newspart/index2
اهل بیت (علیهم السلام‏) / امامت و ولایت/خلافت/ / ائمه معصومین/چهارده معصوم/حضرات معصومین/ائمه اطهار (علیهم السلام)
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
تایید بعضی از قیامهای علیه حکومت توسط ائمه

مبارزه‌ی سیاسی، یا مبارزه‌ی حادّ سیاسی که ما به ائمّه (علیهم‌ السّلام) نسبت میدهیم، یعنی چه؟ منظور این است که مبارزات ائمّه‌ی معصومین (علیهم‌ السّلام) فقط مبارزه‌ی علمی و اعتقادی و کلامی، از قبیل مبارزات کلامی‌ای که در طول همین مدّتْ شما در تاریخ اسلام مشاهده میکنید -مثل معتزله، مثل اشاعره و دیگران- نبود؛ مقصود ائمّه از این نشستن‌ها و حلقات درس و بیان حدیث و نقل معارف و بیان احکام، فقط این نبود که یک مکتب کلامی یا فقهی را که به آنها وابسته بود، صد‌درصد ثابت کنند و خصوم خودشان را مفحَم کنند، [بلکه] چیزی بیش از این بود؛ همچنین نه یک مبارزه‌ی مسلّحانه از قبیل آن چیزی که انسان در تاریخ زندگی ائمّه، در زندگی جناب زید و بازماندگانش و همچنین بنی‌الحسن و بعضی از آل جعفر و دیگران میبیند؛ آن مبارزه را هم ائمّه (علیهم‌ السّلام) نداشتند؛ البتّه همین‌جا اشاره کنم -بعد اگر رسیدیم و وقت بود، یک‌قدری تفصیلی‌تر عرض خواهم کرد- که آنها را به‌طور مطلق هم تخطئه نمیکردند؛ بعضی را تخطئه میکردند به دلایلی غیر از نفس مبارزه‌ی مسلّحانه، بعضی را هم تأیید کامل میکردند، در بعضی هم شرکت میکردند به‌نحو پشت جبهه؛ لَوَدِدتُ أَنَّ الخارِجیَّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیالِه؛(1) با کمک مالی، کمک آبرویی، جا دادن و مخفی کردن و از این قبیل؛ لکن خودشان به‌عنوان ائمّه (علیهم ‌السّلام) -آن سلسله‌ای که ما می‌شناسیم- وارد در مبارزه‌ی مسلّحانه نبودند و نمیشدند. مبارزه‌ی سیاسی نه آن اوّلی است و نه این دوّمی؛ عبارت است از مبارزه‌ای با یک هدف سیاسی؛ آن هدف سیاسی چیست؟ عبارت است از تشکیل حکومت اسلامی و به تعبیر ما حکومت علوی.1365/04/28

1 )
السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات)، ابن ادريس، محمد بن احمدT ج‏3، ص: 569؛
وسائل الشيعة، ج‏15، ص: 54؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏46، ص: 172؛

أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السَّيَّارِيُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: ذُكِرَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَقَالَ ع لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِيعَتِي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِيَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَيَّ نَفَقَةُ عِيَالِه‏
ترجمه:
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

غربت ائمّه (علیهم ‌السّلام) به دوران زندگی این بزرگواران منتهی نشد بلکه در طول قرنها، عدم توجّه به ابعاد مهم و شاید اصلی از ‌زندگیِ این بزرگواران، غربت تاریخی آنها را استمرار بخشید. یقیناً کتابها و نوشته‌‌ها در طول این قرون، از ارزش بی‌نظیری ‌برخوردارند زیرا توانسته‌‌اند مجموعه‌‌ای از روایاتی را که در باب زندگی این بزرگواران است، برای آیندگان یادگار بگذارند، لکن ‌عنصر مبارزه‌ی سیاسی حاد، که خطّ ممتدّ زندگی ائمّه‌ی هدا (علیهم ‌السّلام) را در طول ۲۵۰ سال تشکیل میدهد، در لابه‌‌لای ‌روایات و احادیث و شرح‌‌حال‌های ناظر به جنبه‌‌های علمی و معنوی، گم شده. زندگی ائمّه (علیهم ‌السّلام) را ما به‌عنوان درس و ‌اسوه باید فرا بگیریم، نه‌فقط به‌عنوان خاطره‌‌های شکوهمند و ارزنده؛ و این، بدون توجّه به روش و منش سیاسیِ این بزرگواران ‌ممکن نیست‌.‌‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

بنده شخصاً، علاقه‌‌ای به این بُعد و جانب [سیاسی] از زندگیِ ائمّه (علیهم ‌السّلام) پیدا کردم و... اوّلْ‌‌بار، این فکر برای بنده در ‌سال ۱۳۵۰ و در دوران محنت‌‌بارِ یک امتحان و ابتلاء دشوار پیدا شد. اگر‌چه قبل از آن به ائمّه به‌صورت مبارزان بزرگی که در راه ‌اِعلاء کلمه‌‌ی توحید و استقرار حکومت الهی فداکاری میکردند توجّه داشتم امّا نکته‌‌ای که در آن برهه ناگهان برای من روشن شد، ‌این بود که زندگی این بزرگواران علی‌رغم تفاوت ظاهری -که بعضی حتّی احساس تناقض کردند میان برخی از بخشهای این ‌زندگی- درمجموع یک حرکت مستمر و طولانی است که از سال ۱۱ هجرت شروع میشود و ۲۵۰ سال ادامه پیدا میکند، و به ‌سال ۲۶۰ که سال شروع غیبت صغرا است، خاتمه پیدا میکند. این بزرگواران، یک واحدند، یک شخصیّتند؛ نمیشود شک کرد که ‌هدف و جهت آنها یکی است. پس ما به جای اینکه بیاییم زندگی امام حسن مجتبی (علیه السّلام) را جدا و زندگی امام حسین ‌‌(علیه السّلام) را جدا و زندگی امام سجّاد (علیه السّلام) را جدا تحلیل کنیم تا احیاناً در دام این اشتباه خطرناک بیفتیم که سیره‌ی ‌این سه امام به‌خاطر اختلاف ظاهریِ با هم، متعارض و متخالفند، باید یک انسانی را فرض کنیم که ۲۵۰ سال عمر کرده و در ‌سال ۱۱ هجرت قدم در یک راهی گذاشته و این راه را تا سال ۲۶۰ هجری طی کرده؛ تمام حرکات این انسان بزرگ و معصوم، با ‌این دید قابل فهم و قابل توجیه خواهد بود. هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد ولو نه از عصمت، در یک حرکت ‌بلندمدّت، تاکتیک‌ها و اختیارهای موضعی خواهد داشت؛ گاهی ممکن است لازم بداند تند حرکت کند و گاهی کُند، گاهی حتّی ‌ممکن است به عقب‌‌نشینیِ حکیمانه دست بزند، امّا همان عقب‌‌نشینی هم از نظر کسانی که علم و حکمت او را و هدف‌داریِ او را ‌میدانند، یک حرکت به جلو محسوب میشود. با این دید، زندگی امیرالمؤمنین با زندگی امام مجتبی، با زندگی حضرت ابی‌عبدالله‌، ‌با زندگی هشت امام دیگر، تا سال ۲۶۰، یک حرکت مستمر است؛ این را در آن سال بنده متوجّه شدم و با این دید وارد زندگی ‌اینها شدم، یک بار دیگر نگاه کردم و هر‌چه پیش رفتم، این فکر تأیید شد‌.‌‌.. توجّه به اینکه زندگی مستمرّ این عزیزان معصوم و ‌بزرگوار از اهل‌بیت رسول خدا، با یک جهت‌گیری سیاسی همراه است، قابل این است که به‌عنوان یک فصلِ جداگانه مورد عنایت ‌قرار بگیرد.‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

