newspart/index2
آبادان / شهر آبادان
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
آبادان

در.. عملیات [ثامن الائمه]که در.. منطقه[ دارخوین ] اتفاق افتاد... سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ‌ایران با همکاری یکدیگر، برای دستور امام برنامه‌ریزی کردند، طراحی کردند، در همین منطقه توانستند ‌دشمن را عقب بنشانند و آن روحیه‌ای را که دشمن به‌خاطر پشتیبانیهای فرنگیها و خارجیها و اروپاییها ‌به‌دست آورد، در هم بکوبند و بشکنند و محاصره‌ی آبادان را از بین ببرند.‌1393/01/06
لینک ثابت
آبادان

من[در اوایل جنگ] دلم میخواست بروم آبادان؛ امّا نمیشد. تا این‌که یک وقت گفتم: «هر طور شده من ‌باید بروم آبادان».‌‌ ‌و این‌وقتی بود که حصر آبادان شروع شده بود. یعنی دشمن از رودخانه کارون عبور کرده ‌و رفته بود به سمت غرب و یک پل را در آن‌جا گرفته بود و یواش یواش سر پل را توسعه داده بود. طوری ‌شد که جاده‌ی اهواز و آبادان بسته شد. تا وقتی خرمشهر را گرفته بودند، جاده‌ی خرمشهر اهواز بسته بود؛ ‌اما جاده‌ی آبادان باز بود و در آن رفت و آمد میشد. وقتی دشمن آمد این‌طرف و سرپل را گرفت و کم کم ‌سرپل را توسعه داد، آن جاده هم بسته شد. ماند جاده‌ی ماهشهر و آبادان‌. ‌چون ماهشهر به ‌جزیره‌ی آبادان وصل میشود، نه به خود آبادان، آن هم زیر آتش قرار گرفت. یعنی سرپل توسط دشمن ‌توسعه پیدا کرد و جاده‌ی سوم هم زیر آتش قرار گرفت و در حقیقت دو، سه راه غیر مطمئن باقی ماند... ‌من از طریق هوا، با هلیکوپتر، از ماهشهر به جزیره‌ی آبادان رفتم...در جزیره‌ی آبادان، رفتیم یگان ژاندارمری ‌سابق را سرکشی کردیم. بعد هم رفتیم از محلّ سپاه... بازدیدی کردیم... خلاصه، یکی دو روز ‌بیشتر آبادان نبودم و برگشتم به اهواز. وضع آن‌جا آبادان را قابل توجّه یافتم. یعنی دیدم در عین غربتی ‌که بر همه‌ی نیروهای رزمنده‌ی ما در آن‌جا حاکم بود، شرایط رزمندگان از لحاظ امکانات هم شرایط ‌نامساعدی بود. حقیقتاً وضعی بود که انسان غربت جمهوری اسلامی را در آن‌جا حس میکرد؛ چون ‌نیروهای خیلی کمی در آن‌جا بودند و تهدید و فشار دشمن، بسیار زیاد و خیلی شدید بود... اما روحیه‌ها، ‌در حدّ اعلی. واقعاً چیز شگفت‌آوری بود! دیدن این مناظر، برای من خیلی جالب بود. یکی دو روز آن‌جا ‌بودم و بازدیدی کردم و هدفم این بود که هم گزارش دقیقی از آن‌جا به اصطلاح برای کار خودمان داشته ‌باشم (وضع منطقه را از نزدیک ببینم و بدانم چه کار باید بکنم) و هم این‌که به رزمندگانی که آن‌جا ‌بودند، خدا قوّتی بگوییم. رفتم به یکایک آنها، خدا قوّتی گفتم. همه جا سخنرانیهایی کردم و حرفی زدم. با ‌بچه‌هایی که جمع میشدند بچه‌های بسیجی عکسهای یادگاری گرفتم و برگشتم آمدم. این، خلاصه‌ی ‌حضور من در آبادان بود. بنابراین، حضور من در آبادان در تمام دوران جنگ، همین مدّت کوتاه دو روز یا ‌سه روز الان دقیقاً یادم نیست بیشتر نبود و محلّ استقرار ما، در اهواز بود... ما از خانه‌ها عبور میکردیم. ‌این، برای خاطر این بود که منطقه تماماً زیر دید مستقیم دشمن بود و بچه‌های سپاه برای این‌که بتوانند ‌خودشان را به نزدیکترین خطوط به دشمن که شاید حدود صد متر، یا کمتر، یا بیشتر بود برسانند، ‌خانه‌های خالی مردمِ فرار کرده و هجرت کرده از آبادان و قسمت خالی خرمشهر را به هم وصل کرده ‌بودند‌.‌‌ الان یادم نیست که اینها در آبادان بود یا خرمشهر؟ به احتمال قوی، خرمشهر بود... بله؛ «کوت‌شیخ» ‌بود. این خانه‌ها را به هم وصل کرده و دیوارها را برداشته بودند‌.‌‌.. آخرین جایی که رفتیم، زیر پل بود. پل ‌شکسته شده بود‌.‌پل آبادان خرمشهریکجا قطع شده بود و قابل عبور و مرور نبود. زیر پل، تا محلّ آن ‌شکستگی، بچه‌های ما راه باز کرده بودند و میرفتند و من هم تا انتها رفتم. گمان میکنم و چنین به ذهنم ‌هست که در آن نقطه‌ی آخری که رفتیم، یک نماز جماعت هم خواندیم. من همه جا حماسه و مقاومت ‌دیدم‌. ‌این، خلاصه‌ی حضور چندین ساعته‌ی ما در آبادان و آن منطقه‌ی اشغال نشده‌ی خرمشهر به ‌اصطلاح کوت‌شیخ بود‌.‌1372/06/11
لینک ثابت
آبادان

بین فرمایش امام و عملیات «ثامن‌الائمّه»[عملیات شکست حصرآبادان]، چند ماه فاصله افتاد و بلافاصله ‌این کار انجام نگرفت. منتها امام، مسأله را درست تشخیص دادند. وقتی انسان جمع‌بندی میکند، دو نقطه ‌برای دشمن خیلی مهم بود: یکی همین انتهای محلّ اتصال ایران به عراق در جنوب که عبارت بود ‌از آبادان و خرمشهر و کلاًّ جزیره‌ی آبادان‌. ‌یک نقطه هم دزفول بود... جایی که برای او مهم بود، اصل ‌جزیره‌ی آبادان بود. جزیره‌ی آبادان را میخواست. به‌طور مطلق، دو طرف اروند را میخواست داشته باشد. ‌بنابراین، محلّی که برایش مطلوب نهایی و قطعی بود و برو برگرد نداشت، جزیره‌ی آبادان بود که ‌شامل آبادان و خرمشهر میشد. لذا، این دو نقطه، دو نقطه‌ی حسّاس بود. خرمشهر را همان روزهای اوّل با ‌وجود آن حماسه‌ی مقاومت عجیب گرفتند. یعنی طوری بود که قابل دفاع نبود و گرفته شد. امّا آبادان را ‌نتوانستند بگیرند. هدف این بود که حالا که از آن طرف نمیتوانند بیایند، دور بزنند و از جزیره وارد شوند. ‌یک کار بسیار حساب شده بود که دشمن میکرد و قدم قدم هم پیش میآمد و موفّق هم شده بود. ‌همان‌طور که گفتم، جزیره‌ی آبادان، در حقیقت محاصره شده بود‌.
امام روی نقطه‌ای اساسی انگشت گذاشتند. گفتند: «این حصر باید شکسته شود.» یعنی در حقیقت یکی ‌از آن دو نقشه و دو نقطه‌ی اصلی جنگ و حمله‌ی دشمن را که عبارت بود از تصرّف نهایی و قطعی این ‌بخش از کشور ایران، با این دستور خودشان خنثی کردند. معلوم بود که وقتی امام دستوری بدهند، ‌جوانان میروند و آن را عمل میکنند‌.‌
بنابراین، دستور، دستورِ حکیمانه و حساب شده‌ی دقیقی بود. از همان وقتی که امام فرمودند... یک عدّه از ‌جوانان سپاه رفتند و نقطه‌ای را در نزدیکی منطقه‌ی عبور دشمن، از رودخانه‌ی کارون که تقریباً حدود ‌‌«مارد» بود انتخاب کردند. آن‌طور که به ذهنم می‌آید، اسمش «محمّدیه» بود. آن‌جا زمین را گود کردند و ‌نزدیک دشمن، وارد سنگرها شدند؛ بدون این‌که امکاناتی داشته باشند. فرمانده‌ی آن گروه،... آقای «رحیم ‌صفوی» بود که مرتباً به اهواز میآمد و از ما امکانات میخواست. من، گزارش کارشان را که میپرسیدم، ‌میدیدم اینها قدم به قدم، جلو میروند. یعنی مثلاً اوّل در فاصله‌ی چند کیلومترىِ دشمن بودند و ‌همین‌طور نزدیک شده بودند‌.
یک بار ایشان میگفت: «ما شبانه از سنگرهای خودمان، دشمن را میزنیم.» یعنی دشمن خبر نداشت که ‌اینها این‌جا هستند، و اینها را کشف نکرده بود. این مقدّمه‌ی عملیات ثامن‌الائمّه شد. بین فرمان امام تا ‌شکسته شدن حصر، چند ماهی فاصله شد. یعنی شکسته شدن حصر آبادان، بعد از قضایای هفت تیر و ‌این قضایای سال شصت بود و امام این را قبلاً فرموده بودند. یعنی در آن اوایلِ حصر بود که فرموده بودند ‌‌«حصر آبادان باید شکسته شود.» ولی گمان میکنم شش، هفت ماهی یا هفت، هشت ماهی فاصله افتاد‌.‌1372/06/11

