وحدت کلمه، رمز پیروزی هر ملتی است. رمز پیروزی انقلاب ما هم واقعا وحدت کلمه بود. رمز پیروزی در جنگ هم وحدت کلمه بود. رمز پیروزی در دورههای بعد از جنگ تا امروز هم که دورهی سازندگی است، باز وحدت کلمه است. ما اگر وحدت کلمه نداشته باشیم، اگر نقطهی توافق عظیم ملی نداشته باشیم، همهی دستاوردهای این ملت از دست خواهد رفت. خوشبختانه این را داریم و مردم گرد آن متحدند. شما ببینید در راهپیماییها، در اجتماعات عظیم مردمی، آنجایی که شعارهای مشترک و آرزوهای عمومی مردم مطرح میشود، مردم چطور از همهی قشرها شرکت میکنند و هیچ اختلافی هم با همدیگر ندارند.1377/11/13
لینک ثابت
ما فکر میکنیم در این فرصت بیست ساله، برای تثبیت اصول اساسی اعتقادیمان در مورد انقلاب و نهضت بزرگمان، فرصت کافی داشتهایم؛ اما گاهی احساس میکنیم در مواردی که امکان مانور بیشتر و بُروز خلّاقیتها و نوآوریها و نگاههای جدید به موضوع را داریم، آنجاها باید کشف گردد و اعمال نظر شود. مثلاً حضرت امام در مورد موسیقی و شطرنج، نظرهای متفاوتی دارند که اصلاً انقلابی در این دو موضوع جدّی پیش آورد و در مورد جوانان هم یک گشایش خیلی بزرگی بود. من که شهید رجایی را بهعنوان یکی از اسوههای بزرگ تقوا و اخلاص و ایمان میشناسم، عکسی از ایشان دیدم که در اوج سالهای آغازین انقلاب، با پیراهن آستینکوتاه خدمت امام نشسته بود و صحبت میکرد. عرض من این است که شما بهعنوان رهبر دینی و به عنوان بزرگِ میلیاردها انسان، فکر میکنید پس از تثبیت آن اصول اساسی، ما در چه بخشهایی میتوانیم اجازهی نوجویی و نوگرایی بدهیم و جوانان براساس روحیهشان تحوّلات را تجربه کنند و دستشان بازتر باشد و خدای نکرده در چارچوبهای بسیار خشک قرار نگیرند و عمل نکنند؟
بسیار خوب. من بیشتر آنچه را که شما گفتید قبول دارم. اولا اینکه میگویید «جوانان در کجا اجازه دارند نوآوری کنند؟» باید بگوییم نوآوری اصلا چیزی نیست که اجازه لازم داشته باشد و کسی که میخواهد نوآوری کند، نباید از کسی اجازه بگیرد. اگر میدانی وجود داشت، این نوآوری و خلاقیت بهوجود خواهد آمد. من معتقدم نوآوری باید در همهی زمینهها انجام گیرد. معنای نوآوری این نیست که ما اصول پذیرفته شدهی منطقی و عقلانی خودمان را زیر سؤال ببریم. معنای نوآوری، پیشرفت و تکامل در اموری است که رو به تکامل هستند. مثلا عدالت چیز خوبی است. کسی که بخواهد نوآوری کند، شیوهی خوبی را برای تأمین عدالت پیدا میکند؛ اما در خوبی عدالت شک نمیکند. محبت به پدر و مادر و محبت به فرزند، یک امر طبیعی است؛ ممکن است کسی برای آن شیوهای پیدا کند که تاکنون وجود نداشته است؛ اما در اصل این اصول کسی شک نمیکند. بنابراین، وقتی شما به نوآوری اشاره میکنید و میگویید جوان میخواهد نوآوری کند، لزوما به آن معنی نیست که نوآوری شامل نوآوریهای غیرمنطقی و نامعقول هم میشود. بنابراین، نوآوری درست مورد نظر است.
