[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان - 1396/08/11 عنوان فیش :ضربه خوردن مصدق از اعتماد به آمریکا کلیدواژه(ها) : اعتماد به امریکا, محمد مصدق, کودتای 28 مرداد, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چهکسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیلهی انگلیس [بلکه] بهوسیلهی آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دستبسته و تسلیم آنها؛ آمریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام - 1396/03/22 عنوان فیش :ضربه خوردن مصدق از اعتماد به آمریکا کلیدواژه(ها) : دشمنی آمریکا با انقلاب و نظام اسلامی, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, اعتماد به امریکا, اعتماد به دشمن, محمد مصدق, کودتای 28 مرداد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بسیاری از مسائل ما با آمریکا اساساً قابل حل نیست، علّت هم این است که مشکل آمریکا با ما، خود ما هستیم -یعنی خود جمهوری اسلامی- مشکل این است. نه انرژی هستهای مشکل است، نه حقوق بشر مشکل است؛ مشکل آمریکا با نفْس جمهوری اسلامی است. اینکه یک دولتی، یک نظامی، یک حکومتی به وجود بیاید، آن¬هم در یک جای مهمّی مثل ایران، آن¬هم در یک سرزمین ثروتمندی مثل ایران، یک حکومتی سرِ کار بیاید که به «آری و نه»ی قدرتی مثل آمریکا اعتنا نداشته باشد و خودش در مسائل «آری و نه» بگوید، این برایشان غیر قابل تحمّل است؛ با این مخالفند، با این معارضند. این معارضه را چهجوری میخواهید حل کنید؟ بنابراین، با آمریکا مشکلات ما حل¬شدنی نیست؛ اینها با اصل نظام مشکل دارند. من به شما این را عرض بکنم که با قطع نظر از نظام، با استقلال کشور هم مشکل دارند؛ یعنی اگر فرض کنیم یک نظامی غیر نظام جمهوری اسلامی هم سر کار بود و بنا بود مستقل باشد، اینها با آن مشکل داشتند. این تجربهی نهضت ملّی جلوی چشم ما است. در نهضت ملّی، دکتر مصدّق به آمریکاییها حسنِظن داشت، بلکه ارادت داشت امّا مایل نبود تکیه کند به آنها؛ -با انگلیسیها البتّه بد بود- مایل به استقلال بود. آن کسی که عامل کودتا علیه دکتر مصدّق شد، نه یک انگلیسی، [بلکه] یک آمریکایی بود و پشت سرش بیش از دستگاه اینتلیجنت-سرویس انگلیس، سیای آمریکا قرار داشت؛ آمریکا اینجوری است. یعنی با یک نظامی و با یک حکومتی هم که مطلقاً حکومت دینی هم نیست، حکومت انقلابی هم نیست -نهضت ملّی که یک حکومت انقلابی نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زیر یوغ انگلیسها بود و خیال میکرد آمریکاییها کمکش میکنند- نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان - 1395/04/12 عنوان فیش :مصادیق دشمنی آمریکا و غرب با ملت ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دخالتهای آمریکا, دخالتهای آمریکا در ایران, کودتای 28 مرداد, حمایت آمریکا از رژیم پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, تجربه برجام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این کسانی که امروز طرفدار گرایش به غربند، به نظر من عقلشان را باختهاند، تعقّل نمیکنند. اینهایی که میگویند برای پیشرفت کشور باید به غرب تکیه بکنیم و به غرب پناه ببریم و با آنها رفاقتمان را تشدید بکنیم، به نظر من عاقلانه حرف نمیزنند. خب غرب به ما تجربههایی داده. اوّلین کاری که عقل میکند [این است که] باید از تجربهها استفاده کند. رضاخان را غربیها بر ما تحمیل کردند، بیست سال آن استبداد و دیکتاتوری عجیبوغریب و بینظیر؛ بعد غربیها محمّدرضا شاه را بر این کشور تحمیل کردند، مردم که نقشی نداشتند، غربیها نشستند و گفتند ایشان به جای پدرش باشد؛ بعد غربیها به او کمک کردند تا بتواند یک حکومت ملّی را سرنگون کند، غربیها خودشان مستقیماً در بیستوهشتم مرداد حکومت مصدّق را -که یک حکومت ملّی بود، کاری به اعتقادات مصدّق ندارم، بالاخره حکومت ملّی بود- سرنگون کردند؛ غربیها در این کشور ساواک را راه انداختند [بهعنوان] وسیلهای برای سرکوب عجیبوغریب هر فکر مخالف! من یکوقتی گفتم؛ یک نفر با من همزندان بود در قزلقلعه، جرمش این بود که در تقویم بغلیاش یک شعر خیلی چرند -یعنی واقعاً از لحاظ شعری سطح پایین- [نوشته بود]؛ شعرش این بود: همه برگویید از برنا و پیر لعنةالله رضاشاه کبیر این را به شش ماه زندان محکوم کردند! برای خاطر همین شعر غلطِ چرند؛ ازاینقبیل الیماشاءالله. اصلاً داشتن یک اطّلاعیّهای که علیه خواستههای دستگاه بود، برای ما قابل تصوّر نبود. همان اوقات یک نفر از دوستان ما از پاکستان آمده بود مشهد، میگفت که بله، نشسته بودیم فلان اطّلاعیّه را در پارک میخواندیم. بنده با تعجّب گفتم در پارک! اطّلاعیّه را انسان در پارک میتواند بخواند؟ اصلاً برای ما قابل تصوّر نبود که بشود آدم در پارک بنشیند یک اطّلاعیّه را مطالعه کند؛ اختناق اینجوری بود. خب این را غربیها به وجود آوردند. اینهمه اعدام، اینهمه کشتار، اینهمه سختگیری، اینهمه تبعید، اینهمه زندان؛ این تا انقلاب. از انقلاب به این طرف هم که خب دیدهاید دیگر، معلوم است: اوّلین تحریمها، اوّلین حملهها، اوّلین خیانتها، اوّلین جاسوسیها، اوّلین نفوذهای امنیّتی، اوّلین تهاجمات وسیع و همهجانبهی تبلیغاتی علیه انقلاب اسلامی از طرف غربیها شد دیگر؛ از طرف آمریکا و از طرف اروپا؛ و بعد همینطور جلو بیایید: قبل از جنگ تحمیلی، کمک به گروهکهای چپ؛ گروهکها چپ بودند، [امّا] حامیشان آمریکای راست بود! در جنگ تحمیلی، کمک به صدّام، کمک موشکی، کمک بیولوژیکی -بهاصطلاح کمک بمبهای شیمیایی- اینجوری کمک کردند به صدّام؛ نقشهی نظامی به او دادند و همهجور کمک کردند؛ [به خاطر این] جنگ هم هشت سال طول کشید! هشت سال شوخی نیست. بعد از جنگ هم آن کارهایی که کردند: اسقاط هواپیما است؛ نزدیک سیصدنفر را در یک هواپیمای مسافری زدند؛ آن مرد بیشرم که رئیسجمهور آمریکا بود، آمد گفت من از ایران عذرخواهی نمیکنم؛ خب به دَرَک؛ عذرخواهی نکن! عذرخواهی هم حتّی نکردند؛ اینها چه کسانی هستند؟ تجربه به ما چه میگوید؟ بعد قضایای مختلف تا امروز؛ تا قضیّهی برجام. خب همین کشور فرانسه نبود که وزیر خارجهاش با آن وقاحت وارد میدان شد و به قول آن روز، نقش پلیس بد را بازی کرد؛ سختگیریها و فشارها و بهانهگیریهای جدید؟ آمریکاییها هم که یکجور دیگر. راجع به خود قضیّهی برجام هم من دیگر صحبت کردهام؛ هم در آن جلسه صحبت کردم، هم در جلسهی هیئت دولت صحبت کردم و بیشتر از آن هم مصلحت نمیدانم که حالا من در آن زمینه صحبت کنم، به دلایلی؛ امّا خب در برجام یک چیز ثابت شد و آن اینکه آمریکاییها دارند دشمنی میکنند با ما، دارند دشمنی میکنند؛ نهفقط کنگرهی آمریکا که حالا نقش شمر را دارد بازی میکند بهاصطلاح، اینهایی هم که نقش شمر را نمیخواهند بازی کنند -یعنی دولت آمریکا- اینها هم دارند دشمنی میکنند منتها شکل دشمنیشان فرق دارد با آنها؛ امّا دارند دشمنی میکنند؛ اینکه خب [معلوم شد]. خب، اینها را ما تجربه قرار بدهیم. عقلانیّت این است که انسان با یک چنین دشمنی، با خرد، با تدبیر، با حذر، با فریب نخوردن، با نزدیک نشدن به میدان توطئهی او، با وارد نشدن در میدانی که او ترسیم کرده، با اینها باید انسان پاسخ بدهد. مربوط به :بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان - 1394/08/12 عنوان فیش :اشتباه مصدق مبنی بر اعتماد به آمریکا کلیدواژه(ها) : استکبارستیزی, محمد مصدق, کودتای 28 مرداد, اعتماد به امریکا, دخالتهای آمریکا در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مبارزهی با استکبار در انقلاب اسلامی و در میان ملّت ما یک حرکت معقول و منطقی و دارای پشتوانهی علمی، و یک حرکت خردمندانه است، برخلاف آنچه بعضی میخواهند وانمود بکنند که این یک حرکت شعاری است، احساساتی است، متّکی به منطق و عقلانیّت نیست، بعکس، حرکت ملّت ایران یک حرکت متّکی به عقلانیّت است. از دین و آیهی قرآن و آنچه الهام دینی است فعلاً صرفنظر میکنیم؛ «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّار» و «رُحَمآءُ بَینَهُم» و «قاتِلوا اَئِمَّةَ الکُفر» را فعلاً کنار میگذاریم، چون کسانی به این چیزها معتقد هم نیستند یا باور هم ندارند؛ به تجربهی ملّت ایران تکیه میکنیم. حادثهای در کشور ما در سال ۱۳۳۲ اتّفاق افتاد -حادثهی بیستوهشتم مرداد- که یکی از حوادثی است که ملّت ایران را با تجربهها آمیخته میکند، مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود؛ در این حادثه یک تجربهی بزرگ برای ملّت ایران به وجود آمد، این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد؛ بله، از سال ۳۲ تا حالا شصت سال میگذرد. اوّلاً در خلال این شصت سال این قبیل حوادث تکرار شده است، ثانیاً حادثهی تاریخی وقتی حامل درس است، گذشت زمان تأثیری ندارد و باید از آن درس گرفت. حادثه از این قرار بود که دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند -مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیهی به آمریکا بود. در مقابلِ دشمنی انگلیسها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصهی بینالمللی داشته باشد، این پشتیبان آن روز از نظر او آمریکا بود؛ به آمریکاییها اعتماد کرد؛ امید او به آمریکاییها بود. از این خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند، [کودتای] بیستوهشتم مرداد را به راه انداختند. یک مأمور آمریکایی با نام و نشان مشخّص که کاملاً مضبوط [است] و ما میشناسیم، میدانیم -اسمش هم در تاریخ هست- بلند شد آمد اینجا؛ آمریکایی بود، رفت در سفارت انگلیس یا در سفارت یک کشور غربی یا شاید هم کانادا مستقر شد و پولی را که آورده بود تقسیم کرد، افرادی را با خودش همراه کرد؛ عناصر و عوامل داخلی خائن هم وجود داشتند؛ کودتای بیستوهشتم مرداد را راه انداخت و همهی زحماتی را که ملّت ایران در ظرف دو سه سال -دوران ملّی شدن صنعت نفت- کشیده بودند، بر باد داد. مصدّق را هم گرفتند، بردند زندانی کردند و محمّدرضای پهلوی را که از ایران فرار کرده بود، برگرداندند، به سلطنت نشاندند؛ و ۲۵ سال از سال ۳۲ تا سال ۵۷ این ملّت، زیر یوغ حکومت تحمیلی و وابستهی پهلوی به انواع خفّتها، انواع فشارها، انواع سختیها مبتلا شد؛ آمریکاییها [این کار را] کردند. مستشاران نظامیشان ارتش ما را تصرّف کردند، عوامل اقتصادیشان سیاستهای اقتصادی خود را پیش بردند؛ علاوه بر اینها -اینها کارهای ظاهری و مشهود بود- کارهای غیر مشهودی کردند که هنوز تحلیلگران ما متأسّفانه نرسیدهاند که به حرکات غیر مشهودِ در جهت نابودی ثروتهای معنوی و انسانی ملّت ایران که از طرف آمریکاییها در ایران در این ۲۵ سال انجام گرفت، رسیدگی کنند؛ هنوز نتوانستهاند. اینها مسائلی است که جای تحقیق دارد و جای دنبالگیری دارد. ۲۵ سال اختناق، فشار بر ملّت ایران، ضایع کردن منابع انسانی این کشور، غارت منابع طبیعیِ این کشور، بدنام کردن ملّت ایران در میان ملّتهای مسلمان در منطقه، کارهایی بود که آمریکاییها در این مدّت کردند. چقدر انسانها کشته شدند، چقدر انسانها زندان رفتند، چقدر انسانها شکنجه شدند، در داخل کشور چه سیاستهای خائنانهای علیه ملّت ایران انجام گرفت که همه در سایهی حضور آمریکاییها و حضور دولت دستنشاندهی آمریکاییها در ایران [بود] و بهخاطر اعتمادی که آن روز، آن آقا از روی سادهاندیشی به آمریکا کرد. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان - 1393/05/01 عنوان فیش :مصادیق برخورد غربی ها با ملت ایران در نود سال اخیر کلیدواژه(ها) : تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, حمایت استکبار از عراق در جنگ تحمیلی, پشتیبانی آمریکا از رژیم بعثی عراق در جنگ, کودتای 28 مرداد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در کشور خود ما، برخورد غربىها و دستاندرکاران تمدن کنونى غرب در طول این صدسال اخیر، هشتاد نود سال اخیر، با کشور ما چگونه بوده. ما اینهمه تجربهى ضربه زدن از سوى غرب داریم. عدهاى هستند در کشور - روشنفکران غربگرا، غربزده، دلباختهى غرب - این تجربهها در مقابل چشم آنها است، [اما] از این تجربهها درس نمیگیرند. خب، آنها دیدند که غربىها رضاخان را آوردند بر این کشور مسلط کردند و دیکتاتورىِ عجیبوغریب رضاخانى، بهوسیلهى انگلیسها در این کشور برپا شد - آمدند یک عنصرِ قلدرِ بىمنطقِ بىاعتناى به اصالتهاى کشور را بر این کشور مسلط کردند - بعد هم در دههى ۲۰، همان قدرتها آمدند ایران را اشغال کردند، در واقع به یک معنا بین خودشان تقسیم کردند؛ همانها آمدند نفت را بردند و قراردادهاى ظالمانه را بر این کشور تحمیل کردند؛ همانها کودتاى بیستوهشتم مرداد را راه انداختند و یک دولت ملى را - که با همهى عیوبى که داشت بالاخره برخاستهى از آراء مردم بود - ساقط کردند و نابود کردند؛ همانها نهضت ملىِ نفت را به انحراف کشاندند و مجدداً سلطهى بر منابع طبیعى و مادىِ ما را به دست گرفتند؛ همانها در یک مدت طولانى، دیکتاتورىِ محمدرضا را بر این کشور تثبیت کردند و از آن با همهى وجود حمایت کردند؛ در دوران حکومت سىوچند سالهى محمدرضا بر کشور، چوب حراج به ثروت مادى و معنوى ما زده شد، پدر این ملت را در آوردند، در فقر نگه داشتند، در جهل نگه داشتند، فساد عمومى در تمام ارکان این کشور به راه انداختند، فرهنگ کشور را، دین مردم را، همه چیز را در واقع از بین بردند، این با پشتیبانى و حمایتِ همین دولتهاى غربى بود؛ در مقابلهى با انقلاب ملت ایران و حرکت عظیم ملت ایران، هرچه توانستند کارشکنى کردند؛ از صدام حسین حمایت کردند، دفاع کردند - با اینکه خودشان صدام را هم قبول نداشتند، اما چون صدام در مقابل جمهورى اسلامى بود، هرچه توانستند به صدام کمک کردند - همین غربىها، همین انگلیس، همین آمریکا، همین فرانسه: بمب شیمیایى دادند، امکانات گوناگون نظامى در اختیارش گذاشتند؛ خب اینها تجربههاى ما است. روشنفکر غربزده، چون دستگاه محاسباتىاش دستگاه اختلالیافتهاى است، از این تجربهها استفاده نمیکند، بهره نمیبرد، استنتاج درست نمیکند. مربوط به :بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان - 1392/08/12 عنوان فیش :ضربه خوردن مصدق و رژیم طاغوت از اعتماد به آمریکا کلیدواژه(ها) : محمد مصدق, کودتای 28 مرداد, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, کاپیتولاسیون, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : رویكرد استكباری كه آمریكاییها دارند و از دهها سال پیش تا امروز هم ادامه دارد، موجب شده است كه در ملّتهای دنیا یك احساس بیاعتمادی و بیزاری نسبت به دولت آمریكا بهوجود بیاید؛ این مخصوص كشور ما نیست؛ هر ملّتی به آمریكا اعتماد كرد، ضربه خورد؛ حتّی آن كسانی كه دوست آمریكا بودند. حالا در كشور ما دكتر مصدّق به آمریكاییها اعتماد كرد؛ برای اینكه بتواند خود را از زیر فشار انگلیسها نجات بدهد، به آمریكاییها متوسّل شد؛ آمریكاییها به جای اینكه به دكتر مصدّق كه به آنها حسن ظن پیدا كرده بود كمك كنند، با انگلیسها همدست شدند، مأمور خودشان را فرستادند اینجا و كودتای ۲۸ مرداد را راه انداختند. مصدّق اعتماد كرد، كتكش را [هم] خورد؛ حتّی كسانی كه با آمریكا میانهشان هم خوب بود و به آمریكا اعتماد كردند، ضربهاش را خوردند. روابط رژیم طاغوتی سابق با آمریكا خیلی صمیمی بود، در عین حال زیادهخواهیِ آمریكا آنها را هم به ستوه آورده بود؛ همین كاپیتولاسیونی را كه گفتیم - مصونیّت قضائی مأمورین آمریكا - تحمیل كردند بر آنها؛ آنها هم پشتوانهای جز آمریكا نداشتند، مجبور شدند قبول كردند. معنای كاپیتولاسیون این است كه اگر چنانچه یك گروهبان آمریكایی بزند توی گوش یك افسر ارشد ایرانی، كسی حق ندارد او را تحت تعقیب قرار بدهد. اگر یك مأمور خُردهپای آمریكایی در تهران به یك مرد شریف ایرانی یا به یك زن شریف ایرانی تعدّی بكند، كسی حق ندارد او را تحت تعقیب قرار بدهد؛ آمریكاییها میگویند حق ندارید، خودمان قضیّه را حل میكنیم؛ ذلّت یك ملّت از این بیشتر نمیشود. این را تحمیل كردند، دوستشان هم بود، به دوست خودشان هم رحم نكردند. همین محمّدرضا را بعد از آنكه از ایران فرار كرد و یك مدّت كوتاهی به آمریكا رفت، از آنجا بیرون كردند، او را نگه نداشتند؛ یعنی اینقدر هم به او وفاداری نكردند؛ اینجوری هستند. ملّتها و حتّی دولتها به آمریكا بیاعتمادند به خاطر همین رفتار و رویكردی كه در سیاست آمریكاییها هست. هركسی اعتماد كرد به آمریكا، ضربهاش را خورد. مربوط به :بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از کارکنان نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران - 1391/11/19 عنوان فیش :ضربه خوردن مصدق از آمریکا با وجود اعتماد به آنها کلیدواژه(ها) : مذاکره با آمریکا, کودتای 28 مرداد, تاریخ ملی شدن صنعت نفت, تاریخ جمهوری اسلامی بعد از رحلت امام خمینی(ره), تاریخ دشمنیهای ایران و امریکا, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, محمد مصدق, حمایت آمریکا از رژیم پهلوی, دشمنی آمریکا با انقلاب و نظام اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مذاكرهی با آمریكا مشكلی را حل نمیكند؛ كجا اینها به وعدههای خودشان عمل كردند؟ شصت سال است كه از 28 مرداد 32 تا امروز در هر موردی كه با آمریكاییها مسئولین این كشور اعتماد كردند، ضربه خوردند. یك روزی مصدق به آمریكاییها اعتماد كرد، به آنها تكیه كرد، آنها را دوست خود فرض كرد، ماجرای 28 مرداد پیش آمد كه محل كودتا در اختیار آمریكاییها قرار گرفت و عامل كودتا با چمدان پُر پول آمد تهران و پول قسمت كرد بین اراذل و اوباش كه كودتا را راه بیندازد؛ آمریكایی بود. تدبیر كار را خودشان هم اعتراف كردند، اقرار كردند. بعد هم حكومت ظالمانهی پهلوی را سالهای متمادی بر این كشور مسلط كردند، ساواك تشكیل دادند، مبارزان را به زنجیر كشیدند، شكنجه كردند؛ این مال آن دوره است. بعد از انقلاب هم در برههای مسئولین كشور روی خوشبینیهای خود به اینها اعتماد كردند، از آن طرف، سیاست دولت آمریكا، ایران را در محور شرارت قرار داد. مظهر شرارت شمایید؛ شما هستید كه در دنیا دارید شرارت میكنید، جنگ راه میاندازید، ملتها را میچاپید، از رژیم صهیونیستی حمایت میكنید، ملتهای بپاخاسته را در این ماجرای بیداری اسلامی تا هر جا كه بتوانید دچار سركوب میكنید و به استضعاف میكشید و بین آنها اختلاف میاندازید؛ شرارت متعلق به شماست؛ شأن شماست. ملت ایران را متهم كردند به شرارت؛ اهانت بزرگ. هر جا به اینها اعتماد شد، اینها این جوری حركت كردند. باید حُسن نیت نشان بدهند. عنوان مذاكره، پیشنهاد مذاكره با فشار سازگار نیست؛ راه فشار با راه مذاكره دوتاست؛ امكان ندارد كه ملت ایران قبول بكند كه زیر چكمهی فشار، زیر تهدید بیاید با طرف تهدید كننده و فشار آورنده مذاكره كند. مربوط به :بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان - 1391/08/10 عنوان فیش :تبیین حوادث سیزده آبان کلیدواژه(ها) : تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تسخیر لانه جاسوسی, ایستادگی مقابل استکبار, محمد مصدق, کودتای 28 مرداد, حمایت آمریکا از رژیم پهلوی, تاریخ ملی شدن صنعت نفت, تبعید امام خمینی(ره), دخالتهای آمریکا در ایران, فلسفه تاریخ, مبارزه تاریخی ملت ایران با آمریکا, تاریخ دشمنیهای ایران و امریکا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در مورد مسئلهی سیزده آبان كه در ادبیات نظام اسلامی ما به عنوان مبارزهی با استكبار نام گرفته است، حرفهای گفتنی بسیار است. مسئله فقط این نیست كه ما یك خاطرهی تاریخی را میخواهیم زنده نگه داریم یا به آن افتخار كنیم؛ مضامینی در دل این مسئله وجود دارد. شما میدانید كه سیزده آبان حامل سه حادثهی تاریخی است؛ تبعید امام در سال 43، كشتار دانشآموزان نوجوان در سال 57، و سرانجام تسخیر لانهی جاسوسی در سال 58. در هر سه حادثه، یك طرف ملت ایران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه یعنی امام بزرگوار است و مردم ایران؛ یك طرف قضیه هم دولت مستكبر آمریكاست. بنابراین یك مبارزهای بین نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و ملت ایران با این اعتقاد از یك طرف، و دولتمردان آمریكا و حكومت مستكبر آمریكا از طرف دیگر در جریان است. این مبارزه از كِی شروع شد؟ شما جوانها با نگاه تاریخی به مسائل كشور، باید روی این مسئله تأمل كنید. دو نكتهی اساسی در اینجا وجود دارد كه باید مورد بررسی قرار بگیرد: یكی اینكه این مبارزه از كجا شروع شد و چه مراحلی را طی كرد و به كجا رسید؟ دوم اینكه نتیجهی این مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتی با هم مبارزه میكنند، یكی باید پیروز باشد، یكی باید شكست بخورد. نتیجه چه شد؟ در این مبارزهی طولانی، كی پیروز شد؟ كی شكست خورد؟ در مورد سؤال اول كه مبارزه از كِی شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال 43 شروع شد؛ یعنی از سال 32 با كودتای 28 مرداد كه به وسیلهی آمریكائیها در ایران انجام گرفت و حكومت دكتر مصدق را سرنگون كردند. مأموران آمریكائی - كه اسم و رسم و نام و خصوصیاتشان كاملاً مشخص است، همه هم آنها را میشناسند، كتابها هم در این زمینه نوشته شده - رسماً آمدند ایران، با چمدانهای پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضی از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع كردند و كودتای 28 مرداد سال 32 را در اینجا راه انداختند و حكومت مصدق را سرنگون كردند. جالب این است كه بدانید حكومت مصدق كه به وسیلهی آمریكائیها سرنگون شد، هیچگونه خصومتی با آمریكائیها نداشت. او در مقابلهی با انگلیسیها ایستاده بود و به آمریكائیها اعتماد كرده بود؛ امیدوار بود كه آمریكائیها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانهای داشت، به آنها اظهار علاقه میكرد، شاید اظهار كوچكی میكرد. با این دولت، آمریكائیها این كار را كردند. اینجور نبود كه دولتی كه در تهران سر كار است، یك دولت ضد آمریكائی باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكباری اقتضاء كرد، آمریكائیها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و كار خود را كردند. عنصر اصلی كودتا در تهران، یك فرد آمریكائی بود؛ اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم كاملاً اطلاع دارم، در كتابها هم نوشتهاند. بعد كه كودتا را به ثمر رساندند و شاه را كه فرار كرده بود، به اینجا برگرداندند، شدند همهكارهی كشور؛ یعنی زمام اختیار كشور را در دست گرفت. تقریباً ده سال از این قضیه گذشت، حادثهی قیام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامی و مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی پیش آمد. یعنی اینها ده سال فشار آوردند، كتك زدند، زندان كردند، اعدام كردند، هر كار خواستند در این كشور كردند؛ بالاخره یك انفجاری در ده سال بعد از این قضیه در خرداد 42 اتفاق افتاد. اینجا هم طرف قضیه اگرچه حكومت ظالم طاغوت و حكومت پهلوی بود، اما آمریكائیها پشت سر این حكومت قرار داشتند؛ آنها بودند كه آن را تقویت میكردند و به وسیلهی او بر همهی امور كشور ما مسلط شده بودند. این مبارزه ادامه پیدا كرد تا سال 43؛ آمریكائیها ناگزیر شدند مستقیماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال 43 تبعید كردند. اینجا هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پیش ببرند و به خیال خودشان ملت ایران را مغلوب كنند؛ اما ملت ایران مغلوب نشد. بعد از سال 43 كه حكومت مطلقهی محمدرضا پهلوی به پشتیبانی آمریكائیها در كشور هزاران فاجعه آفرید و آمریكائیها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبی و تجاوز در ایران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ایران بردند، خوردند، پول گرفتند، شكنجه تعلیم دادند، هزاران جنایت در ایران كردند، بالاخره در سال 56 و دنبالهاش سال 57 این حركت عظیم ملت ایران به رهبری امام بزرگوار شروع شد. این دفعه، این مبارزه دیگر مبارزهای نبود كه امید پیروزی برای دشمن وجود داشته باشد. ملت ایستاد، مقاومت كرد، فداكاری كرد؛ مردانش، زنانش، حتّی دانشآموزانش در خیابانها كشته شدند؛ اما سرانجام در سال 1357 ملت ایران پیروز شد. یعنی در این مبارزهی طولانی از سال 32 تا سال 57 - در طول مدت بیست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن كه پیروز میدان شد، ملت ایران بود. انقلاب اسلامی پیروز شد، حكومت متكی به آمریكا سرنگون شد، حكومت پادشاهیِ طولانیمدتِ استبدادیِ خبیثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حكومت ملت ایران، حكومت انقلاب و نظام اسلامی بر سر كار آمد. از روز اول آمریكائیها شروع كردند به معارضه، به اخلال در كارها؛ مركز اخلال و مركز همهی توطئهها هم همین لانهی جاسوسی، یعنی سفارت آمریكا در تهران بود. ارتباط بگیرند، تهدید كنند، تطمیع كنند، قرار مدار بگذارند، انسانهای ضعیف را به خودشان جذب كنند، برای اینكه شاید بتوانند كاری انجام دهند؛ لیكن در سیزده آبان سال 58 دانشجوها به عنوان زبدهترین قشر مبارز ملت ایران، حركت تسخیر لانهی جاسوسی را انجام دادند. اینجا یك بار دیگر آمریكا در توطئههای خود در مقابل ملت ایران شكست خورد. سلسلهی شكستهای آمریكا ادامه پیدا كرد. در طول این سی و سه چهار سال - یعنی از سال 57 تا امروز - آمریكا به طور دائم در حال اخلال كردن است، برای اینكه شكست سال 57 را جبران كند. این شكست فقط شكست آمریكا در ایران نبود كه بگوئیم یك رژیم وابستهی به آمریكا در ایران از بین رفت و آمریكائیها را بیرون كردند، دستشان را قطع كردند؛ این شكست آمریكا در منطقه بود. امروز مردم این شكست را دارند میبینند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفریقا، حوادث این منطقهی عظیم عربی، با نفرتی كه ملتها نسبت به آمریكائیها پیدا كردهاند. آن روز كسی از آحاد مردم نمیتوانست با دقت این را ببیند؛ اما تئوریسینهای سیاسیِ آمریكائی میفهمیدند كه این انقلاب اگر بماند، اگر ریشه بدواند، اگر از خود بار و برگ صحیح و چشمگیری نشان بدهد، این حوادث پیش خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز علیه انقلاب به كار بردهاند. خب، حالا بعد از این مدت مبارزه، كی در این میدان پیروز شده؟ این خیلی مسئلهی مهمی است. از سال 32 تا الان كه نزدیك سال 92 هستیم - یعنی در طول حدود شصت سال - یك مبارزه بین ملت ایران از یك طرف، و دولت مستكبر آمریكا از طرف دیگر، به راه افتاده؛ این چیز كوچكی نیست، این خیلی حادثهی مهمی است. تا امروز كی پیروز این میدان است؟ این در خور تأمل است. وقتی ما فهمیدیم كه در اینجا آن كه پیروز شده است، اراده و تصمیم قاطع یك ملت همراه با ایمان و توكل به خداست، این درسی میشود برای همهی ملتها؛ این یك اصلی میشود در همهی تحولات تاریخی؛ فلسفهی جدید تاریخ، مبتنی بر اصول اسلامی، با نگاه كردن به این حادثه، به بار مینشیند، تدوین میشود و مورد قبول همه قرار میگیرد؛ و این واقعیت اتفاق افتاده است؛ یعنی ملت ایران در تمام این مدت و تا امروز، پیروز این میدان عظیم است. مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه - 1390/07/20 عنوان فیش :جدایی از مردم و مکر انگلستان؛ عامل انحراف مشروطیت و شکست نهضت ملی شدن نفت کلیدواژه(ها) : انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, کنارهگیری علما از نهضت مشروطیت, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, حضور مردم در صحنه, کودتای 28 مرداد, جدایی مردم از حکومتهای استبدادی, ملی شدن صنعت نفت, تاریخ ملی شدن صنعت نفت, تاریخ دشمنیهای ایران و امریکا, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مسئلهی اصلی ما، مسئلهی مردم است؛ حضور مردم، میل مردم، ارادهی مردم، عزم راسخ مردم. این را باید عرض کنیم؛ در همهی تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است. یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابستهی به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد. البته در تاریخ کشور ما جابهجائیهای قدرت، آمدن سلسلههای سلاطین و رفتن آنها، به مردم ارتباطی نداشته است؛ لیکن همین سلسلههای حکومتی و سلطنتیای که در طول تاریخ ما وجود داشتهاند، هر کدام از آنها که توانستهاند رابطهی خودشان را با مردم به یک نحوی محکم و گرم و دوستانه کنند، پایداریشان، موفقیتشان در ادارهی کشور و در عزت ملی بیشتر بوده است؛ هر کدام، از مردم منقطع شدند، همه چیز را از دست دادند؛ که نمونهی اتمّ آن، سلسلهی قاجار و سلسلهی منحوس پهلوی در این دورههای اخیر است. ما یک تجربهی مشروطیت را داریم در دوران نزدیک خودمان، و یک تجربهی ملی شدن صنعت نفت را. در این دو، مردم حضور داشتند، شرکت داشتند؛ عامل پیروزی هر دو نهضت، مردم بودند؛ ولی از مردم جدا شدند. در نهضت مشروطیت، انگلیسها با مکر و کلک خودشان، با حیله و خدعهی خودشان، آمدند بر امواج مشروطیت سوار شدند، مردم و رهبران مردمی را کنار زدند؛ مشروطیت سر از قلدری رضاخان درآورد. در قضیهی صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دههی 30 شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیتآور بود؛ لیکن دیری نپائید که از مردم جدا شدند، به مردم پشت کردند؛ کودتای آمریکائی آمد امور را قبضه کرد و کشور را مجدداً به استبداد کشاند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مخترعان جوان - 1384/01/30 عنوان فیش :نقش موثر آمریکایی در روی کار آمدن محمدرضا شاه پهلوی کلیدواژه(ها) : کودتای 28 مرداد, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, سیاستهای رژیم پهلوی, خیانت پهلویها, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : سالهاى متمادى گذشته و به این ملت و این هویت ملى ظلم شده؛ این را باید همهى ما دائماً در برابر چشم داشته باشیم. در طول زمان، حقیقتاً به ملت ما ظلم شده است. توانایى و استعدادى که امروز در شماها هست، در همهى دورهها در نسل جوان و مردان و زنان کشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انسانى احتیاج به تشویق، شناخت و تزریق روح اعتماد و امید دارد تا بتواند شکوفا شود. درست عکس این سیاست در دورههاى مختلف عمل شده. مقصر اصلى هم در این زمینه، حکومتها و سیاستها بودند؛ در این موضوع اصلاً نباید تردید کرد. بعضى مىفهمیدند دارند چه کار مىکنند؛ مثل اغلب مسؤولان در دوران پهلوى، که دانسته و شناخته این راه را رفتند؛ یعنى از بروز استعدادها جلوگیرى مىکردند. علت هم معلوم است؛ عقیدهى راسخ آنها این بود که ایرانى باید وابسته بماند. دشمنى آنها با نسل بااستعداد ایرانى، یک دشمنىِ طبیعى نبود. نه اینکه بخواهند واقعاً با اشخاص دشمنى کنند؛ نه، سیاستهاى قاهر و مسلط جهانى از آنها این را خواسته بود. شما ببینید حکومت پهلوى را چه کسى سرکار آورد؟ رضاخان را چه کسى در این کشور حاکم کرد؟ این که دیگر جزو نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه مىدانند که رضاخان را انگلیسىها در این کشور سرکار آوردند؛ همچنانکه وقتى احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمىخورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سرکار آوردند. این جزو بخشهاى واضح تاریخ معاصر ماست. کسانىکه آنها را سر کار آوردند، همانها سعى مىکردند با انواع سیاستهاى گوناگون، آنها را وابستهى به خودشان نگه دارند. وقتى نهضت مصدق در این کشور پیش آمد - که یک نهضت ملى بود - جایىکه بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسىها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسىها دیدند از عهدهى کار برنمىآیند، امریکایىها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسىها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به اینجا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعى، حکومت ملى را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوى بر کشور مسلط شد. این سیاستِ اینهاست؛ این چیز واضحى است و مدارک و اسناد و دستنوشتههاى آن امروز در دسترس همه قرار دارد. البته متأسفانه شما جوانها کمتر فرصت مىکنید به این چیزها مراجعه کنید؛ اما لازم دارید و باید بدانید. امروز اسم کسىکه رضاخان را در ایران سرکار آورد، مشخص است؛ اسم کسىکه محمدرضا را سر کار آورد، مشخص است؛ اسم کسى که به ایران آمد و پول آورد، مشخص است؛ نقشهیى که در امریکا طراحى شد و در اروپا اتاق عملیاتش تشکیل گردید، مشخص است؛ اینها نقشههاى واضح و مشخصى است که وزارتخانههاى امورخارجهى خود آنها اینها را منتشر کردهاند و امروز در اختیار همهى ماست. از استقلال و خودباورى ملت ایران، سیاستهاى زیادهخواه و دخالتجوى جهانى ضرر مىبردند. براى یک ملت، سم بزرگ عبارت است از وابستگى؛ و پادزهر این سم، عبارت است از خودآگاهى، استقلال فکرى، استقلال علمى، روى پاى خود ایستادن، خود را اداره کردن و خود را محتاج دیگران ندیدن. بنابراین، اینها باید این پادزهر را از دسترس این ملت دور نگه دارند؛ این طبیعى است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1382/08/23 عنوان فیش :حمایت آمریکا از رژیم دیکتاتوری در قضایای 15 خرداد و 17 شهریور کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, کودتای 28 مرداد, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, پشتیبانی آمریکا از رژیم بعثی عراق در جنگ, دموکراسی غربی, دموکراسی دروغین, دشمنی آمریکا با انقلاب و نظام اسلامی, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, قضیه هفده شهریور, تاریخ ملی شدن صنعت نفت, حمایت استکبار از عراق در جنگ تحمیلی, حمایت آمریکا از رژیم پهلوی, پشتیبانی آمریکا از رژیم بعثی عراق در جنگ, حمایت امریکا از کودتاها, دخالتهای آمریکا در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اظهارات مسئولان دولتِ استكباری امریكا نشان میدهد كه اینها در منطقهی خاورمیانه، علیه همهی ملتهای این منطقه مقاصد و نقشههایی دارند. این ایجاب میكند كه ملتهای منطقه بیدار شوند. رئیسجمهور امریكا راجع به وجود دمكراسی در این منطقه حرفهایی بر زبان آورده است كه اگر كسی نقش امریكا را در دفاع از قدرتهای مستبد در طول چهل، پنجاه سال گذشته- بعد از جنگ دوم به این طرف- بداند، از اینكه رئیسجمهور چنین رژیمی ادّعا كند متولّی دمكراسی است، شرمنده میشود كه چرا باید چنین حرف بیحساب و غلطی، اینطور با گستاخی و وقاحت بر زبان كسی جاری شود. اینها كسانی هستند كه سالهای متمادی از پلیدترین دیكتاتورها حمایت كردند. در كشور ما كودتای 28 مرداد را آمریكاییها بهراه انداختند و بیست و پنج سال سختترین و سیاهترین دیكتاتوری را در این كشور به وجود آوردند و قرص و محكم از آن حمایت كردند. هر فاجعهای كه بهوسیلهی آن رژیم در ایران صورت گرفت- مثل قضایای 15 خرداد و 17 شهریور كه در هركدام از این حوادث، تعداد كثیری از مردم غیر نظامی و مردم كوچه و خیابان بهدست عوامل مزدور رژیم كشته شدند- آمریكاییها جانب رژیم دیكتاتوری را گرفتند و علیه مردم حرف زدند؛ چه در قضیهی اوّل كه زمان «كِندی » بود، چه در قضیهی دوم كه زمان «كارتر» بود. از «صدّام حسین» كه امروز خود را نقطهی مقابل او به حساب میآورند، چه حمایتها كردند. امروز وضع آنها بهتر از گذشته نیست؛ همانطور است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستادهای نمازجمعه - 1381/05/05 عنوان فیش :ایجاد کودتای 28 مرداد در سایه اغتشاش و بیاعتمادی مردم به حکومت کلیدواژه(ها) : اغتشاشگری, اعتماد مردم به نظام اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, کودتای 28 مرداد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دشمن میخواهد در كشور هرج و مرج شود؛ بیایمانی باشد؛ بیاعتمادی به حكومت باشد و در سایهی این هرج و مرج و اغتشاش، یك دیكتاتوری مثل دیكتاتوریِ رضاخان را سرِ كار بیاورد؛ همان چیزی كه یك بار در اوایل این قرن در دورهی رضاخان و یك بار هم در 28 مرداد در ایران تجربه شد. 28 مرداد هم همینطور شد؛ گروهی از ایادی داخلی آنها تبلیغات و جنجال و هیاهو راه انداختند و اغتشاشگران به خیابانها ریختند. به دنبال آن، كنار زدن روحانیت و ناامیدی مردم و آمدن امریكا بود و دیكتاتوریِ سخت و سیاه دوران محمّدرضا آغاز شد. امروز میخواهند آن كارها را بكنند. البته مردم بیدارند و امروز آن روزها نیست. امروز، روزی نیست كه امریكا بتواند مثل 28 مرداد، یا انگلیس مثل دوران رضاخان عمل كند. جوانانی كه در این كشور برای دفاع از اسلام آماده هستند، این خانوادهها، این پدر و مادرها، این زن و مرد مؤمن و آگاه و غیور، امروز ملتی را تشكیل دادهاند كه اسوه و نمونهی ملتهاست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش - 1381/04/26 عنوان فیش :تصمیم گیری محمدرضا پهلوی با مشورت سفیر آمریکا کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, سلطه امریکا بر ایران پهلوی, محمدرضا پهلوی, سلطه امریکا بر ایران پهلوی, کودتای 28 مرداد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : رژیم امریكا - ما با مردم امریكا كاری نداریم؛ بحث رژیم و قدرت امریكاست - هنوز اشتهای سیریناپذیر خود را برای تسلّط بر این كشور از دست نداده است. هنوز به فكرند كه تسلّط بیست و پنج سالهی شوم و ننگین خود را كه از 28 مرداد سال 32 با شدّت شروع شد و تا انقلاب اسلامی در سال 57 ادامه داشت، داشته باشند. هنوز دستبردار نیستند و خواب خوشِ روزهایی را میبینند كه رئیس این مملكت - یعنی محمّدرضای خائن و فاسد - اگر میخواست تصمیمی بگیرد، تا با امریكاییها مشورت نمیكرد، آن تصمیم را نمیگرفت! حتّی دربارهی یك وزیر، یك نخستوزیر و یك اقدام بینالمللی، باید با سفیر امریكا مشورت میشد و او میگفت چه كار كنید. علیرغم ادّعای طرفداری از دمكراسی و آزادیخواهی ملتها كه مرتّب از لب و زبان مسؤولان امریكایی صادر میشود و میگویند ما طرفدار دمكراسی و حكومت مردمی و انتخاب هستیم، همین الان امید آنها بیشتر از همه به تفالههای رژیم فاسد پادشاهی است. هنوز كه هنوز است، از خاندان فاسد و وابستهی پهلوی قطع امید نكردهاند و دنبال همان فرمولها هستند. انتخاب و دمكراسی و مردمسالاری و امثال اینها كه بر زبان آنها جاری میشود، جزو حرفهایی است كه هیچ به آن باور ندارند. البته از آنها توقّعی نیست؛ آنها به ملت خودشان هم دروغ میگویند، چه توقّعی هست كه به ملت ایران راست بگویند و دروغ نگویند؟ مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1380/12/27 عنوان فیش :نقش آفرینی دولت امريكا در سرنگونی چهل دولت مستقل از سال 1945 تا امروز کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران بعد از فروپاشی شوروی و سلطه آمریکا, نظام سلطه, قدرتهای سلطه گر, استکبار, سیاههی جنایات امریکا, نظم نوین جهانی, دنیای تک قطبی, عملکرد استکبار, نظام سلطه, سلطه طلبی, قدرتهای سلطه گر, دخالتهای آمریکا, حمایت امریکا از کودتاها, کودتای 28 مرداد, عملکرد استکبار, استکبار جهانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن روزی كه بعد از فروپاشی اردوگاه كمونیزم، رئیس جمهور وقت امریكا نظم نوین جهانی را اعلام كرد، هدف استكباریِ دیرین امریكا را آشكار كرد؛ ما فیالضّمیر خودش و دستگاه سیاستگذار امریكایی را نشان داد و آشكار كرد. البته این مخصوص آن روز نبود؛ از دهها سال پیش تصمیم گرفتند و اعلان كردند كه اجازه نخواهند داد هیچ قدرت دیگری وارد امریكای لاتین شود. امریكای لاتین به عنوان یك منطقهی اختصاصی دولت ایالات متحده امریكا به حساب آمد. بعد بتدریج این به همهی دنیا توسعه داده شد؛ منتها این را به عنوان یك هدف اعلامشده ذكر نمیكردند و بر زبان نمیآوردند. بعد از آنكه احساس كردند در مقابلشان رقیب بزرگی مثل شوروی وجود ندارد، این هدف را تقریباً بهصراحت اعلام كردند: دنیای تك قطبی؛ نظم نوین جهانی با یك قدرت واحد و مسلّط بر همهی عالم. هدفی كه برنامههای كاری امریكا در طول این دهها سال گذشته، همه همین را نشان میدهد. هدف، گسترش سلطهی نظامی و به دنبال آن، سلطهی سیاسی و اقتصادی است؛ و تماماً در جهت منافع كمپانیهایی كه در واقع سیاست دولت امریكا را آنها تعیین میكنند؛ جهتگیریها را آنها به وجود میآورند. اینها واقعیّاتی است كه بشرِ امروز اگر این واقعیات را بداند، بهموقع تصمیم خواهد گرفت. انسانها اگر بفهمند در دنیای آنها چه میگذرد، قدرت تصمیمگیری و موضعگیری دارند. آحاد ملتها كارهای بزرگی میتوانند انجام دهند. به من آماری دادند كه دولت امریكا از سال 1945 تا امروز در سرنگونی چهل دولت مستقل، كه تابع امریكا نبودند، نقش ایفا كرده و در بیست و چند مورد دخالت نظامی داشته است! این دخالتها بدون استثناء با كشتار عمومی و با فجایع بزرگ همراه بوده است. البته در مواردی موفّق شده و در مواردی هم ناكام مانده و موفّق نشده است. آنچه كه در ذهن خود ماست و از یاد ماها دور نیست، مثالهای روشنی است؛ از جمله بمباران اتمی ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم، كه آقای رئیس جمهور اشاره كردند؛ مثال ویتنام، آن جنگهای خونین، آن فجایع فراموش نشدنی كه بالاخره هم با ناكامی امریكا تمام شد؛ مثال شیلی؛ مثال خود ایران در كودتای 28 مرداد - كه مأمور امریكایی به تهران آمد و مشغول برنامهریزی و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان این موضوع را اعلام كردند و اسنادش نیز منتشر شد كه الان در دسترس همه است - و همچنین در جاهای متعدّد دیگر. عامل همهی اینها، كمپانیهای بزرگ اقتصادی، سردمداران مالی بزرگ امریكا، احزاب اقتدارطلب، دستجات پُرنفوذ صهیونیستی، شخصیتهای معیوب از لحاظ فكری و اخلاقی - كه در رأس كارها هستند - میباشند. این پروندهی بسیار سنگین و گذشتهی بسیار ننگینی است. اینها چیزهای كوچكی نیست. برای اینها نابودی انسانها مهم نیست، نابودی ثروتها مهم نیست، نابودی عدالت مهم نیست، فاجعههای بشری مهم نیست؛ این مسائل هیچ كدام مانع سر راه اینها محسوب نمیشوند. البته برای حفظ ظاهر، امكانات فراوان تبلیغی و رسانهای را هم در اختیار دارند. تعبیر كردند به «صدای بلندتر»، تعبیر درستی است. سعی میكنند با صدای بلندتری فضای دنیا را آنطور تنظیم كنند كه این فاجعهآفرینی را بپوشاند؛ چهرهی آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردمسالاری و دموكراسی، طرفدار حقوق بشر نشان دهد. مربوط به :بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل - 1380/08/20 عنوان فیش :نقش برجسته آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران کلیدواژه(ها) : سید ابوالقاسم کاشانی, آشنایی با تاریخ, ملی شدن صنعت نفت, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, قیام سی تیر, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, کودتای 28 مرداد, مبارزات ضد استعماری علما, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, کنارهگیری علما از نهضت مشروطیت, عبرتهای تاریخ, جدایی دین از سیاست, مایوس شدن مردم, جدایی سیاست از روحانیت, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, قیام سی تیر, تجربیات انقلاب اسلامی, نقشه دشمن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آیةاللَّه کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمیپیوست. من به جوانان عرض میکنم، با تاریخ گذشتهی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت میگیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والاّ حمایت مردم جلب نمیشد. کسی مصدّق را نمیشناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمیدانست؛ تودههای عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمیکردند. مرحوم آیةاللَّه کاشانی وارد میدان شد. سابقهی این مرد را، علما میشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیلهی قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند هیچگونه موضعگیریای - حتّی موضعگیری زبانی - را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنبالهی جنگ بینالملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت میداد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند! البته قبلاً او را در قلعهی فلکالافلاک خرمآباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که میگفتند مرحوم آقای کاشانی در آنجا زندانی بود، از نزدیک دیدم. وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همهی دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. بعد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی به عنوان نمایندهی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد. نمایندگان مرحوم آیةاللَّه کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت میکردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نمایندهی مرحوم آیةاللَّه کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب میکرد که هیچ عامل دیگری نمیتوانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال 1329 شمسی - یعنی پنجاه و یک سال قبل که شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است - مردم طرفدار ملیشدن صنعت نفت ایران شدند و علیرغم اینکه محمدرضا موافق نخستوزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخستوزیر شد. اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمیآورد، او نخستوزیر نمیشد. بعد در سال 1331 که ضدّ حملهی دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخستوزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیةاللَّه کاشانی بود. اینها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیدهاند و از قضایای آن خبر دارند و بهروشنی میدانند چه گذشته است؛ لیکن عدّهای عمداً اینها را کتمان میکنند و نمیگذارند این حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است. وقتی شاه، قوامالسلطنه را به جای مصدّق به نخستوزیری انتخاب کرد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی در مقابل قوامالسلطنه اعلامیه داد؛ مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوامالسلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخستوزیر بماند. اصلاً مگر میشد در مقابل امواج عظیم مردم که آیةاللَّه کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوامالسلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد. انگلیسیها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفادهی غاصبانه میکردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت میبردند و دربار سلطنت هم برای اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسیها همکاری میکرد. اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمهی اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم کاشانی. بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض میکنم و این مطلبی است که میخواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیةاللَّه کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیةاللَّه کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصلهی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیةاللَّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت - همهی این نامهها موجود است - و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیةاللَّه کاشانی - وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است. شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آنجا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد؛ والّا مظفرالدین شاه کسی نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علمای بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنکه مشروطیت به وجود آمد، جمعی از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامهها و روشهای خود، کاری کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتوری سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانهای دارد. من از اینکه میبینم جوانان ما از این قضایا بیاطّلاعند، رنج میبرم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب میشود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض میشود. شما میبینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان مینشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه میکنند تا روشهای او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیهی مهم قبل از انقلاب اسلامی با امریکا و انگلیس روبهرو شده است. یک قضیه، قضیهی مشروطیت است؛ یک قضیه، قضیهی نهضت ملی شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آنها ترفندی زدند و ملت ایران را از لذت بردن از پیروزی خود محروم کردند و یک دیکتاتوریِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند. ماجرای سوم، ماجرای انقلاب اسلامی بود که امام هشیاری بهخرج داد و نگذاشت. عدّهای اوّلِ انقلاب به تلقینِ همان دشمنان، تبلیغ میکردند که بسیار خوب، امام آمد، انقلاب را پیروز کرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهوری اسلامی تشکیل شد؛ کار امام دیگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و کارهای خود باشد! معنایش این بود که همان کاری که در مشروطیت شد، در انقلاب اسلامی هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤمن، مبارزان آبدیدهای که تجربههای تاریخی را داشتند و بزرگان سیاستمدار انقلاب که میفهمیدند چه میکنند و دشمن از کدام منفذ ممکن است هجوم و حملهای دوباره به این کشور بکند، ترفند دشمن را فهمیدند. قانون اساسی تدوین شد و امام بزرگوار در همهی جریان کار، بر استحکام این پایه اشراف و نظارت داشت. در طول این مدت، مردم در کنار حقایق دینی و پرچمداران معرفت دینی باقی ماندند. جوانان ما به جای اینکه طبق خواستهی دشمن، به حقایق و زیباییهای معرفت دینی و به برجستگیهای اسلامی که پرچم عدالت را در دنیای امروز بلند کرده است، پشت کنند، از همهی قشرهای دیگر آگاهانهتر و با اصرار بیشتر، پرچم اسلام و اسلامخواهی را در کشور برافراشته و به دست گرفتهاند. مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمی دشمن، در انقلاب اسلامی تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایی دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس شدن مردم از تحوّلی که به وجود آمده است؛ مثل مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت. مأیوس شدن مردم موجب میشود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدید آمدن یک دیکتاتوری ظالمانه و بیرحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتی که دین نقشی نداشته است، راحت توانستهاند این فرمول را پیاده کنند: مردم را مأیوس کنند؛ آنها را از صحنه دور کنند؛ در غیاب آنها هر کاری که میخواهند بکنند و عوامل مورد نظر خود را سر کار بیاورند. در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی نتوانستند این کار را بکنند؛ نتوانستند عنصر دین را از اساس حکومت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی جدا کنند؛ نتوانستند مردم را مأیوس کنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هیچ تحرّک واقعی و حقیقی را در کشور ما ندارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :نقش بخش هنری سیا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کلیدواژه(ها) : سینما, سینمای غرب, کودتای 28 مرداد نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : چند روز پیش سندى از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امریکا درباره جریان کودتاى 28 مرداد را ترجمه کرده و براى من آوردند. ... آن بخش مورد توجّه من این است: «کیم روزولت» مىگوید وقتى ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پُر از مقالههایى که نوشته شده بود و باید ترجمه مىشد و در روزنامهها به چاپ مىرسید، و نیز کاریکاتورهایى را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سى. آى. اىِ امریکا براى ساقط کردن حکومتى که با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمین نمىکرد؛ حکومتى که به آراء مردم متّکى بود - برخلاف همه حکومتهاى دوران پهلوى، این یک حکومت ملى بود که قانونى و با آراء مردم بر سر کار آمده بود - تحت عنوان اینکه ممکن است پشت پرده آهنین شوروى برود، از همه ابزارها - از جمله از ابزار هنر - علیه آن استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستى که هم به درد اینها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهاى آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنرى سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند! اتفاقاً دو، سه سال پیش نیز ایتالیاییها کتابى نوشتند که به فارسى هم ترجمه شده است؛ آنجا هم به وجود بخش هنرى سازمان سیا و فعّالیتهاى گوناگونش اشاره شده است. سیاست، اینگونه از هنر استفاده مىکند. شما در اینجا مىخواهید چه کار کنید؟ مربوط به :بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر - 1379/12/09 عنوان فیش :نقش موثر روزنامه های شیلی در براندازی دولت سالوادور آلنده کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, کودتای 28 مرداد, آزادی مطبوعات, مطبوعات نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من معتقدم که نظارت بر مطبوعات، یک وظیفه و یک کار لازم است. این مُرّ قانون اساسى و قانون مطبوعات و قانون عادى هم هست. بدون نظارت، یقیناً خواستهها و مصالح ملى از مطبوعات تأمین نخواهد شد. بعضى افراد خیال مىکنند که افکار عمومى، منطقه آزاد و بى قید و بندى است که هر کار خواستند، با آن بکنند! افکار عمومى موش آزمایشگاهى نیست که هرکس هر کار خواست، بتواند با آن بکند. با تحلیلهاى غلط و شایعهسازى و تهمت و دروغ، به ایمان و عواطف و باورها و مقدّسات مردم آسیب مىزنند. این که درست نیست. بنابر این نظارت لازم است تا این کارها نشود. این یک وظیفه است و اگر انجام نگیرد، جاى سؤال دارد که چرا انجام نمىگیرد. چه کسى موظف است ؟ در درجه اوّل دستگاههاى دولتى و بعد دستگاههاى قضایى. اگر دستگاههاى دولتى وظیفه خود را انجام دهند، نوبت به دستگاه قضایى نمىرسد. اگر دستگاههاى دولتى به هر دلیلى نتوانستند کارى را که بر عهده آنهاست، انجام دهند، قاضى باید وارد میدان شود. قاضى هم مثل داور است؛ از قاضى نباید انتظار داشت که حکم نکند. یک داور در میدان ورزش، به بازیکن خطا کار تذکّر مىدهد و اخطار مىکند. اگر تذکّر فایدهاى نکرد، به او کارت زرد نشان مىدهد. اگر فایدهاى نکرد، کارت قرمز نشان مىدهد. آن کسى که به او تذکّر مىدهند، اما قانع نمىشود و عمل نمىکند؛ دوباره تذکّر مىدهند. فایدهاى نمىکند؛ کارت زرد نشان مىدهند. فایدهاى ندارد؛ طبیعى است که قانون کارت قرمز به او نشان مىدهد. چارهاى نیست. از قاضى اصلاً نباید شِکوه داشت. کسى که غیر مسؤولانه مىخواهد هدایت افکار مردم را به دست گیرد، صلاحیت این کار را ندارد. افکار عمومى باید با مطبوعات هدایت شوند. اگر کسى غیر مسؤولانه و خداى نکرده مغرضانه بخواهد این هدایت را در دست گیرد، یقیناً خطا خواهد کرد. هیچکس به راننده مست و خواب آلوده اجازه رانندگى نمىدهد. اگر اجازه رانندگى هم بدهند، شما سوار ماشین او نمىشوید. کسى که قلم به دست مىگیرد، باید تقوا، صداقت، عفاف و انصاف نسبت به دیگران جزو طبیعت ثانوىاش بشود. من در صحبتى که اوایل امسال کردم، گفتم که بعضى از روزنامهها پایگاه دشمنند. بعضى افراد تعجب کردند! من اخیراً شنیدم که اسناد سازمان سیا در خصوص نقش آن سازمان در مطبوعات قبل از 28 مرداد منتشر شده است. البته من خودم آن را ندیدم؛ اما آنچه که نقل کردند، بسیار جالب است. نشان مىدهد که چه روزنامههایى با پول و هدایت و تغذیه سازمان سیا براى زمینهسازى کودتاى 28 مرداد در همین تهران پخش مىشد. البته در جاهاى دیگر هم نمونههایش را دیدهایم: در شیلىِ دوران سالوادور آلنده، یکى از نقشهاى مهم را روزنامهها داشتند؛ براى این که حکومت دو ساله آلنده را ناموفّق جلوه دهند و تمام افکار را علیه او بسیج کنند و بالاخره آن بلا را بر سرش بیاورند. البته آن روز کسى اعتراف نکرد؛ اما بعد همه فهمیدند که چه کسانى بودهاند و آنهایى که بر سرِکار آمدند، انگیزههایشان چه بود و از کجا دستور گرفته بودند و آنهایى که زمینهسازى کردند، چه کسانى بودند. نمىشود صبر کرد تا فاجعه اتفاق بیفتد، بعد آن را کشف بکنیم. امروز باید دید و با چشم باز حرکت کرد. مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم - 1379/07/14 عنوان فیش :نمونه هایی از تسلط بیگانگان بر ایران در عصر مشروطه و دوران پس از آن کلیدواژه(ها) : نفوذ بیگانگان در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, انقلاب مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, انحراف مشروطه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, نفوذ بیگانگان در ایران, کودتای 28 مرداد, بر سرکار آمدن محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كشور ما هرگز استعمار نشد؛ یعنی بیگانگان نتوانستند به این كشور بیایند و یك حكومت غیر ایرانی - حكومت مثلاً انگلیسی؛ چون انگلیسیها اینجا مسلّط بودند - تشكیل دهند. ملت ایران این را اجازه نداد؛ اما هرچه توانستند - در آنجایی كه میتوانستند و در دورانی كه قادر بودند - نفوذ خودشان را در ایران توسعه دادند. من چهار نمونه را از تاریخِ نزدیكِ خودمان تاریخ صد سال پیش به این طرف به شما عرض كنم. این چهار نمونه به ما نشان میدهد كه وقتی یك قدرت بیگانه بر دستگاههای سیاسی و فرهنگی یك كشور مسلّط شود، بر سر آن كشور و آن ملت چه میآید. یك نمونه، نمونهی مشروطیت است. میدانید، دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام كردند، دلسوزان جامعه قیام كردند؛ پیشرو آنها هم علمای دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیتاللّه آخوند خراسانی؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضل الله نوری، مرحوم سید عبد الله بهبهانی، مرحوم سید محمّد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانهی اینها هم دستگاه حوزهی علمیه در نجف بود. اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند كه در ایران عدالت برپا شود؛ یعنی استبداد از بین برود. وقتیكه جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادی داشت و از عواملی در میان روشنفكران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهی خودش را به اینها القاء كرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدّهای از روشنفكران بودند. حقّ آنها نباید ضایع شود؛ لیكن یك عدّه روشنفكر هم بودند كه مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب میشدند. باری؛ مشروطه، قالب و تركیب حكومتیِ انگلیس بود. این روشنفكران به جای اینكه دنبال دستگاه عدالت باشند و یك تركیب ایرانی و یك فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر كار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه این نهضت عظیم مردم كه پشت سرِ علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود، بعد از مدّت بسیار كوتاهی منتهی به این شد كه شیخ فضل الله نوری را كه این شهید بزرگوار همینجا مدفون است در تهران به دار كشیدند. اندك زمانی بعد، سید عبد الله بهبهانی را در خانهاش ترور كردند. بعد از آنهم سید محمّد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شكلی كه خودشان میخواستند برگرداندند؛ مشروطهای كه بالاخره منتهی به حكومت رضاخانی شد! نمونهی دوم، خودِ حكومت رضا خان است. انگلیسیها قراردادی را با دولت قاجاریه در میان گذاشتند كه براساس آن قرارداد، تمام مسائل مالی و تمام مسائل نظامی كشور ایران در قبضهی انگلیسیها قرار میگرفت. مرحوم سید حسن مدرّس، آن عالم آگاه، با این قرارداد مخالفت كرد و نگذاشت این لایحه در مجلس شورای ملیِ آن روز تصویب شود. بعد كه انگلیسیها از اینجا محروم شدند و دیدند نمیشود اینطوری عمل كرد، به فكر تازهای افتادند. فهمیدند باید در ایران یك دیكتاتور را بر سرِ كار بیاورند تا امثال مدرّسها را قلعوقمع كند؛ با مردم با كمال خشونت رفتار كند؛ خواستههای انگلیس را اعمال كند. لذا رضا خان را بر سرِ كار آوردند. ماجرای به سلطنت رسیدن رضا خان در ایران، یكی از ماجراهای بسیار عبرتانگیز تاریخ ماست. ماجرایی است كه همهی جوانهای این كشور، امروز باید بدانند. هرجومرج قبل از رضا خان، به وسیلهی مشت پولادین رضا خان و با كمك دولت انگلیس از بین رفت و یك نظم تحمیلی و استبدادی در كشور به وجود آمد كه پنجاه و پنج سال ادامه پیدا كرد. نفوذ انگلیس در دستگاههای سیاسی و فرهنگی كشور ما، مردم را تحت فشار قرار داد. نمونهی سوم، نمونهی شهریور 1320 است كه رضا خان به وسیلهی حامیان قبلی خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت. محمّد رضا را بر سرِ كار آوردند؛ با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها! هر كاری آنها میخواستند، انجام میداد؛ دیگر احتیاج به استعمار نبود! وقتیكه یك خائن ایرانی حاضر است در مقابل كمكِ بیگانه، بر ملت ایران سلطنت و حكومت كند و خواستهی آن بیگانه را در ایران اعمال نماید، دیگر چه لزومی دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟ این كار را كردند. بعد، نمونهی چهارم پیش آمد. و آن مرداد سال 1332 هجری شمسی بود. بعد از آنكه حكومت مصدّق را سرنگون كردند البته قبلًا مرحوم آیتاللّه كاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی كردند، كنار زدند و با بیتدبیریهایی كه انجام گرفت كنار گذاشتند باز سرِ كار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، كودتای 28 مرداد را به وجود آورند و محمّد رضا را كه از ایران فرار كرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حكومت دیكتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا كرد. این چهار مقطع است؛ اینها همه عبرتانگیز است. یك ملت وقتی اجازه بدهد كه یك قدرت بیگانه در دستگاههای سیاسی او یا در دستگاههای فرهنگی او نفوذ كند، سرنوشت این ملت همین است. مربوط به :بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران - 1377/02/22 عنوان فیش :کنارگیری روشنفکران از نهضت پانزده ساله اسلامی در ایران کلیدواژه(ها) : روشنفکری در ایران, تاریخ روشنفکری در ایران, عملکرد روشنفکران غربزده در ایران, نهضت پانزده خرداد, کودتای 28 مرداد, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در جریان مسائل عظیم کشور، روشنفکران با همین خصوصیات [مخالفت با مذهب و دین، علاقهمندى به سنن غربى وبىاعتنایى به سنّتهاى بومى و فرهنگ خودى ] حضور داشتند؛ اما در حاشیه. در قضیه 28 مرداد، هیچ مبارزه حقیقى از جانب روشنفکران صورت نگرفت. البته 28 مرداد نسبت به زمان ما، خیلى قدیمى و دور از دسترس است؛ لیکن شدّت عمل رژیم پهلوى در قضیه 28 مرداد، با روشنفکرانى که احیاناً به دکتر مصدق یا نهضت ملى علاقهاى هم داشتند، کارى کرد که بهکل کنار رفتند و هیچ مبارزه حقیقى از طرف مجموعه روشنفکر صورت نگرفت؛ در حالى که وظیفه روشنفکرى ایجاب مىکرد که به نفع مردم و به نفع آینده آنها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند؛ اما این کارها انجام نگرفت. بعد به قضیه پانزده خرداد مىرسیم که بزرگترین حادثهاى بود که در قرن حاضر در کشور ما، میان مردم و رژیم حاکم اتفاق افتاده بود. در پانزده خرداد، سخنرانى امام رضواناللَّهعلیه در قم و در روز عاشورا، آنچنان ولولهاى ایجاد کرد که یک شورش عظیم مردمى، بدون هیچ گونه رهبرى مشخّصى در تهران، فردا و پسفرداى آن روز به راه افتاد. اسنادى هم چاپ شده که نشاندهنده مذاکرات هیأت دولت براى مقابله با این حادثه در همان روزهاست. شما ببینید، آن سخنرانى و آن حضور مردم، چه زلزلهاى به وجود آورده بود. حرکت امام، با قویترین شکلى که ممکن بود انجام گیرد، انجام گرفت و مردم را به حرکت درآورد. بعد هم سربازان رژیم به خیابانها آمدند و مردم را به گلوله بستند. چند هزار نفر - که البته آمار دقیقش را هرگز ما نتوانستیم بفهمیم - در این ماجرا کشته شدند و خونها ریخته شد. آل احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» مىگوید: روشنفکران ایرانى ما - به نظرم چنین تعبیرى دارد - دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنى لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همینهایى که شعر مىگفتند، قصّه مىنوشتند، مقاله مىنوشتند، تحلیل سیاسى مىکردند؛ همینهایى که داعیه رهبرى مردم را داشتند؛ همینهایى که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایاى اجتماعى، وقتى آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظرى مىکنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! این قدر اینها از متن مردم دور بودند و این دورى همچنان ادامه پیدا کرد. گاهى نشانههاى خیلى کوچکى از آنها پیدا مىشد؛ اما وقتى که دستگاه یک تشر مىزد، برمىگشتند مىرفتند! یکى از نمونههاى جالبش، آدم معروفى بود که چند سالى است فوت شده است - حالا نمىخواهم اسمش را بیاورم؛ کتابش را مىگویم؛ هر کس فهمید، که فهمید - این شخص، قبل از انقلاب نمایشنامهاى به نام: «آ باکلاه، آ بىکلاه» نوشته بود. آن وقتها ما این نمایشنامه را خواندیم. او نقش روشنفکر را در این نمایشنامه مشخّص کرده بود. در آن بیان سمبلیک، منظور از «آ بىکلاه» انگلیسیها بودند و منظور از «آ باکلاه»امریکاییها! در پرده اوّل، نمایشنامه نشاندهنده دوره نفوذ انگلیسیها بود و در پرده دوم، نشاندهنده دوره نفوذ امریکاییها و در هر دو دوره، قشرهاى مردم به حسب موقعیت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر - که در آن نمایشنامه «آقاى بالاى ایوان» نام دارد - بهکل برکنار مىماند! مىبیند، احیاناً کلمهاى هم مىگوید، اما مطلقاً خطر نمىکند و وارد نمىشود. این نمایشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز براى دانشجویان و جوانان صحبت مىکردم؛ این کتاب به دست ما رسید، من گفتم که خود این آقاى نویسنده کتاب هم، همان «آقاى بالاى ایوان» است! در حقیقت خودش را تصویر و توصیف کرده است؛ بهکلّى برکنار! بنابراین، بدترین کارى که ممکن بود یک مجموعه روشنفکرى در ایران بکند، کارهایى بود که روشنفکران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامى انجام دادند؛ بهکل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودى، تعداد خیلى معدودى وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتّى شاگردان و دوستان و علاقهمندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلى دورادور حرکتى کردند. زندانها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبهها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سالهاى متمادى، بیشترین تعداد زندانیان را، زندانیان مربوط به نهضت امام تشکیل مىدادند؛ چون تلاششان، تلاشى بود که دستگاه را به ستوه مىآورد. این چهرههاى معروفى که همه مىشناسید، زندان رفتند و ساعتهاى متمادى زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه! البته بعضى از اینها که به خاطر چیز مختصرى به زندان مىافتادند، تقریباً به فوریت به توبهنامه مىرسیدند! الان در میان همین چهرههاى معروفى که مىخواهند عامل ارتجاع روشنفکرى در زمان ما شوند - که بعد عرض مىکنم - کسانى بودند که در زندان نامه مىنوشتند و التماس و گریه مىکردند! ما اینها را کاملاً از نزدیک مىشناسیم؛ خودشان هم مىدانند که ما آنها را مىشناسیمشان؛ اما جوانان اینها را نمىشناسند. آن مجموعه آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد که یک قشر غیر قابل اعتماد براى رهبرى فکرى مردم است. البته یکى، دو سال به انقلاب، حرکتى به وجود آمد. این حرکت هم به این شکل بود که موج نهضت، با بار معرفتى و اعتقادى خودش، وارد محافل گوناگون شد. خیلیها بودند که به اسلام اعتقاد نداشتند؛ اما به برکت نهضت، به اسلام اعتقاد پیدا کردند. خیلى از دختران بودند که به حجاب هیچ اعتقادى نداشتند؛ اما در دوران نهضت، بدون اینکه کسى به آنها حتّى یک کلمه بگوید، خودشان باحجاب شده بودند؛ یعنى نهضت امام، نهضت اسلامى، با گسترش خودش، با اوج خودش، با کربلایى شدن خودش، هرچه بیشتر تلفات مىداد، هرچه بیشتر شهید مىداد، هرچه بیشتر فدایى مىداد، طرفداران بیشتر و پیام گستردهترى پیدا مىکرد. هرچه پیام انقلاب پیش مىرفت، پیام نهضت هم که همان پیام دین و پایبندى به اصول و معارف اسلامى بود، گسترش پیدا مىکرد و البته مجموعهاى را هم شامل شد. اینها - اشخاص مشخصى که البته من نمىخواهم اسم بیاورم - وارد میدان شدند، تا انقلاب شد. مربوط به :بیانات در مراسم فارغالتحصیلی و اخذ سردوشی در دانشگاه هوایی - 1369/08/28 عنوان فیش :انقلاب اسلامی؛عامل توقف دخالت آمریکا در ایران کلیدواژه(ها) : کودتای 28 مرداد, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, ماجرای طبس, دخالتهای آمریکا در ایران, استحکام نیروهای مسلح نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما باید نیروهای مسلح خودمان را هرچه بیشتر و با کیفیتتر و عمیقتر تقویت کنیم و این کار را خواهیم کرد. ابرقدرتها - و امروز بهطور مشخص امریکا - به این اکتفا نمیکنند که حولوحوش خانهی خود، در گرانادا و پاناما و امثال آن دخالت کنند؛ دخالت را به مناطق دوردستی مثل خلیجفارس هم کشاندند؛ اگرچه این اولین بارشان نبود. اولین باری که دخالت نظامی در این مناطق انجام گرفت، سال 1359 بود که نیروهای امریکا به فرمان رئیسجمهور دمکرات، به قصد اینکه خود را به تهران برسانند، به طبس حملهی نظامی کردند. البته از همان نیمهی راه، جسدهای سیاهشده و جزغاله شدهشان برگشت! عجیب است! کشور عزیز و ملت بزرگ و منطقهی تاریخی ما، آزمایشگاه چه تجربههای بزرگی است. اتفاقاً اولین باری هم که امریکاییها، دخالت مستقیمی در اجرای یک کودتای نظامی در یک کشور کردند، در 28 مرداد 1332 بود که آن کودتای ننگین را مستقیماً با پول و عوامل و نقشه و نیروهای نظامی و شبه نظامیشان در تهران به راه انداختند. متأسفانه در آن روز، غفلتها موجب شد که توطئهی امریکاییها به نتیجه برسد. اما تمام شد و انقلاب اسلامی، درِ همهی این تجاوزها و پُرروییها و خباثتهای نسبت به ایران را روی دشمنان بسته است و شجاعت و کاراییهای شما و حضور ملت، باید برای همیشه این در را بسته بدارد. اینها آمدند، خلیج فارس را هم مشمول تجاوزها و دخالتها و کارهای غلط و ناشایست خودشان کردند. ما با این تجربه و تجربههای دیگر، لازم است نیروهای مسلح را تقویت کنیم؛ تقویت با ابزار مدرن و پیشرفته، تقویت با نگهداری و خودکفایی، تقویت با سازندگیها در درون نیروهای نظامی و سازمان صنایع دفاع، تقویت با دانش - کاری که شما در اینجا میکنید - تقویت با تجربه و آزمایش و تمرین دایمی و مستمر، تقویت با ایمان که پشتوانهی همهی آنهاست. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1368/10/06 عنوان فیش :مصداق قلدری آمریکا در دنیا کلیدواژه(ها) : نظام سلطه, استکبار, کودتای 28 مرداد, دخالتهای آمریکا, حمایت آمریکا از رژیم پهلوی, دخالتهای آمریکا در ایران, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استکبار، یعنی گردن کلفتی و قلدری و آدمکشی و شرم نکردن و ابا نکردن و تجاوزِ توأم با وقاحت و سر را بالا گرفتن و سینه را سپر کردن. نظامی که امروز قدرتهای مقتدر عالم دارند، نظام استکباری است. امریکا وارد یک کشور دیگر میشود و با مردم آن کشور میجنگد. مردم با امریکا جنگیدند؛ بحث بر سر زید و عمرو نیست. مردم مایل نبودند که امریکا وارد کشورشان بشود و آنها را بکشد و خانههایشان را خراب کند و در خیابانها و جلوی مغازهها و مدرسهها و خانههایشان، تانک و نفربر زرهی و سرباز بیگانه بیاورد و از آن طرف هم، دولت انگلیس و فلان و بهمان دولت از او حمایت کنند و عدهی دیگری هم در دنیا بنشینند و تماشا و سکوت کنند. نظام جهانی و سلطهی استکبار، یعنی این. چند سال پیش که ما در کنفرانس عدم تعهد و در سازمان ملل شرکت کرده بودیم، همین نکته را به مردم دنیا گفتیم. گفتیم: مردم دنیا! رهبران دنیا! امروز بر دنیا نظام سلطه حاکم است. نظام سلطه، یعنی اینکه کسی در دنیا به اتکای سر نیزه و زور، قلدری بکند و شرم نکند و دیگران هم قلدری او را تحمل کنند. امروز، شما نمونهاش را مشاهده میکنید و رئیس جمهور فعلی امریکا، علیرغم چهرهی ملایمی که در اول کار به خود گرفته بود و تظاهر میکرد که با سیاستهای ریگان مخالف است، نشان داد که این هم برادر اوست و با هم فرقی ندارند و سیاست، یک سیاست و استکبار، یک طبیعت است و نمیتوانند طور دیگر باشند. او هم در دو سه سال اولِ ریاست جمهوریش، به گرانادا حمله کرد و حکومتی را ساقط نمود. این هم مثل او. اینها با همین روحیه، تقریباً بیست و پنج سال حکومت شاه را در ایران سر پا نگهداشتند. در سال 32، در اینجا کودتا کردند و حکومتی را سرنگون نمودند و شاه را سر کار آوردند و بیست و پنج سال از او حمایت کردند. همینها هستند که امروز علیه مردم کشورها، از نظامهای مرتجع و دیکتاتور دنیا حمایت میکنند. همینها هستند که صهیونیستها را در فلسطین آوردند و کاشتند و یک کشور را از دست ملتش گرفتند و غاصبی را در آن جا گذاشتند و دایم در طول چهل سال گذشته، از دولت اسرائیل حمایت کردند. این، نظام سلطه است. بزرگترین بلاهای عالم برای ملتهای دنیا، همین نظام سلطه است. اگر ملتها در کشور و خانهی خودشان، اختیار نداشته باشند، از وبا و طاعون و بدترین مرضها خطرناکتر است. |