به نظر بنده، فرهنگ عمومی دو بخش دارد: یک بخش، امور و مسائلی است که بارز و ظاهر و جلوِ چشم است و حقیقتاً هم در سرنوشت یک ملت دخالت دارد؛ اما در دراز مدت تأثیر میکند. یعنی در مسیر زندگی و حرکتهای آینده یک ملت تأثیر دارد. مثلاً شکل لباس و چه پوشیدن و چگونه پوشیدن و از کدام الگوی پوشش استفاده کردن، جزو مصادیق و نمونههای بارز فرهنگ عمومی جامعه است. یا شکل معماری در جامعه و در چگونه خانهای زندگی کردن، بخشی از فرهنگ جامعه را شکل میدهد. زیرا خانههای قدیمی ما یک نوع خانواده و خُلقیّات بار میآورند (حیاط بزرگ، حوضی در وسطش و اتاقهایی در اطراف. از این اتاقْ پدر بزرگ در میآید و از آن اتاقْ دایی و از آن یکی هم عمو. بچههای خانواده، همه دور هم و بَرِ یک سفره جمع میشوند و در واقع، این خانه است که خانواده را به دنبال خود میکشاند) و آپارتمان نوعی دیگر از خانواده ایجاد میکند. حتّی شکلِ در و پنجره و ارتباط اتاقها با هم، به ناچار تأثیر خاصی بر ذهن و خُلق و منش و تربیت افراد دارد. از اینرو، امروز - خوشبختانه - میبینیم که در تلویزیون و میزگردها و گفتارها، بر معماری سنّتی ایرانی تکیه میشود. در کردارها نمیدانم چگونه است. ولی به هرحال، آنچه معلوم است اینکه ، این ملت کهن و بزرگ، قبل از اینکه از سبک معماری اروپایی تأثیر بپذیرد، خودش یک سبکِ معماریِ خاص داشته است.
خوب؛ اینها از موارد فرهنگ عمومی است که فراوان است و تأثیراتش بر سرنوشت این ملت، بلند مدّت است. چون به هرحال، هر نوع لباس، هرگونه رفتار، هر شکل نشستن بر سفره، هرگونه سخن گفتنِ دو نفر در مواجهه با همدیگر و مسائلی از این قبیل، تأثیراتی انکار ناشدنی در شکلگیری شخصیت افراد یک جامعه دارد. لکن نه در کوتاهمدّت؛ در بلندمدّت.
بخش دوم از فرهنگ عمومی، آن است که مانند بخش اوّل در سرنوشت یک ملت تأثیر دارد؛ اما تأثیراتش فوری و بسیار محسوس است. یعنی خودِ امورِ مربوط به این بخش از فرهنگ عمومی، چندان محسوس نیست؛ لکن تأثیراتش در جامعه و سرنوشت و مسیر آن، بسیار محسوس است. از جمله این امور و درواقع عمدهترینِ آنها، اخلاقیّات است؛ اخلاق فردی و اجتماعیِ مردمِ یک جامعه. فرض بفرمایید افراد یک جامعه، وقتشناس نباشند. خوب؛ وقتی که شما وارد آن جامعه میشوید، این وقت ناشناسی آنان را، از طریقِ تأثیرات منفیاش در سرنوشت خودتان و مردم درمییابید؛ درحالیکه خودِ آن، چندان واضح نیست.
وجدانِ کاری و وقتشناسی در یک جامعه، بسیار مهمّ است. مثلاً وقتی ساعت هشت با کسی قرار گذاشتیم، اینکه هشتوده دقیقه یا هشتونیم و یا پیش از ظهر برویم، با اینکه سرِ ساعتِ هشت آنجا حاضر شویم، یکی و تأثیرش یکسان است؟ وجدانِ کاری هم، جزئی از فرهنگ عمومی است که بسیار پسندیده است. وجدانِ کاری، یعنی افراد یک جامعه، خود را در قبالِ آن کاری که پذیرفتهاند متعّهد بدانند و نوعی احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهمبندی و رفع تکلیف نکنند و آن کار را به صورت کامل انجام دهند. اینها از جمله خُلقیّات یک ملت است که تأثیرش در زندگی و سرنوشت آنها خیلی زیاد است.
از جمله مصادیقِ دیگرِ فرهنگ عمومی، این است که افراد یک ملت، مردمی باشند که خیلی عافیتطلب و به دنبال منافع شخصی خود نباشند؛ بلکه واقعاً حاضر باشند برای ملت و کشورشان وارد میدان شوند و خطرپذیری کنند. یعنی حسّ منفعتجوییِ گروهی و جمعی یک ملت، باید بیش از حسّ منفعتطلبیِ فردیِ آنان باشد.
از جمله نمونههای دیگر فرهنگ عمومی که به اخلاق شخصی و اجتماعی مربوط است، اینکه : افراد جامعه صبور باشند، مهماندوست باشند، عادتشان این باشد که به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام کنند. از اینرو، اینگونه مسائل بسیار مهمّ است و میتواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد.1374/04/19
لینک ثابت