آمادگی برای مقابله با ظلم؛ درس امام حسینعلیهالسلام
زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام در طول تاریخِ زندگی پنجاه و چند سالهی آن بزرگوار، همه درس است: دوران كودكی او درس است، دوران جوانی او درس است، در دوران امامت امام حسن علیهالسّلام رفتار او درس است، بعد از شهادت امام حسن علیهالسّلام رفتار او همه درس است. اینجور نبود كه كار امام حسین فقط در آن روز آخر باشد، لكن حادثهی كربلا اینقدر عظمت دارد، اینقدر درخشنده است كه مثل خورشیدی همهی نورهای دیگر را تحتالشّعاع قرار میدهد؛ والا خطابهی امام حسین علیهالسّلام خطاب به علما و بزرگان و صحابه و تابعین در منی - كه در كتب حدیث ذكر شده است - یك سند تاریخی است؛ نامهی آن بزرگوار خطاب به علما و بزرگان و پایهها و اركان دینی در زمان خودش - «ثُمَّ انتُم ایَّتُها العِصابَة، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَة»(۱) كه در كتب معتبر حدیث نقل شده است - یك سند تاریخی مهم است؛ رفتارهای آن بزرگوار؛ برخوردش با معاویه، نامهاش به معاویه؛ حضورش در كنار پدر در دوران كوتاه خلافت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام؛ همهی اینها قدمبهقدم درس است؛ منتها حادثهی عاشورا چیز دیگری است. امروز روز ولادت این بزرگوار است؛ در این روز باید از حسینبنعلی درس آموخت؛ درس حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام به امّت اسلامی این است كه برای حقّ، برای عدل، برای اقامهی عدل، برای مقابلهی با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودی خود را به میدان آورد؛ در آن سطح و در آن مقیاس، كار من و شما نیست؛ امّا در سطوحی كه با وضعیّت ما، با خُلقیّات ما، با عادات ما متناسب باشد چرا؛ باید یاد بگیریم.1392/03/22
1 )
تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، ص ۲۳۷؛ الحياة، محمدرضا حكیمی، ترجمه احمد آرام، ج ۲، ص ۴۷۶؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۹۷، ص ۷۹.
ثُمَّ أَنْتُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لَا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِيقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ أَ لَيْسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا يُرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَيَّعْتُم... .
ترجمه:
امام حسين علیهالسلام فرمودند: ... سپس شما اى گروه، گروهى كه به علم شهرت داريد، و به نيكى از شما ياد مىكنند، و به خير خواهى و اندرزگويى شناختهايد، و به سبب خدا در نزد مردمان صاحب احتراميد، و بزرگان از شما بيمناكند، و ناتوانان شما را بزرگ مىدارند، و آن كس كه فضلى و حقى براو نداريد شما را بر خود برمىگزيند، شما كه در باره نيازمنديهاى مردم ميانجيگرى مىكنيد و در راهها با هيئت شاهان و احترام سران و بزرگان گام برمىداريد، آيا همه اينها بدان اميد نيست كه به استوار داشتن حق خدا قيام كنيد؟ اگر چه درباره اين امر كارى كه بايد نكرديد، چنان كه حق امامان را نيز ناچيز شمرديد، و همچنين حق ناتوانان را ضايع كرديد.
لینک ثابت
اسلام، زنده به عاشورا و به حسینبنعلی (علیهالسّلام) است
هیچ وقت نباید امت اسلامی و جامعهی اسلامی ماجرای عاشورا را به عنوان یک درس، به عنوان یک عبرت، به عنوان یک پرچم هدایت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زندهی به عاشورا و به حسینبنعلی (علیهالسّلام) است. همان طور که فرمود: «و انا من حسین»؛(1) بنا بر این معنا، یعنی دین من، ادامهی راه من، به وسیلهی حسین (علیهالسّلام) است. اگر حادثهی عاشورا نبود، اگر این فداکاری عظیم در تاریخ اسلام پیش نمیآمد، این تجربه، این درس عملی، به امت اسلامی داده نمیشد و یقیناً اسلام دچار انحرافی میشد از قبیل آنچه که ادیان قبل از اسلام دچار آن شدند و چیزی از حقیقت اسلام، از نورانیت اسلام باقی نمیماند. عظمت عاشورا به این است.1391/09/01
1 )
سنن ترمذی، ج 5، ص 324، ح 3864 ؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج 2، ص 127 ؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 43، ص 262، ح 1.
حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط
ترجمه:
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) فرمودند: حسین از من است و من از حسین هستم. خدا دوست دارد كسی را كه حسین دوست بدارد. حسین نوهای از نوهها[یم] است.
لینک ثابت
خطر برگشت جامعه اسلامی به قهقرا؛ از عبرتهای عاشورا
در مباحث مربوط به عاشورا، سه بحثِ عمده وجود دارد:
(...)
بحث سوم، دربارهی عبرتهای عاشوراست که چند سال قبل از این، ما این مسأله را مطرح کردیم که عاشورا غیر از درسها، عبرتهایی هم دارد. بحث عبرتهای عاشورا مخصوص زمانی است که اسلام حاکمیت داشته باشد. حداقل این است که بگوییم عمده این بحث، مخصوص به این زمان است؛ یعنی زمان ما و کشور ما، که عبرت بگیریم.
ما قضیه را اینگونه طرح کردیم که چطور شد جامعه اسلامی به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینی و آن احکامی که بعداً مقداری درباره آن عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّی بعضی همان کسانی که دورههای نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آنجا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعی کشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه میشود؟!
زینب کبری سلاماللَّهعلیها در بازار کوفه، آن خطبه عظیم را اساساً بر همین محور ایراد کرد: «یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر، أتبکون؟!». مردم کوفه وقتی که سرِ مبارک امام حسین را بر روی نیزه مشاهده کردند و دختر علی را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیک لمس کردند، بنا به ضجّه و گریه کردند. فرمود: «أتبکون؟!»؛ گریه میکنید؟! «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛ گریهتان تمامی نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتّخذون ایمانکم دخلاً بینکم».(1) این، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنی هستید که پشمها یا پنبهها را با مغزل نخ میکند؛ بعد از آن که این نخها آماده شد، دوباره شروع میکند نخها را از نو باز کردن و پنبه نمودن! شما در حقیقت نخهای رشته خود را پنبه کردید. این، همان برگشت است. این، عبرت است. هر جامعه اسلامی، در معرض همین خطر هست.
امام خمینیِ عزیز بزرگ ما، افتخار بزرگش این بود که یک امّت بتواند عامل به سخن آن پیامبر باشد. شخصیت انسانهای غیر پیامبر و غیر معصوم، مگر با آن شخصیت عظیم قابل مقایسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آیا هر جامعه اسلامی، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله. عبرتهای عاشورا اینجاست.
ما مردم این زمان، بحمداللَّه به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا کردهایم که آن راه را مجدّداً برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده کنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم که تقریباً بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محکم در این راه ایستاده و رفته است. اما اگر دقّت نکنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آنچنان که باید و شاید، در این راه نگه نداریم، ممکن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، اینجاست.1377/02/18
1 )
الأمالی، شیخ مفيد، ص 320 ، ح 8 ؛
الامالی، شیخ طوسی، ص 91 ؛
الاحتجاج، طبرسی، ج 2، ص 303 ؛
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 108 ؛
قَدِمْتُ الْكُوفَةَ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ عِنْدَ مُنْصَرَفِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بِالنِّسْوَةِ مِنْ كَرْبَلَاءَ وَ مَعَهُمُ الْأَجْنَادُ مُحِيطُونَ بِهِمْ وَ قَدْ خَرَجَ النَّاسُ لِلنَّظَرِ إِلَيْهِمْ فَلَمَّا أُقْبِلَ بِهِمْ عَلَى الْجِمَالِ بِغَيْرِ وِطَاءٍ- جَعَلَ نِسَاءُ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَبْكِينَ وَ يَنْتَدِبْنَ فَسَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع وَ هُوَ يَقُولُ بِصَوْتٍ ضَئِيلٍ وَ قَدْ نَهَكَتْهُ الْعِلَّةُ وَ فِی عُنُقِهِ الْجَامِعَةُ وَ يَدُهُ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِهِ أَلَا إِنَّ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةَ يَبْكِينَ فَمَنْ قَتَلَنَا قَالَ وَ رَأَيْتُ زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ ع وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا كَأَنَّهَا تُفْرِغُ عَنْ لِسَانِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا- فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَتَتِ الْأَصْوَاتُ فَقَالَتِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِی رَسُولِ اللَّهِ أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْخَذْلِ فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الرَّنَّةُ فَمَا مَثَلُكُمْ إِلَّا كَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَلَا وَ هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ النَّطَفُ وَ الصَّدْرُ الشَّنَفُ- خَوَّارُونَ فِی اللِّقَاءِ عَاجِزُونَ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاكِثُونَ لِلْبَيْعَةِ مُضَيِّعُونَ لِلذِّمَّةِ فَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ فِی الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ- أَ تَبْكُونَ إِی وَ اللَّهِ فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلًا فَلَقَدْ فُزْتُمْ بِعَارِهَا وَ شَنَارِهَا وَ لَنْ تَغْسِلُوا دَنَسَهَا عَنْكُمْ أَبَداً فَسَلِيلَ خَاتَمِ الرِّسَالَةِ وَ سَيِّدَ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلَاذَ خِيَرَتِكُمْ وَ مَفْزَعَ نَازِلَتِكُمْ وَ أَمَارَةَ مَحَجَّتِكُمْ- وَ مَدْرَجَةَ حُجَّتِكُمْ خَذَلْتُمْ وَ لَهُ فَتَلْتُمْ أَلَا سَاءَ مَا تَزِرُونَ فَتَعْساً وَ نُكْساً فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُ وَ تَرِبَتِ الْأَيْدِي وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّل
ترجمه:
حذلم بن ستير گويد: در سال 61 هجرى بكوفه وارد شدم و اين مصادف بود با زمانى كه علىّ بن الحسين (امام سجّاد) عليه السّلام با زنان خانواده از (سفر جانسوز) كربلا بازمىگشتند و مأموران (يزيدى) دور آنان حلقه زده، مردم براى تماشاى آنان از خانهها بيرون ريخته بودند. چون اهل بيت را سواره بر شتران بىجهاز پيش آوردند زنان كوفه شروع بگريه و زارى نمودند، پس از علىّ بن الحسين عليهما السّلام- در حالى كه بيمارى وى را لاغر ساخته و بند و زنجير در گردن مباركش بود و دستهاى آن حضرت بگردن مباركش بسته بود- شنيدم كه با آوازى بس ضعيف مىفرمود: هان، اين زنان بر ما مىگريند! پس چه كسى (جز مردان ايشان) افراد ما را بقتل رسانده است؟ و زينب دخت گرامى علىّ (ع)- و براستى كه هرگز زنى با شرم و آزرم سخنورتر از او نديده بودم گوئى از زبان امير المؤمنين (ع) سخن مىگفت- را ديدم كه با دست بسوى مردم اشاره فرمود كه ساكت شويد، در حال تمام نفسها خاموش و همه صداها فرو نشست سپس فرمود:
«سپاس از آن خدا است، و درود بر پدرم رسول خدا. امّا بعد، اى كوفيان، اى دغلبازان و اى خودداران از يارى، اشكتان خشك، و ناله و فريادتان خاموش مباد، داستان شما نيست جز بمانند «آن زنى كه رشته خود را پس از محكم بافتن مىگشود، شما سوگندهاى خود را سبب مكر و خيانت ميان خودتان قرار دادهايد». هلا، آيا در ميان شما جز مردمى چاپلوس و ننگ آور و كينهتوز كه در ميدان نبرد بزدل، و در برابر دشمنان زبوناند، و مردمى پيمان شكن و بيوفايند پيدا مىشود؟! راستى كه چه پيشكش زشتى با دستهاى خود براى خويشتن پيش فرستادهايد كه آن خشم خدا بر شماست، و در عذاب دوزخ جاويدان خواهيد بود.
آيا مىگرييد؟! آرى- بخدا سوگند- بسيار بگرييد و كم بخنديد، همانا كه شما به ننگ و رسوائى آن دست يافتيد، و هرگز نتوانيد پليدى آن را از خويش بزدائيد. آيا زاده ختم رسولان، و سرور جوانان بهشتى، و پناه خوبانتان، و پناهگاه گرفتاريتان، و نشانه راهتان، و راه پهناور دليلتان را ترك يارى گفتيد، و براى او بهم بافتيد؟! هان چه بد بار سنگينى از گناه بر دوش كشيديد، پس هلاكت و سرنگونى بر شما، راستى كه كوششها بنوميدى رسيد، و دستها بخاك نشست (كنايه از آنكه به هيچ خير و بركتى نرسيد)، و سودا بزيان انجاميد، و به خشمى از جانب خدا باز گشتيد، و مهر خوارى و فقر و گرفتارى بر شما نهاده شد.
واى بر شما آيا مىدانيد
لینک ثابت
معنای عبرت گرفتن از ماجرای امام حسین(علیه السلام)
عبرت ماجرای امام حسین این است که انسان فکر کند در تاریخ و جامعهی اسلامی؛ آن هم جامعهای که در رأس آن، شخصی مثل پیامبر خدا - نه یک بشر معمولی - قرار دارد و این پیامبر، ده سال با آن قدرت فوق تصوّر بشری و با اتّصال به اقیانوس لایزال وحی الهی و با حکمت بیانتها و بیمثالی که از آن برخوردار بود، در جامعه حکومت کرده است و بعد باز در فاصلهای، حکومت علی بن ابیطالب بر همین جامعه جریان داشته است و مدینه و کوفه، به نوبت پایگاه این حکومت عظیم قرار گرفتهاند؛ چه حادثهای اتّفاق افتاده و چه میکروبی وارد کالبد این جامعه شده است که بعد از گذشت نیم قرن از وفات پیامبر و بیست سال از شهادت امیرالمؤمنین علیهما السّلام، در همین جامعه و بین همین مردم، کسی مثل حسین بن علی را با آن وضع به شهادت میرسانند؟!
چه اتّفاقی افتاد و چطور چنین واقعهای ممکن است رخ دهد؟ آن هم نه یک پسر بینام و نشان؛ بل کودکی که پیامبر اکرم، او را در آغوش خود میگرفت، با او روی منبر میرفت و برای مردم صحبت میکرد. او پسری بود که پیامبر دربارهاش فرمود: «حسین منّی و انا من حسین»(1). رابطهی بین این پدر و پسر، این گونه مستحکم بوده است.1374/10/05
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ،شیخ مفید ج2 ص 127 ؛
كاملالزيارات،محمد بن قولویه ص53ح11 ؛
المناقب،ابن شهر آشوب،ج1ص74 ؛
ارشاد : ج 2 ص 167 ؛
كشف الغمه : ج 2 ص 11 ؛
بحار الانوار،مجلسی،ج43 ص262ح1 ؛
سنن ترمذی : ج5 ص 324 ح3864؛ قَالَ رَسُولَ اللَّهِ ص حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط»
حسين منی و أنا من حسين أحب الله من أحب حسينا حسين سبط من الأسباط»
ترجمه:
حسین از من است و من از حسین هستم. خدا دوست دارد كسی را كه حسین دوست بدارد. حسین نوه ای از نوه ها[یم] است.
لینک ثابت
ماجرای امام حسین(ع) یک درس یک عبرت
ماجرای امام حسین جدای از یک درس، یک عبرت است. درس آن است که به ما میگوید: این بزرگوار، آنطور عمل کرد. ما هم باید آنگونه عمل کنیم. امام حسین درس بزرگی به همهی بشریت داده که خیلی با عظمت و در جای خود محفوظ است. اما غیر از درس، چیز دیگری وجود دارد و آن عبرت است. عبرت آن است که انسان نگاه کند و ببیند چطور شد حسینبنعلی علیهالسّلام - همان کودکی که جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجلیلِ پیغمبر بود و پیغمبر دربارهی او فرموده بود: «سیّد شباب اهل الجنه»؛(1) سرور جوانان بهشت - بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیغمبر، با آن وضعِ فجیع کشته شد؟! چطور شد که این امّت، حسینبنعلی را جلوِ چشم کسانی از همان نسلی که دیده بودند که او بر دوش پیغمبر سوار میشد و این حرفها را از زبان پیغمبر دربارهی او شنیده بودند، با آن وضع فجیع کشتند؟! این، عبرت است. مگر شوخی بود که دختران پیغمبر را مثل دخترانِ سرزمینهایِ فتح شدهی غیر اسلامی، بیاورند جلوِ چشم مردم کوچه و بازار بگردانند و به کسی مثل زینب سلاماللَّهعلیها اهانت کنند؟! چطور شد که کار به اینجا رسید؟ این، همان عبرت است و از درس بالاتر است. این، نگاه به اعماق و ریزهکاریهای تاریخ و حوادث است.1373/10/15
1 )
أمالي،شیخ صدوق ص 112 ح2
إرشادالقلوب،دیلمی،ج2ص295
بحارالانوار،مجلسی ج28 ص39ح2
إن رسول الله ص كان جالسا ذات يوم إذ أقبل الحسن ع فلما رآه بكى ثم قال إلی إلی يا بنی فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليمنى ثم أقبل الحسين ع فلما رآه بكى ثم قال إلی إلی يا بنی فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليسرى ثم أقبلت فاطمة ع فلما رآها بكى ثم قال إلی إلی يا بنية فأجلسها بين يديه ثم أقبل أمير المؤمنين ع فلما رآه بكى ثم قال إلی إلی يا أخی فما زال يدنيه حتى أجلسه إلى جنبه الأيمن فقال له أصحابه يا رسول الله ما ترى واحدا من هؤلاء إلا بكيت أ و ما فيهم من تسر برؤيته فقال ص و الذی بعثنی بالنبوة و اصطفانی على جميع البرية إنی و إياهم لأكرم الخلق على الله عز و جل و ما على وجه الأرض نسمة أحب إلی منهم أما علی بن أبی طالب ع فإنه أخی و شقيقی و صاحب الأمر بعدی و صاحب لوائی فی الدنيا و الآخرة و ...أما الحسين فإنه منی و هو ابنی و ولدی و خير الخلق بعد أخيه و هو إمام المسلمين و مولى المؤمنين و خليفة رب العالمين و غياث المستغيثين و كهف المستجيرين و حجة الله على خلقه أجمعين و هو سيد شباب أهل الجنة و باب نجاة الأمة أمره أمری و طاعته طاعتی من تبعه فإنه منی و من عصاه فليس منی و إنی لما رايته تذكرت ما يصنع به بعدی كأنی به و قد استجار بحرمی و قربی فلا يجار فأضمه فی منامه إلى صدری و آمره بالرحلة عن دار هجرتی و أبشره بالشهادة فيرتحل عنها إلى أرض مقتله و موضع مصرعه أرض كرب و بلاء و قتل و فناء تنصره عصابة من المسلمين أولئك من سادة شهداء أمتی يوم القيامة كأنی أنظر إليه و قد رمی بسهم فخر عن فرسه صريعا ثم يذبح كما يذبح الكبش مظلوما ثم بكى رسول الله ص و بكى من حوله و ارتفعت أصواتهم بالضجيج ثم قال ص و هو يقول اللهم إنی أشكو إليك ما يلقى أهل بيتی بعدی ثم دخل منزله .
ترجمه:
جبیر بن عباس گوید: رسول خدا (ص) روزی نشسته بودند كه امام حسن (ع) آمد پس چون پیامبر او را دید گریست و گفت ای پسرم به سوی من بیا و او همچنان نزدیك پیامبر می آمد تا اینكه او را بر روی پای راست خود نشاند سپس امام حسین(ع) آمد و چون او را دید گریست و گفت ای پسرم به سوی من بیا و او همچنان نزدیك پیامبر می آمد تا اینكه او را بر روی پای چپ خود نشاند سپس فاطمه آمد پس چون او را دید گریست و گفت ای دخترم به سوی من بیا و او را مقابل خود نشاند سپس امام علی (ع) آمد پس چون او را دید گریست و گفت ای برادرم به سوی من بیا او همچنان نزدیك پیامبر می آمد تا اینكه او را در سمت راست خود نشاند. یارانش به او گفتند ای رسول خدا (ص) كسی از ایشان را ندیدی جز آنكه گریستی یا اینكه در آنان كسی نیست كه با دیدنش شاد شوی؟ پس گفت قسم به كسی كه مرا به نبوت مبعوث كرده است و بر تمامی خلق مرا برگزیده است براستی كه من و ایشان گرامی ترین مردم در نزد خداوند بزرگ و بلند مرتبه هستیم و بر روی زمین كسی محبوب تر از ایشان برای من نیست. اما علی بن ابی طالب، براستی كه او برادر و برادر تنی و صاحب الامر بعد از من و صاحب پرچم من در دنیا و آخرت است... و اما حسین، همانا كه او از من است و او فرزند من است و بهترین مردم بعد از برادرش می باشد و او امام مسلمانان و ولی مومنان و جانشین پروردگار جهانیان و فریادرس فریاد رسان و پناهگاه پناهندگان و حجت خدا بر تمامی خلقش است و او سرور جوانان بهشتی و وسیله نجات امت است. فرمان او فرمان من است و اطاعت از او اطاعت از من است. كسی كه از او پیروی كند از من است و كسی كه او را نافرمانی كند از من نیست و همانا من زمانی كه او را می بینم، به آنچه بعد از من با او می كنند یادآور می شوم و گویا در حالیكه به حریم و محل من (مكه) پناه آورده است اما پناه نمی یابد و حمایت نمی شود، او را در خوابش (بسترش)به آغوش می كشم و فرمان به ترك از محل هجرتم می دهم و او را بشارت به شهادت می دهم پس آنجا را به سوی سرزمین كشته شدنش و قتلگاهش، زمین اندوه و مصیبت و كشتن و نابودی ترك می كند. گروهی از مسلمانان او را یاری می كنند كه ایشان از سروران شهیدان امت من در روز قیامت هستند گویی او را می بینم كه تیری به او زده شد و از اسبش سقوط و به زمین خورده شد سپس مانند ذبح كردن قوچ مظلومانه سربریده می شود سپس رسول خدا (ص) گریه كرد و
لینک ثابت