1363/10/27
بزرگترین مسجد شبستانی مشهد
بنده در مشهد کلاس داشتم. نمیدانم بین شماها مشهدی هست یا نه. شاید آقایان که مشهدی هستند یادشان باشد. مسجد کرامت. بعدها مسجد بزرگتری ساخته شد، اما آن روز مسجد کرامت بزرگترین مسجد شبستانی مشهد بود. یعنی توی مساجد محلهی مشهد مسجد بزرگتر از مسجد کرامت نبود. آن چنان جمعیت پر میشد توی این مسجد که جای یک نفر آدم هم واقعاً نبود. بعد از نماز مغرب شروع میکردم به درس، سخنرانی نبود. درس بود. حالا میگویم چه کار میکردیم. آن قدر جمعیت زیاد میشد که قبل از آنی که من شروع بکنم - وسط نماز - در مسجد را میبستند که دیگر نمیشد کسی وارد بشود. جمعیت متراکمی جمع میشد برای اینکه درس را گوش کنند، حالا درس چی بود؟ بنده آنجا هم حدیث، هم اعتقادات و هم نهج البلاغه تدریس میکردم؛ با تخته سیاه. خود شیوهی کار برای مردم جاذب بود. حالا یک عده البته میآمدند تماشا کنند از این چند هزار آدم مثلاً. اما یقیناً درصدی هم میآمدند واقعاً یاد بگیرند و آموزش ببینند و یادداشت میکردند. توجه کردید؟ من امتحان کردم دیدم که شیوهی درس گفتن اگر چنانچه با ابتکار، با نوع آوری، با انگیزش، با بیان خوب و با عمدهتر از همه، «محتوا» همراه باشد، توی آن یک چیزی باشد، همین جور لفاظی نباشد، جاذبه پیدا خواهد کرد.
یک درس تفسیری من برای دانشجویان شروع کردم در مشهد، یک درسی هم برای طلبهها میگفتیم چند سال. استقبال زیادی شد. مینوشتند و من هم استفاده میکردم. از همان شیوههای جدید، شیوههای ابتکاری؛ که البته یک مدتی که میگذشت یک شیوهیای را تبدیل میکردیم به یک شیوهی دیگر، توجه کردید؟ این شیوههای جدید و ابتکاری و روشهای نو همراه با محتوا خودش بزرگترین، جاذبه است.
دیدار با اعضای واحد آموزشی حزب جمهوری اسلامی ۶۳/۱۰/۲۷