تهاجم فرهنگی -
تعداد فیش :
129 ،
تعداد مقاله :
1
1403/05/24
1402/04/21
1401/09/05
1401/07/11
1400/07/05
1400/02/12
1399/07/21
1399/02/28
1398/05/30
1397/12/23
1397/11/22
1397/08/23
1397/08/14
1397/07/12
1397/05/28
1397/05/22
1396/12/24
1396/07/11
1396/05/30
1396/03/01
1396/02/07
1395/12/19
1395/05/31
1394/12/20
1394/09/08
1394/07/13
1394/01/01
1393/06/13
1393/05/01
1393/01/01
1392/09/19
1392/09/19
1392/09/19
1392/04/30
1392/02/10
1391/07/23
1391/07/22
1391/06/02
1390/05/16
1390/03/23
1390/03/23
1390/03/23
1390/03/23
1389/11/15
1388/02/22
1387/11/28
1387/07/10
1387/04/04
1385/08/18
1385/08/17
1385/03/29
1384/04/07
1384/02/15
1383/09/11
1383/09/11
1383/04/17
1383/02/28
1383/01/02
1382/09/26
1382/04/07
1382/02/22
1382/02/22
1381/11/15
1381/11/08
1380/10/19
1380/07/04
1380/06/15
1380/05/11
1380/02/28
1380/02/12
1380/01/01
1379/12/22
1379/12/09
1379/11/27
1379/11/27
1379/04/19
1379/03/31
1379/02/23
1378/08/12
1378/03/25
1378/03/05
1378/02/30
1378/01/23
1377/12/28
1377/11/13
1377/09/25
1377/06/12
1377/02/22
1377/02/07
1376/10/12
1376/09/18
1376/02/17
1375/10/19
1375/09/24
1375/09/14
1375/02/26
1375/02/13
1375/02/04
1374/06/29
1374/04/19
1374/01/03
1373/10/15
1373/09/27
1373/02/25
1372/11/24
1372/11/24
1372/08/30
1372/05/12
1372/02/15
1372/02/15
1372/02/15
1372/02/15
1372/02/15
1371/09/20
1371/05/21
1371/04/22
1370/10/25
1370/09/20
1370/07/02
1369/06/07
1369/02/12
1369/02/12
1368/12/04
1368/09/07
1368/09/07
1368/09/07
1368/09/07
1368/09/07
1368/07/24
در میدان فرهنگ... بزرگنمایی [از دشمن] یک جور دیگر خودش را نشان میدهد؛ احساس انفعال، مجذوب فرهنگ طرف مقابل شدن، فرهنگ خودی را تحقیر کردن، به پایبندی به فرهنگ بیگانه افتخار کردن. یک عدّهای هستند که وقتی حرف میزنند یا وقتی چیز مینویسند، افتخار میکنند که یک لغت فرنگی به کار ببرند؛ افتخار میکنند که تعبیر ایرانیاش را به کار نبرند، تعبیر فرنگیاش را به کار ببرند. حالا یک وقت هست که شما یک مقابل ایرانی ندارید، [مثلاً] تلویزیون، تلویزیون است؛ ما یک لغت ایرانی برای آن نداریم؛ اگرچه میشد همان اوّلی که آمد، برای آن لغت گذاشت، امّا حالا مجبوریم آن را بگوییم تلویزیون. امّا [در مورد] خیلی از لغات متعارف رایج در زبان بعضیها که فرنگی است، ما الزامی نداریم؛ یکی از نتایج آن بزرگنمایی این است که فرهنگ او را، رسومات او را، آداب زندگی او را، سبْک زندگی او را قبول میکنیم، میپذیریم؛ ببینید، خب، این جنگ روانی دشمن است.
تبلیغ صرفاً پاسخگویی به شبهه نیست، موضع دفاعی نیست؛ اینجور نیست که ما خیال کنیم بنشینیم ببینیم چه شبههای وجود دارد، پیشگیری کنیم از آن شبهه، یا پاسخ بدهیم به آن شبهه؛ خب بله، این کار که واجب است، لازم است امّا فقط این نیست؛ طرفِ مقابل مبانی فکری دارد، باید به آن حمله کرد؛ طرفِ مقابل حرف دارد، فکر دارد، منطق دارد؛ مبانیِ این منطق، مبانیِ غلطی است؛ ما باید اینها را بشناسیم. در تبلیغ، موضع تهاجم لازم است. اگر چنانچه این موضع تهاجمی به معنای واقعی کلمه بخواهد تحقّق پیدا کند، لازمهاش شناخت صحنه است؛ یعنی شما باید بدانید که وقتی با انبوه شبهه در ذهن جوانها مواجه میشوید، با چه کسی طرفید؛ ما با چه کسی طرفیم؟ حالا فرض کنید که یک شبههای را فلان سرمقالهنویس یا فلان ستوننویسِ فلان روزنامه یا مثلاً فلان توییتزن در فلان شبکه یک چیزی را مطرح کرده؛ ما با چه کسی طرفیم؟ این کیست؟ آیا این خودش است که این کار را دارد میکند؟ احتمال قوی هست که اینجور نباشد، احتمال قوی هست که این یک پشتِصحنهای داشته باشد؛ آن پشتِصحنه کیست؟ باید او را شناخت.
یکی از آسیبپذیریهای دشمن، روشنبینی شما است. شما که روشنبین باشید، او آسیب میبیند. سعی کنید روشنبینی خودتان را افزایش بدهید. دشمن دنبال این است که بر مغزها تسلّط پیدا کند. تسلّط بر مغزها برای دشمن خیلی باارزشتر از تسلّط بر سرزمینها است. اگر مغز یک ملّتی را توانستند تصرّف کنند، آن ملّت سرزمین خودش را دودستی به دشمن تقدیم میکند. مغزها را باید حفظ کرد؛ تسلّط بر مغزها. یک عدّهای خودشان دروغ نگفتند، امّا متأسّفانه دروغ دشمن را تأیید کردند. مراقب باشید این خطرها برای شما و برای مردمتان پیش نیاید؛ به مردمتان کمک کنید.
این را من همیشه گفتهام، باز هم تکرار میکنم: قدرت دفاعی باید تقویت بشود. بخشی از سوی بیرون نیروهای مسلّح، بخشی از سوی درون نیروهای مسلّح؛ من به این دوّمی میپردازم. مسئولان نیروهای مسلّح باید راهکارهای نو و روزآمد را برای تقویت نیروهای مسلّح در پیش بگیرند که از جملهی آنها هوشمندسازی در آموزشها و در ابزارهای نظامی است که بحمدالله در نیروهای مسلّح ما شروع شده، لکن میدان کار هنوز خیلی باز است. امروز هوشمندسازیِ تمامِ حرکاتِ نیروهای مسلّح از جمله ابزارهای نظامی، سلاح و حتّی مهمّات یکی از مسائل مهم است. یا پیشرفتهای پژوهشی و علمی در نیروهای مسلّح که این، تقویت نیروهای مسلّح است. یا طرّاحی بازیهای پیچیدهی جنگ ترکیبی. امروز جنگهای دنیا جنگهای ترکیبی است. میدانید؛ جنگ سخت و جنگ نرم و جنگ فکری و جنگ فرهنگی و جنگ با سلاحهای گوناگون و جنگ شناختی و امثال اینها با همدیگر مایهی تهاجم به یک ملّت یا یک کشور است. بازیهای جنگ بایستی بتواند همهی این لایهها را با شیوههای نو، با شیوههای روزآمد، انشاءالله تأمین کند.
شما جوانان عزیز و دانشجویان عزیز که به معنای واقعی کلمه میوهی دل ملّت و امید آیندهی این کشورید، به مسئلهی «تبیین» اهمّیّت بدهید. خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود. در قبال این حرکت گمراهکنندهای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتنِ افکار و رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوانها، «حرکت تبیین» خنثیکنندهی این توطئهی دشمن و این حرکت دشمن است.
هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک چراغی، مثل یک نوری پیرامون خودتان را روشن کنید. امروز خوشبختانه میدان باز است برای انتشار افکار. این فضای عمومی در کنار مشکلاتی که ممکن است به وجود بیاورد، برکات بزرگی هم دارد؛ میتوانید افکار درست را، افکار صحیح را منتشر کنید، پاسخ به اشکالات را، پاسخ به ابهامآفرینیها را در این فضا با استفادهی از این امکان منتشر کنید و میتوانید در این زمینه به معنای واقعی کلمه جهاد کنید. البتّه اصل قطعی در این باب این است که بایستی از شیوهی اخلاقی در این کار پیروی کرد. از این کاری که بعضیها در فضای مجازی یا در مطبوعات و در مقالهها و اینجا و آنجا انجام میدهند که با دشنام، با تهمت و فریب و دروغ با افکار عمومی مواجه میشوند، باید بشدّت اجتناب کرد. بایستی حقایق را با منطق قوی، سخن متین و عقلانیّت کامل، همراه با زینت عاطفه و عواطف انسانی، و بهکارگیری اخلاق منتشر کرد. امروز همهی ما بایستی در این میدان حرکت بکنیم؛ هر کدام به نحوی و با سهمی که در این راه داریم. در کشور ما در کمترزمانی جوانها و نوجوانهای ما این جور مورد تهدید و تهاجم فکری و اخلاقی قرار داشتند. البتّه در دوران حکومت پهلوی، این تهاجم از سوی خود مسئولین کشور به وجود میآمد [امّا] امروز از سوی بیگانگان، از سوی دشمنان، از سوی منحرفین این تهاجم وجود دارد. خب معلّمین ما از آن طرف با آن ظرفیّت عظیم مواجهند، از این طرف با این تهاجمِ همهجانبه مواجهند؛ بایستی بین این دو، یک جهاد مستمرّ دائمی واقعی را بر عهده بگیرند و به معنای واقعی، مجاهدت کنند. باید کاری کنند که ریزشها نزدیک به صفر بشود و رویشها در حدّاکثر قرار بگیرد.
یک رکن از ارکان اقتدار ملّی عبارت است از قدرت دفاعی، یک رکن هم عبارت است از مسائل اقتصادی و ثبات و استحکام اقتصادی، یک رکن هم مسائل فرهنگی. در زمینهی مسائل فرهنگی وقتی که مثلاً فرض کنید بحث تهاجم فرهنگی پیش آمد، دیدیم که دشمن دستپاچه شد و با تبلیغات خودش علیه شعار «مبارزهی با تهاجم فرهنگی» وارد شد؛ یعنی دشمن از اینکه شما بیدار باشید و بفهمید که تهاجم فرهنگی است و باید مقابله کرد، ترسید.
علیرغم همهی این ظواهری که [شما] دوستان اشاره کردید، بنده هم به آنها توجّه دارم و اذعان دارم، یک واقعیّتی وجود دارد؛ علیه کشور ما در زمینهی هجوم فرهنگی خیلی کار دارد میشود؛ مال امروز هم نیست، حالا امروز هم که فضای مجازی آمده است و حجمْ چند برابر شده، لکن از سابق هم به وسیلهی رادیوها، به وسیلهی تلویزیونها، با وسایل گوناگون علیه مسائل فرهنگی در جمهوری اسلامی تلاش میشده و کار میشده. علیرغم همهی اینها یک مجموعهی عظیم جوان -نه یک مجموعهی کوچک، نه یک اقلّیّت- پایبند به مبانی دینی، به مبانی اعتقادی و مبانی فرهنگی جمهوری اسلامیاند؛ این نشاندهندهی آن است که ما در جهاد فرهنگی هم از دشمن قویتر هستیم.
در فرهنگ -این دوستانی که مرتبط با مسئلهی فرهنگ هستند جدّاً توجّه کنند- ما مواجه هستیم با یک حملهی همهجانبه؛ یک جبههی عظیمی از لحاظ فرهنگی دارند به ما تهاجم میکنند؛ این هم در خلال حرفهایشان هست، البتّه ما میدانستیم این حرف را، امّا حالا دیگر خودشان هم صریحاً میگویند که «غلبهی بر جمهوری اسلامی و غلبهی بر حاکمیّت اسلام، با جنگ نظامی و با تحریم اقتصادی موفّقیّتآمیز نیست، [بلکه] با کار فرهنگی و نفوذ فرهنگی موفّقیّتآمیز است؛ ذهنها را باید تغییر داد، روی مغزها باید کار کرد، هوسها را باید تحریک کرد»؛ این را الان صریح میگویند.
آنچه بنده میخواهم به عنوان موضوع مورد بحث عرض کنم، عبارت است از این مسئله: نوع مواجههی کشور و افراد مؤثّر کشور با چالشها، با حوادث؛ این را میخواهیم بحث کنیم. بالاخره هر کشوری، هر جامعهای حوادثی دارد؛ این حوادث بعضاً حوادث خوب است، بعضاً حوادث تلخ است، بعضاً فشار هست -فرض کنید ما دچار تحریمیم، دچار تهاجم فرهنگی هستیم و از این قبیل چیزها، یا بعضی از کشورها دچار تهاجم سخت و تهاجم نظامی هستند؛ حوادثی برای کشورها پیش میآید- گاهی هم پیشرفتهایی پیش میآید. نوع مواجههی با این حوادث خیلی مهم است که چه جور با این حوادث مواجه بشویم. بحث من و موضوعی که میخواهم عرض کنم، این است.
چند دوگانه را من عرض میکنم در این زمینه؛ یعنی نوع مواجهه به چند صورت میتواند تصویر بشود: گاهی مواجههی ما با این حوادث، مواجههی فعّال است، گاهی مواجههی انفعالی و مواجههی منفعل. فعّال یعنی اینکه وقتی با یک حادثهای روبهرو میشویم، نگاه کنیم ببینیم ما در قبال این حادثه -برای دفع آن، برای رفع آن، برای تضعیف آن، یک جاهایی برای تقویت آن- چه کار باید بکنیم؛ فکر کنیم و فعّال وارد میدان بشویم؛ این مواجههی فعّال. مواجههی انفعالی این است که وقتی یک حادثهی تلخی، سختی، مشکلی پیش میآید، بنا کنیم آه و ناله کردن، دائم به زبان آوردن، دائماً گفتن، مدام تکرار کردن؛ بدون اینکه یک تحرّکی در مقابل آن داشته باشیم. پس دو جور مواجهه داریم: مواجههی فعّال، مواجههی انفعالی. ابزارهای رسانهای پیشرفته و فراگیر، امکان بسیار خطرناکی در اختیار کانونهای ضدّ معنویّت و ضدّ اخلاق نهاده است و هماکنون تهاجم روزافزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتّی نونهالان با بهرهگیری از این ابزارها را به چشم خود میبینیم. دستگاههای مسئول حکومتی دراینباره وظایفی سنگین بر عهده دارند که باید هوشمندانه و کاملاً مسئولانه صورت گیرد. و این البتّه به معنی رفع مسئولیّت از اشخاص و نهادهای غیرحکومتی نیست. در دورهی پیشِرو باید دراینبارهها برنامههای کوتاهمدّت و میانمدّت جامعی تنظیم و اجرا شود؛ انشاءالله.
یک نکتهی دیگری که به چشم من خیلی برجسته آمد، اعتمادبهنفسی بود که شما نشان دادید در زمینهی دفاع از اصالتهای خودتان؛ یک نمونهاش عبارت بود از اینکه پرچمدارانِ شما را بانوانی با چادر انجام دادند؛ خیلی باارزش است. من نمیدانم آن خانمی که چادر را به سرش کرده بود و پرچم را دستش گرفته بود و در افتتاحیّه، در اختتامیّه جلوی کاروان حرکت میکرد، توجّه کرد که چقدر این کار باارزش است؟ چقدر این حرکت، حرکت عظیمی است؟ این یعنی شما یکتنه در مقابلِ تهاجمِ بیبندوباری و ولنگاریِ روزافزون دنیا ایستادهاید؛ معنایش این است؛ معنایش این است که شما در مقابل هجوم سیاستهایی که از طرف صهیونیستها و کمپانیهای مخرّب اخلاق در دنیا دارد ترویج میشود در کشاندن مرد و زن بهسمت فساد اخلاقی، ایستادهاید؛ از حجاب خودتان، از چادر خودتان، از دین خودتان، از معارف اسلامی خودتان دارید عملاً در یک میدان بینالمللی و جهانی دفاع میکنید و هیچ ملاحظه نمیکنید؛ خیلی دل و جگر میخواهد. خیلیها هستند کم میآورند؛ بنده دیدهام که در یک مواردی در این میدانهای بینالمللی، بعضیها توانایی ندارند در مقابل هجوم توقّعات بیپایان جبههی کفر و استکبار مقاومت بکنند، کم میآورند، عقبنشینی میکنند؛ شما ایستادید؛ این خیلی باارزش است.
امروز کشور ما به بزرگداشت اینها احتیاج دارد. تهاجم دشمنان در سطح مسائل معنوی، بسیار خطیرتر و مشکلسازتر است از سطح مسائل عادی و حملات سخت و مانند اینها؛ و تلاش دشمن، امروز این است. البتّه همچنانکه در زمینهی فشار سخت و جنگ سخت، دشمن ناکام مانده، در اینجا هم ناکام مانده، در اینجا هم بحمدالله، رویشِ انقلابی در کشور بهطور محسوسی مشاهده میشود، لکن این به تلاش احتیاج دارد؛ این با تلاش، اینجور شده و اگر تلاش بود، این رویشها ادامه پیدا خواهد کرد و پیش خواهد رفت؛ و انشاءالله پیش خواهد رفت، در این تردیدی نیست. و لذا تشکیل این جلسات و بزرگداشت شهیدان خیلی باارزش و خیلی بااهمّیّت است.
ما در این حدود چهل سال جهادهای متعدّدی داشتهایم؛ در همهی این جهادها جوانها جلو بودهاند، جوانها راهگشا بودهاند، جوانها نوک پیکان بودهاند. در جهاد با طاغوت در دورهی پیش از پیروزی -دورهی مبارزات- در جهاد با تجزیهطلبان در آغاز پیروزی انقلاب که در شرق کشور، در غرب کشور، در شمال کشور تجزیهطلبانی پیدا شدند، در جهاد با این تجزیهطلبان، جلودارِ این حرکت عظیم جوانها بودند؛ در جهاد سازندگی که از رویشهای آغاز انقلاب بود، جوانها جلو بودند و آنها بودند که این حرکت عظیم جهاد سازندگی را شروع کردند؛ در جهاد با تروریسمِ منافق و خائن در اوایل دههی ۶٠، در جهاد با متجاوزین در هشت سال دفاع مقدّس، در جهاد برای ترمیم خرابیهای بعد از جنگ بعد از سال ۶۷، در جهاد فرهنگی در برابر تهاجم فرهنگی سال ۷۰، جوانها بودند که توانستند آن فضای دشوار را به نفع انقلاب و اسلام تغییر بدهند؛ در جهاد علمی از حولوحوش آغاز دههی ۸۰، جوانها بودند که در دانشگاههای مختلف، در پژوهشگاههای مختلف، به ندای مطالبهی پیشرفت علمی لبّیک گفتند و راه علم و فنّاوری را بهصورت جهشی در کشور باز کردند؛ و بالاخره در جهاد با تروریسم تکفیری در دههی ۹۰ در این سالهای اخیر.
رسالت دیگر این سازمان ]سازمان تبلیغات اسلامی[ رصد و مقابلهی هوشمندانه با تهاجمات فکری و فرهنگی و تبلیغی و رسانهای دشمنان دین و انقلاب و کشور است. دشمنانی که نه امروز بلکه از چند دههی پیش، هویت و شخصیت و باور و رفتار و سبک زندگی اسلامی-ایرانی مردم خصوصاً جوانان را هدف قرار داده و با شیوهها و ابزارهای متکی به فناوریهای ارتباطی و رسانهای اعم از هنر و سینما و فضای مجازی و غیره، درصدد تهی کردن انقلاب از عقبهی دینی و ایمانی و مردمی آن میباشند.
]آمریکاییها[ از جنگ فرهنگی هم مأیوسند. ببینید؛ در دههی ۷۰ که دههی دوّم انقلاب ما بود، یک حرکت فرهنگی خباثتآلودی علیه کشور ما شروع شد که بنده همانوقت مسئلهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم، مسئلهی شبیخون فرهنگی را مطرح کردم، برای اینکه جوانها حواسشان باشد، چشمشان باز باشد، مردم بدانند. یک حرکت وسیع فرهنگی علیه کشور ما در دههی ۷۰ شروع شد؛ حالا شما نگاه کنید؛ متولّدین دههی ۷۰، امروز دارند میروند بهعنوان مدافع حرم جان میدهند، سر میدهند و نیرو میدهند؛ نعششان برمیگردد! چه کسی این را حدس میزد؟ در همان دورانی که آن تهاجم وسیع فرهنگی بود، این گلها در بوستان جمهوری اسلامی شکفته شدند، این نهالها روییدند، حججیها درست شدند؛ پس ما در جنگ فرهنگی پیروز شدیم و دشمن در جنگ فرهنگی شکست خورد. یک جنگ فرهنگی راه انداختند در دههی ۷۰ و بخشی از دههی ۸۰، برای اینکه افتخارات دفاع مقدّس را به فراموشی بسپرند، و اصرار داشتند بر این؛ [امّا] جمهوری اسلامی یک فنّاوری نرم را به وجود آورد، یعنی حرکت عمدهی راهیان نور. راهیان نور یک فنّاوری است؛ یک فنّاوریِ قدرتِ نرم است. میلیونها جوان راه افتادند رفتند در جبهههای جنگ، در آن کانون معرفت و قدس، در آن کانون فداکاری، آنجا دیدند که چه وضعیّتی بوده است و چه اتّفاقاتی افتاده است؛ [برایشان] شرح دادند و در ماجرای دفاع مقدّس قرار گرفتند. بله، جمهوری اسلامی این است؛ مدافع حرم تربیت میکند؛ راهیان نور راه میاندازد؛ معتکفین در مساجد را -که تقریباً همه هم جوانند، بهعنوان یک نماد عالی تضرّع و قداست- به وجود میآورد؛ اینها که [قبلاً] نبود؛ پس ما در جنگ فرهنگی بر دشمن پیروز شدیم. در جنگ نظامی هم ما پیروز شدیم.
جنگ نظامی و مبارزهی نظامی هم در برههای از زمان بوده که متوقّف شده و [الآن] نیست امّا سختتر از آن، جنگهای امنیّتی است، جنگهای اقتصادی است، جنگهای فرهنگی است که ما در جریانیم و در حال جنگیم؛ این را هیچکس نمیتواند انکار کند. بله، کسانی هستند که به اینکه ما در این وضعیّت هستیم -در حال جنگ هستیم- اعتراض دارند که چرا با دنیا باید ما جنگ داشته باشیم؟ کسانی هستند که معترضِ به این معنا هستند. تصوّر آنها این است که جمهوری اسلامی این جنگ را شروع کرده؛ لذا میگویند خب چرا ما اینجور و در این وضع هستیم؟ به نظر ما این غفلت است؛ جمهوری اسلامی جنگی را با این ابعاد با دنیا شروع نکرده، بلکه نفسِ وجود جمهوری اسلامی یعنی آرمانها و اهداف و شعارهایی که در جمهوری اسلامی مطرح است -که خلاصه میشود در حکومت دین، خلاصه میشود در جامعهی دینی- دشمندرستکن است، دشمنتراش است، جنگراهبینداز است.
الان سالها است که دشمنان از منافذ فرهنگی دارند تلاش میکنند ملّت ما را از راه انقلاب و راه جهاد و راه مبارزه برگردانند؛ میبینید، شماها میدانید. مردم نجفآباد مردم باهوش و خبردان و خبرشناس و آدمشناسی هستند؛ همهی شماها خطّوخطوطشناسید و میدانید چه دارد انجام میگیرد در این کشور از طرف دشمنان، برای اینکه انقلاب را به فراموشی بسپرند، امام را به فراموشی بسپرند، خطّ روشن انقلاب را در بین خطوط گوناگون گم کنند؛ دارد تلاش میشود. آماج این حمله هم چه کسانی هستند؟ در درجهی اوّل جوانها هستند؛ یعنی سعی میکنند این جوانها را، این نسلی را که نه انقلاب را دیده، نه امام را دیده، نه دفاع مقدّس را دیده و امروز هم جوان است، از انقلاب جدا کنند، مفاهیم غیر انقلابی و ضدّ انقلابی را به این نسل تفهیم کنند. برای این کار دارد تلاش انجام میگیرد؛ سالها است دارد تلاش میشود.
امروز جوانهای ما در معرض تبلیغات مضر هستند؛ این را ما قبول داریم؛ این واقعیّتی است. از روزنههای مختلف صدا میآید، صداهای گمراهکننده به گوش میرسد، و این جوان [که] در این وسط میدان، مُحاطِ به این صداها و به این تصویرهای فریبنده و اغواگر است؛ احتیاج دارد به اینکه یک شاخصی به او نشان داده بشود. این شاخص را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی میتواند نشان بدهد
... این را باید توجّه کرد که وقتی ما از امکان انحراف نسل جوان میگوییم، از ظرفیّت و امکان هدایت و رویشِ نسلِ جوانِ مؤمن هم بگوییم؛ امروز در نظام ما اینجوری است. شما ببینید؛ همین شهید عزیزی که اخیراً به شهادت رسید -شهید حُجَجی- او یک جوان از همین جوانهای امروز است، او هم یک جوانی است در سنّ ۲۵ سالگی؛ یعنی همین اینترنت و همین کانالهای اجتماعی و همین روزنههای اغواگر صوتی و تصویری و همهجوری، این جوان را هم احاطه کرده، مثل هزاران جوان دیگری که احاطه کرده، امّا او اینجوری از آب درمیآید. امروز شما ملاحظه کنید، هر انسانی که فرض کنید یک تبلت دستش باشد، با همهی افکار و حرفهای انحرافی میتواند روبرو و مواجه بشود؛ حالا بهقدری که ظرفیّت دارد. با این نگاه به مسئله نگاه کنید که شما چقدر نقش میتوانید ایفا کنید. به نظر من این وسایل رسانهای جدید، هم یک فرصت است، هم یک خطر است؛ فرصت از دو نظر، خطر از یک جهت. خطر از اینجهت که ممکن است این حرفها و شُبههها، در ذهن جوانها و در ذهن غیرجوانها اثر بگذارد و اینها را منحرف کند؛ این جهت خطر است.
امّا از دو جهت فرصت است: یکی اینکه ما مطّلع میشویم که چه شبهههایی وجود دارد. یکی از مشکلات کار ما این است که ما شبههها را نمیشناسیم. من میبینم خیلی از آقایان محترم خب با دانشجو مواجهاند، [امّا] آنچه در ذهن او و در دل او میگذرد را نمیدانند. ما به برکت فضای مجازی و این رسانهی عظیم عمومی میتوانیم کشف کنیم که چه چیزهایی امروز مطرح است؛ این یک فرصت [است] که خب فرصت بسیار باارزشی است. فرصت دوّم هم این است که از همین طریق میتوانیم شبهه را برطرف کنیم و آن را ازاله کنیم. بنابراین اینکه گفت «هر عُسری دو یُسر همراهش است»، اینجا این تهدید دو فرصت همراه خودش دارد که از این دو فرصت باید حدّاکثر استفاده را کرد. بنابراین ... ما کار و تلاشِ برای کلام را از سطح خواصّی نهاینکه کم بکنیم بلکه سطح عامّی و عمومی را هم حتماً مورد توجّه قرار بدهیم و این، کار اساسیای است که امروز لازم است انجام بگیرد. قرآن را باید فهمید؛ ما دوریم از قرآن. از این دوریِ ما از قرآن، دشمن دارد استفاده میکند. دشمن روزبهروز در ما بیایمانی را تزریق میکند، لاابالیگری را تزریق میکند، وابستگی به خود را تزریق میکند. نگاه کنید به دولتهای اسلامی، نگاه کنید به کشورهای اسلامی، ببینید در مقابل آمریکا، در مقابل صهیونیسم، در مقابل دشمن، در مقابل غارتگران چه وضعی دارند! این ناشی از دوری از قرآن است. ما اگر به قرآن نزدیک بشویم، همهی این حفرهها پُر خواهد شد؛ همهی این خُلل و فُرَج بسته خواهد شد؛ هویّت اسلامی در مقابل هویّت کفر خودش را نشان خواهد داد. معنای اینکه ما میگوییم [اگر] به قرآن عمل کنیم، زندگی درست خواهد شد، این است. معارف قرآنی وجود دارد، این معارف باید تبدیل بشود به گفتمانهای عمومی در بین مردم؛ آنقدر تکرار بشود، آنقدر کار بشود، آنقدر دربارهاش تحقیق بشود، آنقدر بنویسند، آنقدر شعرا و اُدبا و هنرمندان دربارهی آن کار هنری بکنند که اینها بشود جزو واضحات و بیّنات جامعهی اسلامی؛ البتّه این نشدنی نیست، دور از دسترس هم نیست، خیال نکنند که حالا این کارها را اگر بخواهیم بکنیم، صد سال طول میکشد؛ نه، اگر اهل دل و اهل دین همّت بکنند، این کارها خیلی زود تحقّق پیدا میکند؛ باید اینجور دنبال قرآن رفت.
آیتالله خامنهای با اشاره به مراتب مختلف خصومت جبههی زورگویان جهانی با ایران، افزودند: دشمنی آمریکا و رژیم صهیونیستی، «نقد و تند و عملیاتی» است اما برخی دیگر، به علت منافعشان، این دشمنی را در زبان و عمل چندان نشان نمیدهند.
رهبر انقلاب اسلامی، استناد به اطلاعات موثق، مسائل امنیتی و سیاسی، فشار شدید اقتصادی و هجوم وسیع اما بیسروصدا در عرصهی فرهنگ را از محورهای اصلی طراحی و عملیات جبههی دشمن دانستند و افزودند: هدف اصلی آنها ناامید کردن مردم از نظام اسلامی و گرفتن این پشتوانهی اساسی از مسئولان در ایستادگی مقابل دشمن است. حضرت آیتالله خامنهای، «مقابلهی قوی، تهاجمی و متکی بر منطق» را راه اساسی خنثی کردن طرحها و توطئههای جبههی مستکبران خواندند و افزودند: باید در همهی زمینهها ازجمله حقوق بشر، تروریسم و جنایات جنگی در مقابل غرب حالت هجومی داشته باشیم. حصار فرهنگی، خاکریز فرهنگی در کشور اگر سست باشد، همهچیز از دست خواهد رفت. من به شما عرض بکنم: امروز بعد از ۳۷ سال، ۳۸ سال از پیروزی انقلاب، انگیزهی دشمنان برای نفوذ در حصار فرهنگی از روز اوّل بیشتر است؛ نه اینکه کم نشده، قطعاً زیاد شده؛ روشها را هم که شما میبینید: این شیوههای فضای مجازی و تبلیغات گوناگون و ماهواره و امثال اینها؛ [یعنی] انگیزهها بیشتر شده. آماج این حرکت هم درست همان چیزی است که مایه و هستهی اصلی ایجاد نظام اسلامی شد؛ یعنی ایمان دینی، آماج این است. با حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی و سیاستهای جمهوری اسلامی مخالفند بهخاطر مخالفت با ایمان دینی؛ چون میدانند اگر ایمان دینی نبود، این انقلاب پیروز نمیشد، این نظام به وجود نمیآمد، این زلزله و تکانهی شدید در ارکان نظام سلطه پدید نمیآمد.
اگر بخواهیم این پیشرفت حقیقی انجام بگیرد، باید خصوصیّات انقلابیمان را حفظ کنیم، حرکت جهادیمان را حفظ کنیم، عزّت و هویّت ملّیمان را حفظ کنیم، هضم نشویم، و در هاضمهی خطرناک فرهنگی و اقتصادی جهانی هضم نشویم؛ اگر اینها را رعایت بکنیم، این درست خواهد شد.
متأسّفانه این ریشهها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دورهی معاصر، جهان غرب با بهرهگیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیهسازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیانبار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترمترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، بههیچوجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بیبندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفههای اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزهجو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعهی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارتبار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروههای فرومایهای مثل داعش، زاییدهی اینگونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیدهها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالیکه تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آنهم در دل یک قبیلهی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقیترین و انسانیترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابهی کشتن همهی بشریّت میداند، زبالهای مثل داعش بیرون بیاید؟
ما مواجهیم با یک حملهی همهجانبهی فرهنگی و اعتقادی و سیاسیِ اعلام نشده؛ یعنی شما حالا که من دارم میگویم، قاعدتاً از من قبول میکنید لکن اطّلاع ندارید از آنچه دارد اتّفاق میافتد؛ بنده اطّلاع دارم از آنچه دارد اتّفاق میافتد؛ من دارم میبینم چه دارد اتّفاق میافتد؛ لشکر فرهنگی دشمن و لشکر سیاسی دشمن با همهی ابزارهایی که برایشان ممکن بوده، حمله کردهاند به ما برای سست کردن اعتقادات دینی ما، سست کردن اعتقادات سیاسی ما، تقویت نارضاییها در داخل کشور، جذب جوانها بخصوص جوانهای فعّال و اثرگذار در سطوح مختلف برای مقاصد خودشان؛ دارند کار میکنند. خب، در مقابل اینها کارهایی دارد انجام میگیرد؛ بچّههای حزباللّهی، مردمان مؤمن، مسئولان باتعهّد کارهای خوبی دارند انجام میدهند لکن بیش از اینها باید در کشور کار بشود. یکی از قلمهای مهم، همین است که این مفاهیم باارزش مثل مفهوم جهاد، مفهوم شهادت، مفهوم شهید، مفهوم خانوادهی شهید، مفهوم صبر برای خدا، احتساب لله باید زنده بماند.
یکی از بزرگترین فرصتهای ما همراهی مردم ما و جوانهای ما با نظام و هدفهای نظام و امام بزرگوار است. من به شما برادران و خواهران عزیز توجّه میدهم که نگاه کنید در این راهپیماییهای روز قدس یا بیستودوّم بهمن، عمده جوانها هستند؛ این جوانها همان جوانهایی هستند که شبانهروز بهوسیلهی رسانههای صوتی و تصویری و اینترنتی، در زیر بمباران تخریب قرار دارند؛ غوغایی است در دنیا؛ در دنیای مجازی. در دنیای رسانههای صوتی و تصویری، صدها رسانه، و با یک اعتبار هزارها رسانه، در حال بمباران افکار جوانهای ما هستند؛ بعضی از آنها سعی میکنند جوانها را از دین برگردانند، بعضی سعی میکنند آنها را از نظام اسلامی منصرف کنند، بعضی سعی میکنند آنها را به ایجاد اختلاف وادار کنند، بعضی سعی میکنند آنها را در خدمت هدفهای خبیث خود بگیرند، بعضی سعی میکنند آنها را به ولنگاری و بیکارگی سوق بدهند؛ این بمباران بهطور دائم بر روی سر جوانهای ما و بهوسیلهی همین دستگاهها و رسانههای صوتی و تصویری و اینترنتی در حال انجام است؛ درعینحال شما نگاه میکنید میبینید دهها میلیون از همین جوانها در سرتاسر کشور در روز بیستودوّم بهمن میآیند و شعار میدهند و ابراز احساسات میکنند و نسبت به امام، نسبت به اسلام، نسبت به نظام اسلامی ابراز ارادت میکنند؛ این چیز کوچکی نیست، این فرصت بسیار بزرگی است.
سه موضوع هم در تقویت کشور بسیار نقش دارد: یکى مسئلهى علم و فناورى است، یکى مسئلهى اقتصاد است، یکى مسئلهى فرهنگ است. در این سه بخش ما باید سرمایهگذارى کنیم؛ اینها عناصر کلیدىاند. دولتهاى ما، مسئولین ما، مؤثرین و متنفذین ما، در هر سه قسمت بایستى فعال بشوند و کار بکنند. مسئلهى جمعیت هم البته بسیار مهم است - همانطور که اشاره کردند که بعضى از آقایان هم روى این تکیه کردند - کاملاً بجا است، مسئلهى جمعیت تأثیر زیادى دارد در اقتدار ملى؛ و افزایش نسل جوان و بزرگ بودن کشور از لحاظ جمعیت، خیلى تأثیر دارد در ایجاد اقتدار. البته از همهى اینها مهمتر، مسئلهى فرهنگ است؛ بخصوص در سطح باورها و عقاید مردم. مىبینید چقدر دارند سرمایهگذارى میکنند. اشاره شد که بسیارى از سرمایههاى گوناگون بینالمللى صرف ایجاد رسانههاى اثرگذار میشود، از قبیل ماهواره و اینترنت و موبایل و امثال اینها؛ دارند سرمایههاى زیادى را صرف میکنند براى اینکه بر روى عقاید مردم و باورهاى مردم اثر بگذارند و اینها را درواقع از حیطهى نفوذ نظام اسلامى و ارزشهاى اسلامى خارج کنند؛ که البته پادزهر آن هم این است که ما بتوانیم در سطوح مختلف، نسبت به باورها طرحهاى تبیینى و اقناعى داشته باشیم؛ علماى ما، سازمانهاى فرهنگى ما، سازمانهاى تبلیغاتى ما، گویندگان ما، صداوسیماى ما باید بتوانند این باورها را در ذهن مردم تثبیت کنند و تعمیق کنند که البته ارتباط مستقیم علما با مردم، یک عامل و عنصر بىبدیلى است؛ هیچ چیزى جاى این را نمیگیرد، هیچ چیزى؛ حتى صداوسیما که یک رسانهى فراگیر است، نمیتواند جاى ارتباط مستقیم علما و متفکرین دینى را با مردم بگیرد.
نکتهى دیگرى که در بیانات بود و نکتهى درستى است و میخواهم روى آن تأکید کنم، ارتباط بین شیوههاى مدیریت اقتصادى و فرهنگ جامعه است. اینکه «در دههى ۷۰ ما مسئلهى تهاجم فرهنگى را مطرح کردیم درحالىکه تهاجمْ تهاجم اقتصادى بود» این حرف درستى است؛ ما این را رد نمیکنیم؛ لکن نگاه به فرهنگ بهعنوان یک مسئلهى اصیل و مسئلهى حیاتى، حتماً بایستى مورد توجه همه در همهى سطوح باشد. همانوقت اعتراضهایى به شیوههاى مدیریت اقتصادى هم میشد؛ اما آنچه اهمیت داشت و امروز هم حائز اهمیت است، نگاه به جهتگیرىهاى فرهنگى است. البته ما قبول داریم که شیوهى مدیریت اقتصادى تأثیراتى بر روى فرهنگ میگذارد، همچنانکه عکس قضیه هم صادق است.
تمرکز دشمنان بر روی فرهنگ بیشتر از همه جا است. چرا؟ بهخاطر همین تأثیر زیادی که فرهنگ دارد. هدف و آماج تحرّک دشمنان در زمینهی فرهنگ، عبارت است از ایمان مردم و باورهای مردم. مسئولان فرهنگی، باید مراقب رخنهی فرهنگی باشند؛ رخنههای فرهنگی بسیار خطرناک است؛ باید حسّاس باشند، باید هشیار باشند. نمیخواهیم بگوییم همهی آسیبهای فرهنگی کار بیگانگان است؛ نه، خود ما هم مقصّریم؛ مسئولان مختلف، مسئولان فرهنگی، مسئولان غیر فرهنگی، کمکاریها، غلطکاریها، اینها تأثیر داشته؛ ما همه را به گردن دشمن نمیاندازیم؛ امّا حضور دشمن را هم در زمینهی مسائل فرهنگی نمیتوانیم فراموش کنیم. امروز و از روزهای اوّل انقلاب، دستگاههای تبلیغات، همهی توشوتوان خود را گذاشتهاند برای اینکه مردم را نسبت به پایههای این انقلاب بیاعتقاد کنند. این کارِ فرهنگی است؟ ایمان مردم را مورد تهاجم قرار دادند، باورهای قلبی مردم را مورد تهاجم قرار میدهند؛ این را نمیشود انسان ندیده بگیرد.
یک سؤالی اینجا ممکن است مطرح بشود که بگویند: خب شما میگویید مسئولین کشور حسّاس باشند، چقدر حسّاس باشند؟ آیا این با آزادی ــ که از شعارهای انقلاب است و جزو پایههای جمهوری اسلامی است ــ منافاتی ندارد؟ جواب این است که نخیر، با آزادی هیچ منافاتی ندارد؛ آزادی غیر از ولنگاری است؛ آزادی غیر از رهاسازی همهی ضابطهها است. آزادی ــ که نعمت بزرگ الهی است ــ خودش دارای ضابطه است؛ بدون ضابطه، آزادی معنی ندارد. اگر چنانچه کسانی هستند در کشور که برای تیشه به ریشهی ایمان جوانان زدن دارند تلاش میکنند، نمیشود این را تماشا کرد بهعنوان اینکه این آزادی است. همچنان که اگر هروئین و بقیّهی موادّ مسمومکنندهی بدن و بدبختکنندهی خانوادهها را کسی بخواهد بین این و آن توزیع کند، نمیشود بیتفاوت نشست. اینکه ببینیم کسانی با استفادهی از هنر، با استفادهی از بیان، با استفادهی از ابزارهای گوناگون، با استفادهی از پول، راه مردم را بزنند، ایمان مردم را مورد تهاجم قرار بدهند، در فرهنگ اسلامی و انقلابی مردم رخنه ایجاد کنند، ما بنشینیم تماشا کنیم و بگوییم که آزادی است، این جور آزادی در هیچ جای دنیا نیست! ما چند سال قبل از این بحث تهاجم فرهنگی را مطرح كردیم؛ بعضیها اصل تهاجم را منكر شدند؛ گفتند چه تهاجمی؟ بعد یواش یواش دیدند كه نه [فقط] ما میگوییم، خیلی از كشورهای غیرغربی هم مسئلهی تهاجم فرهنگی را مطرح میكنند و میگویند غربیها به ما تهاجم فرهنگی كردند؛ بعد دیدند كه خود اروپاییها هم میگویند آمریكا به ما تهاجم فرهنگی كرده! لابد دیدهاید، خواندهاید كه [گفتند] فیلمهای آمریكایی، كتابهای آمریكایی چه تهاجم فرهنگیای به ما كردهاند و دارند فرهنگ ما را تحت تأثیر قرار میدهند. بعد بالاخره به بركت قبول دیگران، این حرف ما هم مورد قبول خیلی از كسانی كه قبول نمیكردند قرار گرفت! تهاجم فرهنگی یك واقعیّتی است. صدها - حالا من كه میگویم صدها، میشود گفت هزارها؛ منتها حالا بنده چون یكخرده در زمینههای آماری دلم میخواهد احتیاط كنم، میگویم صدها - رسانهی صوتی، تصویری، اینترنتی، مكتوب در دنیا دارند كار میكنند با هدف ایران! با هدف ایران! نه اینكه دارند كار خودشان را میكنند. یكوقت هست كه فرض كنید رادیوی فلان كشور یا تلویزیون فلان كشور یك كاری دارد برای خودش میكند؛ این نیست، اصلاً هدف اینجا است؛ با زبان فارسی [برنامه میسازند]؛ آن را با وقت استفادهی فارسیزبان یا عنصر ایرانی تطبیق میكنند؛ مسائل ما را رصد میكنند و بر طبق آن مسائل، موضوعات و محتوا برای رسانهی خودشان تهیّه میكنند؛ یعنی كاملاً واضح است كه هدف اینجا است. خودشان هم میگویند، انكار هم نمیكنند.
تهاجم فرهنگی یك حقیقتی است كه وجود دارد؛ میخواهند برروی ذهن ملّت ما و برروی رفتار ملّت ما - جوان، نوجوان، حتّی كودك - اثرگذاری كنند. این بازیهای اینترنتی از جملهی همین است؛ این اسباببازیهایی كه وارد كشور میشود از جملهی همین است كه من چقدر سر قضیّهی تولید اسباببازی داخلیِ معنیدار و جذّاب حرص خوردم با بعضی از مسئولین این كار كه این كار را دنبال بكنند؛ البتّه بحمدالله ظاهراً اینجا یك تصمیمی در این زمینه گرفته شد، حالا انشاءالله همان تصمیم را هم دنبال كنید كه اجرایی بشود. خب، دوستان ما آمدند در یكی از دستگاههای فعّال و مسئول، عروسكهای خوبی درست كردند؛ خوب هم بود؛ اوّل هم حسّاسیّت طرف مقابل را - یعنی مخالفین را، خارجیها را - برانگیخت كه اینها آمدند در مقابل باربی و مانند اینها، این [عروسكها] را درست كردند؛ ولی نگرفت. من به اینها گفتم كه اشكال كار شما این است كه شما آمدید به فلان نام، یك پسری را، یك دختری را آوردید در بازار، این عروسك شما را بچّهی ما اصلاً نمیشناسد - ببینید، پیوست فرهنگی كه میگوییم اینها است - خب، یك عروسك است فقط، در حالی كه مرد عنكبوتی را بچّهی ما میشناسد، بتمن را بچّهی ما میشناسد. ده بیست فیلم درست كردهاند، این فیلم را آنجا دیده، بعد كه میبیند همان عروسكی كه در فیلم داشت كار میكرد، در مغازه هست، به پدر و مادرش میگوید این را برای من بخرید؛ عروسك را میشناسد؛ این پیوست فرهنگی [است]. شما بایستی این عروسك را كه ساختید، در كنار ساخت عروسك، ده بیست فیلم كودك درست میكردید برای اینكه این عروسك معرّفی بشود پیش بچّهها؛ بعد كه معرّفی شد، آنوقت خودشان میخرند، [ولی] وقتی معرّفی نشد، بازار ندارد و ورشكست میشود؛ و ورشكست شد. یعنی یك چنین دقّتهایی را بایست كرد. بههرحال این تهاجم فرهنگی به این شكل یك واقعیّتی است.
كتابهای آموزش زبان. خب میدانید، الان آموزش زبان انگلیسی - بالخصوص زبان انگلیسی، حالا زبانهای دیگر خیلی خیلی كمتر - خیلی رواج پیدا كرده، آموزشگاههای فراوانی بهوجود میآورند. خب، مراكز آموزش هست؛ همهی كتابهای آموزش كه خیلی هم با شیوههای جدید و خوبی این كتابهای آموزش زبان انگلیسی تدوین شده، منتقلكنندهی سبك زندگی غربی است، سبك زندگی انگلیسی است. خب این بچّهی ما، این نوجوان ما و جوان ما [كه] این را میخواند، فقط زبان یاد نمیگیرد؛ حتّی ممكن است آن زبان یادش برود، امّا آنچه بیشتر در او اثر میگذارد آن تأثیر و انطباعی [است] كه بر اثر خواندن این كتاب از سبك زندگی غربی در وجود او بهوجود میآید؛ این از بین نمیرود؛ این كارها را دارند میكنند. ما در برخورد با مسائل تهاجمی، پدیده را در اوّل ورود، حتّی قبل از ورود باید بشناسیم. فرض كنید یك چیزی، یك فكری، یك روشی در دنیا دارد رایج میشود؛ پیدا است كه این اینجا خواهد آمد - خب دنیا دنیای ارتباطات است، دنیای اتّصال و ارتباط است، نمیشود حصار كشید - قبل از آنكه بیاید، به فكر باشید كه برخورد حكیمانه با این چیست. معنای این همیشه این نیست كه ما آن را رد كنیم؛ نه، گاهی یك پدیدهای است كه ما آن را میتوانیم قبول كنیم، گاهی پدیدهای است كه میتوانیم اصلاح كنیم، گاهی پدیدهای است كه میتوانیم یك ذیلی برایش تعریف كنیم كه آن ذیل، مشكل آن را برطرف كند. دیر جنبیدن، دیر فهمیدن، دیر به فكر علاج افتادن، این اشكالات را دارد كه بعد شما دچار مشكلاتی میشوید كه نمیتوانید با آنها مواجه بشوید. پس من نمیگویم كه فقط موضع دفاعی داشته باشیم - البتّه وقتی تهاجم هست، انسان باید دفاع كند؛ شكّی نیست - توصیهی من فقط موضع دفاعی نیست؛ امّا موضع اثباتی، موضع تهاجمی، موضع حركت صحیح باید داشته باشیم. بههرحال در مقابل فرهنگ مهاجم، بدترین كار، انفعال است؛ زشتترین كار، انفعال است؛ خسارتبارترین كار، انفعال است. فرهنگ مهاجم نباید ما را منفعل بكند؛ حدّاكثر این است كه بگوییم خیلی خب، ما در مقابل این نمیتوانیم یك حركتی انجام بدهیم، امّا منفعل هم نمیشویم. منفعل شدن و پذیرفتن تهاجم دشمن، خطایی است كه بایستی از آن پرهیز كرد.
ما در طول دو سه قرن اخیر ضربههای سختی خوردیم؛ هم از ناحیهی استبداد داخلی و دیكتاتوریهای داخل كشور، هم از ناحیهی تهاجمهای بیرونی. این یك واقعیتی است كه ما ضربه خوردیم. تاریخ ورود و نفوذ دولتهای بیگانه در كشور ما از سال ۱۸۰۰ میلادی است؛ یعنی دویست و دوازده سال است كه اولین نفوذ خارجی از طریق حكومت انگلیسیِ هند اتفاق افتاد؛ جان ملكمِ انگلیسی آمد ایران - كه حالا تاریخش را كسانی كه ملاحظه كردند، میدانند - و تبعاتی كه پیش آمد. ضعف آن دولتها در مواجههی با نفوذ و تهاجم فرهنگ غربی و سیاست غربی و حكومتهای غربی، موجب انفعال كشور شد و همین طور رفته رفته ما دچار ضعف شدیم، هزیمتهائی داشتیم؛ این هم یك واقعیتی است. ما در برآورد مسائل كشور و شناخت وضعیت كنونی كشور نمیتوانیم این دوره را ندیده بگیریم. ضربههای سختی به ما زدند؛ هم نفوذ سیاسی پیدا كردند، هم نفوذ فرهنگی پیدا كردند، هم منابع ما را غارت كردند.
سیاست های کلی ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش کشور ...
5- اهتمام به تربیت و پرورش مبتنی بر فلسفه تعلیم وتربیت اسلامی بویژه در: ... 3- 5- ارتقاء تربیت عقلانی و رشد بینش دینی، سیاسی و اجتماعی دانش آموزان و اهتمام به جامعه پذیری برای تحکیم وحدت و همبستگی ملی، وطن دوستی و مقابله هوشمندانه با تهاجم فرهنگی و پاسداشت استقلال، آزادی، مردم سالاری دینی و منافع ملی. تقلید از غرب برای کشورهائی که این تقلید را برای خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّی آن کشورهائی که بظاهر به صنعتی و اختراعی و ثروتی هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکنندهی فرهنگهاست. هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگهای بومی را نابود کردند، بنیانهای اساسیِ اجتماعی را از بین بردند؛ تا آنجائی که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل کردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبهقارهی هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاههای حکومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهای برجسته، با زبان فارسی انجام میگرفت. انگلیسها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسی را رائج کردند. شبهقارهی هند که یکی از کانونهای زبان فارسی بوده، امروز در آنجا زبان فارسی غریب است؛ اما زبان انگلیسی، زبان دیوانی است؛ مکاتبات دولتی با انگلیسی است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسی است - باید انگلیسی حرف بزنند - این تحمیل شده. در همهی کشورهائی که انگلیسها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسی را بر هیچ جا تحمیل نکردیم. زبان فارسی که در هند رائج بود، به وسیلهی خود هندیها استقبال شد؛ شخصیتهای هندی، خودشان به زبان فارسی شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجری تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیسها، شعرای زیادی در هند بودند که به فارسی شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی - که اهل دهلی است - و بسیاری از شعرای دیگر. اقبال لاهوری اهل لاهور است، اما شعر فارسی او معروفتر از شعر به هر زبان دیگری است. ما مثل انگلیسها که انگلیسی را در هند رائج کردند، زبان فارسی را رائج نکردیم؛ فارسی با میل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعی رائج شد؛ اما انگلیسها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسی حرف نزنند؛ برای فارسی حرف زدن و فارسی نوشتن، مجازات معین کردند.
دشمنان ما برنامهریزی میکنند؛ به خیال خودشان میخواهند در مقابل این ملت بزرگ و بااراده، مانع و رادع درست کنند تا این پیشرفت اتفاق نیفتد؛ اما مطمئن باشند و بدانند همچنان که از روز اول انقلاب تا امروز تجربه کردیم، در آینده هم دشمنان ما در همهی توطئهها و مکرها و کیدهای خود شکست خواهند خورد. سیاستمدارهای مختلفی در کشورهای معارض ما آمدند و رفتند - در آمریکا، در انگلیس، در برخی کشورهای دیگر - هرکدام که آمدند، با یک دل پرکینه و پربغض نسبت به حرکت اسلامی و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی آمدند؛ طراحی کردند، برنامهریزی کردند؛ هرچه در توان و تلاش داشتند، انجام دادند؛ به خیال اینکه جمهوری اسلامی و ملت ایران را به زانو دربیاورند. آنها رفتند، بعضی حتّی نامشان هم فراموش شد؛ اما ملت ایران با سرافرازی و سربلندی بحمدالله در صحنه حاضر است و با ارادهی قویتر و تصمیم راسختر از روز اول، راه خود را ادامه میدهد. این نشاندهندهی قوّت آیندهی نظام جمهوری اسلامی و این ملت بزرگی است که این نظام را خواستهاند و از آن پشتیبانی کردهاند.
البته ما باید مغرور نشویم. من در کنار ذکر این حماسهها، این را هم باید عرض کنم که به خود مغرورشدن و غفلتکردن از کید و مکر دشمن، خطرات بزرگی دارد. نباید مغرور شد. بنده به مسئولین همیشه توصیه میکنم، میگویم قوی باشید، اما دشمن را هم ضعیف نینگارید. نباید از دشمن غفلت کرد. دشمن از راههای مختلف وارد میشود؛ یک روز صحبت تحریم است، یک روز صحبت تعرض نظامی است، یک روز صحبت جنگ نرم است، یک روز صحبت تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی است. دشمن از راههای مختلفی وارد میشود؛ باید هشیار بود. در زمینهی فرهنگ فرصت نشد آقایان گزارشی بدهند. من یک جمله عرض بکنم: به کارهای سطحی نباید اکتفاء کرد. به کارهای عمیقتر، کارهای بنیانیتر، کارهائی که از یکیشان دهها کار صادر میشود و نشئت میگیرد، توجه کنید. من یک وقتی نسخهای از آن کارهای عمیقِ لازم را به آقای رئیسجمهور دادم؛ همانها باید دنبال شود و باید دنبال میشد. در باب فرهنگ باید بشدت مراقبت شود که ما به «فرهنگ مهاجم» کمک نکنیم. فرهنگ مهاجم خطرناک است. اگر ما فرهنگ عمومی کشور و فرهنگی که نخبگان و مردم و قشرهای گوناگون را به سمت یک هدفی هدایت میکند، نتوانیم از آسیب دشمن محفوظ بداریم، کار خیلی مشکل خواهد شد؛ هرچه هم شما تصمیم بگیرید، اینها میآیند خرابش میکنند و جور دیگری منعکس خواهد شد.
غفلت از روحیهی جهادی و ایثار، غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن، غفلت از در کمین بودن دشمن، غفلت از نفوذ دشمن در فضای رسانهای کشور، بیمبالاتی نسبت به حفظ بیتالمال؛ اینها گناهان ماست، اینها نقاط ضعف ماست.
در عرصه تهاجم پیچیده و فراگیر فرهنگِ جبهه استکبار برضد نظام اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی همچون یک قرارگاه اصلی، وظیفه سیاستگذاری راهبردی و هدایت دستگاهها و مراکز تأثیرگذار فرهنگی و بخشهای اجرایی را برعهده دارد.
در آن زمان برای برخی سؤال و یا ابهام بوجود آمده بود که چرا یک اصطلاح نظامی برای مسائل فرهنگی استفاده میشود در حالیکه اگر به شرایط کنونی فرهنگی دنیا دقت شود مشاهده میشود که یک تهاجم عظیم و پیچیده در عرصه فرهنگ در جریان است.
گستره تهاجم فرهنگیِ جبهه استکبار، همه کشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهمترین هدف، نظام جمهوری اسلامی است زیرا نظام اسلامی در مقابل نظام سلطه ایستاده و اثبات کرده که در این ایستادگی خود صادق است و توانایی مقابله و پیشرفت را نیز دارد.
راه مقابله با تهاجم فرهنگی جبهه استکبار، گسترش و تعمیق رسالتهای فرهنگی انقلاب اسلامی در عرصههای اخلاقی، رفتارهای فردی و اجتماعی، عقاید و باورهای دینی و مسائل سیاسی است.
قبل از انقلاب، در زمینههای فرهنگی، ما مقلد محض بودیم؛ اما بعد از انقلاب، تهاجم فرهنگی به عنوان یک خطر شناخته شد.
امروز ملت ایران به آن رتبهای از اقتدار رسیده که خطرپذیری دشمنان خود را بسیار بالا برده، جرئت نمیکنند به این ملت تهاجم نظامی کنند؛ میدانند سرکوب خواهند شد؛ میدانند که این ملت مقاوم است. بنابراین خطر تهاجم نظامی بسیار پائین است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامی نیست. دشمن به آن نقاطی متوجه میشود که پشتوانهی استقامت ملی ماست. دشمن وحدت ملی و ایمان عمیق دینی را هدف قرار میدهد. دشمن روحیهی صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار میدهد؛ این تهاجم از تهاجم نظامی خطرناکتر است.
در تهاجم نظامی شما طرفتان را میشناسید، دشمنتان را میبینید؛ اما در تهاجم معنوی، تهاجم فرهنگی، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمیبینید. هوشیاری لازم است. من از همهی ملت ایران بخصوص از خانوادههای شهیدان و از همهی شما عزیزان، بخصوص از جوانها خواهش میکنم با هوشیاری کامل مرزهای فکری و روحی را حراست کنید. نگذارید دشمن مثل موریانهای به جان پایههای فکری و اعتقادی و ایمانی مردم بیفتد و آنها را دچار رخنه کند؛ این مهم است. همه وظیفه داریم مرزهای ایمانی و مرزهای روحی خودمان را حفظ کنیم. امروز ملت ما در مقابل خود یک جبههی گستردهای را ملاحظه میکند که با همهی توان خود درصدد این است که انقلاب اسلامی را از خاصیت و اثر ضد استکباری بیندازد. از اول پیروزی انقلاب، همان جبهه سعیاش این بود که نگذارد جمهوری اسلامی که مولود انقلاب است، پا بگیرد؛ همهی تلاش خودشان را کردند که جمهوری اسلامی را از بنیان نگذارند رشد کند، و البته نتوانستند. اقدام سیاسی کردند، محاصرهی اقتصادی کردند، جنگ تحمیلی را هشت سال بر این ملت تحمیل کردند، دشمنان این ملت را تجهیز کردند، وسوسههای درونی را به جان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی انداختند، نتوانستند. به این نتیجه رسیدند که نظام جمهوری اسلامی را نمیشود ساقط کرد؛ چون مدافع آن، حامی آن، سینههای سپرکردهی مردم مؤمن است؛ میلیونها انسان مؤمن این نظام را نگه داشتهاند. بحث مسئولین و دولت و بحث اینها نیست. یک وقت یک نظام قائم به چند نفر است و یک عده مرتزقهی یک نظامند؛ آن نظام برای استکبار خطری ندارد. یک وقت یک نظام متکی به ایمانهای مردم است، متکی به دلهای مردم، به پشتیبانی عمیق مردم است، این نظام را نمیشود تکان داد. این را استکبار فهمیده است. همین راهپیمائیها، همین 22 بهمن امسال شما مردم، این یک نمایش بسیار باشکوه و پرعظمت بود. پیشرفتهای علمی، حضور جوانها در صحنههای مختلف، شعارهای انقلاب که خوشبختانه زندهتر از پیش شده است - کسی از مسئولین با شرمندگی نسبت به شعارهای انقلاب مواجه نمیشود؛ افتخار میکنند به استقلال، به آزادی، به اسلام، به این قانون اساسی معتبر و پرمغز و پرمعنا - نشان میدهد که نظام را نمیشود تکان داد. آنها به این نتیجه رسیدهاند که باید از محتوای نظام هر چه میتوانند کم کنند. این تهاجم فرهنگی که بنده چند سال قبل گفتم، این شبیخون فرهنگی که انسان در بخشهای مختلف علائم آن را مشاهده میکرد و امروز هم انسان آن را در بخشهای مختلفی میبیند، به این نیت است؛ با این قصد است؛ انقلاب را از محتوای خود، از مضمون اسلامی و دینی خود، از روح انقلابی خود تهی کنند و جدا کنند. این، از همان نقاط حساسی است که هوشیاری مردم را میطلبد. این هم مثل همان قضیهی بیست و نه بهمن است. خیلیها اهمیت بیست و نه بهمن را نفهمیدند، شما تبریزیها این را فهمیدید، در مرحلهی عمل هم، این فهم خودتان را به کار بستید؛ در همهی مقاطع همین جور است. اهمیت حوادث را باید ملت ما درک کند؛ و خوشبختانه امروز درک میکنند؛ ملت کاملا هوشیارند. خود این هم یکی از برکات انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بوده است. مردم بیدار شدهاند، قدرت تحلیل پیدا کردند.
این است که امروز دنیای اسلام با تهاجم سیاسی و فرهنگی و تبلیغاتی همهجانبهی دشمنان اسلام مواجه است. این نکته را باید در همهی جهان اسلام، همهی آحاد مردم، بخصوص نخبگان، بخصوص روشنفکران، علمای دین، افراد برجستهی سیاسی غفلت نکنند. امروز تهاجم علیه اسلام و مقدسات مسلمانان همهجانبه است و این نه به خاطر این است که دشمن قوی شده است، به خاطر این است که دشمن در مقابل حرکت عظیم اسلامی احساس ضعف میکند؛ لذا به انواع جنگهای روانی، تهاجمات گوناگون، ترساندن ملتها و کشورهای مسلمان از یکدیگر و تبلیغات علیه یکدیگر متوسل میشود. راه این است که دنیای اسلام وحدت خود را حفظ کند. من بار دیگر برای صدمین بار، هزارمین بار، از زبان ملت ایران خطاب به همهی برادران مسلمان در اکناف عالم عرض میکنم: اتحاد خودتان را حفظ کنید، مبادا بازیچهی دست دشمنان مشترکی بشوید که به عنوان قومیت عرب و عجم، به عنوان مذهب شیعه و سنی، به عناوین گوناگون دیگر، میخواهند بین شما اختلاف بیندازند. آنها نه دوست شیعه هستند، نه دوست سنی؛ آنها دشمن اسلامند. برای اینکه اسلام را تضعیف بکنند، یکی از راههایشان همین است که اینها را به جان هم بیندازند؛ کشورها را از همدیگر بترسانند. اینجا که علم اسلام برافراشته شده است، سعی کنند کشورها و دولتها را از نظام اسلامی، از جمهوری اسلامی با انواع دروغها و فریبها بترسانند. ما همه با هم برادریم. ملت ایران در راه پیشرفت و تعالی اسلامی قدم برمیدارد و به توفیق پروردگار با سرعت پیش میرود و این را متعلق به همهی دنیای اسلام میداند؛ شرف خود را، شرف دنیای اسلام؛ پیشرفت خود را، پیشرفت امت اسلامی به حساب میآورد.
مسئله فقط تحریک احساسات نیست؛ هدایت ذهنهاست. البته امروز خوشبختانه من میبینم که هم در این جلسه، هم در جلسات عزاداری و مناسبتهائی که مداحان عزیز میآیند میخوانند، الحمد لله توجهات خوبی در این سالها پیدا شده، لیکن ظرفیت، خیلی ظرفیت عظیمی است. شما جوانهائی که اهل خواندن و سرودن و بیان کردن و برنامه اجرا کردن هستید، به نیاز امروز جامعهی اسلامی نگاه کنید، ببینید چقدر ملت ما، جوانها و جامعهی ما در کشاکش طوفانهای گوناگون تهاجم سیاسی و فرهنگی و انواع و اقسام تلقینات و تبلیغات، به نگاه نو، به روحیهی سرشار از امید، به دل لبالب از اطمینان به آینده، فهمیدن راه روشن احتیاج دارد. این را همه باید انجام دهند؛ هر کسی به یک نحوی. و شما میتوانید سهم وافری در این زمینه داشته باشید. به هر حال، مجموعههای اساتید و پیشکسوتهای مداحی میتوانند کارهای خوبی انجام دهند، امیدواریم انشاءالله انجام دهند.
برای اینکه ما بتوانیم نسخهی درست پیشرفت را پیدا کنیم، چه لازم داریم؟ بحث نظری. این، یکی از آن کارهایی است که شماها باید بکنید. پیشرفت یک کشور چیست؟ البته مقصودم این نیست که در بحثهای ذهنی و باز بیفتیم و همینطور خودمان را معطل مباحث ذهنی بکنیم؛ مباحث تئوریک بدون توجه به خارج و واقعیات؛ نه، اینها را نمیخواهم، این غلط است. مثل اینکه در باب تهاجم فرهنگی ما یک روزی گفتیم دارد تهاجم فرهنگی انجام میگیرد. این صحبت دوازده، سیزده سال قبل است. اگر از من میخواستند که تهاجم فرهنگی را نشان بدهم، من که با چشم خودم کأنه دارم تهاجم فرهنگی را میبینم، میتوانستم موارد را نشان بدهم. در چندین سخنرانی نشان هم دادم؛ اما بعضیها شروع کردند به انکار تهاجم فرهنگی! و گفتند: نه آقا، چنین چیزی وجود ندارد! بنده به یاد بنیصدر افتادم. در اول جنگ تحمیلی عراق، دلسوزهای محلی میآمدند و میگفتند عراقیها به خاک ما حمله کردند؛ به مرز ما نفوذ و تجاوز کردند. ما به بنی صدر میگفتیم: رئیس جمهور! شما چه خبر دارید؟ میگویند عراقیها حمله کردند؛ میگفت دروغ میگویند؛ این سپاه برای اینکه خودش امکانات دست و پا کند، این حرفها را میزند! آنها را متهم میکردند. بعد هم به دهلران رفت - که هنوز آن وقت دهلران را نگرفته بودند - ایستاد و مصاحبه کرد؛ گفت: من الان در دهلرانم؛ میگویند عراقیها آمدهاند؛ عراقیها کجایند؟! از دهلران بیرون آمد و دو ساعت بعد دهلران به وسیلهی عراقیها تصرف شد. نمیشود که واقعیات را با چشم روی هم گذاشتن انکار کرد.پادشاه معاصر حافظ، شاه شیخ ابواسحاق - که البته شاه بود، اما شیخ نبود؛ اسمش شیخ ابواسحاق است - یک جوان خوشگذران خوش قیافه بود که از شعرهای حافظ فهمیده میشود که به او خیلی علاقه داشته، وقتی امیر مبارزالدین آمده بود اطراف بیابانهای شیراز اردو زده بود و داشت خودش را آمادهی حملهی به شیراز میکرد، این حاکم بدبخت شیراز که غرق در عیش و نوش خودش بود، خبر نداشت، وزیرش هم جرئت نمیکرد به او چیزی بگوید. اگر چیزی میگفتند، میگفت شماها بیخود میگویید. وزیرش یک روز تدبیری اندیشید و مثلا گفت: جناب اعلی حضرت مایل نیستید که در این فصل بهار، بالای پشت بام برویم و این بیابان را نگاهی بکنیم و از این سبزهی بیابان استفادهای بکنیم؟ آن هم که چنین آدمی بود، گفت: چرا؛ برویم. بالای پشت بام قصر رفت، نگاه کرد و دید در بیابان اردو زدهاند. گفت: اینها چیست؟ گفت: اردوی مبارزالدین کرمانی است؛ آمده پدر شما و همهی دربارتان را در بیاورد. به این بهانه و تدبیر، وجود دشمن را به او نشان داد. بعضی اینطوریاند؛ چشمشان را روی هم میگذارند؛ گفتند تهاجم فرهنگی نیست. بعد که قبول کردند تهاجم فرهنگی هست، به دنبال بحثهای ذهنی رفتند! «تهاجم یعنی چه؟»، «فرهنگ یعنی چه؟»، «فرهنگی چه چیزهایی را شامل میشود و چه چیزهایی را شامل نمیشود؟» ما به اینها چه کار داریم؟! نقل میکنند قدیمها که در یک شهری، یک سینما درست کرده بودند؛ یک عدهای رفتند پیش عالم شهر - که آدم گوشهگیری بود - تا وادارش کنند که با این سینما مخالفت کند. گفتند: آقا! در این شهر سینما ساختهاند، شما یک اقدامی بکنید. عالم یک فکری کرد، گفت: حالا ببینیم این سینماست یا سینماست یا سینماست! کدام درست است؟! بنا کردند بحث نظری کردن که ضبط لفظ سینما را پیدا کنند! بنده طرفدار بحثهای نظری این طوری نیستم که برویم در آنها غرق بشویم؛ اما به هر حال باید بحثهای نظری انجام بگیرد تا معلوم شود که پیشرفت به چیست.
عزیزان من! امروز تهاجم فرهنگی با استفاده از ابزارها و فناوریهای جدید ارتباطی خیلی جدی است؛ صدها وسیله و راهرو اطلاعات به سمت فکر جوان و نوجوان ما وجود دارد؛ از انواع شیوههای تلویزیونی و رادیویی و رایانهای و امثال اینها دارند استفاده میکنند و همینطور به صورت انبوه، افکار و شبهههای گوناگون را در آنها میریزند. باید در مقابل اینها ایستاد. امروز نمیشود به همان روشهای قدیمی خودمان اکتفا کنیم؛ البته که جوان نمیآید. جوان را باید بشناسید؛ فکر او را باید بشناسید؛ آنچه را که به او هجوم آورده، باید بشناسید. تا میکروب و بیماری را نشناسید که علاج نمیتوان کرد. اینها همه ملایی میخواهد. درس خواندن، مطالعه کردن و کار کردن، که همهی اینها زیر عنوان مهارتهای دینی خلاصه میشود.
امروز مهمترین چالش بیرونی تحمیلیِ ما، از ناحیهی امریکاست؛ در این هیچ تردیدی نداشته باشید. اینها روی خاور میانه از قرن نوزدهم برنامهریزی دارند - نه امریکاییها، غرب - چون خاورمیانه منطقهی فاصل بین دریای مدیترانه و اقیانوس هند است.دریای مدیترانه، محل استقرار دولتهای استعمارگر است و اقیانوس هند، منطقهی مستعمرات؛ و خاور میانه بین این دو منطقهی حساس قرار گرفته، که نمیتوانستند نسبت به آن بیتفاوت باشند. فشارهای انگلیس روی ایران و نفوذش در قرن نوزدهم، برای حفاظت از هند - که آن روز جزوِ دولت بریتانیا بود - انجام گرفت و ما آن روز قربانی هند شدیم؛ و این نسبت به همهی خاور میانه تعمیم دارد. پیدایش اسرائیل هم از همینجاست. بعد، عوامل گوناگون دیگری هم پیدا شد: مسئلهی نفت، مسئلهی تقسیم متصرفات عثمانی بعد از جنگ اول و مسئلهی پیدایش شوروی، که همهی اینها، موضوع را تشدید کرد. غرب، بعد هم در آخر میراثخوار غرب - امریکا - روی منطقهی خاور میانه برنامهریزی دارند. حالا در این منطقهی حساس که در آن نفت و منطقهی راهبردی و استراتژیک جغرافیایی و سیاسی و همه چیز هست، ناگهان دولتی به نام «جمهوری اسلامی»، با اصول خودش و با ضدیت با مبانی ظالمانه و سیاست متجاوزانهی امریکا، سر بلند کرده است. بعضیها میگویند: شما چرا لج امریکا را در میآورید؟ لج امریکا را ملت درآوردند؛ شما درآوردید؛ جمهوری اسلامی را تشکیل دادید، لج امریکا درآمده، چه کارش کنیم؟ آنها در آن دورهی ده سالهی اول، با توطئهی براندازی سخت - جنگ تحمیلی و تحریم اقتصادی - شروع کردند؛ اما نتوانستند کاری بکنند. جنگ تحمیلی و تحریم اقتصادی، هر کدام به نحوی برای ملت ایران و جمهوری اسلامی یک فرصت شد. این ابرهای تیرهای که آنها روی سر ملت ایران راه انداختند، در دل خود، برای ملت ایران بارانهای نافعی داشت. جنگ، ما را مصمم و استوار کرد؛ تحریم اقتصادی، ما را به فکر اتکای به خود انداخت و همهی این برکات را برای ما آورد. در دورهی بعد، براندازی نرم را دنبال کردند - تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی - که آن هم به جایی نرسید و بعد از سالهای متمادی، نتیجه این شد که حالا یک دولت متکی به اصول و با شعار اصول سرکار میآید، که پیداست تهاجم فرهنگی نتوانسته آن کاری که آنها میخواستند، بکند. بعد از این هم توطئههای دیگر در راه است، که ما باید خودمان را مصون کنیم. بخشی از این مصونیت با اتحاد، با ایمان، با به کارگیری عقل و علم به وجود میآید. تأکید میکنم که اگر انسان چشم را ببندد و راه بیفتد، کاری پیش نمیرود؛ با چشم باز، با حواس جمع، با اتحاد کلمه و با استفاده از همهی فرصتها باید پیش رفت. همهی مشکلات یکی پس از دیگری حل خواهد شد؛ قلهها یکی پس از دیگری فتح خواهد شد.
انقلاب زنده است، این اصول زنده است؛ هیچ مانعی ندارد که برگ و بار عوض بشود. خزانهایی در راه است؛ این یک حرکت طبیعی است برای موجودات زندهی عالم. همیشه ریزش و رویش وجود دارد؛ مهم این است که در کنار ریزش، رویش هم وجود داشته باشد؛ و امروز اینجور است. بحمدالله انقلاب علیرغم همهی تبلیغات، همهی تخریبها، همهی ضربهها، همهی تهاجمهای از اطراف و اکناف - تهاجم سیاسی، فشار اقتصادی، تهاجم فرهنگی - پیشرفت کرده؛ این انقلاب زنده، بانشاط و مشغول پیشرفت است؛ منتها خیلی از افراد ظاهربین نمیفهمند و حقیقت را درک نمیکنند؛ مگر اینکه حقیقت خودش را با واقعیت سنگین به آنها تحمیل کند؛ و همینجور هم هست. امروز هم شما نگاه میکنید و میبینید که علیرغم اینکه مخالفان ملت ایران، دشمنان و توطئهگران ملت ایران، عظمت این ملت و عظمت این حضور سی میلیونی و عظمت این انتخابات را دیدند و در دل خودشان تحقیر شدند، هنوز در زبان حاضر نیستند اعتراف کنند؛ اما واقعیت قضیه این است که این ملت با حرکت خود، با حضور خود، با نشاط خود، بر روی همهی توطئهها خط بطلان کشید، بعد از این هم همینجور خواهد بود؛ منتها شرطش ادامهی تقواست، که تقوا موجب رحمت الهی است.
یک بخش دیگر، امنیت فرهنگی و امنیت اخلاقی است. مردم به جوانان و به فرزندان خود علاقهمندند و از اینکه آنها دچار اعتیاد بشوند، دچار فساد اخلاق بشوند، دچار وسوسههایی بشوند که آنها را از مسیر درست زندگی دور بیندازد، نگرانند؛ این نگرانی و دغدغه را چه کسی برطرف میکند؟ چه چیزی برطرف میکند؟ امنیت فرهنگی. امنیت فرهنگی را هم در بخش عظیمی، نیروهای بسیج، نیروهای مؤمن، جان بر کف، تأمین میکنند.
ترکیب نیروهای مسلح در کشور ما یک ترکیب منطقی و عالی است. ارتش در جای خود، سپاه در جای خود، بسیج در جای خود، نیروی انتظامی در جای خود؛ هر کدام با وظایف مشخص مشغول کارند و محصول همهی اینها عبارت است از امنیت کشور. و آن وقتی که دشمن قصد تهاجم داشته باشد - چه تهاجم فرهنگی، چه تهاجم شهری و شهروندی، چه تهاجم از بیرون مرزها - حضور این نیروها برای این ملت مایهی افتخار است؛ مایهی سربلندی و عزت است. چهارم، مصونیت دادن به ذهن جامعه از تأثیر مخرب تهاجم فرهنگی و ارزشی دشمن، که اشاره شد.
یکی از کارهای بسیار مهمی که امروز در دستور کار آنهاست، تهاجم خبری، تبلیغی، فرهنگی و اخلاقی به کشور ماست. امروز این تهاجم، اوج تهاجم فرهنگی است. البته مخصوص کشور ما نیست؛ در همهجا اینها دارند کار فرهنگی میکنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستیم. بسیاری از هدفهای استکبار جهانی در زمینههای تبلیغی و فرهنگی و رسانهیی متوجه به ماست؛ ما باید در مقابل اینها خود را مجهز کنیم.
چرا ایران باید در ردیف کشورهای بهاصطلاح در حال توسعه - یعنی توسعهنیافته - قرار بگیرد؟ «در حال توسعه» یک تعبیر تعارفآمیز است؛ یعنی عقبمانده و توسعهنیافته. مگر ذهن و استعداد و قدرت فکری ما از کسانی که امروز دویست سال در دنیای علم پیشتازند، کمتر است؟ میبینید که کمتر نیست. آنها از لحاظ علمی دویست سال از ما جلوترند؛ این گناه پادشاهان است؛ گناه نظام دیکتاتوری است؛ گناه خاندانهای پلیدی است که بر این کشور حکومت کردند؛ گناه خاندان پهلوی است. همین احساسی که امروز من و شما داریم و باید در این کشور حاکم میبود، یک روز آن را کوبیدند و خفه کردند. چرا خفه کردند؟ چون رؤسای این کشور، دستنشاندههای همان قدرتهایی بودند که نمیخواستند این کشور اینطور حرکت و رشد کند؛ نمیخواستند این منبع ثروت مفت و مجانی را از دست بدهند. اگر صاحب خانه بیدار باشد، دزد نمیتواند وسایل خانه را جلوی چشم او جمع کند و ببرد. یا باید صاحبخانه را خواب کنند، یا باید دست و پایش را ببندند؛ والا اگر بیدار باشد، دست و پایش باز باشد و قدرت هم داشته باشد، مگر به دزد اجازه میدهد؟ کسانی که میخواستند ایرانی خواب باشد، دست و پایش بسته باشد و حرکتی در راه مالک شدن موجودی و ثروت طبیعی خود نکند، آمدند کسانی را در رأس این مملکت گذاشتند. رضاخان را انگلیسیها گذاشتند؛ محمدرضا را اتحادی میان انگلیس و امریکا بر این مملکت گذاشت. پنجاهوچند سال اینها این مملکت را در درخشانترین فرصتهای جهانی معطل و معوق گذاشتند. نه فقط از لحاظ سیاسی و امنیتی، بلکه از لحاظ فرهنگی نیز ما را عقب نگه داشتند. من که میگویم تهاجم فرهنگی، عدهیی خیال میکنند مراد من این است که مثلا پسری موهایش را تا اینجا بلند کند. خیال میکنند بنده با موی بلند تا اینجا مخالفم. مسألهی تهاجم فرهنگی این نیست. البته بیبندوباری و فساد هم یکی از شاخههای تهاجم فرهنگی است؛ اما تهاجم فرهنگی بزرگتر این است که اینها در طول سالهای متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق کردند که تو نمیتوانی؛ باید دنبالهرو غرب و اروپا باشی. نمیگذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانی، در علوم طبیعی، در فیزیک و در ریاضی و غیره یک نظریهی علمی داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شدهی دنیا باشد، عدهیی میایستند و میگویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریهی فلانی است؛ حرف شما در روانشناسی، مخالف با نظریهی فلانی است. یعنی آنطوری که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحی الهی اعتقاد دارند، اینها به نظرات فلان دانشمند اروپایی همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب اینجاست که آن نظریات کهنه و منسوخ میشود و جایش نظریات جدیدی میآید؛ اما اینها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست میگیرند! دهها سال است که نظریات پوپر در زمینههای سیاسی و اجتماعی کهنه و منسوخ شده و دهها کتاب علیه نظریات او در اروپا نوشتهاند؛ اما در سالهای اخیر آدمهایی پیدا شدند که با ادعای فهم فلسفی، شروع کردند به ترویج نظریات پوپر! سالهای متمادی است که نظریات حاکم بر مراکز اقتصادی دنیا منسوخ شده و حرفهای جدیدی به بازار آمده است؛ اما عدهیی هنوز وقتی میخواهند طراحی اقتصادی بکنند، به آن نظریات کهنهی قدیمی نگاه میکنند! اینها دو عیب دارند: یکی اینکه مقلدند، دوم اینکه از تحولات جدید بیخبرند؛ همان متن خارجی را که برای آنها تدریس کردهاند، مثل یک کتاب مقدس در سینهی خود نگه داشتهاند و امروز به جوانهای ما میدهند. کشور ما مهد فلسفه است، اما برای فهم فلسفه به دیگران مراجعه میکنند!
کسانی که رژیم پهلوی را روی کار آوردند، هیچ کدام از شاخصههای ملیت را حاضر نبودند تحمل کنند. البته ملیت ما از اول با اسلام آمیخته بود؛ زبانمان، آدابمان، دانشمان و دانشمندانمان با اسلام آمیخته بودند. در تاریخ میبینید که دانشمندان برجسته و نامآور و ماندگار ما کسانی هستند که دانش دین را در کنار دانشهای معمولی زندگی دارا بودند؛ یعنی همهی دانشها از مجموعهی دین برآمده است. البته این به آن معنا نیست که طلاب مدرسهی دینی این خصوصیت را داشتند؛ نه، جامعه، جامعهی دینی بود. فرهنگ ما، دانش ما، رفتار ما و سنتهای ما با دین آمیخته است و بسیاری از آنها از دین سرچشمه گرفته است. وقتی با هویت ملی و شاخصههای آن مبارزه میکردند، قهرا مبارزهی با دین جزوش بود و چون دین و ایمان پشتوانهی همهی ارزشهای انسانی است، طبعا با ایمان هم بشدت مخالفت میکردند. اینها حاضر نشدند قبول کنند که ما حتی لباس محلی داشته باشیم. ما ایرانیها با چند هزار سال سابقه، لباس بومی نداریم و لباس محلی و بومیمان را نمیشناسیم، در حالیکه خیلی از کشورهای دیگر دنیا دارند. البته لباس بومی، مانع پیشرفت هم نیست؛ اما ما نداریم؛ چون آنها نگذاشتند. این، عمل به همان توصیهیی است که میگفت ایرانی باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شود! ببینید خودباختگی تا کجا. اینکه من همیشه میگویم تهاجم فرهنگی، تهاجم فرهنگی این است.
تهاجم فرهنگی غیر از تبادل فرهنگی است؛ غیر از گرفتن برجستگیها و زبدهگزینی از فرهنگهای دیگر است؛ این، چیزی است مباح، بلکه واجب. اسلام به ما دستور میدهد، عقل هم بهطور مستقل از ما میخواهد که هر چیز خوب، زیبا و باارزشی را که در هر کجا میبینیم، آن را فرا بگیریم و از آن استفاده کنیم. این جملات معروف متداول در زبانهای مردم ما که «اطلبوا العلم ولو بالصین» یا «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»؛ نگاه نکن حرف خوب، سخن حکمتآمیز، دانش و معرفت را چه کسی دارد میگوید، اگر سخن خوب است، آن را فرابگیر، این گرفتن، گرفتن فرهنگی است و اخذ فرهنگی، تبادل فرهنگی و زبدهگزینی فرهنگی، یک چیز لازم است و این، غیر از تهاجم فرهنگی است. من بارها گفتهام که یک وقت هست که یک انسان با میل خود و بر طبق نیاز و اشتها و ضرورت زندگیاش یک نوع غذا، یک نوع دارو یا مادهی لازمی را انتخاب میکند و آن را داخل جسم خودش میکند؛ این، گزینش است، که چیز خیلی خوبی است؛ اما یک وقت هست که یک نفر را میخوابانند و مادهای را که نه برای او لازم است و نه او به آن میل و اشتهایی دارد و نه برایش مفید است، بهزور در حلقش میریزند، یا به او تزریق میکنند؛ این، نامطمئن است؛ این، تهاجم فرهنگی است؛ همان کاری که با ملت ایران در طول سالهای متمادی کردند. از سیاستمدارانی که وابسته بودند، از آنهایی که با قراردادهای مالی دهنشان را میبستند، هیچ توقعی نیست؛ اما از شخصیتهای علمی و فرهنگی در آن دوران این انتظار و توقع بود که اگر دارای هر عقیدهیی هستند، ولو اسلام را هم قبول ندارند و ایمان اسلامی هم ندارند، برای هویت فرهنگی این ملت ارج قائل شوند؛ اما ارجی قائل نشدند؛ دروازهها را باز کردند و چشمها را بستند و مجذوب و خیره شدند و ما را عقب انداختند. به خاطر همین، ما در میدان علم و فناوری عقب ماندیم. اینکه در عرف دورهی جوانی من - که حالا خوشبختانه آنطور نیست و خیلی فرق کرده - واقعا هر کالایی به صرف خارجی بودن، مطلوب بود و به صرف داخلی بودن نامطلوب، فرهنگ عمومی آن زمانها بود و در داخل کشور هم جرأت و گستاخی کار علمی و تحقیقی و باز کردن بنبستها و شکستن مرزهای دانش اصلا قابل تصور نبود و کسانی که در خودشان چنین استعدادی میدیدند، به هیچ راهی جز اینکه در محیطهای خارج از کشور کار کنند، فکر نمیکردند. اینکه ما خودمان بسازیم، خودمان تولید کنیم و خودمان ابتکار، اصلا متصور نبود. بنده از اطلاعات و گزارشهای گوناگونی که در اختیارم قرار گرفته، نمونههای عینی خیلی فراوانی را سراغ دارم که شاید بعضی از شماها هم این موارد را بدانید. اما امروز نه، امروز خوشبختانه این حالت دلیری و خوداتکایی و شجاعت وارد شدن در میدانهای گوناگون هست. این فرهنگ را انقلاب عوض کرد. مقولهی فرهنگ این است. این یک مثال و یک مصداق بود. پاسخگویی باید به معنای صحیح کلمه وجود داشته باشد. باید دستگاههای فرهنگی کشور - چه آنچه مربوط به دولت است، چه آنچه زیرمجموعه دولت نیست، مثل صدا و سیما - روشن کنند که در مقابل تهاجم گستردهی فرهنگی دشمنان چه تدابیری را برای اعتلا و بارور کردن فرهنگ اسلامی و انقلابی و عمومیت بخشیدن به نقاط برجستهی آن بهکار بستهاند. دستگاههای اقتصادی هم بیان کنند که برای بارور کردن اقتصاد کشور، پر کردن شکاف طبقاتی، برطرف کردن فقر و محرومیت از طبقات محروم کشور و آباد کردن این کشور پربرکت و قابل آبادی در همهی مناطق وسیع آن، چه تلاشی انجام دادهاند. دستگاههای علمی کشور - که مدیران آن در دانشگاهها و حوزههای علمیهی کشورند - مشخص کنند که برای تولید علم، آزاداندیشی علمی و تضارب افکار - که ما از دانشگاه و حوزه این مسائل را مطالبه کردیم - چه تلاش و کار بزرگی را انجام دادهاند؛ چقدر پیش رفتهاند و چه کارهای دیگری را بایستی انجام دهند. دستگاههای صنعتی و دستگاه کشاورزی کشور هم توضیح دهند. قوهی قضاییهی کشور توضیح دهد که برای احقاق حق مظلومان و برای اینکه مظلومان کشور حقیقتا قوهی قضاییه را ملجأ و مأوای خود بدانند و به آن پناه ببرند، چه تلاشها و کارهایی را انجام داده است. قوهی مقننه که دو وظیفهی عمدهی قانونگذاری و نظارت را برعهده دارد، مشخص کند که در امر قانونگذاری چه تلاشهایی را انجام داده تا قوانینی را بگذارنند که برای تسهیل اصلاح حقیقی کشور لازم است؛ همچنین این قوه مشخص کند که در امر نظارت بر دستگاهها و مراقبت از صحت عمل آنها چه تلاشی را به انجام رسانده است.
بزرگترین بلایی که مستقیم و غیرمستقیم در این دویست سال دوران استعمار بر سر ملتهای مشرق و بخصوص ملتهای اسلامی آمد، همین بود که در مقابل تبلیغات غرب مرعوب شدند و عقبنشینی کردند. این تهاجم خونین و بسیار سهمگین را که سردمداران استکبار غربی از طریق فرهنگ به آنها کردند، نتوانستند تحمل کنند و مجبور شدند عقبنشینی کنند و دستهایشان را بالا ببرند. در همهی زمینههای زندگی، غربیها و اروپاییها فکری را پرتاب کردند که هرکس با آن مخالفت کرد، شروع کردند به هوچیگری و مسخره و اهانت کردن؛ فشار آوردند تا فرهنگ خودشان را حاکم کنند. این فرهنگ تنها امتیازی که داشت این بود که فرهنگ اروپایی بود؛ هیچ امتیاز دیگری نداشت. البته هرکدام از ملتها فرهنگی دارند که میتوانند از یکدیگر استفاده کنند و فرهنگ خود را با گرفتن تجربه و درس از دیگران تکمیل نمایند. ما با این مخالفتی نداریم و صددرصد موافقیم؛ اما آنچه در دنیا پیش آمد، این نبود.
تفاوت بین تهاجم و تعامل فرهنگی در این است که تعامل فرهنگی مثل این است که شما بر سر بساط میوه یا غذا و سبزیفروشی میروید و آنچه را که میلتان میکشد، چشم شما و کامتان میپسندد و با مزاجتان مساعد است، انتخاب میکنید و میخورید. در عالم فرهنگ هم همین است که آنچه دیدید و پسندیدید و مناسب خود دانستید و در آن ایرادی مشاهده نکردید، از مجموعه و ملت دیگر میگیرید؛ هیچ اشکالی هم نداد. «اطلبوا العلم ولو بالصین»؛ این را هزار و چهارصد سال پیش به ما یاد دادند. در تهاجم فرهنگی به شما نمیگویند انتخاب کن، بلکه شما را میخوابانند، دست و پایتان را میگیرند و مادهای را که نمیدانید چیست و نمیدانید برای شما مفید است یا نه، با آمپول به شما تزریق میکنند. البته دنیای غرب نگذاشت ما حس کنیم که دست و پایمان را گرفتهاند و به ما تزریق میکنند؛ صورت قضیه را طوری قرار داد که ما خیال کردیم انتخاب میکنیم، در حالیکه انتخاب نمیکردیم؛ بر ما تحمیل کردند. آن وقت اینها همان کسانی هستند که اگر اندک خدشهای به فرهنگ رایج و مورد قبولشان وارد شود، جنجال راه میاندازند. شما ببینید در فرانسه که آن را مهد آزادی میدانند، برای سه چهار دختر روسریدار مسلمان چه سر و صدایی راه انداختهاند! این است که میگوییم باید فکر کنیم؛ باید تحلیل کنیم. اندیشهی ترجمهای برای یک ملت، سرنوشت بسیار سختی را بهوجود میآورد. این توصیهی همیشگی من به شما جوانان عزیز است. اگر امنیت قضایی به وجود آمد، امنیت سیاسی، امنیت اجتماعی، امنیت اقتصادی، امنیت اخلاقی و امنیت فرهنگی هم به وجود خواهد آمد. ملاحظه میکنید امروز دشمنان، امنیت اجتماعی و مدنی ما را هدف قرار دادهاند؛ این چیزی است که بهطور واضح و جلو چشم، همه میبینند و مشاهده میکنند. دشمنانیکه با اساس جمهوری اسلامی مخالفند، امروز بهترین راه اعمال مخالفت خود را در این پیدا کردهاند که امنیت کشور را به خطر بیندازند. علاوه بر امنیت اخلاقی و فرهنگی که چند سال است دشمن روی آن با شدت کار میکند - که مکرر به عنوان هشدار به مسؤولان، تهاجم فرهنگی دشمن را یادآور شدهایم - و علاوه بر امنیت سیاسی که دشمن در حرکت سیاسی کلان نظام میخواهد اختلالاتی ایجاد نماید، امروز درصدد است امنیت اجتماعی و مدنی مردم را از بین ببرد.
تهاجم فرهنگی یک مسألهی بسیط نیست؛ بلکه طراحیها و برنامهریزیهایی که دشمن برای هدف قرار دادن اعتقاد، اخلاق و فضیلت در قشرهای مختلف میکند، هرکدام به نحوی با وسایل و ابزارهای فرهنگی است و طبعا مقابله با آنها نیز متنوع است و نمیشود یک نسخهی واحد برای همه جا نوشت. به نظر من در محیط دانشگاه، همین مجموعهها - تشکلهایی که نامهای هم به نام آنها خطاب به بنده خوانده شد - خوب کار میکنند. الان کارهای خوبی در دانشگاهها انجام میگیرد. آنطور که من در ذهنم هست، در بعضی از دانشگاهها کارهای بسیار خوب فرهنگی از طرف خود جوانان انجام میگیرد. این را هم عرض کنم که در خیلی از این زمینهها اصلا شما نباید از بنده بپرسید که چهکار کنیم. شما خودتان جوانید، با فکر و دانشجو هستید؛ بگردید ببینید چهکار باید بکنید. خیلی تلاش و مجاهدت در زمینههای فرهنگی خوب میشود کرد؛ البته مواظب باشید عمیق باشد. کار سطحی فرهنگی مفید نیست؛ گاهی هم مضر است.
با توجّه به اینکه یکی از جنبههای تهاجم دشمن، تهاجم فرهنگی و فاسد کردن جوانان و بخصوص زنان و توجه دادن مردم به شهوات و نفسانیّات است و در بسیاری از جوامع اسلامی، دشمنان ابتدا از این طریق مردم را خلع سلاح کردهاند، و نیز با توجّه به بحران کنونی حجاب در جامعه و حتّی در دانشگاهها، وظیفهی مردم، بخصوص دانشجویان و تشکّلهای اسلامی در جامعه و در دانشگاهها چیست و راه حل، حکم و توصیهی شما در این مورد به تشکّلهای اسلامی چیست؟ توصیهی بنده معلوم است: حجاب را رعایت کنید و این لازم و واجب است. به برادر یا خواهری که این نامه را نوشتهاند، میخواهم بگویم اینطور هم نیست که شما میگویید زنهای ما بیحجاب شدهاند. ممکن است بعضی بگویند چشم شما به خواهرانی افتاده که همه حجاب دارند؛ نه، من گاهی به خیابان میروم تا مخصوصاً وضع مردان و زنان را ببینم؛ البته با نگاه حلال و نه حرام. آنطور که بعضی تصویر میکنند، به نظر من نمیآید. البته چرا، اشکالاتی وجود دارد؛ من هم از همهی گوشه و کنارها با خبر نیستم. هرجا چنین وضعی وجود داشته باشد، راه آن نهی از منکر است. اینکه ما بتوانیم طرح کلی دشمن را در مورد خودمان بدانیم، بخشی از توان دفاعی ماست؛ به این مسأله توجه داشته باشید. ندانستن اینکه دشمن چه در سر دارد و چه میخواهد بکند، غفلتی است که ممکن است ما را از امکان برخورد و دفاع محروم کند؛ ما باید این را کاملا بدانیم. از سالهای هفتادوسه و هفتادوچهار بتدریج و بهصورت روزافزون، مبارزهی اعتقادی - اخلاقی شروع شد. بنده همان وقتها شروع این مبارزه را احساس کردم. بحث تهاجم فرهنگیای که مطرح کردیم، ناشی از این بخش قضیه بود. در کنار حرکات عملی سیاسی و اقتصادی و غیره، حقیقتا یک تهاجم در زمینهی مسائل فرهنگی و با ابزارهای فرهنگی آغاز شد.
حال شما ببینید که در وضع کنونی و با این جغرافیای فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی موجود دنیا، چنین کشوری با این اهداف و با این موقعیت و جایگاهی که برای خود انتخاب کرده، در این جنگ رسانهای چه موضعی دارد. طبیعی است که ما مورد تهاجم باشیم؛ یعنی هیچ شبههای نباید به ذهن راه بیابد در اینکه ما یکی از اهداف اصلی و اولی تهاجم رسانهای هستیم. حالا ما در مقابل این تهاجم در این جنگ بزرگ و البته نابرابر، میخواهیم وظایفمان را انجام دهیم. چه کار باید بکنیم؟ شما ببینید کار ما چقدر سنگین و حساس است! پرتوقعی ما از شما، ناشی از این است.
این تابلو تهاجم فرهنگی را که ما چند سال پیش بلند کردیم و عدهای سنگبارانش کردند، خوشبختانه اینها قبول و بلند کردهاند. الان در همهی این تشکلهای کوچک ناشناخته و احصا نشده، جهت واحدی وجود دارد و آن مبارزه با تهاجم فرهنگی است. از بچهها میپرسید شما میخواهید چه کار کنید؛ این کتاب، نمایشنامه، جزوه، بروشور و شعر را برای چه نوشتید و این انجمن را برای چه درست کردید؟ میگویند میخواهیم با تهاجم فرهنگی مبارزه کنیم. این کار خیلی مبارک است و این را دست کم نگیرید. در بین همینهاست که شما آن معدنهای الماس و طلا را پیدا میکنید: «الناس معادن کمعادن الذهب والفضة». بروید و آنها را شناسایی و گزینش کنید و به شکل حساب شدهای وارد مجموعه نمایید. البته میتوانید مجموعه را دارای دهلیزها و گردونها و گیتیهای گوناگون کنید تا اینها را راحت و بیدغدغه وارد کنید؛ یعنی از یک قرنطینهی ناآشکاری بگذرانید و بعد وارد اصل مجموعه کنید. از این کارها باید بکنید.
سالها پیش، من یک روز راجع به تهاجم فرهنگی صحبت کردم و گفتم دشمن از روزنههای فرهنگی به ما حمله میکند؛ اما متأسفانه عدهای این را نفهمیدند. بعضی صریح و بعضی هم در پرده گفتند فلانی به چه چیزی حمله میکند؟! کدام تهاجم، چه تهاجمی؟! امروز بعد از گذشت چند سال، آدمهای دیرفهم کمکم میفهمند که تهاجم فرهنگی یعنی چه! موج حملات فرهنگی دشمن که ایمان جوانان را هدف قرار داده، حالا به چشمشان میآید و ابراز نگرانی میکنند! میبینند در همهی محیطهایی که جوانان حضور دارند، دشمن میخواهد جاپایی از خود به جا بگذارد و عقیدهی آنها را به انقلاب و دین و امام برگرداند؛ حتی عدهای در اینکه این ملت استقلال میخواهد، خدشه میکنند! یعنی درست همان خواست دشمن؛ یعنی تهاجم فرهنگی. مسؤولان کشور این خودآگاهی را لازم دارند تا بدانند دشمن از کجا حمله میکند. اگر فهمیدند، بیدار خواهند بود. آنگاه شجاعت و تقوا و پاکدامنی آنها به کار این ملت خواهد آمد.
دشمن در تهاجم فرهنگی خود سعی میکند مقاومت را در میان مردم ما از حیثیت و اعتبار بیندازد؛ در واقع مقاومتشکنی کند و سنگرها را از بین ببرد. مهمترین سنگر یک انسان، ایمان و انگیزه و عشق اوست. نباید اجازه دهید این سنگر را در دلها فرو بریزند و از بین ببرند.
در نگاه واضحی که انسان به مسائل میکند، میتواند چند نقطه را بهروشنی پیدا کند. یک نقطه، نظریهی حکومت اسلامی است. این، یکی از موارد آماج حملات دشمن است. یا به مبانی اسلام، یا به قانون اساسی و یا به برخی از بخشهای برجستهی نظام اسلامی که علامت و شاخصهی نظام است، تهاجم فکری و نظری میشود. این تهاجم از تهاجم عملی کماهمیتتر نیست. چون - همانطور که آقایان اشاره کردند - تکیهی نظام اسلامی به قدرت مردم است. قدرت مردم هم با ایمان آنهاست؛ اگر مؤمن باشند، دفاع خواهند کرد؛ اما اگر پایهی ایمان سست شد، این پشتیبانی و این دفاع به مرور از بین خواهد رفت. بنابراین چیزی که ایمان و اعتقاد راسخ مردم را هدف گرفته است، نباید دستکم گرفت. علاج این کار، پیکار نظری است. یک حرکت علمی در این زمینه لازم است. البته ما دولت را از این مسؤولیت برکنار نمیکنیم. خطاب و عتاب ما در طول این سالها تا امروز به وزارت ارشاد و دستگاههایی که تبلیغات رسمی را بر عهده دارند، به خاطر همین جهت بوده است. بالاخره دولت یکی از مهمترین مسؤولیتها را بر عهده دارد؛ کمااینکه صدا و سیما بخش مهمی از این مسؤولیت را بر عهده دارد؛ کمااینکه همهی دستگاههای هنری که به نظام اسلامی وابستهاند، مسؤولند؛ لیکن مسؤولیتهای دولتی را نباید نافی مسؤولیتهای علما و حوزههای علمیه گرفت. بالاخره تولید و تبیین و تدوین فکر، کار حوزههای علمیه است و حوزههای علمیه باید در این زمینه وارد میدان شوند.
مسألهی دوم، توجه به فرهنگ عمومی کشور است. من به دوستان - از جمله به رئیس جمهور محترم - قبلا این را عرض کردهام. یکی از مسائلی که دشمن بهطور جدی در کشور تبلیغ میکند، مسألهی اباحیگری است. اباحیگری اعتقادی و عملی، یعنی پایبندیها و تقیدات و تکیهگاههایی که یک انسان را در حرکت خود به سمت هدف مشخصی عازم و مصمم میکند، از او گرفتن و او را سرگردان و لنگ کردن. این را باید جدی بگیرید. یکی از سیاستهای دشمنان اسلام این است که ایمان مردم را بگیرند و اعتقاد آنها به انقلاب را سلب کنند. چند سالی است که این را در تبلیغاتشان شروع کردهاند. بنده از همان اوایلی که این تبلیغات در رفتارهای دشمنان کشور، اجرایی و عملیاتی شده بود - حدود ده، یازده سال پیش - متوجه این نکته شدم و به همه، بخصوص به مسؤولان فرهنگی هشدار دادم و گفتم اینها میخواهند اصل اعتبار انقلاب را زیر سؤال ببرند؛ انقلابی که یکی از افتخارات تاریخ بشری در زمان ماست؛ انقلابی که یک ملت با دست خالی و به برکت ایمان، آن هم در مقابل یک دژ علیالظاهر تسخیرناپذیر استکبار در این منطقه آن را بر پا کرد و موفق شد؛ انقلابی به نام خدا؛ انقلابی در راه ارزشهای اسلامی؛ انقلابی که ملتهای مسلمان را به اسلامشان امیدوار و به هویت اسلامیشان دلگرم کرد؛ انقلابی که در همهی نقاط جهان ملتها را خودباوری بخشید و آنها احساس کردند که یک ملت - وقتی که عزم و ارادهای از خود نشان دهد - میتواند بر بزرگترین موانع پیروز شود و فائق آید. دشمنان میخواستند پیام آزادی، معنویت، ارزش و فضیلت و کرامت انسانیای را که در این انقلاب بود، ندیده بگیرند. این کاری بود که به صورت برنامهریزی شده و با انواع و اقسام طرق تبلیغاتی، آن را دنبال کردند. البته - متأسفانه - یک عده غافل، به صورت پادو در داخل هم همانها را تبلیغ کردند و هنوز هم میکنند. این برای آن است که پشتوانهی فکری - که در واقع تکیهگاه اراده و عزم راسخ مردم است - از آنها گرفته شود و مردم احساس کنند پشتشان خالی است. مگر بدون ایمان و اعتقاد و بدون باور به راهی که انسان در آن قدم گذاشته، میشود آن راه را ادامه داد؟ همه باید مسائل فرهنگی را جدی بگیرند. مظهر این تهاجم، همان اباحیگری است که از راه خدشه در اعتقادات، تشویق جریانهای خلاف اخلاق در جامعه و تشویق و ترویج انواع و اقسام فسادها ایجاد میشود. اینها چیزهایی است که همهی مسؤولان کشور باید به آن بسیار توجه کنند و فقط مخصوص مسؤولان فرهنگی نیست.
اقتدار سیاسی این است که ملت، پشتیبان دولت و تصمیمات مسؤولان کشور باشد. این گوشهای از اقتدار سیاسی است.
اقتدار فرهنگی هم همینطور است؛ یعنی از لحاظ فرهنگی، فرهنگِ کشور اثرگذار باشد و اثرپذیر نباشد و تهاجم فرهنگی به شکل صحیحی دفع شود. من یک وقت گفتم که فرق تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی چیست. تهاجم فرهنگی، یک امر منفی است؛ اما تبادل فرهنگی، یک امر مثبت است. یک وقت هست که یک انسان برای اینکه کمبودی را در بدن خودش برطرف کند، میگردد و غذا و داروی مناسب را - آن چیزی که به دردش میخورد - از هر جایی که گیرش آمد، پیدا میکند و با میل خود آن را داخل کالبدش میریزد. یک وقت هم هست که نه، ما انتخاب نمیکنیم؛ دست و پای ما را میگیرند، یا بیهوشمان میکنند، یا مستمان میکنند و چیزی را که خودشان میخواهند - نه آن چیزی که ما لازم داریم - در بدن ما تزریق میکنند. آیا اینها با هم فرق ندارد؟! من میگویم ملت ایران نباید خودش را لخت بیندازد تا دشمن با مدرنترین شیوهها، آنچه را که خودش میخواهد، از تفالههای دست دوم فرهنگش به جسم ملت ایران تزریق کند.
البته متن ملت عزیز ما، تسلیم فشار تبلیغاتی دشمن نشده و نخواهد شد؛ اما کسانی که خودشان اشتباه کردند، در بین ما هستند. اینها راه غلطی رفتند و بعضی از مجموعهها را هم با خودشان به راه غلط کشاندند. امام به ملت ما یاد دادند که باید مسؤولان در فکر ضعفا و پابرهنهها باشند و به نیازهای مردم توجه کنند. آنها در تبلیغات و در تهاجم فرهنگی خود، توجه به خواست قدرتهای استکباری را ملاک قرار دادند؛ ببینند امریکا از چه چیزی بدش میآید، از آن پرهیز کنند؛ ببینند قلدران و زورگویان عالم به چه چیزی تمایل دارند، به طرف آن حرکت کنند. این نقطهی مقابل تعالیم جمهوری اسلامی است که در گفتار امام بزرگوار ما تجلی میکرد. امام به ما یاد دادند که هرچه فریاد دارید، بر سر امریکا بکشید؛ اما عدهای فریادهای خود را بر سر خودیها کشیدند؛ به دیگران هم یاد میدهند که بر سر همدیگر فریاد بکشند! امام در وصیتنامه و در تعلیمات دوران حیات بابرکت خود تکرار میکردند که از غریبهها و نامحرمها و نفوذیها برحذر باشید. مراقب باشید تا کسانی که با این انقلاب و این نظام و این اسلام و با منافع مردم هیچ میانهی خوبی ندارند، در ارکان تصمیمگیری کشور نفوذ نکنند. مسألهی غریبهها و نااهلها و نامحرمها را، اول امام مطرح کردند. اینها در مقابل آن جهت و آن خط روشن، میگویند از دوستان و از خودیها برحذر باشید و پرهیز کنید. اینها را با نامهای گوناگون و چپ و راست مطرح میکنند. اگر شما هر کدام از این رادیوهای بیگانه را باز کنید، در هر یک از برنامههایشان، حداقل چند بار اسم جناح محافظهکار و نوگرا را مطرح میکنند؛ تعبیراتی که ملت ایران و علاقهمندان به انقلاب و مؤمنان و وفاداران به مصالح عمومی این ملت و این کشور را به جبهههای مختلفی تقسیم میکند. امام میگفتند ایران یکپارچه، ملت متحد و همزبان؛ اما عدهای سعی میکنند طبق خواست و میل و صلاحدید دشمنان این ملت، جهات غیرعمومی را - قومیتها و مذاهب و دسته دسته کردن مردم و بازی با الفاظی از قبیل حزب و امثال آن را - در میان مردم رایج کنند و یکپارچگی مردم و آن وحدتی را که میتواند ایران اسلامی را از لابلای توفانها عبور دهد، به هر شکلی دچار انشقاق و پراکندگی کنند.
من هفت، هشت سال پیش، مسألهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم؛ اما خیلیها با این قضیه برخورد تندی کردند و گفتند تهاجم فرهنگی چیست؛ در حالی که یک واقعیت بسیار مهم، حساس و خطرناک است. غربیها سعی میکنند عرفهای فرهنگی خودشان را بر کشورهای مختلف تحمیل کنند. یک مدیر اگر در مقابل اینها حالت وادادگی پیدا کرد، همین چیزهایی که پیش آمده، پیش میآید. وادادگی مدیران، یکی از مهمترین و مؤثرترین و مضرترین عواملی است که دستگاههای فرهنگی را به انحراف میکشاند. وقتی که دستگاه فرهنگی منحرف شد، نتیجهاش در بیرون معلوم میشود. آن دستگاهی که باید در جهت رشد فکری و فرهنگی و عملی انسانها فیلم بسازد و کتاب تولید کند و تمام ابزارهای فرهنگی را در این جهت به کار بیندازد، وقتی میبینم که در این زمینهها کمکاری دارد، طبیعتا مورد عتاب من قرار میگیرد. این را نباید حمل بر یک جهتگیری سیاسی کرد؛ همین چیزی است که این خواهر یا برادرمان اینجا نوشتهاند
این مسألهی تهاجم فرهنگیای که ما مطرح کردیم، بعضی کسان بهشدت از آن آزرده شدند و گفتند چرا میگویید تهاجم فرهنگی!؟ در حالی که تهاجم فرهنگی، وسط میدان مشغول مبارز طلبیدن است، بعضی کسان سعی کردند آن را در گوشه و کنار پیدا کنند! این تهاجم فرهنگی، مخصوص برخی از پدیدههای ظاهری و سطحی نیست؛ مسأله این است که یک مجموعهی فرهنگی در دنیا با تکیه به نفت، حق وتو، سلاح میکروبی و شیمیایی، بمب اتمی و قدرت سیاسی میخواهد همهی باورها و چارچوبهای مورد پسند خودش برای ملتها و کشورهای دیگر را به آنها تحمیل کند. این است که یک کشور گاهی به تفکر و ذائقهی ترجمهای دچار میشود. فکر هم که میکند، ترجمهای فکر میکند و فرآوردههای فکری دیگران را میگیرد. البته نه فرآوردههای دست اول؛ فرآوردههای دست دوم، نسخ شده، دستمالی شده و از میدان خارج شدهای را که آنها برای یک کشور و یک ملت لازم میدانند و از راه تبلیغاتی به آن ملت تزریق میکنند و به عنوان فکر نو با آن ملت در میان میگذارند. این برای یک ملت از هر مصیبتی بزرگتر و سختتر است.
این تبلیغات فرنگی و این تهاجم فرهنگی چیز جدیدی نیست؛ آنچه که جدید بود - که ما در این چند سال بر روی آن تکیه کردیم - روشهای نویی بود که در داخل کشور شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. در دنیا تهاجم فرهنگی علیه انقلاب، از تهاجم سیاسی و اقتصادی سریعتر و همهگیرتر و همهجاییتر بود. انواع و اقسام کارها را کردند؛ چقدر علیه اسلام و انقلاب و مبانی اسلامی و مبانی شیعی، که فکر میکردند در پدید آمدن این انقلاب نقش داشته، فیلم ساختند - که امروز آن را به رایانه و اینترنت هم کشاندهاند - و همهی کارهایی را که میتوانستند، انجام دادند؛ برای اینکه جلو این سخن نو را - یعنی اینکه باید قدرت سیاسی در کشور در دست انسانهای پرهیزگار و عادل باشد و شرط این اقتدار سیاسی، پرهیزگاری و عدالت باشد - بگیرند. این سخن نو چیزی است که هر صاحب قدرتی را در دنیا تکان میدهد و هر دستگاهی را که از قدرت، انتفاع مادی میبرد، دچار وحشت میکند. لذا همه جای دنیا با این فکر مخالفند.
امروز دشمن از همهی روشها استفاده میکند. من دیروز در جمع جوانها میگفتم که امروز صدها سایت اصلی و هزاران سایت فرعی در اینترنت وجود دارد که هدف عمدهشان این است که تفکرات اسلامی و بخصوص تفکرات شیعی را مورد تهاجم قرار دهند. تهاجم هم تهاجم استدلالی نیست؛ از روشهای تخریبی و از روشهای روانشناسانه و غیره استفاده میکنند. همهی اینها پاسخ دارد؛ پاسخهایش هم مشکل نیست؛ بایستی از این وسایل استفاده کرد. باید از آنچه که در اختیار داریم، حداکثر استفاده را بکنیم. ما نه از صدا و سیمایمان، نه از مطبوعاتمان و نه از بسیاری از منابر عظیم عمومیمان، چنان که باید و شاید، استفاده نمیکنیم. این ضعفهای ماست؛ این ضعفها را بایستی کم کنیم. باید روزبهروز نقاط ضعف را کم و نقاط قوت را زیاد کرد؛ و این ممکن است.
این طرح امریکایی یا غربی - به هر تعبیری که میگوییم - یک طرح نظامی نبود. در درجهی اول یک طرح رسانهای بود که عمدتا بهوسیلهی تابلو، پلاکارد، روزنامه، فیلم و غیره اجرا شد. اگر کسی محاسبه کند، میبیند که حدود پنجاه، شصت درصد آن مربوط به تأثیر رسانهها و ابزارهای فرهنگی بود. عزیزان من! مسألهی تهاجم فرهنگی را - که من هفت، هشت سال پیش مطرح کردم - جدی بگیرید. شبیخون فرهنگی، شوخی نیست. بعد از عامل رسانهای و تبلیغی، در درجهی دوم، عامل سیاسی و اقتصادی بود. عامل نظامی هیچ نبود.
و اما این طرح چه بود؟ گورباچف وقتی در سال 1985 - حدود سالهای 64 و 65 - سر کار آمد، یک عنصر جوان در قبال دبیرکلهای پیر قدیمی بود. روشنفکر و خوشبرخورد بود؛ شعاری که او مطرح کرد، شعار پروستریکا در درجهی اول و گلاسنوست در درجهی دوم بود. تعبیر فارسی پروستریکا، بازسازی و اصلاحات اقتصادی است؛ و گلاسنوست یعنی اصلاحات در زمینهی مسائل اجتماعی، آزادی بیان و امثال اینها. در یکی، دو سال اول، به وسیلهی رسانهها، آواری از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهتدهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار بهجایی رسید که توسط مراکز امریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد! این در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ یعنی در دورانی که امریکاییها شبح هر موفقیتی را در شوروی با تیر میزدند! قبل از گورباچف، اگر واقعیتهای خوبی هم در شوروی وجود داشت، بهشدت آن را انکار میکردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتی راه میانداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعی را پیش گرفتند! این آغوش باز غرب، بهعنوان یک مشوق بزرگ، گورباچف را فریب داد! من نمیتوانم ادعا کنم که گورباچف کسی بود که غربیها یا دستگاههای سیا او را سر کار آورده بودند - آنچنان که بعضی کسان در دنیا ادعا میکردند - من نشانههای این را واقعا نمیبینم و البته خبری هم از پشت پرده ندارم؛ اما آنچه که مسلم است، آغوش باز، چهرهی باز، چهرهی خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربیها، گورباچف را فریب داد. او به غربیها و امریکاییها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد. گورباچف کتابی به نام پروستریکا - انقلاب دوم - نوشته که انسان نشانههای این فریب خوردگی را در آن مشاهده میکند. مدتها فاصله شده بود؛ ولی اخیرا باز شروع کردند. در چند سال اخیر، انسان یک تهاجم مطبوعاتی و فرهنگی پلید و شومی را در اکناف عالم نسبت به شخصیت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم مشاهده میکند. این کار میتواند حساب شده باشد؛ چون به این نقطه توجه شده است که مسلمانان میتوانند برگرد محور وجود مقدس نبی اکرم و اعتقاد و محبت و عشق به او جمع شوند. لذا آن مرکز را مورد مناقشه قرار میدهند.
پس یک خطر، عبارت شد از اینکه دو جناح و دو طرف، خودشان غفلت کنند و دچار خطر شوند. اما خطر بزرگتر از این هم وجود دارد. آن چیست؟ آن خطر نفوذ است. از هر دو طرف ممکن است افرادی نفوذ کنند. گاهی یک دشمن از هر دو طرف نفوذ میکند: از آن طرف به عنوان ارزشگرایی میآید و با هرگونه تحولی مخالفت میکند؛ حتی با راههای رفته هم مخالفت میکند و میخواهد حرکت انقلابی را برگرداند. از این خطرناکتر، این طرف قضیه است؛ به عنوان تغییر و تحول و پیشرفت، کسانی بیایند که با اساس ارزشها و با اصل اسلام و با اصل تدین مردم و با اصل عدالت اجتماعی مخالفند؛ دچار همان سرمایهسالاری غربیاند؛ دنبال کیسه دوختناند؛ با اصل رفع تبعیض طبقاتی مخالفند؛ با نام دین هم مخالفند، ولو به زبان نیاورند! اینها به نام تحول، به نام تغییر، به نام پیشرفت، به نام اصلاح، بیایند وارد میدان شوند و میدانداری کنند. اینها ممکن است در بدنهی اقتصادی جامعه نفوذ کنند. اگر اینگونه آدمهای بیگانه و غریبه در بدنهی اقتصادی جامعه نفوذ کنند، البته خطرناک است؛ چون اقتصاد و مال و ثروت در جامعه مهم است و باید دست انسانهای امین باشد. اما از آن خطرناکتر این است که بیایند در مراکز فرهنگی نفوذ کنند؛ ذهن مردم، ایمان مردم، باورهای مردم، خط سیر صحیح مردم را قبضه کنند و در اختیار بگیرند.
کسانی که دلشان آن طرف است، الان هم هستند. اینها به چیزی به نام استقلال ملی، هویت ملی، شخصیت و عزت ملی باور ندارند. تربیتهایشان طوری است که به آنها اجازه نمیدهد درست بفهمند که حضور یک قدرت استکباری در یک کشور، چقدر برای یک ملت، زیانبار و سنگین است. دستورات اسلام هم برای بعضی از آنها چندان اهمیت و ارزشی ندارد. اینها همیشه یک اقلیت کوچک بودند؛ امروز هم هستند. البته فعالیت میکنند، تبلیغات میکنند، تبلیغات دشمنان اسلام را ادامه میدهند؛ اما دل متن مردم، بخصوص جوانان - دانشجویان، دانشآموزان و سایر قشرهای مختلف جوان - هر جا هستند، درک میکنند که برای یک ملت، بزرگترین اهانت این است که تسلیم قدرت استکباری بیگانه باشد. هرکس که اهل تحلیل باشد، این معنا برایش روشن است که امروز امریکا برای ایران هیچ نقشهای جز نقشهی استکباری ندارد؛ یعنی بازگشت به وضعیت قبل از انقلاب! معلوم است که ملت ایران در مقابل این نقشه میایستد. این، آن جهتگیری ضد استبدادی ملت ایران است. البته تلاشهایی از طرف دشمنان هست: تبلیغات میکنند، حرف میزنند، سفسطه میکنند؛ بعضی حتی سعی میکنند روز سیزده آبان را - که روز مقاومت در مقابل استکبار است - به روز نرمش در مقابل امریکا تبدیل کنند! اگر نگوییم ساده لوحی است، ناچاریم بگوییم خیانت است؛ منتها چون انسان نمیخواهد بگوید خیانت، لابد این کارها از روی سادهلوحی و غفلت است. شما جوانان باید خیلی هوشیار و بیدار باشید؛ باید اهداف دشمن را بشناسید. امروز قدرت استکباری امریکا هدفش تسلط بر دنیاست و این چیزی نیست که پنهان و پوشیده باشد. حتی دولتهای اروپایی از تهاجم فرهنگی و از دخالت و از نفوذ مداخله جویانهی پول امریکا گله دارند. مسأله، مسألهی تصرف و دستاندازی است. البته کشورهایی هستند که نمیتوانند مقاومت کنند و بایستند؛ اما ملت ایران ایستاده است. آن طرف مقابل هم تهدید میکند، تطمیع میکند، چربزبانی میکند، تبلیغات میکند؛ از همهی اینها هم یک هدف را دنبال میکند، تا اینکه راهی بگشاید و مجددا وارد کشور ایران شود و دوباره بساطش را پهن کند و بتواند آن وضع شرمآور قبل از انقلاب را برای ملت ایران تکرار نماید؛ اما بدون تردید ملت ایران در مقابل این طمعهای استکباری، با قدرت تمام خواهد ایستاد.
بلای دیگری که سلامت جوامع اسلامی، بخصوص جوانان را تهدید میکند تهاجم فرهنگی غرب است. امواج صوتی، تصویری حامل ابتذال، بدتر و نافذتر از کشتیها و هواپیماهای جنگی، برای سلطه مجدد دشمنان جهانی اسلام، زمینهسازی میکنند. و با ترویج ارزشهای کاذب، غربگرایی را که موجب ذلت و اسارت مسلمانان است تبلیغ مینمایند. این اجلاس علاوه بر مقابله با این تهاجم خانمان برانداز، باید در جستجوی راههای مناسب ترویج فرهنگ غنی و ارزشهای اصیل اسلامی و تقویت مبانی اعتقادی ملتهای اسلامی باشد. به علاوه رسانیدن پیام حیاتبخش اسلام به دنیای غیرمسلمان بویژه جوامع صنعتی تشنه معنویت و خسته از مکاتب شکستخورده مادی جزء وظایف اجلاسهای بینالمللی اسلامی میتواند باشد. مارکسیسم جزء موزه تاریخ سیاسی جهان شده و سرمایهداری از پاسخ دادن به نیازهای معنوی و رو به رشد ملل غربی عاجز است و گرایش به معنویت در بین آنها روزافزون است و هیچ آئین و مکتب فکری، ظرفیت اسلام برای پاسخگویی به نیازهای روحی انسان عصر ما را ندارد.
صدا و سیما نه وسیلهیی صرفا برای سرگرمی یا خبررسانی - که مدرسهیی عمومی برای همهی قشرها در سراسر کشور است و برنامههایی که از آن پخش میشود چه مثبت و چه منفی، آثاری عمیق در روحیه و فکر و رفتار و فرهنگ و بینش مخاطبان خود بر جای میگذارد. وظیفهی گردانندگان این رسانهی سراسری از این رو بسیار خطیر و سنگین است. اندکی غفلت از گردش امور و بیتوجهی به تصمیمگیریها و برنامهریزیها در آن، گاه آثار بیجبرانی بر جای میگذارد. پخش برنامههای هنری و فیلمها و گزارشهایی که جوانان و کودکان را به رفتار سالم و اندیشهی درست رهنمون میشود و دینداری و تعهد و انضباط و محبت و تعاون و حضور در صحنههای انقلابی و سیاسی را به آنان میآموزد، و عشق به فرهنگ و میهن و مردم خویش را در آنان پدید میآورد، کاری درخشان و حسنهیی ماندگار است و کشور را در برابر امواج تهاجم فکری و فرهنگی و تبلیغاتی بیمه میکند.
اعتلاء و عمقبخشیدن به معرفت و بصیرت دینی و قرآنی، و تحکیم فکری و عملی ارزشهای انقلاب اسلامی، و مقابلهی با تهاجم فرهنگی بیگانه.
مردم را هدایت کنید؛ ذهن مردم را روشن کنید؛ مردم را به فراگرفتن دین تشویق کنید؛ دین صحیح و پیراسته را به آنها تعلیم دهید؛ آنها را به فضیلت و اخلاق اسلامی آشنا کنید؛ با عمل و زبان، فضیلت اخلاقی را در آنها به وجود آورید؛ مردم را موعظه کنید؛ از عذاب خدا، از قهر خدا، از دوزخ الهی بترسانید؛ انذار کنید - انذار سهم مهمی دارد؛ فراموش نشود - آنها را به رحمت الهی مژده دهید؛ مؤمنین و صالحین و مخلصین و عاملین را بشارت دهید؛ آنها را با مسائل اساسی جهان اسلام و با مسائل اساسی کشور آشنا کنید. این میشود آن مشعل فروزانی که هر یک از شما عزیزان این مشعل را در هرجا روشن کنید، دلها روشن خواهد شد؛ آگاهی به وجود خواهد آمد؛ حرکت بهوجود خواهد آمد؛ ایمان عمیق خواهد شد. مؤثرترین حربه علیه این تهاجم فرهنگی و شبیخون نامردانهی دشمن همین است؛ از این بهشدت نگرانم. میخواهند نگذارند که روحانیون جوان، مؤمن، شجاع، آگاه و خوشفکر، در محیطهای مختلف - در محیط دانشگاه، در محیط بازار، در محیط روستا، در محیط شهر، در محیط کارگاه - کار خودشان را انجام دهند. درست نقطهی مقابل کار آنها، همین کار و مجاهدت فیسبیلالله شماست که با اتقان و با دقت و بالاتر از همه با اخلاص انجام گیرد: «لم یکن منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام».
تا دشمن بیرونی در مقابله با اسلام و جمهوری اسلامی فعال است، خطر سر برآوردن آن دشمن درونی نیز همواره هست و مسؤولان نظام اسلامی در ایران، این را خطری بالقوه بزرگ و جدی میشمارند. آنچه ما آن را تهاجم فرهنگی دشمن مینامیم و پیوسته مردم هوشیار خود و بیش از همه جوانان را به مجاهدت در برابر آن فرامیخوانیم، همانا کوشش همه جانبهی دشمنان ما با استفاده از همهی ابزارهای تبلیغی و خبری و سیاسی و امنیتی برای برانگیختن همین دشمن درونی است.
اینکه ما بگوییم موسیقی بهترین راه مقابله با تهاجم فرهنگی است، نه؛ من به این معتقد نیستم که موسیقی یک چنین کششی داشته باشد. بهتر است بگویم یکی از راههای مبارزه با تهاجم فرهنگی است.
عزیزان من! انشاءاللَّه بنای آیندهی این کشور بر روی دوش شماست و آنکه تعیینکننده است، شما هستید، نه امواج فرهنگ امریکایی و استکباری و غربی و امثال اینها که مرتّب میخواهند موج بفرستند و به خیال خودشان با امواج، اینجا را آنطور که میخواهند بسازند! نخیر، همچنانی که در گذشته خطا کردند و این ملت را نشناختند و تودهنی خوردند، در این برهه و این مرحله هم این ملت را نمیشناسند؛ خطا میکنند و انشاءاللَّه باز هم از این ملت، تودهنی محکم خواهند خورد.
بنده یک وقت، شش، هفت سال قبل از این، بحث «تهاجم فرهنگی» را مطرح کردم که بحثبرانگیز شد و بعضیها دربارهاش حرف زدند؛ شاید بعضی از شما یادتان باشد. همان وقت در تلویزیون جمهوری اسلامی میز گردی دراینباره تشکیل دادند که سه، چهار نفر آنجا بودند. یک نفر با آن نظری که بنده ابراز کرده بودم، موافق بود و حمایت میکرد؛ چند نفر دیگر هم بهکلی آن را رد میکردند که «نه آقا! اینها خیالات است، اینها باطل است!» بنابراین میبینید که کسی متعرض کسی نمیشود.
با توجّه به تهاجم فرهنگی در دانشگاهها و استبداد و انحصار بعضی از اعضای هیأت علمی و طرد و فشار به اساتید مسلمان، نظام برای حمایت از اساتید مسلمان و عدم اخراج آنان، چه تمهیدی را پیشبینی میکند؟
البته من این مطالبی را که شما برادر یا خواهر عزیزم نوشتهاید و من خواندم، تصدیق نمیکنم. خواندن من، دلیل تصدیق نیست - نقل قول شماست - چون من خبر ندارم چنین چیزی وجود داشته باشد. البته اگر واقعاً چنین باشد که در یک محیط دانشگاهی، فضا بر استاد مسلمان تنگ باشد، این چیز بدی است؛ این چیز خوبی نیست؛ ولی من بعید میدانم که اینگونه باشد. امیدواریم اینگونه نباشد. چرا در ورزش، سیاستهای کلانی مشاهده نمیشود و از ورزش به عنوان یک ابزار قوی در برابر تهاجم فرهنگی استفاده نمیگردد؟
مطالبی که شما در مورد کمبودهای کار در امر ورزش میگویید، کاملاً درست است. روی ورزش کار نشده است. دو کمبود بزرگ در پرداختن به ورزش وجود دارد: اوّل، برنامهریزی کلان و تصمیمگیری اساسی در مورد گزینش ورزشی که باید برای آن سرمایهگذاری کرد. بالاخره جامعهی ایرانی اقتضایی دارد، استعدادی دارد. کدام ورزشها باید مورد توجّه قرار گیرد؟ و با چه روحیه و پیگیریای؟ در همین خصوص، من یکی، دو سال پیش، با ورزشکاران و مسؤولان ورزش کشور مفصّل صحبت کردم. من عقیدهام بر این است که اگر ما در این بخش سرمایهگذاری کنیم و درست بیندیشیم و تدبیر نماییم، بلاشک در میدانهای ورزشیِ دنیا همان اتّفاقی خواهد افتاد که در جنگ به وسیلهی بسیجیها و سازمانهای نظامی ما - که از همهی تجهیزات مدرن دنیا تقریباً منقطع بودند - اتّفاق افتاد. دیدید که در جنگ چه کردند و چه افتخاری آفریدند! همین الان در ورزشِ والیبال جانبازان و معلولان، همین اتّفاق افتاده است و این برادران مرتّب افتخار میآفرینند. یا مثلاً در کُشتی، خود شما و برادرتان و بعضی از برادران دیگر، واقعاً افتخارات بزرگی را به کشور دادید. ما در همهی میادین ورزشی میتوانیم اینگونه باشیم. هیچ دلیلی ندارد که ما در فوتبال، یا در والیبال، یا در اسب سواری، یا در بعضی از ورزشهای سنّتی خودمان - مثل چوگان - یا در ورزشهای انفرادی رزمی، یا در شنا، نتوانیم به مصاف ورزشکاران برجستهی دنیا برویم. علّت اینکه این وضعیت نابسامانِ فعلی وجود دارد، آن است که بر روی تربیت و پیشرفت و استفاده از تکنیک، برنامهریزی نشده است. این یک اشکال است برخلاف تصور خیلیها، دنیا از این بیبندوباری و ولنگاری و هرزهگری خوشش نمیآید؛ خسته شده است. این حالت عفّت و نجابت و سلامت و حیا و این چیزی که طبیعیِ ایرانیها هم هست، اسلام هم همین را توصیه کرده است. این را ما هم باید در محیط ورزش و در محیطهای دیگر حاکم کنیم. این، فضای معنوی - فرهنگی ورزش خواهد شد؛ همان چیزی خواهد شد که شما میگویید برای رفتن به مصاف تهاجم فرهنگی، بایستی متمسّک به فرهنگ خودی شویم و کاملاً درست است. به نظرم این را شاید در یک سخنرانی هم گفته باشم. همین اخیراً - قبل از عید - در یکی از مجلّات امریکایی، سرمقالهای به وسیلهی یک نویسندهی معروف امریکایی نوشته شده بود که خلاصهاش این بود که برای مقابله با کشورهایی مثل ایران - که او البته تعبیر زشتی میکند؛ مثلاً یاغی - ما نمیتوانیم از راههای نظامی و اقتصادی عمل کنیم؛ اینها راههای تجربه شده و شکست خورده است؛ از راههای فرهنگی باید وارد شویم. تصریح هم میکند. میگوید چگونه باید وارد شویم؟ در وسط همان صفحه، عکس کاملاً عریان یک زن را کشیده و گفته از این طریق! گفته اینها را بایستی ترویج کنیم، تا بتوانیم بر آنها فائق آییم. راست هم میگوید؛ راه این است! متأسّفانه عدّهای نمیفهمند در کشور چه کار میکنند! البته به حول و قوّهی الهی نمیگذاریم و نخواهند توانست. ما اجازه نمیدهیم این خیانت را به این کشور و این انقلاب انجام دهند و به پایان ببرند. اما این هوسها در سرشان هست؛ میخواهند مردم را به آن روز بدبختی و سیهروزی این کشور برگردانند. استکبار بر روی تبلیغات، خیلی حساب میکند و البته این غلط هم نیست! به یک معنا دستگاه استکبار، اشتباه هم نمیکند که بر روی تبلیغات حساب میکند. هم در زمینههای سیاسی، که ما وقتی در زمینهی سیاسی بحث میکنیم، جبههی مقابل را تعبیر به «استکبار» میکنیم - که این نامگذاری دلایلی دارد - و هم وقتی در جبههی مبارزهی فرهنگی بحث میکنیم، جبههی مقابل را «فرهنگ غربی» یا «فرهنگ تهاجم» میگوییم - که این نامگذاری هم باز دلایل خودش را دارد - فعلا بحث من بر سر مواجههی استکبار با نظام جمهوری اسلامی است.
برادران! بیایید ما برای آیندگان، میراثی از این افتخارآمیزتر به ارث بگذاریم. در بررسی عوامل بیرونی وضع کنونی، من تهاجم جبههی استکبار را، از همه مؤثرتر مییابم. در فرهنگ ما، استکبار به آن مجموعهی قدرتی گفته میشود که با تکیه بر تواناییهای سیاسی و نظامی و علمی و اقتصادی خود و با الهام از نگرش تبعیض آمیز به نوع بشر، مجموعههای بزرگ انسانی - یعنی ملتها و دولتها و کشورها - را با سیطرهای قلدرانه و تحقیر آمیز، به سود خود زیر فشار و استثمار میگذارد؛ در کار آنها دخالت و به ثروت آنها دست اندازی میکند؛ به دولتها زور میگوید و به ملتها ستم میورزد و به فرهنگها و سنتهای آنان، اهانت روا میدارد. مثالهای بارز آن را استعمار کهن و سپس استعمار نو و اخیرا تهاجم همه جانبهی سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی و حتی نظامی، از سوی استعمارگران دیروز و وارثان آنها، در برابر چشم ملتهای ما نهاده و طعم تلخ آن را به ایشان چشانده است. قدرتهای غربی در این تهاجم مؤثر، از پیشرفت علم و تکنولوژی و از برخی خصال ملی و بومی خود بهره بردهاند. ما دشمن را ملامت نمیکنیم. کسانی سزاوار ملامتند که با کوته بینی و راحت طلبی و خود خواهی، زمینهی پیروزی دشمن و زوال خویش را فراهم ساختند. غرب در تهاجم همه جانبهی خود، ایمان و خصال اسلامی ما را نیز هدف قرار داد و در سایهی متاع دانش خود که همه بدان احساس نیاز میکردند، فرهنگ اباحیگری و بیمبالاتی در دین و اخلاق را - که خود دچار آن است - مصرانه به جوامع ما صادر کرد. بیشک این لجنزار اخلاقی، روزی که چندان دور نیست، تمدن کنونی غرب را در خود فرو خواهد برد و محو خواهد کرد. دنیای اسلام، امروز بر اثر آن تهاجم خصمانه، به اضافهی عوامل درونی نسلهای گذشته، در وضعی مصیبتبار است. فقر و جهل و عقبماندگی علمی و ضعف اخلاقی و از همه بدتر تسلط فرهنگی و بعضا سیاسی دشمنانش بر آن، از یک سو و گرفتاریهای بزرگی از قبیل مسألهی فلسطین و مسائل افغانستان، لبنان، عراق، کشمیر، بوسنی و هرزگوین، قفقاز و غیر آن از سوی دیگر، فهرست بلندی از مسؤولیتهای الهی و انسانی را در برابر حکومتها و شخصیتهای سیاسی و رهبران جهان اسلام قرار داده است.
در زمینهی مسائل سیاست خارجی، در زمینهی مسائل انتخابات ریاست جمهوری، بحمدالله ملت ایران مواضع خوبی نشان داده است و نشان خواهد داد. در همهی این قضایای سیاسی یا فرهنگی، دشمن میکوشد برای خود جای پا باز کند و وارد معنای ذهنی فرهنگی ملت ایران شود. ملت ایران هم محکم ایستاده است و باید بایستد. حتی دیده شده است که دشمنان نسبت به کاندیداهای ریاست جمهوری اظهار نظر میکنند، حرف میزنند، تحلیل میکنند. میگویند این فرد به غرب نزدیکتر است، این فرد از اسلام بیشتر دفاع میکند، آن شخص کمتر دفاع میکند! یعنی دشمنان میخواهند در همهی امور دخالت کنند. ملت ایران در همهی این میدانها، بر اصول اسلامی پای خواهد فشرد. این را همهی دنیا باید بداند. از جملهی این اصول، ایستادگی در مقابل استکبار و روحیهی استکباری دولتهایی است که میخواهند در مسائل داخلی کشور ما جای پایی باز کنند و دخالت نمایند؛ ولی ملت ما با دقت نگاه خواهد کرد و باید دقت کند. اگر کسی از نامزدهای ریاست جمهوری، کمترین نشانهی نرمشی در مقابل امریکا، در مقابل دخالتهای دولتهای غربی،در مقابل تجاوزهای فرهنگی و سیاسی بیگانگان نشان دهد، همهی دنیا باید بدانند که ملت ما به چنین کسی قطعا رأی نخواهد داد. مردم به کسی رأی میدهند که بدانند در مقابل امریکا و افزونطلبیهای دولتهای متجاوز و پرتوقع و خودکامه و کسانی که میخواهند ارادهی خود را بر ملت ایران تحمیل کنند، خواهد ایستاد و نیز در مقابل تهاجم فرهنگ بیگانه ایستادگی خواهد کرد. مردم به کسی که بیشتر این مواضع را از او ملاحظه کنند، بیشتر گرایش پیدا میکنند. البته ما متن مردم را میگوییم. ممکن است در گوشهای، چهار نفر آدم هم باشند که دارای سلایق مخصوصی باشند و عکس متن مردم فکر کنند. ما به آنها کاری نداریم. متن ملت ایران، این است. مواضع ملت ایران، همان مواضعی است که به خاطر آن انقلاب کرده، هجده سال مقاومت کرده و هشت سال جنگ تحمیلی را اداره کرده است. این را باید همهی مردم دنیا بدانند و خواهند دانست. من از تفضلات الهی و توجهات خاص حضرت ولیاللهالاعظم ارواحنافداه و ادعیهی زاکیهی روح مطهر امام بزرگوار اطمینان دارم که پروردگار کمک خواهد کرد و در این تجربه هم مردم انشاءالله آنچه را که به صلاح دین و دنیای آنهاست، همان را پیش خواهند برد و انشاءالله ملت ایران به لطف پروردگار، شاهد دوران دیگری از پیشرفت و ترقی خواهد بود.
ما عبادات فردی، عبادات اجتماعی و عبادات سیاسی داریم؛ عبادات ناب و خالص داریم که مربوط به نیمهشبهاست، مال هنگام دعا و مناجات و هنگام سخن گفتن با خدا و تضرع است. هر کدام از اینها یک درجه است. هر کدام از اینها، شما را مثل پولاد آبدیده محکم میکند؛ این جوانان را مستحکم میکند؛ آنها را خللناپذیر و در مقابل نفوذ شیطان، نفوذ دشمن، نفوذ عوامل فساد و در مقابل تهاجم فرهنگی، آسیبناپذیر میکند.
در محاصرهی اقتصادی و در کارهای گوناگون و تهدیدهای مختلف هم این گونه است. البته معارضهی سیاسی و فرهنگی دولتها، بخش کوچک معارضه با جمهوری اسلامی است. بخش مهمتر، معارضهی فرهنگی غرب با نظام جمهوری اسلامی است که یک معارضهی عمیق و بلند مدت است. ایستادگی در مقابل اینها روح حسینی میخواهد. آن کسانی که امروز در مقابل تهاجم و توطئه آفرینیهای دشمنان ما در جبههی استکبار، در کار جهادی و سیاسی ایستادگی میکنند، کار حسینبنعلی علیه السلام را میکنند. پس عظمت حرکت حسینبنعلی علیه السلام، اینجاست
در بخش دیگر و گستردهتر مسائل فرهنگی، یعنی فرهنگ عمومی، وظائف مسؤولان کشور سنگینتر و حساستر است. امروز حتی دیرباورترین اشخاص نیز خط و نشان دشمنان سوگندخوردهی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را در صحنهی پر ماجرای تهاجم فرهنگی، به وضوح مشاهده میکنند.
در این تهاجم خطرناک، نه فقط ارزشهای اسلامی، بلکه فرهنگ اصیل ملی مردم، و بیشتر باورهای راهگشا و مبارک آنان، آماج تیرهای زهرآگین دشمنان قرار گرفته است و صدها رسانهی گفتاری و تصویری و نوشتاری و انبوهی از نویسندگان و پژوهشگران و گویندگان و هنرمندان و پشت سر آنان، سیاستبازان و سرمایهداران و مزدورانشان از چهار گوشهی جبههی استکبار، ایران اسلامی و ملت سرافراز آن و به ویژه نسل جوان نام آور و شجاع آن را هدف گرفتهاند. همهی این حقایق مهم و هشدار دهنده، مسؤولان فرهنگی کشور را به تدبیری برتر و اهتمامی بیشتر و تلاشی گستردهتر فرا میخواند و به ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی را که در جهاد ملی، با بیسوادی و عقبماندگی علمی و تبعیت فرهنگی، در حکم ستاد مرکزی و اصلی است، به تحرک و نوآوری و همت گماری بر مینگیزد. ملاحظه کنید: یک وقت فرهنگی، تمدنی، عقیدهای و یا مکتبی بر بشر عرضه میشود که ممکن است جهات خیلی خوبی هم در آن باشد. مثلا - فرض بفرمایید - مجموعهی تفکرات مکتب عرضه شده، موجب گردد که نیروهای درونی افراد بشر به کار بیفتد؛ استعدادهایشان شکوفا شود؛ کار کنند، ابتکار کنند، سازندگی کنند، تولید ثروت کنند و دنیا را نوسازی کنند. این خصوصیات هم ممکن است در مکتب عرضه شده باشد. اما همین مکتب، عیبی هم در درون خود داشته باشد، که موجب شود همین مردمی که این بهرهها را از قبل این مکتب میبرند، زیانهای سختی تحمل کنند که گاهی آن زیانها، از این منافع هم بیشتر میگردد. مثال واضحش، تفکر غرب و فرهنگ سرمایهداری و آزادی فردی و لیبرالی رایج در غرب است. شما که مبلغ دینی و روحانی هستید، لازم است در این نکات، خیلی مداقه کنید. ما که میگوییم «فرهنگ غرب»، نمیخواهیم بگوییم که این فرهنگ، همهاش از بای بسمالله تا تای تمت، بدی و زشتی و خرابی است. شما دیدهاید که بنده مکرر راجع به غرب و تهاجم فرهنگ غربی حرف میزنم. معنای صحبتهای بنده، صرفا این نیست که فرهنگ غرب از بای بسمالله تا تای تمت، همهاش خراب و خرابی و بدی است. اگر این گونه بود، شهروندان ممالک غربی، از اول آن را نمیپذیرفتند و اصلا تحمل نمیکردند. بنابراین، فرهنگ مذکور، نقاط مثبتی دارد که آن نقاط مثبت، چشم مردم را گرفت و جوامع را به خود جذب کرد.
از ما سؤال میشود - و از همه کس هم قابل سؤال است - که «شما از وضع کنونی مطبوعات ایران راضی هستید یا نه؟» من اگر بخواهم در این جلسهی خصوصی و خودمانی به شما مطلبی عرض کنم، جوابم این است که «نه؛ راضی نیستم.» چرا؟ چون کیفیت مطبوعات کشور، متناسب با تاریخ مطبوعات در این کشور نیست. این، نکتهی مهمی است. ما دربارهی هر پدیدهای که سخن میگوییم و قضاوت میکنیم، باید به تاریخ آن پدیده نگاه کنیم. یک وقت پدیدهای است که اگرچه در دنیا سوابق زیادی دارد، اما تازه وارد این سرزمین شده است. خوب؛ نمیشود زیاد انتظار داشت. یک وقت پدیدهای است که ضعیف وارد شده یا به وسیلهی آدمهای نالایق وارد شده است. نمیشود خیلی توقع داشت. اما یک وقت پدیدهای است که سابقهی زیادی دارد و خوب هم وارد شده است، که مطبوعات از این قبیل است. البته مطبوعات، وارداتی است؛ یعنی جزو بخشهای مثبت فرهنگ غرب است که ما از آنها گرفتیم. یک وقت من دربارهی «تعاطی فرهنگی» - نقطهی مقابل «تهاجم فرهنگی» - بحث مفصلی کردم که از مصادیقش، یکی همین مطبوعات است. خوب؛ ما مطبوعات را از غرب گرفتیم. غربیها سابقهی زیادی در حرفهی روزنامهنگاری داشتند. از اواخر دوران ناصر الدین شاه هم مطبوعات وارد ایران شد و فعالیتش را آغاز کرد. اوج کار مطبوعات، در دوران مشروطه بود؛ یعنی از عهد مظفرالدین شاه بتدریج افزایش پیدا کرد.
ضعف کنونی دولتهای مسلمان، و تفرقهی مصیبت بار کشورهای اسلامی، واقعیاتی نیستند که بشود کتمان یا انکار کرد. امروز جهان عرب به دست خود، خود را در شرائطی قرار داده است که متأسفانه قادر نیست حتی برای یک روز پای در میدان جنگ با دشمن غاصب سرزمینهایش بگذارد و از ملت لبنان که قربانی جنایت دولت غاصب صهیونیست است دفاع کند. امروز در حالی که ابزارهای جنگ هوایی و دفاع هوایی با قیمتهای افسانهیی از کارخانجات غربی در انبارهای این کشورها انباشته شده، هواپیماهای صهیونیستهای خونخوار آزادانه خانه و کاشانهی مردم عرب را بر سر آنان ویران میکنند و هیچیک از این دولتها نمیتوانند راه آن را ببندند. این حقائق تلخ باضافهی نفوذ سیاسی قدرتهای استکباری در بسیاری از این کشورها؛ و هجوم بدون مانعی که برای تسخیر فرهنگی کامل آن کشورها میشود و مصائب فراوان و هشدار دهندهی دیگر، برای هر وجدان پاک و عقل سالمی کافی است تا تشخیص دهد که کشورها و ملتهای اسلامی و مجموعهی نمونه برداشتهی آنکه اینک در گرد کعبهی شریف و در مواقف متبرک سرزمین وحی حضور دارند، بیش از همیشه به معنی و روح حج و به ذخیرههای انباشتهی آن نیازمندند و حتم است که از آن بهره بردارند. این است سخن ما و این است داعیهی ما دربارهی حج و دربارهی دیگر شعائر نجاتبخش اسلامی.
مادامی که شما ایمان و تقوا و عمل صالح را برای خودتان حفظ میکنید؛ تمام قدرت خدا، تمام نوامیس طبیعت و تمام امکانات یک گروه برگزیده در اختیار شماست. در میدان سازندگی، در میدان توطئهی تبلیغاتی، در میدان مبارزه و تهاجم فرهنگی، در میدان خلقیات مردم، در میدان باز یک حرکت نظامی - که البته بسیار مستبعد است - و در هر میدان دیگر اگر دشمن با همهی حجم و قدرت و تنوع و ابزار تبلیغاتی و با همان ساز و برگ نظامی وارد شود - که البته امروز دشمن دیگر آن ساز و برگ گذشته را ندارد؛ آن روز بلوک شرق با آن طول و عرض وجود داشت که دیگر امروز نیست؛ به علاوه تغییرات فراوان سیاسی و جغرافیایی در سطح عالم به وقوع پیوسته است که همه به سود اسلام و مسلمین است - در مقابل ملت و همین جوانان مؤمن و خانوادههای جوشان از عاطفه و ایمان، هیچ غلطی نخواهد توانست بکند.
البته این را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتیکه بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارج خود، به خود بیفزاید. متأسفانه در ایران اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجه شد و به ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجه شدت گرفت، آنچه که واقعا تبادل، تلقی، تعاطی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد.
گاهی انسانی هوشمند و عاقل، به اختیار خود، چیزی را گزینش میکند و میپذیرد و گاهی بهعکس، به یک انسان مست و غافل و بیهوش، بهزور، چیزی را تزریق و تحمیل میکنند. مسلما این دو، یکسان نیستند. در کشور ما، تحمیل فرهنگی کردند؛ یعنی آمدند و بدون اینکه گزینش صحیحی در کار باشد، چیزی را در کالبد فرهنگ و ذهنیات این مردم تزریق کردند. عزت خوب است، اما تکبر بد است. رفتار و تعالیم ائمه علیهمالسلام اینطور است. خوب؛ در باب معارف و فرهنگ اسلامی، قضیه این گونه است. در همهی فرهنگها و تمدنها هم، چیزهایی «باید» و چیزهایی «نباید» است. هر ملتی بر حسب نیاز خود، چیزی را انتخاب میکند. کسی حق ندارد به یک ملت دیگر بگوید: آقا! شما چرا با فلان چیز موافقید یا با فلان چیز مخالفید؟ بحث علمی جداست؛ بحث اعتقادی جداست. اما آنجا که ملتی با یک ملت دیگر حرف میزند، این غلط است که بگویند: آقا! شما چرا - فرضا - در حالت غذا خوردن، مثل ما عمل نمیکنید؟ خوب؛ هر ملتی، عادت و فرهنگی خاص و باید و نبایدی دارد که معمولا برطبق نیازها شکل میگیرد. امروز در دنیا، متأسفانه این عادت زشت وجود دارد که سردمداران و قدرتمندان نظامی و مالی دنیا - یعنی همین قدرتهای استکباری عالم - همهی ملتهای دنیا را مورد اهانت قرار میدهند که «شما چرا مثل ما زندگی و رفتار نمیکنید؟!» مسألهی تهاجم فرهنگی که بنده بارها بر آن تکیه کردهام، یک بخش عمدهاش مربوط به همین قضیه است.
فرهنگ غربیها، درست یا نادرست، مال خودشان است. قانع نیستند به اینکه ملتهای دیگر به آنها بگویند «فرهنگ شما مال خودتان باشد. ما به شما اعتراضی نمیکنیم که اینگونه زندگی میکنید، لباس میپوشید، رفتار میکنید و چنین خلقیاتی دارید.» میگویند: «ملتهای دیگر باید مثل ما رفتار کنند و لباس بپوشند.» اگر فردی در مجامع جهانی و رسمی شرکت کند، فرضا فلان چیز را به گردنش نبسته باشد، از نظر غربیها و سردمداران آنها و فرهنگ غربی، کار او مطرود است. «آقا؛ چرا شما این را نمیبندید؟» خوب؛ یک ملت دیگر، متقابلا، از آنها سؤال میکند: «شما چرا میبندید؟» همانطور که شما آنگونه پسندیدید، آنگونه خواستید، آنگونه لباس میپوشید، آنگونه مد دارید؛ هر ملتی هم برای خودش - فارغ از درستی و نادرستی - فرهنگ، آداب، عادات، عقاید و رسومی دارد. اگر بخواهیم حساب درست و نادرست را پیش بکشیم، بدیهی است که فرهنگ اسلامی و فرهنگی که از وحی الهی سرچشمه میگیرد - یعنی فرهنگ ملتهای اسلامی - درست و متقن است. بههرحال، با قطع نظر از اینکه کدام درست و کدام نادرست است، هر ملتی باید روی پای خود بایستد و فرهنگ، عقاید، آداب و عاداتش را خودش انتخاب کند. هیچ قدرتی حق ندارد به ملتها بگوید «شما چرا اینگونه رفتار میکنید، آنگونه رفتار نمیکنید؟» این غلط است. اگر میبینید که مسألهی تهاجم فرهنگی یا شبیخون فرهنگی یا قتل عام فرهنگی در این کشور بهشدت از طرف دشمن دنبال میشود؛ اگر میبینید که تبلیغات دشمن در همه جای دنیا روی جمهوری اسلامی بیش از جاهای دیگر متمرکز است و اگر میبینید که دائم تلاش میکنند ذهن ملت - بخصوص جوانان و مؤمنین - را در داخل جمهوری اسلامی تصرف کنند، به همین سبب است. دشمن و نهادهای دشمن، بر اثر تجربه فهمیدهاند که انسان، آسیبپذیر است. میگویند: «هر انسانی، قابل فاسد شدن است. هر کس باشد، میتوان فاسدش کرد.» البته راست میگویند؛ با یک استثنا: «الا المتقین». متقین را نمیتوان فاسد کرد. آنها این را؛ یعنی معنای تقوا را دیگر نمیفهمند. بله؛ انسانها را میتوان فاسد کرد و میتوان زیباییهای دنیا را از طرق نامشروع در جلو چشم آنها به رژه در آورد و دلهایشان را برد؛ طوری که همهی ارزشها را دور بریزند و در مقابل جلوههای مادی قربانی کنند. اما اگر تقوا نباشد: «الا المتقین». تقوا در قیامت هم اثر میکند، در دنیا هم اثر میکند، در سیاست هم اثر میکند، در حفظ نظام هم اثر میکند، در جنگ هم اثر میکند. و این را خود شما، درک و لمس کردید و دیدید.
من یک روز در باب مسألهی تهاجم فرهنگی صحبت خواهم کرد. امروز نمیخواهم در آن باب صحبت کنم. اما متأسّفانه میبینم بعضی افراد در قضیهی تهاجم فرهنگی هم بیانصافی میکنند. قضیهی به این مهمّی را اصلاً به کلّی منکر میشوند و یا تفسیرها و تعبیرهایی میکنند که مورد نظر ما نیست. آن تفسیرها و تعبیرها برای هوچیگری خوب است. حال بماند که میآیند در رادیو و تلویزیون هم میگویند! من یک روز انشاءاللَّه دربارهی آن هم صحبت خواهم کرد و مجدّداً خواهم گفت که قضیهی تهاجم فرهنگی، جدّیتر از این حرفهاست. قضیهی تهاجم فرهنگی مهمتر از این حرفهاست که بخواهیم به این یک ذرّه، دو ذرّهها اکتفا کنیم، یا بخواهیم به خاطر حرف این و آن، از آن منصرف شویم. بنده به مناسبتهایی عرض کردهام که انسانِ عاقل و آگاه و بااراده، کسی است که از مجموعهی آنچه در اختیار اوست - از غذاها و موادی که برای بدنش لازم است - چیزهایی را میگزیند و داخل قالب بدن خود میکند که با بدن او مناسب و برای او لازم است و ضرری ندارد. برخلاف انسان بیهوش که گوشهای افتاده و خودش گزینش نمیکند. اگر طبیب مهربانی بالای سر فرد بیهوش باشد، مایعات و داروهای خوب را با سرم و آمپول و وسایلی از این قبیل، داخل بدن او میکند. اگر یک دشمن بالای سر آن فرد باشد، داروهای مُضر در این سرم یا آمپول میریزد و به بدن وی میرساند. غربیها، در تزریق فرهنگ خود به کشورهای جهان سوم، به این شیوهی دوم عمل کردهاند. ما میخواهیم مثل نوع اوّل عمل کنیم. ما میگوییم غرب از شرق بسیار استفاده کرده؛ همانطور که شرق هم از غرب بسیار استفاده کرده است. همهی ملّتها از هم بسیار استفاده میکنند. ما هم امروز میخواهیم هر چه را لازم داریم و برایمان مفید است، خودمان از تمدّن و فرهنگ غربی انتخاب کنیم و برای خودمان برداریم. شما غربیها چرا برخلاف میل ما، چیزهایی را که برایمان لازم است، نمیدهید؟! بهترین پیشرفتهای علمی ممنوع است؛ فناوری پیشرفته ممنوع است؛ علوم دقیق ممنوع است؛ نسخههای کمیاب ممنوع است. اما، بیحجابی آزاد است؛ مشروبات الکلی آزاد است؛ فیلمهای آموزشِ بدترین روشهای جنسی، آزاد و فراوان و زورکی است و اگر دمِ مرزها بند و بستی باشد - مثل اینجا - باید قاچاقی وارد کشور کنند! حرف ما این است.
امروز دین مسلمانان به وسیلهی تهاجم فرهنگی دشمن و ترویج فساد و ظلم و بیایمانی و بیبندوباری در میان جوامع اسلامی که غالبا با ابتکار قدرتهای ضد اسلامی و به کمک تبلیغات و رسانههای آنان و غیر آن انجام میگیرد در خطر است، و دنیای آنان به وسیلهی سلطهی روز افزون استکبار بر امور کشورهای اسلامی و فشار و دشمنی مضاعف بر هر دولت یا گروهی که بخواهد افکار را به سوی حاکمیت واقعی اسلام و استقلال و اقتدار ملتهای مسلمان متوجه کند. و البته جلودار این تهاجم همه جانبه به اسلام، شیطان بزرگ یعنی دولت ایالات متحدهی امریکا است. هر چشم دقیقی میتواند دست یا ارادهی آن دولت ضد اسلام را در پشت سر مصائبی که بر اسلام و مسلمین وارد میشود.
اکنون که به فضل الهی ملت ایران پانزدهمین سالگرد فرخندهی انقلاب را با سربلندی و احساس پیروزی به سر برده و دولت و ملت هماهنگ و استوار و راهی طولانی پر ماجرا و مشحون از توفیقها و نیز دشواریها را پشت سرنهادهاند و دولت خدمتگزار با مجاهدتی عظیم و ابتکار آمیز، موانع عمدهی پیشرفت اقتصادی و رشد و توسعهی ملی را از میان بر داشته و راه به سوی سازندگی و رفاه عمومی را با شتابی متناسب با شرائط انقلاب طی میکند، شرایط عام کشور نیازمند آن است که دستگاه تبلیغاتی صدا و سیما نیز سیاستی نوین و متناسب با پیشرفتهای همه جانبهی کشور در پیش گیرد و فضای فرهنگی جامعه را از یکسو همگام با سیر شتابندهی سازندگی و رشد و توسعه عمومی و از سوی دیگر همخوان با اصول انقلاب و مبانی اساسی اسلام تجهیز کند و نیز به اقتضای مقابله با تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی استکبار و ایادیاش میدان پیکار رسانهها را هم در جبههی تبیین و تعمیق و تکریم اصول شور انگیز انقلاب اسلامی و هم در جبههی توزیع تلاش فداکارانهی مسؤولان کشور و قوای سهگانه به خصوص قوهی مجریهی سختکوش و خستگی نشناس با روشهای نوین و پیشرفته و خردمندانه با جهادی بزرگ و هوشیارانه بیاراید.
در همهی برنامهها جهت کلی مقابله با تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی و خبری استکبار باشد. این اصل مهم نه تنها در خبر که در گزارشها برنامههای علمی و اجتماعی و سیاسی و به خصوص در برنامههای هنری و سرگرم کننده مانند نمایش و داستانهای یکه یا دنبالهدار باید رعایت شود. این نکته به درستی برای همهی کارکنان روشن گردد که فرهنگ مهاجم بیگانه از راه نمایشها و برنامههای سرگرم کننده بیش از گفتگوی رویاروی بر ذهن و عمل مردم اثر میگذارد و از این اثر گذاری ناخواسته هوشیارانه و خردمندانه جلوگیری شود.
به کشورهای دیگر نگاه کنید: مردم سایر کشورهای اسلامی هم مسلمانند. نمیشود گفت که مردم فلان کشور، دین و ایمان درستی ندارند. حال اگر در بعضی کشورها، بر اثر بعضی عوامل، مردم دچار سستی ایمان باشند و برخی عادات غیر دینی داشته باشند، این یک حرف دیگر است. اما ایمان مردم، در غالب کشورهای اسلامی، ایمان عمیقی است و میشود شواهد این را پیدا کرد. در همین کشورهای آسیای مرکزی، که در آنها حدود هشتاد سال علیه دین کار کردند، باز هم میبینید هنوز مردم علاقهی دینی دارند. در خیلی از کشورها، نماز مردم، روزهی مردم یعنی چیزهایی را که فهمیدهاند دین آنها را از آنان میخواهد درست انجام میشود. اما همان مردم، در مقابل تهاجم فرهنگی دشمنان، در مقابل تهاجم سیاسی دشمنان، در مقابل تهاجم اقتصادی کمپانیهای استکباری دنیا و اگر روزی پیش آید در مقابل تهاجم نظامی دشمنان، هیچ کاری از دستشان بر نمیآید. چرا؟ چرا کشورهای بزرگ و پرجمعیتی که در منطقهی خاور میانه هستند و بعضی از همین کشورهای پرجمعیت که با رژیم متجاوز صهیونیست همسایهاند، نمیتوانند این غدهی سرطانی را علاج کنند.
در زمینههای فرهنگی هم عرض کنم: این دیگر مخصوص ما نیست. همهی ملتهای زندهی دنیا، بر این متفقند که اگر ملتی اجازه داد فرهنگ ملیاش پایمال تهاجم فرهنگهای بیگانه شود، آن ملت از دست رفته است. ملت غالب، ملتی است که فرهنگش غالب است. غلبهی فرهنگی است که میتواند غلبهی اقتصادی و سیاسی و امنیتی و نظامی و همه چیز را هم با خود به دنبال بیاورد.
همان مبارزه موجب شد که مطهری به شرف شهادت نائل شود؛ یعنی آن دشمنی که مطهری را بر زمین انداخت و خون او را جاری کرد، دشمنی بود که از ارشادها و آگاهیهایی که او به مردم میداد، صدمه میدید. چون شهید مطهری در مقابل التقاط ایستاد، در مقابل نفاق ایستاد، در مقابل تهاجم فرهنگ غرب و شرق ایستاد و اسلام ناب و اسلام فقاهتی را ترویج کرد، لذا کسانیکه با این چیزها مخالف بودند، او را بر زمین انداختند. اگر دستشان میرسید، هر کسی را هم که شبیه مطهری و کوچکتر از مطهری و در راه مطهری بود، بر زمین میانداختند؛ اما خدای متعال به آنها این فرصت را نداد و انشاءالله، هرگز هم نخواهد داد.
سومی که از همه سختتر است، «استقلال فرهنگی» است. این، بسیار سخت است و بسیار خون دل دارد. مبارزه برای استقلال فرهنگی، از همهی انواع استقلالها سختتر است. من یک وقت گفتم دشمنان «شبیخون فرهنگی» میزنند. این ادعا راست است و خدا میداند که راست است. بعضی نمیفهمند؛ یعنی صحنه را نمیبینند. کسی که صحنه را میبیند، ملتفت است که دشمن چهکار میکند و میفهمد که شبیخون است، و چه شبیخونی هم هست!
حال اگر دشمن با امواج خبری وارد کشور ما شود؛ با رادیوهایش وارد کشور ما شود و حرفهایش را وارد کشور ما کند و در ذهن ملت اینطور وارد کند که «مبارزه خوب نیست؛ دفاع از اسلام فایدهای ندارد؛ ایستادگی در مقابل دشمن ثمری ندارد؛ هر چه زحمت بکشید و مبارزه کنید، ضرر کردهاید» آیا باز هم در مملکت ایران، مبارزهای علیه دشمنان اسلام باقی خواهد بود؟! معلوم است که نه! خیلی از مسلمانان در دنیا هستند که با امریکا و دشمنان اسلام مبارزه نمیکنند. خیلی ملتها هستند که قرآن هم میخوانند، نماز هم میخوانند، عبادت هم میکنند، اما با دشمن اسلام مبارزه نمیکنند که هیچ، با آنها دوستی هم میکنند! اگر دشمن بتواند ملت ما را به ملتی که اعتقادی به مبارزه ندارد، امیدی به پیروزی ندارد، زهدی نسبت به جلوههای شهوانی و مادی ندارد، تبدیل کند، پیروز شدهاست. اینجاست که مبارزهی فرهنگی، مبارزهای واجبتر از واجب میشود.
عدهای خیال کردهاند که وقتی ما به تهاجم فرهنگی غرب حمله میکنیم، فقط مسألهمان ایناست که یک نفر در خیابان حجابش را درست رعایت نکرده است. مردم بحمدالله حجابشان را رعایت میکنند؛ الا افرادی قلیل. مسألهی اینها نیست. این، فرعی است. اصل قضیه آن است که داخل خانههاست و از مجامع جوانان سرچشمه میگیرد و دشمنان آنجا کار میکنند. آنکه آشکار نیست، آنکه پنهان است، خطر آنجاست. جوانان ما شهوات را دور انداختند، راحتی و لذت را دور انداختند؛ رفتند در میدان مبارزه و توانستند دشمن را به زانو درآورند. حال دشمن از جوانان ما انتقامش را میگیرد. انتقامش چیست؟ انتقام دشمن این است که جوانان ما را به لذات و شهوات سرگرم کند. پول خرج میکنند، عکس مبتذل چاپ میکنند و مجانی بین جوانان منتشر میکنند. ویدئو درست میکنند و فیلمهای مهیج شهوت را مجانی به این و آن میدهند که نگاه کنند. البته، یکعده از این طریق، پول هم دست میآورند؛ اما آنهایی که سرمایهگذاری میکنند، برای پول، سرمایهگذاری نمیکنند. میتوانند آنها را در کشورهای دیگر، آزادانه پخش کنند و پول بهدست آورند. اینجا میخواهند نسل جوان را ضایع و نابود کنند.
هدف تهاجم فرهنگی دشمن این است که ذهن مردم را عوض کند؛ از راه اسلام منصرف نماید و از مبارزه ناامید سازد. آن آقایی که خودش به حسب آنچه که ما میبینیم خسر الدنیا و الاخره است، بر میدارد مینویسد که «ملت ایران خسر الدنیا و الاخره شدهاند»! مینویسند، و چاپ هم میکنند که «مسلمانهای عالم و از جمله ملت ایران، خسر الدنیا و الاخره شدند.» چرا؟ چون با امریکا جنگیدند؛ مقصودش این است! این، خسر الدنیا و الاخره بودن است؟! ملت ایران که توانست خود را از ذلت وابستگی نجات دهد؛ توانست خود را از ذلت و ننگ ارتباط و اتصال با رژیم منحوس دست نشاندهی فاسد پهلوی و ارتباط با امریکا نجات دهد و اینطور شجاعت و شهامت و سربلندی در دنیا از خود به نمایش بگذارد و در جادهی آزادگی گام نهد، خسر الدنیا و الاخره است؟! این جوانان ما، این خانوادههای مؤمن ما، این زن و مرد دلباختهی دین و عاشق راه خدا، خسر الدنیا و الاخرهاند؟! خودشان خسر الدنیا و الاخرهاند! کسی که این را میگوید، حقیقتا خسر الدنیا و الاخره است. نه دنیا دارند، نه آخرت. دنیاشان، دنیای نکبت؛ آخرتشان هم بلاشک، قهر و عذاب الهی است. نسبت به مردم این حرفها را میزنند و پخش هم میکنند. برای چه پخش میکنند؟ برای اینکه مردم را متزلزل کنند؛ برای اینکه ایمان مردم را عوض کنند. این، کار کیست؟ کار همان دشمنی که استقلال اقتصادی به ضرر اوست، استقلال سیاسی به ضرر اوست؛ استقلال فرهنگی به ضرر اوست.
اینها عوامل دشمنند. این، تهاجم فرهنگی است. این، مبارزه با ملت ایران است، که دشمنان انجام میدهند. مخصوص ما هم نیست؛ اینها با اسلام بدند و با اسلام دشمنی میکنند. حال وظیفهی ما چیست؟ من میگویم وظیفهی معلم و فرهنگی و دانشآموز که اینها در مرکز دایره قرار دارند و همچنین همهی کسانیکه با امور فرهنگی کشور سر و کار دارند، یک جهاد و مبارزهی طولانی است. سیاستگذاری مسائل فرهنگی در آستانهی تدوین برنامهی پنج سالهی دوم و به خصوص هدایت حرکت سازمان یافته برای مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن و نیز ادامهی گستردن کمی و کیفی دانشگاهها و مراکز تحقیق از جمله چیزهایی است که شان و نقش این شورای عالی را حساستر میسازد و تقویت آن با نیروهای تازه نفس را الزام میکند. از اینرو جنابعالی را که بحمدالله خود عنصری فرهنگی و معتقد و علاقهمند به تلاشهای اصولی در عرصهی فرهنگ و دارای سوابق روشنی در این عرصه میباشید، به عضویت آن شورا منصوب میکنم. انتظار از جنابعالی و دیگر اعضاء محترم آن است که فرهنگ انقلاب و تحول فرهنگی را عزیزترین و اصلیترین مطلوب خود دانسته، همهی تصمیمگیریهای آن شورای عالی را با این شاخص انجام دهید. توفیق همگی را از خداوند متعال خواستارم.
جلسه، یک جلسه فرهنگی است. مسؤولین و کارکنان بخشهای مختلف فرهنگی کشور، از مطبوعات و صدا و سیما و آموزش و پرورش و مؤسّسات هنری و فرهنگی و تبلیغی جمهوری اسلامی، در اینجا حضور دارید. من این فرصت را برای یک بحث کوتاه در زمینه مسائل فرهنگی کشور، و اولی از همه این مسائل، همین مسأله حادِّ جاریِ نظام ما در سه، چهار سال اخیر - از بعد از جنگ تا امروز - یعنی ایجاد جبهه فرهنگیِ دشمن و تهاجم نوبهنو و سازمان یافته از سوی دشمن، مغتنم میشمارم.
اوّلاً این نکته را عرض کنیم که «تهاجمفرهنگی»، با«تبادلفرهنگی» متفاوت است. تبادل فرهنگی لازم است. هیچ ملتی بینیاز نیست از اینکه در همه زمینهها، از جمله در زمینه مسائل فرهنگی - آن مجموعه مسائلی که به آنها نام فرهنگ داده میشود - از ملتهای دیگر بیاموزد. همیشه تاریخ نیز همین بوده است. ملتها در رفت و آمدهایشان، آداب زندگی را، خُلقیّات را، علم را، لباس پوشیدن را، آداب معاشرت را، زبان را، معارف را و دین را از یکدیگر فراگرفتهاند. این، مهمترین تبادلهای ملتها با هم بوده است؛ حتّی مهمتر از تبادل اقتصادی و کالا. بسیار اتّفاق افتاده است که این تبادل فرهنگی، به تغییر مذهب یک کشور انجامیده است! مثلاً در شرق آسیا، بیشترین عاملی که اسلام را به این کشورها - از جمله به کشور اندونزی، به کشور مالزی و حتی به قسمتهای مهمی ازشبه قارّه - بُرد، دعوت مبلّغین نبود؛ بلکه رفت و آمد آحاد ملت ایران بود. تجّار و سیّاحان ایرانی راه افتادند، رفتند، آمدند و در سایه این رفت و آمدهاست که شما میبینید ملت بزرگی که امروز شاید بزرگترین ملت اسلامی در آسیاست - یعنی اندونزی - مسلمان شده است. این اسلام را اوّل بار، نه مبلّغین دینی برای آنها بردند و نه شمشیر و جنگ! اسلام را همین رفت وآمدها برد. خود ملت ما هم، در طول زمان، خیلی چیزها از ملتهای دیگر آموخته است، و این، یک روند ضروری برای تروتازه ماندن معارف و حیات فرهنگی در سرتاسر عالم است. این، تبادل فرهنگی است و خوب است. تهاجم فرهنگی این است که یک مجموعه - سیاسی یا اقتصادی - برای مقاصد سیاسی خود و برای اسیرکردن یک ملت، به بنیانهای فرهنگی آن ملّت هجوم میبرد. چنین مجموعهای هم چیزهای تازهای را وارد آن کشور و آن ملت میکند؛ امابه زور؛ امّا به قصد جایگزین کردن آنهابا فرهنگ و باورهای ملی. این، اسمش تهاجم است. در تبادل فرهنگی، هدف، بارورکردن فرهنگ ملی و کامل کردن آن است. اما در تهاجم فرهنگی، هدف، ریشهکن کردن فرهنگ ملی و ازبین بردن آن است. در تبادل فرهنگی، آن ملتی که از ملتهای دیگر چیزی میگیرد، میگردد چیزهای مطبوع و دلنشین و خوب و مورد علاقه را میگیرد. فرض بفرمایید، دانش را از آنها تعلیم میگیرد. فرض کنید، ملت ایران به اروپا میرود و میبیند آنها مردمی اهل سختکوشی و خطر کردنند. اگر این را از آنها یاد بگیرد، خیلی خوب است. به اقصای شرق آسیا میرود و میبیند که آنها مردمی هستند دارای وجدان کار، علاقهمند به کار، مشتاق کار. اگر این را از آنها یاد بگیرد، خیلی خوب است. به فلان کشور میرود و میبیند مردم آن کشور، وقت شناس، دارای نظم و انضباط، دارای محبّت، دارای حسِّ ادب و حسِّ احترامند. اگر یاد بگیرد، اینها چیزهای خوبیست. در تبادل فرهنگی، قضیه چنین است. ملت فراگیرنده، میگردد نقاط درست و چیزهایی را که فرهنگ او را کامل میکند، از دیگران تعلیم میگیرد. درست مثل انسانی که ضعیف است و دنبال غذای مناسبی میگردد. دوا و غذای مناسب را مصرف میکند، تا سالم شود و نقصش از بین برود. در تهاجم فرهنگی، چیزهایی که به ملت مورد تهاجم میدهند، چیزهای خوب نیست، بلکه چیزهای بد است. فرض بفرمایید اروپاییها، وقتی تهاجم فرهنگی را در کشور ما شروع کردند، نیامدند روحیه وقت شناسیشان را، روحیه شجاعت و خطر کردن در مسائل را، یا تجسّس و کنجکاوی علمی را، در ملت ما منتشر کنند و با تبلیغات و تحقیقات، سعی کنند ملت ایران، ملتی دارای وجدان کاری یا وجدان علمی شود. این کارها را که نمیکنند! مسئله لاابالیگری جنسی را وارد کشور ما میکردند. ملت ما، در طول هزاران سال، ملتی بود دارای مبالات جنسی؛ یعنی رعایتهای مربوط به زن و مرد و این در تمام دوران اسلامی بوده است. نه اینکه کسی خطا و تخلّف نمیکرده؛ خطا همیشه هست. در همه دورانها و در همه زمینهها، افراد بشر خطا میکنند. خطا هست؛ اما خطا غیر از این است که چیزی بشود عرف جامعه! ملت ما، ملتی بود که از هرزگی و عیّاشیهای فراگیر و مجالس عیش و طرب و این چیزها، بری بود. این کارها مخصوص اشراف و پادشاهان و شاهزادهها و ملکزاده خانمها و امثال اینها بود، که عیّاشی کنند و شب تا صبح بیدار بمانند. اروپاییها، میخانههایشان در طول مدّت شب وروز و دوران سال و همه تاریخ همیشه روبهراه بود. این، تاریخ اروپاست. هرکس میخواهد، برود بخواند و ببیند. این را خواستند وارد کشور ما بکنند و تا آنجا که توانستند، کردند. در تهاجم فرهنگی، دشمن میگردد آن نقطهای از فرهنگ خود را به این ملت میدهد و وارد این ملت میکند که خودش میخواهد. معلوم است که دشمن چه میخواهد! اگر در تبادل فرهنگی، ملتی که از فرهنگ بیگانه چیزی میگیرد، تشبیه به آدمی شود که در کوچه و بازار، غذا و دوای مناسب میخرد که مصرف کند؛ در تهاجم فرهنگی، ملتی را که تحت تهاجم قرار گرفته است، باید به بیماری که افتاده و خودش کاری نمیتواند بکند، تشبیه کنیم. آن وقت دشمن، آمپولی به او تزریق میکند و معلوم است آمپولی که دشمن تزریق کند، چیست! این، فرق دارد با آن دارو و درمانی که خود شما بروید و آن را با میل انتخاب و وارد بدنتان کنید. این، تهاجم فرهنگی است. پس، تبادل فرهنگی به انتخاب ماست؛ اما تهاجم فرهنگی به انتخاب دشمن است. تبادل فرهنگی انجام میدهیم تا کامل شویم؛ یعنی فرهنگ خودی را کامل کنیم. اما تهاجم فرهنگی انجام میگیرد تا فرهنگ خودی را ریشهکن کند. تبادل فرهنگی از چیزهای خوب است؛ تهاجم فرهنگی از چیزهای بد است. تبادل فرهنگی در هنگام قوّت و روزگار توانایی یک ملت انجام میگیرد؛ ولی تهاجم فرهنگی در دوران ضعف یک ملت است. لذا دیدید که استعمارگران، در آسیا و آفریقا و امریکای لاتین، هر جا خواستند وارد شوند، قبل از آنکه سیاستمداران و سربازان و قزّاقهایشان وارد شوند، میسیونهای مسیحی و هیأتهای تبشیری مسیحی شان وارد شدند! سرخپوستان و سیاهپوستان را اوّل مسیحی کردند، بعد طناب استعمار به گردنشان انداختند. بعد هم از خانه و کاشانهشان، آوارهشان کردند و پدرشان را در آوردند! در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به قصد مسیحی کردن مردم به اینجا آمدند! البته آنها، مثل دزدناشی که به کاهدان میزند، نفهمیدند برای ترویج مسیحیّت باید به کجا بروند. آنها موفّق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمیشود گفت که سرمایهداران و کمپانیها و غارتگران بین المللی، معتقد به حضرت مسیحند! آنها چه میشناسند مسیح کیست؟! در محیطهایی که یک فرهنگ ملیِ مدافع - مدافع حیثیّت خود - وجود دارد، کار اوّل این است که آن فرهنگ را از آنها بگیرند. مثل اینکه اگر یک عدّه سرباز بخواهند به یک قلعه مستحکم حمله کنند، کار اوّل این است که پای این قلعه آب میاندازند؛ شاید دیوارهایش بریزد. دیوارهای این قلعه را، هرطور بتوانند، سست میکنند. این، اوّلین کار است. یا اینکه قلعگیان را خواب میکنند. به قول سعدی که در آن داستان، در گلستان، میگوید: «اولین دشمنی که بر آنها تاخت، خواب بود!» خواب، اوّلین دشمنشان بود. چشمهایشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آنکه این دشمنِ خودی - که خواب باشد - از درون خودشان چشمهای آنها را بست و دستهایشان لمس شد، دشمن آمد دستهای اینها را بست و هر چه خواست، برداشت و بُرد! در تهاجم فرهنگی، اینگونه عمل میکنند. این تهاجم فرهنگی، از چه وقت شروع شد؟ مشخّصاً از دوران رضاخان شروع شد. البته قبل از او، مقدّمات آن، فراهم شده بود. کارهای فراوانی شده بود: روشنفکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند. نمیدانم آیا جوانان نسل ما و نسل انقلابی، تاریخچه این صدوپنجاه، دویست سال را درست خواندهاند یا نه؟ من همه دغدغهام این است که جوان انقلابی امروز، نداند مابعد از چه دورانی، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمی هستیم. تاریخچه این صدوپنجاه، دویست سال اخیر - از دوران اواسط قاجار به این طرف؛ از دوران جنگهای ایران و روس به این طرف - را بخوانید و ببینید چه حوادثی بر این کشور گذشته است. یکی از این حوادث، ایجاد جریان روشنفکریِ وابسته است. نمیشود بگوییم در ایران روشنفکر نداشتیم. همیشه و در همه عصرها و دورانها، روشنفکرانی بودهاند؛ مردمانی که جلوتر از زمان خود را میدیدند و بر همین اساس میاندیشیدند و حرکت میکردند. اما غربِ مسلّطِ به فنآوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلّط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد. از میرزا ملکمخانها و امثال اینها، تا تقیزاده ها، این روشنفکریِ دوران قاجار است که بیمار متولّد شد. روشنفکری ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولّد شد. چند نفری هم که آدمهای سالم و خالصی بودند، گم شدند. بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیه آن روز - مثلمیرزافتحعلیآخوندزاده - یا وابسته به اروپا و غرب - مثلمیرزاملکمخان و امثالاینها بودند. این کارها در داخل ایران شده بود؛ لکن بُردی نداشت. کسی که به نفع فرهنگ غربی - یعنی درحقیقت، بهنفع سلطه غرب برایران - و به نفع استعمار به وسیله انگلیس، در آن روز بزرگترین قدم را برداشت، رضاخان بود. شما ببینید این کارها در وضع امروز چقدر رسواست، که پادشاهی بیاید و یکباره لباس ملی یک کشور را عوض کند! مثلاً شما به هند که تشریف ببرید یا در اقصی نقاط عالم که بگردید، ملتها لباسهای خودشان را دارند؛ احساس افتخار هم میکنند؛ احساس سرشکستگی هم نمیکنند. اما اینها آمدند و یکباره گفتند: این لباس قدغن است! چرا؟ چون با این لباس، نمیشود عالِم شد! عجب! ما بزرگترین دانشمندانمان - دانشمندان ایرانی که امروز آثارشان هنوز در اروپا تدریس میشود - با همین فرهنگ و در همین محیط پرورش یافتند. مگر لباس چه تأثیری دارد؟ این چه حرفیاست؟! چنین منطق مسخرهای را مطرح کردند. لباس یک ملت را عوض کردند. چادر زنان را برداشتند. گفتند: «با چادر نمیشود که یک زن، عالم و دانشمند شود و در فعّالیت اجتماعی شرکت کند.» من سؤال میکنم: با برداشتن چادر، در کشور ما، چقدر زنان در فعّالیت اجتماعی شرکت کردند؟ مگر فرصتی داده شد برای اینکه زنان ما، در دوران رضاخان و پسر رضاخان، در فعّالیتهای اجتماعی شرکت کنند؟! به مردان هم فرصت داده نمیشد؛ به زنان هم فرصت داده نمی شد. آن روز که زنان ایران وارد فعّالیت اجتماعی شدند و کشور رابا دو دست توانای خود بلند کردند و مردان این کشور را به دنبال خودشان به میدانهای مبارزه کشاندند، با همان چادر به میدانها آمدند. چادر چه تأثیر منفیای دارد؟! لباس چه تأثیری دارد در اینکه مانع شود از فعّالیت یک زن یایک مرد؟! عمده این است کهاین مرد، دلش چگونه است؛ فکرش چگونه است؛ ایمانش چقدر است؛ روحیهاش چگونه است؛ چه انگیزهای برای فعالیّت اجتماعی یا علمی، در او گذاشته شده است؟ این مردِ قلدرِ نادانِ بیسواد - رضاخان - آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس این کشور را عوض کرد؛ بسیاری از سنّتها را عوض کرد؛ دین را ممنوع کرد! کارهایی کرد که همه شنیدهاید و در دوران پهلویها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدری. او به چهره محبوب غرب - یعنی استعمارگران - تبدیل شد. این، ربطی به آحاد مردم غرب نداشت. افکار عمومی غرب، از همه این حرفها بیاطّلاعند. این، کارِ همان سیاستمداران بود. تهاجم از آنجا شروع شد واین تهاجم در دوران جدیدِ پهلوی، شکلهای گوناگونی پیدا کرد. یعنی در دوران بیست؛ سی سال آخر حکومت پهلویها، این تهاجم، شکلهای خطرناکتری یافت که حالا مجالش نیست همه اینها را عرض کنم. انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینه مهاجم خورد؛ او را عقب انداخت و تهاجم را متوقّف کرد. در دورانِ اوّلِ انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدّت کوتاهی، تغییرات اساسی در خُلقیّات خودشان احساس کردند: گذشت در بینِ مردم زیاد شد؛ آز و طمع کم شد؛ همکاری زیاد شد؛ گرایش به دین زیاد شد؛ اسراف کم شد؛ قناعت زیاد شد - فرهنگ اینهاست؛ فرهنگ اسلامی اینهاست - جوان به فکر فعّالیت و کار افتاد، دنبال تلاش رفت؛ خیلیها که به شهرنشینی عادت کرده بودند، به روستاها رفتند؛ گفتند: «بگذار کار کنیم. بگذار تولید کنیم.»؛ شبه کارهایی که به صورت گیاه هرزی در زندگی اقتصادی مردم رشد پیدا کرده بود کم شد. این، مربوط به یکی دو سال اوّلِ انقلاب بود. این، مربوط به همان زمانی است که تلاشِ روزبهروز دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیّاتِ منفی متوقّف شده بود و یک گرایش و یک توجّه به اسلام پیش آمده بود. مجدّداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خُلقیّات اسلامی که در خمیره مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عمیق نبود. عمق، آن زمانی پیدا میکند که روی موضوع، چند سالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم، بتدریج و به مرور، از سرگرفته شد. تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیله ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کجاندیشانه شروع شد و آن تهنشینها و رسوبهای ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تأثیرگذاریاش مؤثّر بود. امّا باز حرارت جنگ، مانع بود، تا جنگ تمام شد. بعد از جنگ، این جبهه جدید، به شکل جدّی مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهوری اسلامی را با تهاجم نظامی نمیشود از بین برد. محاسبه قبلی، غلط از آب درآمده بود. دیدند با محاصره اقتصادی همنمیشود. وقتی ملتی را محاصره اقتصادی کنند، اگر آن ملت یک ملت قانع، صبور، متّکی به نفس و متوکّل علیاللَّه باشد، مگر شکست خواهد خورد؟! هرگز شکست نمیخورد! این را، هم ما در گذرگاههای تاریخی - درگذشته - تجربه کردیم و هم ملتهای دیگر تجربه کردهاند. مخصوص ما نیست. دیدند با محاصره اقتصادی هم نمیشود. فهمیدند باید عقبه ما را بمباران کنند. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، این طور است که وقتی یک گروه نظامی، در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذایش از عقب میآید، نیروی تازه نفس از عقب می آید، ملزومات از عقب میآید، نامه دوستانه از پدر و مادر و یاران از عقب میآید. عقبه تا سالم است، این نیروی در خطّ مقدّم، میتواند بجنگد. اگر دشمن آمد عقبهها رابمباران کرد؛ غذا از بین رفت، ملزومات ازبین رفت، نیروی تازه نفس ازبین رفت؛ نامه «دست شما درد نکند» از بین رفت، پدر و مادرِ «زهی» و «مرحبا»گو از بین رفت؛ کسی که در جلو مبارزه میکند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش میکند؛ ولی از بین خواهد رفت. عقبه ما، در مبارزه ملت ایران با قلدری استکبار جهانی، عبارت بود از «فرهنگ» ما. منطقه عقبه ما عبارت بود از اخلاق اسلامی، توکّل به خدا، ایمان و علاقه به اسلام. یعنی علاقه آن مادری که چهار پسرش شهید شدهاند و میگوید من اینها را در راه اسلام دادم، و به این راضی است. بنده خانوادههایی را ازنزدیک دیدهام - یعنی به خانه آنها رفتهام و باپدران و مادران صحبت کردهام. روایت نیست؛ خودم از نزدیک دیدهام. - خانوادهای که دو پسر داشتند، هر دو شهید شدند. خانوادهای که سه پسر داشتند و هر سه شهید شدند. این مگر شوخی است؟! این مصیبت، مگر قابل تحمّل است؟! این پدر و مادر باید از غصّه دیوانه شوند . آن وقت، مادر، که عواطف جوشانتری هم دارد، با کمال قدرت میگوید: «مااینها را در راه اسلام دادیم، و حرفی نداریم.» عجب! پس تأثیراسلام این است! تأثیر ایمان به خدا این است! این را دشمن فهمید. پدر و مادری به جوان خود میگویند «تو هنوز شانزده سالت است، هفده سالت است؛ برو درست رابخوان؛ برو بازیت رابکن؛ لذّتت را ببر. برادرت رفت و شهید شد.»؛ جوان میگوید: «نه! من سهم خودم راباید برای اسلام ادا کنم.» این، عبارتی است که ما در وصیتنامههای شهدا دیدهایم و ازپدران و مادران شهدا و خانوادهها شنیدهایم. اثر اسلام، این است. یک روز امام فرمود: «امروز اسلام محتاج کمک شما جوانهاست.» بعدازظهرش بنده به خیابانها آمدم و کاری داشتم. دیدم مثل روزهای اوّل انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حرکتند. این ماجرا و این صحنه، بارها تا آخر جنگ تکرار شد. هر وقت که اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم میرسید - فرمان امام، فرمان اسلام بود و مردم برای امام به خاطر اسلام اهمیت قائل بودند - ناگهان میدیدید این ملت، به جوش و خروش در میآید. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، کار و کسب را، میدان فوتبال را، همه را رها میکنند و میروند. برای چه؟ برای اینکه جانشان رادر معرض خطر مرگ بگذارند! این شوخی نیست! دشمن که کور نبود. دشمن اینها را دید، دشمن اینهارا تحلیل کرد و فهمید این ملت عقبهای دارد. فهمید تا آن عقبه هست، این ملت را با محاصره اقتصادی و با محاصره نظامی و یا چه و چه، نمیشود به زانو درآورد. پس، آن عقبه را باید بمباران کرد؛ فرهنگ او را، اخلاق او را، ایمان او را، ایثار او را، اعتقاد به دین او را، اعتقاد به رهبری او را، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را؛ اینها را باید از بین برد. و شروع کرد. بعد از جنگ، محیط هم مناسب بود. چون کوره گداخته جنگ، جوان را به خود مشغول میکرد؛ به خود جذب میکرد و گوشش بهاین حرفها بدهکار نبود. وقتی آن کوره خاموش شد، محیط مناسبی پیش آمد و به طور وسیع شروع به برنامهریزی کردند و ابزارهای متعدّدی را بهکار گرفتند. من وقتی به تنوّع ابزارهای دشمن نگاه میکنم، میفهمم چقدر این قضیه برای اینها اهمیت داشت! یکی از کارها این بود که جریان ادب و هنر و فرهنگ انقلابی را در کشور تحقیر کنند و به انزوا بکشانند. این یکی از کارهایشان بود. از جمله کارهای مهمّی که انقلاب کرده، یکی این است که یک عده عنصر فرهنگی و ادیب و هنرمند و دارای اقتدار فرهنگی تربیت کرده و بحمداللَّه کم هم نیستند. شعرای زیادی به وجود آمدند؛ داستاننویسان زیادی به وجود آمدند؛ نویسندگان قلمزنِ دقیقِ فارسینویسِ محکمی به وجود آمدند و بحمداللَّه هستند. از اوّلِ انقلاب تا کنون، سیزده سال گذشته است. شما نگاه کنید ببینید کدام سیزده سال در دوران عمر فرهنگی و تاریخی ما، توانسته است شخصیتهای درجه یک به وجود آورد؟ البته اینها تا شخصیت درجه یک بشوند، هنوز فاصله دارند؛ امّا کسانیکه شخصیت درجه یک بشوند، در این مجموعهای که انقلاب پدید آورده، زیادند. مادرِ میهن ما، در دوران استبدادهای اواخر دوران پادشاهی، سِتَرون و عقیم شده بود. حقیقتاً آدمهای بزرگ، نویسندگان بزرگ، هنرمندان بزرگ، بخصوص در بعضی از رشتههای هنری، پرورش پیدا نمیکردند. لکن امروز میبینیم در میان بچههای جوان ما، سینماگران خوب، نمایشنامه نویسان خوب، کارگردانان خوب، شعرای خوب و داستاننویسان خوب، زیادند. انقلاب است که این نیروها را آزاد کرد. یکی از کارهای دشمن، این شد که این مجموعههای مؤمن را منزوی کند. جوان، بیتجربه است. به مجرّد اینکه ببیند در یک دستگاه رسمی کشور - مثلاً در یک مرکز فرهنگی کشور - دو نفر به او اخم کردند، به او بیاعتنایی کردند، او را تحقیر کردند؛ در حرکتش اثر میگذارد و او را کُند میکند. یا مثلاً وقتی ببیند که در مجلّاتِ بهاصطلاح ادبی و هنری کشور، چهرههای مخالف با این روش و خط را، بزرگ میکنند، بر جسته میکنند، تعریف میکنند، این جوان دلش آب میشود و روحیهاش را از دست میدهد. وقتی یک فیلمساز، اثرش را به مراکزی میبرد که میتوانند از او استفاده کنند و کاری کنند که بتواند کارش را ادامه دهد؛ اما با بیاعتنایی به او میگویند: «نه آقا؛ ما این را قبول نداریم. این طورش را قبول نداریم»، و بعد در همان حال ببیند انواع و اقسام کارهایی که از لحاظ مایههای هنری از کار او کمتر است امّا چون مایه اسلامی ندارد مورد قبول آنهاست؛ این جوان به خودی خود، منزوی و ناامید خواهد شد. من بارها از اعماق جان، قلبم برای این جوانان مؤمن و انقلابی، سوخته و گداخته است. بارها تأسّف خوردهام که چراباید به جوانان به این خوبی، بیاعتنایی شود!؟ اینها هیچ چیزشان ازآن کسانیکه در جاهایی به عنوان هنرمند معروف شدهاند، کمتر نیست. در بسیاری از امور، از آنها خیلی هم بهترند. اما به اینها بیاعتنایی میشود. وقتیکه انسان مطلب را به درستی کاوش میکند، میبیند سرِ رشته میرسد به اراده خباثتآمیزی در نقطهای! مسؤولین هم متوجّه نیستند. مسؤولین فرهنگی، مردمان خوبی هستند؛ امّا در سطوح بالا، از کارهایی که در سطوح متوسط انجام میگیرد، بیخبرند. لذا، این جوان، این مجموعه جوانان و این جریانها را، ناامید میکنند. از جمله روشهای دیگری که دشمنان در مجامع جهانی بهکار زدند، این است - من این را، واقعاً احساس میکنم و از آن دردهای خاموش است. انسان دوست میدارد این چیزها را همه مردم، به وضوح بفهمند - که وقتی فیلم یا آثار و فرآوردههای هنری ایران مطرح میشود، کاری که نشان از همین روحیّات انقلابی در آن باشد، مورد بیاعتنایی قرار میگیرد! این مجمع جهانی، مثلاً و به ظاهر، یک مجمع غیرسیاسی است؛ امّا باطن قضیه، اینطور نیست. شما دیدهاید مجامع جهانی چه میکنند! دیدید شورای امنیت و سازمان ملل، با بوسنی هرزگوین چه کردند! دیدید سازمان «ایکائو»، در قضیه هواپیمای ما - که امریکا آن را ساقط کرد - چه کرد. امریکاییها خودشان گزارش دادند و گفتند «گزارش ایکائو با همکاری ارتش امریکا تهیه شد»! خوب، «ایکائو» مثلاً یک سازمان بیطرف بین المللی است. اگر آن روز ما میگفتیم «ایکائو این گزارش را مغرضانه نوشته است»، یک عدّه میگفتند: «شما خیلی بدبین هستید. شما هم دیگر شورش را در آوردهاید! ایکائو یک سازمان بیطرف است. به امریکا و شما چه کار دارد!» بفرمایید! حالا سه، چهار سال گذشته، خود امریکاییها اعتراف کردند و گفتند که گزارش سازمان «ایکائو» را، ارتش امریکا تنظیم کرده است و خلاصه اینکه، امریکا در انداختن ایرباس ایرانی، مقصّر نیست! مجامع جهانی، اینگونهاند. یکی دیگر از این سازمانها، اسمش «عفو بینالملل» است. علیالظّاهر هم، هیچ انگیزه سیاسیای - مثلاً، ضدّیتی با فلان و فلان - ندارد. حالا عفو بینالملل را خفقان گرفته است! در بوسنی هرزگوین چندین هزار مسلمان را میکشند و مثل برگ خزان روی زمین میریزند، اینها اصلاً پیدایشان نیست؛ امّا وقتی ما یک جاسوسِ خبیث و یک خبرچینِ بدجنس را میگیریم و حکم اعدام - که بسیار کمتر و کوچکتر از جنایات او به این ملت است - برایش صادر میشود، عفو بینالملل، دنیا را روی سرش میگذارد که در ایران، چنین و چنان کردند! اینها بیطرفند؟! اینها غیر سیاسیاند؟! عین همین قضیه را، این مجامع هنریِ جهانی، با فیلمهای ما، با نمایشنامههای ما، با کارهای ویژه کودک ما و موارد دیگر دارند. چطور کسی میتواند چشمش را روی هم بگذارد و بگوید «اینها غیرسیاسیاند»؟! چرا در همه این مواردی که اینها جایزه دادند، یک مورد اثر انقلابی وجود ندارد؟! ما فیلم انقلابی نداریم؟! ما شعر انقلابی نداریم؟! ما نمایشنامه انقلابی نداریم؟! این همه فرآوردههای انقلابی که جوانان ما درست کردند، هیچ کدام ارزش هنری ندارد؟! بنده احتمال میدهم اگر رویشان بشود، جایزه نوبل را هم حاضرند به یکی از همین عناصر ضدّاسلامی و ضدّانقلابی بدهند؛ برای اینکه آنها را در دنیا بزرگ کنند؛ برای اینکه عناصر انقلابی را منزوی کنند! این، تهاجم فرهنگی نیست؟! تهاجم فرهنگی، مثل خودِ کار فرهنگی، اقدامِ آرام و بی سر و صدایی است. یکی از راههای تهاجم فرهنگی، این بوده است که سعی کنند جوانان مؤمن را از پایبندیهای متعصّبانه به ایمان، که همان عواملی است که یک تمدّن را نگه میدارد، منصرف کنند. همان کاری را که در اندلس، در قرنهای گذشته کردند. یعنی جوانان را در عالم، به فساد و شهوترانی و میگساری و این چیزها مشغول کردند. این کار، حالا هم انجام میگیرد. من بارها گفتهام: عدّهای وقتی در خیابان نگاه میکنند و زنانی را میبینند که حجابشان قدری ناجور است، دلشان خون میشود. بله؛ این کارِ بدی است. اما کارِ بد اصلی، این نیست. کارِ بد اصلی آن است که شما در کوچه و خیابان نمیبینید! کسی به کسی گفت: «چه کارمیکنی؟» گفت: «دهل میزنم.» گفت: «چرا صدای دهلت در نمیآید؟» گفت: «فردا صدای دهل من درمیآید!» صدای فروریختن ایمان و اعتقاد ناشی از تهاجم پنهانی و زیرزیرکی دشمن - اگر شما ملت و عناصر فرهنگی بیدار نباشید - خدای نخواسته، آن وقتی درمیآید که دیگر قابل علاج نیست! جوان جبهه رفته ما را اگر محاصره کردند؛ اگر اوّل یک ویدئو در اختیارش گذاشتند و بعد او را به تماشای فیلمهای جنسیِ وقیح وادار کردند؛ شهوت او را تحریک کردند و بعد او را به چند مجلس کشاندند، چه خواهد شد؟! وقتی تشکیلاتی وجود داشته باشد، جوان را در اوج نیروی جوانی، فاسد میکنند. و حالا دشمن این کار رامیکند. من از شهرستانها خبر دارم. از شهرهای مختلف کشور خبر دارم. خبرهای آنچنانی رابه ما میدهند. روز و شبی نیست که ما، از اینگونه خبرها نشنویم. این کارها را چه کسی میکند؟ دشمن! جوان، دچار شهوترانی میشود و ایمان خودش را از دست میدهد. در اوایل کار، حتی همان جوان گریه میکند؛ امّا بتدریج او را همینطور میبرند. بچه مدرسهایهای ما را، دبیرستانیهای ما را، حتی بچههای مدارس راهنمایی ما را، همینطور فاسد میکنند. افرادی را پیدا میکنند که مواد مخدّر و عکسهای ناجور به مدرسه میبرند. من میخواهم از شما سؤال کنم: اگر مدیر مدرسهای، نسبت به فاسد شدن پانصد یا ششصد یا هزار نوجوانی که به دست او سپردهاند، حسّاس بود و گوش کسی را که وسیله دشمن قرار گرفته و داخل آن مدرسه هروئین آورده، پیچاند، ماباید به این مدیر مدرسه چه بگوییم؟ بگوییم: «آقا، شمابرخلاف آزادی عمل کردی؟ این چه روشی است؟ شما ضدّآزادی هستی؟!» این حرف درست است؟ این درست است که به مدیر یک مدرسه که میگوید «هزارتا جوان را دست من سپردهاند؛ من نمی خواهم فردا اینها را هروئینی تحویل مادران و پدرشان بدهم» بگویند: «نخیر! شما باید اجازه بدهی خودشان انتخاب کنند! هر کس نخواست، خودش نکِشد! تو برو در مضرّات هروئین حرف بزن!» این، یک بخشی از تهاجم فرهنگی است. نظام اسلامی را متّهم میکنند که «این مرام، نظامیاست و آزادی نمیدهد.» چطور ما آزادی نمیدهیم؟! شما در کدام کشور، این همه مجلّه و روزنامه و مطبوعات سراغ دارید؟ اینها همهاش مال دولت است؟ روزنامههای رسمی کشور، علناً و صریحاً، سیاستهای دولت را زیر سؤال میبرند و از آن انتقاد میکنند. دولت هم باکمال بزرگواری گوش میکند و جواب میدهد. اکنون در ایران مجلّاتی به چاپ میرسند که اگر کسی مختصر آشناییای با عناصر فرهنگی کشور از زمان گذشته داشته باشد و بداند هنرمندانِ شاهنشاهی چه کسانی هستند؛ قلم زنانِ شاهنشاهی چه کسانی هستند؛ مخلصین و چاکران دستگاههای شاهنشاهی چه کسانی هستند؛ مرعوبین دشمنان چه کسانی هستند؛ امریکایی دوستان چه کسانی هستند؛ میداند که این مجلّات از کجاها پولش میآید! قابل حدس هست. ما هم بیخبر نیستیم. بنده هم بیخبر نیستم؛ دستگاه هم بیخبر نیست. اینها چاپ میشوند؛ کاری هم به کارشان نداریم. ما از اینکه مجلّهای چهار کلمه حرف بنویسد، واهمهای نداریم! ماهم مینویسیم. آزادی مطبوعات، آن مقداری که در ایران هست، در کشورهای دیگر نیست. دستگاه، در ایران، در زمینه آزادی مطبوعات، مظلوم است. دلیلش هم این است که به این آقا آزادی داده شده؛ آن وقت آمده است مجلّهای را، روزنامهای را، پر کرده از انتقاد به دستگاه و در این انتقادها، مکرّر، مثل ترجیعبند، تکرار کرده که «به ما آزادی نمیدهند؛ به ما آزادی نمیدهند!» اگر آزادی نیست، شما چطور اینها را نوشتهاید؟! امروز در این کشور، چه کسی را سیخ داغ کردهاند که «شما چرا فلان مطلب را نوشتید؟ چرا فلان روزنامه را منتشر کردید؟» بله؛ اگر کسی مجرم مطبوعاتی باشد - هرکس میخواهد، باشد - مجرم، مجرم است. هر کس جرمی را که قانون به عنوان جرم معیّن کرده مرتکب شود، البته مجازات خواهد شد. یکی از مجازاتها که هم در قانون پیشبینی شده، تعطیل روزنامهای است که آن جرم در آن منعکس شده است. این، بحث دیگری است. لکن در حرف زدن، آزادی هست. همین که دستگاه حسّاس باشد، این را به عنوان اینکه «آزادی نیست»، میکوبند! توقّع دشمن این است که قلمزنانِ جریان فرهنگی وابسته به استکبار، هرچه میخواهند بنویسند و قلمزنانِ طرفدار نظام و جناح و جریان اسلامی، به آنها جواب ندهند! توقّعشان این است! اگر جواب دادند، میگویند: «آزادی نیست. شما ما را مرعوب کردید!» این، آن فضایی است که دشمن به وجود میآورد. یک عده سادهلوحند که فریب میخورند. خیلیها هستند که بدون غرض، در جریان ملایم با جریان دشمن قرار میگیرند؛ بدون اینکه بفهمند که چه میگویند و چه میکنند. من از همه این حرفها، یک جمله رامیخواهم نتیجه بگیرم. امروز که میآمدم صحبت کنم، با خودم فکر کردم: اگر یک مطلب را بتوانم به شما برادران و خواهران عزیز عرض کنم، حرف خودم را زدهام. آن مطلب این است که در مقابل تهاجم، عناصرِ مؤمنِ خودی میتوانند بایستند. عناصر مؤمنِ خودی را، هرجا که هستند، گرامی بدارید. حرف من این است. من به مسؤولین فرهنگی کشور، از وزارت آموزش و پرورش تا وزارت ارشاداسلامی، تا سازمان تبلیغات اسلامی، تابقیه مؤسّسات و بنگاههای فرهنگی کشور، عرض میکنم: به عناصر خودی تکیه کنید. منظور من این نیست که اگر کسی، جوان انقلابی نیست، دستش را بگیرید بگذاریدش بیرون؛ نه. چه کسی چنین چیزی را میگوید؟ اصلاً منطق اسلام که این نیست؛ منطق انقلاب که این نیست. میدان بدهید. به همه میدان بدهید. هرکس که میخواهد برای این ملت کار کند، کار کند. من میگویم اجازه منزوی شدنِ عناصر خودی را ندهید. اگر روزی دشمنی به کشوری حمله نظامی کند. چه کسی در مقابلش میایستد؟ کسی که از همه به سرزمین خود علاقهمندتر است؛ به ملت خود علاقهمندتر است؛ به زخارف دنیوی بیعلاقهتر است؛ احساس مسؤولیت بیشتری میکند و متعهّدتر است. چنین کسی میرود دفاع میکند. شما دیدید که در دوران جنگ، چه کسانی رفتند دفاع کردند. عمده میدان ما را، بسیج پرکرد. بسیج یعنی همین؛ یعنی عنصر مؤمنِ انقلابیِ علاقهمند به سرنوشت میهن، علاقهمند به سرنوشت کشور و یک فرد فداکار. رفت وسط میدان و با فداکاری، دشمن را به زانو درآورد. در زمینه فرهنگی نیز همینطور است. آن عنصری که وابسته به دستگاه شاهنشاهی است ودلش به یاد آن روزها میتپد، نمیآید از نظام و فرهنگ اسلامی دفاع کند. چرا ما باید غافل باشیم؟! کسی از فرهنگ اسلامی و حیثیّت و موجودیّت این ملت دفاع میکند و در مقابل تهاجم دشمن میایستد که دلش در هوای اسلام بتپد و اسلام و ایران را دوست بدارد. عدّهای که دین ندارند، میهن دوستی هم ندارند؛ ایران را هم قبول ندارند. کسی که سلطه امریکا را برای ایران بپسندد وتشویق کند، میهن دوست نیست. کسانی که برای دخالت امریکاییها برای آن خانمی که در نیکاراگوئه با انتخابات امریکایی بر سرکار آمد، کف زدند، معنای کارشان چیست؟ از اینجا، به کسانی که در نیکاراگوئه تسلیم تحمیل امریکاییها شدند، «زهی» و «مرحبا» گفتند! اینها دل در گرو امریکا ندارند؟! اینها با این قلم زهرآگینشان میآیند در مقابل تهاجم دشمن، از فرهنگ ملی و اسلامی و ایرانی دفاع کنند؟! معلوم است که نمیکنند! معلوم است که این، ستونِ پنجم دشمن است! این، برای دشمن کار میکند. این، از خدا میخواهد که امریکاییها برگردند! از خدا میخواهد که نظام وابسته به امریکا و استکبار و گردن کلفتها برگردد. این، برای نظام اسلامی کار خواهد کرد؟ تلاش خواهد کرد؟ معلوم است که نه! این، حقیقت روشنی است. شما که در صداو سیما مسؤول امور هستید باید مواظب این مطلب باشید. شما که در روزنامهها مسؤول امور هستید، باید مواظب این مطلب باشید. شما که در سازمان تبلیغات یا در وزارت ارشاد، یادر آموزشوپروررش، یادر آموزشعالی و یا در مؤسّسات فرهنگی گوناگون مسؤول امور هستید، باید مراقب این قضیه باشید. البته همه مسؤولند. منظورم از مسؤول، رئیس نیست. «کلکم راع وکلکم مسؤول عن رعیته.» همه مسؤولند. مراقب این معنا باشید. این ملت، برای اینکه حیثیّتش و کیان حقیقی و انسانی و اسلامی و انقلابی و فرهنگ ملیاش حفظ شود، احتیاج به مجاهدت و مقاومت و ایستادگی در مقابل تهاجم دشمن و تهاجم کردن به نقاط ضعف دشمن دارد. این را خودیها میتوانند بکنند. من حرفم فقط همین است. من میگویم: اگر میخواهید هنر این کشور رشد و اعتلا پیدا کند، به هنرمند جوانِ مؤمن تکیه کنید. او میتواند از اسلام و از انقلاب و از این کشور دفاع کند. و الّا آن کارگردان یا تهیه کنندهای که وقتی فیلم را میسازد، از پیش فکر میکند که «این نکته را در این فیلم خواهم گنجاند، تا یکی از پایههای اعتقادی این نظام را هدف قراردهم» که از اسلام و انقلاب دفاع نمیکند! بازبان خاص فیلم و با همان شکلی که در فیلم امکان دارد، کار خودش را انجام میدهد. یعنی اکتفا نمیکند به اینکه به انقلاب کمک نکند. فیلم میسازد برای اینکه به انقلاب حمله کند! از اوّل که این فیلم را میسازد، یا این داستان را مینویسد، هدفش این است که کارایی نظام اسلامی را زیر سؤال ببرد و بگوید: «این نظام اسلامی، کارایی ندارد.» از اوّلی که این مقاله را مینویسد یا این اثر هنری را تولید میکند، هدفش این است که نشان دهد این دولت کارایی ندارد؛ توان اداره ندارد. این، درحال خدمت به مصالح این کشور است یا درحال خیانت؟ به این میشود تکیه کرد؟! معلوم است که نمیشود تکیه کرد! ما البته تصمیم نگرفتهایم کسانی را که خیال کردهایم خدمت نمیکنند یا خیانت میکنند، یکییکی به قانون معرفی کنیم؛ نه. هنوز خیلی کارها در این کشور در زمینه فرهنگی وجود دارد که باید انجام گیرد. منظورم این است که در محیطهای فرهنگی، به نیروهای مؤمن تکیه شود. اینها سدّی در مقابل تهاجم فرهنگی هستند. دشمن از راه اشاعهی فرهنگ غلط - فرهنگ فساد و فحشا - سعی میکند جوانهای ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند، یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی» یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما میکند. چه کسی میتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته و میتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتار است که نمیتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص میتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهای اسلامی میتواند دفاع کند.لذا، چندی پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهی از منکر کنند.» الآن هم عرض میکنم: نهی از منکر کنید. این، واجب است.این، مسؤولیت شرعی شماست. امروز مسؤولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.
اینکه از «تهاجم فرهنگی» اسم آوردند و گفتند شما در خط مقدم این تهاجم هستید، این حق است و بنده این را قبول دارم؛ چون تهاجم فرهنگی، به مقصود بیاعتقاد کردن نسل نو انجام میگیرد؛ هم بیاعتقاد کردن به دین، هم بیاعتقاد کردن به اصول انقلابی و آن تفکر فعالی که امروز استکبار از آن میترسد و قلمرو قدرتهای استکباری را به خطر میاندازد.
این حادثه، برای ما تجربه و عبرتی است؛ «ان فی ذلک لعبرة». وقتی در مقابل یک حرکت حاکی از میل، که هنوز هیچگونه اثر خارجی بر آن مترتب نشده، اما چون آینده برایشان مشهود است، این چنین صفآرایی و خصومت میکنند، شما ببینید با یک اسلام تبلور یافته در یک کشور - که همان نظام جمهوری اسلامی است - چهقدر اینها از اعماق وجود دشمنند، و چهقدر آماده هستند که برای نابود کردن آن، از انواع طرق استفاده کنند. از اول انقلاب تا حالا، ما درگیر این قضیه بودهایم؛ الان هم در همهی زمینهها - اعم از زمینهی اقتصادی، یا زمینهی فرهنگی، یا زمینهی سیاسی - عملا درگیر هستیم. همهجا باید خودمان را تجهیز کنیم، و این تجهیز، یکی از مهمترین تدابیرش همین است که ما جوانان و نوجوانان و کودکان این مرز و بوم را اسلامی بار بیاوریم. البته در کشور ما، آموزش و پرورش یک بنای قدیمی است؛ لیکن نه با هندسهی صحیحی از آغاز کار. در اینجا اول کار، آموزش و پرورش را مثل اغلب بناهای فرهنگی، بر مبنای صحیحی نگذاشتند؛ شما دارید مجاهدت میکنید که این مبنای صحیح را بهوجود بیاورید؛ بنابراین مشکلات زیادی دارد؛ این مشکلات را تحمل بکنید و آن را به حساب جهاد در راه خدا بگذارید. این را، هم شما توجه داشته باشید که عملتان جهادی است، و هم معلمان سراسر کشور - هرجا هستند - بایستی به این نکته توجه داشته باشند. کار شما واقعا یک عمل جهادی و یک مجاهدت در راه خداست؛ سختیهایی هم دارد، که باید آنها را تحمل کنید؛ هر چند که دولت هم در کار و در محاسبهی خود بایستی سعی در کم کردن مشکلات شما داشته باشد. این مسألهی «تهاجم فرهنگی» که ما بارها روی آن تأکید کردهایم، واقعیت روشنی است؛ با انکار آن، ما نمیتوانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. «تهاجم فرهنگی» را نباید انکار کرد؛ وجود دارد. به قول امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه)، «من نام لم ینم عنه»؛ اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. تو خوابت برده؛ سعی کن خودت را بیدار کنی. ما باید توجه داشته باشیم که انقلاب فرهنگی در تهدید است؛ کمااینکه اصل فرهنگ ملی و اسلامی ما در تهدید دشمنان است.
ما نبایستی چیزی را که روشن و واضح است، انکار کنیم. در دانشگاه، در بیرون دانشگاه، حتی در رسانههای جمعی ما، در کتابهایی که مینویسند، در ترجمههایی که میکنند، در شعرهایی که میسرایند، در برنامههای فرهنگی علیالظاهر بیارتباط به ما که در دنیا وجود دارد و خبرش را قاعدتا شما آقایان - که عناصری فرهنگی هستید - میشنوید، همهجا یک آرایش نظامی فرهنگی بسیار خطرناک علیه انقلاب درست شده است و وجود دارد. این، آن چیزی نیست که مثلا از صد سال قبل بوده است. بله، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگی علیه اسلام بود؛ اما وقتیکه انسان با یک دشمن خوابآلوده روبهروست، آرایش نظامیش یک نوع است؛ وقتی با یک دشمن بیدار روبهروست، آرایش نظامی نوع دیگر میشود. آن روز عالم اسلام، خوابآلوده، بلکه تخدیرشده و مست بود؛ اصلا گاهی دشمن به او ضربهیی میزد، یک سوزن در رگش فرو میکرد و چیزی تزریق میکرد؛ تمام میشد میرفت؛ اما الان اسلام بیدار است؛ دشمن دنیای غرب، امروز بیدار است؛ مثل قهرمانی در میدان است؛ یک خاطرهی تمامنشدنی از شخصیتی مثل امام را با خودش دارد؛ این همه ذخیرهی انقلابی دارد؛ این همه جوان خوب دارد؛ اینها شوخی نیست. امروز دشمن در مقابل وضع کنونی ما، آن ژست و آرایش نظامی صد سال یا پنجاه سال پیش را به خود نمیگیرد. ما باید آرایش جدید دشمن را بشناسیم؛ اگر نشناختیم و خوابیدیم، از بین رفتهایم؛ همان «من نام لم ینم عنه» است. «ان اخا الحرب الارق و من نام لم ینم عنه»؛ مرد جنگ باید بیدار باشد؛ و اگر تو خوابیدی، لازمهاش این نیست که حتما دشمن تو در سنگر مقابل خوابیده باشد؛ او ممکن است بیدار باشد. در حال حاضر و بخصوص پس از شکست کامل مارکسیزم، استکبار غرب برای گسترش سیطرهی سیاسی و الحادی خود بر ملتهای انقلابی، عمدتا از محورها و شیوههای فرهنگی بهره میگیرد. معارضهی شایسته با تهاجم فرهنگی غرب در ابعاد مختلف، باید در صدر برنامههای رسانههای عمومی قرار گیرد. بیتفاوتی و مسامحه در برابر این تهاجم فرهنگی، که گاه با قلم عناصر مطرود و خودباختهی داخلی صورت میگیرد، زیانهای جبرانناپذیری در بر خواهد داشت.
این نکته را همهی ما - چه مسؤولان و چه آحاد مردم - باید به یاد داشته باشیم که تنها تکیهگاه یک ملت بزرگ و مبارز و موحد، یاد خدا و توکل به خدا و اعتماد به خداست. این، ما را پیش برد، پیروز کرد و به اینجا رساند. اگر ملت دیگری به جای ما بود و همهی شرایط ما را میداشت؛ با اینهمه دشمن، با آن محاصره، با تحمیل جنگی هشتساله، با ایجاد گرفتاریهایی مختلف از داخل و خارج، با تهاجم تبلیغاتی، تهاجم فرهنگی، تهاجم مالی، تهاجم پولی، تهاجم نظامی و با سابقهی فساد چنددهساله، بلکه چندصدسالهیی که بر او تحمیل کرده بودند، منتها منهای ایمان و منهای خدا، یقینا آن ملت طاقت نمیآورد و به اینجا نمیرسید و در نیمهی راه به زانو در میآمد و نمیتوانست پرچم پیروزی را مثل ما که امروز بر بام عالم برافراشتهایم و افتخار میکنیم، بیفرازد.
به مناسبت حضور معلمان و فرهنگیان عزیز، عرض میکنم که عناصر فرهنگی جامعه - هرکه هستند، هرچه هستند، چه وابستگان به دانشگاهها، چه وابستگان به حوزههای علمیه و چه دیگران - باید بدانند که امروز دشمن، بیشترین همت خود را روی تهاجم فرهنگی گذاشته است. من بهعنوان یک آدم فرهنگی، این را عرض میکنم، نه بهعنوان یک آدم سیاسی.
الان، یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است. هر کس بتواند بر این صحنهی کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطهی ذهنی داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلم خواهد شد که الان دشمن از طرق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد میآورد. کم هم نیستند قلمبهمزدها و فرهنگیهای دین و دل و وجدان باخته و نشستهی پای بساط فساد استکبار - چه غالبا و اکثرا در خارج کشور و چه تکوتوکی در داخل کشور - که برای مقاصد استکباری، قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند میکنند.
نبرد فرهنگی را با مقابلهی به مثل میشود پاسخ داد. کار فرهنگی و هجوم فرهنگی را با تفنگ نمیشود جواب داد. تفنگ او، قلم است. این را میگوییم، تا مسؤولان فرهنگ کشور و کارگزاران امور فرهنگی در هر سطحی و شما فرهنگیان عزیز - اعم از معلم و دانشجو و روحانی و طلبه و مدرستان، تا دانشآموزتان و تا کسانی که در بیرون این نظام آموزشی کشور مشغول کارند - احساس کنید که امروز، سرباز این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد و چه کاری انجام خواهید داد. مثل جنگ نظامی، چشمها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامی هم، هر طرفی که بدون شناسایی و دیدهبانی و بدون دانستن وضعیت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگی هم، همینطور است. اگر ندانید که دشمن کار میکند، یا از آنکه میداند، فرمان نبرید، از فرماندهی فرهنگی دستور نگیرید، یا او از نیروی شما استفاده نکند و مانور و سازماندهی را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است. شما میبینید که در تهاجم فرهنگى به اسلام و در توطئهی فرهنگى، یکى از آن قسمتهایى که مورد توطئهی خباثتآمیز دشمن قرار میگیرد، همین وجود مقدّس آن بزرگوار است که در این کتاب شیطانى(۴) مورد تهاجم قرار گرفت؛ و نشان داد که توطئهی دشمن در مجموعهی عقاید و عواطف ملّت مسلمان، به کجاها ناظر است.
مطلب چهارم این است که امروز تهاجم فرهنگی عظیمی علیه اسلام هست که ارتباط مستقیمی با انقلاب ندارد. این تهاجم، وسیعتر از انقلاب و علیه اسلام است. چیز عجیب و فوقالعادهیی است که با تمام ابعاد فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، علیه اسلام - و حتی اسلامی که در تودهی مردم الجزایر نفوذ دارد - وارد کارزار شده است. فقط یک استثنا دارد و آن اسلام وابسته به دستگاههای استعماری و فهدگونه است؛ والا حتی اسلامهای به معنای اعتقاد عوامانهی مردم هم مورد تهاجم است؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابی - و به تعبیر آنها اسلام ایران - که دیگر وضعش روشن است.
تهاجم عجیبی وجود دارد. چیزهایی که شما میشنوید - مثل حجاب در فرانسه و مبارزه با دختران محجبه در این کشور - اینها جرقههایی است که نشان از آتشهای زیر خاکستر میباشد و از کار عظیمی در پشت پرده خبر میدهد. قضیه فقط این نیست که یک دولت مثلا لاییکی بگوید که ما نمیخواهیم محجبهیی باشد؛ نه، اینها اصلا از اسلام به شدت احساس خطر کردهاند. البته، این موضوع تازگی هم ندارد؛ از سابق نیز اینطور بوده است.
اینها، راجع به اسلام کارشناس و متفکر دارند که مینشینند بررسی میکنند و دربارهی ملتها و اندیشهها و روحیات و مذاهب گوناگون، پروندههایی درست میکنند و در مراکز تحقیقاتی و فرهنگی و جاسوسی و سیاسی خود، تمام آن پروندههای آرشیو شده را دو مرتبه مطرح میکنند و کارهای تحقیقاتی جدید انجام میدهند. اینکه میشنویم در اسرائیل، سمیناری تحت عنوان «شناخت اسلام و تشیع در ایران» برگزار میشود، به همین معنا و در همین جهت است. در بسیاری از جاهای دنیا، سمینارها و جلسات تحقیقاتییی توسط دنیای غرب و سرمایهداری و استکبار تشکیل میشود و تزهای گوناگونی برای بازنگری به اسلام مطرح میگردد.
در حال حاضر، یک جبههبندی عظیم فرهنگی که با سیاست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانهها همراه است، مثل سیلی راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامی نیست. بسیج عمومی هم در آنجا هیچ تأثیری ندارد. آثارش هم بهگونهیی است که تا به خود بیاییم، گرفتار شدهایم. مثل یک بمب شیمیایی نامحسوس و بدون سروصدا عمل میکند. فرض کنید در محوطهیی یک بمب شیمیایی بیفتد که احدی نفهمد که این بمب در آنجا افتاد؛ ولی پس از هفت، هشت ساعت ببینند صورتها و دستهای همه تاول زده است.
الان در مدرسهها و داخل خیابانها و جبههها و حوزههای علمیه و دانشگاههای ما، ناگهان نشانههای این تهاجم تبلیغی و فرهنگی را خواهید دید. الان مقداری هم آن را میبینید و بعدا هم بیشتر خواهد شد. یک کتاب چاپ میشود، یک فیلم تولید میشود و به صورت ویدئو داخل کشور میآید و زمینهی چنین تهاجمی را فراهم میکند. دیشب یکی از آقایان میگفت: وسایل کوچکی اختراع شده که در آن، بیست فیلم ویدئویی به صورت میکروفیلم ضبط میشود و هر فردی میتواند آن را لای دکمهاش مخفی کند و به داخل کشور بیاورد و بین جوانها توزیع کند! هدف این تهاجم با چنین ابعادی، اسلام و انقلاب و ما هستیم. البته، شکی نیست که مقابله با این تهاجم، پول و بودجه و امکانات و پشتیبانیهای سیاسی دولت را میخواهد؛ اما دولت پول بدهد و پشتیبانی بکند که چه بشود؟ طبیعی است که فکری پخش بشود. آن فکر کجا تولید خواهد شد؟ آیا آن هم در دولت است یا در حوزه؟ اینها انتظاراتی است که از حوزه میرود.
شما در همین اواخر ملاحظه کردید که وقتی استکبار جهانی به برکت انقلاب اسلامی، با رشد معنوی اسلام مواجه شد و در جبههی نظامی و سیاسی نتوانستند انقلاب و جمهوری اسلامی را - که امروز مظهر و نمودار اسلام عملی است - بکوبند و شکست بدهند و خواستند به تهاجم فرهنگی دست بزنند، مزدور خودشان را وادار کردند تا به شخصیت رسول اکرم و نبی معظم اهانت بکند و شیطان صفتی، به دستور شیاطین زر و زور عالم، آن کتاب شیطانی را بنویسد که البته با پاسخ و عکسالعمل قاطع مسلمین عالم و در مقدم آنان، امام بزرگوار و رهبر عظیمالشان و فقید ما مواجه شدند که به هدر بودن خون آن شیطان صفت و اعدام او حکم کردند.
نمودار
مقالات
مرتبط
آخرین مقالات
|