تحولگرایی / مدیریت تحول/ تحول در نظام آموزشی/ تحول در حوزه/ / تحولآفرینی
انقلاب، یک تحول بنیادین براساس یک سلسله ارزشهاست و یک حرکت به جلو محسوب میشود. آنچه در کشور ما واقع شد، انقلاب اسلامی است که تحول عظیمی در ارکان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و یک حرکت به جلو و یک اقدام به سمت پیشرفت این کشور و این ملت بود. البته در نظامی که براساس انقلاب به وجود آمد، ما از شرق و غرب الگو نگرفتیم. این نقطه بسیار مهمی است.
ما نمیتوانستیم از کسانی الگو بگیریم که نظامهای آنها را غلط و برخلاف مصالح بشریت میدانستیم. بحث تعصّب مذهبی و دینی و جغرافیایی مطرح نبود؛ بحث این بود که پایههایی که نظامهای شرقی کمونیستیِ آن روز بر آنها بنا شده بود - که امروز در دنیا دیگر چنین هویّتی وجود ندارد - همچنین پایههایی که نظامهای غربی بر آنها بنا شده بود، پایههای غلطی بود؛ لذا ما نمیتوانستیم و نمیخواستیم از آنها الگو بگیریم. الگوی ما ارزشهای دیگری بود که به مقداری از آن ارزشها اشاره کردم.
اما چرا از آن دو رژیم جهانی - رژیم شرقیِ کمونیستی و رژیم غربیِ سرمایهداری - الگو نگرفتیم؟ چون رژیمهای باطلی بودند.
...
از غرب هم نمیخواستیم و نمیتوانستیم الگو بگیریم؛ چون غرب چیزهایی داشت، اما به قیمتِ نداشتن چیزهای مهمتری. در غرب، علم بود، اما اخلاق نبود؛ ثروت بود، اما عدالت نبود؛ فناوری پیشرفته بود، اما همراه با تخریب طبیعت و اسارت انسان؛ اسم دمکراسی و مردم سالاری بود، اما در حقیقت سرمایهسالاری بود، نه مردم سالاری؛ امروز هم همینطور است.
...
طبیعی بود که برای ملتی که با جانِ خود و عزیزانش قیام کرده بود و در رأسش یک عالم ربّانی و جانشین پیامبران قرار داشت. نظام غربی نمیتوانست الگو باشد. پس، ما الگو را نه از رژیمهای شرقی و نه از رژیمهای غربی گرفتیم؛ ما الگو را از اسلام گرفتیم و مردم ما براثر آشنایی با اسلام، نظام اسلامی را انتخاب کردند.
...
در این دهههای اخیر، روشنفکران مذهبی - از علما، روحانیون، فضلا و دانشگاهیان - کارهای زیادی کرده بودند. برای مردم یک سلسله ارزشها جا افتاده بود و دنبال آنها بودند.
...
ارزش اول، ایمان است. مردم از هُرهُری مسلکی و بیبندوباری و بیایمانی بیزار و ناراضی بودند...
ارزش بعدی، دینداری است...
ارزش دیگر، دوری از اسراف و تجمّل در سطح زمامداران است...
ارزش دیگر، سلامت دینی و اخلاقی زمامداران است...
رواج اخلاق فاضله، یکی دیگر از ارزشها بود...
آزادی فکر و بیان هم یکی از ارزشهای انقلاب بود...
یکی دیگر از ارزشها، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است...
آن چیزی که توانست این بنای رفیع و این بنای اسلامی را بعد از قرنها در این مملکت استوار کند، چه بود؟ آن عبارت بود از این که ارزشهایی از این قبیل - که عرض کردیم - پایه بنای نظام جدید باشد و زندگی نوینی در این منطقه از عالم براساس این ارزشها به وجود آید...
