در كجای دنیا - هر كس سراغ دارد، بیاید بگوید - به نامزدهای گوناگون، از آن چهرههای معروف تا چهرههای گمنام، اجازه داده میشود كه به طور مساوی از رسانههای ملی و دولتی كشور استفاده كنند؟ كجای دنیا چنین چیزی هست؟ در آمریكا هست؟ در كشورهای سرمایهداری هست؟ در كشورهای سرمایهداری اگر چنانچه عضو این دو حزب یا سه حزب بودند و پشتیبانی سرمایهدارها و كارخانهدارها و پولدارها و مافیاهای ثروت و قدرت را با خودشان داشتند، میتوانند تبلیغات كنند؛ اما اگر نداشتند، اصلاً نمیتوانند تبلیغات كنند. هر كسی كه انتخابات آمریكا را دنبال كرده باشد - بنده دنبال كردهام - این را تصدیق میكند.1392/03/14
لینک ثابت
یك مسئلهی دیگر هم در ذهنم بود كه مطرح كنم - مسئلهی حزب و تحزّب - گمان میكنم وقت كم است؛ لذا مختصر عرض میكنم. در كشورهائی كه ملاحظه میكنید انقلاب شده، احزاب وسط میدانند. این سؤال پیش میآید كه نگاه ما به تحزّب و حزب چیست. الان وقت كم است و من نمیتوانم تفصیلاً بگویم؛ انشاءالله یك وقتی در این باره به تفصیل صحبت میكنم. به طور اجمال بگویم ما با تحزّب مطلقاً مخالف نیستیم. این كه خیال كنند ما با حزب و تحزّب مخالفیم، نه، اینطور نیست. قبل از پیروزی انقلاب، پایههای یك حزب بزرگ و فعال را خود ما ریختیم؛ اول انقلاب هم این حزب را تشكیل دادیم، امام هم تأیید كردند، چند سال هم با جدیت مشغول بودیم؛ البته بعد به جهاتی تعطیل شد. همان وقت به ما اشكال میكردند كه تحزّب با وحدت عمومی جامعه مخالف است. من آن وقت یك سخنرانی مفصلی كردم، كه بعد هم پیاده شد و چاپ شد و پخش شد؛ تحت عنوان «وحدت و تحزّب». تحزّب میتواند در جامعه انجام بگیرد، در عین حال وحدت هم صدمهای نبیند؛ اینها با هم منافاتی ندارد. منتها آن حزبی كه مورد نظر ماست، عبارت است از یك تشكیلاتی كه نقش راهنمائی و هدایت آحاد مردم را به سمت یك آرمانهائی ایفاء میكند.
ما دوجور حزب داریم: یك حزب عبارت است از كانالكشی برای هدایتهای فكری؛ حالا چه فكری به معنای سیاسی، چه فكری به معنای دینی و عقیدتی. اگر چنانچه كسانی این كار را بكنند، خوب است. قصد عبارت از این نیست كه قدرت را در دست بگیرند؛ میخواهند جامعه را به یك سطحی از معرفت، به یك سطحی از دانائی سیاسی و عقیدتی برسانند؛ این چیز خوبی است. البته كسانی كه یك چنین توانائیای داشته باشند، به طور طبیعی در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأی خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیكن این هدفشان نیست. این یك جور حزب است؛ این مورد تأیید است. میدان باز است؛ هر كس میخواهد بكند، بكند.
یك جور حزب، تقلید از احزاب كنونی غربی است - حالا من گذشته را كاری ندارم - احزاب كنونی غربی به معنای باشگاههائی برای كسب قدرت است؛ اصلاً حزب یعنی مجموعهای برای كسب قدرت. یك گروهی با هم همراه میشوند، از سرمایه و پول و امكانات مالیِ خودشان بهرهمند میشوند، یا از دیگران كسب میكنند، یا بندوبستهای سیاسی میكنند، برای اینكه به قدرت برسند. یك گروه هم رقیب اینهاست؛ كارهای مشابه اینها را انجام میدهد تا آنها را از قدرت پائین بكشد، خودش بشود جایگزین. الان احزاب در دنیا غالباً اینگونهاند. این دو حزبی كه در آمریكا به نوبت در رأس كار قرار میگیرند، از همین قبیلند؛ اینها در واقع باشگاههای كسب قدرتند. این نه، هیچ وجهی ندارد. اگر كسانی در داخل كشور ما با این شیوه دنبال تحزّب میروند، ما جلویشان را نمیگیریم. اگر كسی ادعا كند كه نظام جلوی تشكیل احزاب را گرفته است، یك دروغ واضحی گفته؛ چنین چیزی نیست؛ اما من اینجور حزبی را تأیید نمیكنم. اینجور حزبسازی، اینجور حزببازی معنایش عبارت است از كشمكش قدرت؛ این هیچ وجهی ندارد. اما حزب به معنای اول، یعنی یك كانالكشی در درون جامعه، برای گسترش فكر درست - چه فكر عقیدتی و اسلامی، چه فكر سیاسی و تربیت كادرهای گوناگون - بسیار خوب است؛ این چیز نامطلوبی نیست. اجمال قضیه این است؛ حالا تفاصیلش را انشاءالله در وقتهای دیگری عرض میكنیم.1390/07/24
لینک ثابت
شما دلتان متعلق به بسیج است. در دنیا احزاب وجود دارند، ممكن است احزاب پرشماری هم باشند - كه البته شمارگان و كمیت یك مجموعهی میلیونیِ به این عظمت كه در بسیج وجود دارد، در هیچ حزبی در دنیا نظیر ندارد - اما همان كمیتهائی هم كه در احزاب هستند، جسم آنها، زبان آنها، توانائیهای مادی آنها متعلق به حزب است؛ معلوم نیست دلها و ایمانهاشان متعلق به آن حزب یا آن مجموعه باشد. بسیج، بسیج دلهاست؛ بسیج جانهاست؛ بسیج عواطف است؛ بسیج اعتقادات و ایمانهاست؛ و همین است كه در روز سخت به كار یك ملت میآید. آن روزی كه ملتها دچار مشكلات شوند، آنجا جسمها فایدهای ندارند؛ دلها باید در وسط میدان باشند، باید خطشكن باشند. آنهائی كه خطشكنی كردند، لزوماً جسمهای نیرومندی نداشتند؛ دلها و ایمانهای محكمی داشتند كه توانستند كوهها را بشكافند، راههای دشوار را طی كنند، لغزشگاهها را پشت سر بگذارند و خود را به منزل برسانند. بسیج، یك چنین حقیقتی است؛ این را باید قدر بدانیم. اول، خود بسیجی باید قدر بداند.1389/09/04
لینک ثابت
یك جمله هم در باب تشكلهای دانشجوئی عرض كنم. البته منظور تشكلهای سیاسی، اجتماعی دانشجویان است؛ تشكلهای علمی، بحث دیگری دارد. تشكلهای دانشجوئی نقشآفرینند؛ بدون تردید. منتها باید توجه داشت كه تشكل دانشجوئی، حزب به این اصطلاحی كه امروز در دنیا هست و احزاب با آن اصطلاح شناخته میشوند، نیست و با آن فرق دارد؛ تشكل دانشجوئی با حزب فرق دارد. احزاب و سازمانهای سیاسی در وضع رائج و متعارف عالم، تشكیلاتی هستند كه برای رسیدن به قدرت به وجود آمدهاند. احزاب در دنیا اینجورند. یعنی مجموعههائی تشكیل میشوند برای اینكه قدرت سیاسی را در جامعه در دست بگیرند. این خاصیت حزب این است. تشكلهای دانشجوئی مطلقاً برای این به وجود نمیآیند و نمیخواهند قدرت را در دست بگیرند. تشكلهای دانشجوئی برای رسیدن آرمانها به وجود میآیند كه فراتر از مسئلهی به قدرت سیاسی رسیدن و حكومت را به دست گرفتن، است. این - قدرت سیاسی - برایشان مطرح نیست. البته احزاب بدشان نمیآید كه از این مجموعههای دانشجوئی برای رسیدن به قدرت استفاده كنند. به نظر ما این، روا نیست و خودِ دانشجوها باید به این توجه داشته باشند. احزاب میخواهند چیزی به دست بیاورند، قدرت را كسب كنند. دانشجوها غالباً با فعالیتهای دانشجوئی، جان خودشان، توان خودشان، نشاط خودشان را مایه میگذارند و چیزی تقدیم میكنند؛ آن جائی كه لازم بشود، جان را تقدیم میكنند؛ كما اینكه دیدید.
ضمناً تشكلهای دانشجوئی فرصتی هم برای دانشجو ایجاد میكند برای كار دستهجمعی. و من به كار دستهجمعی اعتقاد دارم و این را یك نیاز دانشجو میدانم؛ كسب مهارتهای گوناگون؛ مهارتهای سیاسی، اجتماعی. و توجه دارید شما جوانان عزیز؛ چه برادرها، چه خواهرها، كه دانشجو محاط به انواع خدعهها و گردابهای گوناگون است؛ محاط به انواع خطرهاست. در كشور ما لااقل اینجور است. یكی از اهداف توطئههای استكباری در كشور ما، بلاشك دانشجوها هستند. علتش هم معلوم است؛ در كشور ما نسبت جوان، نسبت بسیار بالائی است، نسبت دانشجو هم نسبت بالائی است و دانشجو نقشآفرین است؛ هم در زمینههای علمی، هم در زمینههای سیاسی. آن كسانی كه برای این كشور و برای این ملت خوابهائی دیدهاند، ناچارند روی دانشجوی ایرانی سرمایهگذاری كنند؛ از جاذبههای غریزی گرفته تا فریبهای سیاسی، تا دكانداریهای بظاهر معنوی - عرفانهای ساختگی - كه انواع و اقسام این چیزها وجود دارد. تشكلها میتوانند مصونیتبخش باشند؛ میتوانند دانشجو را از افتادن در گردابهای مختلف و منجلابهای مختلف نجات بدهند و حفظ كنند. این، نقشی است كه تشكلها میتوانند ایفاء كنند. مسئولین تشكلها كه نامهای مختلفی دارند و با عنوانهای مختلفی كار میكنند، باید همه در این هدف، خودشان را سهیم بدانند: كمك به دانشجو.1387/09/24
لینک ثابت
چرا باید كسانی كه از دل این ملت برخاستهاند و شاهد حضور این مردم و همچنین میدان گستردهی آزادی انتخاب در دوران جمهوری اسلامی بودهاند، این حرف ظالمانه و غیرمنصفانه را تكرار كنند؟ نه، ملت ایران در حال آموزش مردمسالاری نیست؛ ملت ایران این را از انقلاب یاد گرفت. ما آحاد ملت، از اولِ تاریخ خود تا دوران انقلاب، در هیچ برههای اینطور آزادانه نمیتوانستیم مسئولان بلندپایهی كشور را خودمان انتخاب كنیم؛ كِی چنین چیزی برای این ملت میسر بود؟ امروز هم در بسیاری از نقاط دنیا هنوز میسر نیست. حتّی در كشورهایی هم كه اسم دمكراسی دارند و پرچم دمكراسی را در دست گرفتهاند، آدمهای تیزبین میبینند و میدانند كه دمكراسی به معنای مردمیِ شفافِ همگانی كه در ایران وجود دارد، در آنجاها نیست. جاهایی كه انتخابات حزبی برگزار میشود، مردمی كه به كاندیدای حزب رأی میدهند، آن نامزد را نمیشناسند؛ گاهی اسم او جز از طریق تبلیغاتِ دوران انتخابات به گوششان نرسیده است؛ حزب گفته به این رأی دهید، آنها رأی میدهند. در ایران اینطور نیست. در ایران مردم با شناخت، با معرفت، به قدری كه میتوانند و بدون اینكه كسی بالای سر آنها باشد و بگوید به این رأی بده، به این رأی نده، نامزد مورد نظر خود را انتخاب میكنند. حتّی حزبی بالای سرشان نیست كه بگوید باید به این شخص رأی دهید؛ تا آدمی كه جزو حزب است، مجبور باشد به همان كسی كه چند نفر در رأس حزب نشستهاند و انتخاب كردهاند، رأی دهد.
میخواهند احساسات عمومی و مردمی را تحقیر كنند و آن را عوامگرایی معنا كنند. آنها دلشان میخواهد احزاب در كشور ما همان نقشی را ایفا كنند كه در امریكا و در برخی از كشورهای اروپایی ایفا میكنند؛ یعنی چند نفر آدم در رأس حزب بنشینند و با بده بستانهای سیاسی و اقتصادی و با پول و یا بند و بست دربارهی فلان پروژهی پولساز نفتی و غیرنفتی، یك نفر یا چند نفر را انتخاب كنند، بعد به پیروان و طرفداران خود بگویند به این شخص رأی دهید؛ مردم هم چشمبسته و گوشبسته به او رأی دهند. در ایران هم بعضی دلشان میخواهد اینطوری بشود؛ اما اینجا اینگونه نیست. در كشور ما بحمداللَّه تا كنون نتوانستهاند؛ امیدواریم باز هم نتوانند.
اینجا هیچكس - نه رهبری، نه دولت، نه متنفذین حزبی - به مردم ما امر و نهی نمیكند؛ مردم به قدر سعهی اطلاعاتِ خودشان تحقیق و مطالعه و مشورت میكنند و فرد مورد نظرشان را برمیگزینند. ممكن است آنچه آخر سر به نظرشان میرسد، درست هم نباشد - اشتباه باشد - اما خودشان هستند كه تصمیم میگیرند؛ و اگر این كار را برای خدا و حاكمیت ارزشهای الهی بكنند، اجر وافری هم پیش خدای متعال دارند؛ این خیلی اهمیت دارد. انسان برود هم رئیسجمهور، نمایندهی مجلس، نمایندهی مجلس خبرگان و عضو شورای شهر را انتخاب كند - یعنی كسی را كه خودش میپسندد، یك قدم برای سر كار آمدن او بردارد - و هم پیش خدای متعال ثواب ببرد؛ این یك درآمد دو جانبه است. امروز بحمداللَّه در كشور ما اینگونه است.1384/03/25
لینک ثابت
چرا باید كسانی كه از دل این ملت برخاستهاند و شاهد حضور این مردم و همچنین میدان گستردهی آزادی انتخاب در دوران جمهوری اسلامی بودهاند، این حرف ظالمانه و غیرمنصفانه را تكرار كنند؟ نه، ملت ایران در حال آموزش مردمسالاری نیست؛ ملت ایران این را از انقلاب یاد گرفت. ما آحاد ملت، از اولِ تاریخ خود تا دوران انقلاب، در هیچ برههای اینطور آزادانه نمیتوانستیم مسئولان بلندپایهی كشور را خودمان انتخاب كنیم؛ كِی چنین چیزی برای این ملت میسر بود؟ امروز هم در بسیاری از نقاط دنیا هنوز میسر نیست. حتّی در كشورهایی هم كه اسم دمكراسی دارند و پرچم دمكراسی را در دست گرفتهاند، آدمهای تیزبین میبینند و میدانند كه دمكراسی به معنای مردمیِ شفافِ همگانی كه در ایران وجود دارد، در آنجاها نیست. جاهایی كه انتخابات حزبی برگزار میشود، مردمی كه به كاندیدای حزب رأی میدهند، آن نامزد را نمیشناسند؛ گاهی اسم او جز از طریق تبلیغاتِ دوران انتخابات به گوششان نرسیده است؛ حزب گفته به این رأی دهید، آنها رأی میدهند. در ایران اینطور نیست. در ایران مردم با شناخت، با معرفت، به قدری كه میتوانند و بدون اینكه كسی بالای سر آنها باشد و بگوید به این رأی بده، به این رأی نده، نامزد مورد نظر خود را انتخاب میكنند. حتّی حزبی بالای سرشان نیست كه بگوید باید به این شخص رأی دهید؛ تا آدمی كه جزو حزب است، مجبور باشد به همان كسی كه چند نفر در رأس حزب نشستهاند و انتخاب كردهاند، رأی دهد.
میخواهند احساسات عمومی و مردمی را تحقیر كنند و آن را عوامگرایی معنا كنند. آنها دلشان میخواهد احزاب در كشور ما همان نقشی را ایفا كنند كه در امریكا و در برخی از كشورهای اروپایی ایفا میكنند؛ یعنی چند نفر آدم در رأس حزب بنشینند و با بده بستانهای سیاسی و اقتصادی و با پول و یا بند و بست دربارهی فلان پروژهی پولساز نفتی و غیرنفتی، یك نفر یا چند نفر را انتخاب كنند، بعد به پیروان و طرفداران خود بگویند به این شخص رأی دهید؛ مردم هم چشمبسته و گوشبسته به او رأی دهند. در ایران هم بعضی دلشان میخواهد اینطوری بشود؛ اما اینجا اینگونه نیست. در كشور ما بحمداللَّه تا كنون نتوانستهاند؛ امیدواریم باز هم نتوانند.
اینجا هیچكس - نه رهبری، نه دولت، نه متنفذین حزبی - به مردم ما امر و نهی نمیكند؛ مردم به قدر سعهی اطلاعاتِ خودشان تحقیق و مطالعه و مشورت میكنند و فرد مورد نظرشان را برمیگزینند. ممكن است آنچه آخر سر به نظرشان میرسد، درست هم نباشد - اشتباه باشد - اما خودشان هستند كه تصمیم میگیرند؛ و اگر این كار را برای خدا و حاكمیت ارزشهای الهی بكنند، اجر وافری هم پیش خدای متعال دارند؛ این خیلی اهمیت دارد. انسان برود هم رئیسجمهور، نمایندهی مجلس، نمایندهی مجلس خبرگان و عضو شورای شهر را انتخاب كند - یعنی كسی را كه خودش میپسندد، یك قدم برای سر كار آمدن او بردارد - و هم پیش خدای متعال ثواب ببرد؛ این یك درآمد دو جانبه است. امروز بحمداللَّه در كشور ما اینگونه است.1384/03/25
لینک ثابت
در تجربه ی غربی، عدالت اجتماعی و حتّی دمكراسیِ واقعی نیست. شما ببینید امروز در كشورهای پیشرفته ی غربی - به قول خودشان - اپوزیسیون به معنای واقعی كلمه وجود ندارد؛ اختلاف بر سر این است كه به عراق حمله كنیم یا نكنیم؛ حزب كارگر در انگلیس معتقد به حمله است، حزب محافظه كار معتقد است كه نه، حمله نكنیم. در فرانسه، فلان آقا معتقد است كه با اسرائیل این طوری برخورد كنیم؛ دیگری معتقد است كه نخیر، آن طوری برخورد كنیم. در اتریش و جاهای دیگر هم همین طور است. دعوا بر سر این نیست كه اصول پذیرفته شده ی آن كشورها مورد خدشه قرار بگیرد و خدشه كننده اجازه داشته باشد در صحنه ی انتخابات یا تبلیغات وارد شود یا به او اعتنایی بشود؛ این طوری نیست. در دوره ی قبل ریاست جمهوری امریكا شخصی كه جزو دو حزب معروف امریكا نبود، آمد وارد صحنه شد؛ ثروت زیادی هم داشت و پول زیادی هم خرج كرد؛ اما مطلقاً نگذاشتند به مراحل مقدماتی و ابتداییِ انتخاب هم برسد؛ با شیوه های گوناگون و روش های خاص، او را از صحنه خارج كردند.
در آن جا رسانه ها آزاد است؛ اما رسانه ها متعلق به چه كسانی است؟ رسانه ها متعلق به سرمایه داران بزرگ است. در امریكا، معنای آزادی رسانه ها، آزادیِ سخن گفتنِ بزرگ سرمایه داران است. عمده ترین مطبوعات، متعلق به آنهاست. مهمترین چاپخانه ها و ناشران كتاب متعلق به سرمایه داران است.1384/02/19
لینک ثابت
بنده طرفدار این هستم كه جوانها در جریان مسائل سیاسی كشور قرار بگیرند و بتوانند تحلیل كنند. البته سیاسیكاری، سیاستبازی و آلت دست این حزب و آن حزب شدن را بنده برای جوان نمیپسندم؛ اینها برای جوان هیچ شرف و افتخاری ایجاد نمیكند؛ اما اینكه جوان بداند میتواند اثرگذار باشد و نقش ایفا كند، خیلی ارزش دارد. در دوران دفاع مقدس جوانهای ما فهمیدند كه میتوانند نقش ایفا كنند، و نقش ایفا كردند.1383/12/24
لینک ثابت
در دموكراسیهای غربی، صلاحیتهای خاصّی موردنظر است كه عمدتاً در این صلاحیتها، وابستگیهای حزبی رعایت میشود. هم كسانی كه نامزد میشوند، هم آنهایی كه نامزد میكنند و هم آنهایی كه به نامزدها رأی میدهند، در واقع به این حزب یا به آن حزب رأی میدهند. حالا در آن كشورهایی كه دو حزبی است، مثل امریكا و انگلیس و یا در كشورهایی كه چند حزبی است، به یكی از این دو یا چند حزب رأی میدهند. در نظام جمهوری اسلامی غیر از دانایی و كفایت سیاسی، كفایت اخلاقی و اعتقادی هم لازم است. افرادی نگویند كه اخلاق و عقیده مسألهی شخصی انسانهاست. بله، اخلاق و عقیده مسألهی شخصی انسانهاست؛ اما نه برای مسؤول. من اگر در جایگاه مسؤولیت قرار گرفتم و اخلاق زشتی داشتم؛ فهم بدی از مسائل جامعه داشتم و معتقد بودم كه باید جیب خودم را پُر كنم، نمیتوانم به مردم بگویم این عقیده و اخلاق شخصی من است و اخلاق و عقیده ربطی به كسی ندارد! برای یك مسؤول عقیده و اخلاق مسألهی شخصی نیست؛ مسألهای اجتماعی و عمومی است؛ حاكم شدن بر سرنوشت مردم است. آن كسی كه به مجلس میرود، یا به هر مسؤولیت دیگری در نظام جمهوری اسلامی میرسد، اگر فاسد، بیگانهپرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، دیگر نمیتواند نقشی را كه ملت و طبقات محروم میخواهند، ایفا كند. اگر آن شخص انسان معاملهگر، رشوه و توصیهپذیر و مرعوبی بود؛ در مقابل تشرِ تبلیغات و سیاستهای خارجی جا زد، دیگر نمیتواند مورد اعتماد مردم قرار گیرد و برود آنجا بنشیند و تكلیف ملك و ملت را معیّن كند. این شخص غیر از كفایت ذاتی و داناییِ ذاتی، به شجاعت اخلاقی، تقوای دینی و سیاسی و عقیدهی درست هم احتیاج دارد.1382/09/26
لینک ثابت
كسانی كه پرچم دمكراسی را در دنیا در دست گرفته بودند، صریحاً اعلان میكنند كه در عراق مردم حق دارند دولتی را كه ما میخواهیم، سرِ كار بیاورند! این شد مردمسالاری!؟ این شد دمكراسی!؟ صریحاً اعلام میكنند كه اگر همه مردم عراق بخواهند یك حاكمیت اسلامی سرِ كار بیاید، ما قبول نمیكنیم! معنای مردمسالاری آقایان معلوم شد. دمكراسیِ امریكایی همه جا همینطور است؛ در خودِ امریكا هم همینگونه است. چند سال قبل یك شخصیت امریكایی كه از دو حزب حاكم امریكا نبود، پول زیادی خرج كرد، جنجال زیادی هم به راه انداخت تا در انتخابات ریاست جمهوری شركت كند.تا اواسط راه آمد، اما آنچنان او را به زمین زدند كه دیگر كسی به فكر این نیفتد كه بیرون از تشكیلات آن دو حزب معمولِ معروف امریكا ممكن است سرِ كار بیاید. بنابراین آنجا هم همینطور است. این دمكراسیِ آنهاست.1382/02/10
لینک ثابت
برداشت و توقّع بنده و نظام اسلامی از جماعت دانشجو این است كه فكر میكنیم دانشجو یك روشنفكر تمام عیارِ مسلمان است؛ متدیّن است. در سطح دنیا جریاناتی وجود دارند - بعضیشان در ایران شعبه هم دارند كه دانشجو را نه روشنفكر میپسندند، نه مسلمان. روشنفكر نمیپسندند، زیرا او را دچار تعصّبها و تحجّرهای حزبی و سیاسی و وارداتی میكنند. ما وقتی میگوییم تحجّر، فوراً ذهنمان میرود به تحجّر مذهبی؛ بله آن هم یك نوع تحجّر است، اما تحجّر فقط تحجّر مذهبی نیست، بلكه خطرناكتر از آن، تحجّر سیاسی است؛ تحجّرهای ناشی از شكلبندی تحزّب و سازمانهای سیاسی است كه اصلاً امكان فكر كردن به كسی نمیدهند. اگر ده دلیل قانعكننده برای حقّانیت یك موضع ذكر كنیم، قبول میكند، اما در عمل طور دیگری نشان میدهد! چرا؟ چون حزب، آن تشكیلات سیاسی بالای سر - مثل پدرخوانده مافیا - از او اینگونه خواسته است. این را انسان متأسّفانه در برخی از گوشه كنارهایِ حتّی محیط دانشگاهی میبیند. پس، آن مجموعهای كه دچار چنین تحجّری باشد، دیگر روشنفكر نیست؛ چون روشنفكریلازمهاش حقطلبی، چشم باز و تكیه به منطق و استدلال است. اینكه مسلمان هم نمیخواهند باشد، برای این است كه میدانند مسلمانی، خطرناك است. امروز عمده دردسرهایی كه اردوگاه استكبار و مشخّصاً آمریكا و صهیونیسم دچارش هستند - كه این دردسرها خیلی زیاد هم هست - بهخاطر این است كه مسلمانان به خودآگاهیای رسیدهاند كه در این خودآگاهی، امام بزرگوار و ملت ایران و انقلاب و نظام ما نقش فراوانی داشتهاند. عمده دردسر آنها از این ناحیه است؛ لذا میخواهند این را بكوبند. به همین جهت از مسلمان بودنِ دانشجو بهشدّت ناراضی و ناخشنودند.
بنده اعتقادم این است كه اتّحاد تشكّلهای دانشجویی - كه اشاره شد - چیز خوبی است؛ منتها نه به این معنا كه همه تشكّلها از بین بروند و یك تشكّل بهوجود آید؛ این تجربه درستی نیست. چیزی نخواهد گذاشت كه همان تشكّل هم دچار مشكلات فراوانِ خیلی از تشكّلها خواهد شد. راه درست این است كه این تشكّلهای دانشجوییِ موجود، با تفاهم، حقبینی و آن چیزی كه خاصیت دانشجوست، خودشان را به یكدیگر نزدیكتر كنند؛ حرف حق را وسط بگذارند و جانبداریها و مخالفتها از استدلال و منطق ناشی شود.1381/09/07
لینک ثابت
مسؤولان آموزش و پرورش، از وزیر تا سطح معلّم و مدیر مدرسه، به معنای حقیقی كلمه برای بنده عزیزند. اینكه عرض میكنم، تعارف نیست. بنابراین یك مطلب به عرایض قبلی خودم اضافه كنم: اگر بخواهید در كارتان موفّق باشید، باید بعد از توكّل به خدای متعال و مستقیمتر كردن و مستحكمتر كردن رابطه قلبی خودتان به طور دائم با ذات مقدّس ربوبی، از ورود در مناقشات جناحی و حزبی - كه عدّهای میخواهند در كشور ما اینها را روزبهروز بیشتر كنند - پرهیز كنید. راز موفقیّت شما این است. دستهایی در كار است تا سرِ مسائل هیچ و پوچ، عدّهای را به جان هم بیندازد و سر موضعگیریهای گوناگونِ حزبی و جناحی و گروهی و گاهی گروهكی، افراد را با همدیگر مسألهدار كند؛ درست نقطهی مقابل «انّما المؤمنون اخوةٌ فاصلحوا بین اخویكم(2)». قرآن بعد از آن كه بحث «و إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما(3)» را میكند، میفرماید: «انّما المؤمنون اخوة»؛ مؤمنین به خدا، مؤمنین به دین، مؤمنین به راه انبیا با هم برادرند. دو برادر ممكن است با هم دعوا كنند، اما تكلیف ما چیست؟ «فاصلحوا بین اخویكم»؛ بین دو برادرتان اصلاح ایجاد كنید. درست نقطه مقابل این، عدّهای دائم میخواهند با جناحبندی و اظهارات حزبی و ایجاد ولایت حزبی(!) به تنور اختلاف افكنی و آتشافروزی بدمند. در مفهوم و معنای ولایت كه جزو تعالیم اصلی دین و قرآن و جزو مصرّحات قانون اساسی است، شبهه میاندازند و خدشه ایجاد میكنند؛ ولی به جای آن، ولایت حزبی به وجود میآورند و این تناقض وحشتناك را ایجاد مینمایند. خودتان را از این مسائل بركنار بدارید. البته هر كسی در مسائل گوناگون سیاسی، مجاری سیاست كشور و موضعگیریها و گفتارهای اشخاص دیدی دارد و نظر پیدا میكند. این هیچ اشكالی ندارد؛ باید هم انسان صاحبنظر باشد؛ بنده هم همیشه روی این مسأله تأكید میكنم كه باید سیاستدان بود و قدرت تحلیل سیاسی داشت. این یك ملت را مصونیّت میبخشد كه بفهمد جریان سیاسی در دنیا چیست؛ یعنی میخواهند چه بر سر او بیاورند و او را به كجا بكشانند و او باید به كجا برود و چه باید اراده كند. اینها جزو چیزهای لازم برای ملت است و خوشبختانه ملت ما از جهت آگاهی سیاسی جزو ملتهای پیشرفته است؛ اما این غیر از جناحبندی و موضعگیری و جنجال و مناقشه سیاسی است. از این پرهیز كنید و به كار اصلی كه آینده كشور در گرو آن است و در اختیار شماست، بپردازید. شما باید كاملاً بتوانید این را تدارك كنید.1381/04/26
لینک ثابت
بعضی از مشكلات ما ناشی از ضعف بعضی از مدیریّتهاست كه به كارهای جزئی و فعّالیتهای سیاسی و حزبی سرگرم و مشغول میشوند. اینقدر كه من در این خصوص تأكید میكنم، بعضی كسان میگویند فلانی با حزب و تحزّب مخالف است؛ در صورتی كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اوّلین حزب را ما درست كردیم. اگر تحزّب به معنای واقعی كلمه وجود داشته باشد، من طرفدار آن هستم. منتها من تحزّب را این نمیدانم كه عدّهای از داعیهداران سیاسی، به دنبال كسب قدرت، دور هم جمع شوند - ده نفر، پانزده نفر، بیست نفر - و با شعار و ایجاد هیجان و جذّابیتهای دروغین، مردم یا گروههایی از مردم را به این طرف و آن طرف بكشانند و مرتّب دعوا و اختلاف راه بیندازند و برای اینكه بیكار نمانند، یك مسأله كوچك را بزرگ كنند؛ یك چیز كماهمیت را پُراهمیت جلوه دهند و روزها و هفتهها دربارهاش بحث و تحلیل كنند؛ بر اساس آن، دوست و دشمن معیّن كنند؛ فلان كس، فلان طرفی است، پس دشمن است؛ فلان كس، فلان طرفی است، پس دوست است. بنده اینها را تحزّب نمیدانم. اینها روشهای غلط سیاسی است كه در دنیا هم رایج است. دل ما خوش بوده است كه در ایران این چیزها رایج نباشد؛ اما متأسفانه بعضی كسان به این چیزها دلبستگی دارند. بسیار خوب؛ اما اگر كسی مسؤولیتی را قبول كرد، چنانچه بنا شد چنین دلبستگیای پیدا كند، به آن مدیریّت ضربه خواهد زد. من یك وقت به بعضی از مسؤولان دولتی پیغام دادم و گفتم ساعاتی را كه شما در جلسه حزبیِ خود صرف میكنید - البته نمیگویم پول و امكانات میگیرید - متعلّق به دولت و مردم است. شما حق ندارید آن را صرف مسائل حزبی و جناحی و گروهی و امثال اینها بكنید. یك مقدار ضعفهای ما ناشی از اینهاست؛ والّا ما مدیران خوبی داریم. بعضی افراد به مدیران دولتی ایراد میگیرند؛ نه. مدیران ما در بخشهای مختلف بر روی هم خوشبختانه مدیران خوبی هستند. بعضی از آنها حقیقتاً در جاهایی همّت میگمارند، كه من نمیخواهم از آنها اسم بیاورم؛ والّا جا داشت این كار را بكنم. از همین مسؤولان دولتی افرادی هستند كه میشود اسمشان را آورد و به عنوان آدمهای موفّق به مردم معرفی كرد. منتها اسم آوردن از بعضی، ممكن است نفی بعضی دیگر تلقّی شود؛ بنابراین اسم نمیآورم؛ اما خوشبختانه از اینگونه افراد داریم؛ به شرطی كه آن كارهایی كه گفتم، نباشد.1380/08/12
لینک ثابت
در میان همسایههای ما - من نمیخواهم اسم بیاورم - دولتهایی هستند كه عنوان دمكراسی را با خود دارند، اما در حقیقت، حاكمیت با نظامیان است. یك وقت كسی وسط میدان میآید و بدون اینكه اعتنایی بكند كه انتخاباتی وجود دارد، همه را كنار میزند و بر سرِ كار میآید و میشود حاكمیت نظامی! یا حاكمیت انحصاری احزاب است و كسی جرأت ندارد غیر از نامزد آن حزب، نامزدی معرفی كند؛ انتخاباتی با یك نامزد برای ریاست جمهوری! امروز در میان كشورهای اسلامی و در مجموعههایی كه ما در آن زندگی میكنیم و با آنها تعامل داریم، كدام كشور است كه مثل جمهوری اسلامی، آحاد مردم، قشرهای گوناگون و طبقات متوسط آن بیایند و در انتخابات شركت كنند؟ اگر یك وقت سرمایهدارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشكیلاتی اعمال نفوذ كنند، از ترس، این كار را مخفیانه میكنند؛ چون بدنام هستند.
...
نصیحت پنجم، پرهیز از تشنّج سیاسی است. گاهی بعضی از اعضای دولت یك كلمه حرف میزنند یا موضعی اتّخاذ میكنند، بعد میبینید كه یك مسأله سیاسی در كشور درست میشود. یك حرف بیخودی كه لزومی نداشت گفته شود، گفته میشود؛ بعد همان را رادیوی خارجی و رادیوی داخلی و فلان روزنامه بنا میكنند به كش دادن. هرچه كه فضای كشور از تهیّج سیاسی دورتر باشد، شما بهتر میتوانید كار كنید. شما نگذارید آن فضا به وجود آید. در وزارتخانهها هم آدمهایی را كه اینطور حركت میكنند، نیاورید. من به بعضی از دوستان راجع به این قضیه سفارش كرده بودم، اما گوش نكردند؛ لذا نتایج خوبی به بار نیامد. البته در این زمینهها بنایِ بر الزام و تأكید ندارم. به بعضی از افراد یك نصیحت دوستانه و برادرانه میكنم كه اگر عمل كنند، به نفع خودشان است. بعضی عمل میكنند، بعضی هم متأسفانه عمل نمیكنند. آدمهای مسألهدارِ جنجالیِ وابسته به فلان جناح و فلان حزب را نیاورید؛ اینها بروند كار خودشان را جای دیگر بكنند. دولت نباید به جایی تبدیل شود كه احزاب میخواهند دیدگاهها و گرایشهای خودشان را در آنجا رسمی و پرچمش را بلند كنند. این درست نیست؛ نتیجهاش این خواهد شد كه از كار میمانید و آن وظیفهای كه بر عهده شماست، به بار نخواهد نشست.
به نظر من آقایانِ وزرا هم نباید وقت خود را در كارهای حزبی صرف كنند. زمان آقای هاشمی وقتی حزب آقایان كارگزاران درست شد، یكی از اشكالات اساسیای كه من به كار آنها گرفتم و به آنها گفتم، این بود كه برای حزب باید وقت صرف كنید - دور هم بنشینید و حرف بزنید، تبادل نظر كنید، بلی و خیر بگویید، بحثهای سیاسی و روشنفكری كنید - كه ولو در كار شما هیچ اثری هم نگذارد، باید بدانید كه این مقدار همّت و وقت، متعلّق به دولت است. وزیر كه در وزارتخانه هشت ساعت كار ندارد؛ وزیر، تمام وقت در اختیار وزارتخانه است. اگر شما همّت و نشاط حرف زدن و فكر كردنتان را جای دیگری صرف كردید، در حقیقت وقت وزارتخانه را غصب كردهاید. این فعلِ حرام است.
من عرض میكنم، اینكه ما میگوییم سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست - كه مرحوم مدرّس حرف درستی زد و امام آن را تأیید كرد - معنای واضحی دارد؛ اما یك روی دیگرش این است كه سیاست ما باید دیندارانه و پرهیزگارانه باشد. هر كار سیاسیای خوب نیست. بعضی كسان هستند كه به كار سیاسی، فقط مثل یك كار سیاسیای كه هیچ گرایشی به دینداری ندارد، نگاه میكنند. هدف این است كه این كار، سیاسی پیش برود. این درست نیست؛ كار سیاسی باید متدیّنانه باشد. همه چیزهایی كه در شرع حرام است، به توانِ دو در كار سیاسی باید مورد توجّه قرار گیرد و معتبر شمرده شود. كار سیاسی باید به دور از بیپروایی باشد.1380/06/05
لینک ثابت
در همه آنچه كه در دنیا به نام دمكراسی و مردمسالاری شناخته میشود، چارچوب وجود دارد. در دمكراسیهای غربی، چارچوب عبارت است از منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمایه دارانِ حاكم بر سرنوشت جامعه. تنها در آن چارچوب است كه رأی مردم اعتبار پیدا میكند و نافذ میشود. اگر مردم چیزی را كه بر خلاف منافع سرمایهداران و صاحبان قدرت مالی و اقتصادی - و براثر آن، قدرت سیاسی - است بخواهند، هیچ تضمینی وجود ندارد كه این نظامها و رژیمهای دمكراتیك، تسلیم خواست مردم شوند. یك چارچوب محكم و ناشكننده بر همه این خواستها و دمكراسیها حاكم است. در كشورهای سوسیالیستی سابق - كه آنها هم خودشان را كشورهای دمكراتیك مینامیدند - این چارچوب، حزبِ حاكم بود. در خارج از چارچوبِ تمایلات و سیاستها و انگیزههای حزبِ حاكم، رأی مردم هیچ توانایی و كاربُردی نداشت. بههرحال چارچوب وجود دارد.1380/05/11
لینک ثابت
آفت جوامع بشری این است كه كسانی با داشتن پول، با داشتن پشتیبان، با داشتن قوم و عشیره - چه قوم و عشیره به شكل قدیمی آن، چه قوم و عشیره به شكل مدرن و امروزی آن؛ یعنی حزب بازی و گروه بازی - حقوق عمومی را ندیده بگیرند؛ حقّ مردم را تضییع كنند؛ فرصتها را منحصراً به اشغال خود در آورند و جلوِ عدالت را بگیرند. قوّه قضاییّه مقتدر، با صلابت، هوشمند و عالم میتواند جلوی اینها را بگیرد.1379/04/07
لینک ثابت