شما نگاه کنید که در سرتاسر کشور، چه کسانی انجمنهای ملی را میگرداندند؟ درست است که در تکوین مشروطیت، هم جریان روحانیت و هم جریان روشنفکری، هر دو، دخیل بودند- این را نمیشود انکار کرد و این مقدماتِ همان چیزی بود که بعد اسمش شد مشروطیت، و اول، عدالتطلبی و قانونگرایی و قانونطلبی بود- اما در عمل، آن کسانی که وارد میدان شدند و حقیقتاً بارهای سنگین مثل همین انجمنهای ملی- نه بارهای نان و آبدار مثل نمایندگی مجلس از تهران و وزارت- را به دوش گرفتند، چه کسانی بودند؟ شما اگر به جاهایی که انجمن فعالیت داشته نگاه کنید، خواهید دید که در رأس انجمن، یک یا دو یا سه روحانی بودهاند.
این قضیه در مشهد بود؛ کمااینکه در تبریز، در اصفهان، در شیراز و در لار هم همینطور بود. بنابراین، میبینید که این شخصیتهای روحانی بودند که وارد میدان شدند. ما یک نمونهی دیگر آن را در کمیتههای بعد از انقلاب میبینیم. این کار، نان و آبی نداشت؛ خطرِ کشته شدن و ترور شدن و متهم شدن هم داشت؛ اما اگر روحانیون نبودند، کمیتهها را اداره نمیکردند، به مساجد نمیآمدند، افراد مسلح و سلاحها را جمع نمیکردند و تا چند ماه، همهی وظایف یک دولت را بهقدر مقدور خودشان انجام نمیدادند، چه کسی میخواست این کار را بکند؟ ما هیچکس را نداشتیم؛ نه روشنفکرها این ظرفیت را داشتند، نه این همت را به خرج میدادند و نه هرگز این خطرپذیری را مجموعهی روشنفکری، حقاً و انصافاً از خودش نشان داده است. بههرحال، به روحانیت ظلم شده است. یکقدری شما روی این مسئله تکیه کنید.1384/05/15
لینک ثابت