آنچه كه مهم است این است كه یك انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والای جمهوری اسلامی، بداند كه در این جور حوادث چه كار باید بكند؛ این، مهم است. این، آن چیزی است كه مخاطبهی من با شما دانشگاهیان را در این مسئلهی خاص الزامی میكند، كه من - البته كوتاه صحبت میكنم، بنا هم ندارم در این زمینه تفصیلاً حرف بزنم - در چند روز پیش هم كه جوانهای دانشجو اینجا بودند - حسینیه همین طور كه حالا اجتماع هست، اجتماعی بود از جوانها - به آنها گفتم كه ما با جنگ نرم، با مبارزهی نرم از سوی دشمن مواجهیم، كه البته خود جوانها هم همین را هی گفتند؛ مكرر قبل از اینكه بنده بگویم، آنها هم هی گفتند و همه این را میدانستند. آنی كه من اضافه كردم این بود كه گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبههاید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است كه به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز هیچگونه از خودش تصمیمگیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل كند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و یگانهای بزرگ، چون آنها طراحیهای كلان را میكنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میكند، هم صحنه را درست میبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را میآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فكر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم میبینند، در چهارچوب هم كار میكنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبهای دارد؟ اگر در زمینههای مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، مسائل كشور، آن چیزهائی كه به چشم باز، به بصیرت كافی احتیاج دارد، جوان دانشجوی ما، افسر جوان است، شما كه استاد او هستید، رتبهی بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهای هستید كه باید مسائل كلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائی بكنید؛ هدفهای دشمن را كشف بكنید؛ احیاناً به قرارگاههای دشمن، آنچنانی كه خود او نداند، سر بكشید و بر اساس او، طراحی كلان بكنید و در این طراحی كلان، حركت كنید. در رتبههای مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا میكنند.
خوب، حالا استادی كه بتواند این نقش را ایفا كند، آن استاد شایستهی حال و آیندهی نظام جمهوری اسلامی است. توقع از اساتید محترم این است. جوانهایتان را توجیه كنید. منظورم این نیست كه بنشینید زید و عمرو سیاسی را برایشان معرفی كنید. نه، اصلاً من موافق هم خیلی نیستم. اسم آوردن از زید و عمرو و بكر و ... این چیزها، كمكی به حل مشكل نمیكند. به اینها قدرت تحلیل بدهید. به اینها توان كار و نشاط كار بدهید. چه جور؟ با امید دادن؛ با امید بخشیدن. فضای كلاس را، فضای محیط درس و دانشگاه را فضای امید كنید؛ امید به آینده. بدترین بلائی كه ممكن است بر سر یك نسل در یك كشور بیاید، ناامیدی است، یأس است. اینكه میگویند: آقا! چه فایده دارد؟ فایدهای ندارد. این روحیهی «فایدهای ندارد» - یأس از آینده - سم مهلك همهی فعالیتهاست؛ چه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، چه حتّی فعالیتهای علمی، فعالیتهای پژوهشی. این كسانی كه كشفیات بزرگ را در زمینههای علوم تجربی و دانشهای گوناگون انجام دادند، اینها اگر ناامید از نتیجه بودند، قطعاً به اینجا نمیرسیدند. امید، آن نیروی عظیمی است كه انسان را پیش میبرد. جوان ما را ناامید كنند از كشورش، از انقلابش، از آیندهاش، از دولتش، از دانشگاهش، از آیندهی علمیاش، از آیندهی شغلیاش. این خیلی مضر است. این كاری است كه تو برنامههای دشمنان ما و مخالفین نظام وجود دارد. به نظر من یكی از كارهای اساسی این است. محیط را برای دانشجو، محیط نشاط، محیط امید، محیط حركت به جلو قرار دهید.1388/06/08
لینک ثابت