ببینید عزیزان من! به جماعت بشرى که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشورى، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم مىشوند: یک قسمْ کسانى هستند که بر مبناى فکر خود، از روى فهمیدگى و آگاهى و تصمیمگیرى کار مىکنند. راهى را مىشناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمىدارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را «خواص» مىگذاریم. قسم دیگر، کسانى هستند که نمىخواهند بدانند چه راهى درست و چه حرکتى صحیح است. در واقع نمىخواهند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیرى دیگر، تابع جَوّند. به چگونگى جوّ نگاه مىکنند و دنبال آن جوّ به حرکت در مىآیند. اسم این قسم از مردم را «عوام» مىگذاریم. پس، جامعه را مىشود به «خواص» و «عوام» تقسیم کرد. اکنون دقّت کنید تا نکتهاى در باب «خواص» و «عوام» بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند:
«خواص» چه کسانى هستند؟ آیا قشر خاصّى هستند؟ جواب، منفى است. زیرا در بین «خواص»، کنار افراد با سواد، آدمهاى بىسواد هم هستند. گاهى کسى بىسواد است؛ اما جزو خواص است. یعنى مىفهمد چه کار مىکند. از روى تصمیمگیرى و تشخیص عمل مىکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانى نپوشیده است. بههرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.
در دوران پیش از پیروزى انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکى از شهرهاى همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکى از آنها راننده بود، یکى شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معناى خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها «عامى» اطلاق مىشد. با این حال جزو «خواص» بودند. آنها مرتّب براى دیدن ما به ایرانشهر مىآمدند و از قضایاى مذاکرات خود با روحانى شهرشان مىگفتند. روحانى شهرشان هم آدم خوبى بود؛ منتها جزو «عوام»بود. ملاحظه مىکنید! رانندهى کمپرسى جزو «خواص»، ولى روحانى و پیشنماز محترم جزو «عوام»! مثلاً آن روحانى مىگفت: «چرا وقتى اسم پیغمبر مىآید یک صلوات مىفرستید، ولى اسم «آقا» که مىآید، سه صلوات مىفرستید؟!» نمىفهمید. راننده به او جواب مىداد: «روزى که دیگر مبارزهاى نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمىفرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است!» راننده مىفهمید، روحانى نمىفهمید!
این را مثال زدم تا بدانید «خواص» که مىگوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصى نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانى باشد که در دستگاههاى دولتى خدمت مىکند، ممکن است جزو مخالفین دستگاههاى دولتىِ طاغوت باشد. «خواص» که مىگوییم - از خوب و بدش - (خواص را هم باز تقسیم خواهیم کرد) یعنى کسانى که وقتى عملى انجام مىدهند، موضعگیرىاى مىکنند و راهى انتخاب مىکنند، از روى فکر و تحلیل است. مىفهمند و تصمیم مىگیرند و عمل مىکنند. اینها خواصند. نقطهى مقابلش هم عوام است. عوام یعنى کسانى که وقتى جوّ به سمتى مىرود، آنها هم دنبالش مىروند و تحلیلى ندارند. یک وقت مردم مىگویند «زنده باد!» این هم نگاه مىکند، مىگوید «زنده باد!» یک وقت مردم مىگویند «مرده باد!» نگاه مىکند، مىگوید «مرده باد!» یک وقت جوّ این طور است؛ اینجا مىآید. یک وقت جو آن طور است؛ آنجا مىرود! یک وقت - فرض بفرمایید - حضرت «مسلم»وارد کوفه مىشود. مىگویند: «پسر عموى امام حسین علیهالسّلام آمد. خاندان بنىهاشم آمدند. برویم. اینها مىخواهند قیام کنند، مىخواهند خروج کنند» و چه و چه. تحریک مىشود، مىرود دُور و بَرِ حضرت مسلم؛ مىشوند هجده هزار بیعت کننده با مسلم! پنج، شش ساعت بعد، رؤساى قبایل به کوفه مىآیند؛ به مردم مىگویند: «چه کار مىکنید؟! با چه کسى مىجنگید؟! از چه کسى دفاع مىکنید؟! پدرتان را در مىآورند!» اینها دور و بر مسلم را خالى مىکنند و به خانههایشان بر مىگردند. بعد که سربازان ابن زیاد دور خانهى «طوعه» را مىگیرند تا مسلم را دستگیر کنند، همینها از خانههایشان بیرون مىآیند و علیه مسلم مىجنگند! هر چه مىکنند، از روى فکر و تشخیص و تحلیل درست نیست. هر طور که جوّ ایجاب کرد، حرکت مىکنند. اینها عوامند. بنابراین، در هر جامعه، خواصى داریم و عوامى.1375/03/20
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)
عوام و خواص, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا
روایت تاریخی
لینک ثابت
عوام و خواص, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا
روایت تاریخی