ارتش، بدون آن که بخواهیم به زبان مبالغه صحبت کنیم، یک حقیقت بسیار عبرت انگیز و تفکّرطلب در دوران ماست. ارتش جمهوری اسلامی، در حقیقت یک پدیده جدید است. کسی گمان نکند که ارتش امروز، تداوم ارتش گذشته است. این مجموعه و این هویّت جمعی، یک ساختار جدید است که بر مبنای یک نوسازىِ به معنای درست کلمه بنا شده است. این نوسازی هم سه رکن دارد و تا هر جایی که شما همّت کنید و قدرت و ابتکار نشان دهید و بدرخشید و پیش بروید، جا دارد. این سه رکن و سه پایه، عبارت است از: اوّل، دین و اخلاق؛ دوم، استقلال؛ سوم، کارایی. ببینید، این سه عنصر برای ارتش جمهوری اسلامی، چقدر حیاتی و اصلی است و اگر کسی به این عناصر توجّه کند، خواهد دید که این ارتش، ارتش تازهای است.
اوّل، دین و اخلاق است. باید بنای این مجموعه انسانی و نیز سازماندهی و جهتگیری و تعامل درونش با بیرونش، براساس دین و اخلاق باشد. در مجموعه نظام جمهوری اسلامی، از دین و اخلاق تهی ماندن، یک علامت صد در صد منفی است. هر کس که دین و اخلاق را بیشتر دارد، به لبّ و حقیقت جمهوری اسلامی نزدیکتر است. ما امروز که به ارتش نگاه میکنیم، میبینیم که سهم وافری از دین و اخلاق، روابط و عملکرد و ایمان دینی و احترام به مبانی اخلاقی را برده و یا در خود به وجود آورده و براساس آن، کار و تلاش کرده است.
دوم، استقلال است؛ یعنی برای خود بودن، برای کشور و مردم خود بودن و حرکت و تلاش کردن. آیا این، خصوصیت جدیدی در ارتش عزیز ما نیست؟ کسی میتواند این را انکار کند؟ ارتشی که گوش به فرمان دیگران نیست، چشم به اشاره دیگران نیست، تحت فرمان دیگران نیست، برای مصالح دیگران حرکت نمیکند؛ هر چه هست، متعلّق به خودِ اوست، متعلّق به ملت اوست، متعلّق به آینده اوست، متعلّق به کشور اوست. ارتشِ مستقل، یعنی این.
سوم، کارایی است. کارایی ارتش، نشان داده شد. ارتش در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی نشان داد که رکن رکینی برای دفاع از مرزها و استقلال کشور است. شهدای ارتش، ماجراهای جنگ تحمیلی، حضور نیروهای مختلف ارتش در عرصه جنگ - نیروی هوایی یک طور، نیروی زمینی یک طور، نیروی دریایی یک طور - و نقش عظیم اینها در طول این مدت در دفاع از این مرزها، که نمیگویم هیچ انسان با انصاف؛ حتّی انسانی که چشم دارد و نگاه میکند، نمیتواند منکر این نقش عظیم شود، شاهد این نکته است. در این سه جهت، بازسازی و حرکت کنید. هر کاری میخواهید بکنید، این سه رکن اصلی را در حرکت خودتان در نظر داشته باشید.
این دو مطلبی را که آقای سرلشکر شهبازی گفتند، من تأیید میکنم. هم بزرگداشت شهدا و هم مسأله زهد و برخورد درست با زخارف دنیوی را که نکته بسیار مهمّی است و چیزی نیست که بشود با دو کلمه از آن گذشت. برای بزرگداشت شهدا اقدام کنید. این وظیفه ما و شماست. نام شهیدان سرافراز را زنده کنید؛ آن کسانی که عزیزترین و گرانقیمتترین سرمایه خود را ایثار کردند. همه موجودات جاندار - چه انسان و چه غیر انسان - عزیزترین سرمایهشان، جانشان است. در مورد انسان، مطلب اوضح از این است که احتیاج به بیان داشته باشد. با این همه، انسان این سرمایه عزیز را بردارد ببرد و در مرکزی قرار گیرد که این سرمایه به مخاطره بیفتد. اگر شما یک نگین قیمتی داشته باشید، در یک مسافرت دشوار آن را همراه نمیبرید. انسانها برای دفاع از حق، از حقیقت، از استقلال، برای دفاع از حیثیّت کشور، برای دفاع از ناموس ملت، برای جلوگیری از پیشرفت خواستههای دشمنی که علیه این ملت، یک لحظه از کمین خارج نشده است، عزیزترین سرمایهها را که جان امّت است، برمیدارند به میدان جنگ میبرند. البته، «فمنهم من قضی نحبة و منهم من ینتظر»(1). همه این سرمایه را از دست نمیدهند؛ اما همه این سرمایه را در مخاطره میگذارند؛ بعضی میروند و بعضی میمانند. خیلی عزیز و خیلی مهمّ است. آن کسانی را که رفتهاند و جان باختهاند و در واقع در این معامله عظیم، بُرد بزرگ را کردهاند، زنده بدارید.
تمام دشمنیهاىِ دشمنان با شما و ملت ایران و انقلاب اسلامی، برای همین سه رکن ارزشمندی است که عرض کردیم؛ دین و اخلاق، استقلال، کارایی. میخواهند اصول دینی و اخلاقی و اسلام را - که سرمایه اصلی ملت ایران است - از او بگیرند. به کمک جدا افتادنِ از اسلام، استقلال را هم از او بگیرند. بعد که به صورت یک ملت درجه سه از کارافتاده بیارزشی درآمد و در اختیار آنها قرار گرفت، کاراییاش را به میل خودشان دستکاری کنند. هر جا به نفع آنهاست، از او استفاده کنند؛ هر جا به نفع آنها نیست، دیگر دل هم نسوزانند و اعتنا هم نکنند؛ کاری که با ملتهای به اصطلاح جهان سوم - طبق اصطلاحات دهههای قبل - یا کشورهای عقب نگهداشته شده کردهاند. ملت فلان کشور، برای دستگاه استکبار و استعمار آن دولت غربی، یا هر کجایی که بر آن تسلط دارد، اصلاً ارزشی ندارد. ارزش آن به این است که چقدر از او بتواند برای خودش استفاده کند!
در همین اظهاراتی که این چند روزه به وسیله این سیاسیّون واقعاً بیچاره غربی شد - که انسان وقتی وضع بعضی از اینها را ملاحظه میکند، حقیقتاً دلش میسوزد که اینها در چه حال و هوا و چه شرایط و وضعی قرار دارند - مشاهده کردید که توصیه حضرات به ایران اسلامی این است که بیایید به جامعه بینالمللی برگردید! یعنی چه؟ یعنی این استقلال فرهنگی، این استقلال سیاسی، این چیزی که با خون خودتان، با خون بهترین جوانان این کشور به دست آوردید و خود را از دنبالهروىِ دیگران نجات دادید، کنار بگذارید. یعنی بیایید مواضع سیاسی بحقّی را که ناشی از عقیده و ایمان شماست و با فهم خودتان و با رعایت موازین عقل انتخاب کردهاید، کنار بگذارید. یعنی در قضیه مهمّ فلسطین، بیایید این موضع آزادانه و شجاعانهای که دارید و صریحاً اعلام میکنید و میگویید که ما حضور دولت غاصب را در سرزمین فلسطین قبول نداریم، کنار بگذارید. بیایید مثل بعضی از این کشورهای عقبمانده بیچارهای باشید که مسأله فلسطین برای آنها، اصلاً در چارچوب مصالح ارتباط با غرب معنا میدهد و معنای دیگری برایشان ندارد و هر چه غربیها درباره فلسطین گفتهاند، اینها هم همان را تکرار میکنند. البته ژست هم میگیرند؛ نه این که تصریح کنند ما دنبالهرویم. اسمی هم رویش میگذارند؛ اما همان مواضع را میگیرند. میگویند: شما هم ای ملت ایران؛ ای دولت ایران که هجده سال است با استقامت خود، دنیا را متوجّه خودتان کردهاید! بیایید همه این ارزش وجودی را کنار بگذارید؛ مثل فلان کشور آفریقایی و آسیایی و فلان دولت عقبمانده بیچارهای باشید که برای حفظ موقعیت خود، مجبور است از عقاید و رؤیت و دید خودش در مسائل صرف نظر کند و حرف آنها را تکرار نماید! بعد از هجده سال که اینها ملت ایران را تجربه کردهاند، بیهوشی سیاسی حضرات تا این جاست که چنین حرفی را به ملت ایران میزنند!1376/01/27
لینک ثابت