نقش زنان در دفاع مقدس / نقش زن در دفاع مقدس
بنده همیشه به پدران و مادران و همسران شهدا؛ یعنی آنان که مصیبت شهید را حس کردهاند، این موضوع را عرض میکنم که: شهید، خود مصیبتی حس نمیکند. شهید غرق در نعمت است. حرکتی انجام میدهد و برای جهاد قدم برمیدارد. نَفْس این اقدام بزرگترین کاری است که یک انسان میکند؛ انسانی که خود را از گرفتاریها، اسارتها و جاذبههای کوبنده و شدید مادّی که همهی انسانها را اسیر خود کرده، رها میسازد. همهی ما در بند اسارت مادّیاتیم؛ اسیر پول، مقام، خواستههای نفسانی، شهوات، نام، زن و فرزند، رفاقت، رودربایستیها و ترس و طمع. اینها قیود اسارت ماست. انسان باید بسیار قوی باشد که از این اسارتها خود را رها کند.
کسی که برای جهاد قدم برمیدارد، این کار را انجام میدهد و خود را رها میکند. در واقع این همان کار بزرگی است که آن انسان انجام میدهد و تا این کار را انجام داد، مستوجب لطف و فضل الهی میشود. بزرگترین ثوابی هم که خدا به این انسان میدهد شهادت است. این مقام، جای حسرت و غبطه خوردن دارد. اگر من و شما تا آخر عمر غبطه بخوریم که چرا در میدان شرف و مجاهدت، به سرنوشت شهدا دچار نشدیم، جا دارد؛ چون خدای متعال به مجرّد آنکه جرعهی گوارای شهادت را به انسانی تعارف کرد، بزرگترین اجر را به او داده است. پس، شهید غرق در نعمت است و از همان لحظهی اوّل، رنج او تمام شده است. طبق آنچه که بعضی روایات میگویند، در همین نشئه وقتی ضربه وارد میآید و شهید به خاک میافتد، هنوز روح از تن او خارج نشده است که فرشتگان رحمت الهی احاطهاش میکنند. شهید در همین نشئهی مادیّتی که من و شما در آن گرفتاریم - همین جا - بهشت و نعیم خدا یعنی آن «مالا عین رأت ولا اذن سمعت» را میبیند. پس او در نعمت الهی غرق میشود: «و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الّا خوف علیهم و لا هم یحزنون. (۲)» اگر او با ما حرف بزند، نمیگوید که من رنج کشیدم. حرف او این است که: «شما نمیدانید اینجا چه خبر است! اینجا رحمت است، لذّت است، نعمت است؛ اینجا خداست». او اجر خود را گرفته است؛ اما اینجا مصیبت فقدانش گریبانگیر کسانی است. پدر، مادر وهمسر شهید، اوّلین کسانی هستند که از فقدان او رنج میبرند. رنج و تحمّل آنها، خود اجری عظیم در پی دارد. بنده وقتی با خانوادههای معظّم شهدا مواجه میشوم، به آنها عرض میکنم خطّ مقدّم و خاکریز اوّل در محاسبهی ارزشهای الهی در مقابل ارزشهای طاغوتی، شهید است. شهید در مرتبهی جلو است و پشت سر او بلافاصله کسانش - پدر، مادر، همسر، فرزندان، برادر، خواهر و دوستان - ایستادهاند. اینها کسانی هستند که از باران فضل الهی بر شهید، بهره میبرند.1374/07/22
لینک ثابت
من نمیدانم خدای عظیم؛ خدایی که همهی عظمتهای عالم از وجود او ناشی میشود، وقتی چیزی را عظیم بخواند، آن چیز چقدر عظمت پیدا میکند. اجر جانبازان همین است. اینها ارزشهای الهی است. بازماندگان شهدا و کسان جانبازان و افرادی که به نحوی مصیبت مجاهدت را چشیدهاند - که لفظ ایثارگران به آنها اطلاق میشود و لفظ درستی است؛ چرا که آزادگان و مفقودان و خانوادههایشان واقعاً ایثارگر بودهاند - همه از سفرهی بینهایت فضل الهی در باب جهاد و شهادت برخوردار میشوند. شرطش این است که با خدای متعال حساب باز کنند. «احتساب»؛ با خدا حساب کنند. آنگاه اجرشان را دریافت میکنند. بعضی از بازماندگان شهدا، به جای یک مجاهدت، چندین مجاهدت کردهاند. از یک جهت، مجاهدت کردند که فرزند خوبی را پرورش دادند و این مجاهدت اجر دارد. از این جهت نیز مجاهدت کردند که مایهی امید و نور دیدهشان را در راه خدا به جبهه فرستادند. مجاهدت دیگر آن بود که نگرانیهای دورهی حضور فرزندشان را که در جبهه به سر میبرد، تحمّل کردند. شبهای عملیات، خانوادههایی که عزیزی در جبهه داشتند، مضطرب میشدند. این نیز مجاهدت است. لحظه لحظهی اضطراب شما مادران پیش خدای متعال محفوظ است. خیال نکنید اینها گم میشود؛ در دیوان الهی محفوظ است. یک مجاهدت دیگر هم آن بود که وقتی خبر شهادت عزیز خود را شنیدند، بیصبری و بیتابی به خرج ندادند و جبههی حق را دشمنشاد نکردند. ملت ایران در دنیا به استقامت معروف شد. بنده در دورهی مسؤولیت اجرایی، رؤسا و شخصیتهای برجستهی سیاسی و انقلابیِ سراسر دنیا را میدیدم که وقتی در مورد ملت ایران حرف میزدند، از وجنات و کلماتشان روشن بود که از اعماق دل برای ملت ایران احترام قائلند. آنها این احترام را به دلیل همین مواردی که گفتیم، قائل میشدند. شنیده نشد که خانوادهی شهیدی بیتابی و ناشکری کند. البته گریه کردن ایرادی ندارد؛ امّا ناشکری نکردند. برای خدا دادند و این، آن چیزی است که مردان بزرگ عالم را تحت تأثیر قرار میدهد. زمانی من به مازندران آمدم. در یکی از شهرهای مازندران، بعد از سخنرانی، وقتی میخواستم سوار اتومبیل شوم، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار میورزد که با من صحبت کند. گفتم که بگذارند بیاید. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر بود. همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است. شما که به تهران رفتید، از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.
این جمله را در همین مازندران - در بابل یا ساری، یادم نیست - خانمی به من گفت. وقتی در تهران مطلب را به امام گفتم، آن مرد با عظمت و با ابهّت و آن کوه صبر و حلم، چنان در هم و منقلب شد که تعجّب کردم! اینهاست که ملتی را بزرگ میکند و برای یک ملت آبرو میسازد. ما در تاریخ اسلام شنیده و یا خوانده بودیم که افرادی وقتی شوهر، برادر و یا فرزندشان را در راه اسلام از دست میدادند، میگفتند: جان پیغمبر به سلامت باشد، اینها مهم نیست. لکن این از خودگذشتگی را بارها و بارها به چشم خودمان در قضایای هشت سال جنگ تحمیلی و در دوران انقلاب دیدیم. هزاران دل استوار و محکم در راه خدا، داستانهای تاریخی آفریدند. اینها حوادث ناچیزی نیست. اینها همان ارزشهایی است که ملتی را بزرگ و سرافراز میکند. این هم مجاهدتی دیگر بود که صبر کردند. شما خانوادههای شهدا صبر کردید؛ مادران صبر کردند. مادرانی که طاقت ندارند خاری را به پای فرزندشان ببینند، چطور طاقت میآورند بدن غرقه به خون فرزندشان را ببینند و گریه نکنند و اشک نریزند!؟ از این قبیل مادران و پدران و همسران داشتهایم. امروز هم بحمدالله خانوادههای شهدای ما اینگونهاند و من خلاف این سراغ ندارم. مجاهدت دیگری نیز هست که شما هنوز با آن سرو کار دارید. آدمهای سطحینگر و مادّیای هستند که قدر شهید و خانوادهی شهید را نمیدانند. این عدّه همیشه وجود داشتهاند؛ در جامعه ما هم وجود دارند. همهی آدمها یکسان نیستند. ایمانها، مختلف و بینشها و معرفتها متفاوت است. درک و شعور انسانها نیز مختلف است. همه در یک سطح نیستند. بودند کسانی که در هشت سال جنگ تحمیلی، دامنشان هم به آب این دریا تر نشد. دنبال کار خودشان بودند. چنین آدمهایی در جامعه وجود دارند. کسانی هستند که هنوز قدر شهید و شهادت را نمیشناسند و گاهی حرفی میزنند و اشارهای میکنند و قدر ناشناسی آنها از خلال جملهای آشکار میشود و تحمّل این موضوع برای خانوادهی شهید سخت است. تحمّل اینگونه حرفها نیز مجاهدتی دیگر است.1374/07/22
