1377/08/12
بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
سالروز ولادت مولای متّقیان و سرور آزادگان و امیرمؤمنان، حضرت علیبن ابیطالب علیهالصّلاة والسّلام را به همه شما عزیزانی که در این جلسه تشریف دارید و نیز به ملت بزرگ ایران و به همه ملتهای اسلامی و به همه آزادگان جهان تبریک عرض میکنیم. امسال این عید بزرگ، با روزهای مربوط به تسخیر سفارت امریکا همزمان شده است، که در میان ملت ما، این روز به عنوان «روز مبارزه با استکبار جهانی» و یک روز ملی شناخته میشود و معروف است.
اگر بخواهیم درباره امیرالمؤمنین علیهالسّلام چند جمله کوتاه عرض کنیم و از تفاصیل بحث در شخصیت این انسان عظیم و استثنایی تاریخ - که برای او کتابها هم کافی نیست - صرفنظر نماییم، اوّلاً باید عرض کنیم آن حضرت جزو شخصیتهای نادری است که در گذشته و امروز نه فقط در میان شیعیان، که در میان همه مسلمانان و بلکه در میان انسانهای آزاداندیش غیرمسلمان، محبوب بوده است. کمتر کسی را از شخصیتهای بزرگ، حتّی پیامبران عظام الهی میشود نشان داد که در میان مردمی غیر از علاقهمندان و پیروان خود، این همه ستایشگر داشته باشد که امیرالمؤمنین علیهالسّلام دارد. البته معرفت ما کم و بینش ما قاصر است. آن شخصیت از لحاظ معنوی، فوقالعاده است. ما نمیتوانیم همه ابعاد شخصیت امیرالمؤمنین علیهالسّلام را بهدرستی دریابیم؛ بخصوص ابعاد معنوی و الهی او را، که فهمیدن آن ابعاد برای بسیاری از اولیای خدا هم دشوار است؛ لیکن آنقدر ابعاد ظاهری شخصیت امیرالمؤمنین علیهالسّلام جذّاب و چشمگیر و جالب است که حتی کسانی که با مسائل معنوی و ابعاد معنوی شخصیت انسانها و اولیا آشنایی ندارند، میتوانند درباره این مرد بزرگ تاریخ چیزهایی بدانند و به او عشق بورزند.
امیرالمؤمنین علیهالسّلام در دورههای مختلف زندگی خود، چه در دوران نوجوانی؛ یعنی در اوایل بعثت پیامبر، چه در عنفوان جوانی؛ یعنی آن هنگامی که هجرت به مدینه اتّفاق افتاد - که در آن وقت علی علیهالسّلام جوانی بیست و چند ساله بوده است - چه در دوران بعد از رحلت پیامبر و آن محنتها و آن امتحانهای دشوار و چه در دوران آخر عمر؛ یعنی پنج سالی که در اواخر عمر، امیرالمؤمنین علیهالسّلام حکومت و خلافت را پذیرفت و مسؤولیت پیدا کرد، در تمام این تقریباً پنجاه سال، خصوصیات بارزی را با خود حمل میکرده است. همه - بخصوص جوانان - از این نقطه میتوانند درس بگیرند.
شخصیتهای عظیم تاریخ، غالباً از دوران جوانی، بلکه از دوران نوجوانی، برخی از خصوصیات را با خود همراه داشتهاند و یا در خود به وجود آوردهاند. برجستگی انسانهای برجسته و بزرگ، معمولاً به یک تلاش بلند مدّت متّکی است و این را ما در زندگی امیرالمؤمنین علیهالسّلام میبینیم. من در جمعبندی این زندگی پرفراز و نشیب، این نکته را مشاهده میکنم و به شما عرض میکنم که امیرالمؤمنین علیهالسّلام از اوایل نوجوانی تا هنگام مرگ، دو صفت «بصیرت» و «صبر» - بیداری و پایداری - را با خود همراه داشت. او یک لحظه دچار غفلت و کج فهمی و انحراف فکری و بد تشخیص دادن واقعیتها نشد. از همان وقتی که از غار حرا و کوه نور، پرچم اسلام به دست پیامبر برافراشته شد و کلمه «لاالهالااللَّه» بر زبان آن بزرگوار جاری شد و حرکت نبوت و رسالت آغاز گردید، این واقعیت درخشان را علیبن ابیطالب علیهالسّلام تشخیص داد؛ پای این تشخیص هم ایستاد و با مشکلات آن هم ساخت؛ اگر تلاش لازم داشت، آن تلاش را هم انجام داد؛ اگر مبارزه لازم داشت، آن مبارزه را کرد؛ اگر جانفشانی میخواست، جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و به میدان برد و اگر کار سیاسی و فعالیت حکومتداری و کشورداری میخواست، آن را انجام داد. بصیرت و بیداری او، یک لحظه از او جدا نشد. دوم، صبر و پایداری کرد و در این راه استوار و صراطمستقیم، استقامت ورزید. این استقامت ورزیدن، خسته نشدن، مغلوب خواستهها و هواهای نفس انسانی - که انسان را به تنبلی و رها کردن کار فرا میخواند - نشدن، نکته مهمی است.
آری؛ عصمت امیرالمؤمنین علیهالسّلام قابل تقلید نیست. شخصیت امیرالمؤمنین علیهالسّلام قابل مقایسه با هیچ کس نیست. هر کدام از انسانهای بزرگی که ما در محیط و یا در تاریخ خودمان هم مشاهده کردهایم، اگر بخواهند با امیرالمؤمنین علیهالسّلام مقایسه شوند، مثل مقایسه ذرّه با آفتاب است - قابل مقایسه نیستند - اما این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین علیهالسّلام قابل تقلید و قابل پیروی است. کسی نمیتواند بگوید که اگر امیرالمؤمنین علیهالسّلام صبر و بصیرت - یعنی بیداری و پایداری - داشت به خاطر این بود که امیرالمؤمنین بود. همه در این خصوصیت باید سعی کنند که خودشان را به امیرالمؤمنین علیهالسّلام نزدیک کنند؛ هر چه همت و استعدادشان باشد.
عزیزان من! تمام مشکلاتی که برای افراد یا اجتماعات بشر پیش میآید، بر اثر یکی از این دو است: یا عدم بصیرت، یا عدم صبر. یا دچار غفلت میشوند، واقعیتها را تشخیص نمیدهند، حقایقها را نمیفهمند، یا با وجود فهمیدن واقعیّات، از ایستادگی خسته میشوند. لذاست که به خاطر یکی از این دو، یا هر دو، تاریخ بشر پُر از محنتهای بزرگ ملتهاست؛ پُر از غلبهی زورگویان عالم بر ملتهای ضعیفالنّفس و غافل است. دهها سال - گاهی صدها سال - یک ملت مقهور سیاست یک جهانخوار و یک قدرت بزرگ بوده است. چرا؟ مگر اینها انسان نبودهاند؟ بله، انسان بودهاند؛ لیکن یا بصیرت نداشتهاند، یا اگر بصیرت داشتهاند، در راه آن آگاهی خود، فاقد صبر لازم را بودهاند؛ یعنی یا بیداری نداشتهاند، یا پایداری نداشتهاند.
در طول سالهای قبل از انقلاب، هرچه شما عقب بروید، محنت، ذلّت، بدبختی، فشارهای گوناگون از طبقات حاکم و سلطه و زورگویی و تحقیر از طرف قدرتهای بیگانه را در کشور ما میبینید. در این کشور، سالهای متمادی انگلیسیها، سالهای متمادی روسها، سالهای متمادی هر دو، و در نهایت سالهای متمادی امریکاییها، هرچه تصمیم گرفتند، نسبت به این ملت انجام دادند. ملت ما همین ملت بود و همین استعدادها را داشت - که امروز بحمداللَّه در میدانهای گوناگون، استعدادهای شما جوانان مثل ستاره و خورشید میدرخشد - اما به خاطر حکومتهای ناباب و بهخاطر تربیتهای غلط، بصیرت و صبرش کم بود. وقتی در برههای از زمان، آگاهان جامعه، بزرگان جامعه، دانایان جامعه و کسی مثل امام بزرگوار پیدا شدند، در مردم بصیرت دمیدند، مردم را به صبر وادار کردند، «و تواصوا بالحق و تواصوبالصبر»(1) را در جامعه رایج کردند، این دریای خروشان بهوجود آمد و توانست آن تاریخ سرتاپا ذلّت و محنت را قطع کند و تسلّط بیگانگان را بر این کشور از میان بردارد.
شما امروز وقتی در افق سیاسی جهان نگاه میکنید، اگر یک ملت وجود داشته باشد که هیچ سلطه خارجی بر آن نیست، آن ملت، ملت ایران است. اگر تعدادی ملتها و کشورها با این خصوصیت وجود داشته باشند، باز در رأس آن کشورها، ایران و ملت ایران است. چرا؟ چون به وسیله این مردم، به وسیله جوانان این ملت، به وسیله مسؤولان این ملت، به وسیله رهبران و هدایتگران این ملت، بصیرت و صبر از امیرالمؤمنین علیهالسّلام آموخته شد. این دو خصوصیت این قدر مهمّ است! امروز هم در دنیا کسانی که در رأس قدرتهای سیاسی زور گو و مداخلهگر، یا در رأس کمپانیهای اقتصادی، یا در رأس دستگاههای سرطانگونه تبلیغاتی و شبکههای عظیم سودجوی تبلیغات قرار گرفتهاند، از طریق یکی از این دو خصوصیت بر ملتها حکم میرانند و زورگویی میکنند. یا سعی میکنند ملتها را در غفلت نگهدارند و بصیرت آنها را از آنها بگیرند - اگر هم نتوانند به طور کلّی از آنها بصیرت را سلب کنند، در یک مورد که یک مسأله خاص برایشان مهمّ است، سعی میکنند بیداری ملتها و بصیرت انسانها را در آن جامعه سلب نمایند - یا آنها را دچار بیصبری کنند. گاهی یک ملت و یک مجموعه انسان، در یک راه درست دچار بیصبری میشوند. این بیصبری هم یک امر تلقینی است؛ میشود به ملتها تلقین کرد. امروز شما بدانید که در شبکههای تبلیغاتی، میلیاردها دلار خرج میشود، برای تلقین همین چیزها در ملتها، که آنها را یا از تشخیص درست، یا از صبر صحیح و کامل دور بیندازند و دور کنند. علّتِ این که استکبار و در رأس قدرتهای استکباری، رژیم ایالات متّحده امریکا با انقلاب اسلامی و با جمهوری اسلامی مخالف است، این است که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، یک بیداری جهانی را طرّاحی و زمینهسازی کرد. شاید شما شنیده باشید که تحلیلگران بخشهای سیاسی امروز کشور امریکا، در سمینارهای تخصّصی و در جلسات ویژه، این کلمه را بر زبان آوردهاند که امروز بزرگترین مشکل برای ما «انقلاب اسلامی» است. چرا بزرگترین مشکل است؟ حدّاکثر این است که ملتی راه خودش را از راه این دولت زورگو جدا کرده است؛ اما مشکل بودنش به خاطر چیست؟ مشکل بودن به خاطر این است که استکبار از غفلت ملتها استفاده میکند. وقتی نقطهای در دنیا به وجود آمد که بیداری را در جهان پراکنده کرد، ملتها بیدار شدند، به راهی رهنمایی شدند، یک تجربه عملی به دست آوردند، آن مرکز میشود دشمن آن سیاستهایی که میخواهند ملتها در خواب و در غفلت بمانند. بله؛ حقیقت همین است. ملت ایران و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی موجب شدند که ملتهای دیگر بیدار شوند. در آن زمانی که این انقلاب عظیم پیش نیامده بود و این ملت این طور رها و آزاد و با نشاط و پرتوان وارد صحنه نشده بود، خیلی از کشورهایی که امروز فریاد اسلامخواهی بلند کردهاند، فریاد دشمنی با امریکا بلند کردهاند و از دخالتهای امریکا در کشورشان بیزار شدهاند، این طور نبودند؛ سرهایشان را پایین انداخته بودند و زندگی میکردند! اگر یک وقت هم روشنفکر و عالمی در میان آنها پیدا میشد و به آنها یک کلمه حرفی میزد، میگفتند: آقا نمیشود، فایدهای ندارد؛ مگر میشود از زیر سلطه امریکا کسی خودش را نجات دهد؟ میگفتند نمیشود؛ مأیوس بودند. انقلاب اسلامی ایران این ابر یأس را از افق زندگی و دید ملتها زدود؛ بسیاری از ملتها بیدار و امیدوار شدند و جوانان به سمت اسلام گرایش پیدا کردند. وقتی ملتها به اسلام رو بیاورند، چه ضرری برای استکبار دارد؟ معلوم است؛ اسلام با سلطه یک قدرت استکباری بر ملت مسلمان مخالف است. اسلام نمیگذارد؛ کما این که در ایران این طور است.
شما جوانان عزیز بدانید: در این کشوری که شما زندگی میکنید، امروز هیچگونه تسلّطی نه امریکا و نه هیچ قدرت دیگری بر این کشور و بر سیاستهای این کشور و بر دولت این کشور ندارد. روزگاری در این کشور، سفیر امریکا و سفیر انگلیس، هرچه میخواستند به رؤسای این کشور دیکته میکردند! آن روز اگر سفیر امریکا در مهمترین مسائل جهانی و داخلی نظری داشت و آن نظر را به محمّدرضا پهلوی که شاه ایران بود و یا به نخست وزیر او و یا به هر یک از وزرایش میگفت؛ محال بود آنها بر طبق آن نظر عمل نکنند! حتّی اگر برخلاف منافع شخصی آنها هم بود، ناچار بودند عمل کنند. مدّتی تلاشی میکردند، دست و پایی میزدند، لیکن مجبور بودند عمل کنند. تسلّط بیگانگان در این کشور اینگونه بود.
در این کشور چند روزی مانده بود به اینکه مدّت قرارداد نفت ایران و انگلیس تمام شود. چند نفر در دوره پهلوىِ اوّل نشستند قراردادی را تنظیم کردند که تا حدودی منافع ایران در آن رعایت میشد. رضاخان وارد جلسه هیأت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزیر ذیربط برداشت و همانجا جلوِ چشمشان داخل بخاری انداخت و سوزاند! چرا؟ چون قبلاً سفیر و فرستاده انگلیس پیش او آمده بود و یکی، دو ساعت با او جلسه خصوصی برگزار کرده بود و در آن جلسه خصوصی، آنچه باید به آن شخص بگوید، گفته بود و او هم آمد چیزی را که حتّی اندکی منافع ایران را تأمین میکرد و دشمن و بیگانه آن را تحمّل نمینمود، داخل بخاری انداخت و سوزاند و از بین برد! عزیزان من! تمام تاریخ دوران پهلوی در این کشور، این گونه گذشته است. منافع ملت، اوّلِ کار تحتالشّعاع منافع انگلیس، بعد هم در این سی، چهل سال اخیر، تحتالشّعاع منافع امریکا. اگر منافع امریکا در چیزی بود، در کاری بود، در معاملهای بود، محال بود که مسؤولان این کشور برخلاف آن رفتار کنند؛ بر طبقنظر آنها رفتار میکردند. انقلابآمد، این بساط غلط، این معادله غلط و این رابطه بسیار تحقیرآمیز و ذلّتبار را به هم زد.
پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا، امریکاییها تکرار کردند که چرا این کار را کردید؟ این اهانت بود؛ این تجاوز به حدود بینالمللی بود. بعضی خیال میکنند که لانه جاسوسی را که دانشجویان ما تسخیر کردند، واقعاً اینگونه بوده است؛ نه. بعد از انقلاب، این ملت و نظام جمهوری اسلامی، نهایت مدارا را با امریکاییها کردند. اوّلِ انقلاب، مردم بهخاطر بُغضی که نسبت به امریکاییها داشتند، رفتند عناصری از سفارت را دستگیر کردند و به همین مدرسه رفاه و علوی - که محلّ اقامت امام بزرگوار بود - آوردند؛ اما امام دستور دادند آنها را آزاد کردند و وسایل را فراهم نمودند که اگر میخواهند از کشور خارج شوند، با سلامت خارج شوند و رفتند. کسی به آنها تعرّضی نکرد.
امریکا دستبردار نبود. آنها در همان ماههای اوّلِ انقلاب، هر روز یک توطئه و یک حرکت علیه انقلاب کردند؛ هر روز با این ملت یک طور دشمنی ورزیدند. عکسالعمل دشمنیهای آنها این شد که جوانان ما رفتند سفارت امریکا را تصرّف کردند و عوامل آن سفارت را مدتی نگهداشتند؛ بعد هم فرستادند و تمام شد و رابطه با امریکا قطع گردید. بنابراین، سیاست استکباری امریکا از روز اوّلِ انقلاب اسلامی، توطئهها و دشمنیهای خود را علیه این انقلاب شروع کرد. البته آنها یقین داشتند که به مدّت کوتاهی خواهند توانست نظام اسلامی و انقلاب را از بین ببرند! مطمئن بودند که این کار را خواهند کرد؛ منتها بد فهمیده بودند و ملت و اسلام و مسؤولان کشور و انقلاب را نشناخته بودند. امروز هم بد میفهمند. امروز هم لحن مسؤولان امریکایی علیالظّاهر ملایم شده است و به ظاهر تفاوت پیدا کرده است؛ اما باطن قضیه همان است. آنها به کمتر از تسلّط بر منابع سیاسی و اقتصادی این کشور، به چیزی قانع نیستند. آنها میخواهند همان بساط قبل از انقلاب تکرار شود. البته در وهله اوّل این را نمیگویند؛ اما هدفشان این است. آنها با اصل استقرار حاکمیت اسلام که موجب بیداری و پایداری مردم شده است، مخالفند. هرچیزی که موجب شود ملتها بیدار شوند، هر استکباری و امروز استکبار امریکایی در درجه اوّل، با آن مخالف است؛ چون اینها با بیداری ملتها مخالفند. هرچیزی به مردم پایداری و صبر و استقامت بدهد، در نظر آنها مبغوض است.
اسلام به جوانان پایداری و استقامت میدهد. این را در جنگ هشت ساله و در خودِ انقلاب امتحان کردند. دیدند که عشق به اسلام چطور جوانان را با استقامت در صحنه نگه میدارد؛ مردم را در مقابل سدّ پولادینِ به ظاهر خللناپذیر دشمن، وادار به استقامت میکند و آن سد را فرو میریزد. این را دیدند، لذا با اسلام دشمنند، با اسلام مخالفند. در تبلیغات خودشان شایع میکنند که قطع رابطه ایران و دولت امریکا به ضرر ملت ایران است! نه آقا، صددرصد به نفع ملت ایران است. این یک حربه از اثر افتاده است که بخواهند در میان ملتها اینطور وانمود کنند که اگر ملتی با امریکا رابطه داشته باشد، از لحاظ اقتصادی و مادّی، همه مشکلاتش بر طرف میشود؛ نه، یک روزی بعضی از دولتهای ساده لوح اینگونه خیال میکردند. در کشور ما هم در اوّلِ انقلاب، عدّهای که قدرتی پیدا کرده بودند و در رأس کارها قرار داشتند، اینگونه خیال میکردند؛ لیکن تجربهها در نقاط مختلف دنیا عکس این را ثابت کرد. در کشور الجزایر، مردم مشکلات اقتصادی داشتند - که داستانهای مفصّلی دارد - اینطور وانمود کردند که رابطه با امریکا، بازکننده این گرههاست! در نتیجه به این سمت رفتند؛ اما نتیجه کار آنها را شما امروز میبینید که در الجزایر چه خبر است: دولتهای منقطع از مردم، حکومت نظامی ستمگر، سرکوب شدید حرکت مردمی و اسلامی، تسلّط باندهای قدرتی که تا چند ماه قبل از این در روزنامهها میخواندید و از رسانهها میشنیدید که هرچند روز یک بار در یکی از روستاهای الجزایر، یا در یکی از شهرکهای اطراف مرکز کشور، کشتار و قتل عام بیست نفر، پنجاه نفر، صد نفر به وسیله ایادی شناخته نشده(!) انجام میشد.
امام در نامهای که به رهبر شوروی سابق(2) نوشتند، فرمودند: شما که بساط جدیدی را در کشورتان راه میاندازید، مواظب باشید که به غرب و به امریکا آن چنان گرایش پیدا نکنید که آنها بر امورتان مسلّط شوند! این توصیه مورد توجّه قرار نگرفت و امروز شما وضعشان را میبینید. رابطه با امریکا، از لحاظ اقتصادی، نتیجهاش همان چیزی است که امروز شما در روسیه میبینید. بسیاری از کشورهایی که من نمیخواهم اسم بیاورم و رابطههای بسیار خوب و عالی با امریکا دارند، از لحاظ اقتصادی، وضعشان زیر صفر و بسیار بد است و پول ملیشان بسیاربسیار بیارزش است. اینها برای ملت ایران تجربه است. ملت ایران اگر بخواهد وضع مادّی و اقتصادی خود را اصلاح کند - که البته بدون تردید اصلاح خواهد کرد - این به عزم، به اراده، به تصمیم، به کار همه طبقات، به همکاری با دولت و حمایت از مسؤولان کشور، به شجاعت در اقدام، به تأثیر نپذیرفتن از سیاستهای خارجی و به تأثیر نپذیرفتن از تبلیغات بیگانه احتیاج دارد. اینهاست که وضع یک کشور را درست میکند؛ نه ارتباط با امریکا، نه رفتن زیر بار زورگویانی که تجربه ارتباط با آنها را ما سالها در این کشور داریم. ملت ایران گولِ این تبلیغات فریبنده دشمن را نمیخورد.
اگر چه شما جوانان عزیز، آن دورانی را که ما عمری را در آن گذراندیم و سختیها و رنجها و تحقیرهای آن را نسبت به ملت ایران، با همه وجودمان لمس کردیم، ندیدید، اما میتوانید آن را بشناسید؛ میتوانید بدانید که آن روز بر ملت ایران چه میگذشت. ملت ایران تجربه رابطه دوستانه با امریکا را سالهای متمادی - دهها سال - در این کشور داشته است! این کشور، مأمن صهیونیستها و سرمایهداران امریکایی شده بود که به این جا بیایند و خوش بگذرانند؛ نه این که این جا فناوری بیاورند، نه این که علم بیاورند، نه این که سطح دانشگاههای کشور را ارتقاء دهند، نه این که جوانانِ اینجا را با معلومات و با دانش تربیت کنند. در یک عرصه علمی جهانی هم ایرانیها آن روز حضور قابل توجّهی نداشتند؛ اما امروز همان جوانان ایرانی هستند که در مسابقات علمی جهانی رتبههای بالا را بهدست میآورند. آن روز در دنیا، ایران کشور قابل ذکری محسوب نمیشد. اگر اسمی از ایران برده میشد، بهخاطر فلان محصول بود - در محافل خواص، نفت؛ در محافل عوام، قالی و فرش! - اما امروز جوانان ایران، رزمندگان ایران، شخصیتهای برجسته ایران، انسانهای والای ایران، جوانان با استعداد و نوآور ایران، ساختههای دست جوانان ایران، چشم ملتها و دوستان ایران را خیره میکند. موفّقیتهای شما، در اعماق دنیای اسلام، دلها را شاد میکند. چرا وقتی شما در فلان مسابقه پیروز میشوید، در مصر و فلسطین و سوریه و ترکیه و حتی در بعضی از کشورهای امریکای لاتین، یک عدّه بلند میشوند، پایکوبی و شادی میکنند؟ چون امروز ایران در دنیا عزیز است. این عزّت، به برکت ایستادگی و به برکت «نه» گفتن به استکبار است. عدّهای از پیشکردههای دشمن میخواهند این «نه» گفتن را از این ملت بگیرند؛ اما به فضل پروردگار نخواهند توانست.
به شما جوانان عزیز دعا میکنم؛ امیدوارم خداوند شما را حفظ و هدایت کند و گامهایتان را استوار بدارد و ذهنهایتان را انشاءاللَّه با بصیرتِ هرچه بیشتر منوّر کند و قلب مقدّس ولىّعصر را از شما راضی گرداند و روح امام بزرگوار و شهدا را از شما خشنود سازد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) عصر: 3
2) مقصود «میخائیل گورباچف» است.