newspart/index2
روشنفکری
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
روشنفکری

نقش روحانیت در مشروطیت، اولًا نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیاً قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی که بودند؛ روشن‏فکرها، و در مرحله‏ی بعد، بعضی از صاحبان قدرت و متنفذان دولتی. وقتی به علما نگاه می‏کنیم، می‏بینیم سابقه‏ی فعالیت علما خیلی بیش از دوره‏ی مشروطیت است.1385/02/09
لینک ثابت
روشنفکری

انگلیس‏ها همان‏طور که شما فرمول واقع‏شده‏ی خارجی‏اش را به‏روشنی می‏دانید، آمدند بر این موج فرصت‏طلبانه مسلط شدند و این را گرفتند و از شاه عبد العظیم هدایتش کردند به سفارت انگلیس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهام‏دهندگان معلوم بود که معنایش چیست! کسانی که تحت تأثیر این‏ها بودند، در درجه‏ی اول روشن‏فکرهای غرب‏زده بودند که البته قدرت‏طلبی هم در آن‏ها مؤثر بود؛ یعنی این‏طور نبود که ما فرض کنیم روشن‏فکرهای آن زمان از قبیل همین افرادی که اسم آوردید که تاریخ‏ها را نوشته‏اند و در انجمن‏ها حضور داشته‏اند، صرفاً می‏خواسته‏اند نسخه‏ی غربی مشروطیت در ایران تحقق پیدا کند؛ و لو خودِ آن‏ها کنار بمانند؛ نه، به‏هیچ‏وجه این را نمی‏خواستند. آن‏ها می‏خواستند در حکومت باشند؛ کمااینکه برای این کار تلاش هم کردند و کسانی که به این‏ها ملحق شدند؛ از قبیل تقی‏زاده و غیر او، می‏خواستند در حکومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشن‏فکر این طور بودند. علاوه بر این، عده‏ای از قدرتمندان و رجال حکومتی هم به‏تدریج وارد این ماجرا شدند. بنابراین، حقیقت آنچه که در صحنه اتفاق افتاد، این است.نکته‏ای که در کنار این مسئله، مورد توجهم هست، این است که چه شد که غربی‏ها، مشخصاً انگلیسی‏ها، در این مسئله کامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، می‏توانستند در اختیار علما باقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل الله جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعده‏ی قضیه این بود. به نظر من مشکل کار از اینجا پیش آمد که این‏ها توانستند یک عده‏ای از اعضای جبهه‏ی عدالت‏خواهی- یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما- را فریب بدهند و حقیقت را برای این‏ها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. انسان وقتی به اظهاراتی که مرحوم آسید عبد الله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی در مواجهه و مقابله‏ی با حرف‏های شیخ فضل الله و جناح ایشان داشته‏اند، نگاه می‏کند، این مسئله را درمی‏یابد که عمده‏ی حرف‏ها به همین است که این‏طور می‏گفته‏اند. این حرف‏ها به نجف هم منعکس می‏شده و شما نگاه می‏کنید که همین اظهارات- انسان در کار مرحوم آقا نجفی قوچانی، در آن کتاب و در مذاکراتی که در نجف در جریان بوده، این‏ها را می‏بیند- و حرفهایی را که از سوی روشن‏فکرها و به‏وسیله‏ی عمال حکومت گفته می‏شد و وعده‏هایی را که داده می‏شد، حمل بر صحت می‏کردند. این‏طور می‏گفتند که: شما دارید عجله می‏کنید؛ سوءظن دارید؛ این‏ها قصد بدی ندارند؛ این‏ها هم هدف‏شان دین است! این مسائل در مکاتبات، نامه‏های صدر اعظم و ... به مرحوم آخوند منعکس شده است. انسان می‏بیند که حساسیت آن‏ها را در مقابل انحراف کم کرده‏اند؛ اما حساسیت بعضی‏ها مثل مرحوم آشیخ فضل الله باقی ماند؛ این‏ها حساس ماندند؛ اصرار کردند و در متمم، آن مسأله‏ی پنج مجتهد جامع الشرائط را گنجاندند و مقابله کردند. یک جمع دیگری از همین جبهه، این حساسیت را از دست دادند و دچار خوش‏باوری و حُسن ظن و شاید هم نوعی تغافل شدند. البته انسان حدس می‏زند که بعضی از ضعف شخصیتی‏ها و ضعف‏های اخلاقی و هوای نفس بی‏تأثیر نبود؛ حالا و لو نه در مثل مرحوم سید عبد الله یا سید محمد؛ اما در طبقات پایین، بلاشک بی‏تأثیر نبوده که نمونه‏ی واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانیست. این‏ها بالاخره جزء علما بودند. شیخ ابراهیم هم تحصیل‏کرده‏ی نجف بود، هم مرد فاضلی بود؛ اما تحت تأثیر حرف‏های آن‏ها قرار گرفتند و غفلت‏زده شدند و مقداری هوای نفسانی در این‏ها اثر گذاشت و اختلاف از اینجا شروع شد.1385/02/09
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی