یکروز در آغاز گشایش دروازهی زندگی غربی به روی ایران - که پیشرفت بود، علم بود، ماشین بود و ایرانیها هیچ چیز نداشتند - سیاستمداران و متفکران و نخبگان آن روز ما به جای اینکه وقتی آن پیشرفتها را دیدند، به فکر جوشش از درون باشند - کاری که امیرکبیر در زمان ناصرالدین شاه کرد و میخواست بکند - شصت سال، هفتاد سال بعد از زمان امیرکبیر، آقایی در دورهی مشروطه پیدا شد که گفت راه نجات کشور ایران این است که جسما، روحا، ظاهرا و باطنا فرنگی شود! به جای اینکه برای جبران عقبافتادگیها به درون مراجعه کنند و گوهر خویش را جستجو کنند، به جای اینکه خویش را در خویش پیدا کنند، رفتند سراغ اینکه خود را در راه طی شدهی اروپا پیدا کنند! آنها این اشتباه را کردند. بعد هم رژیم پهلوی بهوسیلهی خود انگلیسیها روی کار آمد و پس از آن، امریکاییها جای انگلیسیها را گرفتند. بهترین انتخاب برای امریکا و انگلیس، رضاخان و محمدرضا بودند؛ چون همان نقشهها، همان فرهنگ، همان وابستگی، همان عقبافتادگی و همان سرپوش گذاشتن بر روی استعدادهای درونی که غرب مایل بود، در کشور به دست کسانی اجرا میشد که بظاهر ایرانی بودند. امروز خطاست که جوان ما بخواهد آن راه را طی کند. آن راه، راه خطایی است.1384/02/19
لینک ثابت