جنگ نرم کشور در برههای از زمان در معرض یک آزمون سیاسی بسیار تعیین کنندهای قرار گرفت و همان طور که بعضی از دوستان اشاره کردند، هاضمهی نظام و کشور توانست حوادث را در درون خودش هضم کند و فائق بیاید. من قبلاً هم گفتم، بروز چنین حوادثی برای ما هیچ خلاف انتظار نیست. یعنی حالا اگر تعبیر دقیقتری بخواهم بکنم، «چندان» نگوئیم؛ «هیچ» خلاف انتظار نیست. یعنی تا حدود زیادی انتظار حوادثی از این قبیل هست، به دلایل گوناگون: رسالتی که برای نظام قائلیم، رسالتی که برای اسلام قائلیم، معنائی که برای جمهوری اسلامی در ذهنمان داریم، تعریفی که جمهوری اسلامی از خودش برای ما در طول این سی سال کرده، هوشمندی مردممان و جوانانمان که به تجربه رسیده، وجود آزادی ناگزیر که به حکم اسلام باید این آزادی در کشور باشد و ما به آن اعتقاد داریم - اعتقاد ما به آزادی یک مسئلهی تاکتیکی نیست؛ یک مسئلهی واقعی است. آزادی به همان معنائی که جمهوری اسلامی تعریف میکند، نه به معنائی که غربیها تعریف میکنند، که آن، به نظر ما انحراف است. آنجائی که باید آزادی باشد، نیست؛ آنجائی که باید محدودیت باشد، قیدها گسسته است و آزادی هست! آن را ما مطلقاً قبول نداریم؛ تو رودربایستی غرب هم گیر نمیکنیم. ما آزادی را با همان مفهوم اسلامی خودش قبول داریم، که البته تو آن آزادی بیان هست، آزادی رفتار هست، آزادی فکر هست - این حوادث چندان خلاف انتظار نیست. آنچه که مهم است این است که یک انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والای جمهوری اسلامی، بداند که در این جور حوادث چه کار باید بکند؛ این، مهم است. این، آن چیزی است که مخاطبهی من با شما دانشگاهیان را در این مسئلهی خاص الزامی میکند، که من - البته کوتاه صحبت میکنم، بنا هم ندارم در این زمینه تفصیلاً حرف بزنم - در چند روز پیش هم که جوانهای دانشجو اینجا بودند - حسینیه همین طور که حالا اجتماع هست، اجتماعی بود از جوانها - به آنها گفتم که ما با جنگ نرم، با مبارزهی نرم از سوی دشمن مواجهیم، که البته خود جوانها هم همین را هی گفتند؛ مکرر قبل از اینکه بنده بگویم، آنها هم هی گفتند و همه این را میدانستند. آنی که من اضافه کردم این بود که گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبههاید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز هیچگونه از خودش تصمیمگیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و یگانهای بزرگ، چون آنها طراحیهای کلان را میکنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست میبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را میآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم میبینند، در چهارچوب هم کار میکنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبهای دارد؟ اگر در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، مسائل کشور، آن چیزهائی که به چشم باز، به بصیرت کافی احتیاج دارد، جوان دانشجوی ما، افسر جوان است، شما که استاد او هستید، رتبهی بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهای هستید که باید مسائل کلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائی بکنید؛ هدفهای دشمن را کشف بکنید؛ احیاناً به قرارگاههای دشمن، آنچنانی که خود او نداند، سر بکشید و بر اساس او، طراحی کلان بکنید و در این طراحی کلان، حرکت کنید. در رتبههای مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا میکنند.1388/06/08
دشمنشناسی در این جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبههاید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز هیچگونه از خودش تصمیمگیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و یگانهای بزرگ، چون آنها طراحیهای کلان را میکنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست میبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را میآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم میبینند، در چهارچوب هم کار میکنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبهای دارد؟ اگر در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، مسائل کشور، آن چیزهائی که به چشم باز، به بصیرت کافی احتیاج دارد، جوان دانشجوی ما، افسر جوان است، شما که استاد او هستید، رتبهی بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهای هستید که باید مسائل کلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائی بکنید؛ هدفهای دشمن را کشف بکنید؛ احیاناً به قرارگاههای دشمن، آنچنانی که خود او نداند، سر بکشید و بر اساس او، طراحی کلان بکنید و در این طراحی کلان، حرکت کنید. در رتبههای مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا می کنند. 1388/06/08
نقشه جامع علمی از دوستان مسئولی که اینجا تشریف دارند - دوستان شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه، آقای دکتر مخبر و بقیهی دوستان؛ دوستان معاونت علمی، آقای دکتر واعظزاده و همچنین دوستانی که در وزارتها هستند یا برادرانی که از مجلس اینجا هستند - خواهش میکنم این توصیههائی را که این چند نفر برادران یا خواهران در زمینهی مسائل دانشگاه یا پژوهش و این ردیف مسائل، بیان کردند، اینها را یادداشت کنند، تعقیب کنند، روی آنها تأمل کنند. عرض نمیکنیم که بگوئیم مسائلی که امروز مطرح شد، تا حالا رسیدگی نشده یا اینها بار اولی است که مطرح میشود. نه، معلوم است. نقشهی جامع علمی که چند نفر از دوستان اینجا گفتند، چند سال است مطرح شده، در معاونت علمی بررسی شده، به شورای عالی انقلاب فرهنگی آمده. البته هنوز چیز مصوبی در اختیار مسئولین قرار نگرفته؛ فقط بحث شده. یا طرح جامع فرهنگی مثلاً فرض کنید، که بحث شد. اینها مسائلی است که مطرح شده است، گفته شده است. لیکن وقتی ما میبینیم استادی، دانشمندی، صاحب فنی، از این مسائل به عنوان نیاز روز نام میبرد و یاد میکند، این نشانهی این است که آن کاری که ما کردیم، هنوز در مرحلهی کاربرد و میدان عمل حضور ندارد. یعنی کار ما هنوز تمام نیست. به این نکته دوستان مسئول باید توجه کنند. تصمیم گرفتیم، حرف زدیم، گفتیم؛ اما کاری که باید بشود، انجام نگرفته. فرض بفرمائید وقتی ما میبینیم اساتیدی میآیند راجع به نقشهی جامع علمی کشور ابراز سؤال میکنند یا چیزهائی را میگویند که نشانهی عدم دسترس بودن یک نقشهی جامع علمی است، نداشتن نقشهی جامع علمی است، پس پیداست که ما همهی تلاشی که در باب نقشهی جامع علمی تا حالا کردیم، تلاشهائی بوده که نیمهکاره است. خوب، چون چند سال هم گذشته - سه سال است که این قضیه مطرح شده - در عین حال هنوز هیچ چیزی در اختیار دستگاههای ذیربط نیست. دانشمندان کشور نقشهی جامع علمی کشور را نمیدانند. پیداست که ما باید کار را سریعتر کنیم، دنبالگیری کنیم، جدیتر به این مسئله بپردازیم.
اگر این آقایان در اینجا اشاره هم نمیکردند به نبود نقشهی جامع علمی کشور، یک نگاه به برنامهی کلی علمی در دانشگاهها، نشان دهندهی نداشتن نقشهی جامع علمی است. آن طوری که در گزارشها من به دست میآورم و افراد آگاه و خبره و دانشگاهی و مسئول به ما اطلاع میدهند، تقسیم توان در برنامهریزی رشتههای گوناگون علمی، یک تقسیم عادلانه و صحیح و منطبق با نیاز کشور نیست. یک جاهائی ما رشدهای چشمگیری داریم، یک جاهائی اصلاً حرکتی مشاهده نمیشود! این غلط است. این ناشی از نبود نقشهی جامع علمی است. درست است که در هر رشتهای ما پیشرفت بکنیم، مغتنم است و برای کشور ما که سالهای متمادی، دهها سال در دوران حاکمیت طواغیت، از کاروان علمی بشر عقب مانده است، هر جائی دستمان به هر چیزی از ثمرات علم و پیشرفتهای علمی بند شد، مغتنم است؛ در این تردیدی نیست؛ اما اگر میخواهیم کشور رتبهی علمی به معنای واقعی کلمه پیدا کند و علم در کشور نهادینه بشود، ما بایستی در رشتههای گوناگون علمی - چه در آموزش، چه در پژوهش - توازن و تعادل صحیح و واقعی و عادلانهای ایجاد بکنیم؛ این جزو نیازهای ماست.1388/06/08
تحول و ارتقاء علوم انسانی طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعهی عظیم دانشجوئی کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوی دولتی و آزاد و پیام نور و بقیهی دانشگاههای کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانیاند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینهی علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههای علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو برای این رشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههائی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را که غربیها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی مطلوبی نیست. این از جملهی چیزهائی است که بایستی مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعههای دولتی مثل وزارت علوم، هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، هم در هر مرکز تصمیمگیری که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاهها و بیرون دانشگاهها.1388/06/08
بصیرت کشور در برههای از زمان در معرض یک آزمون سیاسی بسیار تعیین کنندهای قرار گرفت و همان طور که بعضی از دوستان اشاره کردند، هاضمهی نظام و کشور توانست حوادث را در درون خودش هضم کند و فائق بیاید. من قبلاً هم گفتم، بروز چنین حوادثی برای ما هیچ خلاف انتظار نیست. یعنی حالا اگر تعبیر دقیقتری بخواهم بکنم، «چندان» نگوئیم؛ «هیچ» خلاف انتظار نیست. یعنی تا حدود زیادی انتظار حوادثی از این قبیل هست، به دلایل گوناگون: رسالتی که برای نظام قائلیم، رسالتی که برای اسلام قائلیم، معنائی که برای جمهوری اسلامی در ذهنمان داریم، تعریفی که جمهوری اسلامی از خودش برای ما در طول این سی سال کرده، هوشمندی مردممان و جوانانمان که به تجربه رسیده، وجود آزادی ناگزیر که به حکم اسلام باید این آزادی در کشور باشد و ما به آن اعتقاد داریم - اعتقاد ما به آزادی یک مسئلهی تاکتیکی نیست؛ یک مسئلهی واقعی است. آزادی به همان معنائی که جمهوری اسلامی تعریف میکند، نه به معنائی که غربیها تعریف میکنند، که آن، به نظر ما انحراف است. آنجائی که باید آزادی باشد، نیست؛ آنجائی که باید محدودیت باشد، قیدها گسسته است و آزادی هست! آن را ما مطلقاً قبول نداریم؛ تو رودربایستی غرب هم گیر نمیکنیم. ما آزادی را با همان مفهوم اسلامی خودش قبول داریم، که البته تو آن آزادی بیان هست، آزادی رفتار هست، آزادی فکر هست - این حوادث چندان خلاف انتظار نیست. آنچه که مهم است این است که یک انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والای جمهوری اسلامی، بداند که در این جور حوادث چه کار باید بکند؛ این، مهم است. این، آن چیزی است که مخاطبهی من با شما دانشگاهیان را در این مسئلهی خاص الزامی میکند، که من - البته کوتاه صحبت میکنم، بنا هم ندارم در این زمینه تفصیلاً حرف بزنم - در چند روز پیش هم که جوانهای دانشجو اینجا بودند - حسینیه همین طور که حالا اجتماع هست، اجتماعی بود از جوانها - به آنها گفتم که ما با جنگ نرم، با مبارزهی نرم از سوی دشمن مواجهیم، که البته خود جوانها هم همین را هی گفتند؛ مکرر قبل از اینکه بنده بگویم، آنها هم هی گفتند و همه این را میدانستند. آنی که من اضافه کردم این بود که گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبههاید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز هیچگونه از خودش تصمیمگیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و یگانهای بزرگ، چون آنها طراحیهای کلان را میکنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست میبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را میآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم میبینند، در چهارچوب هم کار میکنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبهای دارد؟ اگر در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، مسائل کشور، آن چیزهائی که به چشم باز، به بصیرت کافی احتیاج دارد، جوان دانشجوی ما، افسر جوان است، شما که استاد او هستید، رتبهی بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهای هستید که باید مسائل کلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائی بکنید؛ هدفهای دشمن را کشف بکنید؛ احیاناً به قرارگاههای دشمن، آنچنانی که خود او نداند، سر بکشید و بر اساس او، طراحی کلان بکنید و در این طراحی کلان، حرکت کنید. در رتبههای مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا میکنند.
خوب، حالا استادی که بتواند این نقش را ایفا کند، آن استاد شایستهی حال و آیندهی نظام جمهوری اسلامی است. توقع از اساتید محترم این است. جوانهایتان را توجیه کنید. منظورم این نیست که بنشینید زید و عمرو سیاسی را برایشان معرفی کنید. نه، اصلاً من موافق هم خیلی نیستم. اسم آوردن از زید و عمرو و بکر و ... این چیزها، کمکی به حل مشکل نمیکند. به اینها قدرت تحلیل بدهید. به اینها توان کار و نشاط کار بدهید. چه جور؟ با امید دادن؛ با امید بخشیدن. فضای کلاس را، فضای محیط درس و دانشگاه را فضای امید کنید؛ امید به آینده. بدترین بلائی که ممکن است بر سر یک نسل در یک کشور بیاید، ناامیدی است، یأس است. اینکه میگویند: آقا! چه فایده دارد؟ فایدهای ندارد. این روحیهی «فایدهای ندارد» - یأس از آینده - سم مهلک همهی فعالیتهاست؛ چه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، چه حتّی فعالیتهای علمی، فعالیتهای پژوهشی. این کسانی که کشفیات بزرگ را در زمینههای علوم تجربی و دانشهای گوناگون انجام دادند، اینها اگر ناامید از نتیجه بودند، قطعاً به اینجا نمیرسیدند. امید، آن نیروی عظیمی است که انسان را پیش میبرد. جوان ما را ناامید کنند از کشورش، از انقلابش، از آیندهاش، از دولتش، از دانشگاهش، از آیندهی علمیاش، از آیندهی شغلیاش. این خیلی مضر است. این کاری است که تو برنامههای دشمنان ما و مخالفین نظام وجود دارد. به نظر من یکی از کارهای اساسی این است. محیط را برای دانشجو، محیط نشاط، محیط امید، محیط حرکت به جلو قرار دهید.1388/06/08
آزادی, آزادیخواهی اعتقاد ما به آزادی یک مسئله ی تاکتیکی نیست؛ یک مسئله ی واقعی است، آزادی به همان معنائی که جمهوری اسلامی تعریف می کند، نه به معنائی که غربیها تعریف می کنند، که آن آزادی به نظر ما انحراف است.1388/06/08
بصیرت, دانشجو, افسران جوانِ جبههی جنگ نرم, فرماندهان جبهه جنگ نرم, جنگ نرم, اساتید دانشگاههای کشور اگر در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، مسائل کشور، آن چیزهائی که به چشم باز، به بصیرت کافی احتیاج دارد، جوان دانشجوی ما، افسر جوان است، شما که استاد او هستید، رتبهی بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهای هستید که باید مسائل کلان را ببینید.1388/06/08
یأس, یاس, اعتماد به نفس, امید و امیدواری, نگاه خوشبینانه و امیدوارانه, دانشجو, دانشگاهیان (مخاطب), اساتید دانشگاههای کشور این روحیه ی «فایده ای ندارد» - یأس از آینده - سم مهلک همه ی فعالیتهاست؛ چه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، چه فعالیتهای علمی و پژوهشی.1388/06/08
دانشجو, دانشگاه, امید و امیدواری, پیشرفت, دانشگاهیان (مخاطب), نشاط علمی, نشاط جوان, اساتید دانشگاههای کشور محیط را برای دانشجو، محیط نشاط، امید و حرکت به جلو قرار دهید.1388/06/08
جوان, جوان مؤمن انقلابی, پایبندی به مبانی ارزشی, پایبندی به اسلام, رابطه با خدا هرچه جوان ما بیشتر متعبد و متدین باشد و بیشتر به یاد خدا بوده و بیشتر به خدا احساس نیاز کند و دست نیاز به سوی او دراز کند، عمل ، رفتار و فکر او از آسیب کمتری برخوردار خواهد بود و جامعه از او بهره ی بیشتری خواهد برد .1388/06/08
پیشرفت علمی ایران یک نگاه به برنامهی کلی علمی در دانشگاهها، نشاندهندهی نداشتن نقشهی جامع علمی است. آن طوری که در گزارشها من به دست میآورم و افراد آگاه و خبره و دانشگاهی و مسئول به ما اطلاع میدهند، تقسیم توان در برنامهریزی رشتههای گوناگون علمی، یک تقسیم عادلانه و صحیح و منطبق با نیاز کشور نیست. یک جاهائی ما رشدهای چشمگیری داریم، یک جاهائی اصلًا حرکتی مشاهده نمیشود! این غلط است. این ناشی از نبود نقشهی جامع علمی است. درست است که در هر رشتهای ما پیشرفت بکنیم، مغتنم است و برای کشور ما که سالهای متمادی، دهها سال در دوران حاکمیت طواغیت، از کاروان علمی بشر عقب مانده است، هرجائی دستمان به هر چیزی از ثمرات علم و پیشرفتهای علمی بند شد، مغتنم است؛ در این تردیدی نیست؛ اما اگر میخواهیم کشور رتبهی علمی به معنای واقعی کلمه پیدا کند و علم در کشور نهادینه بشود، ما بایستی در رشتههای گوناگون علمی- چه در آموزش، چه در پژوهش- توازن و تعادل صحیح و واقعی و عادلانهای ایجاد بکنیم؛ این جزو نیازهای ماست.