newspart/index2
حاکمیت دین / حکومت دینی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
حاکمیت دین

به خداوند توکّل کنید، وعده‌ی نصرت الهی را باور کنید؛ اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم. در آیه‌ی دیگر، وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه؛ [آن‌هم] با تأکید! شما در راه اقامه‌ی دین، احیاء دین، ایجاد حاکمیّتِ دینِ خدا هستید، این نصرت الهی است، پس مطمئن باشید که خدای متعال شما را نصرت خواهد کرد.1396/05/12
لینک ثابت
حاکمیت دین

حاکمیّت دین خدا به‌معنی عدالت اجتماعیِ به‌معنای واقعی است، به‌معنای ریشه‌کنی فقر است، به‌معنای ریشه‌کنی جهل است، به معنای ریشه‌کنی استضعاف است؛ حاکمیّت دین خدا به‌معنای برقراری منظومه‌ی ارزشهای اسلامی است، [به‌معنای‌] ریشه‌کنی آسیب‌های اجتماعی است، [به‌معنای‌] تأمین سلامت جسمی و سلامت اخلاقی و معنوی و پیشرفت علمی کشور است، [به‌معنای‌] تأمین عزّت ملّی و هویّت ملّی ایرانی و تأمین اقتدار بین‌المللی است، [به‌معنای‌] فعّال کردن ظرفیّتهایی است که خداوند در این سرزمین قرار داده است؛ اینها همه در حاکمیّت دین خدا مندرج است و امام ما را به این سمت حرکت داد1395/03/14
لینک ثابت
حاکمیت دین

ما اگرچنانچه دنبال اقامه‌ی حکم الهی و دین الهی نباشیم، چرا اینجا هستیم؟ چرا بنده اینجا باشم؟ خب همانهایی که بودند -یا آنها یا امثال آنها- بیایند اداره کنند حکومت را. ما هستیم برای اینکه میخواهیم دین خدا را تحکیم کنیم؛ حاکمیّت دین خدا باید تحقّق پیدا کند؛ ما دنبال این هستیم؛ این است که اگرچنانچه کسی در راهش کشته شد، شهید در راه خدا است؛ این است که مردم ما جوانهایشان را این‌جور سخاوتمندانه دادند و هنوز هم دارند میدهند؛ وَالّا اگر این نبود، خب رونق اقتصادی را دیگران و دیگران [انجام میدهند]؛ چرا بنده‌ی آخوند یا روحانی بیایم مشغول این کارها بشوم؟ میروم دنبال درس و بحث خودم؛ خب دیگران این کارها را میتوانند بکنند و انجام میدهند؛ در دنیا هم دارند انجام میدهند. اگر بحث دین خدا و تحکیم دین خدا و حاکمیّت الهی نباشد، بودن من و شما در اینجا اصلاً ضرورتی ندارد1395/03/06
لینک ثابت
حاکمیت دین

اساس حکومت اسلامی و شاخص عمده‌ی این حکومت عبارت است از استقرار ایمان؛ ایمان به خدا، ایمان به تعالیم انبیاء و سلوک ‌در صراط مستقیمی که انبیاء الهی در مقابل پای مردم قرار دادند. اساس، ایمان است. فرستادن پیامبران الهی برای هدایت انسانها و ‌ایجاد جوامع دینی و الهی در طول تاریخ تا امروز، در درجه‌ی اول برای این مقصود است. لذا میفرماید: «انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا ‌و نذیرا. لتؤمنوا باللَّه و رسوله و تعزّروه و توقّروه و تسبّحوه بکرة و اصیلا». یعنی هدف از فرستادن پیغمبران الهی، ایمان به خدا، ‌دل بستن به ذات الهی و راه الهی، و دل بستن به آن تعالیمی است که انبیاء الهی به انسان تعلیم داده‌اند. این در سوره‌ی مبارکه‌ی ‌‌«انّا فتحنا» است. در سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب میفرماید: «انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا. و داعیا الی اللَّه».رسالت پیغمبر، ‌دعوت به خداست؛ این، اساس کار است. آن چیزی که به عنوان شاخص، میان نظام اسلامی و جامعه‌ی اسلامی و همه‌ی جوامع ‌بشری وجود دارد، در درجه‌ی اول این نکته است؛ مسئله‌ی ایمان به خدا، ایمان به غیب، ایمان به راهی که خداوند متعال برای ‌سعادت دنیوی و اخروی انسان در مقابل بشر قرار داده است. اگر امروز نظام جمهوری اسلامی در مقابل نظامهای گوناگون عالم ‌سخنی برای گفتن دارد، مطلبی برای تحدی در قبال نظامهای مادی در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد، به خاطر همین است که ‌شاخص عمده، ایمان است. امروز بشر به خاطر بیایمانی، دچار منجلابهای گوناگون زندگی است. بنابراین شاخص عمده، ایمان ‌است. ایمان به خدا و راه خدا و راه انبیاء - که دنبال آن، عمل به این تعالیم است - فقط برای تعالی معنوی نیست؛ اگرچه ‌عمده‌ترین ثمره‌ی آن، تعالی معنوی و تکامل انسانی و اخلاقی است؛ چون دنیا مزرعه‌ی آخرت است. از حرکت در زندگی دنیاست ‌که انسان میتواند مدارج و معارج را طی کند و پیش برود. لذا زندگی مادی هم در گروی ایمان به خداست. پس ایمان به خدای ‌متعال نه فقط سعادت معنوی را تأمین میکند، بلکه سعادت مادی را هم تأمین میکند. ایمان به خدای متعال موجب میشود که ‌بشر در زندگی مادىِ خود بتواند همه‌ی آن چیزهائی را که انسان به آن نیازمند است، به دست بیاورد. «و لو انّهم اقاموا التّوریة و ‌الانجیل و ما انزل الیهم من ربّهم لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛ اگر اقامه‌ی دین بشود، اگر تعالیم اسلامی در جامعه عمل ‌بشود، انسانها از لحاظ رفاه به آن حدی میرسند که هیچ نیازی برای آنها باقی نماند که تأمین نشده باشد. از لحاظ آسایش معنوی ‌و روانی انسان، احساس امنیت و آرامش، باز نقش ایمان برجسته است. به گفته‌ی قرآن: «قد جائکم من اللَّه نور و کتاب مبین. ‌یهدی به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»؛ راه‌های سلامت را، راه‌های آرامش را، راه‌های امنیت روانی را قرآن به انسان تعلیم ‌میدهد؛ این راهی است که بشر را به آرامش روانی میرساند؛ یعنی همان چیزی که امروز دنیا در فقدان آن، در حال التهاب ‌است‌.1389/01/01
لینک ثابت
حاکمیت دین

امروز دشمنىِ با اسلام از گذشته جدیتر است، دلیل آن هم وجود حاکمیت اسلام در اینجاست. از حاکمیت اسلام، از پرچم برافراشته‌ی اسلام در ایران، احساس خطر میکنند. این پرچم را باید محکم نگه دارید. این حاکمیت را باید همه قدر بدانند. هر که به اسلام علاقه‌مند است، هر که به قرآن معتقد است، باید این حاکمیت را قدر بداند1388/02/23
لینک ثابت
حاکمیت دین

نظام اسلامی فقط به این اکتفا نمیکند که زندگی اقتصادی و مادّی مردم را آباد کند. این یکی از وظایف حتمی اوست؛ اما در کنار ‌این وظیفه، اقامه‌ی معروف، اقامه‌ی روح دینی، استقرار اخلاق اسلامی، استقرار روح برادری و صمیمیّت در میان همه‌ی آحاد ملت و ‌احیای روح عزّت و استقلال... نیز جزو وظایف اسلامی است. ‌1380/08/21
لینک ثابت
حاکمیت دین

حاکمیت دین بر همه شئون زندگی، نه‌فقط بر دل‌وجان انسان و نه‌فقط بر اعمال شخصی انسان بلکه در سرتاسر قلمرو زندگی انسان، این از مسلمات همه ادیان الهی است؛ نه‌فقط دین مقدس اسلام. لذا شما در قرآن ملاحظه می‌کنید که انبیای عظام الهی با حکومتها و قدرتها و طواغیت و مترفین و مسلطین بر امور جامعه در حال مبارزه بودند. اولین دشمنان اینها در جوامعی که انبیاء در اینها مبعوث می‌شدند کی‌ها بودند؟ همان کسانی بودند که در سرنوشت جامعه، در گذران زندگی جامعه نقش داشتند. اگر دین فقط برای این بود که در خلوت دل انسان، در اعماق روح و زوایای خلوت کنج مثلاً خانه‌ها یا معابد مورد استفاده قرار بگیرد، مخالفت مترفین لازم نبود، مخالفت طواغیت لازم نبود، با انبیاء. آنها چرا مخالفت میکردند؟ خوب بایستی اول‌کسانی که مخالفت می‌کنند متعبدین و متدینین و مرتجعین و اینها باشند چرا پس قرآن می‌فرماید که «و ما ارسلنا فی قریة من نبی الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون» چرا مترفون اول مقابله می‌کردند؟ چرا سلاطین و طواغیت و قدرتمندان و سیاسیون اول‌کسانی بودند که به مقابله با انبیاء می‌آمدند.
این جزء این نیست که انبیاء در داخل هر جامعه‌ای دعوت می‌کردند به یک نظم اجتماعی و سیاسی نوین؛ غیر از نظام حاکم بر آن جامعه. این نظم همان چیزی است که حکومتها مظهر کامل او هستند. نظام‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نمودارهای او هستند با این مخالفت می‌کردند؛ با اساس رژیمهای حاکم بر جوامع مخالفت می‌کردند. لذا مجبور می‌شدند جهاد کنند، مجاهدت کنند، لشکرکشی کنند که در قرآن و در روایات نشانه‌های این معنا وجود دارد که «اول من قاتل فی سبیل الله ابراهیم»(۲) که مجاهده در راه خدا و مقاتله در راه خدا برحسب روایت ابراهیم کرده است که این غیر از آن مسئله بت‌هاست که در زمان کودکی حضرت ابراهیم بوده است علی‌الظاهر؛ جزو مسلمات است.
در اسلام هم که خب معلوم است. پیغمبر اکرم اول‌کاری که کردند حکومت تشکیل دادند، اداره امور جامعه را تشکیل دادند. هیچ‌کس هم از مسلمانها غیر از این به ذهنش نیامد؛ این جزء واضحات اسلام است.
البته در طول قرنها به‌طور عملی فاصله افتاد بین دستگاه سیاسی و دستگاه دینی. این فاصله هم یک امری بود که بر حسب افزون‌طلبی‌های حکومتها و طغیانگری مسلطین بر امور جامعه یک امر طبیعی بود. آنها نمی‌توانستند مبانی دینی را رعایت کنند. خودشان اول متخلفین بودند سلاطین و حکام، چطور می‌توانستند داعیه دین داشته باشند!؟ البته تظاهر می‌کردند، اما پای این حرف نمی‌ایستادند. لذا دستگاه دین جدا شد؛ دستگاه دولت جدا شد. امر ولایت و امامت تبدیل شد به سلطنت. از اوایل اسلام که این در روایات و در تاریخ و در کلمات صحابه جزء واجبات اسلام است، جزء واضحات معارف اسلامی است.
دراین قرنهای اخیر هم در اروپا که دستگاه کلیسا چند قرن بر سیاست و بر حکومتها تسلط داشت؛ نه این که حکومت کند، اعمال نفوذ می‌کرد با آن وضع ارتجاعی و با آن وضع بینشهای غلط و تنگ و آن تعقیب علما و دانشمندان و مخالفت با هر چیز نو و ‌این چیزهایی که در تاریخ اروپا معلوم است. اروپایی‌ها آمدند تز جدایی دین از سیاست را مطرح کردند. گفتند اصلاً دین را بایستی گذاشت کنار؛ حکومت به کل از دین جداست یک امر کاملاً عرفی است، هیچ ارتباطی به دین و مبانی دینی ندارد. این فکر اروپایی‌ها بود آن هم ناشی از وضع دین و دولت در اروپا که کسی نگاه کند در دوران قرون وسطی میبیند که چه وضعیت اسفباری در آنجا حاکم بوده است.
بعد هم آوردند این را در داخل کشورهای اسلامی چون احساس می‌کردند آن چیزی که ممکن است بایستد و مقاومت کند در مقابل حرکت استعمار که در قرن نوزدهم در اوج خود قرار داشت که می‌آمدند کشورهای اسلامی را می‌گرفتند، آن چیزی که ممکن بود مقاومت بکند این دین بود، انگیزه دینی؛ که بیایند نگذارند که در هند این را دیدند، در عراق این را دیدند، در ایران به شکلهای دیگری آن را دیدند، در بعضی از کشورهای دیگر عربی در شمال آفریقا این را مشاهده کردند. در بین روشنفکران محیطهای اسلامی این فکر را رواج دادند که دین به کلی با سیاست کاری نداشته باشد و برود کنار. بعد هم روشنفکران دینی امثال سید جمال الدین و شاگردهایش و علمایی در هند علمایی در ایران علمایی در عراق با این تز مخالفت کردند. ۱۰۰ سال یا بیشتر مبارزه کردند با تز جدایی دین از سیاست. بعد هم که نهضت اسلامی شروع شد و امام بزرگوار ما با آن فکر متین و منطقی و مبانی فکری روشن این مسئله را تمام کرد؛ مسئله حکومت اسلامی را. خب کار به اینجا رسید که علی‌رغم یک قرن یا بیشتر تلاشی که در کشورهای اسلامی شده بود برای این‌که دین را به کلی به انزوا برانند، در این کشور اسلامی دین آمد محور همه‌چیز شد؛ یک انقلاب به این عزمت به‌وجود آورد. کاری را که هیچ‌کدام از مکاتب چپ و شبه چپ نمیتوانستند انجام بدهند این کار را انجام داد. ملت را به صحنه کشاند، اراده‌ها را تقویت کرد شخصیت‌ها و هویت انسانی را در انسانها زنده کرد. روح مجاهدت و مبارزه به اینها داد. آرمانگرایی به اینها داد. از خمودگی اینها را خارج کرد. کاری کرد که هیچ‌کدام از مکاتب مدعی مبارزه و انقلاب و عرض کنم که روشنفکری و تجدید نظر در وضع جهانیِ غلط، اصلاً به ذهنشان خطور نمیکرد که ممکن است چنین چیزی پیش بیاید. در اینجا این را تحقق بخشید. خب این بنابراین اگر کسی تصور کند جزو واضحات دین است، همین‌جور است جزو واضحات دین است. این چیزی است که هم در قرآن، در سیره پیغمبر، در سیره خلفای پیغمبر، در سیره مسلمین، در کلمات ائمه علیهم‌السلام، جزو واضحات است که دین برای اداره امور زندگی انسانهاست. اینجور نیست که دین بیاید اعتقاد را و ارتباط قلبی را متصدی بشود، بعد زندگی انسان را همه‌ی میدانهای زندگی را بسپارد به دست ادیان دیگر یعنی روشهای دیگر، غیر از روش دین، روش‌های بشری، روشهای جاهلی، روشهای طاغوتی، روشهای برخاسته‌ی از انگیزه‌های خبیث و ظالمانه و خودخواهانه و مستکبرانه. چنین چیزی امکان ندارد. دین برای عدالت است. دین برای حاکمیت فضیلت است، چطور ممکن است زندگی انسان را بسپارد دست انگیزه‌های رذیلانه و برخاسته از رذائل و همین مال حکومتها و قدرت‌طلبی‌های رایج دنیا؛ چنین چیزی ممکن نیست.1380/06/19

لینک ثابت
حاکمیت دین

آن چنان این فکر امروز در دنیا جا افتاده است، فکر حاکمیت اسلام بلکه حاکمیت مطلق دین در مناطقی از دنیا؛ یعنی حتی غیر ‌مسلمانها هم مجذوب این فکر شدند در مناطقی از این عالم. در کشورهای اسلامی هم که روشنفکرها و جوانها، روحانیون آگاه، ‌دانشگاهیان متدین مجذوب این فکر شده‌اند.‌1380/06/19
لینک ثابت
حاکمیت دین

امام حسین علیه‌السّلام عامل معنوی قدرت را داشت. اگرچه خود او به شهادت رسید؛ اما مجاهدتش برای این نبود که چند ‌صباحی در زندگی خوش بگذراند، تا ما بگوییم حالا که به شهادت رسید، پس شکست خورد. مجاهدت او برای این بود که خطّ ‌توحید را، خطّ حاکمیت اللَّه را، خطّ دین و خطّ نجات و صلاح انسان را در میان بشر ماندگار و تثبیت کند؛ زیرا عواملی سعی ‌میکردند که این خط را به‌کلّی پاک کنند. شما امروز هم نمونه آن را میبینید. یک موقع بود که وقتی ما این حقایق را میگفتیم، ‌ذهنیّات به حساب میآمد؛ اما امروز همه آن حقایقِ ذهنی تحقّق پیدا کرده است. میبینید که امروز قدرتهای دنیا اصرار دارند و ‌پولها خرج میکنند برای این که بتوانند خطّ حاکمیت دین را از دنیا پاک کنند. در بخشی از عالم اتّفاقی افتاده است؛ ملتی قیام ‌کرده و حاکمیت دینی و ارزشهای دینی را علی‌رغم میل قدرتمندان به‌وجود آورده است. این، درسی در عالم برای ملتهای دیگر ‌شد. امروز تلاش این است که این خط را پاک کنند. مسأله فقط این نیست که این نظام را به شکست برسانند؛ مسأله این است که ‌اصل قضیه از ذهنیت بشر و از مجموعه درسهایی که برای بشر میماند، پاک شود و کسانی نتوانند از آن درس بگیرند؛ نه امروز و ‌نه آینده.‌1378/08/22
لینک ثابت
حاکمیت دین

نه فقط اسلام، بلکه همه‌ی ادیان الهی برای اداره‌ی زندگی مردم آمده‌اند؛ برای تشکیل نظام زندگی آمده‌اند؛ برای ترسیم خطّ مشی ‌بشریّت به سوی اهداف بلند مدّتش آمده‌اند. اسلام در اوّلین قدم، حکومت تشکیل داد. اسلام برای انسانها خطّ مشیِ روشن معیّن ‌می‌کند. اگر به اسلام ناب عمل کنند، زندگی بشریت از دردهای مزمنِ گریبانگیر او در طول تاریخ، نجات پیدا خواهد کرد. دردهای ‌مزمن بشریّت چیست؟ بی‌عدالتی، فقر، ظلم و درگیریهای ناشی از خودخواهی و خودپرستی و خودپسندی میان گروههای بشری ‌است. گرفتاریهای عمده‌ی بشریّت، همان گرفتاریهایی است که صدها سال قبل، بلکه هزاران سال قبل، بشر گرفتار آنها بوده است. ‌هرجا دین خدا حاکمیت پیداکرد، این امید به وجود می‌آید که این گرفتاریها از سرِ جوامع بشری دست بردارد، یا لااقل تضعیف ‌شود. دین خدا برای اداره‌ی زندگیِ انسانهاست. قرآن برای عمل شدن در همه‌ی صحنه‌های زندگی است. ‌1378/06/09
لینک ثابت
حاکمیت دین

تا مردم متدیّن و معتقد به دینی نباشند، حکومت دینی در آن کشور اصلاً به‌وجود نمی‌آید و جامعه‌ی دینی شکل نمیگیرد. بنابراین، وجود حکومت دینی در یک کشور، به معنای تدیّن مردم است؛ یعنی مردم این حکومت را خواستند، تا این حکومت بیاید. وقتی که ما میگوییم حکومت دینی -که جمهوری اسلامی هم براساس احکام و تعالیم الهی است- آیا معنایش این است که مردم هیچ کاره‌اند؟ نه. اگر مردم با حاکمی بیعت نکنند و او را نخواهند -ولو امیرالمؤمنین علیه‌السّلام باشد- او سرِ کار خواهد آمد؟ در جمهوری اسلامی که نقش مردم واضح است.
در تفکّر دینی، اساس حاکمیت دین و نفوذ دین و قدرت دین، در اعمال آن روشهای خودش برای رسیدن به اهدافش به چیست؟ تکیه‌ی اصلی به چیست؟ به مردم است. تا مردم نخواهند، تا ایمان نداشته باشند، تا اعتقاد نداشته باشند، مگر میشود؟ پیامبر را اگر مردم مدینه نمیخواستند و در انتظار او نمینشستند و بارها سراغش نمیرفتند، مگر به مدینه میآمد و جامعه‌ی مدنی تشکیل میشد؟ پیامبر که با شمشیر نرفت مدینه را بگیرد. کمااین‌که فتوحات اسلامی تا آن‌جایی که درست انجام گرفته است -چون همه‌ی فتوحات در فصول صحیحی انجام نگرفته؛ در دورانی، فتوحات همان شکل جهانگشاییهای سلاطین را پیدا کرد- رزمندگان اسلام رفتند آن مانع را که قدرت حکومت فاسد و ظالم آن محل بود، از سرِ راه برداشتند؛ مردم خودشان از رزمندگان استقبال کردند -هم در ناحیه‌ی شرقی، هم در ناحیه‌ی غربی- و این در تواریخ ما مشخّص و موجود است.1377/12/04

