مسافرتهایی که من به خارج از کشور میکردم، غالباً به همین کشورهایی بوده است که به اصطلاح در آنجاها انقلابی اتفاق افتاده است. مثلاً لیبی، الجزایر، موزامبیک، زیمبابوه، چین و کرهی شمالی، غالباً از این قبیل بوده است. ما زندگی و تفکر و رابطهی رجال و رهبران انقلابی با مردم را از نزدیک دیدهایم و لمس کردهایم. هیچکدام از اینها، مصداقی برای آن مفهومی که از یک انقلاب و حکومت مردمی در ذهنمان هست، نیست. لذا وقتی هم میمیرند، تشییع جنازهشان، همان تشییع جنازهیی است که برای سلاطین انجام میگیرد، و نه چیزی بیشتر. از مردم خبری نیست. مردم در هیچ قضیهیی از قضایای این کشورها، نقش و حضور ندارند؛ چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند. کودتایی شده، حزبی سر کار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبایش را از بین برده و گاهی سالها با هم رقابت کردهاند و جنگ قدرت به راه انداختهاند.
این جنگ قدرتی هم که در تلکس خبرگزاریها منعکس میشود و میبینید که دایماً امریکا و بی.بی.سی و سایر خبرگزاریها و رادیوها آن را مطرح میکنند، به خاطر آن است که این بیعقلها، آن را در دنیا دیدهاند و نسخهاش را در اینجا جستجو میکنند! اصلاً در اینجا، رابطه چگونه است؟ در ایران هم بعضی از افراد، با یکدیگر مخالفند. بعضی با هم خوبند، بعضی بدند، بعضی خیلی بدند؛ اما نوع خوب بودنها، بد بودنها، دشمنی کردنها و رقابت کردنها، اصلاً آن نوع نیست؛ یک چیز دیگر است و قابل مقایسه با هم نیست. این را تحلیلگران نمیفهمند. آنچه که در ایران اتفاق افتاد، اینها نبود. در ایران، حقیقتاً متن مردم انقلاب را به دوش کشیدند و آن را به پیروزی رساندند. نسخه این است و همین نسخه الان در دنیا عمل میشود.
اینکه من گاهی در بعضی از صحبتها گفتهام که آنچه در اروپای شرقی و در بعضی از جاهای دنیا پیش آمد، متأثر از انقلاب ماست، یک حرف خطابی نبوده؛ این واقعیت است. مثلاً آنچه که در کشور رومانی، یا بعضی از کشورهای دیگر اروپای شرقی پیش آمد، عبارت از حضور مردم بود که در مقابل سلاح گرم، با جسم و جان خودشان به خیابانها آمده بودند. کاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاکم، این خاصیت را دارد که اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت، بر آن فایق خواهد آمد و پیروز خواهد شد. هیچ جای دنیا هم، عکس این امکان ندارد.1369/03/07
لینک ثابت