1391/07/22
چند قاب چند کلمه - ۱
روایت تصویری از سه روز اول سفر
مهدی قزلی
در این سه روز که از سفر گذشته عکسهایی گرفتم که حیفم آمده منتشر نشود. فکر کنم به دیدنش بیارزد. البته این عکسها توضیحهایی دارد برای کامل شدن وبالعکس در بعضی، عکس کامل کننده متن است.
شب قبل از آمدن آقا رفتیم سطح شهر گشتی زدیم. مردم سرحال و سرخوش بودند. خیلیها بی هدف و برای گشتزنی آمده بودند داخل خیابان. از این صحنهها که مردم با لباس خانگی و چادرِ خانه عکسی از رهبر انقلاب بهدست در شهر بچرخند زیاد دیدیم.
این پسر منقلی گذاشته بود و در میدان دفاع مقدس اسپند دود میکرد. دوربین کوچکم را که دید گفت: بگیر از این پرچمی که روی صورتم انداختم. از لحنش و ژستش خوشم آمد. حسابی به کارش افتخار می کرد.
اسم این پسر محمد است. روز استقبال دیدم سرش را توی چادر مادرش میکند و چنان گریهای راه انداخته که بیا و ببین. پرسیدم و فهمیدم دوست دارد این رفقای رادیویی با او مصاحبه کنند. به یکیشان گفتم و رویم را زمین نینداخت. وقتی با محمد مصاحبه را شروع کرد هنوز هقهق داشت و چشمهایش قرمز بود ولی دو دقیقه بعد نیشش تا بناگوش باز شده بود.
در سفرهای قبلی این فرصت و توفیق را نداشتم مثل بقیه مردم در استقبال حضور داشته باشم. در بجنورد ولی در خیابان امیریه کنار بقیه مردم ایستادم و مثل آنها داد زدم و برای مرجعم دست تکان دادم. در بعضی کارهای مردمی لذتی هست که در عمری زندگی روشنفکری پیدا نمی شود.
به این پیرمرد گفتم: خوب پدر جان میماندید خانه از تلویزیون میدیدید مراسم استقبال را! نگاهم کرد و تکرار کرد: تلویزیون! و بعد خندید و رفت. ندانستم به تلویزیون خندید یا حرف من!
هر کس با وسیله ای خودش را رسانده بود. این خانواده که تعدادشان کم هم نبود بعد از استقبال داشتند برمی گشتند خانه شان. روی این موتور سه چرخ چندتا عکس آقا چسبانده باشند خوب است؟