بنده کاملا موافق هستم که باید نوآوری شود؛ لیکن اینکه میگویید جامعهی ما نمیپسندد، من این را نمیتوانم خیلی از شما قبول کنم. حالا یا شما چون جوان هستید و داخل خانوادهی خودتان یا جای دیگر قرار دارید، خبری دارید که من ندارم؛ یا من چون تجربهی بیشتر و اطلاعات زیادتری دارم، چیزی میدانم که شما نمیدانید؛ بههرحال یکی از این دوتاست. من گمان میکنم که جامعهی ما، جامعهای است که نوآوری را اصلا تربیت و استقبال میکند. یک نمونهاش همین است که شما در مورد حضرت امام اشاره کردید. امام بزرگوار یک مرد کهنسال هشتاد ساله بودند که در اواخر عمرشان این دو فتوایی را که شما میگویید، صادر کردند. اینها نشاندهندهی آن است که جامعهی ما اصلا جامعهای است که با پدیدههای نو و معقول و منطقی، کاملا همساز و همخوان است.
خانوادههای ما نیز همینطورند. البته ممکن است خانوادهها با بعضی از «از حد خارج شدنهای جوانان» مقابله کنند که این هم منطقی است. نباید هم از پدران و مادران انتظار داشته باشید که به جوانشان اصلا تذکر ندهند. هر جوانی به کمک فکری پدر و مادر خود احتیاج دارد. نباید تصور کرد که کمکهای فکری پدر و مادر و بکن نکنهای پدرانه و مادرانه و مشفقانه، جلو نوآوری جوان را میگیرد؛ نه، این طور نیست. من گمان نمیکنم آنجایی که نوآوری معقول و منطقی و صحیحی باشد، پدر و مادر یا بخصوص جامعهی ما در مقابل آن بایستند؛ نه. امروز اصلا تشویق به نوآوری، جزو شعارهای مکرر این جامعه و این نظام است.
ما نوآوری را دوست میداریم؛ منتها همانطور که شما هم در صحبتهایتان کاملا توجه داشتید و به آن اشاره کردید و من هم تصریح کردم، نوآوری بایستی به نوآوریهای غیرمنطقی و گاهی نابخردانه منتهی نشود؛ یعنی انسان با هرچه که سنت است، با هر چه که از نسل قبل است، یا قدیمی است، به صرف اینکه من میخواهم نوآوری کنم، مبارزه نکند. این اصلا منطقی نیست؛ این را عقل نمیپذیرد. نوآوری، یعنی در آن میدانهایی که حرکت تکاملی وجود دارد، بایستی ما آن را پیش ببریم. بنابراین، از جوانان این انتظار هست که نوآوری و خلاقیت کنند.
البته ورزشهای بومی ما - ورزشهایی که مربوط به سابقه و فرهنگ گذشتهی ماست - متأسّفانه مهجور است و دست خود ما نیست. خیلی از ورزشها در کشور ما مهجور است و من در آن دیدار از آنها اسم آوردم. چوگان که جزو ورزشهای قدیمی ماست؛ بعضی از این ورزشهای زورخانهای هم، ورزشهای خیلی خوبی است. اینها میتواند در دنیا مطرح شود. اصلاً ما میتوانیم ورزشهایی را در دنیا ابداع کنیم. یک روز فوتبال در دنیا نبود؛ اما آن را بهوجود آوردند. یک روز بسکتبال در دنیا نبود؛ اما آن را بهوجود آوردند. بنابراین چرا ورزشکاران ایرانی و صاحبنظران ایرانی در ورزش، نوآوری نکنند؟ الان صحبت نوآوری بود؛ یکی از میدانهای نوآوری، ورزش است. نوآوری کنند، کارهای جدید بکنند؛ هم در مسائل ورزشی، هم در خود ورزش.
