بیارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلالهی پیامبر (صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم) و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همهی عمر سیوپنج سالهی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام میماند. تشریح و تبیین این خط است که همهی اجزای این زندگی پرفیض را به یکدیگر مرتبط میسازد و تصویری واضح و متکامل و جهتدار که در آن هر پدیدهیی و هر حادثهیی و هر حرکتی، دارای معنایی است، ارایه میکند. چرا حضرت امام صادق(علیهالسّلام) به «مفضّل» میفرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جای تصریح به کنایه میگوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفی میکند؟ و چرا بالاخره در وصیتنامهی خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر میآورد که نخستین آنان «منصور عباسی» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنانکه پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمیدانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب میکند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز میگشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمهیی به نام «حسنبن عبداللَّه» سخن را به معرفت امام میکشاند و آنگاه خود را امام مفترضالطّاعة، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفهی عباسی در آن متمکن بود، معرفی میکند؟ چرا به «علیبنیقطین» که صاحبمنصب بلندپایهی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان میدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا میخواند؟ چگونه و با چه وسیلهیی آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستردهی اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید میآورد و شبکهیی که تا چین گسترده است، میسازد؟ چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی»، هر کدام در برههیی از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته میشود، آن حضرت در برههیی از دوران سیوپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفهی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه دربارهی من از شما پرسید، بگویید او را نمیشناسیم و نمیدانیم کجاست؟ چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حدّ اعلی تجلیل میکند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را میدهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک میکند که بر همهی کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفهی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن میشود که آن حضرت را به زندانی سخت میافکند و پس از سالها حبس، حتّی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار مییابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید میکند؟ اینها و صدها حادثهی توجه برانگیز و پرمعنی و در عین حال ظاهراً بیارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسیبنجعفر(علیهمالسّلام) هنگامی معنی میشود و ربط مییابد که ما آن رشتهی مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزهی ائمه(علیهمالسّلام) است که در تمام دوران دویستوپنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایهی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیاً، تبیین مسألهی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعهی اسلامی و ثالثاً، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهواله) و همهی پیامبران؛ یعنی اقامهی قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنهی حکومت و سپردن زمام ادارهی زندگی به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند. امام موسیبنجعفر(علیهالسّلام) نیز همهی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگیهای خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتی مییافت؛ عیناً مانند دیگر ائمهی هشتگانه، از زمان امام سجاد(علیهالسّلام) تا امام عسکری(علیهالسّلام) که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتی در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگی آنان، دورهی چهارم از زندگی دویستوپنجاه ساله را تشکیل میدهد که خود نیز به مرحلههایی تقسیم میگردد. جای آن است که این بحث اساسی، از این دیدگاه مورد توجه فضلا و محققان قرار گیرد و در آیینهی این دوران پرشکوه و این مجاهدت بینظیر، راه کمال مسلمین و مخصوصاً پیروان و دوستداران اهل بیت پیامبر(صلّیاللَّهعلیهواله) آشکار گردد. بیشک مجامعی از این قبیل، فرصتهای مغتنم و دیریابی را در اختیار پژوهندگان این حقیقت میگذارد. آخرین ها
پیشنهاد ما
|