مالک اشتر نخعی / امیرالمومنین/صفین / مالک
سکوت مالک اشتر در مقابل جوان بیادب کوفی
نیروهای مسلّح بایستی روزبهروز بر سازندگی خود بیفزایند. سازندگیِ چه چیزی؟ سازندگی شخصیّتهای خودشان، شخص خودشان. خود را بسازند؛ خود را بهعنوان یک انسان طراز اسلامی و یک نظامی طراز اسلامی ساخته و پرداخته کنند. نظامی طراز اسلامی، مؤمن است، شجاع است، فداکار است، باتدبیر است، در مقابل دشمن با کمال قدرت میایستد، امّا در مقابل دوست هیچگونه تعیّنی و تکبّری برای خودش قائل نیست؛ این خصوصیّت نظامیِ اسلامی است؛ مثالش مالک اشتر است؛ در مقابل دشمن آنجور، در مقابل یک پسربچّهی بیادب در کوفه -که داستانش معروف است- آنجور. پسربچّهای نمیشناخت که این مالک اشتر است، به ایشان اهانت کرد، بعد که فهمید دستپاچه شد، دنبالش دوید، دید رفته در مسجد دارد نماز میخواند؛ عذرخواهی کرد، [مالک] گفت اصلاً آمدهام مسجد که برای تو دعا کنم. فرمانده نظامی، همان مالک اشتر در جنگ صفّین و آن کارهای عظیم، در مقابل یک پسربچّهی جوان، یک جوان بیادب، اینجوری برخورد میکند! [یعنی] ساختن خود.1396/11/19
لینک ثابت
حلم و بردباری مالک اشتر در مقابل تمسخر یک جوان
من دعوت میکنم بسیجیان عزیز را به اخلاق. اخلاق یعنى چه؟ یعنى حلم و بردبارى، صبر و مقاومت، صدق و صفا، شجاعت و فداکارى، طهارت و پاکدامنى. بسیجىها براى اینکه اجزاى این بناى استوار همچنان مستحکم بماند به این احتیاج دارند. اگر بخواهید این بناى رفیع همینطور مستحکم مثل دژِ پایدار و استوارى درمقابل دشمنان قرار بگیرد، باید این رعایتها را بکنید؛ بردبارى نشان بدهید، صبر نشان بدهید، اخلاق نشان بدهید، طهارت نشان بدهید، الگوهاى بزرگ صدر اسلام را درنظر بیاورید. ما باید از تکبّر دورى کنیم، از تَفَرعُن دورى کنیم. مالکاشتر با آن مقام، با آن شجاعت، با آن جایگاهى که نزد امیرالمؤمنین داشت، در کوچه حرکت میکرد، یک پسربچّهاى او را نشناخت، مسخرهاش کرد، شاید سنگریزهاى به طرفش پرتاب کرد؛ مثلاً دید یک آدمى دارد میرود، بنا کرد مسخره کردن؛ بعد مالکاشتر رد شد، افرادى که آن منظره را دیدند، به پسرک گفتند فهمیدى چه کار کردى، فهمیدى چه کسى را مسخره کردى، پسربچّه نمىشناخت مالک اشتر را، گفت نه؛ گفتند این مالکاشتر بود؛ پسربچّه دستپاچه شد؛ حالا خودش تنها یا خودش و پدرش مثلاً یا دوستانش دوان دوان آمدند که یکجورى عذرخواهى کنند که برایشان مایهى دردسر نشود؛ دنبال مالکاشتر راه افتادند، دیدند به مسجد آمده، دارد نماز میخواند؛ رفتند جلو و بنا کردند عذرخواهى کردن؛ مالکاشتر گفت من آمدم مسجد براى اینکه نماز بخوانم، دعا کنم که خداى متعال خطاى این جوان را ببخشاید! ببینید، این دلسوزى، این احساس مسئولیّت، این حلم، این بزرگوارى، اینها است. من و شما هم باید همینها را یاد بگیریم.1393/09/06
لینک ثابت
طلب استغفار مالک اشتر برای شخص اهانت کننده به او
ما معتقد به انضباط آهنین، نظم منطقی، كار علمی، آموزش بهروز و سلاح در حدّ ممكن برای نیروهای مسلّح خود هستیم؛ اما همهی اینها را در كنار تقوا، توكّل و دلدادگی به آرمانها و مردم معتبر میدانیم. الگوی ما «مالك اشتر» است؛ برترین سردار بلندپایهی جنگهای پُرماجرای امیر المؤمنین؛ شجاعترین مرد عرب. جوانی در كوچههای مدینه او را نشناخت؛ به او اهانت كرد، حتّی آب دهان به طرف او انداخت! این سردار بلندمرتبه و امیر والامقام نه تنها به او اخم نكرد، بلكه به مسجد رفت، برای او نماز خواند و استغفار كرد كه خدا از جهالت این جوان بگذرد! بعد از آنكه مالك اشتر را به آن جوان معرفی كردند، آمد كه از او عذرخواهی كند. گفت عذرخواهی لازم نیست، من آمدم تا برای تو پیش خدای متعال استغفار كنم. آن صلابت، آن شجاعت، آن عظمتِ در میدان نبرد همراه است باعظمت در میدان معنویت؛ عظمت روح.1382/10/04
لینک ثابت
عبداللَّهبنعباس و مالك اشتر؛ مصادیق رویش در صدر اسلام
دل انسان غمگین میشود و میشكند بهخاطر اینكه چرا كسانی كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّهی معصومین زدند، حالا طوری مشی كنند كه اسرائیل و امریكا و سیا و هركسی كه در هر گوشهی دنیا با اسلام دشمن است، برایشان كف بزنند! این، انسان را غصّهدار میكند. ولی به شما عرض كنم، بشارتهای الهی اینقدر زیاد است كه هر غمی را از دل پاك میكند. بشارتهای الهی خیلی زیاد است. نباید خیال كرد كه اگر چهار نفر آدمی كه سابقهی انقلابی دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همهی انقلابها، همهی فكرها، همهی جریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در كنار رویش.
شما به صدر اسلام نگاه كنید، ببینید آن كسانیكه در دوران غربت اسلام و غربت علی، از امیرالمؤمنین دفاع كردند، چه كسانی بودند؟ اینها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابی وقّاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی را تنها گذاشتند؛ بعضی از اینها در مقابل علی ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش كدام است؟ رویش، عبداللَّهبنعبّاس است؛ محمّدبنابیبكر است؛ مالك اشتر است؛ میثم تمّار است. اینها رویشهای جدیدند. اینها كه در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهای تازهاند.
شما ببینید یك مالك اشتر در همهی تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممكن است كسانی ریزش پیدا كنند كه البته مایهی تأسّف است. وقتی به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه كرد. همانطور كه گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد كسانی ریزش پیدا كنند كه یك روز پای سفرهی انقلاب، پای سفرهی امام زمان، پای سفرهی اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ اما در كنار آن ریزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهای جنگ احتیاج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس میرفت و امیرالمؤمنین را یاری میكرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابیبكر - مثل این رجال - نه یكی، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اینطور نیست كه شما خیال كنید حالا چهار نفر آدمی كه از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است كه نیروی این گردونهی عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوّهشان تمام میشود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقهشان تمام میشود. یك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كاروانی به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسیدند - كسانی كه به مشهد رفتهاند، میدانند كه خواجه اباصلت كجاست - گفت ما كه خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه اباصلت تمام میشود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام میشود؛ بعضیها دو سه كیلومتر میآیند، بعد خرجیشان تمام میشود! این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر كیف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طیبة كشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء»؛ ریشه مستحكم است و شاخهها روزبهروز همینطور زیادتر میشود: «تؤتی اكلها كلّ حین باذن ربّها»؛ رویش جدید هست.1378/09/26
لینک ثابت