هر یک هنرمند، میتواند کشورى را و بلکه دنیایى را پوشش بدهد با هنرِ خودش و ذهنیّتهایى را بسازد، هدایتهایى را براى افراد بیافریند، یا لذّتهاى روحى و معنوى را ببخشد به کسانى که اهل التذاذ به هنر هستند.1368/08/21
لینک ثابت
شما [هنرمندان] اگر چنانچه یک نوشتهی خوبى، یک شعر خوبى، یک آهنگ خوبى، یک نقّاشى خوبى، یک محصول خوب هنر را که سرشار و برخوردار از مایهی هنرى است، عرضه کردید گذاشتید وسط، هیچ کس نمیتواند بگوید که این بد است؛ هیچ کس نمیتواند با آن مخالفت کند؛ زیرا مثل همان دشمنى با خورشید میشود:
مادح خورشید مدّاح خودست
که دو چشمم روشن و نامُرمدست
اگر من هنر شما را ستایش کردم، درحقیقت از خودم ستایش کردهام، منّتى بر سر شما کسى که از هنر شما تعریف کند ندارد. اگر کسى به هنر شما تهاجم کرد، درحقیقت خودش را خراب کرده، به خودش حمله کرده. مگر میشود کسى یک کار هنرىِ برجستهاى را -نمیگویم برجستهی به معنى آن آثار استثنائى تاریخ؛ نه، یعنى برخوردار از مایهی کافى هنر- انکار کند؟ خب، در این [کار] هنر هست؛ [لذا] کسانى که اهل انصافند، آن آدم را تخطئه خواهند کرد. من میخواهم از این نتیجه بگیرم که شما -چه بهعنوان شخص هنرمند، و چه بهعنوان مجموعهی حوزهی هنرى سازمان تبلیغات- باید بپردازید به افزایش مایهی هنرى تا خودِ مایهی هنرى شما بیننده را خاضع کند و آن کسى را که چه مدّعى شما است، چه مستفسر حالات شما است، چه منتظر رهاورد شما است -هر کسى است- قانع کند که این مایهی هنر، اینجا موجود است.1368/08/21
لینک ثابت
[شما هنرمندان] باید کوشش کنید مایهی هنرى را غلیظ کنید تا بتوانید این اندیشهی مقدّس را، این روح پاک امروزِ دنیا را یعنى انقلاب اسلامى که مثل یک روح پاکى و مثل یک اندیشهی معصومى در دنیاى ناپاک افکار غلط در روزگار سیاهِ ما دارد بالاخره جاى خودش را در دنیا باز میکند [پیش ببرید].1368/08/21
لینک ثابت
به کار بردن هنر، باید مثل همهی ابزارهاى دیگرى که حامل یک فکر هستند، جهتگیریاش خیلى دقیق و روشن و درست باشد؛ دچار اشتباه در جهتگیرى نباید شد... با مجوّز هنرمند بودن نمیشود این حالت تذبذب را براى خودمان روا بدانیم؛ نه. چون شنفته میشود: خب فلانى هنرمند است! یعنى کأنّه بعضى از اصول زندگى هست که براى همهی مردمْ اینها اصل است، براى هنرمندْ اینها اصل نیست و هنرمند بهخاطر رقّت روحش، بهخاطر لطافتش، بهخاطر مثلاً آن ظرافت اندیشه و برداشتش از اصول معمول زندگى مستثنا است. نه، اصلاً چنین چیزى نیست. هنرمند بهخاطر آن ظرافت و لطافت و حسّاسیّت و مانند اینها، حقیقت را بهتر میفهمد، زودتر میفهمد، بهتر بیان میکند [و لذا] پابندتر به آن میماند؛ نه اینکه این حقیقت را که زودتر از دیگران به دست آورده یا لطیفتر و ظریفترِ آن را به دست آورده، آسانتر از دست میدهد. مگر میشود چنین چیزى؟ اصلاً به نظر من این اهانت به هنر است که ما یک تذبذبهایى را که در ذات خودمان است یا ناشى از احساسات غلطى در خودمان است، این را ببندیم به پاى هنر؛ کمااینکه در گذشته، این هنرمندها غالباً معتاد بودند -نمیگویم همهی آنها، [ولى] غالبشان اعتیادهاى بدى داشتند- و به انواع و اقسام این آلودگیها آنوقت پابند بودند. بنده بعضى را میشناختم، بعضى را هم از دور میشناختم و میدانستم که در چه وضعیّتى هستند. یک وقت من به یک نفرى گفتم چرا همهی اینها اینجورى هستند و هر کسى که ما شنفتیم، فهمیدیم، دیدیم، معلوم شد که یک جورى گرفتار است؟ گفت خب، هنرمند است دیگر! ببینید، واقعاً هیچ اهانتى به هنر بالاتر از این نیست. البتّه او بهعنوان اهانت نمیگفت، بهعنوان عذرخواهى میگفت؛ میخواست بگوید بالاخره هنرمند آدم لطیفى است و دچار یک چنین چیزهایى میشود؛ درحالیکه این اصلاً مجوّز نمیشود. من میگویم حالا در دورانى که آن آلودگیها و آن گرفتاریها، بالاخره یا بگوییم کم شده یا در معیارهاى موجود زندگى ساقط شده -یک وقتى بود که این چیزها عیب نبود؛ حالا خب خیلى عیب است و در معیارهاى دوران بعد از انقلاب این حرفها بیش از گذشته عیب است و آن چیزها از محدودهی این مطالب خارج شده- به اعتقاد من یک چیزهاى دیگرى را ما نیاییم به حجّت هنرمند بودن، با مجوّز هنرمند بودن جایگزین همان گرفتاریها بکنیم. 1368/08/21
لینک ثابت