امسال، سالِ امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیهالسّلام معیّن شده است. شما امیرالمؤمنین علیهالسّلام را فقط بهعنوان یک چهره دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبینید. درخشش آن حضرت در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است که همه جوانان میتوانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند. در دوره جوانی در مکه، یک عنصر فداکار، یک عنصر با هوش و یک جوان فعّال و پیشرو و پیشگام بود. در همه میدانها، مانعهای بزرگ را از سرِ راه پیامبر برمیداشت. در میدانهای خطر سینه سپر میکرد و سختترین کارها را برعهده میگرفت. با فداکاری خود، امکان هجرت پیامبر را به مدینه فراهم کرد و بعد در دوران مدینه، فرمانده سپاه، فرمانده دستههای فعّال، عالم، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده پیشرو بود. در عرصه حکومت، یک فرد کارآمد بود. در زمینه مسائل اجتماعی هم یک جوان پیشرفته به تمام معنا بود. پیامبر اکرم نه فقط از کسی مثل علی، بلکه در دوران ده سال و چند ماه حکومت خود، از عنصر جوان و نیروی جوان حداکثر استفاده را کرده است.
پیامبر اکرم در یکی از حسّاسترین لحظات عمر خود، مسؤولیت بزرگی را به یک جوان هجده ساله داد. در جنگها خود پیامبر اکرم فرماندهی را عهدهدار میشد؛ اما آن وقت که در آخرین هفتههای زندگی خود احساس کرد از این عالم خواهد رفت و لشکرکشی به سرزمین امپراتوری روم بهوسیله خود او امکان ندارد - چون کار بسیار بزرگ و دشواری بود؛ لازم بود نیرویی برای این کار برگزیده شود که هیچ مانعی نتواند جلوِ آن را بگیرد - این مسؤولیت را به یک جوان هجده ساله داد. پیامبر میتوانست یک نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت ساله و دارای سابقه جنگ و جبهه را بگذارد؛ اما یک جوان هجده ساله را گذاشت و او «اسامةبنزید» بود. پیامبر از ایمان و از سابقه فرزند شهید بودنِ او هم استفاده کرد. آن نقطهای که اسامه را فرستاد، همان نقطهای بود که پدر اسامةبنزید - یعنی زیدبنحارثه - در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسیده بود. پیامبر فرماندهیِ سپاهی بزرگ و گران را به آن جوان هجده ساله داد که همه اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقهدار پیامبر در آن سپاه عضو بودند. پیامبر به او گفت تا آن محلی که پدرت در آنجا شهید شد، میروی - یعنی در «موته» که محلی در امپراتوری رومِ آن روز و در کشور شامِ امروز بود - و آنجا را اردوگاه میکنی. بعد دستورات جنگی را به او داد. از نظر پیامبر، نیروی جوان اینقدر حائز اهمیت است.
ما امروز در کشورمان اسامةبنزیدهای زیادی داریم؛ جوانان زیادی داریم؛ دختران و پسران عظیم و جمعیت انبوهی از این مجموعهها داریم که حاضرند در همه میدانهای فعّال - در میدان درس، در میدان سیاست، در میدان فعّالیتهای اجتماعی، در میدان مشارکتهای گوناگون برای فقرزدایی، برای سازندگی، و در هر صحنه و عرصهای که برای آنها برنامهریزی شود و امکان داده شود - شرکت کنند. این موقعیت بسیار مهمی برای کشور ماست. این نسل، شبیه همان نسلی است که توانست یکی از بزرگترین تجربههای این کشور - یعنی تجربه جنگ تحمیلی - را با قدرت و با موفّقیت به پایان ببرد. بد نیست شما برادران و خواهران عزیز بدانید؛ آن روز که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد، بیشتر کسانی که در این سپاه عضویت داشتند، جوانان و نوجوانان بودند. همین کسانیکه امروز سرداران این سپاه محسوب میشوند و درجات بالا دارند، آن روز یا دانشجو بودند، یا تازه فارغالتحصیل شده بودند و یا حتی قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند. آن روز که امام فرمانده سپاه را - فرماندهی که سالهای متمادی میدانهای جنگ را اداره کرد - به فرماندهی منصوب کردند، او در حدود بیست و شش سال سن داشت. انقلاب از این تجربه یک بار دیگر استفاده کرده و توانسته نقش عظیم و سازنده جوانان را اثبات کند. این، آن بخشی بود که مایل بودم بزرگترها و مسؤولان به آن توجّه کنند؛ یعنی از منظر جوان به مسأله جوانی نگاه کردن؛ آرزوها، توقّعات و احساسات جوان را دیدن؛ وظایف خود را در قبال این توقّعات و خواستههای بحق فهمیدن. همه دستگاههای مسؤول، چه دولتی و چه غیردولتی، چه صدا و سیما، چه وزارتخانههای مربوط به جوانان - آموزش و پرورش و آموزش عالی - چه بخشهای مربوط به ورزش، چه بخشهای ویژه جوانان، چه بسیج، چه روحانیت و چه ارگانهای تبلیغ و ترویج دین، باید احساس کنند که در مقابل این نسل، در مقابل این جمعیت عظیم، در مقابل این همه استعداد و این همه انرژیِ متراکم مسؤولند.1379/02/01
لینک ثابت