عداوت آل زبیر نسبت به بنی هاشم
خاندان زبیر در قرن اوّل هجری، به اشخاصی كه غالباً نسبت به بنیهاشم و بخصوص آل علی علیهالسّلام، بغض و عداوت داشتند، معروف بودند. این عداوت، بیشتر هم ناشی از عبداللَّهبنزبیر - پسر زبیر - بود. یكی از نوههای زبیر، از پدر خود پرسید: كه به چه علت نام علی و خاندان علی، روزبهروز بیشتر در میان مردم گسترش پیدا میكند؛ در حالی كه دشمنان آنها، هر چه هم تبلیغات میكنند، اما زود افول و غروب میكنند و باقی نمیمانند؟ او - قریب به این مضمون - گفت كه اینها به خدا و به حق دعوت كردند؛ به همین خاطر است كه كسی نتوانست فضلشان را بپوشاند؛ ولی دشمنانشان به باطل دعوت كردند.1375/09/05
لینک ثابت
خضوع شخصیتهای سرشناس و بانفوذ در مقابل عظمت امام حسین(ع)
به قضایاى قیام امام حسین علیهالسّلام و حرکت وى از مدینه نگاه مىکردم. به این نکته برخوردم که یک شب قبل از آن شبى که آن حضرت از مدینه خارج شود، «عبداللَّهبن زبیر» بیرون آمده بود. هر دو، در واقع، یک وضعیّت داشتند؛ اما امام حسین علیهالسّلام کجا، عبداللَّهبن زیبر کجا! سخن گفتن امام حسین علیهالسّلام و مقابله و مخاطبهاش از چنان صلابتى برخوردار بود که «ولید» حاکم وقت مدینه، جرأت نمىکرد با وى به درشتى حرف بزند! «مروان» یک کلمه در انتقاد از آن حضرت بر زبان آورد - چون انتقادش نابجا بود - حضرت چنان تشرى به او زد که مجبور شد سرجایش بنشیند. آن وقت امثال همین مروان، خانهى عبداللَّهبن زبیر را به محاصره درآوردند. عبداللَّه، برادرش را با این پیام نزد آنها فرستاد که «اگر اجازه بدهید، فعلاً به دارالخلافه نیایم.» به او اهانت کردند و گفتند: پدرت را در مىآوریم! اگر از خانهات بیرون نیایى، به قتلت مىرسانیم و چهها مىکنیم! چنان تهدیدى کردند که عبداللَّهبن زبیر به التماس افتاد و گفت: «پس اجازه بدهید فعلاً برادرم را بفرستم؛ خودم فردا به دارالخلافه مىآیم.» آن قدر اصرار و التماس کرد که یکى واسطه شد و گفت: «امشب را به او مهلت بدهید.»
عبداللَّه بن زبیر، با اینکه شخصیتى سرشناس و با نفوذ بود، این قدر وضعیتش با امام حسین علیهالسّلام فرق داشت. کسى جرأت نمىکرد با آن حضرت به درشتى صحبت کند. از مدینه هم که بیرون آمد، چه در بین راه و چه در مکه، هر کس به او رسید و همصحبت شد، خطابش به آن حضرت «جعلت فداک» (قربانت گردم) و «پدر و مادرم قربانت گردند» و «عمّى و خالى فداک» (عمو و دایىام قربانت گردند) بود. برخورد عمومى با امام حسین علیهالسّلام این گونه بود. شخصیّت او در جامعهى اسلامى، چنین ممتاز و برجسته بود. «عبداللَّه بن مطیع»، در مکه نزد امام حسین علیهالسّلام آمد و عرض کرد: «یابنرسولاللَّه! ان قتلت لنسترقّن بعدک.» اگر تو قیام کنى و کشته شوى، بعد از تو، کسانى که داراى حکومتند، ما را به بردگى خواهند برد. امروز به احترام تو، از ترس تو و از هیبت توست که راهِ عادىِ خودشان را مىروند.
عظمت مقام امام حسین علیهالسّلام در بین خواص چنین است که حتّى «ابن عبّاس» در مقابلش خضوع مىکند؛ «عبداللَّه بن جعفر» خضوع مىکند، عبداللَّهبن زبیر - با آنکه از حضرت خوشش نمىآید - خضوع مىکند. بزرگان و همهى خواصِ اهل حق، در برابر عظمت مقام او، خاضعند. خاضعان به او، خواص جبههى حقّند؛ که طرف حکومت نیستند؛ طرف بنىامیّه نیستند و طرف باطل نیستند. در بین آنها، حتّى شیعیان زیادى هستند که امیرالمؤمنین علیهالصّلاة والسّلام را قبول دارند و او را خلیفهى اوّل مىدانند. اما همهى اینها، وقتى که با شدّت عملِ دستگاه حاکم مواجه مىشوند و مىبینند بناست جانشان، سلامتىشان، راحتىشان، مقامشان و پولشان به خطر بیفتد، پس مىزنند! اینها که پس زدند، عوامِ مردم هم به آن طرف رو مىکنند.1375/03/20
لینک ثابت