این ارزشهایی که در جامعه هست و پایه نظام اسلامی است، باید اوّلاً یکجا پذیرفته شود. اگر بعضی از اینها را قبول داشته باشیم، بعضیها را قبول نداشته باشیم، کار ناقص است. اگر به بعضی اهمیت دهیم، به بعضی اهمیت ندهیم، مقصود حاصل نخواهد شد. ثانیاً خود انقلاب، حرکت و تحول و رفتن به جلوست. بر پایه این ارزشها جامعه باید حرکت کند، تحول پیدا کند و به جلو برود. باید روزبهروز روشهای غلط را اصلاح کند و یک قدم جدید بردارد تا بتواند به نتیجه برسد.1379/02/23
لینک ثابت
عزیزان من! انقلاب یک امر دفعی نیست؛ یک امر تدریجی است. یک مرحله انقلاب که تغییر نظام سیاسی است، دفعی است؛ اما در طول زمان، انقلاب باید تحقّق پیدا کند. این تحقّق چگونه است؟ این تحقّق به آن است که آن بخشهایی که عقب مانده و تحول پیدا نکرده است، تحول پیدا کند و روزبهروز راههای جدید، کارهای جدید، فکرهای جدید و روشهای جدید، در چارچوب و برپایه آن ارزشها در جامعه بهوجود بیاید و پیش برود، تا آن ملت بتواند با نشاط و با قدرت به سمت هدفِ خودش حرکت کند. برگشت، غلط است؛ عقبگرد، خسارت است؛ اما ایستادن هم غلط است؛ باید حرکت کرد و به جلو رفت.1379/02/23
لینک ثابت
و اما این پیشرفتها در کجاست؟ این تحولی که میگوییم باید بهوجود بیاید و این حرکت به جلو در کجاست؟ در همه مناطق مربوط به زندگی جامعه. قوانین، تحول پیدا میکند و باید روزبهروز بهتر و کاملتر شود. در فرهنگ و در اخلاق عمومی مردم، روزبهروز بایستی تحول صورت گیرد و پیشرفت حاصل گردد. در نظام علمی و آموزشی کشور، در فعالیّتهای اقتصادی، در هنر، در امور حکومت و اداره کشور، حتی در حوزههای علمیّه، بایستی انسانهای با فکر و شجاع و روشنبین، روزبهروز روشهای جدید، کارهای جدید، فکرهای جدید و آرمانهای جدید را دنبال کنند.1379/02/23
لینک ثابت
اساس، همان ارزشهاست. در چارچوب همان ارزشها پیش بروند و تحولات را بهوجود آورند. آن وقت انقلاب، یک انقلاب کامل و روزبهروز میشود و تمام شدنی هم نیست. این تکامل، تمام شدنی هم نیست؛ یعنی هر ده سال، بیست سال یکبار، اگر انسان به کشور نگاه کند، خواهد دید که در بخشهای مختلف، پیشرفت و ترقّی ایجاد شده است.
پس، سه عنصر در اینجا لازم شد. دلم میخواهد که جوانان بیشتر به این نکات توجّه کنند. بخصوص عناصری که در زمینه فعّالیتهای سیاسی تأثیرگذارند، درست توجّه کنند. سه عنصر در اینجا اساسی است: یکی اینکه ارزشهایی که انقلاب براساس آنها پدید آمده است، مورد توجّه باشد و بهشدّت از آنها حراست شود. دوم این که این ارزشها را با هم ببینند. اینطور نباشد که یکی به استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی توجه کند، اما به دینداری توجّه نکند؛ یا به دینداری توجّه کند، اما به آزادی فکر توجّه نکند؛ یا به آزادی فکر و بیان توجّه کند، به حفظ دین و ایمان مردم توجه نکند. اگر اینطور باشد، کار ناقص انجام میگیرد. باید به همه مجموعه ارزشها توجّه شود. بالاتر از همه، دستگاههای حکومتی هستند که باید به تمام این ارزشها توجّه کنند و همه آنها را مورد حفاظت و حراست قرار دهند. عنصر سوم، حرکت به جلو است. رکود و سکون و سکوت موجب میشود که جمود و تحجّر و کهنگی بهوجود آید و ارزشها کارآیی خودش را از دست بدهد. کهنگی، دنبالهاش ویرانی است. اگر بخواهند کهنگی بهوجود نیاید، باید پیشرفت و حرکت به جلو باشد. این حرکت به جلو، همانی است که من در روز تاسوعا از آن به «اصلاحات انقلابی» تعبیر کردم. اگر اصلاحات، پیشرفت و نوآوری براساس ارزشهای انقلاب نباشد، جامعه دچار ناکامی خواهد شد. این، آن اصول اساسی است. به ارزشها توجّه کنیم؛ در ارزشها تبعیض قائل نشویم، در چارچوب ارزشها تحول و حرکت به جلو را با جدّیت تمام دنبال کنیم.1379/02/23
لینک ثابت
البته بهطور طبیعی در جامعه کسانی هستند که به بعضی از این سه رکن توجّه میکنند، اما به بعضی دیگر توجه نمیکنند. بعضی افراد هستند به ارزشها توجّه میکنند، اما به پیشرفت و تحول توجه پیدا نمیکنند. بعضی هم بعکس، به تحول و پیشرفت توجّه پیدا میکنند - از تغییر و نوآوری صحبت میکنند - اما به رعایت ارزشها توجّه لازم را نمیکنند. نه اینکه قبول ندارند - قبول هم دارند - اما مسأله اوّلشان، مسأله ارزشها نمیشود؛ مسأله پیشرفت و تغییر و تحول میشود. یک عده هم بعکس، نه اینکه به تحول عقیده نداشته باشند، اما مسأله اوّلشان حفظ ارزشهاست. در زمینه ارزشها، یکی به مسأله تدیّن وایمان مردم بیشتر توجّه پیدا میکند؛ یکی به مسأله استقلال کشور از کمند تصرّف قدرتها بیشتر توجّه میکند؛ یکی به مسأله آزادی توجّه بیشتری پیدا میکند؛ یکی به مسأله اخلاق توجّه بیشتری پیدا میکند. البته این امری طبیعی است که اشکالی هم ندارد. بهترش این است که همه به همه اجزا توجّه کنند؛ اما اگر یک عدّه به یک بخش توجّه پیدا کردند، یک عده به یک بخش دیگر توجّه پیدا کردند؛ بسیار خوب، اینها میتوانند مکمّل هم باشند. کسانی که در جامعه به ارزشها اهمیت میدهند، اینها مکمّل کسانی هستند که به تحول و پیشرفت اهمیت میدهند. کسانی که به تحول و پیشرفت اهمیت میدهند، مکمّل کسانی شوند که به ارزشها توجّه پیدا میکنند.
البته اختلاف به وجود میآید، اما این اختلاف مهم نیست. ممکن است کسانی که به ارزشها بیشتر توجّه دارند، به کسانی که به تحول بیشتر توجه دارند، بتازند که شما به ارزشها بیاعتنایی و بیاحترامی میکنید؛ یا آن کسانی که به تحول اهمیت بیشتری میدهند، به کسانی که به تحول کمتر توجّه میکنند، ولی به ارزشها توجّه بیشتری میکنند، بگویند شما به پیشرفت و ترقّی و به جلو رفتن اعتنایی ندارید و ایستایی را ترویج میکنید. اینها در جامعه هست و یا ممکن است پیش بیاید؛ اما اشکالی ندارد و مهم نیست. باید همدیگر را تحمل و قبول کنند. وقتی که اساس را - که ارزشها و حرکت در چارچوب این ارزشهاست - همه بهطور کلّی قبول دارند، این که حالا یک عدّه کمتر به یک بخش توجّه میکنند و بیشتر به بخش دیگر توجّه میکنند، چندان اهمیتی پیدا نمیکند. دعوا نباید بشود.
مرزی که بین اینها وجود دارد، یک مرز واقعی و یک مرز تعیین کننده نیست. میتوانند با هم یک وحدت عمومی را تشکیل دهید؛ هویّت کلّی جامعه اسلامی و انقلابی را تشکیل دهند و در واقع مثل دو «جناح» عمل کنند. دو جناح، یعنی دو بال یک پرنده. اگر هر دو بال یک پرنده خوب حرکت کند، پرنده بالا و پیش خواهد رفت. کسانی که پایبند به ارزشهایند، اگر این پایبندی را خوب حفظ کنند - البته به تحول هم بیاعتنا نباشند - کسانی هم که پایبند و دلبسته تحول و پیشرفت و روبه جلو رفتن و تغییر و تبدیلند، اگر این را حفظ کنند - البته به ارزشها هم توجّه داشته باشند - جامعه از هر دو سود خواهد برد و هر دو جناح به نفع جامعه عمل خواهند کرد و در واقع انقلاب را تکمیل میکنند و پیشرفت را در سایه ارزشها تحقّق میبخشند و میتوانند خوب باشند.1379/02/23
لینک ثابت
البته آن چیزی که میتواند همه این ارزشها را مورد نظر قرار دهد و در همه زمینهها پیشرفت را شامل حال همه آنها کند، چیزی است که در قانون اساسی و در فقه ما پیشبینی شده است و آن این است که یک فقیه عادلِ زمانشناسی در جامعه حضور داشته باشد که انگشت اشاره و هدایت او بتواند کارها را پیش ببرد.
چرا فقیه باشد؟ برای این که ارزشهای دین و ارزشهای اسلامی را بشناسد. بعضی ممکن است آدمهای خوبی باشند، اما بادین آشنا نباشند و نتوانند آنچه را که مفاد قرآن و سنّت و حدیث و مفاهیم دینی است، درست درک کنند. ممکن است اشتباه کنند و غرضی هم نداشته باشند. پس، باید فقیه باشد.
چرا باید عادل باشد؟ برای این که اگر او از وظیفه تخلّف کند، ضمانت اجرا از دست خواهد رفت. او اگر به فکر خودش باشد، به فکر دنیای خودش باشد، به فکر کامجویی خودش باشد، به فکر قدرتطلبی باشد، به فکر حفظ مسند باشد، آنوقت آن ضمانت لازم برای سلامت این نظام باقی نخواهد ماند. لذا اگر از عدالت افتاد، بدون این که لازم باشد کسی او را عزل کند، خودش معزول است.
چرا زمان شناس باشد؟ برای این که اگر زمان شناس نباشد و دنیا را نشناسد، فریب خواهد خورد. باید زمان شناس باشد، تا دشمن را بشناسد، تا حیلهها و ترفندها را بشناسد، تا بتواند در مقابل ترفندها آنچه را که لازمه وظیفه و مسؤولیت اوست، آن را تدارک ببیند و انجام دهد. این ساز و کارهای لازم، در قانون اساسی پیشبینی شده است. این آن چیزی است که مطلوب است.1379/02/23
لینک ثابت
البته امروز در نظام اجتماعی ما، آن جناحهایی که من عرض کردم - که بعضی بیشتر به ارزشها توجّه میکنند، بعضی به تحول و پیشرفت توجّه میکنند - همدیگر را کمتر تحمّل میکنند! اگر همدیگر را بیشتر از آنچه که امروز تحمّل میکنند، تحمّل کنند، وجود دو جناح نه فقط مضر نیست، بلکه مفید هم هست. میتوانند به هم کمک کنند و مکمّل یکدیگر باشند. مطلوب این است که همه به همه اجزای لازم توجّه داشته باشند و عمل کنند. اما اگر هم نشد و عدّهای به این بخش، عدّهای هم به آن بخش توجّه کردند، لااقل با یکدیگر دشمنی نکنند.1379/02/23
لینک ثابت
خطرهایی در اینجا وجود دارد. مهم این است که به خطرها توجّه شود. هر دو طرف قضیه را خطرهایی تهدید میکند. آنهایی که به ارزشها توجّه میکنند و تحول و تغییر و پیشرفت را ندیده میگیرند، خطر تحجر تهدیدشان میکند؛ باید مراقب باشند. آنهایی که به تحول و تغییر توجّه میکنند و ارزشها را در درجه اول قرار نمیدهند، خطر انحراف برایشان وجود دارد؛ اینها هم باید مراقب باشند. هر دو طرف باید مواظب باشند. مبادا گروه اوّل دچار جمود و تحجّر شود. مبادا گروه دوم دچار انحراف و زمینهسازی برای دشمن و مخالفان اساس ارزشها شود. اگر دو گروه این توجه را داشته باشند، آنوقت جامعه میتواند جامعهای باشد که با همان وحدتی که مورد نظر و لازم است، زندگی خودش را به سمت تکامل و تعالیای که اسلام برای او در نظر گرفته، پیش ببرد.1379/02/23
لینک ثابت
پس یک خطر، عبارت شد از این که دو جناح و دو طرف، خودشان غفلت کنند و دچار خطر شوند. اما خطر بزرگتر از این هم وجود دارد. آن چیست؟ آن خطرِ نفوذ است. از هر دو طرف ممکن است افرادی نفوذ کنند. گاهی یک دشمن از هر دو طرف نفوذ میکند: از آن طرف به عنوان ارزشگرایی میآید و با هرگونه تحولی مخالفت میکند؛ حتی با راههای رفته هم مخالفت میکند و میخواهد حرکت انقلابی را برگرداند. از این خطرناکتر، این طرف قضیه است؛ به عنوان تغییر و تحول و پیشرفت، کسانی بیایند که با اساس ارزشها و با اصل اسلام و با اصل تدیّن مردم و با اصل عدالت اجتماعی مخالفند؛ دچار همان سرمایهسالاری غربیاند؛ دنبال کیسه دوختناند؛ با اصل رفع تبعیض طبقاتی مخالفند؛ با نام دین هم مخالفند، ولو به زبان نیاورند! اینها به نام تحول، به نام تغییر، به نام پیشرفت، به نام اصلاح، بیایند وارد میدان شوند و میدانداری کنند. اینها ممکن است در بدنه اقتصادی جامعه نفوذ کنند. اگر اینگونه آدمهای بیگانه و غریبه در بدنه اقتصادی جامعه نفوذ کنند، البته خطرناک است؛ چون اقتصاد و مال و ثروت در جامعه مهم است و باید دست انسانهای امین باشد. اما از آن خطرناکتر این است که بیایند در مراکز فرهنگی نفوذ کنند؛ ذهن مردم، ایمان مردم، باورهای مردم، خط سیر صحیح مردم را قبضه کنند و در اختیار بگیرند. همان چیزی اتفاق بیفتد که در صحنه مطبوعات و صدا و سیمای دنیای غرب اتفاق میافتد؛ یعنی سرمایهسالاری. همچنان که رادیوها و تلویزیونهای بینالمللی امپراتوری خبری دنیا در دست سرمایهدارهاست، اینها به داخل کشور ما بیایند و مراکز فرهنگی را هم تصرف کنند و از طریق فرهنگی بخواهند اثر بگذارند. این همان چیزی است که بنده چند سال قبل از این، نشانههای آن را در گوشه و کنار مشاهده کردم و «تهاجم فرهنگی» را گفتم. بعضی پذیرفتند، بعضی هم اصلش را انکار کردند و گفتند اصلاً تهاجم فرهنگی وجود ندارد!1379/02/23
لینک ثابت
اگر کسانی بیایند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها، دم از تحول بزنند؛ معلوم است که تحول مورد نظر آنها چیست! تحول مورد نظر آنها، یعنی تحول نظام اسلامی به نظام غیر اسلامی! تحول مورد نظر آنها، یعنی حذف نام اسلام، حذف حقیقت اسلام و حذف فقه اسلامی! اتفاقاً ما بعضی از اینها را هم میشناسیم. حالا بعضی که از تفالهها و پسماندههای رژیم گذشتهاند که در آن رژیم خوردند و چریدند و گوشت حرام بالا آوردند؛ بعد هم توانستند خودشان را در لابلای جماعت مردم جا بزنند و حالا بتوانند نفسی تازه کنند و سر بلند کنند و ادّعای آزادی و مردم سالاری و دمکراسی کنند؛ همان کسانی که عمله ظلم و جور دستگاهی بودند که بیش از پنجاه سال بر این مملکت حکومت کردند و یک ذره مردم سالاری در آن پنجاه سال نبود؛ حالا همین کسانی که با همهی وجود برای آن رژیم کار کردند، بیایند شعار اصلاحات بدهند! این اصلاحات معنایش چیست؟! این اصلاحات، یعنی همان اصلاحات امریکایی! یعنی حالا که شما ملت ایران دست امریکا را قطع کردید، بیایید برگردید و روشتان را اصلاح کنید؛ اجازه بدهید اربابان امریکایی به داخل تشریف بیاورند و باز هم زمام اقتصاد و فرهنگ و اداره امور کشور را به دست گیرند!1379/02/23
لینک ثابت
یک عدّه هم کسانی هستند که مال آن رژیم نیستند؛ اما از اوّل انقلاب، بلکه بعضی پیش از انقلاب، نشان دادند که به اداره کشور برطبق احکام اسلام از بن دندان عقیدهای ندارند. آنها اسم اسلام را میخواهند و اسم اسلام را دوست میدارند. دشمن اسلام به آن معنا هم نیستند؛ اما مطلقاً اعتقادی به فقه اسلامی، به احکام اسلامی و به حاکمیت اسلامی ندارند. معتقد به همان روشهای فردیاند. اوایل انقلاب هم یک عدّه از همینها توانستند امور را قبضه کنند و در دست گیرند. اگر امام به داد این انقلاب نمیرسید، همین آقایان، خشک خشک انقلاب و کشور را به دامن امریکا برمیگرداندند! اینها هم دم از اصلاح میزنند؛ گاهی دم از اسلام هم میزنند؛ اما در کنار کسانی قرار میگیرند که صریحاً علیه اسلام شعار میدهند و با آنها اظهار همبستگی میکنند! گاهی دم از اسلام میزنند، اما در کنار کسانی قرار میگیرند که شعار ضدّیت با حکومت اسلامی، شعار سکولاریزم و حکومت منهای دین و حکومت غیردینی و حکومت ضدّ دینی و لائیسم را میدهند! پیداست که اینها نفوذیند. اینها جزو آن دستهای نیستند که ارزشها را قبول دارند و معتقد به تحولند؛ نه. اینها نفوذیند؛ اینها بیگانه و غریبهاند. بنده چند ماه قبل از این در همین منبر نماز جمعه بحث «خودی» و «غیرخودی» را مطرح کردم؛ اما فریاد بعضیها بلند شد که چرا میگویید «خودی» و «غیرخودی»! بله، اینها غیرخودیاند؛ اینها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند؛ جناحهای خودی باید حواسشان را جمع کنند.1379/02/23
لینک ثابت