لینک ثابت
نقش زنان در انقلاب اسلامی, نقش زنان در دفاع مقدس
بعضی از بازماندگان شهدا، به جای یک مجاهدت، چندین مجاهدت کردهاند. از یک جهت، مجاهدت کردند که فرزند خوبی را پرورش دادند و این مجاهدت اجر دارد. از این جهت نیز مجاهدت کردند که مایهی امید و نور دیدهشان را در راه خدا به جبهه فرستادند. مجاهدت دیگر آن بود که نگرانیهای دورهی حضور فرزندشان را که در جبهه به سر میبرد، تحمّل کردند. شبهای عملیات، خانوادههایی که عزیزی در جبهه داشتند، مضطرب میشدند. این نیز مجاهدت است. لحظه لحظهی اضطراب شما مادران پیش خدای متعال محفوظ است. خیال نکنید اینها گم میشود؛ در دیوان الهی محفوظ است. یک مجاهدت دیگر هم آن بود که وقتی خبر شهادت عزیز خود را شنیدند، بیصبری و بیتابی به خرج ندادند و جبههی حق را دشمنشاد نکردند. ملت ایران در دنیا به استقامت معروف شد. بنده در دورهی مسؤولیت اجرایی، رؤسا و شخصیتهای برجستهی سیاسی و انقلابیِ سراسر دنیا را میدیدم که وقتی در مورد ملت ایران حرف میزدند، از وجنات و کلماتشان روشن بود که از اعماق دل برای ملت ایران احترام قائلند. آنها این احترام را به دلیل همین مواردی که گفتیم، قائل میشدند. شنیده نشد که خانوادهی شهیدی بیتابی و ناشکری کند. البته گریه کردن ایرادی ندارد؛ امّا ناشکری نکردند. برای خدا دادند و این، آن چیزی است که مردان بزرگ عالم را تحت تأثیر قرار میدهد. زمانی من به مازندران آمدم. در یکی از شهرهای مازندران، بعد از سخنرانی، وقتی میخواستم سوار اتومبیل شوم، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار میورزد که با من صحبت کند. گفتم که بگذارند بیاید. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر بود. همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است. شما که به تهران رفتید، از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.
این جمله را در همین مازندران - در بابل یا ساری، یادم نیست - خانمی به من گفت. وقتی در تهران مطلب را به امام گفتم، آن مرد با عظمت و با ابهّت و آن کوه صبر و حلم، چنان در هم و منقلب شد که تعجّب کردم! اینهاست که ملتی را بزرگ میکند و برای یک ملت آبرو میسازد. ما در تاریخ اسلام شنیده و یا خوانده بودیم که افرادی وقتی شوهر، برادر و یا فرزندشان را در راه اسلام از دست میدادند، میگفتند: جان پیغمبر به سلامت باشد، اینها مهم نیست. لکن این از خودگذشتگی را بارها و بارها به چشم خودمان در قضایای هشت سال جنگ تحمیلی و در دوران انقلاب دیدیم. هزاران دل استوار و محکم در راه خدا، داستانهای تاریخی آفریدند. اینها حوادث ناچیزی نیست. اینها همان ارزشهایی است که ملتی را بزرگ و سرافراز میکند. این هم مجاهدتی دیگر بود که صبر کردند. شما خانوادههای شهدا صبر کردید؛ مادران صبر کردند. مادرانی که طاقت ندارند خاری را به پای فرزندشان ببینند، چطور طاقت میآورند بدن غرقه به خون فرزندشان را ببینند و گریه نکنند و اشک نریزند!؟ از این قبیل مادران و پدران و همسران داشتهایم. امروز هم بحمدالله خانوادههای شهدای ما اینگونهاند و من خلاف این سراغ ندارم .1374/07/22
لینک ثابت