اساس کار حکومت اسلامی، مبارزه با ظلم و ظالم اساس کار حکومتی که بر اساس دین و بر اساس اسلام به وجود میآید، «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون»(1) است، اساس کارش مقابلهی با ظالم است، مبارزهی با ظالم است؛ اَلَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَه.(2) این است که طبعاً این مقابله، این ستیزهگریِ دوجانبه، به طور قهری به وجود آمد... جنگآفرینی و خونریزی بیحدوحصر برای قدرت، جزو خصوصیّات همین حکومت بهاصطلاح به نام دموکراسی ولیکن دور از معنویّات و دور از دین و مفاهیم دینی و معارف دینی و تعالیم دینی است. 1402/12/17
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 279 فَإِن لَم تَفعَلوا فَأذَنوا بِحَربٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسولِهِ ۖ وَإِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ أَموالِكُم لا تَظلِمونَ وَلا تُظلَمونَ ترجمه: اگر (چنین) نمیکنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایههای شما، از آنِ شماست [= اصل سرمایه، بدون سود]؛ نه ستم میکنید، و نه بر شما ستم وارد میشود.
2 )
سوره مبارکه النساء آیه 76 الَّذينَ آمَنوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذينَ كَفَروا يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِياءَ الشَّيطانِ ۖ إِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا ترجمه: کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار میکنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت [= بت و افراد طغیانگر]. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آنها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است.
وظایف مهم حکومت اسلامی در گسترش اسلام در جامعه موفّقیّتها و ناکامیهای شما [قوه قضائیه] هر دو محکوم به احکام سنّتهای الهی است، و در کلّ کشور هم تأثیر میگذارد. این آیهی شریفهی سورهی حج تکلیف همهی ماها را روشن کرده: اَلَّذینَ اِن مَکَّنّاهُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر.(1) اَقامُوا الصَّلوة، یعنی اقامهی نماز؛ این اشاره است به اینکه حکومت الهی و اسلامی باید تعبّد را و توجّه به خدا را و توجّه به معنویّت را گسترش بدهد. اقامهی صلات به این منظور است؛ باید روح تعبّد در جمهوری اسلامی گسترش پیدا کند. وَآتَوُا الزَّکوة، یعنی زکات بدهند؛ زکات هم معلوم است چیست، لکن اشارهای و نکتهای که در این «آتَوُا الزَّکَوة»ها یا «آتُوا الزَّکَوة»های متفرّقه در قرآن هست، این است که در جامعهی اسلامی بایستی عدالت در توزیع، مورد نظر باشد؛ این [جور] است. «وَ اَمَروا بِالمَعرُوف» امر به معروف. حالا در صلات و زکات و مانند اینها بالاخره یک کارهایی شده، [امّا در] «اَمَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر» عقبیم. معروف چیست؟ عدالت، انصاف، برادری، ارزشهای اسلامی؛ اینها معروف است؛ باید امر به معروف بکنیم. در قانون اساسی ما هم جزو وظایف، در اصل هشتم همین مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر هست. نَهَوا عَنِ المُنکَر؛ از منکر هم نهی [کنید]؛ منکر چیست؟ ظلم است، فساد است، تبعیض است، بیانصافی است، عدم اطاعت الهی است؛ اینها ظلم است، اینها منکر است؛ از اینها باید نهی بشود؛ یعنی اینها [جزو] وظایف است. امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز، مثل زکات جزو وظایف است. و حالا طبق یک روایتی امر به معروف از همهی این احکام الهی حتّی از جهاد هم بالاتر است.(۲) حالا نمیخواهیم وارد این جزئیّات بشویم. به هر حال این یک وظیفهای است که جزو وظایف قوّهی قضائیّه هم هست و اگر چنانچه عمل نکردیم، ضربه خواهیم خورد. الان شما امکان دارید دیگر؛ قوّهی قضائیّه یعنی قضای کشور، دادگستری کشور دست شما است؛ این امکان شما است که از این امکان باید حدّاکثر استفاده را بکنید، بیشترین استفاده را باید بکنید در جهت همین «اَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ آتَوُا الزَّکَوةَ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر» و بقیّهی چیزهایی که در قرآن به عنوان وظیفه ذکر شده. باید استفاده کنید؛ اگر استفاده نکردید، نعمت، تضییع شده است.1401/04/07
1 )
سوره مبارکه الحج آیه 41 الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمورِ ترجمه: همان کسانی که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا میدارند، و زکات میدهند، و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و پایان همه کارها از آن خداست!
2 )
قصار 374 : وَ فِي كَلَامٍ آخَرَ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ . ترجمه: امام عليه السّلام را كلامى ديگر در زمينه همين معناست: از اين مردم كسى است كه به دست و زبان و قلبش به انكار بر مىخيزد، چنين انسانى خصلتهاى خوب را به كمال رسانده.
و كسى است كه به زبان و دل انكار مىكند و دست به برنامهاى نمىبرد، چنين انسانى به دو خصلت از خصلتهاى خوب چنگ زده، و خصلتى را ضايع نموده.
و كسى است كه با دل به انكار بر خاسته نه با دست و زبانش، چنين كسى دو خصلت را كه شريفتر است تباه نموده، و يك خصلت را گرفته.
و كسى كه انكار با زبان و قلب و دست را ترك كرده، او مردهاى است ميان زندگان.
تمام كارهاى نيك و جهاد در راه خدا در جنب امر به معروف و نهى از منكر چيزى نيست جز به مانند انداختن آب دهان در درياى پهناور.
امر به معروف و نهى از منكر نه اجلى را نزديك مىكند، و نه از روزى مىكاهد. و بهتر از همه اينها سخن عدل است در برابر حاكم ظالم
اسلام دین جامعی است، باید حقّ این جامعیّت را اداء کرد در مورد آنچه مربوط به امّت اسلامی و مربوط به کلّ مسلمانها است، دو نکته باید مورد توجّه قرار بگیرد که دربارهی آن مختصری صحبت میکنیم. یکی مسئلهی اداء حقِّ جامعیّت اسلام است ــ اسلام دین جامعی است و باید حقّ این جامعیّت را اداء کرد؛ این یک مسئله است ــ یک مسئله هم مسئلهی اتّحاد مسلمین است؛ این دو مسئله جزو مسائل مهمّ روز ما است؛ البتّه مسائل روز، متعدّد داریم که اینها هم جزو مهمترینش است.
در مورد مسئلهی اداء حقّ جامعیّت اسلام اصراری وجود داشته است و دارد ــ که عمدتاً هم این اصرار از سوی قدرتهای سیاسی مادّی است ــ بر اینکه اسلام را در عمل فردی و عقیدهی قلبی منحصر کنند؛ این تلاش از قدیم بوده است؛ حالا من نمیتوانم یک تاریخ معیّنی را مشخّص کنم که از این زمان شروع شده امّا از حدود صد سال، صد و خردهای [سال] پیش این تلاش در دنیای اسلام به طور برجسته مشاهده میشود. در دورهی تشکیل جمهوری اسلامی این تلاش مضاعف شده است؛ سعی هم میکنند که شکل سیاسی به این [کار] ندهند و شکل فکری بدهند؛ به تعبیر فرنگی تئوریزه کنند این را. به متفکّرین و نویسندگان و فعّالان فکری و مانند اینها مأموریّت داده میشود تا دربارهاش مطلب بنویسند و اثبات کنند که اسلام به مسائل اجتماعی، مسائل زندگی، مسائل اساسی بشریّت کاری ندارد؛ اسلام یک عقیدهی قلبی است، یک ارتباط شخصی است با خدا و عملیّات فردیای است که مترتّب بر این ارتباط است؛ اسلام این است؛ اصرار دارند این را در ذهنهای مخاطبین خودشان اثبات کنند.
از نظر این گرایشِ باطناً سیاسی و ظاهراً فکری، عرصههای مهمّ زندگی و مناسبات اجتماعی از دخالت اسلام باید خارج بشود؛ در مدیریّت جامعه و تمدّنسازی، اسلام در مورد تولید تمدّن و ساخت تمدّن بشری نقشی ندارد، وظیفهای ندارد، امکانی ندارد؛ در مدیریّت جامعه نقش ندارد، در تقسیم قدرت و ثروت در جامعه، اسلام نقشی ندارد؛ اقتصاد جامعه، مسائل گوناگون جامعه مربوط به اسلام نیست؛ یا مسئلهی جنگ، مسئلهی صلح، سیاست داخلی، سیاست خارجی، مسائل بینالمللی. گاهی میشنوید گفته میشود که «دیپلماسی را ایدئولوژیک نکنید»، با ایدئولوژی مربوط [نکنید] یعنی اسلام در مسئلهی سیاست خارجی و مسائل بینالمللی بایستی اظهار نظری نکند؛ در مسئلهی اشاعهی خیر، اقامهی عدل، مقابلهی با شُرور، مقابلهی با ظلم، جلوگیری از اَشرار عالم، در این زمینهها، اسلام کارهای نیست. در این عرصههای مهمّ زندگی بشری، اسلام نه مرجع فکری باشد، نه راهنمای عملی باشد؛ این اصراری است که دارند. حالا علّت این اصرار چیست، منشأ آن چیست، از کجا شروع شده، اینها دیگر بحثهای مربوط به صحبت امروز من نیست. آنچه من میخواهم عرض بکنم این است که اوّلاً این حرکتِ در واقع ضدّ اسلامی، عمدتاً از سوی قدرتهای سیاسی بزرگ دنیا است و آنها هستند که در این زمینه فعّالند و تلاش میکنند و سعی هم میشود که از زبان صاحبان فکر بیان بشود.