در ورزش همگانی هم باید گامهای اساسی برداریم. چون این صحبتها را جوانان و عموم مردم خواهند شنید، من واقعاً همه را به ورزش سفارش میکنم. بنده گاهی صبحها به ارتفاعات شمال تهران میروم و از اینکه بعضی وقتها میبینم آنجا خلوت است، واقعاً غصهام میشود. گاهی اوقات هم اتّفاق میافتد که جمعهها وقت شلوغی میروم و میبینم که جمعیت زیاد است، خوشحال میشوم. معتقدم که خدای متعال یک وسیلهی مفت و مجّانی برای ورزش تهرانیها در این ارتفاعات البرز قرار داده است؛ ولی اکثراً استفاده نمیکنند. این ارتفاعات البرز را نه برایش پول دادهایم و نه کاری کردهایم؛ پس برویم از این موهبت خدادادی استفاده کنیم. این ورزش است، این حرکت است؛ تحرّک در سطح باز و هوای آزاد. تقریباً همهی شهرهای کشور این امکانات مجّانی را دارند. امکانات، لزوماً تشک کشتی یا میدان و زمین چمن فوتبال و امثال اینها نیست - البته آن هم جزو امکانات است و باید حتماً داشت و اگر نداریم به فکرش باشیم - اما آنچه که ورزش عمومی و همگانی احتیاج دارد، همّت ما و وجود فضایی است که بشود به این شکل در آن ورزش کرد و این خوشبختانه کم و بیش در همه جا هست.
من همه را به ورزش توصیه میکنم. پهلوانان و قهرمانان و متخصصان و فنّانان ورزش را به نوآوری، به جدّیت و کوشش در کسب مهارتهای بیشتر و قدرت بدنی بیشتر، برای اینکه در میدانهای بینالمللی پیش بروند، توصیه میکنم. کسانی را هم که مسؤولان این مجموعههای ورزشی هستند، توصیه میکنم به اینکه هرچه میتوانند، برای ورزشکاران امکان فراهم کنند که این کارها انجام گیرد.1377/11/13
لینک ثابت
بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، هم کسانی که در مجموعهی امام بودند و هم کسانی که خارج از مجموعهی امام بودند، آمدند و کارها را قبضه کردند و مشغول تصدّی کارها شدند - با تغییرات و اصلاحاتی که به مرور انجام گرفت - لیکن این را توجّه داشته باشید که امام راهشان روشن بود، شیوهشان معلوم بود و میدانستند که چه میخواهند. شیوهی امام عبارت بود از شیوهای که پیامبران آن را میپیمودند؛ یعنی تزریق ایمان و باور عمیق، همراه با بصیرت و آگاهی و تأمّل و فکر در مخاطبان خود. چنین روشی بهطور طبیعی استعدادها را شکوفا میکند و کادرها را پرورش میدهد.
1377/11/13
لینک ثابت
در سالهای آینده و در همهی دورههای عمر شما جوانان - که انشاءاللَّه طولانی باد و طولانی خواهد بود - با بسیاری از مسائل مواجه خواهید شد. هر انسان زندهای طبعاً با مسائل فراوانی مواجه میشود. حالا آیا این مسائلی که در سالهای آینده وجود خواهد داشت، دشوارتر از مسائلی خواهد بود که ما آن را فرضاً در دهههای گذشته تجربه کردیم، یا آسانتر خواهد بود؛ این هم قابل تشخیص نیست. یعنی نمیشود الان گفت که مسائل آیندهی ما دشوارتر خواهد بود از آنچه که در گذشته داشتیم؛ نخیر، ما این را نمیتوانیم یقیناً بگوییم - ممکن است باشد، ممکن است نباشد - اما آنکه من میتوانم به شما جوانان سفارش کنم، این است که جوان اوّلاً باید احساس مسؤولیت کند؛ یعنی واقعاً خودش را مسؤول بداند و بخواهد که زندگی را با پای خودش پیش ببرد و حرکت کند و مثل پر کاهی در امواج حوادث نباشد. ثانیاً