یک عدّهای ادّعای فهم سیاسی هم میکنند لکن تحلیلهایشان در بعضی از روزنامهها یا در بعضی از بخشهای فضای مجازی واقعاً انسان را متأسّف میکند. میگویند برای اینکه بتوانید این اغتشاشها را که در این چند هفته راه انداختهاند در کشور، تمام کنید و ساکت کنید ــ حالا این را کسانی میگویند که مدّعی سیاستورزی و سیاستدانی و اطّلاع از اوضاع جهانند! ــ باید مشکلتان را با آمریکا حل کنید؛ این را صریح مینویسند! صریح مینویسند باید مشکلتان را با آمریکا حل کنید. یا میگویند باید صدای ملّت را بشنوید. من این دو تعبیر را دیدهام در نوشتهها: با آمریکا مشکلتان را حل کنید، صدای ملّت را بشنوید.
خب با آمریکا چه جوری مشکل حل میشود؟ این سؤال واقعی است، جدّی است. نمیخواهیم با هم دعوا کنیم؛ سؤال میکنیم: مشکل با آمریکا چه جوری حل میشود؟ با نشستن و مذاکره کردن و از آمریکا تعهّد گرفتن مشکل حل میشود؟ [اینکه] بنشینیم با آمریکا مذاکره کنیم، تعهّد بگیریم که شما باید فلان کارها را بکنید، فلان کارها را نکنید، مشکل حل میشود؟ در قضیّهی بیانیّهی الجزایر، سر قضیّهی آزادی گروگانها در سال ۶۰، شما نشستید با آمریکا صحبت کردید. بنده آن وقت نمایندهی مجلس بودم ــ البتّه در مجلس نبودم، در جبهه بودم، اهواز بودم ــ همان وقت اینجا در تهران همین حضرات نشستند به واسطهی الجزایر و بدون رودررویی با آمریکاییها صحبت کردند ــ البتّه مصوّبهی مجلس بود، کار غیر قانونیای نبود ــ قرارداد گذاشتند، تعهّدهای متعدّدی گرفتند که ثروتهای ما را آزاد کنید، تحریمهای ما را بردارید، در امور داخلی کشور ما دخالت نکنید، و ما هم از این طرف گروگانها را آزاد میکنیم. گروگانها را آزاد کردیم، آیا آمریکا به آن تعهّدات عمل کرد؟ آیا آمریکا تحریم را برداشت؟ آیا آمریکا ثروتهای مسدودشدهی ما را به ما پس داد؟ نه، آمریکا به تعهّد عمل نمیکند؛ خیلی خب، این هم مذاکره و نشستن با آمریکا. یا در برجام؛ گفتند که [اگر] شما فعّالیّت صنعتی هستهای را کم کنید ــ حالا جرئت نکردند بگویند تعطیلِ تعطیل ــ به این مقدار فروکاهی کنید، ما این کارها را انجام میدهیم؛ تحریمها را برمیداریم، این کار را میکنیم، آن کار را میکنیم؛ کردند این کارها را؟ نکردند دیگر. مذاکره مشکل ما را با آمریکا حل نمیکند.
بله، مشکل ما را با آمریکا یک چیز حل میکند؛ چه چیزی؟ به آمریکا باج بدهیم؛ نه یک بار؛ آمریکاییها به یک بار باج هم قانع نیستند؛ امروز باج بدهیم، فردا میآیند یک باج دیگر میخواهند، [باز باید] باج بدهیم؛ پسفردا میآیند یک باج دیگر میخواهند، [باز باید] باج بدهیم. امروز میگویند هستهای را تعطیل کنید ــ اوّل میگویند بیست درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند پنج درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند بساط هستهای را برچینید ــ بعد میگویند قانون اساسی را عوض کنید، بعد میگویند شورای نگهبان را بردارید؛ آمریکاییها باج میگیرند. اگر بخواهید مشکلتان با آمریکا حل بشود، باید این کار را بکنید؛ مرتّب باج بدهید. آمریکا اینها را میخواهد: پشت مرزهای خودتان، خودتان را محبوس کنید، دستتان را خالی کنید، صنایع دفاعیتان را تعطیل کنید. کدام ایرانی باغیرتی حاضر است که یک چنین باجی بدهد؟ من نمیگویم [طرفدار] جمهوری اسلامی؛ ممکن است یکی جمهوری اسلامی را هم قبول نداشته باشد امّا ایرانی باشد، غیرت ایرانی داشته باشد؛ [او هم] حاضر نیست این باجها را بدهد. آمریکا به کمتر از این قانع نیست؛ چرا نمیفهمند؟ مذاکرهی با آمریکا مشکلی را حل نمیکند. اگر حاضرید باج بدهید، نه یک بار، نه دو بار، پشت سر هم، در همهی مسائل اساسی، و از همهی خطوط قرمزتان عبور کنید، بله، آن وقت آمریکا با شما دیگر کاری ندارد، مثل دوران پهلوی. مردم انقلاب کردند برای [رهایی از] این، این همه شهید دادند برای این. این کشوری که این جور دارد پیشرفت میکند، این جوانهایی که این جور دارند در همهی میدانها کار میکنند، باید این جور با آنها حرف زد؟ این جور بهشان گفت؟
شما با تکیهی بر هویّت انقلابی -این نکتهی بسیار مهمّی است- با کار جهادی، با حمایت مردمی، با انبوه سرمایههای مادّی و معنوی که امروز در اختیار شما است، میتوانید کشور را پیش ببرید و من سه جهتگیری عمده را توصیه میکنم:
...
جهتگیری سوّم؛ در برابر هر سلطهطلبی، با صلابت و قدرت ظاهر بشوید؛ آن سلطهطلب هر که میخواهد باشد؛ امروز از همه متجاوزتر و وقیحتر، رژیم ایالات متّحدهی آمریکا است؛ در مقابل اینها با صلابت ظاهر بشوید، با قدرت ظاهر بشوید؛ با پشتوانهی اقتدار ملّی و کمک این مردم میتوانید از ترفندهای آنها جلوگیری کنید و آن را دفع کنید. چهار دهه، تجربهی فعّالیّت بینالمللی به ما نشان میدهد که هزینهی تسلیم در برابر قدرتهای زورگو بمراتب بیشتر از هزینهی ایستادگی در مقابل آنها است؛ تسلیم شدن در مقابل زورگوییهای قدرتهای زورگو، ملّتها و کشورها را بیچاره میکند؛ راههای پیشرفت آنها را به معنای واقعی کلمه مسدود میکند؛ آنها را از ارزشهای انسانی دور میکند؛ هزینههای سنگینی دارد. ما به توفیق الهی و به حولوقوّهی الهی، با استکبار و با نظام سلطه از سر تسلیم وارد نشدیم، تسلیم نشدیم، با آنها بر سر خواستههای آنها سازش نکردیم، و امروز از دیروز تواناتر و قدرتمندتریم؛ امکاناتمان امروز از دیروز خیلی بیشتر است. ایستادهایم در مقابل آنها، تسلیم آنها هم نشدهایم؛ این یک تجربهی بسیار مهمّی است. البتّه در این راه شهدائی داشتهایم، فداکارانی داشتهایم؛ شخصیّتهای ارزشمند و برجستهای را از دست دادهایم لکن نظام جمهوری اسلامی پیشرفت کرده است، حرکت کرده است، شعارهای خود را برجستهتر کرده است.
در طول این سالها هم ما هشت سال با صدّام جنگ داشتیم، آمریکاییها پشت سر صدّام محکم ایستادند؛ هرچه توانستند به او کمک کردند. [آمریکاییها] بعد از جنگ یک جور، قبل از شروع جنگ یک جور، در دوران جنگ یک جور، تا امروز یک جور، در قضیّهی برجام یک جور، بعد از برجام یک جور [دشمنی کردند]. چند روز قبل از این، همین آقای مذاکرهکنندهی آمریکایی صریحاً ایستاد و گفت -و در تلویزیون ما هم پخش شد- که ما بعد از برجام هم ایران را تحریم کردیم. آمریکا این است. ایستادگی ملّت ایران در مقابل آمریکا ایستادگی متّکی به منطق است. [پس] خطای اوّل این بود که میخواهند وانمود کنند مردم از روی لجاجت در مقابل آمریکا ایستادهاند. واقع قضیّه عکس این است؛ مردم از روی منطق در مقابل آمریکا ایستادهاند. این تصحیح خطای اوّل.
خطای دوّم؛ فکر غلط و خطائی که این هم باز دارد بهنحوی از سوی آمریکاییها تزریق میشود و کسانی هم در داخل آن را ترویج میکنند و از اوّلی خطرناکتر است، این است که اگر ما با آمریکا سازش کنیم، مشکلات کشورمان حل خواهد شد.
[این] از آن اشتباهات عجیبوغریب و بسیار خطرناک [است]. [میگویند] اگر ما با آمریکا سازش کردیم، مشکلات کشور حل میشود. خب، حالا ده تا دلیل میشود شمرد برای اینکه این حرف غلط است، این حرف دروغ است، این حرف فریب است. سازش با آمریکا مشکلات کشور را بههیچوجه حل نمیکند؛ نه مشکلات اقتصادی را، نه مشکلات سیاسی را، نه مشکلات امنیّتی را، نه مشکلات اخلاقی را، بلکه بدتر خواهد کرد. ده پانزده دلیل وجود دارد و میشود شمرد و ردیف کرد برای این قضیّه؛ آخریاش همین قضیّهی برجام است. من چقدر در طول مذاکرات گفتم که اینها بدعهدند، اینها دروغگویند، اینها پای حرفشان نمیایستند؛ حالا ملاحظه میکنید! امروز آن کسی که دارد میگوید آنها بدعهدند دیگر من [فقط] نیستم؛ مسئولین محترم کشور، خود مذاکرهکنندگان ما که اینهمه زحمت کشیدند، یک سال و خردهای مذاکره کردند، رفتند، نشستند، برخاستند؛ ده روز، پانزده روز، بیست روز خارج از کشور، پشت میز مذاکره با آنهمه زحمت، عرق ریختند، زحمت کشیدند، آنها دارند میگویند.
در همین جلسهی وزرای خارجهای که در نیویورک، در حدود یک ماه قبل تشکیل شد، وزیر محترم خارجهی ما هم شرکت کرد، آنها هم شرکت کرده بودند؛ در آن جلسه وزیر خارجهی ما یک کیفرخواست بزرگی علیه آنها ذکر میکند؛ میگوید شماها این کار را کردید که نباید میکردید، این کار را نکردید که باید میکردید؛ یک کیفرخواست، یک ادّعانامه؛ جوابی هم نداشتند؛ خب اینها این[طور] هستند؛ سازش کنید سر سوریه، سازش کنید سر حزبالله، سازش کنید سر افغانستان و پاکستان، سازش کنید سر عراق، سازش کنید سر مسائل داخلی؛ با چه کسی؟ با آن کسی که لحظهای از دشمنی فروگذار نمیکند. هدفشان این است که نگذارند این ملّت رشد کند، هدفشان این است که نگذارند مشکلات اقتصادی این کشور حل بشود؛ [آنوقت] اینها میآیند کمک به حلّ مشکلات کنند؟
آمریکا برای منطقهی غرب آسیا نقشه داشت. ببینید، شماها یادتان نیست، البتّه مال خیلی وقت نیست، مال ده دوازدهسال قبل است، ولی خب شما جوانها آن روز را هم یادتان نیست. وزیرخارجهی آمریکا آن روز آمد گفت که «ما میخواهیم یک خاورمیانهی بزرگ درست کنیم»؛ در قضیّهی لبنان و جنگ ۳۳ روزه، اسم خاورمیانهی بزرگ را آورد. خاورمیانهی بزرگ یعنی چه؟ آنها اسم منطقهی غرب آسیا را میگویند خاورمیانه؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی یک منطقهای از حدود پاکستان تا مدیترانه، یعنی تمام این کشورهای این منطقه، خاورمیانه است و آمریکا برای همهی این منطقه یک نقشهی کلّی کشیده بود که همهی اینها را با محوریّت اسرائیل توی مشت نگهدارد؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی این. امروز وضع این خاورمیانهی بزرگِ آن وزیرخارجه -که بیچاره یک خانمی هم بود که این حرف را زد- به جایی رسیده که اینها در قضیّهی سوریه ماندهاند، در قضیّهی عراق ماندهاند، در قضیّهی لبنان ماندهاند، در قضیّهی شمال آفریقا ماندهاند، در قضیّهی لیبی پا در گِل ماندهاند، در قضیّهی یمن خودشان را وارد قضیّه کردهاند [امّا] ماندهاند؛ این وضع سیاسی بینالمللی آمریکا است. بحران از این بالاتر؟ این میخواهد بیاید به کمک شما؟ این میخواهد بیاید مشکلات کشور را حل کند؟
ما در نقطهی مقابلیم؛ خدا را شکر؛ این کار خدا است؛ این لطف خدا به این ملّت است که به آنها شجاعت داد، به آنها بصیرت داد، به آنها استقامت داد، مشکلات را تحمّل کردند، مردان و زنان مؤمن این ملّت توانستند جوری مشی کنند و جوری عمل کنند که امروز ملّت ایران در خاورمیانه سربلند است. در عراق، در سوریه، در لبنان، در یمن، در منطقهی خلیج فارس، در هرجا که شما نگاه میکنید، ایران یک چهرهی درخشان است. [آنها] از لحاظ اقتصادی در بحرانند، از لحاظ سیاسی در بحرانند، از لحاظ بینالمللی در بحرانند، از لحاظ اخلاقی در بحرانند. از لحاظ اخلاقی -چه در زمینهی مسائل مربوط به اخلاق جنسی، چه [مسائل] مربوط به مفاسد مالی- [براساس] حرفهایی که خودشان میگویند، در مطبوعات خودشان منتشر میشود، حرفهایی که خودشان میزنند -البتّه این خیلی کمتر از واقعیّت است- و آنچه حالا این دو نامزد محترم ریاستجمهوریشان که یکی از اینها بالاخره چندروز دیگر خواهد رفت در کاخ سفید و رئیسجمهورِ آنجا خواهد شد، لابد حرف بیحساب نمیزند؛ دوتایی باهم بدند، امّا دستبهدست هم دادهاند برای افشاگری آمریکا و برای نابود کردن آبروی آمریکا و موفّق هم شدهاند. این کشور چطور میخواهد بیاید به ایران کمک کند؟ چرا این غلط را در ذهنها میگذارند که «اگر با آمریکا مشکلاتمان را حل کردیم و سازش کردیم، مشکلات کشور حل خواهد شد»؟ نه آقاجان! سازش با آمریکا مشکلات کشور را حل نمیکند، بلکه افزایش خواهد داد؛ مشکلات سیاسیای اگر داشته باشیم، مشکل اقتصادی اگر داشته باشیم؛ مشکلات ما را خودمان باید حل کنیم؛ مشکلات ما را شما باید حل کنید، شما جوانها.
ما وقتیکه گامهایمان را محکم برنداشتیم، ما وقتیکه توصیهی امام را ندیده گرفتیم -آن چشم تیزبین، آن دل حکیم، دل سرشار از حکمت؛ خوب میدید، خوب میفهمید، درست تشخیص میداد؛ راه را برای ما روشن کرده؛ وصیّتنامهی امام دمِ دست ما است؛ خب، آن کسانی که تردید دارند این وصیّتنامه را نگاه کنند؛ ببینند چه گفته امام- وقتی مردم را از اینها دور میکنیم، جوانها را از اینها دور میکنیم، جوان را به لاابالیگری سوق میدهیم، جوانی را که تمایل به عفّت دارد، بهسمت بیمبالاتی نسبت به مسائل عفّتی و مانند اینها سوق میدهیم، خب معلوم میشود نتیجه بد خواهد شد، زمانه خراب خواهد شد. البتّه خوشبختانه تا امروز نتوانستهاند و نخواهند هم توانست؛ جوان ما خیلی خوب است. [اگر] به اسم آزادی، لاابالیگری را تزریق کنیم، به اسم عقل و نگاه عقلائی، سازش و تسلیم در مقابل دشمن را القا کنیم، خب زمانه خراب میشود دیگر؛ این راه را بایست با استحکام ادامه داد. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: فَتَزیغُ قُلوبٌ بَعدَ استِقامَةٍ وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَة؛ بعضی از دلها یک روزی مستقیم بودند، در راه راست قرار داشتند، درست حرکت میکردند امّا بعد برگردانده شدند. زیغ، یعنی واژگونه شدن؛ رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا -که در قرآن هست- یعنی خدایا! دلهای ما را واژگونه نکن؛ [اگر] درست میفهمیدیم، ما را دچار بدفهمی و کجفهمی نکن. امیرالمؤمنین میگوید: بعضیها یک روزی درست حرکت میکردند، امّا دلهایشان واژگونه شد. حالا چرا واژگونه میشود؟ خدا که به کسی ظلم نمیکند؛ خودمان هستیم که آلودهی دنیا میشویم، آلودهی محبّتهای بیجا میشویم، آلودهی جاهطلبی میشویم، آلودهی رفیقبازی میشویم، آلودهی جناحبازی و حزببازی میشویم، دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست، از آن استقامت اوّلی بر میگردیم. وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَة؛ یک روزی سالم بودند، بعد گمراه میشوند. آفت اینها است؛ جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها باید به خدا پناه برد.
در همین جلسهی وزرای خارجهای که در نیویورک، در حدود یک ماه قبل تشکیل شد، وزیر محترم خارجهی ما هم شرکت کرد، آنها هم شرکت کرده بودند؛ در آن جلسه وزیر خارجهی ما یک کیفرخواست بزرگی علیه آنها ذکر میکند؛ میگوید شماها این کار را کردید که نباید میکردید، این کار را نکردید که باید میکردید؛ یک کیفرخواست، یک ادّعانامه؛ جوابی هم نداشتند؛ خب اینها این[طور] هستند؛ سازش کنید سر سوریه، سازش کنید سر حزبالله، سازش کنید سر افغانستان و پاکستان، سازش کنید سر عراق، سازش کنید سر مسائل داخلی؛ با چه کسی؟ با آن کسی که لحظهای از دشمنی فروگذار نمیکند. هدفشان این است که نگذارند این ملّت رشد کند، هدفشان این است که نگذارند مشکلات اقتصادی این کشور حل بشود؛ [آنوقت] اینها میآیند کمک به حلّ مشکلات کنند؟
یک تصوّر غلطی در اینجا وجود دارد و آن این است که «ما با آمریکا میتوانیم کنار بیاییم؛ با آمریکا کنار بیاییم و مشکلات را حل کنیم»! خب این تصوّر، تصوّر درستی نیست. ما نمیتوانیم به توهّم تکیه کنیم، باید به واقعیّتها تکیه کنیم. اوّلاً همانطور که گفتیم، از لحاظ منطقی، نظامی مثل جمهوری اسلامی ایران هرگز مورد محبّت و ملاطفت نظامی مثل آمریکا قرار نمیگیرد؛ امکان ندارد. ثانیاً رفتارهایشان؛ از پنجاه سال پیش، شصت سال پیش، از بیستوهشتم مرداد، بعد از آن در دوران رژیم طاغوت، بعدش از اوّل انقلاب تا امروز، شما نگاه کنید ببینید رفتار آمریکا با ما چگونه بوده. در رژیم طاغوت، آمریکا بهعنوان یک ثروت نگاه میکرد به رژیم پهلوی، درعینحال ضرباتی که در همان دوران از سوی آمریکا به ایران وارد شده ضربات کاری و مؤثّری است که کسانی که با تاریخ آشنایند، با زندگی آن دوران آشنایند، کاملاً این را میفهمند و تصدیق میکنند؛ بعد از انقلاب هم که خب معلوم است؛ از روز اوّل شروع کردند به خباثت و عناد و تا امروز هم ادامه دارد؛ [پس] بحثِ سوء تفاهم نیست. یکوقت بین دو دولت سوء تفاهم هست، خب با مذاکره حل میشود؛ یکوقت اختلاف سر یک منطقهی ارضی است، مثلاً فرض کنید که این قسمتِ مرز این قدرش مال من است، این قدرش مال تو است، خب این را با مذاکره میتوانند حل کنند، پنجاه پنجاه تمامش کنند؛ اینجا مسئلهی پنجاه پنجاه نیست؛ مسئلهی اصل موجودیّت جمهوری اسلامی است و با مذاکره حل نمیشود، با رابطه حل نمیشود؛ این تصوّر، تصوّر درستی نیست. آنچه قدرت و استقلال و پیشرفت ناشی از اسلام و منطبق با اسلام در دنیا بهعنوان یک پدیده به وجود آورده، برای استکبار -مظهر استکبار، آمریکا است- قابل قبول نیست؛ این یک تصوّر غلطی است که ما خیال کنیم حالا میشود بنشینیم با آمریکاییها، بگوییم آقا بیایید یکجوری با همدیگر مصالحه کنیم. مصالحه به این است که شما از حرفهای خودتان بگذرید.
من دو سه سال قبل از این در اوایل این قضیّهی مذاکرات هستهای،گفتم آمریکاییها از همین الان به ما بگویند اگر جمهوری اسلامی تا کجا عقبنشینی کند، آنها دیگر دشمنی نمیکنند؛ این را بگویند. اگر مسئلهی هستهای حل شد، دیگر قضیّه تمام است؟ خب حالا قضیّهی هستهای حل شده، ببینید تمام است قضیّه؟ قضیّهی موشکها پیش آمد؛ قضیّهی موشکها حل بشود، قضیّهی حقوق بشر است؛ قضیّهی حقوق بشر حل بشود، قضیّهی شورای نگهبان است؛ قضیّهی شورای نگهبان حل بشود، قضیّهی اصل رهبری و ولایت فقیه است؛ قضیّهی ولایت فقیه حل بشود، قضیّهی اصل قانون اساسی و حاکمیّت اسلام است؛ اینها است، دعوا سر چیزهای جزئی نیست. بنابراین این تصوّر، تصوّر غلطی است.
حُسنِظن به معنای خوشباوری نیست؛ به معنای فریبخوری نیست. حواسمان باید جمع باشد؛ همیشه انسان، همهجا و در همهی موارد باید حواسش جمع باشد. بنده توصیه نمیکنم کسی را به اینکه خوشباوری نشان بدهد؛ نه، لکن بنا را بر سوءِظن نباید بگذارند. اینکه ما طرف مقابل را از اوّل متّهم کنیم که بنایش بر فلان کار خلاف است - یا بنایش بر سازش است یا بنایش بر خیانت است یا بنایش بر سوءِاستفادهی شخصی است - این نمیشود؛ با این نگاه، تعامل امکانپذیر نخواهد بود؛ باید با نگاه موافق [تعامل کرد]. این یک نکته در ذیل مسئلهی تعامل.
حالا فرق دزدان دریایىِ امروز دنیا - که دزدان دریا و زمین و هوا و همهجا هستند - با دزدان دریایى شناختهشدهى تاریخ و داستانها و افسانهها و وقایع خارجى، این است که اینها مجهز به علمند. امروز دزدان غارتگر بشر - هم غارت پول، هم غارت منابع، هم غارت حیثیت و عزت، هم غارت اخلاق - مجهزند به دانش؛ این اینها را آبرومند کرده. دانش، هم چهرهى اینها را از آن حالت وحشتانگیز در چشمها خارج کرده، هم ثروتشان را زیاد کرده؛ فقط فرقشان این است. عاقلانه عمل کردند، خودشان را به علم رساندند، اما به اخلاق نه؛ لذا براحتى جنایت میکنند. براحتى به آرمانهاى بشرى خیانت میکنند، براحتى جنگافروزى میکنند، براحتى سلاح شیمیایى به کار میبرند، سلاح شیمیایى را به بهکاربرندهى آن براحتى تسلیم میکنند، باکى هم ندارند؛ در مقام حرف و استدلال هم این را با زرورق - به نامهاى مختلفى - میپوشانند، نمیگذارند کسى بفهمد؛ یعنى جنایت اینها از جنایت دزدان دریایىِ سنتى و موجود در افسانهها و فیلمها بالاتر است؛ براى خاطر اینکه گناه بزرگ را انجام میدهند و این را کار صواب وانمود میکنند. ما با یکچنین دنیایى طرفیم، با یکچنین جبههاى طرفیم؛ چارهاى نداریم جز اینکه از خودمان دفاع کنیم؛ مبارزه این است. اینهایى که براى تئوریزه کردن سازش و تسلیم و اطاعت در مقابل زورگویان، نظام را متهم میکنند به جنگطلبى یا به تئوریزه کردن جنگ، دارند خیانت میکنند، دروغ میگویند. نه، نظام نظام انسانى است، نظام شرف است، نظام احترام به کرامت بشر است، نظام سلامت است؛ وَ الصُلحُ خَیر. در همهى این صحنهها، چه عرصهى ادارهى کشور، چه عرصهى فعالیتهاى گوناگون اقتصادى، علمى، فرهنگى و غیره، چه عرصهى سیاستگذارى، چه عرصهى تقنین، چه عرصهى مذاکرات خارجى و غیره، باید بدانیم ما در حال مبارزهایم؛ در ادامهى مبارزاتى و راهى که به پیدایش نظام و بقاى نظام منتهى شد، داریم حرکت میکنیم؛ این را باید بدانیم. این بایستى مثل یک تفکر گستردهاى بر تمام فعالیتهاى ما حاکم باشد، هر کارى میکنیم، این بایست در ضمن آن ملحوظ باشد. قواى شیاطین عالم برآنند که هر جایى، هر پایگاهى از پایگاههاى بشرى و تمدن بشرى وجود دارد که در خدمت آنها نیست منهدم کنند؛ بنایشان بر این است. مىبینید دیگر؛ باید در خدمت آنها بود، باید حرف زور آنها و نعرهى خشن آنها را شنید و تسلیم آن شد، والا معارضه میکنند، مبارزه میکنند، دعوا میکنند. باید در مقابل آنها خود را قوى کرد و ایستاد؛ این اساس کار است.
ببینید، بعد از شکست شیوهی استعمار مستقیم - که قبلاً معمول بود و کشورها را به صورت مستقیم استعمار میکردند - که آن شیوه منسوخ شد، استعمار جدید جایگزین آن شد؛ استعمار جدید به این صورت بود که قدرتهای مداخلهگر خارجی مستقیماً وارد ادارهی کشورهای تحت استعمار نمیشدند؛ عوامل آنها و کسانی که گوش شنوایی از آنها داشتند و متّکی به آنها بودند، در رأس کشورها قرار میگرفتند و چون حکومت متّکی به خارج بدون استبداد امکانپذیر نیست، با استبداد حکومت میکردند و منافع قدرتهای خارجی را تأمین میکردند؛ این استعمار جدید بود. مبارزهی با استبداد بدون مبارزهی با آن قدرت خارجیای که پشت سر دیکتاتور و مستبد قرار دارد، به جایی نمیرسید و نمیرسد. امروز هم همینجور است؛ اگر فرض کنیم یک ملّتی که از استبداد حاکمان خود به جان آمده، قیام کند و انقلاب کند و با آن مستبد مبارزه کند، امّا با آن سلطهگرِ خارجی ای که پشت سر این مستبد قرار داشت، سازش کند، سرنوشت این انقلاب و مسئولان و مدیران این انقلاب، یا شکست است یا خیانت، از این دو حال خارج نیست؛ یا دچار خیانت خواهند شد و به انقلابشان، به کشورشان خیانت خواهند کرد؛ یا اگر بخواهند خیانت نکنند شکست خواهند خورد، از صحنه محو خواهند شد. همچنانکه در بعضی از انقلابهای این چند سال اخیر ملاحظه کردیم [ که] با مستبد جنگیدند، [ امّا] از آن نیروی پشت سرِ مستبد غفلت کردند، یا احیاناً به فکر سازش و مدارا با او افتادند؛ نتیجه را امروز ملاحظه میکنید. مبارزهی با مستبد و سازش با مستکبر به جایی نخواهد رسید. آن انقلابی موفّق خواهد شد و پیروز خواهد شد که آن قدرت مداخلهگرِ پشتسرِ دیکتاتور را هم ببیند و با او مبارزه کند؛ لذا وقتی جوانهای ما رفتند لانهی جاسوسی آمریکا را گرفتند و ضربهی تحقیرآمیزی را به آمریکا زدند، امام گفتند «انقلابی بزرگتر از انقلاب اوّل». انقلاب اوّل هم انقلاب بود، انقلاب عظیم و بینظیری بود، امّا در این حرکت دوّم، ملّت ایران نشان داد که لایهی بعدی سلطه و گرفتاری و بلا را میشناسد و با آن مقابله و مبارزه میکند.
هیچکس نباید این مجموعهی مذاکرهکنندگان ما را با مجموعهی شامل آمریکا - همان شش دولت، بهاصطلاح پنج بعلاوهی یک - سازشکار بداند؛ این غلط است؛ اینها مأموران دولت جمهوری اسلامی ایران هستند، اینها بچّههای خودمان هستند، بچّههای انقلابند؛ یک مأموریّتی را دارند انجام میدهند.
آمریکائیها میگویند ما میخواهیم با ایران مذاکره کنیم. خب، سالها است که میگویند میخواهیم مذاکره کنیم؛ این یک فرصتی نیست که برای ما بهوجود آوردند. من اول سال گفتم که خوشبین نیستم. در مسائل خاص، مذاکره را منع نمیکنم - مثل مسئلهی خاصی که در قضیهی عراق داشتیم، و بعضی از قضایای دیگر - لیکن من خوشبین نیستم؛ چون تجربهی من این را نشان میدهد. آمریکائیها، هم غیرقابل اعتمادند، هم غیر منطقیاند، هم در برخوردشان صادق نیستند. این چهار ماهی هم که از آن صحبت ما گذشت، همین را تأیید کرد؛ موضعگیریهای مسئولان و دولتمردان آمریکا نشان داد که همین مطلبی که ما گفتیم - که گفتیم خوشبین نیستیم - درست است؛ خود آنها عملاً این را تأیید کردند. انگلیسها هم یک جور دیگر، دیگران هم یک جور دیگر. تعامل با دنیا هیچ ایرادی ندارد، ما از اول هم اهل تعامل با دنیا بودیم؛ منتها در تعامل، طرف مقابل را باید شناخت؛ شگردهای او را باید دانست؛ هدفهای اساسی و کلان را باید در مدّ نظر داشت. ممکن است دشمنی سر راه شما را بگیرد، بگوید از اینجا نباید جلو بروید. سازش با او به این صورت نیست که شما قبول کنید، برگردید؛ هنر این است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید، او هم مانع کار شما نشود؛ والّا اگر چنانچه توافق و تفاهم به این معنا بود که او بگوید شما باید از این راه برگردید، شما هم بگوئید خیلی خوب، این که خسارت است. توجه به این جهات باید از سوی مسئولین و دولتمردان وجود داشته باشد.
بحث مذاکره را پیش کشیدند، که ایران بیاید بنشینیم مذاکره کنیم. همین رفتار غیرمنطقی، در این دعوت به مذاکره هم وجود دارد. غرض آنها حل مشکلات و مسائل نیست - که من بعد توضیح خواهم داد - غرضشان یک کار تبلیغاتی است برای اینکه به ملتهای مسلمان نشان دهند که ببینید این نظام جمهوری اسلامی بود با آن سرسختی، با آن ایستادگی، اما عاقبت مجبور شد بیاید باب مصالحه و گفتگو را با ما باز کند. وقتی ملت ایران اینجور است، شماها چه میگوئید دیگر؟ این را برای خاموش کردن و ناامید کردن ملتهای سربرافراشتهی مسلمان که امروز در بسیاری از کشورهای اسلامىِ اینها نسیم بیداری وزیده است و به خاطر اسلام احساس عزت میکنند، لازم دارند. از اول انقلاب، این یکی از هدفها بود. از سالهای اول انقلاب، یکی از هدفهای آنها همین بود که ایران را پای میز مصالحه و بدهبستان بکشانند؛ بگویند بالاخره دیدید ایران هم که ادعا میکرد مستقل است، ایستاده است، نترس است، شجاع است، مجبور شد بیاید بنشیند پای میز مذاکره؟ امروز هم همین هدف را دنبال میکنند. این، مطلب مهمی است. وقتی هدف از مذاکره، یک هدفِ غیرمربوط به مسائل اساسی است، یک هدف تبلیغاتی است، خب معلوم است طرف مقابل که جمهوری اسلامی است، خام نیست، چشمبسته نیست، میفهمد که هدف شما چیست؛ لذا متناسب با همان نیت خودتان، جواب شما را میدهد.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه هر حرکت تضعیفکننده مقاومت، آینده را مخدوش خواهد کرد، خاطرنشان کردند: باید همواره مراقب نفوذ عناصر سازشکار به کالبد مقاومت بود زیرا بروز بیماری، تدریجی است.
غرب در دهههای بیداری اسلامی و بویژه سالهای اخیر پس از شکستهای پیاپی از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ... کوشیده است پس از شکست تاکتیک اسلامستیزی و خشونت علنی، به تاکتیک بدلسازی و تولید نمونههای تقلبی دست بزند، تا عملیات تروریزم ضد مردمی را به جای «شهادتطلبی»، «تعصب و تحجر و خشونت» را به جای «اسلامگرائی و جهاد»، «قومیتگرائی و قبیلهبازی» را به جای «اسلامخواهی و امتگرائی»، «غربزدگی و وابستگی اقتصادی و فرهنگی» را به جای «پیشرفت مستقل»، سکولاریزم» را به جای «علمگرائی»، «سازشکاری» را به جای «عقلانیت»، «فساد و هرج و مرج» اخلاقی را به جای «آزادی»، «دیکتاتوری» را به نام «نظم و امنیت»، «مصرفزدگی، دنیاگرائی و اشرافیگری» را به نام «توسعه و ترقی»، «فقر و عقبماندگی» را به نام «معنویتگرائی و زهد» قلمداد کند.
اینها دستهی اول را در بحران اعتماد جهانی و بحران تصمیمگیری عمیقی فرو برده است و اینک بزرگترین هدفشان پس از ناتوانی از مهار و سرکوب ملتها، تلاش در جهت تسلط بر اتاق فرمان انقلابها و نفوذ به درون احزاب مؤثر، حفظ حداکثری ساختارهای قبلی رژیمهای فاسد و اکتفاء به رفرمهای سطحی و نمایشی، بازسازی نیروهای بومىِ خود در کشورهای انقلاب کرده، تطمیع، تهدید و احتمالاً در آینده، ترور و یا تلاش برای خریدن برخی افراد و گروهها در جهت متوقف ساختن یا ارتجاع در انقلابها و سرد کردن، مأیوس کردن یا درگیر کردن مردم با مسائل فرعی و با یکدیگر، دامن زدن به تضادهای قومی و قبیلهای یا مذهبی و یا حزبی، جعل شعارهای انحرافی در جهت تغییر ماهیت جنبشها، کنترل مستقیم یا غیرمستقیم بر ذهن و زبان انقلابیون و کشاندن آنان به درون بازیهای سیاسی و یا تفرقهاندازی میان آنان و از طریق آنان، میان گروههای مردمی، تلاش برای سازش پشت پرده با برخی خواص با وعدههائی دروغ همچون کمک مالی و... و دهها ترفند دیگر است که به نمونههائی از آنها در کنگرهی بینالمللی بیداری اسلامی در تهران قبلاً اشاره کردم.
در حوادث دههی پنجاه و شصت در تعدادی از کشورهای آفریقا و آسیا، بار سنگین انقلاب را نه قشرهای گوناگون مردم و جوانان از همه جای کشورها، که دستجات کودتاگر یا هستههای کوچک و محدود مسلح بر دوش داشتند. آنها تصمیم گرفتند و عمل کردند و آنگاه که خودشان یا نسل پس از آنها بر اثر انگیزهها و عوامل قابل شمارش، راه خود را عوض کردند، انقلابها به ضد خود تبدیل شد و دشمن بار دیگر بر آن کشورها تسلط یافت. این بکلی متفاوت است با تحولی که بر دوش تودهی مردم است و آنهایند که جسم و جان خود را به میدان میآورند و با مجاهدت و فداکاری، دشمن را از صحنه بیرون میرانند.
در اینجا این مردماند که شعارها را میسازند، هدفها را معین میکنند، دشمن را شناسائی و معرفی و تعقیب میکنند، آیندهی مطلوب را، اگر چه به اجمال، ترسیم میکنند و در نتیجه اجازهی انحراف و سازش با دشمن و تغییر مسیر را به خواص سازشکار و آلوده و به طریق اولی به عوامل نفوذی دشمن نمیدهند.
نسل به نسل تجربههای یک ملت غنیتر، عمیقتر و مفیدتر میشود. پس جوانان امروز ما از لحاظ انگیزه هیچی کسر ندارند. صرفنظر از یک عده انقلابی فرسودهی پشیمان که به دلائل گوناگون، زندگی راحت را، سازش را ترجیح دادند، یا به ساز دشمن رقصیدن را عیب ندانستند، جوانِ کشور، تودهی ملت که اکثریت هم جوان هستند، این انگیزهی عمیق را دارند.
بسیج مثل انقلاب با دشمنان سازشناپذیر است. انقلاب اسلامی را زیر فشار قرار دادند برای اینکه به سود قواعد ظالمانهی جهانی از جایگاه خود عقبنشینی کند؛ انواع فشارها را بر انقلاب و بر نظام جمهوری اسلامی به این منظور وارد کردند که یکیاش تحمیلِ هشت سال جنگ بر این کشور بود. انقلاب تسلیم نشد، امام تسلیم نشد، بسیج هم در مقابل فشارها و قواعد ظالمانه و جوسازیها هرگز تسلیم نمیشود و یک قدم به عقب نمیرود.
از اولی که این انقلاب پیروز شد و این نظام سر کار آمد، ما در کشورمان با یک چالش پیشبینی شده و متوقعی روبهرو بودهایم و هستیم و تا مدتها خواهیم بود. اگر کسی خیال کند که ما میتوانیم نظام جمهوری اسلامىِ با این معیارها و با این مرزهای تعریف شده را داشته باشیم و در عین حال، قدرتهای مسلط بر جهان - که نقطهی مقابل این معیارهای ما هستند - سر جای خودشان بنشینند و نه به ما تعرضی بکنند، بلکه حتی به ما کمک بکنند، این انتظار، انتظار کاملاً ناسنجیدهای است؛ اصلاً انتظارش را نباید داشت. ما با معیار «عدالت بینالمللی»، «گرایش به معنویت»، «کرامت دادن به نوع انسان» و «گرایش به دین خدا و به معنویت و اخلاق معنوی»، سر کار آمدهایم؛ ما با معیار تن ندادن به قدرتطلبی و زیادهخواهىِ سیطرهجویان عالم سرکار آمدهایم؛ اینها، معیارهای جمهوری اسلامی است. بدیهی است که وقتی شما بنایتان مواجههی با زورگویی است، زورگوهای عالم با شما سرِ سازش نخواهند داشت؛ و این، چالش ایجاد میکند. این چالش از اول انقلاب بوده، تا الان هم هست، بعد از این هم تا وقتی که مأیوس نشدهاند، وجود دارد. باید خودتان و این کشور را به جایی برسانید که مأیوس بشوند. آن وقت هم چالشها باقی خواهد بود؛ منتها با تأثیرات کمتری. بنابراین، همیشه خودتان را در میدان چالش و مواجههی با افزونطلبان بدانید و با این نگاه مسائل خودتان را دنبال کنید.
کسانی که چالش عمدهی نظام با آنهاست، مصلحت خودشان را در چه میبینند؟ امریکا مصلحت خودش را در ایران، با سر پا بودن نظام جمهوری اسلامی، در چه وضعیتی میبیند؟ او، مصلحت خودش را در ایجاد اختلاف و از بین بردن این یکپارچگیای که امروز شما در مردم مشاهده میکنید و در متوقف کردن حرکت علمی کشور، میبیند؛ چون علم و دست برتر علمی، راز پیشرفت هر کشوری در اقتدار اقتصادی، سیاسی، نظامی و روحیهای است.
در مقابل نیروی اشغالگرِ مسلطی که قدرت او با قدرت نیروی مقاومت کنندهی داخل شهر یا داخل کشور قابل مقایسه نیست و اشغالگر خیلی قویتر است، درعینحال ایستادگی و غیرت و ایمان آن جمعیت بر قدرت ظاهرىِ اشغالگر فائق میآید و بُرد را آنها میکنند، نه آن چند گروهی که فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همکاری کردهاند؛ اینها جزو اولین کسانی خواهند بود که توی سرشان میخورد.
نظام اسلامی در برابر اردوگاه شرق و غرب ایستاد؛ اما در همان روزها یک نظریه این بود که ما به نحوی با استکبار کنار بیاییم! کسانیکه این نظریه را بیان میکردند، آدمهای بدی نبودند؛ بلکه سادهاندیش بودند و میگفتند کنار بیاییم تا ضرر آنها را از خود دفع کنیم؛ اما پاسخ این سؤال را نمیدادند که این کنار آمدن و کوتاه آمدن و عقبنشینی کردنِ سنگر به سنگر تا کجا باید ادامه پیدا کند؛ ملت ایران باید چه کار کند که امریکا از او راضی شود؛ چقدر باید از ارزشهای خود صرفنظر کند تا امریکا بگوید دیگر با شما کاری ندارم؟ شاید بعضی از آنها حتّی فکر نمیکردند که استکبار به حدّی هم قانع نیست. در جنجال اخیرِ فعّالیتهای هستهای ایران دیدید که قدم به قدم شروع کردند به جلو آمدن؛ اوّل گفتند ایران باید پروتکل الحاقی را قبول کند؛ بعد گفتند باید فلان اطّلاعات را بدهد؛ بعد پا را فراتر گذاشتند و گفتند اصلاً ایران نباید فناوری هستهای داشته باشد! عقبنشینی در مقابل مجموعهای که زور مادّی دارد، اما مطلقاً ذخیره اخلاقی در وجودش نیست تا از این زور به شکل ظالمانه استفاده نکند، راه علاج نیست. راه علاج، منحصر شده بود در مقاومت، و امام بزرگوار ما - آن انسان مقاوم، صبور و سرسخت - مظهر مقاومت بود؛ و این تنها راهی بود که در مقابل ملت ایران وجود داشت. لذا حتّی حمله نظامیشان اثر نبخشید.
ذلتپذیری و سازش نیز هزینههایی دارد؛ همانگونه که اکنون ارتشیهای سابق عراق در حال پرداخت هزینهی ذلیلانهی مقاومتنکردن در برابر ارتش امریکا هستند.
بیانیه بوش درصدد ایجاد شکاف در حکومت، ایجاد یأس در ملت، تفکیک در نهادهای نظام و القای بحران مشروعیت برای کل نظام و تطمیع برخی گروههای غافل، پیشنهاد تسلیم و سازش عوامفریبانه و تجربه زبان چرب اغواگری، پس از زبان تیز تهدید و ارعاب بود و شما مردم یکجا به همه این ترفندها و خدعهها پاسخی مناسب شأن ملت ایران دادید و از این پس حجت بر دوستان و دشمنان این انقلاب، در داخل کشور و سراسر جهان تمام شده است.
حاکمیت امریکا یکپارچه تجاوزگر و زیادهطلب است و همانگونه که تفکیک در حکومت ایران توطئه دشمن است، تفکیک میان باندهای حاکم در واشنگتن نیز بهانهای برای سازش و مجامله است.
جرم جمهوری اسلامی هم این است که آشکارا و صریح از حقّ و عدالت دفاع میکند. ما هرگز دفاع از حقّ و عدالت را به خاطر میلِ دل قدرتهای استکباری کنار نگذاشتیم. ما هرگز در این زمینه، سازش و ریاکاری نکردیم. ما صریحِ حقّ و عدالت را مطرح و از آن دفاع کردیم.
اینکه میگوییم حکومت اصولگرا، یعنی پیرو و پایبند به چنین ارزشهای ماندگاری که هرگز کهنگیپذیر نیست. اتّفاقاً زورگوها و قلدرهای دنیا از همین پایبندی ناراحتند. آنها هم از همین خشمگین میشوند که چرا حکومت اسلامی در ایران طرفدار مظلومان فلسطین یا طرفدار ملت افغانستان است یا با فلان دولت قلدر و ظالم در دنیا سازش نمیکند.
میگفتند باید بگوییم «مرگ بر شرق و غرب»! ما میگفتیم شوروی سمبل یک تفکّر و یک راه غلط است؛ امریکا سمبل جنایت و ستم است؛ چه دلیلی دارد شما بگویید «مرگ بر شرق و غرب»؟! میگفتند شما محافظهکار و سازشطلبید! از جمله همین حضرات، امروز کسانی هستند که حاضرند بروند رسماً در مقابل امریکا و انگلیس عذرخواهی کنند و بگویند ما غلط کردیم، اشتباه کردیم به شما بدگویی کردیم؛ ما را ببخشید!
امروز همه مسلمانان جهان به این مبارزات سرنوشتسازِ مردم فلسطین چشم دوخته و بیش از انتفاضه اوّل به آن دل بستهاند؛ زیرا در آن زمان - یعنی ده سال پیش - فضای سازش بتدریج در منطقه فراگیر شده بود؛ عدّهای دل در گرو امریکا داشتند و گروهی دیگر نیز معتقد بودند نمیتوان در برابر آن فشار سیاسی و جوسازی بینالمللی ایستادگی نمود و راهی جز پذیرش سازش - آن هم با شرایط امریکا و اسرائیل - وجود ندارد. پس از تحوّلاتی که در آن هنگام در منطقه صورت پذیرفت، زمینه تثبیت این نظریّه بیشتر فراهم شد. اما امسال، در شرایطی این کنفرانس شکل گرفته است که راه حلِّ سازش در منطقه با بنبست مواجه شده است و حتّی آنهایی که دل در گرو امریکا داشته و دارند، به این بنبست اعتراف میکنند.
اما کسانی که روی مردم اثر میگذارند - کسانیکه حرفشان، اقدامشان، عملشان، منششان، نوشتهشان، روی مردم اثر میگذارد - چند خطر بزرگ آنها تهدیدشان میکند که باید بسیار مراقب باشند. یکی خطر خسته شدن است، یکی خطر راحتطلبی است، یکی خطر میل به سازش است، یکی خطر چسبیدن به منافع نقد است؛ همان بلایی که بر سر کسانی که انقلاب فلسطین را منحرف کردند، آمد؛ همان خطری که بر سر همه رهبرانی آمد که ملتهای خودشان را از مسیر درست و راهی که شروع کرده بودند، منحرف کردند و بازداشتند.
اگر خواص یک کشور - یعنی نیروهایی که با زبانشان، با قلمشان، با رفتارشان، با امضایشان، بر روی مسیر یک ملت اثر میگذارند - میل به سازش و راحتطلبی و زندگی مرفه و خوشگذرانی پیدا کنند و از حضور در میدانهای خطر خسته شوند، آن وقت خطر تهدید میکند.
پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا، امریکاییها تکرار کردند که چرا این کار را کردید؟ این اهانت بود؛ این تجاوز به حدود بینالمللی بود. بعضی خیال میکنند که لانه جاسوسی را که دانشجویان ما تسخیر کردند، واقعاً اینگونه بوده است؛ نه. بعد از انقلاب، این ملت و نظام جمهوری اسلامی، نهایت مدارا را با امریکاییها کردند. اوّلِ انقلاب، مردم بهخاطر بُغضی که نسبت به امریکاییها داشتند، رفتند عناصری از سفارت را دستگیر کردند و به همین مدرسه رفاه و علوی - که محلّ اقامت امام بزرگوار بود - آوردند؛ اما امام دستور دادند آنها را آزاد کردند و وسایل را فراهم نمودند که اگر میخواهند از کشور خارج شوند، با سلامت خارج شوند و رفتند. کسی به آنها تعرّضی نکرد.
همواره تا امروز صهیونیستها و حامیانشان و در رأس همه امریکا، ابتکار عمل را در دادن شعارهای سازش و عموماً در جهت تحکیم تصرّف غاصبانه فلسطین در دست داشته و حریفهای خود را تا هر جا توانستهاند، به دنبال خویش کشاندهاند. ما دولتهای مسلمان، در راه نجات فلسطین باید به کشورهای خط مقدّم، کمکهای جدّیتری میگردیم.
اگر عامل دینی نباشد، چند صباحی حرکتی میشود، عدّهای معیّن و قشر مشخّصی، کاری میکنند؛ بعد هم خسته میشوند. عدّهای به دنیای خود میرسند؛ عدّهای هم به حکومت و مقام میرسند؛ عدّهای با قدرتمندان سازش میکنند؛ عدّهای میترسند؛ عدّهای به زندگی راحت خو میگیرند و عدّهای مأیوس میشوند و قضیه تمام میشود و از بین میرود!
ملت ایران طرفدار حق و دشمن باطل است، با ظلم و ستم و زورگویی سر سازگاری ندارد اما با تمام قوا در برابر متعرضین به حقوق خود میایستد و تسلیم زورگوهای دنیا نمیشود.
مقصود از مبارزه این است که ملت ایران، در مقابل کید و تعرّض و دستاندازی و تلاشهای سیاسی دشمن و انواع و اقسام کارهایی که میکند تا دوباره کشور ایران را به یکی از اقمار خود تبدیل نماید، با شدّت و قدرت خواهد ایستاد و مقاومت خواهد کرد. مبارزه، یعنی این. مبارزه با استکبار، یعنی هر جا که در سطح جهان، دستمان برسد، نسبت به استکبار، افشاگری خواهیم کرد. هر جایی که مظلومی، از ظلم استکبار دچار آسیب است و به جان آمده، ما هر طور بتوانیم، طرفِ آن مظلوم را خواهیم گرفت.
امریکاییها در قضیه خاورمیانه، با انواع و اقسام شیوههای خود، سعی کردند که دولت جمهوری اسلامی را به روند سازش خائنانهای که خودشان اسمش را گفتگوی صلح گذاشتند، ملحق و نزدیک کنند؛ ولی ایران اسلامی با قوّت و قدرت ایستاد و قبول نکرد. ما از روز اوّل گفتیم که این روند، محکومت به شکست است؛ چون بر خلاف حقّ است. دیدید که همین طور هم شد. امروز همه دنیا تصدیق میکنند که حرف ما درست بود. مبارزه با استکبار، یعنی این که هر جایی در سطح جهان، اگر امریکاییها علیه ملتی، علیه اصلی از اصول اسلامی و علیه حقیقتی که ما به آن پایبند هستیم، حیله و ترفندی به کار ببندند، ما آن حیله را بر ملا و خنثی خواهیم کرد و تا بهحال هم کردهایم.
امریکاییها میخواهند با تهدید، کار خودشان را پیش ببرند؛ اما نخواهند توانست. با دخالت هم نمیتوانند. ملت ایران نمیتواند حقِّ ملت فلسطین را ندیده بگیرد. میگویند: شما ملت فلسطین را ندیده بگیرید و سازش تحمیلی علیه آن ملت را امضا کنید! معلوم است که ملت ایران، چنین حرفی را با قوّت و قدرت رد میکند و هر کس را که دنبال کننده این راه باشد، خائن میداند.
بههرحال، انقلابی بهوجود آمده است و حکومت مقتدری با رهبر عظیمی مثل امام راحل، خود را به دنیا نشان داده است. اگر میتوانستند جلویش را بگیرند، علاجِ آن بود؛ اما نتوانستند و این اتّفاق افتاد. حال که اتّفاق افتاده و کار گذشته است، چهکار کنند؟ دو راه بیشتر ندارند. اگر توانستند یکی از این دو راه را بروند و به یکی از این دو مقصود برسند، خطر از سرِ استکبار برطرف شده است، وگرنه خطر هست. تلاش آنها برای این است که یکی از این دو راه را در پیش گیرند. یکی این است که جمهوری اسلامی؛ این بنای مستحکم را مضمحل کنند و از بین ببرند. اگر بتوانند چنین کاری بکنند، برای مسلمانان عالم تجربه میشود و میگویند: «خوب؛ چه فایدهای دارد! ما زحمت بکشیم، کشته بدهیم، این همه مشکل برای خود درست کنیم و آخرش هم بعد از پنج سال، ده سال، پانزده سال، مثل ایران شویم. جمهوری اسلامی از بین رفت، تمام شد.» این یک تجربه میشود. خطر از سر دشمن، بهخیال خودش، برطرف میگردد. این تحلیل آنهاست. البته ما در این خصوص هم حرف داریم. اگر این کارِ نشدنی و رؤیای بیتعبیر؛ یعنی از بین بردن جمهوری اسلامی - العیاذ باللَّه - روزی انجام گیرد، باز مشکل استکبار لاینحل باقی خواهد ماند؛ هرچند آنها خیال میکنند مشکلشان حل خواهد شد. به این دلیل تلاش میکنند بلکه بتوانند این نظام را با محاصره اقتصادی، جنگ و تهدید، مضمحل کنند و از بین ببرند. تا کنون چندین بار هم تصمیم گرفتند کارهای خطرناک بکنند؛ اما دیدند نمیشود. بههرحال گیر کردهاند؛ ماندهاند که با جمهوری اسلامی چه کنند!
راه دوم که به خیال آنها از راه اوّل آسانتر است؛ اما همان اثر را دارد، این است که کاری کنند جمهوری اسلامی بماند، لکن با استکبار - دشمن دیروز - کنار بیاید و دست از شعارهای مخالف خود بردارد. اگر این کار هم انجام گیرد، باز خطر از سرِ استکبار برطرف شده است. چرا؟ چون سازش و کنار آمدن جمهوری اسلامی با استکبار، روحیه مسلمانان را - که در همه جای دنیا روحیه پیدا کردهاند - دچار ضربه و صدمه خواهد کرد و خواهند گفت: «فایدهای ندارد! ملتها جان میکَنند، زحمت میکشند، بعد رهبران، مثل رهبران جمهوری اسلامی ایران میشوند. ببینید چه کردند! در نهایت تن به سازش دادند!» باز خطر از سرِ استکبار برطرف خواهد شد. تمام کارهایی که امروز امریکا و صهیونیسم و مزدوران و ایادی آنان و شبکه تبلیغاتی و نظامی و امنیتی و بقیه وابستگانشان میکنند، در جهت یکی از این دو راه است. میگویند یا ضربه بزنیم که جمهوری اسلامی از بین برود، یا فشار بیاوریم که مسؤولان جمهوری اسلامی بیایند بگویند ما با شما آشتی میکنیم! خوب؛ بالأخره آنها هم آرزوهایی دارند! بالأخره رؤسایشان هم جوانند و آرزو بر جوانان عیب نیست! بگذار آرزو کنند که یا جمهوری اسلامی را دچار شکست و اضمحلال کنند، یا جمهوری اسلامی را وادارند که از امریکا عذرخواهی کند و بگوید ما این چند ساله بدی کردیم؛ به شما بد گفتیم، مرگ بر امریکا گفتیم، شما ببخشید! آنها آرزوی خودشان را دارند؛
«ولا تهنوا»؛ مبادا سست شوید. «ولا تحزنوا»؛ مبادا غمگین شوید. «وانتم الاعلون ان کنتم مؤمنین»؛ شما بالاترید. در جای دیگر میفرماید: «فلا تهنوا و تدعوا الی السّلم»؛ مبادا سست شوید و دعوت به سازش کنید یا دعوت سازش دشمنِ آشتی ناپذیر را بپذیرید. سازش با انسانهای خوب، حتّی سازش با انسانهایی که با شما کاری ندارند؛ عیبی ندارد. «لاینهیکم اللَّه عن الذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم»؛ با همه کسانی که با شما کاری ندارند و اهل صلح و سلامت و اخّوت و برادری هستند، سازش کنید: اما با کسی که با فلسفه وجودی و اساس و ایمان شما و با اصل حکومت اسلامی و ولایت الهی مخالف است؛ «لا تدعوا الی السّلم»؛ سازش نکنید. حواستان جمع باشد. کدام صحنه عبرت و درسی بهتر و بیشتر از این میتواند با انسان حرف بزند؟ هفته دفاع مقدّس یعنی توجّه به همین نکته.
نویسندگان مسیحی که در انجیلشان از قول مسیح نقل کردهاند که «اگر کسی به این طرف صورتت سیلی زد، آن طرف را جلو بیار»، یعنی که «ما اصلاً اهل جنگ نیستیم و اهل صلح و سازش مطلق و مهربانی هستیم» - اینها شعارهایشان است. هنوز هم میگویند. هنوز هم ازرو نرفتهاند - شروع کردند به مسلمانان طعنزدن که «شما اهل جهادید. شما اهل جنگید. شما اهل شمشیرید. شما اهل خونریزی هستید.» آنقدر گفتند و گفتند که مسلمانان را از رو بردند! آن وقت نویسندگان و دانشمندان مسلمان گفتند که «ما جهاد نداریم! در حقیقت جهاد ما، دفاع است!» خدای متعال میگوید: «جهاد کن!» دانشمند مسلمان میگوید: «جهاد، دفاع است!» خدا میگوید: «اذا لقیتمالذین کفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار.»؛ به اینها پشت نکنید. با اینها مقاتله کنید: «قاقتلواالذین یلونکم منالکفار.» نویسنده مسلمان میگوید: «جهاد فیسبیلاللَّه، جهاد نیست. تهاجمی نیست؛ تدافعی است!» این همه، عکسالعمل تبلیغات مسیحیان است که از بس اسم «صلح و سازش» را آوردند و گفتند «جنگ و شمشیرکشی بد است و به کسی حمله نکنید»، مسلمانان اهل جهاد و عزّتمند از جهاد را خانهنشین کردند.
قدرتهای اروپایی، امریکا ونوکرهایشان؛ آنهایی که ریششان دست این قدرتها و شانهشان زیر بار آنهاست؛ حکومتهایی که به انگشتِ امریکا بر سرِ کار آمدهاند و با ملتهای خودشان ارتباطی ندارند، همه دست به دست هم دادهاند تا کار این ظالمی را که با این وضوح این ظلم را کرده است و ادامه میدهد، تصویب کنند. از آن طرف جوانان مسلمانانِ به ستوه آمده جان به لب رسیده فلسطینی و لبنانی، وقتی با این ظالم و ستمگر، جهادی میکنند که در نظر همه عقلای عالمْ یک عمل ممدوح است، از اطراف صدا بلند میشود که «اینها تروریستند؛ اینها ظالمند! چرا کشتید!؟ چرا زدید!؟ چرا تسلیم نشدید!؟ چرا سازش نکردید!؟»
اینطور نباشد که نویسندهای، برطبق سلیقه و مذاق خود، مطلبی بنویسد که معنای آن این باشد که جمهوری اسلامی از آرمانهای خودش دست کشیده و امروز دیگر بنا دارد با دشمن سازش کند! چرا چنین حرفی را، ولو مذاق و سلیقه شخصی اوست، بر زبان بیاورد یا بر قلم جاری کند؟ سلیقه کسی این است؛ باشد. منتها نظام جمهوری اسلامی، روالی و سیاست و حرکتی دارد.
من رؤوس مطالبی را در خصوصیات این خط و این جهتگیری - که ما به آن «خطّ امام» میگوییم و مشخّصه حرکت نظام جمهوری اسلامی در ده سال حیات با برکت امام بوده است - عرض میکنم: خطّ امام، یعنی آن مسلک و سلوک حکومتی امام امّت. یعنی چیزیکه تفسیرکننده نظام جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، میتواند با جهتگیریهای مختلفی تحقّق یابد. آنچهکه این جهتگیریها را به صواب نزدیک میکند و مورد قبول و اعتقاد امام رضواناللَّهتعالیعلیه بوده است، اینهاست:
اوّل، ایستادگی در برابر تحمیل و نفوذ قدرتهای خارجی و نداشتن سرِ سازش با این قدرتها. این، اوّلین مشخّصه حرکت امام بزرگوارماست.
مقصود من این نیست که کشورهای اسلامی ناچارند همین تشکیلات و همین فعالیتهای خاص و همین نظام ویژهای را که ما در ایران اجرا کردیم، اجراکنند. بدیهی است که موقعیتها و جایگاه جغرافیایی و تاریخی و امثال اینها، فارقهایی میان ملتهای مسلمان است. ممکناست از لحاظ کیفیّت اجرایی، هرکشور اقتضایی غیر از کشورهای دیگر داشتهباشد. لکن اصل و روح مطلب؛ آن چیزی که در ایران اسلامی مایه پیروزی و گسترش این فکر در سراسر عالم شد؛ آن چیزی که توانست شمشیر تیز ابرقدرتها را بر روی ملت ایران کُند کند و آنان نتوانند آنچه را که میخواهند در این کشور انجام دهند، در یک جمله مستتر است که روح همه چیزهاست و آن عبارت است از روح ایستادگی و تسلیم نشدن و سازش ناپذیری و انعطاف نشان ندادن در مقابل قدرت و سلطه جهانی و امریکا و امثال امریکا. این، همان روح قضیه است.
ممکن است کشوری در فکر پیاده کردن و زنده کردن اسلام هم باشد؛ اما اگر روح ایستادگی و انعطافناپذیری در مقابل قدرت مسلّط امریکا در آن نباشد، بتدریج از اسلام هم جدایش خواهند کرد! یک نظام ممکن است در آغاز کار، شیرینترین و برّاقترین شعارها را هم مطرح سازد و بر اساس آن شعارها حتّی حرکت را شروع کند. اما اگر روح تسلیمناپذیری در مقابل فشار همه جانبه قدرتهای استکباری، در آن ملت، آن رهبری و آن کشور نباشد، این شعارها را، یکییکی از دست آنها خواهندگرفت! مگر استکبار حد میشناسد!؟ مگر استکبار در نقطهای متوقف میشود!؟ رمز اساسی کار و پیشرفت امام و موفّقیتهای الهی آن مرد بزرگوار و رهبر استثنایی، در این بود که دشمن را شناخت و با همه قدرت و استقامت، بدون کمترین اعتماد به او و تسلیم در مقابل او، ایستاد.
در زمان کنونی شرق و غرب با هم علیه اسلام متحد شده اند و تنها دشمن خود را اسلام مترقی می دانند. آمریکا پس از آنکه نتوانست از جنگ ظالمانه ای که توسط صدام به انقلاب اسلامی ایران تحمیل کرده بود، سودی ببرد، امروز با سوء استفاده از فروپاشی اتحاد شوروی و پیمان ورشو و همچنین به راه انداختن جنگ نفت و جنگ در منطقه ی خلیج فارس می خواهد بار دیگر تسلط خود را در جهان عربی مطرح کرده و با حمایت گسترده از اسرائیل و به سازش کشاندن سران عرب به مسئله فلسطین نیز خاتمه دهد و متأسفانه اعراب در کنفرانس مادرید نه تنها چیزی بدست نیاوردند، بلکه اسرائیل و هر آنچه را که استکبار می خواست به رسمیت شناختند.
قدرتها و در رأس قدرتها، آن دو امپراتوری مسلط زمان ما - که یکیشان اول انقلاب ما بود و امروز دیگر نیست؛ یعنی امپراتوری شرق، و یکی دیگر هنوز سر پاست؛ تا کی او هم از پای در بیاید - از اول فهمیدند که اگر این فکر و این نظام و این تمدن جدید به صحنه بیاید، آنها باید بساطشان را جمع کنند؛ آنوقت دیگر از قلدریها و غارتگریها و تاختوتازها و زورگوییهایشان - که هنوز دنیا دارد این زورگوییها را از رأس استکبار، یعنی امریکا میبیند - اثری باقی نمیماند؛ لذا با اسلام و با جمهوری اسلامی مبارزه کردند. از روز اول که احساس شد جمهوری اسلامی سر سازش با قلدرهای عالم را ندارد، مورد دشمنی قرار گرفته، تا امروز که دشمنان هرچه توانستهاند، کارشکنی کردهاند. بله، به زبان میگویند که ما میخواهیم روابط خود با جمهوری اسلامی را حسنه کنیم؛ اما آنها در این حرف صادق نیستند. مرتب از رئیس جمهور امریکا سؤال میکنند که نظر شما راجع به روابط با جمهوری اسلامی چیست؛ او هم میگوید ما جداً اصرار داریم که روابطمان را با ایران حسنه کنیم! این حرف، یک حرف غیرصادقانه است. بله، با جمهوری اسلامىِ اسمی، با جمهوری اسلامییی که از ارزشها و هدفهای اسلامی صرفنظر کند، با جمهوری اسلامییی که دیگر اسمش یک دروغ خواهد بود، امریکاییها حاضرند آشتی کنند و همکاری نمایند؛ اما با جمهوری اسلامییی که ارزشهای اسلامی را به صورت حیاتیترین خواستههای خود در دست بفشرد و از آن صرفنظر نکند، دلشان صاف نیست و نخواهد شد.
این دوازده سال را با جمهوری اسلامی مبارزه کردند؛ اما درعینحال با وجود این مبارزات و ضربات و دشمنیها و خباثتها، جوهر تابناک اسلام آنقدر کارایی از خود نشان داده است که اولاً آنها مجبورند به این کاراییها اعتراف کنند، ثانیاً وحشت آنها روزبهروز از جمهوری اسلامی بیشتر شده است. اگر ما نتوانسته بودیم در جهت هدفهای اسلامی پیش برویم، موجبی نداشت که غرب و شیاطین و در رأس آنها شیطان بزرگ، اینقدر از جمهوری اسلامی وحشت داشته باشند، با آن ستیزه کنند و از آن بدشان بیاید. دشمنی که شما میبینید کاری از او برنمیآید، با او کاری ندارید؛ اما با آن دشمنی برخورد میکنید که ببینید از او کاری برمیآید، ببینید دارد پیش میآید.
مقام معظم رهبری به گسترش روزافزون نهضت اسلامی اشاره کردند و فرمودند: با استنباط از اوضاع جهانی نسبت به آینده بسیار خوشبین هستم. دوران امپراطوریهای قدرت و سیادت آمریکا و اروپا در جهان به سر آمده است و محاسبات نیز همین امر را اثبات میکند. وعده الهی در حال تحقق است و مسلمانان بیدار و بپا خواسته کلام خدا را سرلوحه حرکت خود قرار دادهاند. آینده حرکت اسلامی روشن است و مصالحه با استکبار ممکن نیست.
فهمیدند که دشمنی ملت ایران نسبت به دشمنان اسلام و در رأس آنها رژیم امریکا، تمامشدنی نیست. فهمیدند که ملت ایران ایستاده است، تا از اسلام انقلابی و اسلام ناب محمّدی(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) دفاع کند. فهمیدند که دولت و ملت و مسؤولان، اهل سازش و معامله نیستند. حالا که اینها را فهمیدهاند، از همه طرف خباثتهایشان را شروع کردهاند - متوقف نشده بود؛ تشدید کردند - و مثل زمان حضرت امام و همین دوران فاصلهی رحلت حضرت امام تا امروز، بلندگوهای جهانی را از تبلیغ علیه نظام اسلامی پُر کردند.
همیشه سعی قدرتهای ستمگر این بوده که به ملتها ثابت کنند بیخود تکان میخورند و اشتباه میکنند. راه نجاتشان این است که زیر بال ما بیایند و پلکان دیگری از پلکان عروج در امور مادّی و سلطهی نابحق بشوند! این را تفهیم میکنند. ما باور نمیکنیم و نمیخواهیم بگذاریم ملتهای دیگر هم باور کنند.
اگر کسانی خیال میکنند راه نجات این کشور و این ملت در این است که ما بالاخره جلوی این قدرتهای گردن کلفت عالم، دم از عدم تعرض و پشیمانی از بعضی از کارهایی که آنها اسمش را تندروی گذاشتند، بزنیم، دروغ میگویند. نخیر، این راه ذلت و اسارت ماست. اسارت جمهوری اسلامی در این است که با امریکا بسازد. اسارت جمهوری اسلامی و ملت ایران در این است که غرب احساس تسلیم و طوع در جمهوری اسلامی بکند. محال است که جمهوری اسلامی در مقابل دشمنان خدا، چنین حالت طوع و تسلیمی پیدا کند؛ آنگاه دیگر جمهوری اسلامی نخواهد بود.
آن نظامی که به نام اسلام و به نام قرآن است، ولی در مقابل دشمنان خدا تسلیم میشود، دیگر جمهوری اسلامی نیست؛ جمهوری اسلامىِ امریکایی است، مکتب قرآن و راه انبیا نیست. آن چیزی که در راهش، جوانیها از بین رفت، جانهای طیب و طاهر از تنها خارج گردید، خونها ریخته شد، برایش زحمتها کشیده شد، این دیگر آن نخواهد بود. چهرهی جمهوریاسلامی نسبت به دشمنان خدا و متعرضان به حریم ملتها و شرف انسانیت و استقلال ملتها، چهرهی متعرض و عدم تسلیم است. ما بیاعتماد و مخالف و معارض بودیم و هستیم و خواهیم بود. سیاست جمهوری اسلامی و دیپلماسی ما، بر این پایه است.
در انقلاب اسلامی ایران، چند خصوصیت مهم وجود داشت که همه منطبق بر حرکت اسلامی صدر اول بود:
...
صدق و صفا و هوشیاری رهبر، هرگونه کجروی و سازش و معامله با دشمن را و خلاصه هر آن چیزی را که موجب انحراف از هدف شود، ناممکن ساخت و صراط مستقیم انقلاب به سمت هدفها، استوار و بیاعوجاج باقی ماند.
کار نظامی باید پشتوانه باشد؛ البته برای کسانی که اهل حقند. کسانی که اهل باطل و سازشند، اصلاً به کار جهادی احتیاج ندارند. بروند سازش کنند و مشکلاتشان را - اگر حل شد - حل کنند. کسانی که اهل حقند، اینطور نیستند.
دشمن از بدگویى نسبت به انقلاب و نسبت به کشور و نظام اسلامى باز نخواهد نشست. آن کارى که او میتواند بکند، تبلیغ است؛ تبلیغ علیه اسلام و علیه انقلاب. علیرغم دشمن، شما دستاورد بزرگ انقلابتان را قدر بدانید: اسلام را، نظام اسلامى را، نظام انقلابى را، این راهى را که امام ترسیم کردند در مقابل ملّت ما -راه آزاد زیستن، راه کامل شدن، راه ساختن زندگى به آن شکلى که مورد رضاى خدا و دستور اسلام است، [یعنى] سازندگى حقیقى زندگى و عدم سازش با قدرتهاى ضدّاسلامى- اینها درسهاى بیستودوّم بهمن است براى ما.
آنچه امروز در دلها و جوامع بشری نفوذ میکند، اسلام حقیقی و ناب و سازش ناپذیر است. لذا شما میبینید در کشورهایی که مردمِ آن مسلمان هستند - مثل بعضی از کشورهای عربی و آفریقایی که تودهی مردم مسلمانند - مساجد معمور است؛ اما جمعی بهعنوان طرفداری از اسلام قیام میکنند و حکومتهای وابسته، این جمع را زیر فشار قرار میدهند و آنها را با انواع شکنجهها، شکنجه میکنند و نهایتاً هم آنها را خرابکار مینامند!! این، به چه معناست؟ معنایش این است که آنچه در آن کشورها رایج است، چون از لُب و حقیقت اسلام فاصله دارد، لذا افراد مؤمن و دارای وجدانِ آگاه و آزاد در صدد برمیآیند که اسلام واقعی و سازشناپذیر را حاکم کنند و به همین خاطر اصطکاک پیش میآید.
این، سرّ بزرگی است که استکبار جهانی سعی دارد یا به نحوی ملت ایران را شکست بدهد تا به ملتهای دیگر بفهماند که ملت مقاومی مثل ایران هم شکست خورد و این تجربهی تلخ را برای ملتها به وجود آورد و یا این که ملت ایران را به سازش بکشاند تا باز به ملتهای عالم بگوید که ملت مقاومِ پرشورِ پرحماسهیی مثل ملت ایران هم، آخرش مجبور شد تا با ما کنار و کوتاه بیاید.
اینجاست که سخن امام فقید ما، آن داعی الیاللَّه و فانی فیاللَّه آشکار میشود که اسلام را به اسلام ناب محمّدی(ص) و اسلام امریکایی تقسیم میکرد. اسلام ناب محمّدی، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزت و اسلام حمایت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازشناپذیری با زورگویان و فتنهگران است؛ اسلام اخلاق و فضیلت و معنویت است.
اسلام امریکایی، چیزی به نام اسلام است که در خدمت منافع قدرتهای استکباری و توجیهکنندهی اعمال آنهاست؛ بهانهیی برای انزوای اهل دین و نپرداختن آنان به امور مسلمین و سرنوشت ملتهای مسلمان است؛ وسیلهیی برای جدا کردن بخش عظیمی از احکام اجتماعی و سیاسی اسلام از مجموعهی دین و منحصر کردن دین به مسجد است (و مسجد نه به عنوان پایگاهی برای رتق و فتق امور مسلمین - چنانکه درصدر اسلام بوده است - بلکه به عنوان گوشهیی برای جدا شدن از زندگی و جدا کردن دنیا و آخرت).
رهبری انقلاب اسلامی ایران با اشاره به اینکه ما ادامه دهندگان راه امام خمینی(ره)، امیدواریم که با مجاهدتها و عمل به وظایف خود بتوانیم خلاء بزرگ فقدان آن معظم له را پر کنیم افزودند: رهبر فقید ما همواره شریک مصیبتها و غمهای ملتهای اسیر، فقیر و مبارز دنیا بودند و تمام طول عمرشان با زورگوئی و قلدری قدرتهای استکباری سازش نکردند و همواره به مبارزه با آنان پرداختند.
دیشب شاخصترین چهره الهی پس از انبیاء و معصومین، قهرمان جهاد و مبارزه، مظهر عرفان و خلوص، تبلور زهد و تقوی، مصمم ترین چهره سازش ناپذیر در مقابل ظلم و شرک و بی عدالتی، الگوی منحصر به فردِ دست پرورده اسلام، از میان ما رخت بر بست و قلب طپنده امت جهانی اسلام از کار ایستاد.