آرمانخواهی, اهداف نظام جمهوری اسلامی
آنچه ما تصوّر میكنیم كه وظیفهی ما است، وظیفهی مجموعهی مسئولان كشور است، وظیفهی دولت جمهوری اسلامی است، این است كه این سه مؤلّفهی بزرگ را برای همهی تصمیمگیریها و همهی اقدامها در نظر داشته باشد:
مؤلّفهی اوّل عبارت است از آرمانها و اهداف نظام جمهوری اسلامی؛ كه این اهداف و آرمانها مطلقاً نبایستی از نظر دور بشود؛ كه آرمان نظام جمهوری اسلامی را میشود در جملهی كوتاهِ "ایجاد تمدّن اسلامی" خلاصه كرد. تمدّن اسلامی یعنی آن فضایی كه انسان در آن فضا از لحاظ معنوی و از لحاظ مادّی میتواند رشد كند و به غایات مطلوبی كه خدای متعال او را برای آن غایات خلق كرده است برسد؛ زندگی خوبی داشته باشد، زندگی عزّتمندی داشته باشد، انسان عزیز، انسان دارای قدرت، دارای اراده، دارای ابتكار، دارای سازندگیِ جهان طبیعت؛ تمدّن اسلامی یعنی این؛ هدف نظام جمهوری اسلامی و آرمان نظام جمهوری اسلامی این است.
مؤلّفهی دوّم عبارت است از راههایی كه ما را به این اهداف میرساند؛ راهبردهای عمومی و كلّی؛ این راهبردها را بایستی شناخت، تكیهی بر اسلامیّت، ملاحظهی ظالم نبودن و مظلوم نشدن در تعاملات گوناگون؛ اینكه فرمود: كُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً، این یك وظیفه است، این یك راهبرد كلّی است. راهبرد تكیهی به آراء مردم و آنچه كه مردمسالاری را تشكیل میدهد و راهبردهایی از این قبیل؛ اینها سیاستهای كلان و اساسی و راهبردهای اصلی نظام جمهوری اسلامی است برای رسیدن به آن آرمانها؛ كار عمومی، تلاش عمومی، ابتكار عمومی، وحدت ملّی، و از این قبیل چیزهایی كه وجود دارد.
[و سوّم] واقعیّات، واقعیّات را هم باید دید؛ كه من حضور مسئولان نظام و كارگزاران نظام در ماه مبارك رمضان، عرض كردم كه آنچه ما لازم داریم، آرمانگرایی با نگاه به واقعیّتها است. واقعیّتها را هم باید درست فهمید، آنچه كه از واقعیّتها موجب اقتدار است، آنها را باید شناخت؛ آنچه از واقعیّتها كه كمبود و نقص است، آنها را هم باید شناخت؛ آنچه كه مانع حركت است، اینها را باید شناخت؛ واقعیّتها را باید درست فهمید. من تعدادی از واقعیّتها را اسم بردم در آنجا كه اینها واقعیّتهای شیرین موجود ما است، همهاش نباید نقصها را دید یا ضعفها را دید. وجود فكرهای برجسته، وجود عناصر فعّال و مبتكر، رواج معرفت دینی و معنویّت در بین بخش وسیعی از نسل جوان، بقاء شعارهای دینی و اسلامی، نفوذ روزافزون نظام جمهوری اسلامی در منطقه و در عالم؛ اینها واقعیّتهایی است كه وجود دارد؛ این واقعیّتها را هم باید دید. البتّه واقعیّتهای تلخی هم در كنار این، مثل همهی زندگی انسان كه مخلوطی از شیرینی و تلخی است، وجود دارد؛ با تكیهی به آن واقعیّتهای شیرین و تقویت آنها، بایستی كوشش كرد برای اینكه واقعیّتهای تلخ و نامطلوب زدوده بشوند یا كم بشوند.
این سه عنصر را باید در نظر داشت؛ یعنی آرمانها را از نظر دور نداشت، راهبردها را نبایستی از نظر دور داشت، البتّه واقعیّتها را هم باید دید.۱۳۹۲/۰۶/۱۴
لینک ثابت
آرمانخواهی, اهداف نظام جمهوری اسلامی
من وقتی نگاه میكنم به وضع كشور و آیندهی كشور، با وجود حالا بعضی مشكلاتی كه دوستان مطرح كردند و بسیاری را هم مطرح نكردند، بنده آینده را بسیار خوب میبینم، و راه را راه روشنی میبینم، آرمانهای ما آرمانهای مشخّصی است، میدانیم چهكار میخواهیم بكنیم؛ راه به سوی این آرمانها هم راه روشن و مشخّصی است؛ راهبردهایمان هم دچار ابهام نیست و معلوم است كه چه كار باید انجام بگیرد.
در این سالها جبههبندیهای منطقهای و جهانی هم آشكار شده. البتّه نرمش و انعطاف و مانور هنرمندانه و قهرمانانه در همهی عرصههای سیاسی، یك كار مطلوب و مورد قبولی است، لكن این مانور هنرمندانه نبایستی به معنای عبور از خطوط قرمز، یا برگشتن از راهبردهای اساسی، یا عدم توجّه به آرمانها باشد؛ اینها را باید رعایت كرد.۱۳۹۲/۰۶/۱۴
لینک ثابت
آرمانهای ما آرمانهای مشخّصی است، میدانیم چهكار میخواهیم بكنیم؛ راه به سوی این آرمانها هم راه روشن و مشخّصی است؛ راهبردهایمان هم دچار ابهام نیست و معلوم است كه چه كار باید انجام بگیرد.۱۳۹۲/۰۶/۱۴
لینک ثابت
آرمانخواهی یعنی آمادگی برای ادامه کارها
فعال دانشجوئیِ آرمانخواه كه واقعیتها را هم میشناسد، هرگز نباید در هیچ شرائطی احساس انفعال و بنبست كند. یعنی نباید از آرمانخواهی دست برداشت؛ نه در هنگام پیروزیهای شیرین، نه در هنگام هزیمتهای تلخ. ما در عرصهی دفاع مقدس پیروزیهای بزرگی داشتیم، هزیمتهای تلخی هم داشتیم. امام (رضوان الله علیه) سفارش میكردند و میگفتند: نگوئید شكست، بگوئید عدمالفتح. یك جا پیروزی نصیب انسان میشود، یك جا هم پیروزی نصیب انسان نمیشود؛ چه اهمیتی دارد؟ بعضیها هستند كه اگر چنانچه جریان كار بر وفق مرادشان پیش آمد و به نقطهی مورد نظر خودشان رسیدند، از دنبال كردن آرمانها دست میكشند؛ این خطا است. «فاذا فرغت فانصب»؛(۱) قرآن به ما میگوید: وقتی این كار را تمام كردی، این تلاش را تمام كردی، تازه خودت را آماده كن، بایست برای ادامهی كار. بعضی آنجورند - این اشتباه است - بعضی هم بعكس؛ اگر آنچه كه پیش میآید، بر طبق خواست آنها نبود، بر وفق مراد آنها نبود، دچار یأس و انفعال و شكست میشوند؛ این هم غلط است؛ هر دو غلط است. اصلاً بنبستی وجود ندارد در آرمانخواهیِ صحیح و واقعبینانه. وقتی انسان واقعیتها را ملاحظه كند، هیچ چیز به نظرش غیر قابل پیشبینی نمیآید.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
۱ )
سوره مبارکه الشرح آیه ۷
فَإِذا فَرَغتَ فَانصَب
ترجمه:
پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز،
لینک ثابت
جوان، دانشجو و عنصر انقلابی نسبتش با آرمانهای انقلاب چیست؟ بنده معتقدم كه آرمانهای انقلاب - كه چهارچوبهایش مشخص است، بنده هم بعضیها را تصریح خواهم كرد و اسم خواهم آورد - بدون نیرو و نشاط و جسارت جوانی، قابل تعقیب و قابل دسترسی نیست. نسبت شما با آرمانها، اینچنین نسبتی است. عقیدهی من این است كه اگر چنانچه نیروی جوانی، یعنی قدرت فكری و بدنی، و اگر نشاط و روحیه و حالت تحرك، و همچنین جسارت، یعنی خطشكنیها، كه در جوانها به عنوان خصیصه وجود دارد، نباشد، ما به آرمانها دست پیدا نخواهیم كرد. لذا جوانها در زمینهی دسترسی به آرمانها و تحقق آرمانهای انقلاب و آرمانهای اسلامی، دارای مسئولیتهای بزرگی هستند و كارآمدی بسیار بالائی هم دارند. هر كسی كه در پی تحقق آرمانها است، باید نقش جوانها را جدی بگیرد؛ و بدانید بنده نقش جوانها را جدی میگیرم. آنچه كه من در مورد جوانها، چه جوان دانشجو - البته بخصوص جوان دانشجو - و چه غیر دانشجویان، بارها بر زبان آوردم، تعارف زبانی نیست؛ اعتقادم این است و معتقدم كه جوانها میتوانند گرهگشائی كنند. البته مهم این است كه میدان كار را، میدان تحرك را بشناسند، آن را درست تعریف كنند؛ كاری را هم كه میخواهند انجام دهند، درست تعریف كنند. این یك مطلب.
مطلب دیگر این است كه آرمانهای نظام اسلامی - كه در حقیقت آرمانهای اسلامی است - یك منظومهای است، یك مجموعهای است، مراتب مختلفی هم دارد؛ بعضی از اینها اهداف غائیتر و نهائیترند، بعضیها اهداف كوتاهمدتند، اما جزو آرمانهایند؛ همهی اینها را باید دنبال كرد. مثلاً فرض بفرمائید جامعهی عادلانه و عادل و پیشرفته و معنوی - با این خصوصیات - خب، یك آرمان است؛ جزو آرمانهای درجهی یك و جزو برترین آرمانها است. اسلام در پی آن است كه اولاً یك جامعهای ایجاد كند كه عادلانه اداره شود؛ یعنی مسئولان و مدیران جامعه به عدالت رفتار كنند؛ ثانیاً خود جامعه، جامعهی عادلی باشد - عدالت مخصوص مدیران نیست؛ آحاد مردم هم باید نسبت به یكدیگر عدالت داشته باشند - و آنگاه جامعه، جامعهی پیشرفتهای باشد. اسلام بههیچوجه برنمیتابد جامعهی عقبافتادهی در مسائل علمی، در مسائل سیاسی، در مسائل تمدنی و در هر عرصهی دیگری را؛ اسلام دنبال ایجاد یك جامعهی پیشرفته است؛ بخش مهمی از احكام اسلام این را فریاد میزند. بنابراین، این جزو آن مجموعهی كلان جامعهی اسلامی است. اسلام همچنین در پی ایجاد جامعهی معنوی است. در نظام اسلامی، جامعه، هم عادلانه اداره میشود، هم در درون خود جامعهی عادلی است، هم جامعهی پیشرفته است، هم جامعهی معنوی است؛ یعنی از معنویت سیراب است، برخوردار است؛ معنویتی كه موجب میشود انسان اهداف حقیر مادی و شهوات روزمرهی زندگی را اهداف بلند خود نشمارد؛ هدفهای والاتری، هدفهای بالاتری برای او مطرح باشد؛ ارتباط آحاد انسان، ارتباط دلها با خدا، محفوظ باشد؛ این جامعهی مورد نظر اسلام است. خب، این شد یك آرمان. البته یك چنین جامعهای آنوقت الگو هم خواهد شد. اگر ما بتوانیم با كوشش جمعی، یك چنین جامعهای را بهوجود بیاوریم - كه البته به نظر من كاملاً ممكن و كاملاً قابل تحقق و عملی است و بخش زیادی هم ما در این زمینه پیش رفتیم - این جامعه الگو خواهد شد؛ نه فقط برای جوامع مسلمان و كشورهای مسلمان، بلكه حتّی برای كشورهای غیر مسلمان. خب، ایجاد یك جامعهای با این خصوصیات، یكی از آرمانهاست.
یك آرمان دیگر، اقتصاد مقاومتی است؛ كه نسبت به آرمان قبلی كه گفتیم، یك آرمان خُرد است. با اینكه خود اقتصاد مقاومتی چیز مهمی است، اما در واقع در ذیل آن آرمان قبلی تعریف میشود. سلامت در جامعه، صنعت برتر، كشاورزی برتر، تجارت پر رونق، علم پیشرو، اینها همهاش جزو آرمانها است. نفوذ فرهنگی در جهان، نفوذ سیاسی در جهان و در منظومهی سیاسی سلطه در عالم، اینها همهاش جزو آرمانها است. رسیدن به عدالت اجتماعی، جزو آرمانها است. بنابراین وقتی میگوئیم آرمان، ذهن ما به یك امر غیر قابل تعریفِ دور از دسترسی نرود؛ آرمان یعنی اینها، اینها همه آرمانهایند؛ البته در درجات مختلف.
مجموعهی این خواستهها و هدفها، منظومهی آرمانی اسلام را تشكیل میدهد. شما برای هر كدام از اینها كه تلاش كنید، تلاش برای آرمانها كردهاید. آن مجموعهای كه فرض كنیم در راه اقتصاد مقاومتی كار میكند، یا آن مجموعهای كه در زمینهی گسترش فرهنگ انقلابی و اسلامی در دنیای اسلام تلاش میكند، اینها همه دارند كار آرمانی میكنند. آن كسی كه همین تلاش را در زمینهی سیاسی و دیپلماسی دارد انجام میدهد، كارش آرمانی است. آن كسی كه فرضاً در زمینهی سلامت تلاش میكند، دارد كاری برای آرمانها انجام میدهد. آرمانها اینهایند؛ مجموعهی رتبههای مختلف برای آرمانها، و همه لازم.
سؤال دیگری كه مطرح شد و من هم اینجا از قبل یادداشت كردم - كه این نشان میدهد این سؤال قبلاً به من منتقل شده؛ یعنی سؤالی است كه مطرح است - این است: نسبت آرمانها با واقعیتهائی كه وجود دارد، چیست؟ مثلاً فرض بفرمائید تحریم. تحریم یك واقعیتی است. خب، یكی از آرمانهای ما پیشرفت اقتصادی كشور است، از آن طرف هم واقعیتی وجود دارد به نام تحریم. یا در مسائل گوناگون سیاسی؛ در انتخابات، در غیره، غیره. آنچه كه من میتوانم عرض كنم، این است كه ما آرمانگرائی را صددرصد تأیید میكنیم، دیدن واقعیتها را هم صددرصد تأیید میكنیم. آرمانگرائی بدون ملاحظهی واقعیتها، به خیالپردازی و توهّم خواهد انجامید. وقتی شما دنبال یك مقصودی، یك آرمانی حركت میكنید، واقعیتهای اطراف خودتان را باید بسنجید و بر طبق آن واقعیتها برنامهریزی كنید. بدون دیدن واقعیتهای جامعه، تصور آرمانها خیلی تصور درست و صحیحی نخواهد بود، چه برسد به دستیابی به آرمانها.
اگر بخواهیم مثال بزنیم، باید بگوئیم آرمانها مثل قلهاند. كسانی كه اهل گردش در كوهستان و رفتن به سمت قلهها هستند، قله را درست تصور میكنند. رسیدن به قله، یك آرمان است؛ آرمانها را به این تشبیه كنید. انسان دوست میدارد به آن قله برسد. وقتی شما این پائین هستید، دوست میدارید بروید و برسید به آن نقطهی اوج و ستیغ این بلندی و ارتفاع؛ منتها واقعیتی وجود دارد؛ اگر بیتوجه به این واقعیت بخواهید این كار را بكنید، نیروی خودتان را هدر میدهید؛ آن واقعیت این است كه راه رسیدن به این قله، این نیست كه شما جلوی چشمت مشاهده میكنی كه حالا اینجا قله است، این هم دامنه است، بگیر و برو بالا؛ اینجوری نیست، راه دارد. اگر چنانچه شما بیاحتیاطی كردید، همینی كه جلوی چشم شما است، دامنه را گرفتید رفتید بالا، قطعاً به نقاطی خواهید رسید كه نه راه پیش رفتن دارید، نه راه عقب آمدن. اینهائی كه اهل رفتن به كوه و گردش در كوهستان هستند، چنین چیزی برایشان پیش میآید؛ برای بنده هم پیش آمده. وقتی انسان بدون آشنائی با راه حركت میكند، به نقطههائی میرسد كه راه جلو رفتن و عقب ماندن ندارد؛ با زحمت زیاد انسان باید خودش را از مشكل خلاص كند. واقعیت عبارت است از همین راه؛ راه را باید پیدا كرد.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
آرمانها با نگاه به واقعیتها است كه قابل تحقق خواهند بود. اما واقعیت را ببینیم، نه آنچه كه با شگردهای دشمنانه، بهعنوان واقعیت به ما القاء میشود.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
به نظر من فعال دانشجوئیِ آرمانخواه كه واقعیتها را هم میشناسد، هرگز نباید در هیچ شرائطی احساس انفعال و بنبست كند. یعنی نباید از آرمانخواهی دست برداشت؛ نه در هنگام پیروزیهای شیرین، نه در هنگام هزیمتهای تلخ.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
اصلاً بنبستی وجود ندارد در آرمانخواهیِ صحیح و واقعبینانه. وقتی انسان واقعیتها را ملاحظه كند، هیچ چیز به نظرش غیر قابل پیشبینی نمیآید.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
آرمانهای انقلاب بدون نیرو و نشاط و جسارت جوانی، قابل تعقیب و قابل دسترسی نیست.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
هر كسی كه در پی تحقق آرمانها است، باید نقش جوانها را جدی بگیرد؛ و بدانید بنده نقش جوانها را جدی میگیرم.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
جامعهی عادلانه و عادل و پیشرفته و معنوی خب، یك آرمان است؛ جزو آرمانهای درجهی یك و جزو برترین آرمانها است.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
آرمانخواهی, جملات طلایی برگزیده
آرمانگرائی بدون ملاحظهی واقعیتها، به خیالپردازی و توهّم خواهد انجامید. وقتی شما دنبال یك مقصودی، یك آرمانی حركت میكنید، واقعیتهای اطراف خودتان را باید بسنجید و بر طبق آن واقعیتها برنامهریزی كنید.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
بعضیها هستند كه اگر چنانچه جریان كار بر وفق مرادشان پیش آمد و به نقطهی مورد نظر خودشان رسیدند، از دنبال كردن آرمانها دست میكشند؛ این خطا است.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
آرمانخواهی, جملات طلایی برگزیده
توقع من از عزیزان دانشجو این است كه همواره دنبال آرمانها باشند؛ چه در آن مواردی كه حادثهای كه پیش میآید، طبق دلخواه شما است، چه در آنجائی كه حادثهای كه پیش میآید، طبق دلخواه شما نیست؛ آرمانگرائی را با نگاه به واقعیتها از دست ندهید و دنبال كنید.۱۳۹۲/۰۵/۰۶
لینک ثابت
دو سه نکته پیرامون مسئلهی نشاط عمومی جوانها باید عرض کنیم. نکتهی اول این است که این شور و نشاط را باید حفظ کرد؛ نباید گذاشت و اجازه داد که عوامل گوناگون و مؤثرات گوناگون، این شور و نشاط همگانی را ضعیف کند یا از بین ببرد. مطمئناً یک نقطهی مورد نظر دشمنان پیشرفت این کشور این است که به ملت ما حالت خمودگی بدهند؛ یعنی همین شور و نشاط را خاموش کنند، این شعله را فروبنشانند. نباید تسلیم این خواست مغرضانه و خصمانهی دشمنان شد. اینکه شما مشاهده میکنید صدها مرکز رادیوئی و تلویزیونی، بعلاوهی صدها مراکز گوناگون سایبری و محیط مجازی در نقاط مختلف دنیا دارند تلاش میکنند تا پیام یأس و ناامیدی را به اذهان ملت ما تلقین کنند، به خاطر همین است. وقتی ناامیدی به وجود آمد، وقتی یأس وجود داشت، نشاط از بین میرود و شور و تحرک خاموش میشود. یکی از اصلیترین عوامل تبلیغات گوناگون امپراتوری خبری دنیا همین است که جوانان ما را از تلاش و حرکت - که ناشی از شور و آرمانخواهی آنهاست - باز بدارد. ما در نقطهی مقابل باید سعی کنیم این را نگه داریم. عقیدهی بنده این است که بزرگداشت و زنده نگهداشتن نام سرداران و شهیدان و رزمندگان و آن جوانانی که قبل از نسل کنونی - که شما جوانها باشید - وارد میدان شدند و در دشوارترین عرصهها با شور و نشاط حضور پیدا کردند، میتواند بر شور و نشاط جوانان ما بیفزاید.۱۳۹۱/۰۷/۲۲
لینک ثابت
یکی از چیزهائی که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعی در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئلهی آرمانگرائی است. البته ما در دیدار با مجموعهی کارگزاران نظام در اوائل ماه، دربارهی آرمانگرائی و نسبتش با واقعگرائی، اینجا مقداری صحبت کردیم و بحث کردیم؛ که حالا شاید بعضی شنیده باشید. مسئلهی واقعگرائی در جای خودش محفوظ است، من هم بعد یک اشارهای خواهم کرد؛ لیکن آرمانگرائی، هم در سیاست، هم در همهی صحنههای دیگر - مثل آرمانگرائی در علم - باید مورد توجه باشد. آرمانگرائی در علم، یعنی در زمینهی مسائل علمی باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. من به شما عرض بکنم؛ امروز درس خواندن، علمآموزی، پژوهش و جدیت در کار اصلی دانشجوئی، یک جهاد است؛ که حالا اگر انشاءاللّه مجال شد، در ادامهی صحبت معلوم میشود.
در زمینهی معنویت و اخلاق هم باید آرمانگرا بود. محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزهای باشد. بعضی خیال میکنند دانشگاه یعنی محیطی که در آن، تقید به دین و پایبندی به دین و اخلاق و اینها خیلی لزومی ندارد و مطلوب نیست. این ناشی از بنای غلطی است که در دوران طاغوت، در آغاز پیدایش دانشگاه، پایهریزی شد. آن روز کسانی دانشگاه را به وجود آوردند که به اصل دین و معنویت و اخلاق اعتقاد نداشتند؛ شیفتهی غرب و فریفتهی اخلاقیات غرب بودند. البته آن شیفتگی و فریفتگی، شکل عمومیاش بود؛ یک عدهایشان هم مزدور و مأمور غرب بودند. بنا بود اینها در داخل کشور طراحی و برنامهریزی کنند که تسلطی را که به شکلی در دوران قاجار داشتند، در دوران پهلوی همان تسلط را و بیشترش را به شکل دیگر و آرامتری داشته باشند؛ تربیت یک نسل روشنفکر و درسخوانده و تحصیلکردهای که غربی بیندیشد؛ ایرانی است، اما فرانسوی و انگلیسی و آمریکائی فکر میکند؛ آرزوهایش آرزوهای یک فرد آمریکائی است؛ اقدام و عملش هم اقدام و عمل یک فرد آمریکائی یا انگلیسی است؛ اگرچه ملیتش ایرانی است و ساکن ایران هم هست. آنها تربیت یک چنین نسلی را دنبال میکردند.
من کلیت دانشگاه را بههیچوجه زیر سؤال نمیبرم؛ وجود اساتید مؤمن و پاکیزه در دورهی طاغوت را بههیچوجه زیر سؤال نمیبرم؛ خب، کسانی بودند که ما آنها را میشناختیم؛ بسیار مردمان خوب، بسیار مردمان پاکیزه؛ هم در بین اساتید بودند، هم در بین دانشجوها بودند - البته کمتر - لیکن بنای دانشگاه این بنا بود؛ لذا آن اساتید مؤمن هم جز در یک دائرهی محدودی نمیتوانستند اثرگذاری کنند؛ حرکت دانشگاه، یک حرکت غلطی بود. کسانی نگاهشان به آن شرائط است؛ خیال میکنند رفتن به دانشگاه، ملازم با بیقید شدن و عدم مبالات در مورد دین و اخلاق و حجاب و طهارت و پاکیزگی دینی و اخلاقی است. این واقعیت ندارد، این نگاه درستی نیست. دانشگاه مرکز معنویت است؛ چون علم یک امر معنوی است. علم - هر علمی باشد - یک ارزش معنوی است، یک ارزش روحی است. محیط دانشگاه، محیط جوانی است؛ محیط مؤمنی است. در کشور، متدینترینهامان در میان جوانهامان هستند؛ فداکارترینهامان در میان جوانهامان بودند و هستند؛ بنابراین چه دلیلی دارد که محیط جوانِ اهل علمِ دانشگاه، یک محیط غیردینی باشد؟ نخیر، محیط دینی است. من توقعم این است که کسی که وارد دانشگاه میشود، اگر قبل از آنکه وارد دانشگاه بشود، تقیدات دینیاش ضعیف بوده، با ورود به دانشگاه، تقیدات دینیاش تقویت شود. بنابراین آرمانگرائی در معنویت و اخلاق هم یک امر معتبری است؛ مثل آرمانگرائی در سیاست، مثل آرمانگرائی در علم و در همهی امور زندگی.
خب، در مورد آرمانگرائی یکی دو تا نکتهی کوتاه را عرض بکنیم. آرمانگرائی را با پرخاشگری اشتباه نکنیم؛ تصور نکنیم که هر کس آرمانگراتر است، پرخاشگرتر و دعواکنتر است؛ نه. میتوان بشدت پابند به آرمانها و پابند به اصول و به ارزشها بود، درعینحال پرخاشگر هم نبود. در آیهی شریفه میفرماید: «اشدّاء علی الکفّار». «اشداء» جمع «شدید» است. شدید یعنی سخت، سخت یعنی نفوذناپذیر. هر جسمی که سختتر باشد، وقتی با جسم دیگری اصطکاک پیدا کرد، در آن جسم دیگر اثر میگذارد، اما از آن جسم اثر نمیپذیرد. همهمان اینجوری باشیم؛ اشداء باشیم. اما شدید بودن، اثرگذار بودن، لزوماً به معنای دعواگر بودن و پرخاشگر بودن نیست. گاهی اوقات انسان احساساتش غلبه میکند و میخواهد یک کاری را انجام بدهد. این دورهی احساسات شما، دورهی جوانی است؛ ما هم پنجاه شصت سال قبل از این، همین دورهها را گذراندیم. یک مدتی جوان بودیم، جوان پراحساساتی هم بودیم؛ میدانیم این دوره چه جوری است. ببینید، یک جاهائی احساساتی وجود دارد که این احساسات باید کنترل شود.
البته من این تشکر را از تشکلهای دانشجوئی بکنم. من پارسال یا پیرارسال بود که در همین جلسه به دانشجوها خطاب کردم، گفتم چرا در مسائل اجتماعی موضع نمیگیرید و وارد نمیشوید؟ من خوشبختانه میبینم در این دو سه سال اخیر موضعگیری در مسائل گوناگون، در محیطهای دانشجوئی و جوانهای دانشجو، خیلی بارز است؛ خب، این خوب است؛ این را من تقدیر میکنم و تشکر میکنم؛ منتها یک وقت مثلاً فرض کنید قضیهی غزه پیش میآید، یک مشت جوان دانشجو میگویند این فلان فلان شدهها، این صهیونیستهای خبیث سر بچههای غزه دارند بمب میریزند، فلان میکنند؛ برویم پدرشان را دربیاوریم؛ راه میافتند، میروند فرودگاه! خب، این احساسات، احساسات مقدس و پاکی است. امثال من که یک کنار نشستیم و داریم نگاه میکنیم، آدم میخواهد جانش را فدای یک چنین احساساتی بکند؛ این واقعاً ارزش دارد. اینکه امام فرمودند من دست و بازوی بسیجیها را میبوسم، جایش همین جاست. آدم وقتی میبیند که یک جوانی اینجا توی خانه، در گرمای تابستان کولر و یخچال دارد، در سرمای زمستان وسیلهی گرمائی دارد، دانشگاه میرود، درس میخواهد، موفقیت دارد، بعد یکهو مسئلهی غزه میخواهد او را به حالت انفجار برساند، میگوید میخواهم بروم آنجا؛ خب، این احساس، احساس باارزشی است؛ اما رفتن، غلط است. احساس، خوب است؛ اما این احساس نباید موجب شود که ما حالا راه بیفتیم برویم غزه. رفتن به غزه، آن وقت نه ممکن بود، نه جایز بود؛ اگر ممکن هم بود، جایز نبود.
خب، اینجا بین آرمانگرائی و بین آن واقعیت و دستوری که حالا از قول رهبری نقل کردند، که نباید بروید غزه، یک تعارضی درذهن این جوان به وجود میآید. نه، هیچ تعارضی وجود ندارد. آن احساس، احساس خوبی است؛ اما تصمیمی که بر اساس یک احساس گرفته بشود، یک مطالعهی دقیق، موشکافانه و عالمانه پشت سرش نباشد، آن تصمیم، لزوماً تصمیم درستی نیست. گاهی اوقات تصمیم، تصمیم غلطی است.
بنابراین آرمانگرائی بههیچوجه به معنای در همهی زمینهها پرخاشگری کردن، برخی از واقعیات لازم و مصلحتهای لازم را ندیده گرفتن، نیست. مصلحت هم شده یک اسم منفور؛ آقا مصلحتگرائی میکنند! خب، اصلاً باید ملاحظهی مصلحت بشود. هیچ وقت نباید گفت که آقا حقیقت با مصلحت همیشه منافات دارد؛ نه، خود حقیقت یکی از مصلحتهاست، خود مصلحت هم یکی از حقایق است. اگر مصلحتاندیشیِ درست باشد، باید رعایت مصلحت را کرد؛ چرا نباید رعایت مصلحت را کرد؟ باید مصالح را دید.
فرض بفرمائید از لحاظ موضع نظام، نسبت به فلان حرکت سیاسی بلوک مثلاً طاغوت و مجموعههای استبدادیِ دیکتاتوری، معلوم است که ما مخالفیم، همراهی هم نمیکنیم، کمک هم نمیکنیم - «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاء منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتّی تؤمنوا باللّه وحده» - معلوم است که موضع ما نسبت به برخی از جهات سیاسیای که امروز در دنیا وجود دارند یا در منطقه وجود دارند، موضع روشنی است؛ اما این به هیچ وجه به معنای نفی کار دیپلماسیِ سنتیِ متعارف نیست؛ این را توجه داشته باشید. یعنی کار دیپلماسی به جای خودش باید انجام بگیرد، منتها جهتگیری، این جهتگیری است. کمااینکه دشمنان ما هم همین جور عمل میکنند. دشمنان ما هم در عمل دشمنیشان را میکنند، اما تعارفات دیپلماسی را هم انجام میدهند. البته ما هم به آن تعارف دیپلماسی گول نمیخوریم؛ میفهمیم پشتش چیست. بنابراین باید به معنا و عمق آرمانگرائی توجه شود. پس به طور خلاصه، آرمانگرائی یعنی پایبندی به ارزشها و اصول و آرمانها و تأثیرگذاری و تأثیرناپذیری از جهت مخالف و جبههی مخالف.
نکتهی دیگر: حضور فیزیکی و فکری در مسائل عمومی کشور از سوی مجموعهی دانشجوئی حتماً لازم است. هم حضور فکری لازم است؛ با همین رسانههای دانشجوئی، با اجتماعات دانشجوئی، با اظهاراتی که اینجا و امثال اینجا ممکن است بکنید، با ارائهی نظراتتان به دستگاههای ذیربط و وزارتهای مربوط - اگر اهل اقتصادید، به دستگاههای اقتصادی؛ اگر اهل مسائل فرهنگی هستید، به دستگاههای فرهنگی نامه بنویسید، پیشنهاد بدهید، نظر بدهید، اعلام موضع کنید - هم حضور فیزیکی لازم است؛ گاهی باید در یک اجتماعی شرکت کنید. من به هیچ وجه نفی نمیکنم و رد نمیکنم، بلکه تأیید میکنم برخی از اجتماعات دانشجوئی را که دربارهی مسائل گوناگون - فرض کنیم مسئلهی بحرین یا چیزهای دیگر - به وجود میآید. البته با تندروی در این اجتماعات مخالفم؛ با عمل نسنجیدهی در این اجتماعات مخالفم؛ با تصمیمگیریهای غلط که ممکن است از طرف یک چند نفر انجام بگیرد، بعد در آن بحبوحهی احساسات، ناگهان مورد حمایت جمع هم واقع شود، بنده موافق نیستم.
حالا راهش چیست؟ چگونه میشود عمل کرد؟ من گمان میکنم اگر مجموعههای دانشجوئی، کانون یا کانونهای تصمیم و اقدام داشته باشند برای اینکه در مسائل گوناگون فکر کنند و تصمیم بگیرند، اقدامهای آنها سنجیدهتر خواهد بود. مثلاً فرض کنید در فلان قضیهای که چند تا مثالش را الان زدم، دانشجوها چه کار کنند، خوب است؟ این را بنشینند یک گروه نخبهای، زبدهای، مسئولی فکر کنند، بعد به صورت متحدالمآل در بین مجموعهی دانشجوئی واضح و مشخص بشود که اگر کسی تخطی و زیادهروی کرد از آنچه که قرار شده، مربوط به تصمیم دانشجوها و جریان دانشجوئی نیست.
خب، بنده اینجا یادداشت کردم که هیچ منافاتی وجود ندارد بین انجام دادن وظائفی که جوانی و آرمانگرائی به انسان دیکته میکند، و بین ملاحظهی مصالح مدیریتی کشور، ملاحظهی قانون، ملاحظهی تدبیر و درایت مدیریتی در کشور. یعنی میتوان آرمانگرا بود، به احساسات جوانی هم پاسخ داد و بر طبق اقتضای جوانی و آرمانگرائی عمل کرد؛ در عین حال جوری هم بود که با مصلحت کشور و با مصالح مدیریتی کشور تعارض و اصطکاکی نداشته باشد. بنابراین به نظر من توقع از مجموعهی دانشجوئی، جزو توقعات زیادی نیست؛ میتوان چنین توقعی را از دانشجوها داشت.۱۳۹۱/۰۵/۱۶
لینک ثابت