اصل فکر کردن و اندیشیدن در اسلام نه فقط آزاد است، بلکه لازم و واجب هم هست و شاید در بین کتابهای آسمانی و نوشتههای مذهبی هیچ کتابی را نشود پیدا کرد که به قدر قرآن انسانها را به تفکر و تعقل و مطالعهی در پدیدههای حیات و امور مادی و معنوی و انسانی و تدبر در تاریخ و امثال اینها دعوت کرده باشد. این در هیچ کتاب دیگری شاید یا حتماً نیست. حتی تفکر در باب اصول مذهبی واجب است و پیدا کردن یک استدلال بر توحید یا نبوت یا بقیهی اصول برای هر کسی لازم است. حتی بالاتر از این، اگر کسی در تفکرات مذهبی خود دچار وسوسه و تردید و شک و شبهه بشود، این هم از نظر اسلام چیز ناشایستهای نیست. البته در شک نباید بماند و موظف است که با تلاش و تفکر و ادامهی جستجو و بررسی به یک نقطهی یقینآور و قابل اعتمادی خود را برساند. اما اصل اینکه در یک امری، در یک اصلی از اصول دینی در ذهن کسی شک به وجود بیاید، این چیزی نیست که در دین مقدس اسلام مرز ایمان به حساب آمده باشد و ممنوع باشد؛ اختیاری هم نیست، قابل منع هم نیست. لذا در روایات متعددی میبینیم که کسانی مراجعه میکنند به پیغمبر یا ائمه (علیهم السّلام) و از آنها گلهمندانه میپرسند که ما دربارهی برخی از اصول دینی شک کردهایم. شک در باب توحید، شک در باب وجود خدا، شبهه در این امور و خود آنها تصور میکنند که این شبهه، این وسوسهی ذهنی موجب شده است که از دین خارج بشوند؛ به آنها گفته میشود نه، این موجب خروج از دین نیست. البته باید این گونه افراد راهنمائی بشوند؛ خود آنها هم باید دنبالهی مطالعه و تحقیق را رها نکنند. کسی آمد خدمت پیغمبر اکرم عرض کرد: «یا رسول اللّه هلکت»؛ ای رسول خدا هلاک شدم، بیچاره شدم. حضرت فهمیدند که او در مطالعات اسلامی خود به یک بنبست رسیده است؛ آن بنبست را برایش بیان کردند. گفت درست است، همین است. فرمودند: «هذا محض الایمان»؛(1) این عین ایمان است؛ این ایمان ناب است که تو در مسائل فکر کنی و دچار شبهه و تردید بشوی و آن شبهه و تردید را به کسانی رجوع کنی. پس اصل تفکر و اندیشیدن ولو در اصول مذهبی و پایههای حتمی و تثبیت شدهی دینی ممنوع نیست، بلکه لازم است و پیدا شدن شبهه و شک هم ایرادی ندارد. در حدیث معروف رفع که: «رفع عن امّتی تسعة»؛ نه چیز از امت من برداشته است، یعنی مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد؛ یکی از آنها: «و الوسوسة فی التّفکّر فی الخلق»؛(2) یعنی حالت وسوسه در اندیشهی انسانی نسبت به جهان و آفرینش که اگر کسی یک چنین وسوسهای در ذهنش پیدا شد، این ممنوع نیست، این مذموم نیست، موجب گناه نیست و موجب مواخذهی از او نخواهد بود.1365/11/17
1 )
جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْتُ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاكَ الْخَبِيثُ فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَكَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَكَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِی وَ الَّذِی بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاكَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِيمَانِ.
ترجمه:
مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! هلاك شدم . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آن خبيث (شيطان) به سراغ تو آمد و گفت : چه كسى تو را آفريده است؟ و تو گفتى : خدا ، و او گفت : خدا را چه كسى آفريده است؟» . مرد گفت : آرى ، سوگند به آن كه تو را به حق برانگيخت ، مطلب همين گونه است [كه مى فرمايى] . پيامبر خدا فرمود : «به خدا سوگند كه اين ، ايمان محض است» .
الكافى، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 425 ؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 55، ص 224.
جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْتُ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاكَ الْخَبِيثُ فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَكَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَكَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِی وَ الَّذِی بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاكَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِيمَانِ.
ترجمه:
مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! هلاك شدم . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آن خبيث (شيطان) به سراغ تو آمد و گفت : چه كسى تو را آفريده است؟ و تو گفتى : خدا ، و او گفت : خدا را چه كسى آفريده است؟» . مرد گفت : آرى ، سوگند به آن كه تو را به حق برانگيخت ، مطلب همين گونه است [كه مى فرمايى] . پيامبر خدا فرمود : «به خدا سوگند كه اين ، ايمان محض است» .
2 )
رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِی الْوَسْوَسَةِ فِی الْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَة.
ترجمه:
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده: نه خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه بدان كراهت داشته باشند و نپسندند، آنچه نتوانند، آنچه ندانند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، حسد (و رشك بردن)، فال بد زدن، وسوسه در تفكر در آفرينش، مادامی كه به لب سخن نگفته باشد.
لینک ثابت
التوحید، شیخ صدوق، ص 353؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 280.
رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِی الْوَسْوَسَةِ فِی الْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَة.
ترجمه:
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده: نه خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه بدان كراهت داشته باشند و نپسندند، آنچه نتوانند، آنچه ندانند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، حسد (و رشك بردن)، فال بد زدن، وسوسه در تفكر در آفرينش، مادامی كه به لب سخن نگفته باشد.