مقاومت / تلاشگری/استکبارستیزی/تسلیم/روحیه مقاومت / ایستادگی/استقامت
ایستادگی و تسلیم نشدن در مقابل زورگو / صحیفه سجادیه دعای21
یکی از معارف، ایستادگی و تسلیم نشدن در مقابل زورگو است. امروز خیلی از این شعرهای آقایان ناظر به همین قضیّه بود و کاملاً درست و متین بود. انگیزهی شدید و قویای وجود دارد برای اینکه ملّت ایران را قانع کنند که آقا باید کوتاه بیایید. رادیوهای دنیا، وسایل ارتباطجمعی در دنیا، رسانههای دشمن، مجموعهای از اندیشکدهها و جمعیّتهای فکری نشستهاند طرّاحی میکنند برای اینکه ملّت ایران را قانع کنند که باید در مقابل آمریکا کوتاه بیایید و چارهای هم نیست. خب ملّت ما بحمدالله ایستاده، امّا بایستی نیروی معنوی را پیدرپی تزریق کرد، نیروی معنوی را پیدرپی باید زنده کرد؛ این یکی از معارف است. در همین دعای صحیفهی سجّادیّه [آمده:] وَ لا تَجعَل لِفاجِرٍ وَ لا کافِرٍ عَلَیَّ ... یَدَا؛(۱) یعنی من را مدیون کافر و فاسق نکن، من را محتاج آنها نکن، چشم من به دست آنها نباشد، من در مقابل آنها احساس ضعف نکنم؛ این یکی از معارف است. اینکه از خدا میخواهد او را در مقابل دشمن به این وضع دچار نکند، معنایش این است که در مقابل دشمن نباید به این وضع دچار شد.1398/11/26
1 )
صحیفه سجادیه دعای 21
وَ لَا تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لَا كَافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً، وَ لَا لَهُ عِنْدِي يَداً، وَ لَا بِي إِلَيْهِمْ حَاجَةً، بَلِ اجْعَلْ سُكُونَ قَلْبِي وَ أُنْسَ نَفْسِي وَ اسْتِغْنَائِي وَ كِفَايَتِي بِكَ وَ بِخِيَارِ خَلْقِك
ترجمه:
بار خدايا، بار منّت هيچ گنهكار و كافر بر دوش من منه و براى هيچ يك از آنان در نزد من نعمت و بهرهاى قرار مده و مرا نيز به آنان محتاج مكن، بلكه آرامش دل و آسايش جان و بىنيازى و كفايت مرا تنها به خود و بندگان نيكوكارت منحصر فرماى.
لینک ثابت
این دیدارها، این اجتماعات، این یادآوریها من و شما را بایستی در راهی که در پیش داریم تقویت کند، عزم ما را ثابت کند، ثاقب کند. در دعا میخوانید: اَللّهُمَّ ارزُقنی ... عِلماً واسِعاً ... وَ عَزماً ثاقِباً؛(۱) عزم و ارادهی محکم و پایدار داشته باشید در این راه. راه، راه درستی است؛ هدف، هدف بسیار والایی است، و اقدام جوانهای امروز، مردم امروز، برادران و خواهران ما در حرکت در این راه مبارک انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، حرکت محبوب الهی است انشاءالله؛ مرضیّ الهی است. منتها آنچه مهم است و همهی ما باید در نظر داشته باشیم، ثبات در این راه است؛ ثبات در این راه. در دو جای قرآن «اِستَقِم» دارد؛(۲) استقامت کردن یعنی ثبات ورزیدن در این راه و تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار نگرفتن. راه، راه همواری نیست؛ راه خدا، راه تلاش در راه خدا، راه اقامهی حق و عدل، راه رسیدن به تمدّن اسلامی و نظام حقیقی اسلامی و جامعهی اسلامی راه دشواری است؛ راهی است که پیغمبران در این راه با زحمت حرکت کردند و پیش رفتند.1396/08/18
1 )
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 84، ص 325 ؛
َّ قُلْ مَا كَانَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع يَقُولُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ بِعَقِبِ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ ... اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلًا كَامِلًا وَ عَزْماً ثَاقِباً وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ قَلْباً زَكِيّاً وَ عِلْماً كَثِيراً وَ أَدَباً بَارِعاً وَ اجْعَلْ ذَلِكَ كُلَّهُ لِي وَ لَا تَجْعَلْهُ عَلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ثُمَّ قُلْ خَمْساً أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ .
ترجمه:
... خدایا عقلی کامل و تصمیمی نافذ و خردی برتر و دلی هوشیار و پاک و علمی [عملی] زیاد و ادبی نیکو روزیم کن و تمام اینها را به سبب مهربانیت به سود من قرار ده نه به زيانم ای مهربان ترین مهربانان سپس پنج مرتبه بگو: أستغفر الله الذي لا إله إلا هو الحي القيوم و أتوب إليه.
2 )
سوره مبارکه الشورى آیه 15
فَلِذٰلِكَ فَادعُ ۖ وَاستَقِم كَما أُمِرتَ ۖ وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم ۖ وَقُل آمَنتُ بِما أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتابٍ ۖ وَأُمِرتُ لِأَعدِلَ بَينَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنا وَرَبُّكُم ۖ لَنا أَعمالُنا وَلَكُم أَعمالُكُم ۖ لا حُجَّةَ بَينَنا وَبَينَكُمُ ۖ اللَّهُ يَجمَعُ بَينَنا ۖ وَإِلَيهِ المَصيرُ
ترجمه:
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»
2 )
سوره مبارکه هود آیه 112
فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرٌ
ترجمه:
پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند!
لینک ثابت
موفّقیّتهای نظام بر اثر ایستداگی و ثبات
اگر بخواهیم کشور، ملّت، جامعهی بشری به سعادت برسد، راهش این است که آرمانهای دینی و آرمانهای الهی را برتر از همهی آرمانها قرار بدهیم؛ این در اقتصاد ما باید اثر بگذارد، در کار علمی ما باید اثر بگذارد، در ادارهی کشور ما باید اثر بگذارد، در گزینش مدیران کشوری باید اثر بگذارد، در حرکت فکری خود ما [هم باید] اثر بگذارد.
خب، خوشبختانه امروز مجموعهی بزرگی از جوانهای کشور -بسیج، بسیج دانشجویی، کسانی که بهعنوان فکر اسلامی و فکر انقلابی امروز دارند در کشور حرکت میکنند که تعدادشان هم بسیار زیاد است- دارند این فکر را دنبال میکنند؛ این فکر را نگه دارید. بدانید که حوادث گوناگون، انسان را دچار تغییرات فکری میکند؛ گاهی انحرافها و زاویهها خیلی ریز شروع میشود، لکن وقتی ادامه پیدا میکند، این فاصله از خطّ مستقیم و اصلی مدام زیاد میشود. به این توجّه داشته باشید. آن کسانی که توانستند کارهای بزرگ را در این مملکت انجام بدهند که یکی از آنها مسئلهی انقلاب است، یکی مسئلهی دفاع مقدّس و مانند اینها است -که من توصیه میکنم خاطرات دفاع مقدّس را شما جوانها بخوانید، اینها خیلی باارزش است؛ بنده که جای پدربزرگ شماها هستم و خودم هم در جنگ بودهام و دیدهام، وقتی میخوانم، برای من جدید است، برای من مهم است، برای من بدیع و تازه و تأثیرگذار است- این موفّقیّتهایی که ما در دفاع هشتساله پیدا کردیم، یا در خود انقلاب پیدا کردیم، یا در برخوردها و تعارضات شدیدی که در طول این قریب چهل سال با انقلاب بوده پیدا کردیم، ناشی از ایستادگی و ثبات بوده. آنهایی که یک روز اینجوریاند، یک روز آنجوریاند، تلوتلو میخورند، به تعبیر امیرالمؤمنین «اِنَّکَ لَقَلِقُ الوَضینِ تُرسِلُ فی غَیرِ سَدَد»(۱)[هستند]؛ یعنی کسی که حضرت آن شخص را تشبیه کردهاند به یک شتری که بارش را روی پشتش سست بستهاند و همینطور که راه میرود این بار از اینطرف میافتد یا از آنطرف میافتد؛ طبعاً نمیتواند مستقیم راه برود؛ از این باید ترسید، از این باید پرهیز کرد. در دعا میخوانیم: اَسئَلُکَ الثَّباتَ عَلَی دینِک؛(۲) ثبات و ایستادگی در دین و در راه انقلاب یک چیز بسیار مهمّی است، به این بایستی توجّه کرد.1395/10/13
1 )
خطبه 162 :از سخنان آن حضرت است به يكى از يارانش هنگامى كه پرسيد: چگونه قومتان شما را از خلافت باز داشتند در صورتى كه از همه سزاوارتر بوديد فرمود:
يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ( صلى الله عليه وآله ) نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ .
وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ * وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ
وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِهِ وَ لَا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَيَا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ يُكْثِرُ
الْأَوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ شِرْباً وَبِيئاً فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ .
ترجمه:
اى برادر بنى اسدى، تو را اضطراب و بىقرارى است، سخن در غير صواب مىگويى
ترجمهنهجالبلاغه(انصاريان)، صفحهى 364
با اين حال تو را حرمت خويشى و حق پرسش است، طلب علم كردى پس بدان: اما استبداد ديگران در امر خلافت عليه ما- با اينكه ما از نظر نسب والاتر، و از نظر پيوند با رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله محكمتريم- محض اين بود كه انحصار طلبى كردند و از رسيدن آن به ما بخل ورزيدند، و ما اهل بيت پيامبر هم با سخاوت از آن گذشتيم، حاكم خداست، و روز قيامت روز بازگشت به اوست. «و داستان اين غارتگرى را كه در جاى خود انجام گرفت رها كن.» و از اين مسأله مهم در رابطه با فرزند ابو سفيان ياد كن، كه راستى روزگار مرا پس از گرياندن خنداند. به خدا قسم عجبى نيست، كه ديگر از شدّت عجب جاى تعجّب باقى نگذارد، و كژى فراوان به بار آورد. آنان كوشيدند تا نور خدا را از چراغش خاموش كنند، و فوران چشمه حق را مانع شوند، و ميان من و خودشان آب صاف را گل آلود و با آميز كردند. اگر اين مشكلات از ما و آنان برداشته شد آنها را به سوى حقّ خالص سوق خواهم داد، و اگر چيز ديگرى شد. «خود را از غم و اندوه بر آنان تلف مكن، كه خداوند به آنچه انجام مىدهند داناست»
162
1 )
الکافی، شیخ کلینی ج 2 ص 586؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی ج84، ص 271؛
ُ اللَّهُمَّ امْلَأْ قَلْبِي حُبّاً لَكَ وَ خَشْيَةً مِنْكَ وَ تَصْدِيقاً وَ إِيمَاناً بِكَ وَ فَرَقاً مِنْكَ «1» وَ شَوْقاً إِلَيْكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ لِقَاءَكَ وَ اجْعَلْ لِي فِي لِقَائِكَ خَيْرَ الرَّحْمَةِ وَ الْبَرَكَةِ وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ* وَ لَا تُؤَخِّرْنِي مَعَ الْأَشْرَارِ وَ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مَعَ صَالِحِ مَنْ بَقِيَ وَ خُذْ بِي سَبِيلَ الصَّالِحِينَ وَ أَعِنِّي عَلَى نَفْسِي بِمَا تُعِينُ بِهِ الصَّالِحِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ أَسْأَلُكَ إِيمَاناً لَا أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِكَ تُحْيِينِي وَ تُمِيتُنِي عَلَيْهِ وَ تَبْعَثُنِي عَلَيْهِ إِذَا بَعَثْتَنِي وَ ابْرَأْ قَلْبِي مِنَ الرِّيَاءِ وَ السُّمْعَةِ وَ الشَّكِّ فِي دِينِكَ اللَّهُمَّ أَعْطِنِي نَصْراً فِي دِينِكَ وَ قُوَّةً فِي عِبَادَتِكَ وَ فَهْماً فِي خَلْقِكَ «3» وَ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ بَيِّضْ وَجْهِي بِنُورِكَ وَ اجْعَلْ رَغْبَتِي فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَوَفَّنِي فِي سَبِيلِكَ عَلَى مِلَّتِكَ وَ مِلَّةِ رَسُولِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَ الْهَرَمِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْقَسْوَةِ وَ الْفَتْرَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا يُسْمَعُ وَ مِنْ صَلَاةٍ لَا تَنْفَعُ وَ أُعِيذُ بِكَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ ذُرِّيَّتِي مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا يُجِيرُنِي مِنْكَ أَحَدٌ وَ لَا أَجِدُ مِنْ دُونِكَ مُلْتَحَداً فَلَا تَخْذُلْنِي وَ لَا تُرْدِنِي فِي هَلَكَةٍ وَ لَا تُرِدْنِي بِعَذَابٍ أَسْأَلُكَ الثَّبَاتَ عَلَى دِينِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِكِتَابِكَ وَ اتِّبَاعَ رَسُولِكَ اللَّهُمَّ اذْكُرْنِي بِرَحْمَتِكَ وَ لَا تَذْكُرْنِي بِخَطِيئَتِي وَ تَقَبَّلْ مِنِّي وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ إِنِّي إِلَيْكَ رَاغِبٌ اللَّهُمَّ اجْعَلْ ثَوَابَ مَنْطِقِي وَ ثَوَابَ مَجْلِسِي رِضَاكَ عَنِّي وَ اجْعَلْ عَمَلِي وَ دُعَائِي خَالِصاً لَكَ وَ اجْعَلْ ثَوَابِيَ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَ اجْمَعْ لِي جَمِيعَ مَا
ترجمه:
از امام صادق (ع)، مىگفت:
«بار خدايا! دلم را پر از مهر خود كن و از ترس خودت و از تصديق و ايمان به تو و از بيمت و از اشتياق درگاهت يا ذو الجلال و
الاكرام، بار خدايا! لقايت را محبوبم ساز و در لقايت خير و رحمت و بركت برايم مقرر دار و مرا به نيكان پيوند و با بدان به دنبال مگذار و مرا به نيكان گذشته پيوند، و با نيكان به جا مانده همراه كن، و مرا به راه نيكان بر، و مرا در باره خودم كمكى كن بدان چه نيكان را در باره خودشان كمك كنى، و مرا به هر بدى كه رها كردى بر مگردان، يا ربّ العالمين! از تو خواهم ايمانى كه به سر نيايد تا تو را ملاقات كنم، مرا زنده دارى و بميرانى بر آن و مبعوثم كنى گاه انگيزشم بر آن، و دلم را از خودنمائى و شهرتجوئى و شكّ در دينت پاك كن.
بار خدايا! به من بده يارى در دينت و نيرو در پرستشت و فهم در آفرينشت و دو بهره از رحمتت و رويم را به نورت سپيد كن و مرا رغبت ده بدان چه در نزد تو است، جانم را بگير در راه خودت و بر كيش خودت و كيش رسولت.
بار خدايا! به تو پناهم از تنبلى و پيرى و ترسناكى و بخل و غفلت و سخت دلى و سستى و زبونى، و به تو پناهم پروردگارا از ذاتى كه سيرى ندارد و از دلى كه ترس ندارد و از دعائى كه شنوده نشود و نمازى كه سود ندهد، به تو پناهنده سازم خودم و خاندانم و نژادم را از شيطان رجيم.
بار خدايا! راستش اين است كه احدى مرا در برابر تو پناهى نتواند داد و جز تو پشتيبانى نيابم، مرا وامگذار و به هلاكت و عذاب مسپار، از تو خواهم كه در دينت پايدار باشم و به قرآنت ايمان دارم و پيروى رسولت كنم.
بار خدايا! مرا به مهرت ياد كن و به خطايم ياد مكن، و از من بپذير و از فضلت بيفزايم، زيرا من به تو رو دارم، بار خدايا! ثواب
مجلس و گفتارم را رضاى خود مقرر دار و كردار و دعايم را خالص درگاه خود ساز و ثواب مرا بهشت مقرر كن به رحمت خودت، و فراهم آر برايم هر آنچه از تو خواستم و از فضلت بر آن بيفزا، زيرا من به تو رو دارم.
بار خدايا! ستارهگان سرازير به افق شدند و ديدهها همه در خوابند و توئى زنده و پاينده، از تو نهان نسازد چيزى را شب تار و نه آسمان پر از برج و نه زمين گسترده و نه درياى عميق ژرف و نه تاريكيهاى بر هم و درهم رحمت خود را شبانه به هر كدام خلقت كه خواهى بدهى، بدانى خيانت ديدهها و آنچه نهان كنند سينهها، من در بارهات گواهم بدان چه خودت در باره خود گواهى و فرشت
لینک ثابت
ارزش وجود عنصر تداوم در کارها
این اخلاص و تداوم کار، خیلی ارزش دارد. ببینید، در این کارهای معنوی و توسلات و دعا و ذکر و اینها هم روایت داریم که کار را تداوم بدهید. «در روایت دارد که حداقل مدتی که شما یک عملی را انجام میدهید، یک سال باشد».(1) فرض بفرمایید شما بنا می گذارید یک نمازی را که مستحب است، هر شب یا در شب معین خودش در هفته، بخوانید. میگویند حداقل یک سال این را ادامه دهید، هرچند بهتر این است که انسان تا آخر عمر ادامه بدهد. یعنی تداوم، یک عنصر جدیدی است غیر از خودِ اصلِ شروعِ عمل.«فلذلک فادع و استقم کما امرت».(2) استقامت، یعنی همین کار را در همان خط و جهت درست دنبال کردن.الحمدلله شما استقامت کردید.1391/03/09
1 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 82 ؛
وسائل الشيعة، شیخ حرّ عاملی، ج 1، ص 94 ؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 218 .
إِذَا كَانَ الرَّجُلُ عَلَى عَمَلٍ فَلْيَدُمْ عَلَيْهِ سَنَةً ثُمَّ يَتَحَوَّلُ عَنْهُ إِنْ شَاءَ إِلَى غَيْرِهِ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ يَكُونُ فِيهَا فِی عَامِهِ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ .
ترجمه:
حلبى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر گاه بنده مشغول كارى هست يك سال آن را ادامه دهد و بعد اگر خواست به عمل ديگرى روى بياورد، زيرا شب قدر در يك سال يك بار مىآيد و او در شب قدر آن عمل را درك كند.
2 )
سوره مبارکه الشورى آیه 15
فَلِذٰلِكَ فَادعُ ۖ وَاستَقِم كَما أُمِرتَ ۖ وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم ۖ وَقُل آمَنتُ بِما أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتابٍ ۖ وَأُمِرتُ لِأَعدِلَ بَينَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنا وَرَبُّكُم ۖ لَنا أَعمالُنا وَلَكُم أَعمالُكُم ۖ لا حُجَّةَ بَينَنا وَبَينَكُمُ ۖ اللَّهُ يَجمَعُ بَينَنا ۖ وَإِلَيهِ المَصيرُ
ترجمه:
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»
لینک ثابت
لزوم استقامت در صیانت از جهتگیریهای انقلاب
امروز دربارهی امام بزرگوار در خطبهی اول عرایضی را عرض میکنم؛ نگاه به امام از منظر یک شاخص. این نگاه از این جهت اهمیت پیدا میکند که چالش اصلی همهی تحولات بزرگ اجتماعی - از جمله انقلابها - صیانت از جهتگیریهای اصلی این انقلاب یا این تحول است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعی است که هدفهائی دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت میکند. این جهتگیری باید حفظ شود. اگر جهتگیری به سمت هدفها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعی صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عکس اهداف خود عمل خواهد کرد. لذا شما در قرآن ملاحظه میکنید که در سورهی مبارکهی هود، خدای متعال به پیغمبرش میفرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لاتطغوا انّه بما تعملون بصیر».(1) پیغمبر را امر میفرماید به استقامت. استقامت، یعنی پایداری؛ راه را مستقیم ادامه دادن؛ در جهت درست حرکت کردن. نقطهی مقابل این حرکت مستقیم در این آیهی شریفه، طغیان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغیان، یعنی سرکشی؛ منحرف شدن. به پیغمبر میفرماید: هم تو - شخصاً - هم کسانی که همراه تو و با تو هستند، این راه را درست ادامه بدهید و منحرف نشوید؛ «انّه بما تعملون بصیر». مرحوم علامهی طباطبائی بزرگوار در تفسیر المیزان میفرماید: لحن این آیه، لحن تشدد است؛ هیچ نشانهی رحمت در این آیه نیست. خطاب به خود پیغمبر است؛ «من افراد النّبیّ بالذّکر». در درجهی اول، خود پیغمبر را مخاطب قرار میدهد: «فاستقم». لذا این آیه به نحوی است که پیغمبر اکرم دربارهی سورهی هود فرمودند: «شیّبتنی سورة هود»؛(2) سورهی هود مرا پیر کرد. این به خاطر همین آیه است. در روایت است که آن بخشی از سورهی هود که پیغمبر میفرماید «من را پیر کرد»، همین آیهی مبارکه است؛ به خاطر تشدیدی که در این آیه هست. در حالی که در یک جای دیگر قرآن هم دارد: «فلذلک فادع و استقم کما امرت»،(3) اما عنوان «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا» - منحرف نشوید، از راه برنگردید - خطاب سختی است که به خود پیغمبر است. این خطاب، دل پیغمبر را میلرزاند. این به خاطر همین است که تغییر جهتگیریها و منحرف شدن از راه اصلی - که هویت اصلی هر انقلابی به آن جهتگیریهاست و در واقع، سیرت انقلابها همین جهتگیریهای اصلی است - بکلی راه را عوض میکند و این انقلاب به هدفهای خود نمیرسد.1389/03/14
1 )
سوره مبارکه هود آیه 112
فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرٌ
ترجمه:
پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند!
2 )
الخصال، شیخ صدوق ج 1 ص 199؛
الأمالي للصدوق، صدوق، ص 233 ؛
روضةالواعظين، فتال نیشابوری، ج 2، ص 475 ؛
بحارالأنوار، مجلسی، ج 89، ص 198 ؛
يا رسول الله أسرع إليك الشيب قال شيبتنی هود و الواقعة و المرسلات و عم يتساءلون
ترجمه:
عكرمه از ابن عباس نقل مىكند كه ابو بكر به پيامبر خدا (ص) عرض كرد: يا رسول اللَّه پيرى زودرس به سراغ تو آمد، فرمود: سوره هود و سوره واقعه و سوره مرسلات و سوره عم يتسائلون مرا پير كرد.
3 )
سوره مبارکه الشورى آیه 15
فَلِذٰلِكَ فَادعُ ۖ وَاستَقِم كَما أُمِرتَ ۖ وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم ۖ وَقُل آمَنتُ بِما أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتابٍ ۖ وَأُمِرتُ لِأَعدِلَ بَينَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنا وَرَبُّكُم ۖ لَنا أَعمالُنا وَلَكُم أَعمالُكُم ۖ لا حُجَّةَ بَينَنا وَبَينَكُمُ ۖ اللَّهُ يَجمَعُ بَينَنا ۖ وَإِلَيهِ المَصيرُ
ترجمه:
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»
لینک ثابت
استقامت در راه حق، درسی از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
وقتی که در مرحلهی اول بعثت، بعد از آنی که با گذشت سه سال یا بیشتر - که دعوت پنهانی بود، مخفی بود - پیغمبر توانسته بود سی، چهل نفر را مسلمان بکند، بعد امر الهی آمد که: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین. انّا کفیناک المستهزءین» (1) علنی کن، برو توی میدان، پرچم را به دست بگیر و کار را علنی کن. پیغمبر آمد وسط میدان و قضایائی که شنیدهاید. بزرگان و صنادید قریش و زرمندان و زورمندان آن جامعه به خود ترسیدند و لرزیدند. اولین کاری که کردند، تطمیع آن بزرگوار بود. آمدند پیش جناب ابیطالب گفتند که این برادرزادهی تو اگر ریاست میخواهد، ما ریاست مطلق خودمان را به او میدهیم؛ اگر ثروت میخواهد، آنقدر به او ثروت میدهیم که از همهی ما ثروتمندتر بشود؛ اگر مایل است پادشاهی کند، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب میکنیم. بگوئید از این حرفهائی که میزند، دست بردارد. جناب ابیطالب که بر جان پیغمبر میترسید و از توطئهی آنها بیمناک بود، پیش پیغمبر آمد و گفت بزرگان مکه این پیغام را دادند؛ شاید نصیحت کرد، توصیه کرد که حالا شما هم یک خردهای کوتاه بیائید؛ این ایستادگی به این اندازه دیگر چرا؛ لازم نیست. پیغمبر فرمود: «یا عمّ! واللَّه لو وضعوا الشّمس فی یمینی و القمر فی شمالی لاعرض عن هذا الامر لا افعله حتّی اظهره اللَّه او یذهب بما فیه» عموجان! اگر خورشید را در دست راست من بگذارند، ماه را در دست چپ من بگذارند، برای اینکه من از این هدف دست بکشم، سوگند به خدا این کار را نمیکنم؛ تا وقتی یا خدا ما را پیروز کند یا همهی ما از بین برویم.
بعد در روایت دارد که «ثمّ اغرورقت عیناه من الدّمع»؛ چشم مبارک پیغمبر لبریز اشک شد و از جا بلند شد. ابوطالب این ایمان، این استقامت را وقتی که دید، منقلب شد و گفت: «یابن اخی اذهب و قل ما احببت»؛ برو هرکاری که میخواهی بکن؛ هدفت را دنبال کن. «واللَّه لا اسلّمنّک بشیء» (2) سوگند به خدا من تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم. این ایستادگی، ایستادگی میآفریند. این استقامت از پیغمبر، ریشهی استقامت را در ابوطالب مستحکم میکند. این پایبندی به هدف، نترسیدن از دشمن، طمع نورزیدن در آنچه که در دست دشمن است، دل نبستن به امتیازی که دشمن میخواهد بدهد در مقابل متوقف کردن این راه، ایستادگی میآفریند، آرامش به وجود میآورد، اعتماد به راه و به هدف و به خدائی که این هدف متعلق به اوست، به وجود میآورد. لذا سی، چهل نفر بیشتر نبودند. همین سی، چهل نفر در مقابل آن همه مشکلات، آن همه دشواریها ایستادند و روز به روز زیاد شدند. روز به روز در مکه میدیدند که با عمار چه میکنند، با بلال چه معاملهای میشود، سمیه و یاسر چه جور زیر شکنجه قرار میگیرند و شهید میشوند؛ اینها را میدیدند، در عین حال ایمان میآوردند. پیشرفت حق اینجوری است. صرفاً در حالت آسایش، در حالت امن و امان پرچم حق را بلند کردن و پای آن سینه زدن، حق پیش نمیرود. حق آن وقتی پیش میرود که صاحب حق، پیرو حق، در راه پیشرفت حق از خود استقامت و استحکام نشان بدهد.
آیهی قرآن میفرماید: «محمّد رسول اللَّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم» (3) اشداء بر کفار معنایش این نیست که با کفار دائم در حال جنگند. اشداء، شدت، یعنی استحکام، استواری، خورده نشدن. یک فلزی زنگ میزند، خورده میشود، پوک میشود، از بین میرود؛ یک فلز هم قرنهای متمادی که بگذرد، دچار خوردگی و زنگزدگی و پوسیدگی و پوکی نمیشود. اشداء یعنی این. شدت یعنی استحکام. استحکام یک وقت در میدان جنگ است، یک جور بروز میکند؛ یک وقت در میدان گفتگوی با دشمن است، یک جور بروز میکند. شما ببینید پیغمبر در جنگهای خود، آنجائی که لازم بود با طرف خود و دشمن خود حرف بزند، چه جوری حرف میزند. سرتا پای نقشهی پیغمبر استحکام است؛ استوار، یک ذره خلل نیست. در جنگ احزاب پیغمبر با طرفهای مقابل وارد گفتگو شد، اما چه گفتگوئی! تاریخ را بخوانید. اگر جنگ است، با شدت؛ اگر گفتگو است، با شدت؛ اگر تعامل است، با شدت؛ با استحکام. این معنای اشداء علی الکفار است.