اینکه دههی آینده- که شروع شد، یعنی دههای که امسال اولین سالش است- به عنوان دههی پیشرفت و عدالت اعلام شده، بدون تردید یک پایهی اصلی آن علم است؛ گسترش علم و تعمیق علم در کشور است. کمااینکه اصل اعلام این عنوان- عنوان دههی پیشرفت- به پشتگرمی پیشرفتهائی بوده که در کشور از لحاظ علمی دیده شده. یعنی این امید به وجود آمده که ما میتوانیم در ظرف یک دهه، یک پیشرفت چشمگیر، یک حرکت سریع در زمینههای علمی داشته باشیم که بخشی از عقبماندگیهای ما را جبران بکند. بنابراین مسئلهی علم مهم است. در باب علم و تحقیق، آن بخش عمده هم مربوط به تحقیق است؛ مربوط به پژوهش است. نکتهای را که بعضی از دوستان در اینجا گفتند، مورد تأکید بنده است، که پژوهش اولًا مورد اهتمام قرار بگیرد، ثانیاً سمت و سوی پرداختن به نیازهای کشور را پیدا کند. یعنی حقیقتاً پژوهشهائی بکنیم که مورد نیاز ماست. من بارها هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی به آن دوستان عرض کردهام، هم شاید اینجا گفتهام: ما ملاک پیشرفت علمیمان را درج مقالات در مجلات آی. اس. آی نباید قرار بدهیم. ما نمیدانیم آنچه که پیشنهاد میشود، تشویق میشود، برایش، آن مقالهنویس احترام میشود، دقیقاً همان چیزی باشد که کشور ما به آن احتیاج دارد. ما خودمان باید مشخص کنیم که در بارهی چی مقاله مینویسیم، در بارهی چی تحقیق میکنیم. البته انعکاس در مجامع جهانی لازم است، ضروری است؛ و انعکاس هم پیدا خواهد کرد. مقصود این است که ما پژوهش را تابع نیاز خودمان قرار بدهیم. در همین زمینه من این را عرض بکنم که طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعهی عظیم دانشجوئی کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلًا دانشجوی دولتی و آزاد و پیام نور و بقیهی دانشگاههای کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانیاند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینهی علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههای علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو برای این رشتهها میگیریم؟ این نگرانکننده است. بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههائی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را که غربیها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی مطلوبی نیست. این از جملهی چیزهائی است که بایستی مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعههای دولتی مثل وزارت علوم، هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، هم در هر مرکز تصمیمگیری که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاهها و بیرون دانشگاهها. به هر حال نکتهی بسیار مهمی است. این حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه. بعضی از دوستان، اینجا گفتند: سازوکارهای کنونی دستگاههای علمی و فرهنگی کشور، جوابگوی نیاز کشور نیست. من به تجربه میخواهم عرض بکنم، افزایش تشکیلات کمکی به حل مشکلات نمیکند. ما یک تشکیلات دیگر درست کنیم، یک مجموعهی خبرگان دانشگاهی فرض کنید ایجاد کنیم، این تراکم منظمههای گوناگون و تشکلهای گوناگون دولتی و اداری برای رسیدن به این اهداف حقیقتاً کارساز نیست. همین تشکلهای موجود، سازمانهای موجود را باید کارآمد کرد. فرض بفرمائید خود وزارت علوم در معاونتهای ذیربط، در مدیریتهای کلان زیرمجموعهی معاونتها دقت کنند، آدمهای باسواد، کارآمد، مؤمن، انقلابی، شجاع، خوشفکر، بهرهبرندهی از نیروهای انسانی کارآمد را آنجاها بگذارند. یا شورای عالی انقلاب فرهنگی که من مکرراً سفارش کردهام، نوع ارتباطشان را با نخبگان آنچنان تسهیل کنند که این ارتباط روان بشود تا بتوانند از نظرات آنها استفاده کنند. همین مجموعههای موجود را بایستی تقویت کرد، تا بتوان پایهی علم و تحقیق را در کشور پیش برد. اینکه حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاهها و مربوط به علم و پیشرفت علم، که خلاصهی کلام هم این است که ما در دههی پیشرفت و عدالت، یکی از دو سه پایهی بسیار مهمی که باید دنبال کنیم، پایهی علم است؛ که همه در این زمینه مسئولیت دارند. دانشگاهها هم مسئولیت دارند، اساتید هم مسئولیت دارند. حضور اساتید در دانشگاهها در ساعات مربوط به تدریس، در ساعات مربوط به مشورتدهی به دانشجوها، خیلی مهم است.1388/06/08
قدرت تحلیل سیاسی آنچه كه مهم است این است كه یك انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والای جمهوری اسلامی، بداند كه در این جور حوادث چه كار باید بكند؛ این، مهم است. این، آن چیزی است كه مخاطبهی من با شما دانشگاهیان را در این مسئلهی خاص الزامی میكند، كه من - البته كوتاه صحبت میكنم، بنا هم ندارم در این زمینه تفصیلاً حرف بزنم - در چند روز پیش هم كه جوانهای دانشجو اینجا بودند - حسینیه همین طور كه حالا اجتماع هست، اجتماعی بود از جوانها - به آنها گفتم كه ما با جنگ نرم، با مبارزهی نرم از سوی دشمن مواجهیم، كه البته خود جوانها هم همین را هی گفتند؛ مكرر قبل از اینكه بنده بگویم، آنها هم هی گفتند و همه این را میدانستند. آنی كه من اضافه كردم این بود كه گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبههاید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است كه به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز هیچگونه از خودش تصمیمگیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل كند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و یگانهای بزرگ، چون آنها طراحیهای كلان را میكنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میكند، هم صحنه را درست میبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را میآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فكر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم میبینند، در چهارچوب هم كار میكنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبهای دارد؟ اگر در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، مسائل كشور، آن چیزهائی كه به چشم باز، به بصیرت كافی احتیاج دارد، جوان دانشجوی ما، افسر جوان است، شما كه استاد او هستید، رتبهی بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهای هستید كه باید مسائل كلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائی بكنید؛ هدفهای دشمن را كشف بكنید؛ احیاناً به قرارگاههای دشمن، آنچنانی كه خود او نداند، سر بكشید و بر اساس او، طراحی كلان بكنید و در این طراحی كلان، حركت كنید. در رتبههای مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا میكنند. خوب، حالا استادی كه بتواند این نقش را ایفا كند، آن استاد شایستهی حال و آیندهی نظام جمهوری اسلامی است. توقع از اساتید محترم این است. جوانهایتان را توجیه كنید. منظورم این نیست كه بنشینید زید و عمرو سیاسی را برایشان معرفی كنید. نه، اصلاً من موافق هم خیلی نیستم. اسم آوردن از زید و عمرو و بكر و ... این چیزها، كمكی به حل مشكل نمیكند. به اینها قدرت تحلیل بدهید. به اینها توان كار و نشاط كار بدهید. چه جور؟ با امید دادن؛ با امید بخشیدن. فضای كلاس را، فضای محیط درس و دانشگاه را فضای امید كنید؛ امید به آینده. بدترین بلائی كه ممكن است بر سر یك نسل در یك كشور بیاید، ناامیدی است، یأس است. اینكه میگویند: آقا! چه فایده دارد؟ فایدهای ندارد. این روحیهی «فایدهای ندارد» - یأس از آینده - سم مهلك همهی فعالیتهاست؛ چه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، چه حتّی فعالیتهای علمی، فعالیتهای پژوهشی. این كسانی كه كشفیات بزرگ را در زمینههای علوم تجربی و دانشهای گوناگون انجام دادند، اینها اگر ناامید از نتیجه بودند، قطعاً به اینجا نمیرسیدند. امید، آن نیروی عظیمی است كه انسان را پیش میبرد. جوان ما را ناامید كنند از كشورش، از انقلابش، از آیندهاش، از دولتش، از دانشگاهش، از آیندهی علمیاش، از آیندهی شغلیاش. این خیلی مضر است. این كاری است كه تو برنامههای دشمنان ما و مخالفین نظام وجود دارد. به نظر من یكی از كارهای اساسی این است. محیط را برای دانشجو، محیط نشاط، محیط امید، محیط حركت به جلو قرار دهید.1388/06/08
افسران جوانِ جبههی جنگ نرم همه ملاحظه کردید، کشور در برههای از زمان در معرض یک آزمون سیاسی بسیار تعیین کنندهای قرار گرفت و همان طور که بعضی از دوستان اشاره کردند، هاضمهی نظام و کشور توانست حوادث را در درون خودش هضم کند و فائق بیاید. من قبلاً هم گفتم، بروز چنین حوادثی برای ما هیچ خلاف انتظار نیست. یعنی حالا اگر تعبیر دقیقتری بخواهم بکنم، «چندان» نگوئیم؛ «هیچ» خلاف انتظار نیست. یعنی تا حدود زیادی انتظار حوادثی از این قبیل هست، به دلایل گوناگون: رسالتی که برای نظام قائلیم، رسالتی که برای اسلام قائلیم، معنائی که برای جمهوری اسلامی در ذهنمان داریم، تعریفی که جمهوری اسلامی از خودش برای ما در طول این سی سال کرده، هوشمندی مردممان و جوانانمان که به تجربه رسیده، وجود آزادی ناگزیر که به حکم اسلام باید این آزادی در کشور باشد و ما به آن اعتقاد داریم - اعتقاد ما به آزادی یک مسئلهی تاکتیکی نیست؛ یک مسئلهی واقعی است. آزادی به همان معنائی که جمهوری اسلامی تعریف میکند، نه به معنائی که غربیها تعریف میکنند، که آن، به نظر ما انحراف است. آنجائی که باید آزادی باشد، نیست؛ آنجائی که باید محدودیت باشد، قیدها گسسته است و آزادی هست! آن را ما مطلقاً قبول نداریم؛ تو رودربایستی غرب هم گیر نمیکنیم. ما آزادی را با همان مفهوم اسلامی خودش قبول داریم، که البته تو آن آزادی بیان هست، آزادی رفتار هست، آزادی فکر هست - این حوادث چندان خلاف انتظار نیست. آنچه که مهم است این است که یک انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والای جمهوری اسلامی، بداند که در این جور حوادث چه کار باید بکند؛ این، مهم است. این، آن چیزی است که مخاطبهی من با شما دانشگاهیان را در این مسئلهی خاص الزامی میکند، که من - البته کوتاه صحبت میکنم، بنا هم ندارم در این زمینه تفصیلاً حرف بزنم - در چند روز پیش هم که جوانهای دانشجو اینجا بودند - حسینیه همین طور که حالا اجتماع هست، اجتماعی بود از جوانها - به آنها گفتم که ما با جنگ نرم، با مبارزهی نرم از سوی دشمن مواجهیم، که البته خود جوانها هم همین را هی گفتند؛ مکرر قبل از اینکه بنده بگویم، آنها هم هی گفتند و همه این را میدانستند. آنی که من اضافه کردم این بود که گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبههاید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز هیچگونه از خودش تصمیمگیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و یگانهای بزرگ، چون آنها طراحیهای کلان را میکنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست میبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را میآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم میبینند، در چهارچوب هم کار میکنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبهای دارد؟ اگر در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، مسائل کشور، آن چیزهائی که به چشم باز، به بصیرت کافی احتیاج دارد، جوان دانشجوی ما، افسر جوان است، شما که استاد او هستید، رتبهی بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهای هستید که باید مسائل کلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائی بکنید؛ هدفهای دشمن را کشف بکنید؛ احیاناً به قرارگاههای دشمن، آنچنانی که خود او نداند، سر بکشید و بر اساس او، طراحی کلان بکنید و در این طراحی کلان، حرکت کنید. در رتبههای مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا میکنند.1388/06/08