خب متون اسلامی صریحاً این را رد میکند و ما مسلمانها به این مسئله باید اهمّیّت بدهیم. اینکه عرض میکنم «اداء حق»، در درجهی اوّل این است: تلاش کنیم نظر اسلام را دربارهی خودش که به کدام عرصه از عرصههای زندگی اهتمام میورزد، در آنها نظر دارد، اقدام دارد، تبیین کنیم، ترویج کنیم، بیان کنیم؛ اوّلقدم این است، بعد هم سعی کنیم [این مطلب] تحقّق پیدا کند.
آنچه اسلام مطرح میکند، این است که عرصهی فعّالیّت این دین، تمام گسترهی زندگی بشر است؛ از اعماق قلب او تا مسائل اجتماعی، تا مسائل سیاسی، تا مسائل بینالمللی، تا مسائلی که به مجموعهی بشریّت ارتباط دارد. در قرآن، این معنا واضح است؛ یعنی اگر کسی این قضیّه را انکار کند، قطعاً به بیّنات قرآن توجّه نکرده. در قرآن، یک جا میگوید: یـٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا اذکُرُوا اللهَ ذِکرًا کَثیرًا، وَ سَبِّحوهُ بُکرَةً وَ اَصیـلًا،(1) که مطلب یک مطلب قلبی و مربوط به دل انسان است، امّا یک جا هم میگوید: اَلَّذینَ ءامَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا اَولِیاءَ الشَّیطـٰن؛ (2) این هم هست؛ یعنی از آن «اُذکُرُوا الله» تا «فَقاتِلوا اَولِیاءَ الشَّیطـٰن»، همهی این عرصهی عظیم در حوزهی تصرّف دین است. یک جا خطاب به پیغمبر میفرماید که «قُمِ الَّیلَ اِلّا قَلیلًا، نِصفَه اَوِ انقُص مِنهُ قَلیـلًا، اَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّلِ القُرءانَ تَرتیلًا»،(3) یک جا هم باز خطاب به پیغمبر میفرماید که «فَقاتِل فى سَبیلِ اللهِ لا تُکَـلَّفُ اِلّا نَفسَکَ وَ حَرِّضِ المُـؤمِنین»؛ (4) یعنی همهی این عرصههای عظیم زندگی: از بیداری نیمهی شب و تضرّع و توسّل و دعا و گریه و نماز، تا مقاتله و حضور در میدان جنگ، که زندگی پیغمبر هم همین را نشان میدهد.
در احکام مالی، یک جا میفرماید: وَ یُؤثِرونَ عَلیٰ اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَة، (5) که یک امر شخصی [است]، و یک جای دیگر میفرماید: کَی لا یَکونَ دولَةً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکُم،(6) یعنی] تقسیم درست ثروت که مسئلهی صد درصد اجتماعی [است]؛ یا میفرماید که «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»؛(7) اصلاً انبیا و اولیا و همه آمدهاند برای اقامهی قسط، برای اقامهی عدل. یک جا میفرماید: وَلا تُؤتُوا السُّفَهـاءَ اَموالَکـُمُ الَّتی جَعَـلَ اللهُ لَکُـم قِیٰما، (8) یک جا میفرماید: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِها؛ (9) یعنی همهی گوشه و کنارهای مسائل مالی را به شکل آن فکر کلّی و نظر کلّی و هدایت کلّی [بیان میکند؛] که البتّه اینها باید برنامهریزی بشود در عمل؛ امّا کلّیّات و جهتگیری، اینهایی است که بیان میکند. یعنی اسلام در همهی این مسائل دارای نظر است.
در مسائل امنیّتی و مسئلهی امنیّت داخلی جامعه: لَئِن لَم یَنتَهِ المُنٰفِقونَ وَ الَّذینَ فى قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَةِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم؛(10) مسئلهی امنیّت. یا «وَ اِذا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِه؛ وَلَو رَدّوهُ اِلَی الرَّسول» (11) تا آخر آیه؛ یعنی اسلام در همهی ابعاد مهمّ زندگی اجتماعی بشر حرف دارد. اینها که عرض کردیم نمونههای اندکی است از آنچه در قرآن کریم هست؛ صدها مورد از این قبیل در قرآن مشاهده میکنید.
کسی که اهل قرآن است و با قرآن و احکام قرآن آشنا است، میفهمد که اسلامی که قرآن معرّفی میکند، این است. اسلامی که قرآن معیّن میکند و معرّفی میکند، اسلامی است که در تمام شئون زندگی دخالت دارد، رأی دارد، نظر دارد، مطالبه دارد. خب، این را بایستی دانست و در مقابل افرادی که در این زمینه تلاش میکنند تا این حقیقت روشن را انکار کنند، بایستی پاسخگویی کرد.
[از سویی هم] چون مسائل اجتماعی و وظایف مهمّ جامعهسازی و تمدّنسازی در اسلام وجود دارد، لذا اسلام به مسئلهی حاکمیّت هم اهتمام دارد. نمیتوان فرض کرد که اسلام نظم اجتماعی را به یک شکلی مطالبه کند امّا مسئلهی حاکمیّت و ریاست دین و دنیا را در آنجا مشخّص نکند. وقتی دین، نظام شد، نظامی که به فرد و جامعه ارتباط دارد، و یک منظومهای شد که در مورد همهی مسائل فردی و اجتماعی نظر دارد، رأی دارد، مطالبه دارد، پس بنابراین لازم است که مشخّص کند در رأس این جامعه چه کسی باشد، چه باشد، و امام را معیّن کند. لذا [اگر] در قرآن ملاحظه کنید، حدّاقل در دو جا از پیامبران به عنوان امام نام آورده شده: یک جا «وَجَـعَلنٰهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا وَ اَوحَینا اِلَیهِم فِعلَ الخَیرٰتِ وَ اِقامَ الصَّلوٰة»، (12) یک جا هم «وَجَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا لَمّـا صَبَروا»؛ (13) یعنی پیغمبر، امام است، امام جامعه است، رهبر جامعه است، فرمانده جامعه است؛ لذا امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) در منیٰ در بین جمعیّت ایستاد و فریاد زد: اَیُّهَا النّاسُ! اِنّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام. (14) برای اینکه بفهماند که حرکت دینیِ صحیحِ پیغمبر چیست، امام صادق در منیٰ در بین جمعیّت منیٰ فریاد زد: اِنّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام. خب، این یک مطلب است. در سطح دنیای اسلام، روشنفکران دینی وظیفه دارند، علما وظیفه دارند، نویسندگان وظیفه دارند، محقّقین وظیفه دارند، اساتید دانشگاه وظیفه دارند این را تبیین کنند؛ این را باید بگویند، دشمن در این زمینه سرمایهگذاری میکند که عکس این را، نفی این را ترویج کند.
البتّه در این زمینه وظیفهی ما در ایران سنگینتر است؛ علّت هم این است که در اینجا امکانات بیشتری هست، و میشود تلاش کرد. مسئولین کشور، بخصوص مسئولین فرهنگی و افرادی که در زمینههایی، منبرهای مهمّ اجتماعی در اختیار اینها است، بایستی این را تبیین کنند. در داخل کشور هم این جور نیست که حالا چون در جمهوری اسلامی، نظام اسلامی تشکیل شده، ما از تبیین این قضیّه بینیاز باشیم؛ نه، همین حالا در کشور ما هم نسبت به این موضوع یک تشکیکهایی ایجاد میشود، حرفهایی زده میشود و در این زمینه فعّالیّت داریم.1400/08/02
2 )
سوره مبارکه النساء آیه 76 الَّذينَ آمَنوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذينَ كَفَروا يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِياءَ الشَّيطانِ ۖ إِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا ترجمه: کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار میکنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت [= بت و افراد طغیانگر]. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آنها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است.
3 )
سوره مبارکه المزمل آیه 3 نِصفَهُ أَوِ انقُص مِنهُ قَليلًا ترجمه: نیمی از شب را، یا کمی از آن کم کن،
3 )
سوره مبارکه المزمل آیه 4 أَو زِد عَلَيهِ وَرَتِّلِ القُرآنَ تَرتيلًا ترجمه: یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان؛
4 )
سوره مبارکه النساء آیه 84 فَقاتِل في سَبيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلّا نَفسَكَ ۚ وَحَرِّضِ المُؤمِنينَ ۖ عَسَى اللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأسَ الَّذينَ كَفَروا ۚ وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأسًا وَأَشَدُّ تَنكيلًا ترجمه: در راه خدا پیکار کن! تنها مسؤول وظیفه خود هستی! و مؤمنان را (بر این کار،) تشویق نما! امید است خداوند از قدرت کافران جلوگیری کند (حتی اگر تنها خودت به میدان بروی)! و خداوند قدرتش بیشتر، و مجازاتش دردناکتر است.
5 )
سوره مبارکه الحشر آیه 9 وَالَّذينَ تَبَوَّءُوا الدّارَ وَالإيمانَ مِن قَبلِهِم يُحِبّونَ مَن هاجَرَ إِلَيهِم وَلا يَجِدونَ في صُدورِهِم حاجَةً مِمّا أوتوا وَيُؤثِرونَ عَلىٰ أَنفُسِهِم وَلَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ ۚ وَمَن يوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولٰئِكَ هُمُ المُفلِحونَ ترجمه: و برای کسانی است که در این سرا [= سرزمین مدینه] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست میدارند، و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمیکنند و آنها را بر خود مقدّم میدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شدهاند رستگارانند!
6 )
سوره مبارکه الحشر آیه 7 ما أَفاءَ اللَّهُ عَلىٰ رَسولِهِ مِن أَهلِ القُرىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسولِ وَلِذِي القُربىٰ وَاليَتامىٰ وَالمَساكينِ وَابنِ السَّبيلِ كَي لا يَكونَ دولَةً بَينَ الأَغنِياءِ مِنكُم ۚ وَما آتاكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وَما نَهاكُم عَنهُ فَانتَهوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ العِقابِ ترجمه: آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!
7 )
سوره مبارکه الحديد آیه 25 لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ ترجمه: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکستناپذیر است!
8 )
سوره مبارکه النساء آیه 5 وَلا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللَّهُ لَكُم قِيامًا وَارزُقوهُم فيها وَاكسوهُم وَقولوا لَهُم قَولًا مَعروفًا ترجمه: اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزی دهید! و لباس بر آنان بپوشانید و با آنها سخن شایسته بگویید!
9 )
سوره مبارکه التوبة آیه 103 خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَتُزَكّيهِم بِها وَصَلِّ عَلَيهِم ۖ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم ۗ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ ترجمه: از اموال آنها صدقهای (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن؛ که دعای تو، مایه آرامش آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست!
10 )
سوره مبارکه الأحزاب آیه 60 لَئِن لَم يَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالمُرجِفونَ فِي المَدينَةِ لَنُغرِيَنَّكَ بِهِم ثُمَّ لا يُجاوِرونَكَ فيها إِلّا قَليلًا ترجمه: اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بیاساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند!
11 )
سوره مبارکه النساء آیه 83 وَإِذا جاءَهُم أَمرٌ مِنَ الأَمنِ أَوِ الخَوفِ أَذاعوا بِهِ ۖ وَلَو رَدّوهُ إِلَى الرَّسولِ وَإِلىٰ أُولِي الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَستَنبِطونَهُ مِنهُم ۗ وَلَولا فَضلُ اللَّهِ عَلَيكُم وَرَحمَتُهُ لَاتَّبَعتُمُ الشَّيطانَ إِلّا قَليلًا ترجمه: و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع میسازند؛ در حالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان -که قدرت تشخیص کافی دارند- بازگردانند، از ریشههای مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی میکردید (و گمراه میشدید).
12 )
سوره مبارکه الأنبياء آیه 73 وَجَعَلناهُم أَئِمَّةً يَهدونَ بِأَمرِنا وَأَوحَينا إِلَيهِم فِعلَ الخَيراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإيتاءَ الزَّكاةِ ۖ وَكانوا لَنا عابِدينَ ترجمه: و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت میکردند؛ و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت میکردند.
13 )
سوره مبارکه السجدة آیه 24 وَجَعَلنا مِنهُم أَئِمَّةً يَهدونَ بِأَمرِنا لَمّا صَبَروا ۖ وَكانوا بِآياتِنا يوقِنونَ ترجمه: و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند؛ چون شکیبایی نمودند، و به آیات ما یقین داشتند.
اعتقاد به حاکمیت دین، لازمهی اعتقاد به اسلام است حاکمیّت دین را قرآن به صورت روشن بیان کرده؛ واقعاً اگر کسی این را انکار کند، حاکی از این است که در قرآن تدبّر درست نکرده. از طرفی قرآن اعلام میکند، آیهی شریفهی سورهی نساء است که «مٰا اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله»؛(1) پیغمبران را فرستادیم برای اینکه مردم از اینها اطاعت کنند؛ خب در چه چیزی اطاعت کنند؟ موضوع اطاعت پیغمبران چه چیزهایی است؟ صدها آیهی قرآن این موضوع را بیان میکند؛ مثلاً آیات جهاد؛ آیات مربوط به اقامهی قسط، آیات مربوط به حدود و مجازاتها، آیات مربوط به معاملات و قراردادها، آیات مربوط به قراردادهای بینالمللی -وَ اِن نَکَثوا اَیمٰنَهُم(2)- تا آخر؛ اینها یعنی حکومت؛ این آیات نشان میدهد که در این موارد بایستی از رسول اطاعت بشود؛ در مسئلهی دفاع از کشور، در مسئلهی اجرای حدود، در مسئلهی معاملات و قراردادهای اجتماعی، در مسئلهی قرارداد با کشورهای دیگر، در مسئلهی اقامهی قسط و اقامهی عدل، ایجاد عدل در جامعه؛ در اینها باید از پیغمبر اطاعت بشود؛ این یعنی حکومت؛ معنای حکومت غیر از این نیست. حاکمیّت اسلام با این وضوح در قرآن منعکس و روشن است. و البتّه در سنّت و حدیث و کلمات پیغمبر و کلمات معصومین هم که الیماشاءالله [هست]. خود رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن وقتی که نمایندگان مردم یثرب آمدند مکّه برای اینکه پیغمبر را دعوت کنند به یثرب -که بعد شد مدینةالنّبی- و با پیغمبر صحبت کردند در عقبهی منیٰ، همین پیمان را از اینها گرفت؛ گفت من میآیم [لکن] بایستی دفاع کنید، باید تا پای جان حمایت کنید؛ و آنها قبول کردند، قول دادند. بعد هم وقتی پیغمبر وارد مدینه شد، حکومت اسلامی را تشکیل داد، حاکمیّت را به وجود آورد؛ این حاکمیّت مربوط به پیغمبری او بود، یعنی مسئلهی دیگری نبود؛ چون پیغمبر بود، چون به او ایمان آورده بودند، این بود که حاکمیّت را تشکیل داد. بعد از رحلت پیغمبر هم، با وجود اختلافاتی که در مورد جانشینی بود -که خب میدانید در مسئلهی جانشینی پیغمبر اختلاف وجود داشت- لکن احدی از مسلمانها و از همان کسانی که در باب جانشینی اختلاف داشتند، شک نداشت که هر حکومتی تشکیل بشود، بایستی بر اساس دین و بر اساس قرآن باشد. بنابراین مسئلهی حاکمیّت دین، حاکمیّت اسلام، یک امر خیلی روشنی است و لازمهی اعتقاد به اسلام است. یعنی اگر کسی به اسلام اعتقاد دارد، اگر چنانچه درست در مبانی معرفتی اسلام دقّت کند، باید به حاکمیّت اسلام در جامعه هم اعتقاد داشته باشد.1400/03/14
1 )
سوره مبارکه النساء آیه 64 وَما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِيُطاعَ بِإِذنِ اللَّهِ ۚ وَلَو أَنَّهُم إِذ ظَلَموا أَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَرُوا اللَّهَ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّابًا رَحيمًا ترجمه: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش میکردند؛ و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.
2 )
سوره مبارکه التوبة آیه 12 وَإِن نَكَثوا أَيمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَطَعَنوا في دينِكُم فَقاتِلوا أَئِمَّةَ الكُفرِ ۙ إِنَّهُم لا أَيمانَ لَهُم لَعَلَّهُم يَنتَهونَ ترجمه: و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید (با شدّت عمل) دست بردارند!
تشکیل نظام سیاسی، لازمه تحقق اهداف بعثت انبیاء پس با آمدن پیغمبر یک نظام سیاسی به وجود میآید، یعنی هدف این است که یک نظام سیاسی به وجود بیاید -حالا اینکه کدام پیغمبر توفیق پیدا کرد این کار را بکند و کدام توفیق پیدا نکرد بحث دیگری است، لکن هدف این است که یک نظام سیاسی به وجود بیاید- که بتواند این اهداف را با تشکیل برنامهها و مناسبات اجتماعی و مناسبات گوناگون بشری تحقّق ببخشد. در این نظام سیاسی، آئین حکمرانی از کتاب خدا گرفته میشود و از آنچه خدای متعال بر پیغمبر نازل میکند، که میفرماید: فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنذِرینَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ الکتٰبَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فیمَا اختَلَفوا فیه؛(1) «لِیَحکُمَ» یعنی «لِیَحکُمَ کتاب»؛ این کتاب حکم کند بین مردم در آنچه باید انجام بدهند، و حاکم او است در همهی تنظیمهای اجتماعی. این در سورهی بقره است، در سورهی مائده [میفرماید]: وَلیَحکُم اَهلُ الاِنجیلِ بِما اَنزَلَ اللهُ فیهِ؛(2) انجیل حاکم است؛ یعنی دستور حکمرانی از انجیل گرفته میشود برای اهل انجیل؛ و همچنین در [مورد] پیغمبران دیگر که در آیات «وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئٰکَ هُمُ الکافرون»(3) و «اُولئٰکَ هُمُ الظٰلِمونَ»(4) و «اُولئٰکَ هُمُ الفسِقونَ»(5) هست، در همهی اینها آن چیزی که منبع و منشأ حکمرانی است و دستور حکمرانی و برنامههای حکمرانی از آن گرفته میشود، عبارت است از کتاب الهی که به پیغمبر نازل شده است؛ این اصول و اساس در آن [کتاب] است؛ و همهی برنامههای بشری در چهارچوبِ این اصول بایستی گذاشته بشود. خب این، دستور حکمرانی است لکن این دستور حکمرانی را چه کسی عمل بکند؟ بدون وجود یک مدیریّت و یک فرماندهی که این دستور عملیّاتی نخواهد شد؛ پس یک مدیریّتی لازم است و این مدیریّت و این راهبریِ اساسی مربوط به خود شخص پیغمبر است؛ یعنی پیغمبر اکرم و همهی پیغمبران -نبیّ مکرّم اسلام و قبل از او پیامبران دیگر- مدیران و فرماندهانی هستند که موظّفند حکمرانیِ دینی و الهی در جامعه را که محصول بعثت پیغمبران است و با کتاب الهی ارائه میشود، اجرا کنند و این را تحقّق ببخشند. البتّه این راهبری و فرماندهی یک جور نیست؛ در بعضی از موارد خود پیغمبر، شخص شخیص پیغمبر، متکفّل و متعهّدِ این فرماندهی است؛ مثل حضرت داوود، حضرت سلیمان، پیغمبر معظّم اسلام -که خود اینها در رأس حکومت قرار گرفتند و اجرای امور را خودشان متکفّل شدند- گاهی هم در مواردی پیغمبر حاکمی را معیّن میکند به امر الهی؛ مثل آن پیغمبری که این هم در قرآن در سورهی بقره است که «اِذ قالوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکًا نُقاتِل فی سَبیلِ الله»؛(6) مردم که زیر فشار بودند و مشکلات داشتند، به پیغمبر مراجعه کردند که او برایشان یک حکمرانی را انتخاب کند و او هم حکمران را انتخاب کرد؛ قالَ لَهُم نَبِیُّهُـم اِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکًا؛(7) طالوت شد فرمانده. بنابراین پیغمبر راهبر است و فرمانده اصلی و گردانندهی اصلی است لکن اجرای کار به دست یک کس دیگری است غیر از آن پیغمبر، که در این مثال طالوت است و امثال آن هم قطعاً در تاریخ نبوّتها کم نیست و زیاد هست. یک وقت دیگر هم این جور است که پیغمبر کسی را معیّن نمیکند لکن خود او دارای موقعیّتی است در دستگاه حکومت که امر او نافذ است؛ مثل حضرت یوسف که امر او هم در دستگاه آن حکومت -که آن حکومت هم بتدریج گرایش به دین حضرت یوسف پیدا کرد- نافذ بود و کارها را انجام میداد، در حالی که حاکم مطلق هم نبود.1399/12/21
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 213 كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ وَمُنذِرينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فيمَا اختَلَفوا فيهِ ۚ وَمَا اختَلَفَ فيهِ إِلَّا الَّذينَ أوتوهُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَيِّناتُ بَغيًا بَينَهُم ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا لِمَا اختَلَفوا فيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهدي مَن يَشاءُ إِلىٰ صِراطٍ مُستَقيمٍ ترجمه: مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند.
2 )
سوره مبارکه المائدة آیه 47 وَليَحكُم أَهلُ الإِنجيلِ بِما أَنزَلَ اللَّهُ فيهِ ۚ وَمَن لَم يَحكُم بِما أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الفاسِقونَ ترجمه: اهل انجیل [= پیروان مسیح] نیز باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند! و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمیکنند، فاسقند.
3 )
سوره مبارکه المائدة آیه 44 إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فيها هُدًى وَنورٌ ۚ يَحكُمُ بِهَا النَّبِيّونَ الَّذينَ أَسلَموا لِلَّذينَ هادوا وَالرَّبّانِيّونَ وَالأَحبارُ بِمَا استُحفِظوا مِن كِتابِ اللَّهِ وَكانوا عَلَيهِ شُهَداءَ ۚ فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَاخشَونِ وَلا تَشتَروا بِآياتي ثَمَنًا قَليلًا ۚ وَمَن لَم يَحكُم بِما أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الكافِرونَ ترجمه: ما تورات را نازل کردیم در حالی که در آن، هدایت و نور بود؛ و پیامبران، که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند، با آن برای یهود حکم میکردند؛ و (همچنین) علما و دانشمندان به این کتاب که به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند، داوری مینمودند. بنابر این، (بخاطر داوری بر طبق آیات الهی،) از مردم نهراسید! و از من بترسید! و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید! و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمیکنند، کافرند.
4 )
سوره مبارکه المائدة آیه 45 وَكَتَبنا عَلَيهِم فيها أَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ وَالعَينَ بِالعَينِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُروحَ قِصاصٌ ۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ ۚ وَمَن لَم يَحكُم بِما أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الظّالِمونَ ترجمه: و بر آنها [= بنی اسرائیل] در آن [= تورات]، مقرر داشتیم که جان در مقابل جان، و چشم در مقابل چشم، و بینی در برابر بینی، و گوش در مقابل گوش، و دندان در برابر دندان میباشد؛ و هر زخمی، قصاص دارد؛ و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص، صرفنظر کند)، کفاره (گناهان) او محسوب میشود؛ و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است.
5 )
سوره مبارکه المائدة آیه 47 وَليَحكُم أَهلُ الإِنجيلِ بِما أَنزَلَ اللَّهُ فيهِ ۚ وَمَن لَم يَحكُم بِما أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الفاسِقونَ ترجمه: اهل انجیل [= پیروان مسیح] نیز باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند! و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمیکنند، فاسقند.
6 )
سوره مبارکه البقرة آیه 247 وَقالَ لَهُم نَبِيُّهُم إِنَّ اللَّهَ قَد بَعَثَ لَكُم طالوتَ مَلِكًا ۚ قالوا أَنّىٰ يَكونُ لَهُ المُلكُ عَلَينا وَنَحنُ أَحَقُّ بِالمُلكِ مِنهُ وَلَم يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ ۚ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصطَفاهُ عَلَيكُم وَزادَهُ بَسطَةً فِي العِلمِ وَالجِسمِ ۖ وَاللَّهُ يُؤتي مُلكَهُ مَن يَشاءُ ۚ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ترجمه: و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند (*طالوت*) را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایستهتریم، و او ثروت زیادی ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، میبخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است؛ و (از لیاقت افراد برای منصبها) آگاه است.»
هدف ارسال رسل، اطاعت جمعی و حکومتی است یک مثال دیگری که از اینها به نظر من مهمتر است، این آیهی شریفهی «ماٰ اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله»(1) است؛ اصلاً ارسال رسل برای این است که مورد اطاعت قرار بگیرند؛ این اطاعت، مطلق است یعنی در همهی امور زندگی؛ که معنای مستفاد از آیه این است که زندگی مردم -چه زندگی شخصی خصوصی، چه زندگی عمومی- باید به وسیلهی دین اداره بشود. حالا البتّه بعضی این را ممکن است فقط منحصر کنند به مسائل شخصی، [مثل] نماز و روزه و مانند اینها؛ این جور نیست؛ اوّلاً به دلیل خود اطلاق این آیه، ثانیاً به دلیل آیات دیگر، [مثل] اینکه میفرماید: وَ کَاَیِّن مِن نَبِیٍّ قٰتَلَ مَعَه رِبِّیّونَ کَثیر؛(2) خب این قتال با ربّیون کثیر که کار شخصی نیست؛ کار اجتماعی است، کار عمومی است، کار حکومتی است. پس این آیه یک مستفاد این جوری دارد؛ امام این معنا را آوردند به میدان عمل؛ از آیهی شریفهی: «اِنَّماٰ اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ»(3) استفاده کردند برای این معنا، نه اینکه «اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ» تا بروید نماز بخوانید؛ نه، تا حکومت درست کنید، تا نظام اسلامی درست کنید. امام از این استفاده کرد، یک نهضت راه انداخت در سال ۴۱، بعد در طول زمان، متفکّرین، علاقهمندان، ارادتمندان، شاگردان امام و در رأس همه خود امام، این فکر را تغذیه کردند تا منتهی شد به وجود انقلاب، پدید آمدن انقلاب و پیروزی انقلاب و تشکیل نظام برآمده از انقلاب. یعنی ببینید، مفاهیم قرآنی و اسلامی، مفاهیم معرفتی اسلام، این جور میتواند در زندگی تأثیر ببخشد وقتی که وارد میدان عمل شد. خب، این یک نمونهای است از تأثیر معجزهآسای این سازوکار و این حرکت، که حالا این حرکت چگونه انجام بگیرد، خودش یک بحث دیگری است.1399/12/04
1 )
سوره مبارکه النساء آیه 64 وَما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِيُطاعَ بِإِذنِ اللَّهِ ۚ وَلَو أَنَّهُم إِذ ظَلَموا أَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَرُوا اللَّهَ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّابًا رَحيمًا ترجمه: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش میکردند؛ و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.
2 )
سوره مبارکه آل عمران آیه 146 وَكَأَيِّن مِن نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنوا لِما أَصابَهُم في سَبيلِ اللَّهِ وَما ضَعُفوا وَمَا استَكانوا ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ ترجمه: چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان میرسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامتکنندگان را دوست دارد.
3 )
سوره مبارکه سبإ آیه 46 قُل إِنَّما أَعِظُكُم بِواحِدَةٍ ۖ أَن تَقوموا لِلَّهِ مَثنىٰ وَفُرادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّروا ۚ ما بِصاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ ۚ إِن هُوَ إِلّا نَذيرٌ لَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ ترجمه: بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز میدهم، و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [= محمّد] هیچ گونه جنونی ندارد؛ او فقط بیمدهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!»
لزوم تلاش نظام اسلامی برای تقویت تدیّن مردم در این مجموعهی مجلس خبرگان میتوان یک هیئت اندیشهورزی را تصوّر کرد -چون بحمدالله اشخاص صاحب اندیشه، صاحب فکر در این مجموعهی هفتاد هشتاد نفری کم نیستند- که وظیفهی این هیئت اندیشهورز این باشد که یک نگاه کلانی بکند به مسیر انقلاب از اوّل تا امروز. خب، این انقلاب یک اهدافی داشته است، یک حرکتی شروع شده است به سمت اهداف؛ نگاه کنند تا ببینیم که به این اهداف چقدر نزدیک شدهایم، به کدامش نزدیک شدهایم، در مورد کدام هدف توقّف داشتهایم، در مورد کدام هدف پسرفت داشتهایم -[چون] مواردی هم ممکن است اینجوری باشد که فرض کنیم در اوایل انقلاب نسبت به این هدف، تحرّک و پیشرفتی وجود داشته، بعد نهاینکه توقّف، بلکه پسرفت حاصل شده- اینها را بشناسیم. و اگر چنانچه درمواردی یک چنین چیزهایی را مشاهده کردیم، این مجلس مطالبات خودش را بر اساس آن تنظیم کند. صحبت از مطالبات شد که در بیانات آقایان و نطقهای آقایان [در اجلاسیّه] هم بوده، آقایان هم که حالا اینجا افاده فرمودند و اشاره کردند، بنده هم قبلاً عرض کردهام که مجلس خبرگان بایستی مطالباتی داشته باشد از دستگاههای مختلف؛ این مطالبات میتواند بر اساس این مطالعه تنظیم بشود. حالاما مثال بزنیم مواردی که وجود دارد... یا فرض بفرمایید مسئلهی تدیّن مردم؛ خب ما میخواهیم مردم متدیّن بشوند. این حرف گاهی تکرار شده که «ما مردم را نمیخواهیم بِزور به بهشت ببریم»؛ خب این به نظر ما یک تعبیر صحیحی نیست، تعبیر مغالطهآمیزی است. هیچکس بِزور کسی را به بهشت نمیخواهد ببرد امّا بایستی ما راه بهشت را به روی مردم باز کنیم، مردم را تشویق کنیم. اصلاً پیغمبران برای این آمدند؛ آمدند که مردم را به بهشت ببرند، نگذارند مردم به جهنّم بروند؛ اصلاً تمام ارسال رسل و انزال کتب و اینهمه زحمت و مجاهدت برای این بوده که نگذارند مردم دچار جهنّم بشوند. این وظیفهی ما است، باید این کار را انجام بدهیم، مردم باید متدیّن بشوند؛ در این شکّی نیست. البتّه از طریق درست و به شکل درست. اینهم که حالا کسی بگوید «در اسلام در این زمینه زور وجود ندارد» حرف درستی نیست؛ [پس] این حدود شرعیّه چیست؟ این «فَاجْلِدُوا... مِائَةَ جَلدَة»(1) یا «فَاجلِدوهُم ثَمانینَ جَلدَة»(2) پس چیست؟ اینها همان زور است. پس بنابراین اینها مطالعات راهبردی است؛ یعنی وقتی هیئت اندیشهورز شما نشست و یک نگاهی کرد به مسیر انقلاب، به این مجموعه در طول این ۳۹ سال، هر یک از این موارد -و ده مورد دیگر یا پانزده مورد مهمّ دیگر را که میشود شمرد- در نظر گرفت و دید که ما در این قسمت مثلاً پیشرفت داشتیم، خب این پیشرفت مایهی تشویق است؛ یک کارهایی باید کرد که این پیشرفت را ادامه بدهیم و حفظ بشود، چون مسلّماً این پیشرفت معارضین و مخالفینی دارد؛ یا یک جاهایی متوقّف ماندیم، یک جاهایی عقبرفت داشتیم؛ ببینیم در مقابل اینها بایستی چهکار کرد. این، مطالبه ایجاد میکند؛ یعنی مطالباتی که لازم است، خیلی فراتر از مطالبات جزئی و اجرائی است که مثلاً فلان استان یا فلان شهر چه مشکلی دارد. آنها هم البتّه مشکلات است و نمیخواهیم آنها را نفی کنیم، منتها شأن مجلس خبرگان شأن رسیدگی به آنجور مسائل است. این به نظر من یکی از کارهای اساسی و مهمّی است که این مجلس میتواند انجام بدهد.1396/06/30
1 )
سوره مبارکه النور آیه 2 الزّانِيَةُ وَالزّاني فَاجلِدوا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما مِائَةَ جَلدَةٍ ۖ وَلا تَأخُذكُم بِهِما رَأفَةٌ في دينِ اللَّهِ إِن كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ۖ وَليَشهَد عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ المُؤمِنينَ ترجمه: هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند!
2 )
سوره مبارکه النور آیه 4 وَالَّذينَ يَرمونَ المُحصَناتِ ثُمَّ لَم يَأتوا بِأَربَعَةِ شُهَداءَ فَاجلِدوهُم ثَمانينَ جَلدَةً وَلا تَقبَلوا لَهُم شَهادَةً أَبَدًا ۚ وَأُولٰئِكَ هُمُ الفاسِقونَ ترجمه: و کسانی که زنان پاکدامن را متهمّ میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند!
اسلام حکومت و نظام ساز میتواند در مقابل استکبار بایستد اسلام بلاشک قلعوقمعکنندهی ظلم و استکبار است؛ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه.(1) یقیناً اسلام میتواند کفر را، جبههی مقابل را شکست بدهد؛ امّا کدام اسلام قادر به این کار است؟ آن اسلامی میتواند کفر را و استکبار را و ظلم را قلعوقمع کند یا او را محدود کند یا از تجاوز و تعدّی او جلوگیری کند که دارای نظام باشد، دارای دولت باشد، دارای نیروی نظامی باشد، دارای رسانه باشد، دارای سیاست باشد، دارای اقتصاد باشد، ابزارهای فراوان در اختیار او باشد؛ اسلامی که توانسته نظامسازی کند و حکومتسازی کند، این اسلام میتواند مقاومت کند، وَالّا یک شخص ولو مسلمان برجستهای باشد، یا جریان اسلامی مثل جریانهایی که در دنیا هستند، اگر به سمت هدف حکومت پیش نروند، هیچ خطری برای استکبار ندارند؛ چون هیچ کاری از دست آنها به این صورت برنمیآید؛ نمیتوانند قلعوقمع کنند کفر و ظلم و استکبار را. شما این اسلامی را که قادر بر مقابله است، قادر بر مقاومت است، قادر بر سینه سپر کردن در مقابل جبههی کفر است، این اسلام را به دست آوردهاید، با زحمت هم به دست آوردهاید،امّا چه جوری میخواهید حفظش کنید؟ در مقابل دشمن، این را باید نگه داشت، این را باید حفظ کرد؛ این چیزی نیست که [اگر] رهایش کنیم خودش بماند؛ دشمن حمله میکند.1395/03/06
1 )
سوره مبارکه التوبة آیه 33 هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدىٰ وَدينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ ترجمه: او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
حرکت دادن مردم به سمت حیات طیبه توسط نظام اسلامی نظام اسلامی به وعدهی قرآن کریم، مردم را به سمت حیات طیبه حرکت میدهد. آیهی قرآن میفرماید: «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیّبة»(1). حیات طیبه یعنی زندگی گوارا. یک ملت آن وقتی زندگی گوارا دارد که احساس کند و ببیند که دنیا و آخرت او بر طبق مصلحت او به پیش میرود و به سمت هدفهای او حرکت میکند؛ این زندگیِ گواراست؛ فقط «دنیا» نیست، فقط هم «آخرت» نیست. آن ملتهایی که به زندگی دنیا چسبیدهاند و موفق شدهاند که زندگی دنیوی را به مراتب پیشرفتهیی از کمال برسانند، لزوماً زندگی گوارا ندارند. زندگیِ گوارا وقتی است که رفاه مادی با عدالت، معنویت و اخلاق همراه شود. و این را فقط ادیان الهی میتوانند برای بشر تأمین کنند. از طرف دیگر، حیات طیبه و زندگی گوارا فقط آخرت هم نیست. اسلام نمیگوید من میخواهم زندگی اخرویِ بعد از مرگ مردم را آباد کنم، دنیای آنها هرجور شد، شد؛ این منطق اسلام نیست.1383/01/02
1 )
سوره مبارکه النحل آیه 97 مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَكَرٍ أَو أُنثىٰ وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً ۖ وَلَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ ترجمه: هر کس کار شایستهای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده میداریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام میدادند، خواهیم داد.
تقوا و عدالت، پایهی اصلی مشروعیت حکومت در اسلام مردم یک رکن مشروعیتند، نه همهی پایهی مشروعیت. نظام سیاسی در اسلام علاوه بر رأی و خواست مردم، بر پایهی اساسیِ دیگری هم که تقوا و عدالت نامیده میشود، استوار است. اگر کسی که برای حکومت انتخاب میشود، از تقوا و عدالت برخوردار نبود، همهی مردم هم که بر او اتّفاق کنند، از نظر اسلام این حکومت، حکومت نامشروعی است؛ اکثریت که هیچ. وقتی امام حسین علیهالسّلام را در نامهای که جزوِ سندهای ماندگار تاریخ اسلام است به کوفه دعوت کردند، اینطور مینویسند: «و لامری ما الامام الا الحاکم بالقسط»؛ حاکم در جامعهی اسلامی و حکومت در جامعهی اسلامی نیست، مگر آنکه عاملِ به قسط باشد؛ حکم به قسط و عدالت کند. اگر حکم به عدالت نکرد، هر کس که او را نصب کرده و هر کس که او را انتخاب کرده، نامشروع است. این موضوع در همهی ردههای حکومت صدق میکند و فقط مخصوص رهبری در نظام جمهوری اسلامی نیست. البته تکلیف رهبری سنگینتر است و عدالت و تقوایی که در رهبری لازم است، بهطور مثال، در نمایندهی مجلس لازم نیست؛ اما این، بدین معنا نیست که نمایندهی مجلس بدون داشتن تقوا و عدالت میتواند به مجلس برود؛ نخیر، او هم تقوا و عدالت لازم دارد؛ چرا؟ چون او هم حاکم است و جزوِ دستگاه قدرت است، همانطور که دولت و قوّهی قضایّیه هم حاکم هستند؛ چون اینها بر جان و مالِ جامعهی تحت قدرت خودشان حکومت میکنند.
«الحاکم بالقسط، الدائن لدین اللَّه»(1(؛ باید راهِ دین خدا را بپیماید. در قرآن، در خطاب خداوند متعال به ابراهیم این نکتهی بسیار مهم آمده است که خداوند بعد از امتحانهای فراوانی که از ابراهیم کرد و ایشان از کورهی آزمایشهای گوناگون بیرون آمد و خالص و خالصتر شد، گفت: «انّی جاعلک للناس اماما»؛ من تو را پیشوای مردم قرار دادم. امام فقط به معنای پیشوای دینی و مسألهی طهارت و غسل و وضو و نماز نیست؛ امام یعنی پیشوای دین و دنیا؛ راهبرِ مردم به سوی صلاح. این معنای امام در منطق شرایع دینی از اوّل تا امروز است. بعد ابراهیم عرض کرد: «و من ذریّتی»؛ اولاد و ذُرّیهی من هم در این امامت نصیبی دارند؟ خداوند نفرمود دارند یا ندارند؛ بحث ذُرّیه نیست؛ ضابطه داد. «قال لا ینال عهدی الظالمین»؛(2) فرمان و دستور و حکم امامت از سوی من به ستمگران و ظالمان نمیرسد؛ باید عادل باشد. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. وقتی بعد از قتل عثمان در خانهاش ریختند تا ایشان را به صحنهی خلافت بیاورند، حضرت نمیآمد و قبول نمیکرد - البته دلیلهایی دارد که بحث بسیار مهم و پرمعنایی است - بعد از قبول هم فرمود: «لولا حضورالحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّة ظالم و سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها»؛(3) اگر وظیفهی من با توجّه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجزّ نمیشد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، باز هم قبول نمیکردم. یعنی امیرالمؤمنین میگوید من قدرت را بهخاطر قدرت نمیخواهم. حالا بعضیها افتخار میکنند: ما باید برویم، تا قدرت را به دست بگیریم! قدرت را برای چه میخواهیم؟ اگر قدرت برای خودِ قدرت است، وِزر و وبال است؛ اگر قدرت برای مبارزه با ظالم در همهی ابعاد ظلم و ستم - داخلی، اجتماعی و اقتصادی که حادترینش است - میباشد، خوب است. بنابراین، پایهی مشروعیت حکومت فقط رأی مردم نیست؛ پایهی اصلی تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأی و مقبولیت مردم کارایی ندارد. لذا رأی مردم هم لازم است. اسلام برای رأی مردم اهمیت قائل است. فرق بین دمکراسی غربی و مردمسالاری دینی که ما مطرح میکنیم، همین جاست.1382/09/26
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين ، محمد بن حسن فتّال نيشابورى ج 1 ص 173 ؛
بحار الانوار ،علامه مجلسی ج 44 ص 335 ؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى الْمَلَإِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِيداً قَدِمَا عَلَيَّ بِكُتُبِكُمْ وَ كَانَ آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَيَّ مِنْ رُسُلِكُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِی قَصَصْتُمْ وَ ذَكَرْتُمْ وَ مَقَالَةَ أَجِلَّائِكُمْ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللَّهَ يَجْمَعُنَا بِكَ عَلَى الْهُدَى وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَيْتِی فَإِنْ كَتَبَ إِلَيَّ أَنَّهُ قَدْ أَجْمَعَ رَأْيُ أَجِلَّائِكُمْ وَ ذَوِی الْحِجَى وَ الْفَضْلِ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُكُمْ وَ قَرَأْتُ كُتُبَكُمْ قَدِمْتُ عَلَيْكُمْ وَشِيكاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدَّائِنُ بِدِينِ اللَّهِ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَام ترجمه: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم از حسين بن على، به گروه مؤمن و مسلمان. اما بعد، همانا كه هانى و سعيد هم نامههاى شما را آوردند و آخرين فرستادگان شما بودند كه آمدند. آنچه را گفته بوديد و سخن بزرگان شما را- كه نوشته بوديد: امامى نداريم، بيا شايد خداوند ما را در پناه تو به هدايت برساند و جمع كند- دانستم و فهميدم.اكنون برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم مسلم بن عقيل را پيش شما فرستادم. اگر او براى من نوشت كه سران و خردمندان و مردم با فضيلت شما بر همان عقيدهاند كه فرستادگان شما اظهار مىدارند و در نامههاى شما نوشته شده است، به خواست خداوند به زودى پيش شما مىآيم و سوگند به جان خودم كه امام فقط كسى است كه به قرآن حكم كند و دادگر و متدين به آيين خدا باشد و نفس خود را در پيشگاه خداوند حساب كند (يا هواى نفس خود را براى رضاى خدا باز دارد)، و السلام، نحوه
2 )
سوره مبارکه البقرة آیه 124 وَإِذِ ابتَلىٰ إِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا ۖ قالَ وَمِن ذُرِّيَّتي ۖ قالَ لا يَنالُ عَهدِي الظّالِمينَ ترجمه: (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمیرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».
3 )
خطبه 3 :از خطبههاى آن حضرت است معروف به شقشقيّه أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى
يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ
فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً
وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ
يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ
ترجيح الصبر
فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى
فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا
أَرَى تُرَاثِي نَهْباً
حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ
ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى
شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ
فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا
فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا
فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ
فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ
فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ
حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ
فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ
لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا
فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ
إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ
وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ
إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ
مبايعة علي
فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ
حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ
مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ
فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ
كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ
بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ
قَالُوا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً قِيلَ إِنَّ فِيهِ مَسَائِلَ كَانَ يُرِيدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ خُطْبَتُكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أَلَّا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( عليهالسلام )بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ ترجمه: هان به خدا قسم ابو بكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مىدانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست،
سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مىشود، و مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمىرسد.
اما از خلافت چشم پوشيدم، و روى از آن بر تافتم،
و عميقا انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم،
فضايى كه پيران در آن فرسوده، و كم سالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مىشود
ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانهتر است،
پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديدهام خاشاك بود،
و غصه راه گلويم را بسته بود
مىديدم كه ميراثم به غارت مىرود.
تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطاب واگذارد.
[سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد:] «چه تفاوت فاحشى است بين امروز من با اين همه مشكلات، و روز حيّان برادر جابر كه غرق خوشى است».
شگفتا اولى با اينكه در زمان حياتش مىخواست حكومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت ديگرى بست.
چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند
حكومت را به فضايى خشن كشانيده، و به كسى رسيد كه كلامش درشت، و همراهى با او دشوار، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود.
بودن با حكومت او كسى را مىماند كه بر شتر چموش سوار است، كه اگر مهارش را بكشد بينىاش زخم شود، و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد
به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامى، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.
آن مدت طولانى را نيز صبر كردم، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم.
تا زمان او هم سپرى شد، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت خدايى) يكى از آنانم.
خداوندا چه شورايى من چه زمانى در برابر اولين آنها در برترى و شايستگى مورد شك بودم كه امروز
همپايه اين اعضاى شورا قرار گيرم
ولى (به خاطر احقاق حق) در نشيب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم،
در آنجا يكى به خاطر كينهاش به من رأى نداد، و ديگرى براى بيعت به دامادش تمايل كرد، و مسايلى ديگر كه ذكرش مناسب نيست.
تا سومى به حكومت رسيد كه برنامهاى جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت،
و دودمان پدرى او (بنى اميه) به همراهى او بر خاستند و چون شترى كه گياه تازه بهار را با ولع مىخورد به غارت بيت المال دست زدند،
در نتيجه اين اوضاع رشتهاش پنبه شد، و اعمالش كار او را تمام ساخت، و شكمبارگى سرنگونش نمود.
بيعت با امام عليه السّلام
آن گاه چيزى مرا به وحشت نينداخت جز اينكه مردم همانند يال كفتار بر سرم ريختند، و از هر طرف به من هجوم آورند،
به طورى كه دو فرزندم در آن ازدحام كوبيده شدند، و ردايم از دو جانب پاره شد،
مردم چونان گله گوسپند محاصرهام كردند.
اما همين كه به امر خلافت اقدام نمودم گروهى پيمان شكستند، و عدهاى از مدار دين بيرون رفتند، و جمعى ديگر سر به راه طغيان نهادند،
گويى هر سه طايفه اين سخن خدا را
نشنيده بودند كه مىفرمايد: «اين سراى آخرت را براى كسانى قرار دهيم كه خواهان برترى و فساد در زمين نيستند، و عاقبت خوش از پرهيزكاران است.»
چرا، به خدا قسم شنيده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنيا چشمشان را پر كرد، و زيور و زينتش آنان را فريفت.
هان به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود ياور نبود، و اگر نبود عهدى كه خداوند از دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگى هيچ ستمگر و گرسنگى هيچ مظلومى سكوت ننمايند، دهنه شتر حكومت را بر كوهانش مىانداختم، و پايان خلافت را با پيمانه خالى اولش سيراب مىكردم، آن وقت مىديديد كه ارزش دنياى شما نزد من از اخلاط دماغ بز كمتر است
[چون سخن مولا به اينجا رسيد مردى از اهل عراق بر خاست و نامهاى به او داد، حضرت سر گرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى امير المؤمنين، كاش سخنت را از همان جا كه بريدى ادامه مىدادى فرمود:]
هيهات اى پسر عباس، اين آتش درونى بود كه شعله كشيد سپس فرو نشست
[ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هيچ سخنى به مانند اين كلام ناتمام امير المؤمنين غصه نخوردم كه آن انسان والا درد دلش را با اين سخنرانى به پايان نبرد.]
ناتوانی دشمن در آسیب رساندن با حضور مردم در صحنه این نظام وابسته به آراء، احساسات، عواطف و اراده و عزم و حضور مردم مؤمن در صحنه است. مطمئناً با توجه به این جهتگیریها، دشمن نخواهد توانست هیچ آسیبی به این انقلاب و به این کشور برساند: «و لا یحیق المکر السیّئ الّا بأهله» (1). ما باید میدان و جایگاه و مسؤولیت خود را بشناسیم و با دقّت به آن عمل کنیم. نه در رفتار خودمان و نه در رفتار دیگران، اغماضی در این زمینه از ما سر نزند. وظایفمان را بشناسیم و رعایت این وظایف و تکالیف سنگین را بکنیم. اگر اینطور عمل کردیم، موفّق خواهیم بود و به فضل الهی همینطور هم خواهد بود.1382/06/19
رنج مسئولان نظام از انحراف اخلاقی مردم نظام اسلامی نمیتواند نسبت به فرهنگ و اخلاق مردم خود بیتفاوت باشد. نظام اسلامی نظامی نیست که فقط به فکر حفظ قدرت خود باشد و نسبت به عملکرد مردم خود - حتی اگر به ورطهی اخلاقی بیفتند - بیتفاوت بماند. نظام اسلامی از آنچه که مردم را منحرف و گمراه میکند، رنج میبرد. «عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیم(1)»؛ این روش پیامبر گرامی است و نظام اسلامی همان روش را باید داشته باشد. نظام اسلامی نمیتواند نسبت به رنجهای معنوی، جسمانی و گمراهیهای فکر و دل مردم خود بیاعتنا باشد. این نظام وظیفهی سنگینی بر عهده دارد. دستگاههای ما، بخصوص دستگاههای فرهنگی، وظیفهی سنگینتری دارند؛ همچنان که دستگاههای اقتصادی و عمرانی کشور وظیفهای سنگین بر عهده دارند. در جاهایی مثل استان شما - سیستان و بلوچستان - که بسیار محروم است، وظایف دشوارتر است.1381/12/06
1 )
سوره مبارکه التوبة آیه 128 لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَءوفٌ رَحيمٌ ترجمه: به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!
قاطعیت در مقابل تعدّی ،ورفتار با و رفق و مدارا با مردم ،ویژگی حکومت اسلامی اسلام دین جامعی است؛ دین یک بعدی نیست. آنجایی که حکومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدّی از قانون قرار میگیرد، بایستی با قدرت، با قاطعیت، با خشونت - از اسم خشونت که نباید ترسید - رفتار کند؛ اما آنجایی که در مقابل آحاد مردم و برای کمک به مردم است، نه؛ آنجا رفتار عمومی حکومت اسلامی با مردم خود، با رفق و مداراست؛ «عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم»(1). در سختیهایی که بر شما وارد میشود، پیامبر رنج میبیند. همیشه همینطور است؛ هر سختیای که بر مردم وارد آید، پیداست کسانی که دلسوز مردمند، داغدار میشوند و رنج میبینند. لذا آنجا، جای آن است؛ اینجا هم جای این است.1379/01/26
1 )
سوره مبارکه التوبة آیه 128 لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَءوفٌ رَحيمٌ ترجمه: به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!
نابود شدن نشانه های طاغوت با ورود امر الهی قبل از انقلاب، همهی عوامل در جهت عکس این قضیه بود؛ یعنی جوانان به سمت فساد و بیتفاوتی سوق داده میشدند. اصلاً بنا و سیاست، این بود. این بنا را هم حکومت وابستهی ایران نگذاشته بود؛ چون آنها اصلاً به این برنامهریزیهای دقیق و بلند مدّت و انسانی توجّه نداشتند. بنا را دیگران گذاشته بودند! برای خارجیهایی که میخواهند یک مملکت را دربست در اختیار گیرند، این مهمّ است که نسل جوان آن مملکت چگونه باشد. اگر نسل جوان، بیتفاوت و بیاعتنا به مصالح کشور و سرنوشت کشور باشد، برای آنها خیلی بهتر است. آنها سوق میدادند؛ عوامل در جهت عکس تدین و عزم و خلوص و صفا و حرکتِ جوانان بود. اما یک عاملِ فوقالعاده پیدا شد. آن عامل، فریادِ امام بود؛ فریادِ امام نه به عنوان یک شخص. حُسن بزرگ امام این بود که خود را به عنوان یک شخص، مطرح نکرد و برای خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمین، عنوان شخصی قائل نشد. امام به عنوان یک انسان حل شده در اسلام و یک انسان دل داده به معارف الهی مطرح بود. او از بن دندان و از صمیم قلب، این معارف را پذیرفته بود و جزو جانش شده بود. او حاکمیت خدا را بر زندگی انسان قبول کرده بود؛ کمااینکه در زندگی شخصی خودش حاکمیت خدا را حقیقتاً پذیرفته بود؛ عبد خدا و مطیع خدا بود.
حاکمیت الهی از اینجا شروع میشود: اوّل دلمان را بندهی خدا کنیم؛ خدا را بر دل و بر وجودمان حاکم نماییم و بعد در سمت ایجاد حاکمیت «اللَّه» بر کلّ فضای زندگی جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا برسیم. انسانهایی با این خصوصیت میتوانند کار کنند و پیش بروند و امام، حقیقتاً در این میدان، امام و رهبر الهی بود؛ لذا فریادی که او سرداد، فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا، با دلها رابطه برقرار کرد و دلها را در قبضه گرفت. همیشه همینطور است که وقتی پای یک امر الهی به میان آمد، بافتههای طاغوتی به خودی خود کنار زده میشوند. مهم این است که آن امر الهی، آن عزم و آن اقدام الهی، قدم به میدان بگذارد: «فاذا دخلتموه فانکم غالبون»(۱). کنار که بنشیند، هیچ اثری ندارد. بزرگترین انسانها، بالاترین تقدّسها و دانشها، وقتی وارد میدان نشود و کنار بنشیند، همهی امواج از روی سر او رد خواهد شد و عقب میماند؛ اما وقتیکه آنچنان ایمان و عزمی، آنچنان دانش و دل پرنور و با صفایی وارد میدان شد، آن وقت: «سِحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار». هر سِحری با آمدن معجزه، باطل میشود. وقتی عصای موسی وسط آمد، «ما جئتم به السّحر»(۲)؛ آن چیزی که شما به میدان آوردهاید، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست. حقیقت، عصای موسی است که وقتی وارد شد، همهی آن سحرها مثل سایهای که در مقابل فروزش یک چراغ از بین میرود، از بین رفتند.
امام این کار را کرد؛ لذا دلها جذب شد. بعضی تعجّب میکنند و در تحلیل این پدیده ماندهاند که چطور شد در آن نظام فاسد و باطل که همهی عوامل فرهنگی، جوانان را به سمت فساد سوق میداد، ناگهان جوانان جلو آمدند و این انقلاب عظیم، راه افتاد! علّت، این است. این تحلیل جامعه شناختی و روان شناختىِ کاملاً واضحی هم دارد. امام با مَرکبی وارد این میدان شد که هر که بر آن مَرکب، سوار باشد، میتواند همهی خفتگان سالم را بیدار کند.1378/06/13
1 )
سوره مبارکه المائدة آیه 23 قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذينَ يَخافونَ أَنعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمَا ادخُلوا عَلَيهِمُ البابَ فَإِذا دَخَلتُموهُ فَإِنَّكُم غالِبونَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلوا إِن كُنتُم مُؤمِنينَ ترجمه: (ولی) دو نفر از مردانی که از خدا میترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید!»
2 )
سوره مبارکه يونس آیه 81 فَلَمّا أَلقَوا قالَ موسىٰ ما جِئتُم بِهِ السِّحرُ ۖ إِنَّ اللَّهَ سَيُبطِلُهُ ۖ إِنَّ اللَّهَ لا يُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدينَ ترجمه: هنگامی که افکندند، موسی گفت: «آنچه شما آوردید، سحر است؛ که خداوند بزودی آن را باطل میکند؛ چرا که خداوند (هرگز) عمل مفسدان را اصلاح نمیکند!
همهی ادیان الهی برای ادارهی زندگی مردم آمدهاند 17. حقیقت این است که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، محصول تلاش سالهای متمادیِ دلسوزان دنیای اسلام است. برادران و خواهران! در هر نقطهای که هستید، درست توجّه کنید تا این مطلبی که امروز برای همهی مسلمانان عالم قابل توجّه است و در واقع پیامی از سوی ملت ایران به مسلمانان جهان است، بهدرستی ادا شود. تلاش متفکّرانِ روشنفکرِ دلسوزِ مبارزِ مسلمان در همهی نقاط اسلامی و در کشورهای اسلامی - چه در ایران، چه در کشورهای عربی و چه در شبه قارّهی هند - در طول مدت صدوپنجاه سال ادامه پیدا کرد. همهی این تلاشها برای این بود که اسلام از انزوای مساجد و کنج خانهها و اعماق دلها به صحنهی جامعه بیاید؛ اسلام حکومت تشکیل دهد و طبق قوانین قرآنی، خطوط اصلی زندگی انسانها را معین کند. اگر «سیّد جمال الدّین» یا شاگردان سیّد جمال الدّین در کشورهای عربی و در هند و در ایران تلاش کردند، برای این تلاش کردند. درست نقطهی مقابلِ حرکتی بود که استعمارگران و طرّاحان فکری و سیاسی آنها در دنیای اسلام شروع کرده بودند. آنها برای اینکه بر منابع اسلامی و کشورهای اسلامی تسلّط پیدا کنند، میخواستند کوه مستحکمی مثل قوانین اسلامی سر راهشان نباشد؛ لذا این فکر را تقویت و ترویج کردند که اسلام کاری به سیاست ندارد، کاری به امور جامعه ندارد، کاری به ادارهی حکومت ندارد؛ اسلام فقط عبادت کردن است، یا حدّاکثر احکام ازدواج و طلاق و جمع کردن مرده و از این قبیل را دارد! اما متفکّران مسلمان در همهی نقاط اسلامی، عکس این سخن را - که لبّ سخن اسلام و قرآن است - به صدای بلند بیان کردند و گفتند: «و ما ارسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله». (1)
نه فقط اسلام، بلکه همهی ادیان الهی برای ادارهی زندگی مردم آمدهاند؛ برای تشکیل نظام زندگی آمدهاند؛ برای ترسیم خطّ مشی بشریّت به سوی اهداف بلند مدّتش آمدهاند. اسلام در اوّلین قدم، حکومت تشکیل داد. اسلام برای انسانها خطّ مشیِ روشن معیّن میکند. اگر به اسلام ناب عمل کنند، زندگی بشریت از دردهای مزمنِ گریبانگیر او در طول تاریخ، نجات پیدا خواهد کرد. دردهای مزمن بشریّت چیست؟ بیعدالتی، فقر، ظلم و درگیریهای ناشی از خودخواهی و خودپرستی و خودپسندی میان گروههای بشری است. گرفتاریهای عمدهی بشریّت، همان گرفتاریهایی است که صدها سال قبل، بلکه هزاران سال قبل، بشر گرفتار آنها بوده است. هرجا دین خدا حاکمیت پیداکرد، این امید به وجود میآید که این گرفتاریها از سرِ جوامع بشری دست بردارد، یا لااقل تضعیف شود. دین خدا برای ادارهی زندگیِ انسانهاست. قرآن برای عمل شدن در همهی صحنههای زندگی است. این شعار متفکّران مسلمان بوده است؛ شعاری که صدسال، صد و پنجاه سال با زبانهای مختلف در میان کشورهای اسلامی تکرار شد. خدای متعال به ملت ایران توفیق داد و دل او را هدایت کرد تا توانست به این ندا پاسخ گوید. جوانان و مردان و زنان ایرانی، در مبارزهای دشوار و سهمگین، بر گردِ یک رهبر بینظیر و مؤمن و صادق و فداکار - رهبری که جز برای اقامهی دین خدا و اقامهی حق، هیچ حسابی در زندگی خود باز نکرده بود - جمع شدند، سالها مبارزه کردند، رنجهایی را تحمّل نمودند و آنچه را که همهی داعیان و مصلحان و روشنفکران بزرگ اسلامی در اقصی نقاط دنیای اسلام آرزوی آن را داشتند، در ایران تحقّق بخشیدند.1378/06/09
1 )
سوره مبارکه النساء آیه 64 وَما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِيُطاعَ بِإِذنِ اللَّهِ ۚ وَلَو أَنَّهُم إِذ ظَلَموا أَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَرُوا اللَّهَ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّابًا رَحيمًا ترجمه: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش میکردند؛ و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.
مسأله حکومت، اساس قضایای همه پیغمبران بوده است «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذناللَّه» (1)؛ مسأله حکومت، اساس قضایای همه پیغمبران بوده است. حال بعضی کسان دوست دارند که حرفهای موهوم و رد شده و غلط را در قالبهای علیالظّاهر نو بیان کنند! آنها میگویند که اگر دین، حکومت پیدا کند، قداست خود را از دست میدهد! قداست یعنی چه؟ آیا قداست یعنی اینکه کسی یک چیز بیخاصیت، یک نام، یا یک حیثیّت اعتباری و بیحقیقت را به خود ببندد؟ این قداست خواهد شد!؟ قداستِ حقیقی این است که حقیقتی در میان مردم، بر زندگی و بر روابط مردم، بر امور دنیا و آخرت مردم، اثر خوب بگذارد و زندگی را اصلاح کند. این، دین است؛ اگر دینی توانست این کار را بکند، قداست متعلّق به آن است. حال به فرض، زید و عمروی که در موضع حکومت در این دین قرار گرفتهاند، بهوسیله عدّهای مورد تهمت، اهانت و دشنام هم قرار بگیرند؛ مانعی ندارد. افراد، انسانها، من و هزاران هزار امثال من، فدای بقای دین؛ چه اهمیتی دارد!؟ دین باید اجرا شود، دین باید تحقّق پیدا کند و این در غدیر، رسماً و بهعنوان یک حقیقت قانونی در اسلام، مشخص شد. البته از اوّلِ هجرت، پیغمبر اکرم صلیاللَّهعلیه و آله و سلّم حاکم بود؛ اما خیلیها امید بسته بودند که وقتی این شخص که آورنده اسلام است و این رشتهای که افراد و دلها را به هم متّصل کرده است، از میان مردم خارج شد، چیزی باقی نمانَد! با نصب ولی، با نصب حاکم و تعیین کسی که میتوانست رشته این کار شود، جلوِ این پندار در عالم قانونگذاری گرفته شد. اساس قضیه هم این است که قانونی وجود داشته باشد؛ لذا فرمود: «الیوم یَئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم» (2)؛ از امروز به بعد که ولایت، معیّن و تکلیف حکومت و سرپرستی و اداره و زمامداری کشور، معلوم شد، دیگر از دشمن خارجی نترسید. «واخشونی» ؛ حالا از من بترسید.
ترس از خدا یعنی چه؟ یعنی حالا مواظب خودتان، مواظب دل و جان و عمل خودتان، مواظب تقوای خودتان و ثبات و استقامتی که از هر انسانی در این راه، متوقّع است، باشید. «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» ؛ روز غدیر، چنین روزی است. هرچند که از این قانون در تحقّق خارجی خود در عالم اسلام، تخلّف شد؛ ولی قانون ماند و تکلیف مشخّص گردید. این مهمّ است. ممکن است جمعی یا جماعتی، مدّتی یا مدّتهایی به آیه قرآن هم عمل نکنند، اما فرق میکند با این که آیه قرآن، نازل نشده باشد. نازل و مسجّل شد و جای پایی ماند برای این که یک روز، قومی به آن عمل کنند. «فسوف یأتی اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه» (3). نمیشود گفت که این آیه در طول تاریخ اسلام، هیچ وقت تحقّق پیدا نکرده است. چرا؛ در دورانهایی تحقّق پیدا کرده است و بهوسیله بندگانی حاکمیت حقّ و ولایت الهی به وجود آمده است؛ اما ما سرافرازیم و از خدای متعال متشکریم که این امر در زمان ما بهوسیله یکی از صالحترین بندگانش، صورت تحقّق گرفت؛ یعنی ولایت، محقّق شد. ولایت، یعنی حکومت الهی که هیچ اثری از خودپرستی، سلطنت و اقتدار خودخواهانه در آن وجود ندارد. اگر وجود پیدا کرد، ولایت نیست. فرق بین حکومت و ضمانتهای الهی با غیر الهی، این است که در ضمانتهای الهی، ضمانت درونی است. اگر کسی که متصدّی مقامی است، شرایط آن را نداشت، بهخودی خود این پیوند از او خلع میشود. این امرِ خیلی مهمّی است. بنای ولایت الهی، بر هضم شدن در امر و نهی پروردگار است؛ درست نقطه مقابل سلاطین مادّی و حکومتهای بشری.1378/01/16
1 )
سوره مبارکه النساء آیه 64 وَما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِيُطاعَ بِإِذنِ اللَّهِ ۚ وَلَو أَنَّهُم إِذ ظَلَموا أَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَرُوا اللَّهَ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّابًا رَحيمًا ترجمه: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش میکردند؛ و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد؛ خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند.
2 )
سوره مبارکه المائدة آیه 3 حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ وَالدَّمُ وَلَحمُ الخِنزيرِ وَما أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ وَالمُنخَنِقَةُ وَالمَوقوذَةُ وَالمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطيحَةُ وَما أَكَلَ السَّبُعُ إِلّا ما ذَكَّيتُم وَما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَستَقسِموا بِالأَزلامِ ۚ ذٰلِكُم فِسقٌ ۗ اليَومَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَروا مِن دينِكُم فَلا تَخشَوهُم وَاخشَونِ ۚ اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَأَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسلامَ دينًا ۚ فَمَنِ اضطُرَّ في مَخمَصَةٍ غَيرَ مُتَجانِفٍ لِإِثمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحيمٌ ترجمه: گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتی که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفهشده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرتشدن از بلندی بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگری مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده -مگر آنکه (بموقع به آن حیوان برسید، و) آن را سرببرید- و حیواناتی که روی بتها (یا در برابر آنها) ذبح میشوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبههای تیر مخصوص بخت آزمایی؛ تمام این اعمال، فسق و گناه است -امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابر این، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم- امّا آنها که در حال گرسنگی، دستشان به غذای دیگری نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است.
3 )
سوره مبارکه المائدة آیه 54 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَلا يَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ ۚ ذٰلِكَ فَضلُ اللَّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ ۚ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند؛ خداوند جمعیّتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.