رحماء بینهم، یعنی در بین خودشان که هستند، نه؛ اینجا دیگر خاکریز نرم است، انعطاف وجود دارد؛ اینجا دیگر آن شدت و آن صلابت نیست. اینجا باید دل داد و دل گرفت. اینجا باید با هم با تعاطف رفتار کرد.
همان ایستادگیِ اول بعثت، منجر میشود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابیطالب. شوخی نیست؛ سه سال در یک درهای در مجاورت مکه، بدون آب، بدون گیاه، در زیر آفتاب سوزان. پیغمبر، جناب ابیطالب، جناب خدیجه، همهی مسلمانها و همهی خانوادههایشان توی این تکه - شکاف کوه - زندگی کردند. راه هم بسته بود که برای اینها غذا نیاید، خوراک نیاید. گاهی در ایام موسم - که بر طبق سنن جاهلی آزاد بود، یعنی جنگ نبود - میتوانستند داخل شهر بیایند، اما تا میخواستند جنسی را در دکانی معامله کنند، ابوجهل و ابولهب و بقیهی بزرگان مکه به نوکرها و فرزندان خودشان سفارش کرده بودند که هر وقت آنها خواستند جنسی را بخرند، شما وارد معامله شوید، دو برابر پول بدهید، جنس را شما بخرید و نگذارید آنها جنس بخرند. با یک چنین وضعیت سختی سه سال را گذراندند. این شوخی است؟
آن استقامت اوّلی، آن عمود مستحکم این خیمه، آن دل متوکل علی اللَّه است که چنین استقامتی را در فضا به وجود میآورد که آحاد صبر میکنند. شب تا صبح بچهها از گرسنگی گریه میکردند که صدای گریهی بچهها از توی شعب ابیطالب به گوش کفار قریش میرسید و ضعفای آنها هم دلشان میسوخت؛ اما از ترس اقویا جرئت نمیکردند کمک کنند. اما مسلمان که بچهاش در مقابلش پرپر میزد - که چقدر در شعب مردند، چقدر بیمار شدند، چقدر گرسنگی کشیدند - تکان نخورد. امیرالمؤمنین به فرزند عزیزش محمد بن حنفیه فرمود: «تزول الجبال و لا تزل» (4) کوهها ممکن است تکان بخورند؛ از جا کنده شوند؛ تو از جا کنده نشو. این همان نصیحت پیغمبر است؛ این همان وصیت پیغمبر است. این است راه برخاستن امت اسلامی؛ بعثت امت اسلامی این است. این درس پیغمبر به ماست. بعثت این را به ما تعلیم میدهد.
صرف اینکه بنشینیم، بگوئیم آیهای نازل شد و جبرئیلی آمد و پیغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشویم که کی ایمان آورد و کی ایمان نیاورد، مسئلهای را حل نمیکند. مسئله این است که ما باید از این حادثه - که مادر همهی حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر است - درس بگیریم. همهی این بیستوسه سال درس است.
من یک وقت به بعضی دوستان گفتم زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد. هر لحظهی این زندگی یک حادثه است؛ یک درس است؛ یک جلوهی عظیم انسانی است؛ تمام این بیستوسه سال همینجور است. جوانهای ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است. اگر شما میبینید امتی به این عظمت به وجود آمد - که امروز هم بهترین حرفها، بهترین راهها، بزرگترین درسها، شفابخشترین داروها برای بشریت توی همین مجموعهی امت اسلامی است - این جور به وجود آمد، گسترش پیدا کرد و ریشهدار شد. والّا صرف اینکه حق با ما باشد، ما پیش نمیرویم؛ حق همراه با ایستادگی. امیرالمؤمنین - بارها من این جمله را از آن بزرگوار نقل کردم - در جنگ صفین فرمود: «لا یحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر». (5) این پرچم را کسانی میتوانند بلند کنند که اولاً بصیرت داشته باشند، بفهمند قضیه چیست، هدف چیست؛ ثانیاً صبر داشته باشند. صبر یعنی همین استقامت، ایستادگی، پابرجائی. این را ما باید از بعثت درس بگیریم.
امام عزیز ما رشحهای از آن چشمهی فیاض بود که توانست این بساط عظیم را در دنیا راه بیندازد. امام هم قلبش پر بود از ایمان به راه خود. همان طور که فرمود: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه و رسله و ملائکته».(6) خود پیغمبر اول مؤمن بود.
در انقلاب ما خود امام بزرگوار، اول مؤمن به این راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ایمان به این راه و این هدف؛ میفهمید، میدانست دارد چه کار میکند؛ عظمت کار را میفهمید، الزامات این کار را هم میفهمید که اولین الزام این کار این بود که با توکل به خدا در این راه محکم بایستد. محکم ایستاد. جوانان این ملت هم با ایستادگی او ایستادگی پیدا کردند؛ آحاد این مردم هم وقتی که این چشمهی صبر و سکینه لبریز شد و سرازیر شد، آنها را فرا گرفت. آنها هم «هو الّذی انزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم» شدند. این سکینه وقتی که بر دل انسانها نازل میشود، ایمان انسان زیاد میشود. بعد میفرماید: « وللَّه جنود السّماوات و الأرض». (7) از چه میترسید؟ سپاه زمین و آسمان مال خداست. با خدا باش، این سپاه زمین و آسمان مال شماست؛ در اختیار شماست. این سنتهای الهی است.1387/05/09
1 )
سوره مبارکه الحجر آیه 94
فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَأَعرِض عَنِ المُشرِكينَ
ترجمه:
آنچه را مأموریت داری، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روی گردان (و به آنها اعتنا نکن)!
2 )
شرح نهجالبلاغة ، ابن ابی الحدید معتزلی ج 14 ص 52 ؛
الفصل الأول إجلاب قريش على بنی هاشم و حصرهم فی الشعب فأما الكلام فی الفصل الأول فنذكر منه ما ذكره محمد بن إسحاق بن يسار فی كتاب السيرة و المغازی فإنه كتاب معتمد عند أصحاب الحديث و المؤرخين و مصنفه شيخ الناس كلهم. قال محمد بن إسحاق رحمه الله لم يسبق عليا ع إلى الإيمان بالله و رسالة محمد ص أحد من الناس اللهم إلا أن تكون خديجة زوجة رسول الله ص قال و قد كان ص يخرج و معه علی مستخفين من الناس فيصليان الصلوات فی بعض شعاب مكة فإذا أمسيا رجعا فمكثا بذلك ما شاء الله أن يمكثا لا ثالث لهما ثم إن أبا طالب عثر عليهما يوما و هما يصليان فقال لمحمد ص يا ابن أخی ما هذا الذی تفعله فقال أی عم هذا دين الله و دين ملائكته و رسله و دين أبينا إبراهيم أو كما قال ع بعثنی الله به رسولا إلى العباد و أنت أی عم أحق من بذلت له النصيحة و دعوته إلى الهدى و أحق من أجابنی إليه و أعاننی عليه أو كما قال فقال أبو طالب إنی لا أستطيع يا ابن أخی أن أفارق دينی و دين آبائی و ما كانوا عليه و لكن و الله لا يخلص إليك شيء تكرهه ما بقيت فزعموا أنه قال لعلی أی بنی ما هذا الذی تصنع قال يا أبتاه آمنت بالله و رسوله و صدقته فيما جاء به و صليت إليه و اتبعت قول نبيه فزعموا أنه قال له أما إنه لا يدعوك أو لن يدعوك إلا إلى خير فالزمه. قال ابن إسحاق ثم أسلم زيد بن حارثة مولى رسول الله ص فكان أول من أسلم و صلى معه بعد علی بن أبی طالب ع. ثم أسلم أبو بكر بن أبی قحافة فكان ثالثا لهما ثم أسلم عثمان بن عفان و طلحة و الزبير و عبد الرحمن و سعد بن أبی وقاص فصاروا ثمانية فهم الثمانية الذين سبقوا الناس إلى الإسلام بمكة ثم أسلم بعد هؤلاء الثمانية أبو عبيدة بن الجراح و أبو سلمة بن عبد الأسد و أرقم بن أبی أرقم ثم انتشر الإسلام بمكة و فشا ذكره و تحدث الناس به و أمر الله رسوله أن يصدع بما أمر به فكانت مدة إخفاء رسول الله ص نفسه و شأنه إلى أن أمر بإظهار الدين ثلاث سنين فيما بلغنی. قال محمد بن إسحاق و لم تكن قريش تنكر أمره حينئذ كل الإنكار حتى ذكر آلهتهم و عابها فأعظموا ذلك و أنكروه و أجمعوا على عداوته و خلافه و حدب عليه عمه أبو طالب فمنعه و قام دونه حتى مضى مظهرا لأمر الله لا يرده عنه شيء قال فلما رأت قريش محاماة أبی طالب عنه و قيامه دونه و امتناعه من أن يسلمه مشى إليه رجال من أشراف قريش منهم عتبة بن ربيعة و شيبة أخوه و أبو سفيان بن حرب و
ترجمه:
2 )
شرح نهج البلاغة ، ابن ابی الحدید معتزلی ج 14 ص 52 ؛
و أبو سفيان بن حرب و أبو البختری بن هشام و الأسود بن المطلب و الوليد بن المغيرة و أبو جهل عمرو بن هشام و العاص بن وائل و نبيه و منبه ابنا الحجاج و أمثالهم من رؤساء قريش فقالوا يا أبا طالب إن ابن أخيك قد سب آلهتنا و عاب ديننا و سفه أحلامنا و ضلل آراءنا فإما أن تكفه عنا و إما أن تخلی بيننا و بينه فقال لهم أبو طالب قولا رفيقا و ردهم ردا جميلا فانصرفوا عنه و مضى رسول الله ص على ما هو عليه يظهر دين الله و يدعو إليه ثم شرق الأمر بينه و بينهم تباعدا و تضاغنا حتى أكثرت قريش ذكر رسول الله ص بينها و تذامروا فيه و حض بعضهم بعضا عليه فمشوا إلى أبی طالب مرة ثانية فقالوا يا أبا طالب إن لك سنا و شرفا و منزلة فينا و إنا قد استنهيناك من ابن أخيك فلم تنهه عنا و إنا و الله لا نصبر على شتم آبائنا و تسفيه أحلامنا و عيب آلهتنا فإما أن تكفه عنا أو ننازله و إياك حتى يهلك أحد الفريقين ثم انصرفوا فعظم على أبی طالب فراق قومه و عداوتهم و لم تطب نفسه بإسلام ابن أخيه لهم و خذلانه فبعث إليه فقال يا ابن أخی إن قومك قد جاءونی فقالوا لی كذا و كذا للذی قالوا فأبق علی و على نفسك و لا تحملنی من الأمر ما لا أطيقه قال فظن رسول الله ص أنه قد بدا لعمه فيه بداء و أنه خاذله و مسلمه و أنه قد ضعف عن نصرته و القيام دونه فقال يا عم و الله لو وضعوا الشمس فی يمينی و القمر فی شمالی على أن أترك هذا الأمر ما تركته حتى يظهره الله أو أهلك ثم استعبر باكيا و قام فلما ولى ناداه أبو طالب أقبل يا ابن أخی فأقبل راجعا فقال له اذهب يا ابن أخی فقل ما أحببت فو الله لا أسلمك لشيء أبدا........
ترجمه:
3 )
سوره مبارکه الفتح آیه 29
مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم ۖ تَراهُم رُكَّعًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ سيماهُم في وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ ۚ ذٰلِكَ مَثَلُهُم فِي التَّوراةِ ۚ وَمَثَلُهُم فِي الإِنجيلِ كَزَرعٍ أَخرَجَ شَطأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوىٰ عَلىٰ سوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الكُفّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَأَجرًا عَظيمًا
ترجمه:
محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانههای خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامیدارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.
4 )
خطبه 11 :از سخنان آن حضرت است به وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ .
ترجمه:
اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار.
قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير. و آگاه باش كه پيروزى از جانب خداى سبحان است
5 )
خطبه 173 : از خطبههاى آن حضرت است در اينكه چه كسى شايسته خلافت است، و سفارش به تقوا و گريز از دنيا
أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ .
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ
بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ فَمَا إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ وَ لَكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ أَلَا وَ إِنِّي أُقَاتِلُ رَجُلَيْنِ رَجُلًا ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِي عَلَيْهِ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَيْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَيْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا فَإِنَّ لَنَا مَعَ كُلِّ أَمْرٍ تُنْكِرُونَهُ غِيَراً .
أَلَا وَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَ تُرْضِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا وَ لَا يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ
وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ .
ترجمه:
رسول خدا امين وحى، و آخرين فرستادگان، و بشارت دهنده به رحمت، و بيم دهنده از عذاب او بود.
اى مردم، آن كه تواناترين مردم به حكومت، و داناترين آنان به امر خدا در كار حكومت است از همه به حكومت شايستهتر است. اگر در مسأله حكومت فتنه جويى به فتنه برخيزد بازگشت به حق از او خواسته مىشود و اگر امتناع ورزيد كشته مىشود. به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه مردم امامت منعقد نگردد چنين كارى شدنى نيست، ولى آنان كه حضور دارند ثبوت حكومت را بر غائبان حكم مىكنند، پس فرد حاضر حق رويگردانى، و غائب حق انتخاب غير را ندارد.
بدانيد كه من با دو نفر مىجنگم: مردى كه چيزى را ادعا كند كه حق او نيست، و كسى كه رويگردان شود از چيزى كه بر عهده اوست. بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مىكنم، كه تقوا بهترين چيزى است كه عباد حق يكديگر را به آن سفارش مىكردند، و از بهترين عاقبتها نزد خداست. بين شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده، و اين پرچم را به دوش نمىكشد مگر آن كه اهل بصيرت و استقامت و داناى به موارد حق باشد. پس آنچه را به آن مأمور مىشويد انجام دهيد، و از آنچه نهى مىگرديد باز ايستيد، و در كارى تا دقيقا بررسى نكنيد شتاب نورزيد، زيرا آنچه را شما (از روى جهل) منكر آن هستيد ما را قدرت تغيير آن هست. بدانيد دنيايى كه نسبت به آن آرزومنديد و به آن ميل داريد، و آن گاهى شما را به خشم و زمانى به خشنودى مىبرد، نه خانه شماست و نه منزلى كه براى آن آفريده شدهايد، و نه جايى كه شما را به آن دعوت كردهاند. بدانيد كه دنيا براى شما باقى نمىماند و شما هم در آن باقى نخواهيد ماند، اگر دنيا شما را به ظاهرش فريفت از شرّش نيز بيم داد. پس به خاطر بيم دهيش از آنچه فريبتان مىدهد چشم پوشى كنيد، و به خاطر ترساندنش از طمع به آن خوددارى نماييد، و در دنيا براى آخرتى كه به آن دعوت شدهايد بر يكديگر پيشى گيريد، و با عمق دل از دنيا روى بگردانيد، نبايد احدى از شما به خاطر چيزى از دنيا كه از او گرفته شده چون كنيز ناله بزند. و با شكيبايى بر طاعت خدا و محافظت بر آنچه از كتابش كه حفظ آن را از شما خواسته است نعمت خدا را بر خود تمام كنيد. بدانيد در صورتى كه پايه دين خود را حفظ نموده باشيد.
از دست دادن متاع دنيا به شما زيانى وارد نكند. و بدانيد در صورت تباه كردن دين آنچه از دنيا حفظ كردهايد به شما سودى ندهد. خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق كند، و شكيبايى را به ما و شما ارزانى دارد
6 )
سوره مبارکه البقرة آیه 285
آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَيهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ ۚ وَقالوا سَمِعنا وَأَطَعنا ۖ غُفرانَكَ رَبَّنا وَإِلَيكَ المَصيرُ
ترجمه:
پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن میباشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آوردهاند؛ (و میگویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمیگذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»
7 )
سوره مبارکه الفتح آیه 4
هُوَ الَّذي أَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم ۗ وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَكانَ اللَّهُ عَليمًا حَكيمًا
ترجمه:
او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است.
لینک ثابت
شریفترینِ امّت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)،حاملان قرآن و شبزندهداران
زن و مرد کازرونی، جوان کازرونی برای اینکه در منطق اسلام جزو اشراف به حساب بیایند و شریف محسوب بشوند، روی این چیزها باید تکیه کنند: روی استقامت و ایستادگی و ثباتقدم بر آن سخن حقی که آن را شناختهاند و از آن پیروی کردهاند و به آن دل بستهاند. این مایهی شرافت است؛ «اشراف امّتی حملة القرآن و اصحاب اللّیل»(1). دیگران صاحبان ثروت را، صاحبان مقام را، اشراف میدانند. اسلام معیارش برای تعیین شریف، معیار دیگری است. هرکه بیشتر در راه خدا مجاهدت میکند، هرکه بیشتر و عمیقتر به مبانی الهی دل میبندد، هرکه صادقانهتر در این راه قدم میگذارد، شرافتش پیش پروردگار بیشتر است. این شرح اخلاص و ارادت قلبی ما به شما مردم عزیز کازرون که بدانید همچنانی که شما به مسئولین کشور و به این بندهی حقیر اظهار محبت میکنید، دل ما هم از محبت شما مردم لبریز و مالامال است.1387/02/16
1 )
أمالی ،شيخ صدوق ص 234 ح6
الخصال، الشیخ الصدوق، ج1ص7
معانی الاخبار،الشیخ الصدوق،ص177
بحار الانوارج84ص138ح6
أشراف أمتی حملة القرآن ، وأصحاب الليل »
ترجمه:
رسول خدا (ص) فرمود بزرگان امت من حافظان قرآن و همنشینان شب(شب زنده داران) هستند.
لینک ثابت
نگه داشتن و هدایت کردن مومنین در خط مستقیم ، عامل پیر شدن پیامبر(ص)
یک قلم دیگر مسئلهی استقامت و ایستادگی است. در سورهی «هود» خدای متعال به پیغمبر میفرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا»(1). یک روایتی از پیغمبر هست که فرمود: «شیّبتنی سورة هود»(2)؛ یعنی سورهی «هود» من را پیر کرد؛ از بس بار این سوره سنگین بود. کجای سورهی هود؟ نقل شده است که مراد، همین آیهی«فاستقم کما امرت»است. چرا پیغمبر را پیر کند؟ چون در این آیه میفرماید: همچنانی که به تو دستور دادیم، در این راه ایستادگی کن، استقامت کن و صبر نشان بده. خود این ایستادگی کار دشواری است. این «صراط» است؛ پل صراطی که مظهر آن را در روز قیامت برای ما تصویر کردهاند. باطن عمل و راه ما در اینجا، همان پل صراط است؛ ما الان داریم روی پل صراط حرکت میکنیم؛ باید دقت کنیم. اگر انسان بخواهد این دقت را در همهی رفتار خود به کار بگیرد، او را پیر میکند. لیکن از این مهمتر به گمان من، آن جملهی بعد است: «و من تاب معک». پیغمبر فقط مأمور نیست که خودش ایستادگی کند؛ باید خیل عظیم مؤمنان را هم در همین راه به ایستادگی وادار کند. انسانهایی که از یک طرف در معرض هجوم بلایا و مشکلات زندگی هستند - دشمنان، توطئهگران، بدخواهان و قدرتهای مسلط - و از طرف دیگر، مورد تهاجم هواهای نفسانی خودشان هستند - خواهشهای نفسانی و دل بیطاقت انسان که از زر و زیور دنیا مجذوب میشود و به سمت آنها کشیده میشود - از این صراط مستقیم، به چپ یا راست انحراف پیدا میکنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسی، محبت مقام و اینها، چیزهایی است که هر کدام، یک کمندی بر گردن دل انسان میاندازند و آن را به سمت خودش میکشانند. مقاومت و ایستادگی در مقابل اینها که انسان پایش نلغزد: «و من تاب معک»؛ مؤمنین را در بین این دو جاذبهی قوی - جاذبهی فشار دشمن و جاذبهی فشار درونی دل هوسران - و این دو مغناطیس، در خط مستقیم نگه داشتن و هدایت کردن، به گمان زیاد، این، آن کاری است که پیغمبر را پیر کرد.1385/01/06
1 )
سوره مبارکه هود آیه 112
فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرٌ
ترجمه:
پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند!
2 )
الخصال،شیخ صدوق ج1 ص 199؛
الأماليللصدوق،صدوق،ص233 ؛
روضةالواعظين،فتال نیشابوری،ج2،ص475 ؛
بحارالأنوار،مجلسی،ج89،ص198 ؛
يا رسول الله أسرع إليك الشيب قال شيبتنی هود و الواقعة و المرسلات و عم يتساءلون
ترجمه:
عكرمه از ابن عباس نقل مىكند كه ابو بكر به پيامبر خدا (ص) عرض كرد: يا رسول اللَّه پيرى زودرس به سراغ تو آمد، فرمود: سوره هود و سوره واقعه و سوره مرسلات و سوره عم يتسائلون مرا پير كرد.
لینک ثابت
ایستادگی ، یکی از اثرات تقوا
شما ملت ایران در انقلابتان تقوای الهی را رعایت کردید؛ در دفاع از این انقلاب و از کشور و از اصالتهای اسلامی و دینی و ملیتان تقوای الهی را رعایت کردید؛ لذا امروز بحمداللَّه به همان نسبت عزیزید. امروز عزت و اقتدار و عظمت ملت ایران در چشم مردم دنیا و دولتها و حتّی دشمنانش با اکثر کشورهای اسلامی قابل مقایسه نیست؛ این به خاطر تقواست. هر چه کمبود داریم، به خاطر بیتقوایی است.
ایستادگی هم بر اثر تقواست. امیرالمؤمنین یکی از القابش «کرّار غیر فرّار» است. پیغمبر اکرم این لقب را به امیرالمؤمنین داد.(1) این مخصوص میدان نظامی نیست؛ در همهی میدانهای انسانی امیرالمؤمنین کرّار غیر فرّار بود؛ یعنی مهاجم، مقتدر، دارای فکر و بدون عقبگرد. مواضع محکم، ایستادگی بر مبانیِ مورد قبول و مورد اعتقاد، از موضع تدافعی خارج شدن و نسبت به کجیها و زشتیها و بدیها و ظلمها و بیعدالتیهای دنیا در موضع تهاجمی قرار گرفتن؛ این همان صفت کرّار غیر فرّار امیرالمؤمنین است. شما اگر به زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، میبینید از اول تا آخر، زندگی آن بزرگوار اینگونه است. علاج ما هم در همین است. مرحوم اقبال لاهوری میگوید:
میشناسی معنی کرّار چیست
این مقامی از مقامات علی است
امّتان را در جهان بیثبات
نیست ممکن جز به کرّاری حیات
میخواهید زنده بمانید؟ میخواهید عزیز باشید؟ میخواهید در علم و عمل پیشرفته باشید؟ میخواهید جوانانتان سرافراز باشند؟ میخواهید فردایتان فردای روشنی باشد؟ باید استقامت داشته باشید. فعال، کرّار، خستگیناپذیر و دنبال کنندهی اهداف خود؛ آیندهی چنین ملتی روشن است. ملت ما خوشبختانه این راه را شروع کرد و تا امروز ادامه داده؛ منتها این راه استمرار لازم دارد.
1)کافی ، شیخ کلینی ج 8 ص 349 ؛ « عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ دَاوُدَ الْیَعْقُوبِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ قَالَ وَ حَدَّثَنِی الْأُسَیْدِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُبَشِّرٍ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ نَافِعٍ الْأَزْرَقَ کَانَ یَقُولُ لَوْ أَنِّی عَلِمْتُ أَنَّ بَیْنَ قُطْرَیْهَا أَحَداً تُبْلِغُنِی إِلَیْهِ الْمَطَایَا یَخْصِمُنِی أَنَّ عَلِیّاً قَتَلَ أَهْلَ النَّهْرَوَانِ وَ هُوَ لَهُمْ غَیْرُ ظَالِمٍ لَرَحَلْتُ إِلَیْهِ فَقِیلَ لَهُ وَ لَا وَلَدَهُ فَقَالَ أَ فِی وُلْدِهِ عَالِمٌ فَقِیلَ لَهُ هَذَا أَوَّلُ جَهْلِکَ وَ هُمْ یَخْلُونَ مِنْ عَالِمٍ قَالَ فَمَنْ عَالِمُهُمُ الْیَوْمَ قِیلَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ فَرَحَلَ إِلَیْهِ فِی صَنَادِیدِ أَصْحَابِهِ حَتَّی أَتَی الْمَدِینَةَ فَاسْتَأْذَنَ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقِیلَ لَهُ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نَافِعٍ فَقَالَ وَ مَا یَصْنَعُ بِی وَ هُوَ یَبْرَأُ مِنِّی وَ مِنْ أَبِی طَرَفَیِ النَّهَارِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ الْکُوفِیُّ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ هَذَا یَزْعُمُ أَنَّهُ لَوْ عَلِمَ أَنَّ بَیْنَ قُطْرَیْهَا أَحَداً تُبْلِغُهُ الْمَطَایَا إِلَیْهِ یَخْصِمُهُ أَنَّ عَلِیّاً ع قَتَلَ أَهْلَ النَّهْرَوَانِ وَ هُوَ لَهُمْ غَیْرُ ظَالِمٍ لَرَحَلَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ تَرَاهُ جَاءَنِی مُنَاظِراً قَالَ نَعَمْ قَالَ یَا غُلَامُ اخْرُجْ فَحُطَّ رَحْلَهُ وَ قُلْ لَهُ إِذَا کَانَ الْغَدُ فَأْتِنَا قَالَ فَلَمَّا أَصْبَحَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نَافِعٍ غَدَا فِی صَنَادِیدِ أَصْحَابِهِ وَ بَعَثَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلَی جَمِیعِ أَبْنَاءِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَجَمَعَهُمْ ثُمَّ خَرَجَ إِلَی النَّاسِ فِی ثَوْبَیْنِ مُمَغَّرَیْنِ وَ أَقْبَلَ عَلَی النَّاسِ کَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ مُحَیِّثِ الْحَیْثِ وَ مُکَیِّفِ الْکَیْفِ وَ مُؤَیِّنِ الْأَیْنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِنُبُوَّتِهِ وَ اخْتَصَّنَا بِوَلَایَتِهِ یَا مَعْشَرَ أَبْنَاءِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ مَنْ کَانَتْ عِنْدَهُ مَنْقَبَةٌ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَلْیَقُمْ وَ لْیَتَحَدَّثْ قَالَ فَقَامَ النَّاسُ فَسَرَدُوا تِلْکَ الْمَنَاقِبَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ أَنَا أَرْوَی لِهَذِهِ الْمَنَاقِبِ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ إِنَّمَا أَحْدَثَ عَلِیٌّ الْکُفْرَ بَعْدَ تَحْکِیمِهِ الْحَکَمَیْنِ حَتَّی انْتَهَوْا فِی الْمَنَاقِبِ إِلَی حَدِیثِ خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّارٍ لَا یَرْجِعُ حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِی هَذَا الْحَدِیثِ فَقَالَ هُوَ حَقٌّ لَا شَکَّ فِیهِ وَ لَکِنْ أَحْدَثَ الْکُفْرَ بَعْدُ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَوْمَ أَحَبَّهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَقْتُلُ أَهْلَ النَّهْرَوَانِ أَمْ لَمْ یَعْلَمْ قَالَ ابْنُ نَافِعٍ أَعِدْ عَلَیَّ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ أَحَبَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَوْمَ أَحَبَّهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَقْتُلُ أَهْلَ النَّهْرَوَانِ أَمْ لَمْ یَعْلَمْ قَالَ إِنْ قُلْتَ لَا کَفَرْتَ قَالَ فَقَالَ قَدْ عَلِمَ قَالَ فَأَحَبَّهُ اللَّهُ عَلَی أَنْ یَعْمَلَ بِطَاعَتِهِ أَوْ عَلَی أَنْ یَعْمَلَ بِمَعْصِیَتِهِ فَقَالَ عَلَی أَنْ یَعْمَلَ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقُمْ مَخْصُوماً فَقَامَ وَ هُوَ یَقُولُ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ
اسیدی و محمّد بن مبشّر گفتهاند که عبد اللَّه بن نافع پیوسته میگفت: اگر میدانستم میان دو قطره زمین کسی هست که بتوان با هر مرکبی بدو رسید و او بر من دلیل و برهان میآورد که علی علیه السّلام به حق اهل نهروان را کشته و نسبت به آنها بیداد نکرده من به سوی او کوچ میکردم. به او گفته شد: یعنی به شرط اینکه فرزند او هم نباشد؟ گفت: مگر در میان فرزندانش عالمی هست؟ به او گفته شد: این خود آغاز بیخردی توست، مگر میشود که در میان آنها دانشمندی نباشد! گفت: اینک عالم آنها کیست؟ گفته شد: محمّد بن علی بن حسین بن علی علیهم السّلام است. پس عبد اللَّه بن نافع با سران خویش حرکت کرده به مدینه آمد و از امام باقر علیه السّلام اجازه شرفیابی خواست. به امام علیه السّلام عرض شد: این عبد اللَّه بن نافع است که قصد شرفیابی دارد. امام علیه السّلام فرمود: او از من و پدرم در بام و شام بیزاری میجوید، با من چه کار دارد؟ ابو بصیر کوفی عرض کرد: قربانت گردم، این مرد گمان میکند که اگر بداند در میان دو قطر زمین کسی هست که مرکبها او را به نزد او ببرند و به او ثابت کند که علی علیه السّلام در کشتن اهل نهروان با آنها بیداد نکرده به سوی او کوچ میکند. امام باقر علیه السّلام فرمود: به نظر تو این مرد آمده تا با من مناظره کند؟ گفت: آری، فرمود: ای غلام! بیرون رو و بار او را فرو آر و به او بگو: فردا نزد ما بیا.
راوی میگوید: چون بامداد فردا رسید عبد اللَّه بن نافع با سران اصحابش حاضر شد و امام باقر علیه السّلام به دنبال فرزندان مهاجر و انصار فرستاد و آنها را گرد آورد و دو جامه سرخ رنگ در بر کرد و نزد مردم بیرون آمد و گویی یک پاره ماه بود. آن گاه فرمود: سپاس خدایی را سزد که ما خاندان را به پیامبری خود ارجمند داشت و به ولایت و دوستی خود برگماشت. ای گروه زادگان مهاجر و انصار! هر کدام شما منقبت و مدحی در باره علی بن ابی طالب علیه السّلام دارد باید برخیزد و بازگوید. او میگوید: مردم برخاستند و مناقب علی علیه السّلام را یک یک یاد کردند. عبد اللَّه گفت: من خود همه این فضایل را از این حاضران بهتر میدانم، ولی دعوای من این است که علی علیه السّلام پس از اینکه به تحکیم حکمین خشنود شد کافر گشت. تا اینکه در ضمن بیان فضائل علی علیه السّلام به حدیث خیبر رسیدند که پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: (فردا پرچم را به دست مردی سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، جنگاوری است که گریز ندارد و برنمیگردد تا خدا به دست او پیروزی بخشد و فتح کند). امام باقر علیه السّلام رو به عبد اللّه بن نافع کرد و فرمود: در باره این حدیث چه میگویی؟ او گفت: این حدیث درست است و تردیدی در آن نیست، ولی او پس از آن کافر شده است. امام باقر علیه السّلام فرمود: مادرت بر تو بگرید، به من بگو که خدای عزّ و جلّ روزی که علی بن ابی طالب علیه السّلام را دوست داشته میدانسته که اهل نهروان را میکشد یا نمیدانسته؟ او گفت: دوباره سخن خود را بازگویید. امام علیه السّلام فرمود: به من بگو خداوند عزّ و جلّ روزی که علی بن ابی طالب علیه السّلام را دوست میداشت میدانست که اهل نهروان را میکشد یا نمیدانست؟ ابن نافع با خود گفت: اگر بگویم نمیدانست کافر میشوم، از این رو در پاسخ گفت: آری، خدا میدانست. امام علیه السّلام فرمود: آیا خداوند دوست داشت که علی علیه السّلام فرمانبری او کند یا نافرمانی او؟ عبد اللَّه بن نافع گفت: اینکه فرمانبری کند. امام علیه السّلام فرمود: پس برخیز که محکوم شدی. عبد اللَّه بن نافع برخاست در حالی که این آیه را میخواند: ... حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ. اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
إرشاد ، شیخ مفید ج 1 ص 64 ؛
أمالی، شیخ مفید ص 55 ؛1384/05/28
لینک ثابت
ایستادگی ، یکی از اثرات تقوا
شما ملت ایران در انقلابتان تقوای الهی را رعایت کردید؛ در دفاع از این انقلاب و از کشور و از اصالتهای اسلامی و دینی و ملیتان تقوای الهی را رعایت کردید؛ لذا امروز بحمداللَّه به همان نسبت عزیزید. امروز عزت و اقتدار و عظمت ملت ایران در چشم مردم دنیا و دولتها و حتّی دشمنانش با اکثر کشورهای اسلامی قابل مقایسه نیست؛ این به خاطر تقواست. هر چه کمبود داریم، به خاطر بیتقوایی است.
ایستادگی هم بر اثر تقواست. امیرالمؤمنین یکی از القابش «کرّار غیر فرّار» است. پیغمبر اکرم این لقب را به امیرالمؤمنین داد.(1) این مخصوص میدان نظامی نیست؛ در همهی میدانهای انسانی امیرالمؤمنین کرّار غیر فرّار بود؛ یعنی مهاجم، مقتدر، دارای فکر و بدون عقبگرد. مواضع محکم، ایستادگی بر مبانیِ مورد قبول و مورد اعتقاد، از موضع تدافعی خارج شدن و نسبت به کجیها و زشتیها و بدیها و ظلمها و بیعدالتیهای دنیا در موضع تهاجمی قرار گرفتن؛ این همان صفت کرّار غیر فرّار امیرالمؤمنین است. شما اگر به زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، میبینید از اول تا آخر، زندگی آن بزرگوار اینگونه است. علاج ما هم در همین است. مرحوم اقبال لاهوری میگوید:
میشناسی معنی کرّار چیست
این مقامی از مقامات علی است
امّتان را در جهان بیثبات
نیست ممکن جز به کرّاری حیات
میخواهید زنده بمانید؟ میخواهید عزیز باشید؟ میخواهید در علم و عمل پیشرفته باشید؟ میخواهید جوانانتان سرافراز باشند؟ میخواهید فردایتان فردای روشنی باشد؟ باید استقامت داشته باشید. فعال، کرّار، خستگیناپذیر و دنبال کنندهی اهداف خود؛ آیندهی چنین ملتی روشن است. ملت ما خوشبختانه این راه را شروع کرد و تا امروز ادامه داده؛ منتها این راه استمرار لازم دارد.1384/05/28
1 )
الكافی ، ثقة الإسلام كلينى ج 8 ص 349 ؛
الإرشاد ، شیخ مفید ج 1 ص 64 نحوه ؛
الأماليللمفيد ، شیخ مفید ص 55 نحوه ؛
أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ نَافِعٍ الْأَزْرَقَ كَانَ يَقُولُ لَوْ أَنِّی عَلِمْتُ أَنَّ بَيْنَ قُطْرَيْهَا أَحَداً تُبْلِغُنِی إِلَيْهِ الْمَطَايَا يَخْصِمُنِی أَنَّ عَلِيّاً قَتَلَ أَهْلَ النَّهْرَوَانِ وَ هُوَ لَهُمْ غَيْرُ ظَالِمٍ لَرَحَلْتُ إِلَيْهِ فَقِيلَ لَهُ وَ لَا وَلَدَهُ فَقَالَ أَ فِی وُلْدِهِ عَالِمٌ فَقِيلَ لَهُ هَذَا أَوَّلُ جَهْلِكَ وَ هُمْ يَخْلُونَ مِنْ عَالِمٍ قَالَ فَمَنْ عَالِمُهُمُ الْيَوْمَ قِيلَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ فَرَحَلَ إِلَيْهِ فِی صَنَادِيدِ أَصْحَابِهِ حَتَّى أَتَى الْمَدِينَةَ فَاسْتَأْذَنَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقِيلَ لَهُ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نَافِعٍ فَقَالَ وَ مَا يَصْنَعُ بِی وَ هُوَ يَبْرَأُ مِنِّی وَ مِنْ أَبِی طَرَفَيِ النَّهَارِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ الْكُوفِيُّ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ هَذَا يَزْعُمُ أَنَّهُ لَوْ عَلِمَ أَنَّ بَيْنَ قُطْرَيْهَا أَحَداً تُبْلِغُهُ الْمَطَايَا إِلَيْهِ يَخْصِمُهُ أَنَّ عَلِيّاً ع قَتَلَ أَهْلَ النَّهْرَوَانِ وَ هُوَ لَهُمْ غَيْرُ ظَالِمٍ لَرَحَلَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ تَرَاهُ جَاءَنِی مُنَاظِراً قَالَ نَعَمْ قَالَ يَا غُلَامُ اخْرُجْ فَحُطَّ رَحْلَهُ وَ قُلْ لَهُ إِذَا كَانَ الْغَدُ فَأْتِنَا قَالَ فَلَمَّا أَصْبَحَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نَافِعٍ غَدَا فِی صَنَادِيدِ أَصْحَابِهِ وَ بَعَثَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلَى جَمِيعِ أَبْنَاءِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَجَمَعَهُمْ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى النَّاسِ فِی ثَوْبَيْنِ مُمَغَّرَيْنِ وَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ كَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ مُحَيِّثِ الْحَيْثِ وَ مُكَيِّفِ الْكَيْفِ وَ مُؤَيِّنِ الْأَيْنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَكْرَمَنَا بِنُبُوَّتِهِ وَ اخْتَصَّنَا بِوَلَايَتِهِ يَا مَعْشَرَ أَبْنَاءِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ مَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ مَنْقَ
ترجمه:
اسيدى و محمّد بن مبشّر گفتهاند كه عبد اللَّه بن نافع پيوسته مىگفت: اگر مىدانستم ميان دو قطره زمين كسى هست كه بتوان با هر مركبى بدو رسيد و او بر من دليل و برهان مىآورد كه على عليه السّلام به حق اهل نهروان را كشته و نسبت به آنها بيداد نكرده من به سوى او كوچ مىكردم. به او گفته شد: يعنى به شرط اينكه فرزند او هم نباشد؟ گفت: مگر در ميان فرزندانش عالمى هست؟ به او گفته شد: اين خود آغاز بيخردى توست، مگر مىشود كه در ميان آنها دانشمندى نباشد! گفت: اينك عالم آنها كيست؟ گفته شد: محمّد بن على بن حسين بن على عليهم السّلام است. پس عبد اللَّه بن نافع با سران خويش حركت كرده به مدينه آمد و از امام باقر عليه السّلام اجازه شرفيابى خواست. به امام عليه السّلام عرض شد: اين عبد اللَّه بن نافع است كه قصد شرفيابى دارد. امام عليه السّلام فرمود: او از من و پدرم در بام و شام بيزارى مىجويد، با من چه كار دارد؟ ابو بصير كوفى عرض كرد: قربانت گردم، اين مرد گمان مىكند كه اگر بداند در ميان دو قطر زمين كسى هست كه مركبها او را به نزد او ببرند و به او ثابت كند كه على عليه السّلام در كشتن اهل نهروان با آنها بيداد نكرده به سوى او كوچ مىكند. امام باقر عليه السّلام فرمود: به نظر تو اين مرد آمده تا با من مناظره كند؟ گفت: آرى، فرمود: اى غلام! بيرون رو و بار او را فرو آر و به او بگو: فردا نزد ما بيا. راوى مىگويد: چون بامداد فردا رسيد عبد اللَّه بن نافع با سران اصحابش حاضر شد و امام باقر عليه السّلام به دنبال فرزندان مهاجر و انصار فرستاد و آنها را گرد آورد و دو جامه سرخ رنگ در بر كرد و نزد مردم بيرون آمد و گويى يك پاره ماه بود. آن گاه فرمود: سپاس خدايى را سزد كه ما خاندان را به پيامبرى خود ارجمند داشت و به ولايت و دوستى خود برگماشت. اى گروه زادگان مهاجر و انصار! هر كدام شما منقبت و مدحى در باره على بن ابى طالب عليه السّلام دارد بايد برخيزد و بازگويد. او مىگويد: مردم برخاستند و مناقب على عليه السّلام را يك يك ياد كردند. عبد اللَّه گفت: من خود همه اين فضايل را از اين حاضران بهتر مىدانم، ولى دعواى من اين است كه على عليه السّلام پس از اينكه به تحكيم حكمين خشنود شد كافر گشت. تا اينكه در ضمن بيان فضائل على عليه السّلام به حديث خيبر رسيدند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: (فردا پرچم را به دست
لینک ثابت
مؤمن در برابر طوفان حوادث استقامت دارد
حدیثى از نبىّاکرم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم نقل شده است که: «مثل المؤمن کمثل سنبلة تنام مرّة و تقوم مرّة»؛(1) مؤمن ریشهکن نمىشود. ممکن است توفان حوادث او را به زمین بخواباند، اما با اندک فرصتى سرِپا بلند مىشود و باز رشد مىکند و پیش مىرود. قرآن هم فرموده است: «کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فىالسّماء(2) تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها(3)». ما هستیم که باید تلاش کنیم این ثمره را به نضج برسانیم و این کار ممکن است.1382/10/02
1 )
تحف العقول، ابن شُعبه حَرّانی، ج 2، ص 38
«مثل المؤمن کمثل سنبلة تنام مرّة و تقوم مرّة»
ترجمه:
رسول خدا فرمودند:« حكايت مومن چون خوشه گندم است كه گاهي استوار مي ماند و گاهي فرو مي افتد...»
2 )
سوره مبارکه ابراهيم آیه 24
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
ترجمه:
آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟!
3 )
سوره مبارکه ابراهيم آیه 25
تُؤتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذنِ رَبِّها ۗ وَيَضرِبُ اللَّهُ الأَمثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرونَ
ترجمه:
هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش میدهد. و خداوند برای مردم مثلها میزند، شاید متذکّر شوند (و پند گیرند)!
لینک ثابت
مقاومت با تدبیر ، شعار نظام اسلامی
امروز هم علاج کار ملت ایران در ایستادگی و مقاومت است.البته معنای مقاومت بیتدبیری نیست. من روایتی را از نبیّاکرم صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم یادداشت کرده بودم که میخواستم اوایل صحبتم بخوانم؛ ولی الان آن را میخوانم. حضرت خطاب به «عبداللَّهبنمسعود» - صحابی معروف - میفرمایند: «یابن مسعود! اذا عملت عملاً فعمل بعلم و عقل»؛ ای پسرِ مسعود! هر کاری که میخواهی انجام بدهی، با دانش و خرد انجام بده. این، استثناء ندارد و شامل همهی کارها میشود؛ اینها شعارهای اسلامی است. حالا عدّهای میخواهند به مسلمانان - که این مطالب هزار و چهار صد سال جزو فرهنگشان بوده است - یاد بدهند که دنبال علم و خرد بروند! این حرفها کهنه بشو هم نیست؛ همیشه تازه است. «و ایّاک و ان تعمل عملا بغیر تدبیر و علم»؛ مبادا هیچ کاری را بدون تدبیر و دانش انجام دهی؛ همهی کارها باید سنجیده و علمی صورت گیرد. «فأنّه جلّ جلاله یقول: ولا تکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا»؛ چون خداوند میفرماید: مثل آن پیرزنی نباشید که پشم را نخ میکرد، بعد نخها را دوباره پشم میکرد. اگر کار را بیمنطق و بیدانش و بیتدبیر انجام دهید، قوّتی را که خدا به شما داده، واژگون کردهاید (1)و ذخیرهی علم و عقل را به زمین ریختهاید و به عقب برگشتهاید. ما نباید به عقب برگردیم.
مقاومتِ باتدبیر، جزو شعارهای نظام اسلامی است و مسؤولان این موضوع را مدّنظر دارند. البته میتوان هر کاری را تفسیری کرد تا از آن بیتدبیری بیرون بیاید. دشمن این کارها را میکند و یک عدّه هم مفت و مجّانی بلندگوی دشمن میشوند و همان چیزی را که دشمن میخواهد، تکرار میکنند؛ گویی روی این قضیه هیچ فکر و تدبیر و کارِ کارشناسی نشده است. البته نمیخواهم بگویم مسؤولان ما اشتباه نمیکنند؛ اشتباه مربوط به همهی آحاد بشر است و از ما جداییناپذیر است؛ لیکن ضریب اطمینان وقتی بالا میرود که انسان بداند مسؤولان کشور فکر و تدبیر و مطالعه و مشورت میکنند؛ بخصوص در زمینههای حسّاستر که تعیین سیاستهای کلّی است و با زمینه و منطقهی اجرا هم تماس مستقیم ندارد و خطوط را معین میکند و در آن، کارهای کارشناسیِ بسیار وسیع و دقیق و پیدرپی صورت میگیرد. با این تدبیر، ملت ایران باید مقاومت کند و همین مقاومت موجب شده تا الان پیش برود.1382/07/22
1 )
مكارم الاخلاق، رضى الدين حسن بن فضل طبرسى ص 446 ؛
بحارالانوار،علامه مجلسی ج 74 ص 112 ؛
..... يَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِذَا عَمِلْتَ عَمَلًا فَاعْمَلْ بِعِلْمٍ وَ عَقْلٍ- وَ إِيَّاكَ وَ أَنْ تَعْمَلَ عَمَلًا بِغَيْرِ تَدْبِيرٍ وَ عِلْمٍ- فَإِنَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَقُولُ- وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً
ترجمه:
...اى پسر مسعود! هر گاه خواستى عملى انجام دهى با دانش و خرد انجام ده، زينهار مبادا كارى را بدون دورانديشى و دانش انجام دهى، خداى تعالى ميفرمايد:وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً
لینک ثابت
به برکت اسلام، هیچ کس نمیتواند به ملت ایران استعلا داشته باشد
عزیزان من؛ معلّمان، کارگران، جوانان، کسانی که قوام کار و استقلال و ستون فقرات کشور در دست شماست! مسؤولیت شما سنگین است. ببینید دشمن چه طوری است. ببینید دشمن چقدر بی انصاف و بی رحم و وقیح است. اگر بخواهید دشمن بر شما مسلّط نشود، باید خوب کار کنید. همه باید خوب کار کنند، همه باید کار را برای خدا و دقیق انجام دهند، تا انشاءاللَّه این کشور اسلامی و این ایران سرافراز و سربلند، بتواند در مقابل دشمن بایستد و به همه بفهماند که به برکت اسلام - که «الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه»(1) - هیچ کس نمیتواند نسبت به این ملت، استعلا و استکباری داشته باشد.1376/02/10
1 )
من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 334؛
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص: 241؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج39، ص: 47؛
مَعَ قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه؛ الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْه
ترجمه:
اسلام همچنان به برترى ميرود، و هيچ دينى بر آن برتر نميشود.
لینک ثابت