امام فرمودند: از اول انقلاب یک دست قدرتى دارد ما را هدایت میکند
... اگر کسی بخواهد در زندگی فردی و زندگی اجتماعی موفّقیّت کامل پیدا کند، باید به طور دائم، ضمن اینکه سنن الهیّه را که معیّن شده است رعایت میکند، از خدا هم کمک بخواهد؛ بدون استمداد از خدا نمیشود و یک گوشهی کار عیب خواهد کرد؛ بدون تردید اینجوری است؛ یک استثنا هم در تاریخ ندارد؛ نه تاریخ گذشته، نه اوضاع امروز. حتّی یک استثنا هم ندارد که فرض کنیم کسی استمداد از خدا نکرده باشد، از خدا کمک نخواسته باشد، و یا به قوانین الهی و قوانین طبیعی اعتنا نکرده باشد، در عین حال زندگی او به کمالِ خوبی بگذرد؛ نه در فرد و نه در جامعه، چنین چیزی متصوّر نیست و امکانپذیر نیست. اینکه میگوییم از خدا بخواهیم، این را به معنای آن نگیریم که بایستی قواعد طبیعی را که انسان با خرد خود پیدا میکند، ندیده بگیریم؛ نه، ببینید، دو چیز لازم است: وَ مَن اَرادَ الأخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعیَها؛(۱) هر دو لازم است: اوّلاً ارادهی آخرت که انسان باید دنبال آخرت باشد؛ یعنی همان ارتباط با خدا؛ دوّم، سَعیّْ لَها سَعیَها؛ تلاش هم باید بکند.
من در یک جریانی رفتم خدمت امام، ایشان در بستر بیماری بودند. در سال ۶۵یا ۶۶ امام یک سکتهی قلبی خیلی شدیدی کردند که البتّه نگذاشتیم کسی بفهمد؛ مردم مطّلع نشدند. در وضع سیاسی آن روز و وسط جنگ، اگر چنانچه این معلوم میشد خیلی آثار منفیای داشت. یک اتّفاقی افتاده بود که امام یک تصمیمی قبلاً گرفته بودند که حالا نمیخواهم تفاصیلش را بگویم؛ اگر آن تصمیم را نمیگرفتند، این بیماری امام معلوم میشد و خبرگزاریها و مردم و دشمن و دوست همه میفهمیدند و خیلی اوضاع به هم میخورد. من وقتی رفتم خدمت امام، ایشان روی تخت بیمارستان افتاده بودند و سِرُم در دستشان بود؛ به ایشان گفتم: آقا! این تصمیمی که شما چند روز پیش از این گرفتید ــ خود ما هم در گرفتن این تصمیم با ایشان مواجه بودیم ــ این واقعاً کار خدا بود؛ شما چطور شد که به این فکر افتادید و این تصمیم را گرفتید؟ وَالّا اگر نمیگرفتید، حالا همه میفهمیدند شما روی تخت بیمارستان افتادهاید و حالتان اینجوری است. ایشان گفتند که من از اوّل انقلاب تا حالا احساس میکنم که یک دست قدرتی دارد ما را هدایت میکند و به ما کمک میکند. این عین عبارت ایشان است. من به ذهنم سپردم، آمدم بیرون، بلافاصله نوشتم. گفتند: من احساس میکنم یک دست قدرتی از اوّل انقلاب تا حالا دارد ما را هدایت میکند و به ما کمک میکند. میخواستند بگویند این هم از همان قبیل است؛ خدای متعال به ما کمک کرد که ما این تصمیم را گرفتیم.
عزیزان من! بعد از رحلت امام تا حالا، قریب هشت سال است؛ خود من هم این دست قدرت را در همهی امور دارم مشاهده میکنم. [البتّه] اگر چنانچه ما مدیران خوبی نداشتیم، زحمات زیادی کشیده نمیشد و آدمهای لایقی بر سر کار نبودند، شاید این دست قدرت هم نبود؛ نمیخواهیم بگوییم که اگر چنانچه ما کارها را رها میکردیم، باز هم خدای متعال ما را کمک میکرد؛ نه، بالاخره مسئولین کشور، مدیران خوب، زحمتکشان، دلسوزان، مردم هوشمند و آگاه، همه و همهی این عوامل، مؤثّر است در اینکه خدای متعال آن دست قدرت را بگمارد برای کمک به ما؛ امّا ممکن بود همهی آنها باشد [ولی] این دست قدرت نباشد. چون یک کارهایی است که اصلاً ما نمیکنیم.
بارها در این چند سال، قضایای بارزی اتّفاق افتاده است که وقتی مسئولین تراز اوّل کشور که همهی امور از زیر دست اینها میگذرد، مینشینند دُور هم، میبینند این کار را آنها نکردهاند.
بیانات در دیدار جمعی از مسئولان ادارى و اجرائی استان آذربایجان غربى ۱۳۷۵/۶/۳۰