لینک ثابت
آبادان

شکسته شدن حصر آبادان... حادثه‌ی عجیبی بود. آن روزهایی که دشمن از کارون عبور میکرد و مقدمات ‌حصر آبادان را فراهم مینمود، روزهای عجیبی بود. آن وقت من غالباً در اهواز بودم. فضای غم‌آلودی بود؛ ‌فراوانی مشکلات، فرماندهی غلط و ناقص، بیپناهی نیروهای مؤمن و مخلص، تجهیزات در حداقل لازم، نه ‌مهماتی، نه سلاحی. دشمن هم از این وضع استفاده کرد. از آن طرف که هرچه فشار آوردند، ‌نتوانستند آبادان را تصرف کنند و دیدند که قابل تصرف هم نیست؛ مجبور شدند دور بزنند، از این طرف ‌بیایند، از کارون عبور کنند و با فاصله‌ی زیادی آبادان را محاصره نمایند‌.‌‌... امام (ره) فرمودند: ‌حصر آبادان باید شکسته بشود. به دنبال این فرمان، برای شکستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در ‌خلال یک فداکاری بزرگ شکسته شد و حرف امام تحقق پیدا کرد. کسانی در دنیا بودند که از دور فکر ‌میکردند که قضیه‌ی جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیه‌ی جمهوری اسلامی هم حل ‌خواهد گردید! جمهوری اسلامی که نتواند آبادان خود - یعنی شهر صنعتی و چشم و چراغ آن منطقه از ‌کشور - را نگه بدارد، دیگر چه‌طور حکومت و دولتی است؟! معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیه‌ها هم ‌با این شهر میرفت و دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود‌.‌‌... امام(ره) آن نقطه‌ی اصلی را پیدا کردند و گفتند که ‌حصر آبادان باید شکسته بشود، و شکسته شد‌.‌1369/07/04
لینک ثابت
آبادان

در... دوران چندماهه‌یی که آبادان، اول از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت محصور بود ‌و هیچ راه زمینی به سمت آبادان وجود نداشت و باید از درون آب میرفتند و با فاصله‌یی خودشان را ‌میرساندند، قضایایی اتفاق افتاد. این‌قدر جوان مؤمن، رزمنده‌ی مخلص و آدم فداکار جان خود را به خطر ‌انداخت یا نثار کرد، تا دشمن را یک وجب عقب بنشاند، یا از جلو آمدن او مانع بشود، که واقعاً ضبط و ‌حصر آنها کار آسانی نبود. ‌1369/07/04
لینک ثابت
آبادان

حصر آبادان چه‌طور شکسته شد؟... ملت ایران، رزمندگان، آزادگان، خانواده‌های عزیز شهیدان، جانبازان ‌عزیزمان - که جگرگوشه‌های ما هستند - و خود کسانی که در آن حادثه شرکت داشتند، به خودشان ‌برگردند و مراجعه کنند و از خودشان سؤال نمایند، چه شد که حصر آبادان شکست؟ ما نتوانسته بودیم ‌جلوی دشمن را بگیریم که روی رودخانه پل نزند و بیاید. برای یک نیروی نظامی، پل زدن روی رودخانه، ‌کار خیلی مشکلی است. جلوگیری از آن، به مراتب آسانتر از شکستن آن محاصره‌ی سنگین بود. چه‌طور ‌شد که ما توانستیم این کار بزرگ را انجام بدهیم؟ این عامل، عامل اصلی است. این عامل، همان عاملی ‌است که تمام مشکلات جمهوری اسلامی را رفع خواهد کرد. این عامل، همان عاملی است که تا امروز هم ‌در تمام جبهه‌های مبارزات گوناگون نظام مظلوم ما، به داد مردم رسیده است. این عامل چیست؟این عامل، ‌چیزی مرکب از دو، سه عنصر است: اول، توکل به خدا و دل به دریا زدن به امید او. دوم، فداکاری و جان ‌و راحتی و منافع خود را به حساب نیاوردن.... عنصر دیگری که وجود داشت، عبارت از وحدت کلمه‌ی ‌مردم بود. آن روز در جبهه‌ی آبادان، هیچ‌کس از کسی نمیپرسید که شما طرفدار چه کسی هستید، ‌مخالف چه کسی هستید، کدام خطید، کدام ربطید. الحمدللَّه در آن دوران، خط و ربط و این معارضه‌های ‌بیخودی سیاسی که گاهی از گوشه و کنار مشاهده میشود و غالباً ناشی از بیکاری است، نبود. آن کسانی ‌که موجب انشعاب مردم بودند، بیرون رفته بودند و دیگر در میان مردم نبودند. ملت و رزمندگان و نیروهای ‌نظامی و در رأس و پیشرو آنها، رهبر عظیم‌الشأن و امام بزرگوارمان بودند که با کمال علاقه کار را تمام ‌کردند‌.‌1369/07/04
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی