نکتهی بعدی در قضیّهی بعثت خاتمالانبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که بر خلاف نظر آن کسانی که دین را جدای از سیاست معرّفی میکنند، دین را از زندگی، از سیاست و از حکومت بکلّی جدا میکنند -قشرهای مختلفی هم در این زمینه کار میکنند؛ از قبل هم بود و با حرکت انقلابی این تلاش خنثی شد، ولی خب باز آدم مشاهده میکند که کسانی باز زمزمهی این را شروع کردهاند با نوشتن و گفتن و مانند اینها- نقطهی اوج نهضت نبوی تشکیل حکومت بود که مقدّمات آن را و زمینهسازی آن را خود پیغمبر به وجود آورد؛ با بزرگان مدینه که آوازهی اسلام را شنیده بودند و آمدند ببینند قضیّه چیست، پیامبر اکرم با اینها صحبت کردند، مواضعه کردند، قرارداد گذاشتند و بزرگان یثرب -البتّه آن روز هنوز اسمش مدینه نبود، شهر یثرب بود- زمینهسازی کردند، بعد پیغمبر اکرم با آن وضع عجیب، هجرت خود را شروع کرد، بعد هجرت مسلمانها شروع شد و بتدریج مهاجرین آمدند. قبل از هجرت، پیغمبر مصعببنعمیر را به عنوان نماینده فرستاد آنجا که برود آیات قرآن را بخواند برای مردم؛ این مقدّمات را فراهم کرد، بعد هم خود حضرت به یثرب هجرت کردند و حکومت اسلامی را در آنجا تشکیل دادند؛ این نقطهی اوج نهضت پیغمبر بود. و به این هم اکتفا نکردند که حالا یک حکومت تشکیل بدهند و فقط مردم را اداره کنند؛ نه، شروع کردند به مقابلهی همهجانبهی با دشمنان. چون دشمنان بالاخره مسلمانها را راحت نمیگذاشتند؛ لشکر درست کردند، جنگافزار تهیّه کردند و به دشمنان حمله کردند، یک جاهایی دفاع کردند، یک جاهایی تهاجم کردند؛ هر دو جورش هست. اینکه حالا بعضی میگویند جنگهای پیغمبر صرفاً دفاعی است، نه، بعضی دفاعی بود، بعضی هجومی بود؛ شرایط مختلف بود. بعد هم پایگاه شرک را فتح کردند؛ پایگاه شرک مکّه بود؛ آنجا را فتح کردند و بیتالله در اختیار اسلام و در اختیار مسلمین قرار گرفت؛ حکومت اسلامی را تثبیت کردند. این شورانگیزترین بخش نهضت اسلامی است. چطور آن کسانی که این تلاش را میکنند میخواهند اسلام را، دین را از حکومت جدا کنند؟1400/12/10
لینک ثابت
علاوهی بر همهی جهات گوناگونی که در حج -این فریضهی بزرگ- وجود دارد، حج این خصوصیّت را هم دارا است که مظهر آمیختگی معنویّت و سیاست، معنویّت و مادّیّت، و دنیا و آخرت است. وَ مِنهُم مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الأخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّار؛ کسانی که در حج اینجور دعا میکنند و حسنهی دنیوی و حسنهی اُخروی را از خدای متعال مسئلت میکنند، اینها مطلوب و مقبول قرآنند؛ یعنی دنیا و آخرت در حج مجتمع شده است؛ حج مظهر یکچنین چیزی است. کسانی در طول سالهای متمادی تلاش کردند، امروز هم تلاش میکنند که در اسلام معنویّت را از مسائل زندگی و مسائل ادارهی امور جوامع جدا کنند؛ [یعنی] «جدایی دین از سیاست». سالهای متمادی -شاید بشود گفت دهها سال، صد سال یا بیشتر- دشمنان اسلام و نادانهایی که از اسلام چیزی نمیدانستند، روی این کار کردند؛ وقتی جمهوری اسلامی به وجود آمد و انقلاب اسلامی شد، این حرفها همه باطل شد؛ معلوم شد که نخیر، اسلام میتواند میدان سیاست را، میدان زندگی را، میدان ادارهی کشور را، میدان به صحنه آوردن مردم با همهی توانشان و ظرفیّتشان را به بهترین وجهی اداره کند؛ از شعارهایی که کمونیستها میدادند تا آنهایی که لیبرالها میدادند تا آنهایی که غربیها میدادند، از همهی اینها در این زمینه موفّقتر عمل کرد. پس آن تلاشی که مدّتها میکردند باطل شد لکن باز مجدّداً شروع کردند؛ کسانی شروع کردند برای اینکه نسلهای جدید را از آمیختگی دین و سیاست، دین و زندگی، دین و علم، آمیختگی دنیا و آخرت، آمیختگی معنویّت و مادّیّت -که در اسلام همهی اینها هست- منصرف کنند؛ یعنی ذهنها را از این آمیختگی منصرف بکنند؛ حج، یک میدان عملی است برای اینکه این آمیختگی را نشان بدهد.1397/04/25
لینک ثابت
این اجتماع مسلمانها و این همدلی مسلمانها، این هماهنگی مسلمانها، یکی از اهداف مهمّ حج است که باید مورد توجّه قرار بگیرد. در تمام برنامههای حجّاج محترم و مدیران مربوطه، این معنا باید لحاظ بشود: ارتباط، اتّصال، تفاهم، توافق. البتّه حکومتِ مسلّط بر آن منطقه این را نمیخواهند، هرجوری که ممکن است، موانع ایجاد میکنند؛ امروز وسایل هم زیاد است. ارتباطات باید برقرار بشود، اجتماع امّت اسلامی باید شکل بگیرد. پس بنابراین آنکسانی که سیاست را از اسلام جدا میکنند، نفی میکنند، اسلام را نفهمیدهاند، آیات قرآن را نفهمیدهاند. آیات قرآن، چه آنچه مربوط به حج است، چه آنچه مربوط به جهاد است، چه آنچه مربوط به ارتباطات مردم در یک جامعه است، چه آنچه مربوط به حاکمیّت حاکم اسلامی در جامعه است، اینها همه سیاستهایی است که متعلّق به اسلام است. مردمسالاری اسلامی هم که ما گفتیم، متّخَذ از متن اسلام و متن قرآن است. وَ اَمرُهُم شورىٰ بَینَهُم؛ این، آن نکتهی اصلی است در مسئلهی حج.1397/04/25
لینک ثابت
علاوه بر ایمان دینی، معرفت دینی [لازم] است. ایمان دینی باید با معرفت همراه باشد؛ معرفت دینی چیست؟ همین مطلبی که مرحوم مدرّس فرمود که «دیانت ما عین سیاست ما است، سیاست ما عین دیانت ما است» -و امام بزرگوار ما هم همین معنا را و همین مفهوم را، هم گفت و هم عملی کرد- این یکی از عناصر اقتدار کشور است. امروز یکی از توصیههای اساسیای که هیئتهای اندیشهورز آمریکایی و انگلیسی دُور هم مینشینند، فکر میکنند، طرّاحی میکنند، دارند ارائه میدهند و به فعّالان مطبوعاتی و رسانهای و اینترنتی و سیاسی و غیره تعلیم میدهند، این است که میگویند با دینِ سیاسی باید مخالفت کرد؛ یعنی تبلیغِ جدایی دین از سیاست؛ یعنی جدایی دین از زندگی؛ دینِ گوشهی مسجد، دین داخل خانه، دین فقط در دل، نه در عمل، که اقتصاد غیر دینی باشد، سیاست غیر دینی باشد، زیر بار دشمن رفتن غیر دینی باشد، با دوست جنگیدن، با دشمن همراه شدن -بر خلاف نصّ دین- وجود داشته باشد، امّا ظاهر هم ظاهر دینی باشد؛ این را میخواهند. معرفت دینی یعنی اینکه دین -همهی ادیان؛ ادّعای ما این است که همهی ادیان اینجور هستند، حتّی مسیحیّت، امّا آنکه مسلّم و واضح و روشن است، دین اسلام است که پیغمبر اکرم اوّلْکاری که بعد از غربت دوران مکّه انجام داد، ایجاد حکومت بود و دین را با ریختن در قالب حکومت توانست ترویج بکند- جدای از حکومت نیست. معنای اینکه دینی از حکومت جدا باشد، این است که دین بنشیند دائم نصیحت بکند، دائم حرف بزند و قدرتمندان هم هر کار که دلشان میخواهد برخلاف دین و بر ضدّ دین بکنند؛ هر وقت هم که خواستند یک لگدی به سر اینها بزنند؛ دین غیر سیاسی یعنی این. این را میخواهند، این را دنبال میکنند. نخیر، این معرفت باید وجود داشته باشد که دین منفکّ از سیاست نیست؛ و دشمن دین، از آن دینی میترسد که دولت دارد، قدرت دارد، ارتش دارد، اقتصاد دارد، سیستم مالی دارد، تشکیلات گوناگون اداری دارد؛ از این دین میترسد؛ وَالّا آن دینی که مردم میروند و در مسجد عبادت میکنند، خب بکنند، صد سال بکنند؛ پس این هم یک از عوامل [اقتدار کشور]. این را بدانید که عدم انفکاک دین از زندگی و از سیاست و جریان دین در همهی شراشر زندگی جامعه، یک معرفت درست دینی است؛ این باید تحقّق پیدا بکند و باید دنبال این بود. وَالّا اسم دین و اسم روحانیصفتیِ ماها و عمّامهبهسریِ ماها و مانند اینها که کاری نمیکند؛ باید حقیقتاً حرکت کنیم.1395/10/19
لینک ثابت
اسلام سیاسی, سکولاریسم, جدایی دین از سیاست
بعضیها مسجد را -برخلاف آنچه ما حالا عرض کردیم- از مسائل سیاسی میخواهند بکلّی برکنار بدارند. [میگویند] آقا شما وارد سیاست نشوید، کار خودتان را بکنید. کار خودتان یعنی چه؟ یعنی بیایید همان نمازتان را بخوانید و بروید؛ فقط پیشنمازی محض. این همان سکولاریسم است. سکولاریسم بهمعنای بیدینی نیست، سکولاریسم بهمعنای این است که دین در غیر عمل شخصی، هیچ بُروزوظهوری نداشته باشد. نظام اجتماعی کاری به دین ندارد. بله، هرکسی در داخل نظام اجتماعیِ متنوّعِ غربی و شرقی و امثال اینها خودش برای خودش، در دل خودش، در عمل خودش یک ارتباطی با خدا داشته باشد؛ سکولاریسم یعنی این. این همان چیزی است که دشمنان میخواهند؛ دشمنان همین را میخواهند. آن دینی که با آن مخالفند، آن ایمانی که با آن میجنگند، آن ایمانی است که به ایجاد نظام اسلامی میانجامد و اسلام را قدرتمند میکند؛ با آن مخالفند. از اسلام میترسند؛ کدام اسلام؟ اسلامی که دارای قدرت است، دارای نظامات است، دارای سیاست است، دارای حکومت است، دارای ارتش است، دارای نیروی مسلّح است، دارای تواناییهای علمی است، دارای تواناییهای بینالمللی [است]. از اینجور اسلامی میترسند وَالّا از اسلامی که ولو یک میلیون طرفدار هم فلان جریان یا فلان حزب یک گوشهای در یک کشور یا در سراسر دنیا داشته باشد امّا قدرتی در اختیار ندارد، واهمهای ندارند؛ کاری [در برابر آن] نمیکنند. آن اسلامی که با آن مقابلند، با آن مخالفند، با آن دشمنند، کینهی آن را در دل میپرورانند، اسلام مقتدر است. آنوقت ما بیاییم اسلام را در کانونهای اصلی خود یعنی مساجد، از مسائل جامعه، از مسائل سیاست، از مسیر جامعه، از مصیر(*) جامعه بکلّی منصرف کنیم؟ این جفای بزرگی است در حقّ مسجد.
(*) جایی که کار بدان جا ختم میشود1395/05/31
لینک ثابت
جدایی دین از سیاست, اسلام سیاسی
یک سنگر دیگر از سنگرهای دشمن، جدایی دین از سیاست بود. به همه باورانده بودند که دین باید در محیط سیاست، در محیط زندگی و در نظام اجتماعی دخالت نکند؛ این را باورانده بودند. حالا آنهایی که با دین سروکار نداشتند که به جای خود، حتّی متدیّنین و حتّی بعضی از علمای دین باور نمیکردند که اسلام بتواند در مسائل سیاسی دخالت کند؛ این در حالی است که اصل تولّد اسلام در اوّل، با رویکرد سیاسی بود. پیغمبر اکرم اوّلین کاری که در مدینه کرد، حکومت تشکیل داد، امّا این باور را در ذهنها گنجانده بودند و از این سنگر علیه نظام و علیه کشور و علیه مردم فعّالیت میکردند. جمهوری اسلامی آمد و این سنگر را هم منهدم کرد و نابود کرد. امروز دربارهی مسائل کشور از دیدگاه اسلامی و قرآنی، جوانهای ما و دانشجوهای ما در دانشگاههای ما [هم] دارند کار میکنند و تلاش میکنند، چه برسد به علما و حوزههای علمیه و مانند اینها.1395/01/01
لینک ثابت
یک سال پُرماجرا گذشت. در تونس و مصر، رأی ملتها برای نخستینبار محترم شمرده شد و در هر دو کشور به جریانهای اسلامگرا تعلق گرفت. در لیبی نیز چنین خواهد شد و این اسلامگرائی با صفاتی چون ضد صهیونیستی بودن، ضد دیکتاتوری بودن، استقلالطلبی، آزادیخواهی و پیشرفتطلبی در سایهی قرآن، مسیر محتوم و ارادهی قاطع همهی ملتهای مسلمان خواهد بود. این موج که سه دهه پیش سرنوشت ایران اسلامی را نیز در چنین ایامی (مصادف با 22 بهمن) رقم زد و نخستین ضربهی سنگین را بر جبههی آمریکا، ناتو و صهیونیزم فرود آورد و بزرگترین دیکتاتوری سکولار و دستنشاندهی منطقه را فروپاشاند، در همین ایام و با همان سبک و همان مطالبات، کل خاورمیانهی اسلامی و عربی را در برگرفته است.1390/11/14
لینک ثابت
غرب در دهههای بیداری اسلامی و بویژه سالهای اخیر پس از شکستهای پیاپی از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ... کوشیده است پس از شکست تاکتیک اسلامستیزی و خشونت علنی، به تاکتیک بدلسازی و تولید نمونههای تقلبی دست بزند، تا عملیات تروریزم ضد مردمی را به جای «شهادتطلبی»، «تعصب و تحجر و خشونت» را به جای «اسلامگرائی و جهاد»، «قومیتگرائی و قبیلهبازی» را به جای «اسلامخواهی و امتگرائی»، «غربزدگی و وابستگی اقتصادی و فرهنگی» را به جای «پیشرفت مستقل»، سکولاریزم» را به جای «علمگرائی»، «سازشکاری» را به جای «عقلانیت»، «فساد و هرج و مرج» اخلاقی را به جای «آزادی»، «دیکتاتوری» را به نام «نظم و امنیت»، «مصرفزدگی، دنیاگرائی و اشرافیگری» را به نام «توسعه و ترقی»، «فقر و عقبماندگی» را به نام «معنویتگرائی و زهد» قلمداد کند.1390/11/14
لینک ثابت
«سلفیگری» اگر به معنای اصولگرائی در کتاب و سنت و وفاداری به ارزشهای اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غربزدگی باشد، همگی سلفی باشید؛ و اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرائی و سماحت و عقلانیت - که ارکان تفکر و تمدن اسلامیاند - سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بیدینی خواهد شد.1390/11/14
لینک ثابت
سالهای گذشته در برخی مطبوعات کشور، بعضی افراد مدعی فهم و دانش، علیه دین، علیه مبانی اسلامی افاداتی مینوشتند؛ اینها هم در مردم اثری نکرد. این را توجه داشته باشید؛ دشمنان دو نکتهی اساسی را در باب دین دارند دنبال میکنند؛ چون دیدهاند که این دو نقطه در زندگی مردم چقدر تأثیرگذار است: یکی مسئلهی اسلام منهای روحانیت است؛ چون دیدهاند که روحانیت در جامعهی ایرانی چه تأثیر شگرفی را به وجود آورد و بر حرکت مردم گذاشت. البته از قبل از انقلاب هم این زمزمهها را میکردند. حضور روحانیون در انقلاب و پیشروی آنها در انقلاب، موقتاً این معنا را از صحنه خارج کرد؛ اما باز شروع کردند. یکی هم اسلام منهای سیاست است، جدائی دین از سیاست است. اینها از جملهی چیزهائی است که امروز دارند با اصرار فراوان در مطبوعات، در نوشتهجات، در وسائل اینترنتی ترویج میکنند. مسئله برای آنها اهمیت دارد. این را توجه داشته باشیم؛ هر آنچه را که دشمن بر روی آن تکیه میکند و نقشهی راه دشمن و طرح کلی دشمن بر روی آنها متمرکز است، او میتواند برای ما هم یک طرح کلی و نقشهی راهی را در اختیار بگذارد. همان چیزی را که آنها آماج حمله قرار میدهند، ما باید توجه داشته باشیم و بدانیم که آنها را بایستی حفظ کنیم، باید بر روی آنها تکیه کنیم: حضور مردمی و معارف دینی و اسلامی.1389/07/27
لینک ثابت
جمهوری اسلامی دو جزء دارد: جمهوری است، یعنی مردمی است؛ اسلامی است، یعنی بر پایهی ارزشهای الهی و شریعت الهی است.
مردمی است، یعنی مردم در تشکیل این نظام، در بر روی کار آوردن مسئولان این نظام نقش دارند، پس مردم احساس مسئولیت میکنند؛ مردم برکنار نیستند. مردمی است، یعنی مسئولان نظام از مردم و نزدیک به مردم باشند، خوی اشرافیگری، خوی جدائی از مردم، خوی بیاعتنائی و تحقیر مردم در آنها نباشد. ملت ما قرنهای متمادی خوی اشرافیگری را، استبداد و دیکتاتوری را در حاکمان نابحقِ این کشور تجربه کرده و دوران جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند اینجور باشد. دوران جمهوری اسلامی یعنی دوران حاکمیت آن کسانی که از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در کنار مردمند، رفتارشان شبیه رفتار مردم است. این، معنای مردمی است. مردمی است، یعنی باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به کرامت مردم اهمیت گذاشته بشود. اینها مردمی است.
اسلامی است، یعنی همهی آنچه که گفتیم، پشتوانهی معنوی پیدا میکند. حکومتهای دموکراسی سکولار، بیگانهی از دین، جدای از دین، و در مواردی ضد دین، میروند کنار. اسلامی است، یعنی مردم در کار دنیایشان هم که کار میکنند، تلاش میکنند، در واقع دارند کارِ خدائی میکنند. آن کسانی که برای جامعه کار میکنند، آن کسانی که برای استحکام نظام کار میکنند، آن کسانی که برای پیشبرد کلمهی این نظام و این کشور و اعلای کلمهی این نظام کار میکنند، برای خدا دارند کار میکنند. خدائی است. این خیلی ارزش دارد، این یک نسخهی جدید است؛ این نسخهی جدیدی است که دنیا این را بعد از زمان پیامبران و بعد از صدر اسلام تا امروز، دیگر ندیده. این، چیز کمی نیست. این، دشمن دارد. دیکتاتورهای عالم هم دشمن این نظامند؛ سلطهگران و متجاوزان به حقوق ملتها هم دشمن این نظامند؛ باید منتظر دشمنی بود. منتها این ملت نشان داده است که این دشمنیها در ایستادگی او اثری ندارد. سی سال است دشمنها، دشمنی میکنند و ملت ایران ایستادگی میکند و نتیجهی این چالش، پیشرفت شگفتانگیز ملت ایران شده و این پیشرفت بعد از این هم ادامه خواهد داشت... خواهش میکنم. شما را تا کِی زیر این باران، ما باید نگه داریم؟ ... خوب، این لطف شماست؛ در این شکی نیست. اما من اینجا زیر سقف نشستهام، شما در زیر باران نشستهاید؛ این چیزی است که برای من ناگوار است.1388/07/15
لینک ثابت
یکی از خطرهای جدائی دین از سیاست که عدهای آن را همیشه در دنیای اسلام ترویج میکردند - در کشور ما هم بود، امروز هم متأسفانه بعضی نغمههائی را در جدائی دین از سیاست بلند میکنند - همین است که وقتی سیاست از دین جدا شد، از اخلاق جدا خواهد شد، از معنویت جدا خواهد شد. در نظامهای سکولار و بیرابطهی با دین، اخلاق در اغلب نزدیک به همهی موارد، از بین رفته است. حالا یک وقت استثنائا در جائی یک عمل اخلاقی دیده بشود، این ممکن است؛ استثناء است. وقتی دین از سیاست جدا شد، سیاست میشود غیر اخلاقی، مبنی بر همهی محاسبات مادی و نفعطلبانه. سلوک سیاسی امیرالمؤمنین بر پایهی معنویت است و از سلوک معنوی او جدا نیست.1388/06/20
لینک ثابت
علت دشمنی عمیق و آشتیناپذیر استکبار و در رأس آنها آمریکا و شبکهی صهیونیستی دنیا با جمهوری اسلامی، این حرفهائی که گاهی گوشه و کنار گفته میشود - چه چیزهائی که آنها شعارش را میدهند، چه تصوراتی که بعضی در داخل میکنند - نیست. مسئله این است که جمهوری اسلامی یک «نفی» با خود دارد، یک «اثبات».
نفی استثمار، نفی سلطهپذیری، نفی تحقیر ملت به وسیلهی قدرتهای سیاسی دنیا، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرتهای مسلط دنیا در کشور، نفی سکولاریسم اخلاقی؛ اباحیگری؛ اینها را جمهوری اسلامی قاطع نفی میکند. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگیریها را باید مراقبت کرد که پیش نیاید. و این چیزی است که ما در طول این سالهای طولانی - بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگیرش بودیم؛ جزو درگیریهای اساسی در این دو دههی گذشته، یکی همین بوده. تلاشهای زیادی شده است برای اینکه جمهوری اسلامی را از روح و معنای خودش خارج کنند. تلاشهای زیادی کردهاند؛ به شکلهای مختلف؛ چه در زمینههای سیاسی، چه در زمینههای اخلاقی، چه در زمینههای اجتماعی؛ از اظهاراتی که شده و حرفهائی که زده شده. ما یک دورهای را هم مشاهده کردیم که در مطبوعات ما رسما، علنا، جدائی و تفکیک دین از سیاست را اعلان کردند! اصلا مسئلهی یکی بودن دین و سیاست را که اساس جمهوری اسلامی و اساس حرکت عمومی مردم بود، زیر سؤال بردند. از این بالاتر؟! در دورانی، در مطبوعات ما دیده شد که صریحا، علنا، از رژیم ظالم، جبار و سفاک پهلوی دفاع شد! برای اینکه چنین حالتی پیش نیاید و برای برخورد با این انحراف، میشود با برجسته کردن مرزهای اعتقادی و فکری و سیاسی، جلوی این انحراف را گرفت. شاخصهای هویت اسلامی بایستی معلوم باشد: شاخص عدالتطلبی، شاخص سادهزیستی مسئولان، شاخص کار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پویائی علمی بیوقفه، شاخص ایستادگی قاطع در مقابل طمعورزی و سلطهی بیگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملی.1387/09/24
لینک ثابت
روند غربباوری و غربزدگی را که متأسفانه داشت در بدنهی مجموعههای دولتی نفوذ میکرد، متوقف کردید؛ این چیز مهمی است. حالا یک عدهای در جامعه، ممکن است به هر دلیلی شیفتهی یک تمدنی یا یک کشوری باشند؛ اما این وقتی به بدنهی مدیران انقلاب و مجموعههای انقلاب نفوذ میکند، چیز خیلی خطرناکی میشود. این دیده میشد؛ خب، جلویش گرفته شد.
گرایشهای سکولاریستی - که متأسفانه باز داشت در بدنهی مجموعهی مدیران کشور نفوذ میکرد - جلویش گرفته شد. نظام انقلابی، بر مبنای دین و بر مبنای اسلام و بر مبنای قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونی این ملت برخوردار شده و جانهایشان را کف دستشان گرفتهاند و جوانهایشان را به میدانهای خطر فرستادهاند؛ آن وقت مسئولان یک چنین نظامی دم از مفاهیم سکولاریستی بزنند؟! «یکی بر سر شاخ و بن میبرید»؛ یعنی خودشان بنشینند و بنا کنند بنِ اینمبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلی چیز خطرناکی بود. خب، الحمدللَّه اینها جلویش گرفته شد.1387/06/02
لینک ثابت
یكی از چیزهایی كه برای ما خیلی مهم است، مسئلهی «ارتباط با سیاست» است. اولاً سالهای متمادی سعی كردند كه مقولهی دین را از مقولهی سیاست جدا كنند. با اینكه انقلاب اسلامی پیروز شده و سیاست دینی در كشور، محور همهی فعالیتهاست و مسئله الهامگیری و سرچشمه پیدا كردن سیاست از دین - نه دین از سیاست، بلكه سیاست از دین - جزو عرفهای رایج ملتهای مسلمان شده، هنوز دارند تلاش میكنند، بلكه بتوانند این عُرف را بشكنند. اگر با لایههای عمیقترِ تبلیغات سیاسی جهانی - غیر از این لفاظیهای سیاسی كه رادیوهای بیگانه میكنند - آشنا باشید، میبینید همین حالا دارند تلاش میكنند كه دین را از سیاست جدا كنند. آنها دنبال این هستند كه سیاستمدارها بدون ارتباط با دین و بدون اعتنای به دین، كار خودشان را بكنند و آخوند و مبلّغ دین هم فقط احكام فردی و شخصی و طهارت، نجاست و دماء ثلاثه و حداكثر مسئلهی ازدواج و طلاق را برای مردم بیان كند. اولین حادثهای كه در اسلام، در دورانی كه پیغمبر از فشار مخالفان در مكه خلاص شد، اتفاق افتاد، چه بود؟ تشكیل حكومت. پیغمبر به مدینه آمد و حكومت تشكیل داد. پیغمبر نیامد مدینه كه بگوید من عقاید شما را اصلاح میكنم، احكام دینی را برایتان بیان میكنم، شما هم یك نفر را به عنوان حاكم برای خودتان انتخاب كنید؛ چنین چیزی نبود، بلكه پیغمبر آمد و ازمّهی سیاست را به دست گرفت. ایشان از اول كه وارد شد، خط مشی نظامی، سیاسی، اقتصادی و تعامل اجتماعی را طراحی كرد. چطور این دین به خط مشیهای سیاسی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی كاری نداشته باشد و در عین حال، دینِ همان پیغمبر هم باشد؟! در مطلب به این روشنی، خدشه میكنند! این در باب ارتباط با سیاست، كه پایهایترین مسئله است.1385/08/17
لینک ثابت
دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهی سلطهگران و دیکتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامیاند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیکتاتوری مخالف است. کسانی هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهی زندگی معتقد نیستند - به اصطلاح سکولارها - اینها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ میگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهای مردمیِ عمومی از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعی انجام میگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههای جدی کردن. مترفین بینالمللی - یعنی ثروتمندان عظیم جهانی که نفت و منابع عمدهی جهانی را در اختیار خودشان میخواهند و برای این کار دارند حداکثر تلاش علمی و عملی را میکنند - اینها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامیاند. عرض کردیم دشمنها لزوماً دشمنی نمیکنند؛ بعضی از آنها دشمناند، بعضی دشمنی کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان میشوند و گلاویز میشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هر کدام به نحوی برخورد کرد.1384/06/08
لینک ثابت