سه عنصر در حركت حضرت ابیعبداللَّه (علیهالسّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه. عنصر منطق و عقل در این حركت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حركت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جملهی این بیانات نورانی، بیانكنندهی یك منطق مستحكم است. خلاصهی این منطق هم این است كه وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفهی مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالیترین مراحل، یا نداشته باشد. خطرِ بالاترین، آن است كه انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیك خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اینها چیزهایی است كه از بس تكرار شده، برای ما عادی شده، در حالی كه هر یك از این كلمات، تكاندهنده است. بنابراین، حتی اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتی شرایط برای اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام كند و دنیا نباید جلوی انسان را بگیرد؛ ملاحظهكاری و محافظهكاری نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیتِ جسمانی نباید مانع راهِ انسان شود؛ انسان باید حركت كند. اگر حركت نكرد، اركان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «انّ رسولاللَّه (صلّیاللَّهعلیهوآله) قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم یغیّر علیه بفعل و لاقول كان حقّا علیاللَّه ان یدخله مدخله»؛ منطق، این است. وقتی اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثهی فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حقِ علیاللَّه است كه انسان بیمسؤولیت و بیتعهد را با همان وضعیتی كه آن طرف مقابل - آن مستكبر و آن ظالم - را با آن روبهرو میكند، مواجه كند.
حسینبنعلی (علیهالسّلام) در خلال بیانات گوناگون - در مكه و مدینه و در بخشهای مختلف راه، و در وصیت به محمدبنحنفیه این وظیفه را تبیین كرده و آن را بیان فرموده است. حسینبنعلی (علیهالسّلام) عاقبتِ این كار را میدانست؛ نباید تصور كرد كه حضرت برای رسیدن به قدرت - كه البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و برای آن قدرت حركت كرد؛ نه، هیچ لزومی ندارد كه یك نگاه روشنفكرانه ما را به اینجا بكشاند. نخیر، عاقبت این راه هم بر حسب محاسبات دقیق برای امام حسین (علیهالسّلام) با روشنبینی امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آنقدر اهمیت دارد كه وقتی شخصی با نفاستِ جان حسینبنعلی (علیهالسّلام) در مقابل این مسأله قرار میگیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این برای مسلمانها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط اینطور نبوده كه درسی برای سرمشق دادن روی تختهی سیاه بنویسند، كه بعد هم پاك بشود؛ نه، این با رنگ الهی در پیشانی تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.
در محرّم سال 42، امامِ بزرگوار ما از این ممشاء استفاده كرد و آن حادثهی عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال 1357 هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است» و آن حادثهی تاریخی بینظیر - یعنی انقلاب اسلامی - پدید آمد. این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوی چشم خود ماست؛ ولی در طول تاریخ هم این پرچم برای ملتها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همینطور باشد و همینطور خواهد بود. این بخشِ «منطق»، كه عقلانی است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یك نگاه عاطفی، حركت امام حسین را تفسیر نمیكند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.
عنصر دوم، حماسه است؛ یعنی این مجاهدتی كه باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون «العزّة للَّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حركت و این مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت كند. در اوج مظلومیت، چهره را كه نگاه میكنی، یك چهرهی حماسی و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسی، نظامیِ گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه كنید، حتی آنهایی كه تفنگ گرفتهاند و به جنگ رویاروی جسمی اقدام كردهاند، میبینید كه گاهی اوقات خودشان را ذلیل كردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایی هم كه حسینبنعلی (علیهالسّلام) یك شب را مهلت میگیرد، عزتمندانه مهلت میگیرد؛ همان جایی هم كه میگوید: «هل من ناصرٍ» - استنصار میكند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایی كه در بین راه مدینه تا كوفه با آدمهای گوناگون برخورد میكند و با آنها حرف میزند و از بعضی از آنها یاری میگیرد، از موضع ضعف و ناتوانی نیست؛ این هم یك عنصر برجستهی دیگر است. این عنصر در همهی مجاهداتی كه رهروان عاشورایی در برنامهی خود میگنجانند، باید دیده شود. همهی اقدامهای مجاهدتآمیز - چه سیاسی، چه تبلیغی، چه آنجایی كه جای فداكاری جانی است - باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسهی فیضیه، چهرهی امام را نگاه كنید: یك روحانیای كه نه سرباز مسلح دارد و نه یك فشنگ در همهی موجودی خود دارد، آنچنان با عزت حرف میزند كه سنگینی عزت او، زانوی دشمن را خم میكند؛ این موضع عزت است. امام در همهی احوال همینطور بود؛ تنها، بیكس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهرهی امام بزرگوار ما بود. خدا را شكر كنیم كه ما در زمانی قرار گرفتیم كه یك نمونهی عینی از آنچه را كه بارها و سالها گفتهایم و خواندهایم و شنیدهایم، جلوی چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یك نقش تعیینكنندهای ایجاد كرده است، كه باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریانهای دیگر پیدا شود. حادثهی عاشورا، خشك و صرفاً استدلالی نیست، بلكه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمی است؛ لذا ما را امر میكنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح كردن. زینب كبری (سلاماللَّهعلیها) در كوفه و شام منطقی حرف میزند، اما مرثیه میخواند؛ امام سجاد بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حكومت اموی میكوبد، اما مرثیه میخواند. این مرثیهخوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضای عاطفی و در فضای عشق و محبت است كه میتوان خیلی از حقایق را فهمید، كه در خارج از این فضاها نمیتوان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلیِ تشكیلدهندهی حركت عاشورایی حسینبنعلی (ارواحنافداه) است كه یك كتاب حرف است و گوشهای از مسائل عاشورای حسینی است؛ اما همین یك گوشه برای ما درسهای فراوانی دارد.1384/11/05
بیانات در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانهی ماه محرم
تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, عزت, عقل, عناصر حرکت امام خمینی(ره), تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد
روایت تاریخی
لینک ثابت
تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, عزت, عقل, عناصر حرکت امام خمینی(ره), تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد
روایت تاریخی