لینک ثابت
حاکمیت دین

امروز علاوه بر این‌که باید به مسائل اعتقادی اسلام پرداخت و اعتقاد به اسلام را در ذهنها و دلها راسخ نمود، باید اعتقاد به حاکمیت اسلام را هم راسخ کرد. این مطلب واضح است. این امری است که مسلمانان عالم در طول قرنهای متمادی و بخصوص متفکّرین بزرگ در قرن اخیر - از سید جمال اسدآبادی تا اقبال لاهوری، تا بزرگان فکر و اندیشه، تا علمای بزرگی در داخل کشور خود ما - دنبال آن بوده‌اند که دین خدا را حاکم کنند و این ادامه راه پیغمبران بوده است. امروز دستها، زبانها، نوشته‌ها و امواج تبلیغاتی، در این امر واضح ایجاد خدشه و درباره آن، سؤال ایجاد میکنند. بایستی این را در ذهنها مستحکم کنید. باید بدانند که حاکمیت اسلام، یعنی حاکمیت عدل و علم و انصاف بر مجموعه انسانها. حاکمیتی که میتواند هم جسم انسانها، هم دل انسانها، هم عواطف، اخلاق و زندگی واقعی و زندگی معنوی آنها و هم دنیا و آخرتشان را آباد کند. حاکمیت دین یعنی این.
حاکمیت دین، در مقابل حاکمیت طاغوت است؛ که «اذا تولی سعی فیالارض لیفسد فیها و یهلک الحرث والنسل». حاکمیت طاغوت، حاکمیت فساد و حاکمیت ضایع کردن دین و دنیاست - نه فقط دین - کمااین‌که در گذشته کشور خودمان از نزدیک شاهد بودیم و کسانی که آن دوره را درک کردند، همه آن را حس نمودند. حاکمیت خدا، یعنی نجات و سعادت انسانها. حاکمیت دین خدا، یعنی پاسخگویی به نیازهای اساسی انسانها. هر نیازی که انسانها دارند - نیازهای معنوی، نیازهای مادّی، فردی، اجتماعی، دنیوی، اخروی و همه و همه - در ظلّ حاکمیت دین خدا تأمین میشود.1377/02/02

لینک ثابت
حاکمیت دین

مرکز و سرچشمه‌ی اصلی این دین [اسلام]، یعنی وجود مبارک حضرت خاتم پیغمبران محمّد مصطفی صلی الله‌علیه وآله و سلّم که دین، دین اوست، خود در رأس حکومت و در رأس سیاست بود. برای تشکیل حکومت هجرت کرد و مسأله خلافت و جانشینی و حکومت و سیاست، جزو مسلّماتِ اسلام بوده است. حتی در دوران حکومتهای بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس که خلافت به صورت سلطنت درآمده بود، از نظر حاکم و محکوم، این معنا جزو مسلّمات بود که حکومت جزئی از اجزای دین است و اداره‌ی سیاست، یکی از تکالیف دینی است.
مگر ممکن است سیاست از دین جدا باشد!؟ دین برای اداره‌ی زندگی مردم آمده است. البته دستهایی در طول سالیان متمادی، با کمال خباثت و موذیگری زحمت کشیدند که دین را به گوشه‌ی محرابها و مساجد و کنج خانه‌ها برانند و حدّاکثر به احوال شخصیّه مربوط باشد. لکن اسلام و قرآن این چنین نیست.
پیغمبران آمدند برای این‌که مردم در امور دین و دنیا از آنان اطاعت کنند. انقلاب و حکومت اسلامی هم بر این اساس به وجود آمد. حکومت اسلامی این همه برکات به وجود آورد و دنیای اسلام را بیدار کرد. کسانی که به اسلام پشت کرده بودند و شخصیتهای معروف و مبارز گفتند ما اسلامی که خود را از مسائل زندگی مردم کنار نمی‌کشد قبول داریم و به اسلام گرویدند. ولی حالا دشمنان انقلاب، تشکیک در اصل این قضیه را شروع کرده‌اند که: آقا اصولاً دین و روحانیّت و اسلام به چه مناسبت برای اداره‌ی روح مردم است؟ اینها به زندگی و سیاست مردم کاری ندارد. سیاست امر بد و کثیفی است! سیاست دردسر و ابتلاء دارد! آقایان علما باید پاک بمانند. برای علما دلسوزی هم می‌کنند و می‌گویند علما تشریف ببرند کناری بنشینند و کاری به کار مردم نداشته باشند!
بله؛ نتیجه‌ی کار معلوم است. آقایان بروند کناری بنشینند تا قلدرها، رضاخانها، محمدرضاها، قاجارها، حکّام وابسته، مزدوران اجنبی و بندگان کسانی که برده‌ی شهوات خود بودند، بیایند و امور بندگان خدا را به دست گیرند! به آنها ستم و ظلم کنند و همان بلایی را بر سر ملتها بیاورند که در طول قرنهای متمادی آوردند. آنها این را می‌خواهند. این مسأله امروز یکی از مصاریع بلند تبلیغات دشمن است1374/06/20

لینک ثابت
حاکمیت دین

در باب غدیر، انسان از ابعاد گوناگونی میتواند نظر بیندازد و بهره‌ی معنوی و فکری بگیرد؛ یکی، اصل و موضوع «ولایت»، به‌عنوانِ استمرار نبوّت است. این، موضوع مهمّی است. نبوّت عبارت است از گزاردن پیغام پروردگار در میان بشر در برهه‌ای از زمان و تحقّق اراده‌ی الهی به‌وسیله‌ی شخصی که مبعوث و برگزیده‌ی پروردگار است. بدیهی است این دوره هم تمام میشد و میگذشت. که: «انّک میّت و انّهم میّتون.» امّا این حادثه‌ی الهی و معنوی، با رفتن پیغمبر، منقطع نمیشود؛ بلکه هر دو جنبه‌اش باقی میماند. یکی جنبه‌ی اقتدار الهی، حاکمیّت دین و اراده‌ی پروردگار در میان بشر است. انبیا مظهر اقتدار پروردگار در میان بشر بودند. انبیا که نیامدند مردم را فقط نصیحت کنند. نصیحت و تبلیغ، بخشی از کار پیغمبران است. پیغمبران همه آمدند تا جامعه‌ای را بر اساس ارزشهای الهی به وجود آورند؛ یعنی در واقعیتِ زندگىِ مردم تأثیر بگذارند. بعضی توانستند و مبارزاتشان به نتیجه رسید؛ بعضی هم نتوانستند. این جنبه از زندگی پیغمبر که مظهر قدرت خدا در زمین و در میان بشر و مظهر حاکمیّت و ولایت الهی در میان مردم است، استمرار پیدا میکند؛ برای اینکه معلوم شود، دین در هیچ زمانی نمیتواند اثر خود را ببخشد، مگر اینکه زمامداری، حاکمیّت و اقتدار، در آن وجود داشته باشد.
جنبه‌ی دومِ موضوع که آن هم به همین اندازه مهم است، این است که حال که این حاکمیّت، با رفتن نبی قطع نمیشود و استمرار پیدا میکند، نمیتواند یک حاکمیّت برهنه و بی‌نصیب از معنوّیات پیغمبر باشد.1374/02/28

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی