بی اعتنائی به سیستان و بلوچستان در قبل از انقلاب
خیلی برای بنده جذّاب است که مشاهده میکنم جمعی از برجستگانِ قشرهای مختلفِ استانِ سیستان و بلوچستان و مسئولین محترم این استان گِرد یکدیگر آمدهاند تا برای شهدای این استان -که استان مظلومی است- بزرگداشتی را تهیّه ببینند و از آنها یاد کنند و آنها را تعظیم کنند؛ برای بنده خیلی جالب است، خیلی خوب است.
جذّاب بودن این قضیّه برای این حقیر ناشی از چند عامل است. یک عامل، علاقهی خود من به این استان است. ما یک برههای در استان سیستانوبلوچستان توقّف داشتیم که مدّت طولانیای هم نبود، لکن خدای متعال شرایط را جوری پیش آورد که اُنس ما با این استان و مردمِ این استان مثل یک اُنس چندینساله بشود؛ این کار خدا بود وَالّا ما در آنجا خیلی نماندیم. ایرانشهر بهقدری برای من در آن دوره جالب بود که همان وقت وصیّت کردم و گفتم اگر من در این سفر، در این مدّت، از دنیا رفتم، من را حتماً در خود ایرانشهر دفن کنید، از ایرانشهر خارج نکنید. رفتم قبرستان آنجا را هم دیدم -قبرستان ایرانشهر را- [لکن] قسمت نبود. مردم بلوچ مردمی هستند که محبّتشان زیاد است؛ مردم گرم، صمیمی، باصفا و البتّه بااستعداد؛ استعداد هم در آن استان خیلی زیاد است. منتها در طول تاریخ -چه زمان قاجاریّه، چه زمان پهلوی- در این سالهای طولانی، به آن منطقه و مردم آن منطقه جفا شده، بیاعتنائی شده. در آنوقتی که ما آنجا بودیم، با مردم اُنس داشتیم و صحبت میکردیم؛ [امّا حتّی] یک مأمور نیمهکاره به شهری مثل ایرانشهر که در واقع مرکز سیاسی و جغرافیایی بلوچستان محسوب میشد، قدم نگذاشته بود؛ یا سراوان که مرکز علمی و معنوی بلوچستان محسوب میشد، [حتّی] یک مأمور -یکی مثل استاندار- آنجا قدم نگذاشته بود. خب بعد از انقلاب، رؤسای جمهور رفتند، مسئولین رفتند، همه رفتند، به همهی این شهرها رفتند، حتّی به روستاها رفتند؛ فاصله خیلی زیاد است. در آن دوره نسبت به مردم بیاعتنائی شد، نسبت به مسائل بلوچستان بیاعتنائی شد؛ استعداد این مردم ظهور و بُروز پیدا نکرد، این مجال را پیدا نکردند؛ در بخش سیستان هم همینجور. مردم سیستان مردمی هستند که ازلحاظ گذشتهی تاریخی در بین همهی اقوام ایرانی کمنظیرند. گذشتهی سیستان یک گذشتهی خیلی فوقالعاده برجسته و درخشانی است؛ آنجا هم همینجور، آنجا هم مورد بیتوجّهی و بیاعتنائی قرار گرفته بود، [و این بیتوجّهی] با حوادث طبیعی [هم] همراه بود.1396/11/16
لینک ثابت
کارهای زیادی هم برای سیستان و بلوچستان انجام گرفته. همهی این کارهایی هم که حالا آقای استاندار گفتند، کارهای لازمی است، منتها من به ایشان توصیه میکنم که به این اکتفا نکنید که حالا در این جلسه به بنده بگویید؛ من که کنندهی این کارها نیستم، کنندهی این کارها مسئولین دولتیاند؛ چه خطّآهن، چه آبشیرینکن، چه خیلی چیزهای دیگر؛ بروید دنبال کنید، بروید در دولت از مسئولین بالادستِ خودتان بهطورجدّی بخواهید که دنبال کنند؛ آنها هم راههایش را بلدند؛ اگر راهی واقعاً داشته باشد -که دارد- راهش را بلدند. نگاه کنید به کارهای واجب در صحن استان. مثلاً فرض کنید حالا در ایرانشهر که من یکخردهای با مسائل آن بیشتر از جاهای دیگر استان آشنا بودم، «بافت بلوچ» چرا باید بخوابد و از بین برود؟ چرا؟ این آن چیزی است که من آنوقت -از اوایل- دنبال این قضیّه بودم و راه افتاد و خوب شد، [امّا] بعد مورد بیاعتنائی قرار گرفت؛ بروید اینها را حل کنید، بروید آدم پیدا کنید، بخش خصوصی پیدا کنید که بیایند متکفّل بشوند و این کارها را انجام بدهند؛ آنوقت از صندوق توسعه هم -صندوق توسعه مال بخش خصوصی است- بروند استفاده بکنند، هیچ اشکالی ندارد؛ یعنی بروید دنبال کنید این مسائل را.1396/11/16
لینک ثابت
قبل از انقلاب حتّی یک معاون استاندار هم به ایرانشهر سفر نکرده بود!
در سالهای گذشته کارهای فراوانی انجام گرفته است. شما جوانان، سیستان و بلوچستانِ قبل از انقلاب را ندیدید. دیشب آقای استاندار آماری را در جلسهای که حضور داشتم، دادند. شاخصهای رشد و توسعه در استان هزاردرصد، شش درصد، پانصد درصد، دوهزار درصد پیشرفت کرده است. این اقدامات بعد از انقلاب انجام شده است. قبل از انقلاب وقتی در ایرانشهر تبعید بودم، مردم آن شهر میگفتند: تابهحال حتّی یک معاون استاندار هم به این شهر سفر نکرده است! ایرانشهر روستا نیست، یک شهر است و در آن زمان تا به این حد مورد غفلت بود. آنها به مناطقی سفر میکردند که بتوانند جیبهای خود را پُر و لذّت و آسایش خود را فراهم کنند و با ایرانشهر و خاش و چابهار کاری نداشتند. توجّه مسؤولان، ارتباط و پیوند و علقهی مستحکم بین مردم و مسؤولان و کارهایی که انجام گرفته و فعّالیتهای فراوان که فهرستش بسیار طولانی است، به بعد از انقلاب برمیگردد. البته نیازهای استان بیش از اینهاست؛ باید باز هم تلاش شود. اینطور نیست که کار جدیدی شروع شود؛ نوبهنو باید همّت مسؤولان، در هر برههای از زمان مصروف شود.1381/12/06
لینک ثابت
ظرفیت کشاورزی در سیستان وبلوچستان در بیان رهبری
از این یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع زمینى که در کشور ما وجود دارد، به احتمال زیاد بخش عمدهاش قابل کشت است. ما هنوز استفاده از آب کویر را تجربه نکردهایم. کسى نمىتواند بگوید که در کویر امکان کشت نیست. مثلاً بلوچستان یک قلم است. بلوچستان از لحاظ مساحت، بعد از خراسان، دومین استان کشور است. تصور عمومى هم این است که بلوچستان یک منطقهى خشک و بىآب و علف است؛ و حال آنکه منطقهى خشک و بىآب و علفى نیست. البته بىعلف است، اما بىآب نیست. در بلوچستان، آبهاى نزدیک به سطح زمین بسیار است و قاعدتاً اگر چاههاى عمیق بزنند، ممکن است آبهاى تحتالارضى خیلى زیادى هم داشته باشد، که من از آن اطلاعى ندارم؛ اما آنکه من اطلاع دارم، آنجا آبهاى نزدیک به سطح زمین فراوان است؛ یعنى مثلاً در مناطقى یک متر، و در مناطقى سه متر که زمین را بکنند، آب فراوانى پیدا خواهد شد.
من یادم نمىرود که در خاش یک وقت بالاى سر چاهى رفتیم؛ آب آن چاه واقعاً مثل یک رودخانهى عظیم مىجوشید. سه متر کنده بودند و با موتور آب مىکشیدند؛ یک رودخانه راه انداخته بود. در منطقهى ایرانشهر هم که ما رفتیم، اینطور بود. متأسفانه کار لازم در آنجا نشده است. البته خیلى کار شده است؛ چه دستگاههاى رسمى دولت، چه جهاد سازندگى، و چه گروههاى کوچکى که اول انقلاب خود ما در جریانش بودیم، مىرفتند و کار مىکردند؛ من کارهاى آنها را منکر نیستم و مىدانم که خیلى کار انجام شده؛ اما آن کارى که باید بشود، نشده است.
من فراموش نمىکنم وقتى که ایرانشهر بودم، یک بار با لباس بلوچى با ماشین به طور قاچاق از ایرانشهر به زاهدان مىرفتم، تا مسافرى را که از خانوادهى ما به زاهدان آمده بود، بیاورم. من به طور قاچاق تردد مىکردم؛ زیرا مجاز نبودم که این راه را بروم. یک تبعیدى دیگر هم از اهل نقده پهلوى من سوار بود؛ او را هم با خودم مىبردم. وقتى که مىرفتیم، من در راه همینطور به این دشتهاى افتاده و بدون استفاده نگاه مىکردم. مىدانید که آن منطقه، یک مقدار کوهستانى و یک مقدار هم دشتهاى بازى است که کمتر دشتى به آن خوبى هست؛ دشتهاى صاف و مسطح، که واقعاً براى زراعت خیلى خیلى مناسب و مساعد است. این دشتها پُر از بوتههاى علف است؛ یعنى کاملاً حاکى از وجود رطوبت در زمینهاست که بوتههاى علف زیادى را ایجاد کرده است. در آن وقتها با اینکه واقعاً هیچ امید نقدى هم در دل نداشتیم، اما درعینحال همینطورى در حال تبعید، به شوخى - که در آن ایام از این شوخیها با دوستان و رفقا مىکردیم - به همراهم گفتم: انشاءاللَّه در تشکیلات آینده، تو را استاندار بلوچستان مىکنیم؛ به شرط اینکه این زمینها را مثل «ریکه پوت» بکنى! «ریکه پوت»، باغى در نزدیک ایرانشهر است که یکوقت ایتالیاییها - حدود سى، چهل سال قبل از این - آمدند آنجا را سرسبز کردند؛ که وقتى انسان وارد «ریکه پوت» مىشود، خیال مىکند مازندران است. واقعاً «ریکه پوت» مثل مازندران است. درخت اکالیپتوس آنجا، بیست متر ارتفاع دارد! ما همیشه اکالیپتوس را دو متر، سه متر، چهار متر دیده بودیم؛ اما در آنجا این درخت بیست متر ارتفاع داشت! آن منطقه از لحاظ عظمت استعداد، چیز عجیبى است. یا مثلاً در آنجا گوجهفرنگى بهقدر یک گرمک یا طالبى مىرویید! البته چون نمىتوانستند استحصال کنند، آن را دور مىریختند. یک مقدارش را آب مىگرفت، و یک مقدار دیگر را بزور به ماها و به دوست و آشناها و به مردم شیعهى آنجا مىدادند؛ غالبش را هم دور مىریختند. یا مثلاً پیازهاى محصول آنجا را براى ما مىآوردند، که به قدر یک طالبى بود؛ مبالغه نیست! غرض، من به همراهم گفتم که وقتى استاندار این منطقه شدى، باید اینجا را مثل «ریکه پوت» بکنى؛ و این مىشود. متأسفانه نه او - که البته توان این کارها را نداشت - بلکه آن استاندارهایى هم که بعد از تشکیلات جدید گذاشتیم، واقعاً هیچکدام نتوانستند یک «ریکه پوت» دیگر در آنجاها درست کنند.1370/08/06
لینک ثابت