با ایمان حرکت کند - ایمان نقش بسیار مهمّی در پیشرفت در همهی میدانها و نیز پیروزی بر همهی موانع دارد - ثالثاً بصیرت و آگاهی داشته باشد. اگر جوانان این سه خصوصیت را در خودشان تأمین کنند - که البته کار چندان آسانی نیست؛ اما بسیار ممکن هست - من خیال میکنم که هر وضعی دنیا پیدا کند - ارتباطات پیشرفت کند، تمدّنهای گوناگون به عرصهی بازار تمدّنها در دنیا پا بگذارند، قدرت بزرگی در دنیا از بین برود، قدرت جدیدی بهوجود آید؛ ایران چالشهای گوناگونی در مسائل اقتصادی و سیاسی و غیره با دیگران داشته باشد، نداشته باشد - در همهی زمینهها شما میتوانید موفقیّت خودتان را تضمین کنید. سعی کنید این سه خصوصیتی را که من گفتم، در خودتان بهوجود آورید. ببینید؛ من که میگویم سعی کنید بهوجود آورید، اعتقادم این است که سعیها یک اندازه نیست، یک اندازه هم موفّق نیست؛ اما اعتقاد دیگرم این است که هر کسی سعی کند، بالاخره توفیقی خواهد داشت.1377/11/13
لینک ثابت
در خودتان بصیرت ایجاد کنید. قدرت تحلیل در خودتان ایجاد کنید؛ قدرتی که بتوانید از واقعیتهای جامعه یک جمعبندی ذهنی برای خودتان بهوجود آورید و چیزی را بشناسید. این قدرت تحلیل خیلی مهمّ است. هر ضربهای که در طول تاریخ ما مسلمانان خوردیم، از ضعف قدرت تحلیل بود. در صدر اسلام هم ضرباتی که خوردیم، همینطور بوده که حالا اینها بحثهای تفسیری زیادی دارد. در دورههای گوناگون دیگر هم همینطور است. نگذارید که دشمن از بیبصیرتی و ناآگاهی ما استفاده کند و واقعیتی را واژگونه در چشممان جلوه دهد.
1377/11/13
لینک ثابت
جوانانی که در دوران انقلاب بودهاند، حضور سلطهی استعمار را بهخوبی لمس کردهاند؛ بهخاطر اینکه خیلی چیزها را دیده و درک نمودهاند. ولی جوانانِ امروز مفهوم و تصویر روشنی از سلطه و استعمار در ذهنشان نیست و این طبیعی است؛ به دلیل اینکه در دوران انقلاب نبودهاند، مستشاران خارجی را ندیدهاند و کلاًّ حضور چکمههای استعمار را در میهن اسلامیمان لمس نکردهاند. با توجّه به اینکه هر موقع حرف نفی غرب به میان میآید، به دلیل همین تصویر روشنی که جوانان در ذهن خودشان ندارند، سریعاً نفی فنآوری به ذهنشان میرسد؛ با توجّه به اینکه عدّهای تبعیّت از غرب را دربست قبول کردهاند و عدّهای پذیرش غرب را نفی ارزشها و اصول اسلامی و ملی دانستهاند و با توجّه به اینکه نفی غرب و تبعیّت غرب، حتماً در انقلاب و نظام حاکم دلایل مشخّصی داشته است، میخواستم از حضورتان خواهش کنم که تعریف جامع و مانعی از غرب داشته باشید، که در کنار اینکه خوبیها را از غرب اخذ میکنیم، با حفظ اصول و ارزشهای اسلامی و ملیمان، بدیها را کنار بگذاریم. به نظر شما کلاًّ نقطهی تعادل در این میان چیست؟
این سؤال خیلی مهمّی است. من اینجا چند نکته را در همین زمینه عرض میکنم. اوّل اینکه نفی غرب، به هیچوجه به معنی نفی فنآوری و علم و پیشرفت و تجربههای غرب نیست و هیچ عاقلی چنین کاری را نمیکند. نفی غرب، به معنای نفی سلطهی غرب است که هم سلطهی سیاسی مورد نظر است، هم سلطهی اقتصادی و هم سلطهی فرهنگی. من در این فرصت اندک، در زمینهی سلطهی فرهنگیِ غرب چند جمله میگویم، شاید انشاءاللَّه برای شما مفید باشد.
ببینید؛ فرهنگ غرب، مجموعهای از زیباییها و زشتیهاست. هیچ کس نمیتواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگری، حتماً زیباییهایی هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانهای اینگونه برخورد نمیکند که بگوید که ما درِ خانهمان را صددرصد روی این فرهنگ ببندیم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجای دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعهای از خوبیها و بدیهاست. یک ملت عاقل و یک مجموعهی خردمند، آن خوبیها را میگیرد، به فرهنگ خودش میافزاید، فرهنگ خودش را غنی میسازد و آن بدیها را رد میکند. همانطور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایی، غرب، امریکایی، امریکای لاتین، آفریقا و ژاپن فرقی نیست و هیچ تفاوتی ندارد و در این حکمی که میگویم، همه یکسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگی که قرار میگیریم، بهطور طبیعی تا آن جایی که میتوانیم، باید محسّنات آن را بگیریم و چیزهایی که مناسب ما نیست - بد و مضرّ است - و با چیزهایی که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم. این اصل کلّی است. منتها در زمینهی فرهنگ غربی نکتهی مهمّی وجود دارد که من دلم میخواهد شما جوانان به این نکته توجّه کنید. فرهنگ غرب - یعنی فرهنگ اروپاییها - عیبی دارد که فرهنگهای دیگر، تا آن جایی که ما میشناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطهطلبی» است. این، قطعاً دلایل انسانی و جغرافیایی و تاریخیای دارد. از اوّلی که اینها در دنیا به یک برتریِ علمی دست یافتند، سعی کردند همراه با سلطهی سیاسی و اقتصادی خودشان - که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید - فرهنگ خودشان را هم حتماً تحمیل کنند. اینها با فرهنگ ملتها مبارزه کردند؛ این بد است. ملتی میگوید فرهنگ من باید در این کشور جاری شود! این چیز قابل قبولی نیست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتی که این فرهنگ بر او تحمیل میشود، این را نمیپسندد. شما یقیناً خوردن نان و ماست را به میل و اشتهای خودتان، ترجیح میدهید به اینکه چلوکباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگویند باید بخوری! وقتی کاری زورکی و تحمیلی شد؛ وقتی از موضع قدرت انجام گرفت و وقتی متکبّرانه و مستکبرانه تحمیل گردید، هر ملتی آن را پس میزند؛ باید هم بزند. مثلاً کراوات یک پدیدهی غربی است. غربیها این را میخواهند، دوست میدارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما اگر شما که اهل فلان کشورِ دیگر هستید و تصادفاً کت و شلوار را انتخاب کردهاید، کراوات نزدید، یک آدم بیادب محسوب میشوید! چرا؟! این فرهنگ شماست؛ تقصیر من چیست؟ اگر کت و شلوار پوشیدید، باید پاپیون و کروات بزنید، و الاّ در فلان مجلس رسمی راه ندارید و یک آدم بیادب و غیرمنضبط و بینزاکت تلقّی میشوید! این، آن تحمیل فرهنگ غربی است. زن غربی، روشهایی دارد. آنها نسبت به مسألهی زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگی دارند - خوب یا بد، بحثی سرِ آن نداریم - اما سعی دارند این فرهنگ را به همهی ملتهای دنیا تحمیل کنند! در باب فرهنگ غربی، این بد است.1377/11/13
لینک ثابت
اینکه ما بگوییم موسیقی بهترین راه مقابله با تهاجم فرهنگی است، نه؛ من به این معتقد نیستم که موسیقی یک چنین کششی داشته باشد. بهتر است بگویم یکی از راههای مبارزه با تهاجم فرهنگی است.1377/11/13
لینک ثابت
در دوران حکومت پهلویها و اندکی قبل از آن در اواخر حکومت قاجارها، که همین حملهی غربیها شروع شده بود و در دوران پهلویها به اوج خود رسید، پرورش یافتههای آن دوران، ملت ایران را اصلا قابل این نمیدانستند که بتواند خودش را اداره کند، بتواند کاری بکند، بتواند چیزی بسازد، چیزی به دنیا ارائه دهد و یا بر معلومات دنیا اضافه کند. این به خاطر چیست؟ این به خاطر تحقیر فرهنگ ملت، تحقیر هویت ملی و تحمیل فرهنگ بیگانه است. هویت ملی با «فرهنگ» شکل میگیرد. هویت هر ملتی، فرهنگ اوست؛ این را نبایستی زخمی و جریحهدار کرد. علت مقابلهی ملت ایران با فرهنگ غربی این است، والا بله، فرهنگ غربی محسنات و زیباییهایی هم دارد. البته زشتیهایی هم دارد که آن زشتیها بیخ ریش خودشان! اشکالی ندارد که ما زیباییهای فرهنگ آنها را فرا بگیریم. اینکه حالا آن زیباییها چیست، میتواند مورد بحث قرار گیرد.1377/11/13
لینک ثابت
ایمان کامل امام خمینی(ره) به راه خود
امام به معنای حقیقی کلمه، مردی با اراده و عزم پولادین بودند؛ شخصی بودند صددرصد مؤمن به راه خود؛ همانطور که در قرآن نسبت به پیامبر آمده که «امن الرسول بما انزل الیه من ربّه»(1). ایشان به راه خود ایمان کامل داشتند؛ مردی بودند صادق و صریح؛ اهل سیاستبازی و سیاستکاری نبودند؛ مردی بودند بسیار هوشمند و آیندهنگر. هوشمندی امام، آیندهنگری امام و قدرت تشخیص قدمهای بعدی، در امام بسیار بالا بود. ایشان پیگیر و خستگیناپذیر بودند. بد نیست به یاد بیاورید که امام این مبارزات را در سن شصت و سه سالگی شروع کردند. یادم هست که در همان سال چهل و یک ایشان در سخنرانی خود گفتند که من امسال شصت و سه سال دارم، که اگر مرا بکُشند، تازه در سنّی از دنیا رفتهام که پیامبر و امیرالمؤمنین در این سن از دنیا رفتند.1377/11/13
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 285
آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَيهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ ۚ وَقالوا سَمِعنا وَأَطَعنا ۖ غُفرانَكَ رَبَّنا وَإِلَيكَ المَصيرُ
ترجمه:
پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن میباشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آوردهاند؛ (و میگویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمیگذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»
لینک ثابت
زدوده شدن اثر گناهان به وسیله نورانیت نماز
در آیهی شریفهی قرآن میفرماید: «و اقم الصلوة طرفی النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات»(1)؛ یعنی نماز را در دو سوی روز و پارههایی از شب بجا آورید؛ زیرا نیکیها میتواند بدیها را از بین ببرد. نماز نورانیّتی دارد؛ ظلمتها را از بین میبرد، بدیها را از بین میبرد و اثر گناهان را از دل میزداید. انسان بالاخره ممکن است آلودگیهایی پیدا کند و دست و بالش به خطایی بند شود. اگر به نماز پایبند باشید، این نورانیّت شما باقی خواهد ماند و گناه این فرصت را پیدا نمیکند که در جان شما نفوذ کند1377/11/13
1 )
سوره مبارکه هود آیه 114
وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيلِ ۚ إِنَّ الحَسَناتِ يُذهِبنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذٰلِكَ ذِكرىٰ لِلذّاكِرينَ
ترجمه:
در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چرا که حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین میبرند؛ این تذکّری است برای کسانی که اهل تذکّرند!
لینک ثابت
من در روایت خواندم که وقتی نزدیک ظهر یا نزدیک مغرب میشد، پیامبر به بلال میگفت: «ارحنا یا بلال»(1)؛ ای بلال! ما را آسوده کن. آسوده کردن، یعنی آن حالت آرامش را به ما ببخش؛ یعنی اذان بگو؛ اذان بگو که نماز خوانده شود. بههرحال خواهش میکنم که این توجّه به نماز را داشته باشید.1377/11/13
1 )
مفتاحالفلاح ، شیخ بهایی ص 182؛
بحارالأنوار ، علامه مجلسی، ج 79 ص 193؛
« كما روی أن النبی ص كان ينتظر دخول وقت الصلاة و يقول أرحنا يا بلال
ترجمه:
روايت شده است كه حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم انتظار داخل شدن وقت نماز مىكشيدهاند، و به بلال مىفرمودهاند كه: اى بلال ما را آسوده و شادمان كن.»
لینک ثابت
وحدت کلمه، رمز پیروزی هر ملتی است. رمز پیروزی انقلاب ما هم واقعاً وحدت کلمه بود. رمز پیروزی در جنگ هم وحدت کلمه بود. رمز پیروزی در دورههای بعد از جنگ تا امروز هم که دورهی سازندگی است، باز وحدت کلمه است. ما اگر وحدت کلمه نداشته باشیم، اگر نقطهی توافق عظیم ملی نداشته باشیم، همهی دستاوردهای این ملت از دست خواهد رفت. خوشبختانه این را داریم و مردم گرد آن متّحدند. شما ببینید در راهپیماییها، در اجتماعات عظیم مردمی، آنجایی که شعارهای مشترک و آرزوهای عمومی مردم مطرح میشود، مردم چطور از همهی قشرها شرکت میکنند و هیچ اختلافی هم با همدیگر ندارند.1377/11/13
لینک ثابت
من اعتقاد دارم که ورزش قهرمانی هم لازم است. اگر ورزش قهرمانی نباشد، این ورزش همگانی اصلًا تحقّق پیدا نخواهد کرد. همیشه بایستی یک قلّه داشته باشیم، تا در دامنهها افراد زیادی حرکت کنند؛ لذا ورزش قهرمانی به این دلیل واجب و لازم است. البته ورزش قهرمانی و شرکت در میدانهای بینالمللی، منافع دیگری هم دارد و آن، سربلندی و اشتهار ملت است. نشان دادن این است که ملت ما با عزم و اراده است؛ چنین جوانانی دارد، چنین کارهایی میکند، چنین برنامهریزیای میکند. این در واقع بروز ملی در یک میدان جهانی است. ورزشهای قهرمانی و شرکت در میدانهای بینالمللی، این فواید را هم دارد. به این دلیل، من با همهی اینها موافقم.1377/11/13
لینک ثابت
مسألهای که ما در سالهای گذشته در دانشگاه داشتیم این بود که در بحثهای مختلف با دانشجویان به این نکته میرسیدیم که به دلیل نوپایی نظام و تجربهی جدید حکومت اسلامی، به نظر میرسد که در آغاز، سیاستها و روشها و یا انتخاب و انتصاب افرادی که در قسمتهای مختلف هستند، بعضاً درست نبوده است و این یک بازنگری در این مسائل را میطلبد. ما با بعضی از دوستان که در این خصوص بحث میکردیم، به این نتیجه میرسیدیم که موضوع «مصلحت» و یا «شأن نظام»، عدم پیرایش در این مسائل را ایجاب میکند. همیشه این بحث بین ما دانشجویان هست که در حقیقت مرز مصلحت چیست؟ فکر میکنم مصلحتاندیشی و مصلحتکاری، بحث ریشهداری در کلّ تاریخ و جریانهای مختلف است و همیشه گروههای مختلف و دشمنان نظام و انقلاب، از این نکات استفاده میکنند، برای اینکه با تکیهی بر اینها، در نسل جوان شبهه ایجاد کنند. در اینجا دو تحلیل وجود دارد: یکی اینکه به خاطر همین بحثِ مصلحت، در مورد این مسائل اصلًا بحث نشود؛ دیگر اینکه مردم به عنوان محرمان انقلاب، در مورد این مسائل و جزئیّاتی که دارد توجیه شوند و در این مورد به آنها توضیح داده شود. شما به عنوان رهبر معظّم انقلاب، نظرتان در مورد برخورد با این مسائل چیست؟1377/11/13
لینک ثابت
شما وضع کنونی کشور را مشاهده میکنید. شکّی نیست که هرکسی در این کشور میداند بخصوص شما جوانان که ما در میدانهای علمی دنیا و در میدان صنعت و فناوری و پیشرفتهای علمی و تحقیقات، جزو کشورهایی هستیم که سالها باید تلاش کنیم تا خودمان را به آن نقطهای که شایستهی ماست، برسانیم. این عقبافتادگی، بر اثر پنجاه سال حکومت رژیم بیکفایتی است که نتوانست از ظرفیت عظیم این کشور و از استعداد خروشان این ملت استفاده کند. شما این استعدادِ امروز را نگاه میکنید و میبینید. ببینید جوانان ما در میدانهای مسابقات علمی دنیا، چه بُروز و ظهور و تبرّزی پیدا میکنند! در گذشته، از این استعدادها استفاده نمیشد و به آنها بیاعتنایی میشد. صرفاً در جهت اهداف و خواستههای نامشروع خودشان از آن استفاده میکردند. البته بعضیها میگذاشتند میرفتند، خیلیها هم میماندند؛ لیکن بدون آنکه در استعدادهای آنها هیچ درخششی به وجود آید و کاری انجام گیرد.1377/11/13
لینک ثابت
آنچه که ما امروز از جوان انتظار داریم، عیناً همان چیزی است که در روز اوّلِ انقلاب و قبل از انقلاب از جوان انتظار داشتیم. ما از جوان میخواهیم که در عین پاکی و پارسایی و دینداری، بانشاط باشد، پُرشور باشد، اهل ابتکار باشد، خلّاق باشد، کار کند، از تنبلی و بیکارگی بپرهیزد، تقوا را برای خودش شعار قرار دهد، واقعاً دنبال تقوا باشد همان معنای «پرهیزکاری» که در فارسی معنا میکنند و معنای خوبی هم هست. به نظرم من یکوقت شرحی هم راجع به آن در خطبههای نماز جمعه گفتم خویشتندار باشد، از این نیروی عظیمی که اسمش جوانی است، در راه تکامل خودش، رشد خودش و خدمت به کشورش، به خانوادهاش و به محیطش استفاده کند. ما از جوان این انتظار را داریم؛ هر وقت هم یک اقتضایی دارد. وقتیکه در کشور جنگ هست، از جوان یک انتظار هست؛ وقتیکه در کشور دورهی ساختن و سازندگی و تلاشِ اینگونه هست، یک انتظار هست؛ آن وقتی هم که میدان علم و پیشرفت علمی و تحقیق است و نیاز کشور به این طرف است، از جوان این انتظار هست. درست هم این است که بگوییم از هر جوانی به اقتضای استعدادش، به اقتضای شغلش، به اقتضای خواستها و پسندهایش، انتظاراتی وجود دارد که مجموع این انتظارات، در واقع حرکت عظیم ملی ما را شکل میدهد و موتوری برای حرکت کشور است. جوانان، حقیقتاً به یک معنا موتور محرّکهی کشورند؛ هم در امروزشان که جوانند، هم در فردایشان که مردان و زنان و مدیران و کارگزاران کشور خواهند بود. هرکدام در هرجا که هستند، با پاکی و پارسایی و دینداری و تقوا، این نیروی عظیم جوانی را به کار گیرند.1377/11/13
لینک ثابت