1390/03/30
مطروحهای از رهبر انقلاب برای «جانبازِ شهید»

در دیدار شاعران آئینی با رهبر معظم انقلاب، که روز چهارشنبه 25 خردادماه برگزار شد، معظمله در رهنمودهایشان شاعران را به موضوع دفاع مقدس و پاسداشت یاد شهیدان دعوت کردند و از مباحث مهم در اینباره که کمتر به آن پرداخته شده، به مقولهی «جانبازان شهید» اشاره فرمودند:
«یکی از همین چیزهائی که مربوط به جنگ است و
از چیزهائی است که ذهن من را مشغول میکند، این جانبازهائی هستند که بعد از مدتی به شهادت میرسند؛ این خودش یک موضوع ویژه است؛ این غیر از شهیدی است که در جبهه شهید شده و دربارهاش هم شعر گفته شده؛ این انسانی است که یک تجربهای را گذرانده و رنجی را تحمل کرده، آخرش هم شهید شده. بگردید موضوعات اینجوری را پیدا کنید.»
در پایان این دیدار، یکی از شاعران از حضرت آیتالله خامنهای خواست که در این موضوع، «مطروحهای» را طرح فرمایند تا شاعران به استقبال آن، شعر بسرایند.
[مطروحه چیست؟]
ایشان نیز ساعتی پس از پایان محفل، مطروحهی زیر را بر صفحهی کاغذ نگاشتند و از شاعران آئینی خواستند تا بر اساس آن، شعر بسرایند. متن مرقومه به شرح زیر است:
«بسمه تعالی
بفرمائید اگر دوستان مایلاند، این مطلع را بسازند
خطاب به جانبازِ شهید:
رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانهی دل
خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانهی دل»

علاقمندان و شعرای گرانقدر، در صورت تمایل میتوانند ابیات سرودهی خویش را در ذیل همین مطلب برای ما ارسال کنند، تا در این پایگاه اطلاعرسانی منتشر شود.
آن دسته از کاربرانی که این صفحه را از خبرخوان (RSS Reader) مشاهده میکنند، میتوانند اشعار خود را از طریق این لینک ارسال کنند.
رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه دل خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه دل سرمست و دلخوش نشیند آخر در آغوش دلبر هر كو نگهدارد این سان پیمان و پیمانه دل تا تو نبودی به عالم پروانه ضرب المثل شد اما كجا باشد اورا این عزم مردانه دل به به چه عشقی چه حالی زیبد كه بر خود ببالی ساقی برایت سراید این گونه مستانه دل رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه دل خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه دل چامی ربودی من اما بیرون ز خمخانه ماندم دل بی دل روی ساقی سر بر سر شانه دل سهم تو شد عشق و مستی با ماهرویان هستی سهم من اما شد آخر آتش به كاشانه دل نومید هرگز مباش از الطاف ساقی" فقیرا" آخر به جائی رسد این آه غریبانه دلرندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه دل خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه دل سرمست و دلخوش نشیند آخر در آغوش دلبر هر كو نگهدارد این سان پیمان و پیمانه دل تا تو نبودی به عالم پروانه ضرب المثل شد اما كجا باشد اورا این عزم مردانه دل به به چه عشقی چه حالی زیبد كه بر خود ببالی ساقی برایت سراید این گونه مستانه دل رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه دل خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه دل چامی ربودی من اما بیرون ز خمخانه ماندم دل بی دل روی ساقی سر بر سر شانه دل سهم تو شد عشق و مستی با ماهرویان هستی سهم من اما شد آخر آتش به كاشانه دل نومید هرگز مباش از الطاف ساقی" فقیرا" آخر به جائی رسد این آه غریبانه دل سید محمد حسین مهدوی از حوزه علمیه امام صادق (ع) كرجبسم الله رندانه آخر ربودی، جامی زخمخانه دل خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه دل استاده همچون سپیدار،افتاده چون بید مجنون در خاك رفتی چو لاله، از بام كاشانه دل شد دودِ جانت هوایی، جسمت اگر آب می شد تو شعله را می سرودی، با رقص پروانه دل آن قطره هایی كه می ریخت، از ساقه ات، برگ هایت روئید از آن دشت ها دشت، گل در گلستانه دل رویت پریشان اگر شد، در تندباد حوادث سامانش آمد سرانجام از دست و از شانه دل عمری صدف گونه تن را؛ بر دوش جان می كشیدی ساكن شدی كوی جان را، در قصر شاهانه دل با سرو ها از چه گفتی؟ گردیده چون بید مجنون خود را به طوفان سپردند چون زلف افشانه دل شب با امید لقایت، از جسم خود صبح می كند یا دفتری پاره می كرد؛ هر شیخ فرزانه دل درد از رخت شرمگین بود؛ مرغ شفا نغمه خوانت آنگه كه عاكف شدی در؛ محراب میخانه دل آمین ترین مرغ حاجت؛ دریا ترین قطره اشك ای جان ترین جسم ناقص؛ معراج جسمانه دل! زآه تو آید به رجعت، عیسی پی آن مسیحا آهی بكش تا بیاید، آن یار دردانه دل!استقبال از مطروحه رهبر معظم انقلاب حضرت آیةالله العظمی خامنه ای دام افاضاته افســانه دل رنـــــدانه آخر ربودی، جـــــامی ز خمخـــانه دل خونين چـو برگ شقايق، رنگين چو افسانه دل رمـــــزی كه در دل نهفتی، رفتــی و امـــا نگفتی غمگین چو تیشه فرهاد، شیرین چو پروانه دل پیمــــانه از كف نهـــادی، تا كه به دریــا فتــادی گشتی چو شـــارب دائم، نوشین ز پیمانه دل پرواز تو چو عقـــابان، تند و تیز است و شتــــابان بال تو زخمی و مجروح، زرین چو گلخانه دل غبطـــــه خوردم ز عروجت، حیران ز نقطه اوجت مبهوت مستـی عشقم، مسكین به میخانه دل خون تو عطر جهان است، اشك تو شیره جان است نام تو جـــــلوه حق شد، در این گلستانه دل ذكر تو فــــزت بــــرب شد، نور تو فاتح شب شد رفتی و آســـــان گذشتی، از مینِ شبانه دل دردا كــه دردی ندارم، زخـــم نبــــــردی ندارم دركـی چو زخم تو باید، چندین به كرانه دل معشوق شد عاشق طالب، شد عشق آخر به تو غالب صــــــادق بیاد تو خوانَد، گلچین ز ترانه دل صادقعلی رنجبر-ساری 31/3/90 آدرس "انگیــزه" وبلاگ صادقعلی رنجبر-عضو هیئت علمی دانشگاهwww.angizeh.blogfa.com در سال 75 در دیدار بسیجیان مازندران با رهبر عزیز من تنها شاعر بسیجی بودم كه توفیق قرائت شعر در محضر آقا را در یك دیدار عمومی یافته بودم. "مولوی ها بی شمارند و تو شمس دیگری شمس ها را هم تو مولا،سیدی و سروری"