دانشجو یعنی جوانِ طالب علمی که آینده در دست اوست1376/11/11
لینک ثابت
![]()
دانشجو / عدالتخواهی/دانشگاه/آرمانخواهی / دانشجویان/دانشجویی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحهی قبلی اینجا کلیک کنید.
دانشجو یعنی جوانِ طالب علمی که آینده در دست اوست1376/11/11 لینک ثابت دانشجو، یعنی جوان؛ چون دانشجویی، قهراً مربوط به دوران جوانی است1376/11/11 لینک ثابت طالب علم بودن و جستجوی از دانش در کلمهی دانشجو هست. چون فرض این است که آیندهی کشور، به سمت ادارهی علمی کشور پیش میرود1376/11/11 لینک ثابت دانشجو یعنی کسی که ناظر به آینده و متعلّق به آینده است1376/11/11 لینک ثابت آینده متعلّق به دانشجوست1376/11/11 لینک ثابت اگر هدف دانشجو این باشد که درس بخوانم، برای اینکه زندگی شخصی خودم را آباد کنم، بقیه هرچه شد، بشود؛ خطر خیلی بزرگی است.1376/11/11 لینک ثابت اگر جهت زندگی دانشجو این باشد که به مسائل جامعه و آنچه که میگذرد، بیاهمیت، بیاهتمام، بیعلاقه و بیمبالات باشد، مصیبت، خیلی بزرگ است1376/11/11 لینک ثابت اگر ما معنای دانشجو و مفاهیمی را که منطوی و مندرج در عنوان دانشجوست، به دقّت مورد ملاحظه قرار دهیم، باید نسبت به سرنوشت قشر دانشجو خیلی حسّاس شویم.1376/11/11 لینک ثابت اگر بدانیم دانشجو یعنی چه، باید نسبت به سرنوشت دانشجو خیلی حسّاس باشیم1376/11/11 لینک ثابت من نمیتوانم رابطهام را با قشر دانشجو قطع کنم؛ به خاطر اهمیتی که از نظر من دارد1376/11/11 لینک ثابت دانشجو یعنی جوانِ طالب علمی که آینده در دست اوست. این خصوصیات، در کلمهی دانشجو هست. دانشجو، یعنی جوان؛ چون دانشجویی، قهراً مربوط به دوران جوانی است. طالب علم بودن و جستجوی از دانش هم در کلمهی دانشجو هست. چون فرض این است که آیندهی کشور، به سمت ادارهی علمی کشور پیش میرود دیگر؛ یعنی به سمت ادارهی عالمانه و منطبق بر موازین دانش پیش میرود و هر کشور و هر جامعهای که علم و فهم و محاسبهی دقیق، در همهی شؤون آن دخالت داشته باشد، وضعش بهتر است. بنابراین دانشجو یعنی کسی که ناظر به آینده و متعلّق به آینده است؛ آینده هم متعلّق به اوست. ببینید؛ این عناوین و مفاهیمی که در کلمهی دانشجو گنجانده شده، خیلی مهّم است. به همین دلیل، فوراً اینجا استفاده کنیم که اگر دانشجو از لحاظ جهتگیری فکری و سیاسی دچار انحراف باشد، مصیبت بزرگی خواهد بود. درست است؟ اگر هدف دانشجو این باشد که درس بخوانم، برای اینکه زندگی شخصی خودم را - مثلاً - آباد کنم، بقیه هرچه شد، بشود؛ خطر خیلی بزرگی است. اگر جهت زندگی دانشجو این باشد که به مسائل جامعه و آنچه که میگذرد، بیاهمیت، بیاهتمام، بیعلاقه و بیمبالات باشد، مصیبت، خیلی بزرگ است. فرض بفرمایید به دانشجو گفته شود که بخشی از نیروهای کشور، دچار آفات عقیدتی و فکریند. او شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه! همچنان که اگر بگویند بخشی از مردم در فلان جا دچار زلزله شدند و از بین رفتند، شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه! بخشی از مردم از لحاظ وضع معیشتی دچار دشواری و مشکلند؛ شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه! این حالت بیتفاوتی، مصیبت خیلی بزرگی است.کسی که بناست فردا امور مملکت در دست او باشد، اینقدر نسبت به مسائل جامعه و سرنوشت مردم بیاعتنا شود، خیلی نگران کننده است. از این نگران کنندهتر، این است که بیتفاوت نیست - حسّاس است - منتها حسّاسیت منفی؛ یعنی درست علاقهمند به این است که بخشی از مردم جامعه - فرضاً - در یک زلزله نابود شوند! حالا زلزله، یک مثال واضح و یک نوع آفت جسمانی و مادّی است؛ از این بدتر، آفت معنوی است که کسی به آن توجّه نمیکند. مثلاً دلش بخواهد که مردم، غرق در شهوات شوند! دلش بخواهد که مردم، غرق در بیایمانی شوند؛ خودش هم اصلاً اینطور باشد و به این سمت بتازد! ببینید مسألهی دانشجو چقدر حسّاس میشود! اگر ما معنای دانشجو و مفاهیمی را که منطوی و مندرج در عنوان دانشجوست، به دقّت مورد ملاحظه قرار دهیم، باید نسبت به سرنوشت قشر دانشجو خیلی حسّاس شویم - هر که هستیم؛ چه خودمان دانشجو باشیم، چه استاد، چه از مسؤولان آموزش عالی کشور، چه از مسؤولان کشور و چه آدمی معمولی باشیم که در خیابان راه میرویم - اگر بدانیم دانشجو یعنی چه، باید نسبت به سرنوشت دانشجو خیلی حسّاس باشیم. خوشبختانه بنده شخصاً این حسّاسیت را از قبل از انقلاب داشتم؛ لذا بخش عمدهای از عمر من با دانشجویان گذشته است. در دورهی پیش از انقلاب هم، مسجدی که در مشهد میرفتم، مرکز دانشجویان بود. بعد از انقلاب هم در آن برههی اوّلِ انقلاب - یعنی قبل از مسألهی انقلاب فرهنگی و آن قضایا که در واقع دانشگاه، ستاد جنگهای نامنظّمِ نیروهای ضدّ انقلاب شده بود - بنده در دانشگاه، رفت و آمد دائمی داشتم.1376/11/11 لینک ثابت |