newspart/index2
حضرت علی (علیه‌السلام) / امامت و ولایت/ شیعه/ خلافت/ صفین/ جمل/ نهروان/ خوارج/ معاویه/ سیاست علوی/ عدالت/ فتنه/ نهج‌البلاغه/ کوفیان / امیرالمؤمنین/ امام علی/ امام اول
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
مقتل امیرالمؤمنین(علیه السلام)

ایام سوگواری حضرت امیرالمؤمنین است؛ یک جمله هم درباره‌ی این مصیبت بزرگ دنیای اسلام عرض کنم و ذکر مصیبت کنم. در سحر نوزدهم این فاجعه‌ی عظیم اتفاق افتاد؛ یعنی امیرالمؤمنین - مظهر عدالت - به‌خاطر مبارزه‌ی در راه عدل و داد و انصاف و حکم الهی، در محراب عبادت در خون خود غلتید و محاسن مبارکش به خون سرش رنگین شد. من یک عبارتِ وارد شده‌ی در روایت را می‌خوانم و برای شما معنا می‌کنم تا توسلی پیدا کرده باشیم. این‌طور وارد شده است که «فلمّا احسّ الامام بالضّرب لم یتأوّه»؛ وقتی ضربت شمشیر بر فرق مبارک امیرالمؤمنین فرود آمد، هیچ آه و ناله‌یی از آن حضرت سر نزد. «و صبر و احتسب»؛ حضرت صبر کردند. «و وقع علی وجهه»(1)؛ امیرالمؤمنین با صورت روی زمین افتادند. «قائلا بسم‌اللَّه و باللَّه و علی ملّة رسول اللَّه»؛ درست مثل حضرت اباعبداللَّه که وقتی در گودال قتلگاه روی زمین افتادند، نقل شده است که عرض کردند: «بسم‌اللَّه و باللَّه و فی سبیل اللَّه و علی ملّة رسول اللَّه»(2). مردم شتابان دنبال قاتل بودند تا او را دستگیر کنند. «ولا یدرون این یذهبون من شدّة الصّدمة و الدّهشة»؛ از بس این حادثه دهشت‌آفرین بود، مردم را سراسیمه کرد. همین‌طور می‌دویدند تا بتوانند قاتل را پیدا کنند. «ثم احاطوا بامیرالمؤمنین علیه‌السّلام»؛ بعد آمدند اطراف حضرت را گرفتند. «و هو یشدّ رأسه بمأزره و الدّم یجری علی وجهه و لحیته»؛ خون بر صورت و محاسن حضرت جاری بود. خود آن بزرگوار مشغول بستن زخم سرش بود. «و قد خضبت بدمائه و هو یقول هذا ما وعداللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ حضرت زخم سرشان را می‌بستند و می‌فرمودند این همان چیزی است که خدا و پیغمبر به من وعده کرده بودند. پیغمبر قبلاً فرموده بود که این حادثه پیش می‌آید. امام حسن (علیه‌السّلام) سر رسیدند، سر پدر را در دامن گرفتند، خون‌ها را شستند و زخم را بستند. «و هو یرمق السّماء بطرفه»؛ حضرت همان‌طور که خوابیده بودند، با گوشه‌ی چشم آسمان را نگاه می‌کردند. «و لسانه یسبّح اللَّه و یوحّده»؛ در آن حالت، زبانشان در حال تسبیح و حمد پروردگار بود. حضرت از هوش رفتند و امام حسن مشغول گریه شدند. «و جعل یقبّل وجه ابیه و ما بین عینیه و موضع سجوده»؛ امام حسن چشمش به چهره‌ی پدر بود. وقتی دید از هوش رفت، خم شد پیشانی و محل سجده‌های طولانی امیرالمؤمنین را بوسید؛ صورتش را بوسید؛ ما بین دو چشمش را بوسید. «فسقط من دموعه قطرات علی وجه امیرالمؤمنین علیه السّلام»؛ از اشک چشم امام حسن چند قطره‌یی روی صورت امیرالمؤمنین ریخت. «ففتح عینیه»؛ حضرت چشمشان را باز کردند. «فرءاه باکیا»؛ دیدند امام حسن دارد گریه می‌کند. «فقال یا حسن ما هذا البکاء»؛ فرمود حسن جان! چرا گریه می‌کنی؟ «یا بنیّ لا روع علی ابیک بعد الیوم»؛ پسرم! بعد از این لحظه، پدر تو هرگز ناراحتی و ترسی ندارد. «هذا جدّک»؛ این جدت پیغمبر است. «و خدیجه»؛ این خدیجه است. «و فاطمة»؛ این فاطمه است. «والحور العین محدقون»؛ همه اطراف من را گرفته‌اند. «منتظرون قدوم ابیک»؛ همه منتظرند که من بروم زودتر به اینها ملحق شوم. «فطب نفساً و قرّ عینا و اکفف عن البکاء»؛ اشک نریز پسرم! صلّی اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین، صلّی اللَّه علیکم یا اهل بیت النبوة.1384/07/29

1 )
بحارالأنوار ،علامه مجلسی  ج 42 ص  280 ؛

«قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ قَدَّسَ رُوحَهُ هَذَا الْخَبَرُ غَيْرُ صَحِيحٍ بَلْ إِنَّا كَتَبْنَاهُ كَمَا وَجَدْنَاهُ وَ الرِّوَايَةُ الصَّحِيحَةُ أَنَّهُ بَاتَ فِی الْمَسْجِدِ وَ مَعَهُ رَجُلَانِ أَحَدُهُمَا شَبِيبُ بْنُ بحيرة [بُجْرَةَ] وَ الْآخَرُ وَرْدَانُ بْنُ مُجَالِدٍ يُسَاعِدَانِهِ عَلَى قَتْلِ عَلِيٍّ ع‏ ...... فَلَمَّا أَحَسَّ الْإِمَامُ بِالضَّرْبِ لَمْ يَتَأَوَّهْ وَ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ وَ وَقَعَ عَلَى وَجْهِهِ وَ لَيْسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ قَائِلًا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ صَاحَ وَ قَالَ قَتَلَنِی ابْنُ مُلْجَمٍ قَتَلَنِی اللَّعِينُ ابْنُ الْيَهُودِيَّةِ وَ رَبِّ الْكَعْبَه» نحوه
ترجمه:
2 )
اللهوف على قتلى الطفوف‏  ،سیدبن طاووس  ص  121؛

فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَ رَجُلًا لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ كَأَنَّهُ مِيزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَكُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ انْصَرَفَ عَنْهُ كَرَاهَةَ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ كِنْدَةَ يُقَالُ لَهُ مَالِكُ بْنُ الْيُسْرِ فَشَتَمَ الْحُسَيْنَ ع وَ ضَرَبَهُ عَلَى رَأْسِهِ الشَّرِيفِ بِالسَّيْفِ فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ السَّيْفُ إِلَى رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ الْبُرْنُسُ دَماً.»
ترجمه:
«امام عليه السّلام فرمود: به نام خدا و برای خدا و بر دین رسول خدا (ص) و آنگاه سر به آسمان برداشت و گفت: خداوندا تو مى‏دانى كه اينان مردى را مى‏كشند كه بر گستره زمين جز او فرزند دختر پيامبر نيست. سپس تير را گرفت و از پشتش در آورد و خون چون ناودان فوران كرد، و توان جنگ از امام مى‏رفت. حضرت بايستاد و هر مردى كه نزد امام مى‏آمد باز مى‏گشت و دوست نداشت كه مبادا خداى را با شركت در خون امام ملاقات كند، تا آن كه مردى از كنده به نام مالك بن نسر _ لعنة اللَّه عليه_ آمد و به حسين عليه السّلام ناسزا گفت و با شمشير بر سر مباركش زد كه كلاه خود را بريد و به سر مبارك رسيد و كلاه خود آكنده از خون شد.
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی