اگر حج نبود، یک فرد مسلمان ممکن بود تا آخر عمر، بسیارى از این ملیّتها را نه تنها نبیند، بلکه اسم آنها را هم نشنود. حج، ملتها، رسوم، زبانهاى مختلف و افراد ناآشنا را که اگر دو نفرشان، روزهاى متمادى در نقطهاى باهم باشند، معلوم نیست یکذرّه با یکدیگر انس پیدا کنند، در یک نقطه جمع مىکند و به همهى آنها عمل، ذکر، عشق و هدف واحد مىبخشد.خوب؛ توقّع چیست؟ توقّع این است که دستاورد واحدى پیدا کنند. آن دستاورد واحد چیست؟ چیزى که فضلًا از شخص واحد به همهى ملتها ارتباط پیدا مىکند، نه به یک ملت واحد، چیست؟ آن، عبارت است از چیزى که بین ملتهاست؛ که همان اسلام است. بین ملتهاى صاحب نژادهاى مختلف، که همه مسلمانند، آنچه مشترک است، چیست؟ آن، آرمانها، آرزوها، اهداف و عشقهاى اسلامى است، که اسلام براى آنها معیّن کرده است.
پس، حج مىخواهد این را تأمین کند. چرا عدّهاى این نکتهى واضح را نمىفهمند و باید برایشان تشریح کرد؟! بعضى با وجود تشریح کردن هم نمىفهمند و شقاوت را به حد اعلى رسانده، با این امر واضح و حقِّ صریح، مبارزه هم مىکنند!
شرقى، غربى، سیاه، سفید و صاحبان زبانهاى گوناگون که اینجا جمع شدهاند، چند روز عمل واحدى انجام مىدهند: در یک نقطه عبادت مىکنند، مىخوابند و مىنشینند. این کارها براى یک امر فراملیّتى و فراشخصیتى است. و الّا ممکن بود این اعمال را هرکس در مسجد جامع شهر خودش هم انجام بدهد. چرا مردم را به یک نقطهى خاص کشاندند؟ براى اینکه باهم باشند و باهم بودن را حس کنند و آن چیزى را که فراتر از مجموعههاى ملّى است؛ یعنى مسلمان بودن و وحدت اسلامى را به اینها بفهمانند. آن، همان چیزى است که انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى، از روز اوّل تا به حال روى آن تأکید مىکند و مىگوید حج، براى آشنایى مسلمانان با یکدیگر، اتّحاد و تأمین منافع مشترک مسلمانان و احتراز از دشمنان مشترک، یعنى «برائت از مشرکین» است. اینجا چون مرکز اسلام است و لُبّ روح و حقیقت اسلام، توحید است و خانهى خدا، مرکز اقامه و مظهر و نماد و رمز توحید است، لذا شعار، شعار توحیدى است و برائت هم برائت از شرک است. این امر واضحى است. حالا مىگویند: آقا! در کتاب مسئله، کجا نوشتهاند که برائت از مشرکین، جزو واجبات حج است؟ خوب؛ کجا نوشتهاند که حفظ نظام اسلامى، از اوجب واجبات است و اگر کسى این را منکر باشد، اسلام را نفهمیده است؟1374/01/16
لینک ثابت