مبارزه‌ی سیاسی، یا مبارزه‌ی حادّ سیاسی که ما به ائمّه (علیهم‌ السّلام) نسبت میدهیم، یعنی چه؟ منظور این است که مبارزات ‌ائمّه‌ی معصومین (علیهم‌ السّلام) فقط مبارزه‌ی علمی و اعتقادی و کلامی، از قبیل مبارزات کلامی‌ای که در طول همین مدّتْ شما ‌در تاریخ اسلام مشاهده میکنید -مثل معتزله، مثل اشاعره و دیگران- نبود؛ مقصود ائمّه از این نشستن‌ها و حلقات درس و بیان ‌حدیث و نقل معارف و بیان احکام، فقط این نبود که یک مکتب کلامی یا فقهی را که به آنها وابسته بود، صد‌درصد ثابت کنند و ‌خصوم خودشان‌ ‌را مفحَم کنند، [بلکه] چیزی بیش از این بود؛ همچنین نه یک مبارزه‌ی مسلّحانه از قبیل آن چیزی که انسان در ‌تاریخ زندگی ائمّه، در زندگی جناب زید و بازماندگانش و همچنین بنی‌الحسن و بعضی از آل جعفر و دیگران میبیند؛ آن مبارزه را ‌هم ائمّه (علیهم‌ السّلام) نداشتند؛ البتّه... آنها را به‌طور مطلق هم تخطئه نمیکردند؛ بعضی را تخطئه میکردند به دلایلی غیر از ‌نفس مبارزه‌ی مسلّحانه، بعضی را هم تأیید کامل میکردند، در بعضی هم شرکت میکردند به‌نحو پشت جبهه؛ لَوَدِدتُ أَنَّ الخارِجیَّ ‌مِن آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیالِه؛ با کمک مالی، کمک آبرویی، جا دادن و مخفی کردن و از این قبیل؛ لکن خودشان به‌عنوان ‌ائمّه (علیهم ‌السّلام) -آن سلسله‌ای که ما می‌شناسیم- وارد در مبارزه‌ی مسلّحانه نبودند و نمیشدند. مبارزه‌ی سیاسی نه آن اوّلی ‌است و نه این دوّمی؛ عبارت است از مبارزه‌ای با یک هدف سیاسی؛ آن هدف سیاسی چیست؟ عبارت است از تشکیل حکومت ‌اسلامی و به تعبیر ما حکومت علوی‌.‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

ائمّه از لحظه‌ی وفات رسول‌الله‌ تا سال ۲۶۰ درصدد بودند که حکومت الهی را در جامعه‌ی اسلامی به ‌وجود بیاورند؛ این، اصلِ ‌مدّعا است. البتّه نمیتوانیم بگوییم که میخواستند حکومت اسلامی را در زمان خودشان، یعنی هر امامی در زمان خودش به ‌وجود ‌بیاورد، [بلکه] آینده‌های میان‌مدّت و بلندمدّت و در مواردی هم نزدیک‌مدّت وجود داشت؛ مثلاً در زمان امام مجتبی (علیه ‌السّلام)، به نظر ما تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی در آینده‌ی کوتاه‌مدّت بود؛ امام مجتبی در جواب مسیّب‌بن‌نجبه و دیگران که ‌میگفتند چرا شما سکوت کرده‌اید فرمود: وَ اِن اَدری لَعَلَّهُ فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ اِلیٰ حِین. و در زمان امام سجّاد به نظر بنده، برای ‌آینده‌ی میان‌مدّت [بود]... و در زمان امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام)، احتمال زیاد این است که برای آینده‌ی کوتاه‌مدّت، و از بعد ‌از شهادت امام هشتم (علیه السّلام) به گمان زیاد برای آینده‌ی بلندمدّت. [تلاش] برای کدام آینده؟ مختلف بود، امّا همیشه بود؛ ‌این معنای مبارزه‌ی سیاسی است. همه‌ی کارهای ائمّه (علیهم‌ السّلام) ــ غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اعلاء ‌نفْس یک انسان و قرب او به خدا است بینه و بین ربّه ــ یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم ‌سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و ردّ یک گروه، در این خط است؛ برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. مدّعا ‌این است‌.‌البتّه... این مطلب مورد اختلاف‌نظر بوده و خواهد بود؛ بنده هم اصراری ندارم که درک و برداشت من قبول بشود؛ اصرار ‌دارم که این سرنخ مورد توجّه دقیق قرار بگیرد و زندگی ائمّه بازنگری بشود. تلاشی که ما این چندساله داشتیم، برای این بوده که ‌این مطلب را چه نسبت به مجموع ائمّه (علیهم ‌السّلام) و چه نسبت به هر فرد فردی از این بزرگواران، به دلایل قابل قبولی ‌مستند کنیم؛ البتّه بعضی از دلایل، دلایل کلّی است، مثل‌اینکه مثلاً میدانیم که امامت ادامه‌ی نبوّت است، و نبی اوّلین امام است ‌‌-اِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ هُوَ الاِمَام، در کلام امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)- و رسول‌الله‌ برای ایجاد نظام عدل و حقّ الهی قیام کرد و ‌آن نظام را با مبارزات پیگیر خود به ‌وجود آورد و تا بود، از آن حفاظت کرد، [لذا] نمیشود امام که دنباله‌ی نبی است، از یک‌چنین ‌نظامی غافل بماند‌.‌‌.. بعضی از دلایل هم دلایل صادره‌ی از کلمات ائمّه (علیهم ‌السّلام) یا از روش و منشِ زندگیِ اینها است که با ‌توجّه به این نکته و با تفطّن [نسبت] به این جهت‌گیری، همه‌ی آنها معنا پیدا میکند‌.‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

عنصر مبارزه‌ی سیاسی [ائمه(ص)]، نه آن چیزی است که در مبارزات کلامی مشاهده میشود و نه آن چیزی است که در مبارزات ‌مسلّحانه. برای کسانی که تاریخ قرن دوّم هجری را خوب میدانند و حرکات بنی‌العبّاس را از سالهای قبل از ۱۰۰ هجری تا سال ‌‌۱۳۲ که آغاز حکومت بنی‌العبّاس است درست مطالعه کرده‌اند، بنده میتوانم مبارزه‌ی حادّ سیاسی در زندگی ائمّه را تشبیه کنم ‌به آن‌چنان چیزی که در زندگی بنی‌العبّاس مشاهده میشود؛ البتّه اگر کسی در زندگی بنی‌العبّاس و مبارزات آنها و دعوت آنها ‌مطالعه نکرده باشد، این تشبیه، [برای او] درست رسا و گویا نیست؛ همان‌جور چیزی در زندگی ائمّه (علیهم‌ السّلام) هم هست ‌منتها با فرقهای جوهری در هدف بنی‌العبّاس و ائمّه و در روشهای آنها و ائمّه و در اشخاص آنها و ائمّه؛ امّا شکل کار و نقشه‌ی کار ‌تقریباً به هم نزدیک است؛ لذاست که یک جاهایی هم می‌بینیم که این دو جریان با هم مخلوط میشوند، یعنی بنی‌العبّاس ‌به‌خاطر نزدیکی روششان و تبلیغاتشان و دعوتشان با آل علی، در مناطق دورتر از حجاز و عراق این‌جور وانمود میکنند که همان ‌خطّ آل علی هستند؛ حتّی «مُسوّدة» که لباس سیاه را در طلیعه‌ی دعوت بنی عبّاس در خراسان و ری بر تن میکردند، میگفتند ‌‌«هَذَا السَّوَادُ حِدَادُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ شُهَدَاءِ کَربَلَاءَ وَ زَیدٍ وَ یَحییٰ»؛ میگفتند این لباسِ ماتم آل محمّد و ماتمِ شهیدان کربلا و ماتم زید ‌و یحیی است، و حتّی عدّه‌ای از سرانشان خیال میکردند که دارند برای آل علی کار میکنند. یک‌چنین حرکتی در زندگی ائمّه بود، ‌منتها همان‌طور که گفتیم با سه تفاوت عنصری در هدف، در روشها و در اشخاص. این معنای مبارزه‌ی سیاسی است در زندگی ‌ائمّه (علیهم ‌السّلام)‌‌.‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

‌[در مورد] ترسیم کلّی مبارزه‌ی ائمّه... در دوران سه امام اوّل یعنی امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیّدالشّهدا... بحث زیاد شده و ‌تقریباً کسی شبهه ندارد که در حرکت آنها یک جهت‌گیری و عنصر سیاسی و هدف سیاسی وجود داشته... به نظر بنده، از دوران ‌امام سجّاد یعنی از سال ۶۱ هجری، تا سال ۲۶۰ ــ که ۲۰۰ سال است ــ ما سه مرحله داریم: یک مرحله از سال ۶۱ است تا ‌سال ۱۳۵ یعنی شروع خلافت منصور عبّاسی، که در این مرحله حرکت از یک نقطه‌ای آغاز میشود، بتدریج کیفیّت پیدا میکند، ‌عمق پیدا میکند، گسترش پیدا میکند و اوج میگیرد تا سال ۱۳۵. سال ۱۳۵ که سال مرگ سفّاح و خلافت منصور است، وضع ‌عوض میشود؛ مشکلاتی پدید می‌آید که بسیاری از پیشرفتها را متوقّف و معطّل میکند. در یک مبارزه‌ی سیاسی، این‌جور چیزی ‌پیش می‌آید و ما هم در این دوران خودمان مشاهده کردیم یک مرحله‌ی دیگر، از سال ۱۳۵ است تا سال ۲۰۲ یا ۲۰۳ که سال ‌شهادت امام رضا است؛ این هم یک مرحله‌ی دیگر است که باز حرکت و مبارزه، از یک نقطه‌ی بالاتر از نقطه‌ی سال ۶۱ و عمیق‌تر ‌و گسترده‌تر از آن، منتها با یک مشکلات جدیدی آغاز میشود و رفته رفته اوج پیدا میکند، گسترش پیدا میکند، قدم به قدم به ‌پیروزی نزدیک میشود تا سال شهادت امام هشتم که یا سال ۲۰۲ یا ۲۰۳ یا ۲۰۴ است و احتمالاً ۲۰۳ باشد؛ و اینجا باز حرکت ‌متوقّف میشود. با رفتن مأمون به بغداد در سال ۲۰۴ و شروع خلافت مأمونی که یکی از فصلهای بسیار دشوار در زندگی ائمّه ‌‌(علیهم السّلام) است، باز یک فصل جدیدی آغاز میشود که فصل محنت ائمّه است؛ بااینکه گسترش تشیّع در آن روزها بیش از ‌همیشه بوده، به اعتقاد بنده محنت ائمّه هم آن روزها بیش از همیشه بوده؛ و این همان دورانی است که به گمان بنده، تلاش و ‌مبارزه برای بلندمدّت است یعنی ائمّه برای تا پیش از غیبت صغری دیگر تلاش نمیکنند بلکه زمینه‌سازی میکنند برای بعدها و ‌این دوران، از سال ۲۰۴ ادامه پیدا میکند تا سال ۲۶۰ که سال شهادت امام عسکری (علیه السّلام) و شروع غیبت صغری است. ‌این، سه دوره است.‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

دوره‌ی امام سجّاد (علیه السّلام)... کار با دشواری فراوان آغاز میشود... ناگهان احساس شد که سیاست، سیاستِ دگری است؛ ‌سخت‌گیری از آنچه تا حالا حدس زده میشد، بالاتر است؛ چیزهای تصوّرنشدنی تصوّر شد و انجام شد؛ لذا یک رعب شدیدی تمام ‌دنیای اسلام را گرفت مگر کوفه را، [آن‌هم] فقط به برکت توّابین و بعد به برکت مختار، وَالّا در مدینه و در جاهای دیگرِ دنیای ‌اسلام و حتّی در مکّه -با وجود اینکه عبدالله‌ زبیر هم بعد از چندی قیام کرده بود- یک رعب بی‌سابقه‌ای ناشی از حادثه‌ی کربلا ‌بود... لازم است مخصوصاً به ماجرای حرّه در سال ۶۴ اشاره کنم که حمله‌ی مسلم‌بن‌عقَبه به مدینه است که آن هم باز بیشتر ‌موجب شد که رعب و وحشت زیاد بشود و اهل‌بیت در غربت بیفتند. جریانش به‌طور خلاصه این است که یزید یک جوانی از ‌سرداران شامی را که بی‌تجربه بود، بر مدینه گماشت؛ او برای اینکه مدنی‌ها را بلکه با یزید مهربان کند، از یک عدّه‌ای ‌از اهل مدینه دعوت کرد که بروند با یزید در شام ملاقات کنند؛ اینها بلند شدند رفتند با یزید در شام ملاقات کردند؛ یزید ‌جایزه‌ی زیادی -پنجاه هزار درهم و صد هزار درهم- به اینها پول داد ولی اینها که یا از صحابه بودند یا از اولاد صحابه بودند، ‌وقتی دستگاه یزید را دیدند، بیشتر نسبت به او متغیّر و خشمگین شدند؛ به مدینه برگشتند و عبدالله بن حنظله‌ی غسیل ‌الملائکه، ادّعای امارت کرد و قیام کرد و مدینه را جدای از حکومت مرکزی اعلام کرد؛ آنها هم مسلم‌بن‌عقبه را فرستادند و آن‌چنان ‌فاجعه‌ای در مدینه به‌ بار آوردند که در کتب تواریخ، فصل گریه‌آور و غم‌باری را این حادثه تشکیل میدهد؛ این هم، بیشتر موجب ‌شد که مردم احساس رعب و وحشت کنند. این، رعبِ حاکم بر دنیای اسلام بود‌.‌یک عامل دیگر در کنار این رعب به وجود آمد و ‌آن، انحطاط فکری مردم در سرتاسر دنیای اسلام بود که ناشی بود از بی‌اعتنائی به تعلیمات دین در دوران بیست‌ساله‌ی گذشته... ‌اخلاق مردم بشدّت خراب شده بود...‌
وضع فساد سیاسی هم یک عامل دیگر است. اغلب شخصیّت‌های بزرگ، سر در آخور تمنّیّات مادّی‌ای که به‌وسیله‌ی رجال ‌حکومت برآورده میشد، داشتند. شخصیّت بزرگی مثل محمّدبن‌شهاب زُهری که یک روزگاری خودش شاگرد امام سجّاد هم بوده، ‌وابسته‌ی به دستگاه شد؛ آن نامه‌ی معروف امام سجّاد به محمّدبن‌شهاب زُهری -که در تحف‌العقول و جاهای دیگر ثبت شده- یک ‌نامه‌ای است برای تاریخ که نشان‌دهنده‌ی این است که چه وابستگی‌هایی برای شخصیّت‌های بزرگ بوده. امثال محمّدبن‌شهاب ‌زیاد [بودند]... امام سجّاد فرمود: مَا نَدرِی کَیفَ نَصنَعُ بِالنّاسِ اِن حَدَّثناهُم بِمَا سَمِعنا مِن رَسُولِ اللهِ (صلّی‌الله علیه و آله) ضَحِکُوا وَ ‌اِن سَکَتنا لَم یَسَعنا؛ [وقتی از رسول خدا روایت کنیم، مردم] نه‌فقط قبول نمیکنند، [بلکه] میخندند! بعد ماجرایی را ذکر میکند ‌که حضرت حدیثی را برای جمعی نقل کردند و کسی در بین آن جمع بود که استهزا کرد و قبول نکرد آن حدیث را؛ بعد درباره‌ی ‌سعیدبن‌مسیّب و زُهری، میگوید از منحرفین بودند -که البتّه در مورد سعیدبن‌مسیّب بنده قبول نمیکنم این را؛ دلایل دیگری ‌دارد که جزو حواریّون امام بوده، امّا در مورد زُهری و خیلی‌های دیگر، همین‌جور است- بعد ابن‌ابی‌الحدید عدّه‌ی زیادی از ‌شخصیّت‌ها و رجال آن زمان را میشمرد که اینها همه از اهل‌بیت منحرف بودند؛ بعد نقل میکند از امام سجّاد (علیه الصّلاة ‌والسّلام) که فرمودند: «مَا بِمَکَّةَ وَ المَدِینَةِ عِشرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنا» بیست نفر در همه‌ی مکّه و مدینه نیستند که ما را دوست داشته ‌باشند؛ این وضع دوران امام سجّاد است در آن‌وقتی که ایشان میخواهد شروع کند به این کار عظیم. و این همان دورانی است که ‌امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) بعدها فرمودند که «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ اِلَّا ثَلاثَة» بعد از ماجرای عاشورا فقط سه نفر ‌ماندند. این حدیث، سه نفر را اسم می‌آورد: ابوخالد الکابلی، یحیی بن امّ الطویل و جبیر بن مطعم، که علّامه‌ی شوشتری احتمال ‌میدهند که جبیربن‌مطعم درست نیست و حکیم‌ابن‌جبیربن مطعم است... البتّه در بحار روایاتی هست که چهار نفر را ذکر میکند؛ ‌در بعضی از روایات پنج نفر را ذکر میکند که همه‌ی اینها با همدیگر قابل جمع هم هست؛ این وضع امام سجّاد (علیه السّلام) است ‌که در یک‌چنین زمینه‌ای و در یک‌چنین زمینه‌ی قفری، آن حضرت مشغول کار خودشان میشوند‌.‌1365/04/28

لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

‌[امام سجّاد (ع)] فرمودند: «مَا بِمَکَّةَ وَ المَدِینَةِ عِشرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنا» بیست نفر در همه‌ی مکّه و مدینه نیستند که ما را دوست ‌داشته باشند؛ این وضع دوران امام سجّاد است در آن‌وقتی که ایشان میخواهد شروع کند به این کار[عظیم هدایت جامعه] و این ‌همان دورانی است که امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) بعدها فرمودند که «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ اِلَّا ثَلاثَة» بعد از ماجرای ‌عاشورا فقط سه نفر ماندند. این حدیث، سه نفر را اسم می‌آورد: ابوخالد الکابلی، یحیی بن امّ الطویل و جبیر بن مطعم، که علّامه‌ی ‌شوشتری احتمال میدهند که جبیربن‌مطعم درست نیست و حکیم‌ابن‌جبیربن مطعم است... البتّه در بحار روایاتی هست که چهار ‌نفر را ذکر میکند؛ در بعضی از روایات پنج نفر را ذکر میکند که همه‌ی اینها با همدیگر قابل جمع هم هست؛ این وضع امام سجّاد ‌‌(علیه السّلام) است که در یک‌چنین زمینه‌ای و در یک‌چنین زمینه‌ی قفری، آن حضرت مشغول کار خودشان میشوند.حالا امام ‌سجّاد باید چه کار کند؟ امام سجّاد اگر بخواهد آن هدف را تعقیب کند، سه مسئولیّت بر دوش او است: اوّلاً باید معارف دین را به ‌مردم زمان خودش یاد بدهد. ما اگر بخواهیم یک حکومت اسلامی به ‌وجود بیاوریم، امکان ندارد که بدون اینکه مردم را با معارف ‌دینی آشنا کرده باشیم، بتوانیم امید داشته باشیم که یک حکومت به ‌وجود بیاید؛ بنابراین اوّل‌کار این است که معارف دینی به ‌مردم تعلیم داده بشود.کار دوّم این است که بخصوص مسئله‌ی امامت که یک مسئله‌ی مهجوری شده و از ذهنها بکلّی دور شده یا ‌بد معنا شده، برای مردم و در ذهنهای مردم دوباره بازسازی بشود؛ امامت یعنی چه؟ چه کسی باید امام باشد؟ امام چه شرایطی ‌دارد؟ این هم یک کار دیگر؛ چون بالاخره جامعه امام داشت ، عبدالملک امام بود و مردم او را امام میدانستند، پیشوای جامعه بود... ‌جامعه امام داشت؛ امامش عبدالملک بود. امام سجّاد باید برای مردم معنای امامت را، جهت امامت را، شرایط امامت را، آن چیزهایی ‌که امام ناگزیر از آنها است و آن چیزهایی را که اگر نباشد کسی نمیتواند امام باشد، برای مردم تشریح کند و تبیین کند.‌‌
و سوّم اینکه بگوید من امامم، یعنی آن کسی که باید در آنجا قرار بگیرد منم؛ این سه کار را امام سجّاد باید میکرد. بیشترین ‌‌[زمانِ] تلاش امام سجّاد، روی آن کار اوّل گذشت چون... زمینه، زمینه‌ای بود که نوبت به مسئله‌ی «من امامم» نمیرسید؛ باید ‌دین مردم درست میشد، باید اخلاق مردم درست میشد، باید مردم از این غرقاب فساد بیرون می‌آمدند، باید جهت‌گیری معنوی -‌که لبِّ لُبابِ دین و روح اصلیِ دین همان جهت‌گیری معنوی است- دوباره در جامعه احیا میشد؛ لذا شما نگاه که میکنید، ‌می‌بینید همه‌ی زندگی امام سجّاد و کلمات امام سجّاد، زهد است، مثلاً: اِنَّ عَلَامَةَ الزَّاهِدینَ فِی الدُّنیَا الرَّاغِبِینَ عَنها، تا آخر، که ‌شروع در یک سخن مفصّل و طولانی [است]؛ اگر‌چه در این سخن هم یک اشاره‌ای به آن اهداف کذایی‌ای که ذکر کردیم هست. یا ‌‌«اَ وَ لا حُرٌّ یَدَعُ هٰذِه اللُماظَةَ لِاَهلِهَا فَلَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلّا الجَنَّةُ فَلا تَبِیعُوها بِغَیرِها»، از امام سجّاد است... این زندگى امام سجّاد ‌است که در طول این ۳۵ سال، آرام آرام ، آن مردم غافل و بى‌خبر را از چنگ شهوات از یک طرف، و تسلّط دستگاه‌هاى جبّار از ‌یک طرف، و کمند علماى سوءِ وابسته‌ى به دستگاه‌ها از یک طرف، کنار میکشد و از آن محیط تاریک و ظلمانى نجات میدهد و ‌مجموعاً یک عدّه و یک مجموعه‌ى مؤمن علاقه‌مند صالحى را که بتوانند قاعده‌اى بشوند براى کارهاى آینده، به ‌وجود بیاورد؛ این ‌زندگى امام سجّاد است.‌1365/04/28

لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

همه‌ی زندگی امام سجّاد و کلمات امام سجّاد، زهد است، مثلاً: اِنَّ عَلَامَةَ الزَّاهِدینَ فِی الدُّنیَا الرَّاغِبِینَ عَنها، تا آخر، که شروع در یک ‌سخن مفصّل و طولانی [است]... یا « اَوَلا حُرٌّ یَدَعُ هذِه اللُماظَةَ لِاَهلِهَا فَلَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلّا الجَنَّةُ فَلا تَبِیعُوها بِغَیرِها»، از امام ‌سجّاد است. ‌
کلمات امام سجّاد، بیشترینش زهد است، بیشترینش معارف است، امّا معارف را هم باز در لباس دعا [مطرح کردند]؛ چون... ‌اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وقت، اجازه نمیداد که امام سجّاد بخواهند با آن مردم بی‌پرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ ‌نه‌فقط دستگاه‌ها نمی گذاشتند، [بلکه] مردم هم نمی خواستند؛ اصلاً آن جامعه، یک جامعه‌ی نالایق و تباه‌شده و ضایع‌شده‌ای بود ‌که باید بازسازی می شد. از سال ۶۱ تا ۹۵، ۳۴ سال زندگى امام سجّاد این‌جورى گذشت. البتّه هر‌چه گذشته، وضع بهتر شده؛ ‌لذا در همان حدیثِ «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ» از امام صادق، در دنباله‌اش دارد: ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُروا، بعد مردم ملحق ‌شدند؛ وما مى‌بینیم که همین‌جور است و دوران امام باقر که می رسد... وضع فرق کرده بود؛ این به‌خاطر زحمات ۳۵ ساله‌ى امام ‌سجّاد است.‌1365/04/28

لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

امام سجّاد... در طول این ۳۵ سال [امامت]، آرام آرام ، آن مردم غافل و بى‌خبر را از چنگ شهوات از یک طرف، و تسلّط ‌دستگاه‌هاى جبّار از یک طرف، و کمند علماى سوءِ وابسته‌ى به دستگاه‌ها از یک طرف، کنار میکشد و از آن محیط تاریک و ‌ظلمانى نجات میدهد و مجموعاً یک عدّه و یک مجموعه‌ى مؤمن علاقه‌مند صالحى را که بتوانند قاعده‌اى بشوند براى کارهاى ‌آینده، به ‌وجود بیاورد... بعد، نوبت به امام باقر میرسد؛ زندگی امام باقر دنباله‌ی همان خط است، منتها وضع بهتر شده؛ آنجا هم ‌تعلیمات دین و معارف اسلامی است امّا اوّلاً مردم، آن بی‌اعتنائی و بی‌مهری نسبت به خاندان پیغمبر را دیگر ندارند؛ وقتی امام باقر ‌وارد مسجد مدینه میشود، عدّه‌ای از مردم همواره حلقه زده‌اند، دُور او را گرفته‌اند و از او استفاده میکنند؛ [شخصی] میگوید امام ‌باقر را در مسجد مدینه دیدم -وَ حَولَهُ اَهلُ خُراسانَ وَ غَیرُهُم- [درحالی‌که] از بلاد دوردست، از خراسان و جاهایی که نزدیک ‌اینجاها نیستند، عدّه‌ای آمدند دُور حضرت را گرفتند؛ این، نشان‌دهنده‌ی این است که تبلیغات دارد مثل امواجی به سرتاسر جهان ‌اسلام سرایت میکند و مردم نقاط دوردست دلشان به اهل‌بیت دارد نزدیک میشود. یا در یک روایت دیگر دارد «احتَوَشَهُ اَهلُ ‌العِراق»، [اهل عراق] در حاشیه‌ی او نشسته بودند و او را در میان خود گرفته بودند و آن حضرت با آنها درباره‌ی مسائل حلال و ‌حرام صحبت میکردند.‌‌
بزرگان علمای زمان، پیش امام باقر درس میخوانند و استفاده میکنند. شخصیّت معروفی مثل عکرمه شاگرد ابن‌عبّاس وقتی ‌می‌آید خدمت امام باقر، برای اینکه از آن حضرت حدیث بشنود -شاید هم برای اینکه امتحانش بکند- دست و بالش میلرزد و در ‌آغوش امام می‌افتد؛ بعد خودش تعجّب میکند، میگوید یا ابن رسول‌الله! من بزرگانی مثل ابن‌عبّاس را دیدم و از آنها حدیث شنیدم ‌‌[امّا] هرگز این حالتی که در مقابل تو به من دست داد، برای من دست نداده بود؛ و ببینید امام باقر در جوابش چقدر صریح ‌میگویند «وَیلَکَ یا عُبَیدَ اَهلِ الشّامِ! اِنَّکَ بَینَ یَدَیِ بُیُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیها اسمُه»؛ ای بنده‌ی کوچک شامیان! تو در ‌مقابل عظمت معنویّت است که مجبوری این‌جور به خودت بلرزی. کسی مثل ابوحنیفه که از فقها و بزرگان زمان است، می‌آید ‌خدمت امام باقر و از آن حضرت معارف و احکام دین را فرا میگیرد، و بسیاری از علمای دیگر جزو شاگردان امام باقر هستند و ‌صیت علمی امام باقر در اکناف عالم میپیچید که به «باقرالعلوم» معروف میشود.‌
پس ببینید؛ وضع اجتماعی و وضع عاطفی مردم و احترامات آنها نسبت به ائمّه، زمان امام باقر فرق کرده، تفاوت کرده. به همین ‌نسبت ما می‌بینیم که حرکت سیاسی امام باقر هم تندتر است؛ یعنی امام سجّاد در مقابله‌ی با عبدالملک، [به‌صورت] روبه‌رو، تندی ‌و سخن درشت و سخنی که بتوانند آن را به‌عنوان یک قرینه‌ای بر مخالفت بگیرند، ندارد. عبدالملک به امام سجّاد نامه مینوشت ‌درباره‌ی فلان موضوع، حضرت هم جواب او را میدادند؛ البتّه جواب پسر پیغمبر همیشه یک جواب محکم و متین و دندان‌شکن ‌است، امّا در آن، به‌آن‌صورت تعرّض نیست؛ امّا در مورد امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) این‌جوری نیست؛ حرکت امام باقر آن‌چنان ‌است که هشام‌بن‌عبدالملک احساس وحشت میکند و میبیند که باید آن حضرت را زیر نظر قرار بدهد و به شام میخواهد آن ‌حضرت را ؛ البتّه امام سجّاد را هم در دوران امامتشان -بعد از آن دفعه‌ی اوّل- با غل و زنجیر و مانند اینها به شام برده‌اند، لکن ‌وضع آنجا جور دیگری است و امام سجّاد با ملاحظه‌ی بیشتری همیشه برخورد میکردند، امّا در مورد امام باقر، ما لحن کلام را ‌تندتر می‌بینیم. بنده چند روایت در [زمینه‌ی] مذاکرات حضرت باقر (علیه الصّلاة و السّلام) با اصحابشان دیدم که نشانه‌ی دعوت ‌به حکومت و خلافت و امامت و حتّی نوید آینده در آنها مشاهده میشود.1365/04/28

لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

در یک روایت از امام باقر (علیه السّلام) تعیینِ وقت شده برای خروج و این چیز عجیبی است؛ حدیث در کافی است؛ عَن اَبی حَمزَةَ ‌الثُّمالیِّ بِسَنَدٍ عالٍ، قالَ سَمِعتُ اَبا جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ یَقولُ یا ثابِتُ اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ قَد کانَ وَقَّتَ هَذا الأَمرَ فِی السَّبعین‌؛ ‌سال هفتاد قرار بوده حکومت الهی تشکیل بشود؛ فَلَمّا اَن قُتِلَ الحُسَینُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ تَعالَی عَلیٰ اَهلِ الاَرضِ ‌فَاَخَّرَهُ اِلیٰ اَربَعینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثناکُم فَاَذَعتُمُ الحَدیثَ فَکَشَفتُم قِناعَ السَّترِ وَ لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ بَعدَ ذٰلِکَ وَقتاً عِندَنا وَ یَمحُوا اللهُ ما ‌یَشاءُ وَ یُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الکِتاب؛ ابوحمزه میگوید: فَحَدَّثتُ بِذٰلِکَ اَبا عَبدِ‌اللهِ عَلَیهِ السَّلامُ فَقالَ قَد کانَ کَذٰلِک». سال ۱۴۰ ‌دوران زندگی امام صادق است؛ این همان چیزی است که بنده قبل از آنکه این حدیث را هم ببینم، از روال زندگی ائمّه به نظرم ‌میرسید که [تشکیل] حکومتی که امام سجّاد آن‌جور برایش کار میکند و امام باقر آن‌جور کار میکند، به دوران امام صادق می‌افتد؛ ‌وفات امام صادق سال ۱۴۸ است و اینجا سال [تشکیل حکومت] ۱۴۰ تعین شده است؛ ۱۴۰ یعنى بعد از ۱۳۵... که در ۱۳۵ ‌منصور مى‌آید روى کار؛ اگر منصور روى کار نمى‌آمد، یا اگر حادثه‌ى بنى‌عبّاس پیش نمى‌آمد، تقدیر عادى الهى این بود که در ‌سال ۱۴۰ باید حکومت الهى و حکومت اسلامى سر کار بیاید و ائمّه این‌جور داشتند کار میکردند... ایشان در آن دوران، به این ‌معنا تصریح میکنند و بیان میکنند که سال ۱۴۰ قرار بوده [حکومت تشکیل شود]، ما به شما گفتیم، شما افشا کردید، و خداى ‌متعال تأخیر انداخته، به ما هم نگفته، ما هم به شما نمیگوییم. این یکى از خصوصیّات دوران امام باقر است‌.‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

زندگى امام باقر... یک زندگى‌اى است که در آن مبارزه واضح‌تر است، منتها مبارزه‌ى حادّ مسلّحانه نه. زیدبن‌على، برادر حضرت به ‌امام باقر مراجعه میکند، حضرت میگویند قیام نکن؛ دیده شده که بعضى به جناب زید اهانت میکنند که ایشان حرف امام را ــ ‌که گفته بودند قیام نکن ــ گوش نکرد، [درحالی‌که] امام باقر که فرمودند قیام نکن، او گوش کرد و قیام نکرد؛ با امام صادق که ‌مشورت کرد، امام نفرمودند قیام نکن، امام او را تشویق کردند که قیام بکن، و خود امام صادق وقتى‌که دیگر زید شهید شده بود، ‌آرزو کردند که اى کاش من جزو کسانى بودم که با او بودند؛ بنابراین جناب زید به‌هیچ‌وجه نباید مورد این بى‌توجّهى و بى‌لطفى ‌قرار بگیرد. [امام] قیام مسلّحانه را قبول نمیکردند و قبول نکردند، امّا مبارزه‌ى سیاسى حاد واضح است یعنى به‌نظر میرسد این ‌مبارزه، مبارزه‌اى است که میشود آن را فهمید؛ کسی دوران امام سجّاد را نگاه کند، مبارزه را احساس نمیکند، درحالی‌که در ‌زندگى امام باقر این احساس میشود‌.
بعد از آن هم که دوران زندگى این بزرگوار به پایان میرسد، ما مى‌بینیم که آن حضرت، حرکت مبارزى خودشان را با آن ماجراى ‌منا [ادامه میدهند]؛ «تَندُبُنی عَن نَوادِبَ عَشرَ سِنِینَ بِمِنًى‌، ده سال بایستى در منا بر امام باقر گریه بکنند؛ این ادامه‌ى همان ‌مبارزه است. گریه بر امام باقر آن‌هم در منا، به چه منظورى است؟ در زندگى ائمّه (علیهم ‌السّلام)، آنجایى که گریه تحریض شده، ‌بر امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) است که روایات متقنِ مسلّمِ قطعى دارد؛ چرا، حضرت رضا در هنگام حرکتشان [عدّه‌ای را] ‌جمع کردند که بر ایشان گریه کنند که یک حرکت کاملاً سیاسى و جهت‌دار و معنى‌دارى بود [امّا] در مورد [گریه بر] شهادتشان ‌جای دیگری بنده یادم نمی‌آید جز در مورد امام باقر (علیه السّلام) که حضرت وصیّت میکنند و هشتصد درهم از مال خودشان را ‌میگذارند که این کار را در منا بکنند. منا با عرفات فرق دارد، با مشعر فرق دارد، با خود مکّه فرق دارد؛ مکّه شهر است و مردم ‌متفرّقند و مشغول کارشانند؛ در عرفات یک صبح تا عصر بیشتر نیستند، صبح که مى‌آیند خسته‌اند و عصر هم با عجله دارند ‌میروند که به جاهاى دیگر برسند؛ و در مشعر [فقط] چند ساعتى در شب هستند و یک گذرگاهى است در راه منا؛ امّا منا سه شبِ ‌متوالى است؛ کسانى که در این سه شبانه‌روز ــ در آن زمان و با وسایل آن روز ــ بخواهند روزها خودشان را به مکّه برسانند و ‌شب برگردند، کمند و آنجا میمانند؛ درحقیقت سه شبانه‌روز هزارها انسان آنجا هستند که از اکناف عالم اسلام آمده‌اند و انسان ‌میبیند که جاى مناسبى است براى اینکه آنجا تبلیغات کند؛ هر حرفى که بخواهیم به دنیاى اسلام برسد، جایش آنجا است؛ با ‌وضع آن روز که رادیو و تلویزیون و روزنامه و وسایل ارتباط‌جمعى نبوده. آنجا وقتى یک عدّه‌اى بر محمّدبن‌على از اولاد پیغمبر ‌گریه میکنند، همه قاعدتاً سؤال خواهند کرد که چرا گریه میکنید؟ انسان که برای هر مرده‌اى گریه نمیکند، مگر به او ظلم شده ‌بود؟ مگر کشته شده؟ چه کسی به او ظلم کرده؟ چرا به او ظلم کردند؟ و سؤالهاى فراوانى از این قبیل دنبالش مى‌آید؛ این همان ‌حرکت سیاسى مبارزى بسیار دقیق و حساب‌شده است‌.‌1365/04/28

لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

استدلالهایى که در نیمه‌ى اوّل قرن اوّل هجرى در باب خلافت بر زبان اهل‌بیت میگذشت، همانها را حضرت امام باقر هم تکرار ‌میکنند... [مانند] استدلال بر امامت، به نزدیکى به پیغمبر؛همان استدلالى که امیرالمؤمنین در صدر اوّل میکردند که عرب، قریش ‌را مقدّم کردند، و عرب بر عجم به خاطر پیغمبر تفاخر کردند، و قریش بر غیر قریش به خاطر پیغمبر تفاخر کردند، امّا ما که ‌نزدیکان پیغمبر هستیم، ما را کنار میگذارند و دیگران مى‌آیند؛ [درحالی‌که] اگر پیغمبر مایه‌ى تفاخر عرب بر عجم و قریش بر ‌غیر قریش است، پس اینجا هم مایه‌ى تفاخر ما بر دیگران است و مایه‌ى اولویّت ما بر دیگران. این استدلال، استدلال امیرالمؤمنین ‌است که در صدر اوّل، بارها در کلمات امیرالمؤمنین تکرار شده؛ ما مى‌بینیم که امام باقر هم در سالهاى بین ۹۵ و ۱۱۴ که دوران ‌امامت این حضرت است، این کلمات را بیان میکند؛ محاجّه براى خلافت؛ این خیلی معنادار است و نشان‌دهنده‌ى جهت‌گیرىِ ‌انگیزه‌ها و روشن بودن این مطلب است.1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

از سال ۱۱۴ امامت امام صادق شروع میشود تا سال ۱۴۸ که مهم‌ترین دوران در این مرحله‌ی اوّل، دوران امامت امام صادق است. ‌امام صادق، دو مرحله در این دوران طی میکنند؛ یک دوره از سال ۱۱۴ تا سال ۱۳۲ یا تا سال ۱۳۵-یا تا غلبه‌ی بنی‌عبّاس، یا تا ‌خلافت منصور- است که دوران آسایش و گشایش است؛ آن مطلبی که معروف شده که ائمّه به‌خاطر اختلاف بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس ‌فرصتی پیدا کردند، مال این دوران است؛ زمان امام باقر چنین چیزی نبود؛ زمان امام باقر، [دوران] قدرتِ بنی‌امیّه بود و هشام‌بن ‌عبدالملک هم -و کان هشام رجلهم- مردِ بنی‌امیّه و بزرگ‌ترین شخصیّت بنی‌امیّه بعد از عبدالملک بود؛ بنابراین زمان امام باقر، ‌هیچ‌گونه اختلافی بین کسی و کسی که موجب این باشد که ائمّه بتوانند از فرصت استفاده کنند، نبود؛ مال زمان امام صادق است، ‌آن‌هم مال این دوران که دورانِ شروعِ آهسته آهسته‌ی دعوت بنی‌عبّاس و گسترش دعوت آنها و اوج دعوت شیعیِ علوی در ‌سرتاسر دنیای اسلام [است]... که آن وقتی که امام صادق به امامت رسیدند، در جاهای مختلف دنیای اسلام، در آفریقا، در ‌خراسان، در فارس، در ماوراءالنّهر، چه درگیری‌ها و چه جنگهایی بوده؛ یک‌چنین وضع عجیبی بوده و امام صادق از فرصت استفاده ‌کردند برای بیان معارف اسلامی... [یعنی] معارف اسلامی، مسئله‌ی امامت، و بخصوص تکیه بر روی امامت اهل‌بیت؛ که این سوّمی ‌در دوران اوّل امامت امام صادق بوضوح مشاهده میشود‌.‌1365/04/28
لینک ثابت
اهل بیت (علیهم السلام‏)

عمرو بن ابی المقدام [میگوید] «رَاَیتُ اَبا عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) یَومَ عَرَفَةَ بِالمَوقِفِ وَ هُوَ یُنادِی بِاَعلی صَوتِه‌»، حضرت [صادق (ع)] ‌در عرفات، در روز عرفه در اجتماع مردم و وسط مردم ایستاده بودند و با فریاد یک جمله‌ای را میگفتند؛ به یک طرف رو میکردند و ‌این جمله را میگفتند، بعد به یک طرف دیگر رو میکردند و میگفتند، بعد به آن طرف دیگر رو میکردند؛ به چهار طرف رو ‌میکردند و این مطلب را با فریاد میگفتند؛ حالا آن چیست؟ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ می‌بینید توجّه به معنای ‌امامت را و بیدار کردن مردم نسبت به حقیقت امامت را که امامت چیست و آیا اینهایی که سرِ کارند شایسته‌ی امامتند یا نه؛ ثُمَّ ‌کانَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ ثُمَّ هه فَیُنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ لِمَن بَینَ یَدَیهِ وَ ‌عَن یَمینِهِ وَ عَن یَسارِهِ وَ مِن خَلفِهِ اثنیٰ عَشَرَ صَوتاً؛ هر طرفی سه بار فریاد میکرد و اینها را میگفت و دوازده مرتبه این جمله را ‌حضرت در عرفات تکرار کرد؛ بعد میگوید پرسیدم که آن «هِه» یا «هاهِ» یعنی چه؟ گفتند در لغتِ مثلاً بنی‌تمیم یا بنی فلان، ‌کنایه است از «من»؛ یعنی بعد از محمّدبن‌علی، من امامم‌.‌1365/04/28
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی