بنده وقتی که در معارف اسلامی دقّت میکنم، برایم روشن است که عموم آن چیزهایی که ملل اروپایی به وسیله آنها توانستهاند در زندگی مادّی خودشان پیشرفتی داشته باشند، در همین معارف اسلامی است. زیرا اینکه ملتی در گذشته خود در قعر ظلمات جهل و خرافه و عقبماندگی باشد و کتاب و کتابخانه نداشته باشد و حتی اوّلیات علم و معرفت را هم نداند و ناگهان ظرف نیم و یا یک قرن، از منجلاب آن عقبماندگی بیرون بیاید، نمیتواند تصادفی باشد. اما متأسّفیم که آن حرکت اروپا، با حرکتی که خودشان به غلط اسم آن را «حرکت روشنفکری» یا «روشنگری» میگذارند، همراه شد؛ حرکتی که پیامش حذف دین و روی آوردن به - اصطلاحاً - اصالت انسان در تفکّرات و فلسفهها و روشهایشان بود. عیب کارشان، این بود. و الّا اگر معنویّت را کنار نمیگذاشتند، بیشک امروز زندگیشان به مراتب بهتر و نورانیّت علم از آن ناحیه، صدها و هزارها برابر بود.
خوب؛ به هرحال این اشتباه را مرتکب شدند و این حرکت را انجام دادند. البته عواملی هم داشت. در هر شکل، نقاط مثبتی که در زندگیشان وجود داشت و توانست آنها را از آن منجلاب عقبماندگی و جهالت بیرون بیاورد - اگر دقّت کنید - بهوضوح در زندگی گذشته و تاریخ آنان نمودار است. اما افسوس که با کنار گذاشتن معنویّت، این نقاط مثبت هم، کمکم رنگ باخت و کاملاً محو شد.
عموم خُلقیّات مثبتی که یک ملت را از حضیض بیکارگی و فقر و ذلّت و عقب ماندگی بیرون میکشد و به اوج پیشرفت مادّی میرساند، در اسلام مورد توصیه مؤکّد قرار گرفته است و هرکس به مفاهیم اسلامی مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد. در واقع، همین خصوصیات و خُلقیّات مثبتی که امروز کمبودش را در میان ملت خودمان نیز احساس میکنیم، ناشی از همین بیتوجّهی به معارف اسلامی است؛ زیرا همان روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عدّهای احساس کردند باید به غربیان روکنند و از آنها یاد بگیرند - متأسّفانه، با بیتوجّهی به معارف اسلامی - این نقاط مثبت را یاد نگرفتند. از اینرو، بنده مکرّر عرض کردهام که روشنفکری در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشنفکرانْ در چنگ همان بیماری است و آثار و تبعاتش همچنان باقی است؛ زیرا - همانطور که گفتیم - آنها به جای اینکه خُلقیّات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای ظاهری و کمارزش و یا مضرّ را آموختند و رواج دادند. از جمله، آزادی جنسی، اختلاط زن و مرد، بیاعتنایی به معنویّت، حذف دین، بدگویی به روحانیان و یا مواردی مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلی، و در کل، امور اینگونه را که یا خیلی کم اهمیت بودند، یا اصلاً اهمیت نداشتند و یا حتّی مضر هم بودند.
البته این را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتیکه بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارجِ خود، به خود بیفزاید. متأسّفانه در ایرانِ اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجّه شد و به ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجّه شدّت گرفت، آنچه که واقعاً تبادل، تلقّی، تعاطی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد.1374/04/19
لینک ثابت