نوع دیگر سلطهپذیری این است که یک وقت دولتی در مقابل منفعتی از منافع آنها سر بلند میکند، اما آنها میزنند سرش را میشکانند و کنارش میزنند؛ او هم که پشتوانهی مردمی ندارد - چون همین سلطهگرها او را نگه داشتهاند - براحتی از میان میرود؛ در نتیجه یکی دیگر را سر کار میآورند، که نمونههایش را در کشورهایی دیدیم و من الان نمیخواهم اسم این کشورها را بیاورم؛ شاید خود شماها هم توجه دارید. در میان کشورهای همسایه، از این قبیل کم نداشتیم؛ یکی را بردهاند، یکی را آوردهاند. این نظام سلطه است در دنیا. کسانیکه در نظام سلطه پامال میشوند، ملتها هستند؛ منافع و هویت و شخصیت و ارزشها و فرهنگشان نابود میشود. روزبهروز هم نظام سلطه تقویت شده است؛ یعنی از وقتی که استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنیا با یکدیگر و پیشرفت علم بهوجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امکانات جدید و وسایل ارتباطی سریع و فوقالعادهیی که وجود دارد و امکانات نظامی و پولی و تبلیغاتی و غیره، نظام سلطه هرچه میخهای خود را بر سرزمین محل زندگی ملتها و انسانها بیشتر فرو کرده، انسانها محکوم شدهاند به تو سری خوری و سلطهپذیری. نظام ما آمد این مدار را قطع کرد؛ گفت نمیشود. هرچند کمونیسم هم در دنیا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنیا را تقسیم کرده بودند؛ البته نه از روی طوع و رغبت؛ تقسیم از روی ناچاری؛ یک قسمت دست این، یک قسمت دست آن. بنابراین مدار سلطه در آنجا هم وجود داشت. همان شوروی مدعی سوسیالیسم و کمونیسم و عدالت اجتماعی، در اروپای شرقی فجایع عظیمی به راه انداخت که لابد بعضی از شماها یادتان هست - ماها که یادمان هست - بعضیها هم لابد در کتابها و نوشتهها خواندهاید. لهستان یکطور، مجارستان یکطور، چکسلواکی یکطور. خونها ریختند، آدمها کشتند، تانکها بردند؛ همان کاری که امروز امریکاییها در عراق دارند میکنند؛ همان کاری که امریکاییها چند صباح قبل در افغانستان کردند. سلطه، سلطه است. بنابراین مدار حرکت سلطهآمیز و متکی به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ایران اسلامی آمده این مدار را قطع کرده؛ میگوید ما قبول نداریم. این طرح، در دنیا بیجواب هم نمانده است. ملتها به این طرح خیلی معتقد شدهاند. هر کس نگاه کند، در دنیای اسلام نشانههای این را بروشنی میبیند؛ یک نمونهاش فلسطین است. فلسطین دهها سال تحت اشغال بود، بدون اینکه ملت فلسطین خودی نشان دهند؛ اما میبینید ملت فلسطین به کجا رسیدهاند و با این همه فشار چگونه ایستادهاند. اظهاراتی که بعضی از کشورهای حول و حوش خود ما در زمینهی گرایش به مردم و گرایش به اسلام و گرایش به جهات مردمی میکنند، بهخاطر این است. ایستادگی مردم عراق را میبینید. این عراقیها همان کسانی هستند که سالهای متمادی زیر فشار حکومت انگلیس و بعد هم عوامل چپ حرکت نمیکردند؛ این موج بیداری اسلامی است که عراقیها را اینطور بیدار کرده است. این طرح جدید کار خودش را کرده؛ یک فرهنگ جدید، یک فکر جدید و یک مسیر جدید برای بشریت مطرح کرده است. عصبانیتها و اشکالات مربوط به این است. مسألهی بمب اتم و دنبالههای آنچه در توهم فعالیت نظامی اتمی در دنیا میپراکنند، همه بهانه و حرف است؛ مسأله این نیست. حتی با اسلام هم به عنوان خود اسلام و شعار اسلام مخالفتی نیست. این را شما توجه داشته باشید که در تاریخ حکومت شعارهای دینی یا حکومتهای مدعی دین، حکومت روحانیان کم نیست؛ فراوان است. در دورهی جوانی ما، در مناطقی از دنیا حکومت روحانیون مسیحی بود. در چند قرن گذشته هم که کلیسا بر خیلی از کشورهای غربی و بعضی مناطق دیگر حکومت میکرد. در تاریخ اسلام هم که حکومت مدعیان دین و تولیت دین را میبینیم. این چیزها در تاریخ کم نیست؛ الان هم در دنیا حکومتهایی هستند که شعار دین سر دستشان قرار دارد. آنچه در دنیا کمیاب است - که این همه دشمنی را به خودش جذب کرده - حکومت ارزشهای دینی است؛ پیدا شدن دین است؛ یعنی اصرار بر تحقق عدالت اجتماعی. اینکه ما میگوییم، شعار نیست؛ حقیقت و هویت ماست. ما اگر دنبال عدالت اجتماعی نباشیم، وجود ما پوچ و بیهوده است و جمهوری اسلامی معنی ندارد. باید عدالت اجتماعی را تحقق ببخشیم؛ باید ارزشهای اسلامی را در جامعه پیاده کنیم؛ باید جامعه را، جامعهی دینی و اسلامی کنیم.1383/08/06
لینک ثابت