شهید شدن، از نظر ما که اهل دنیا هستیم و داریم زندگی میکنیم و بخصوص شما که پدرید، مادرید، همسرید و خب، محبتتان نسبت به او یک محبت فوقالعاده است، تلخ است؛ چون از دست دادن است، فقدان است. در عرصهی ظاهر زندگی، این فقدان است؛ لذا تلخ است. پوستهی شهادت این است؛ فقدان و از دست دادن و ندیدن او و دیدن جای خالی او. لیکن لُبّ شهادت، خیلی برتر از اینهاست. لُبّ شهادت این است که یک انسانی، یک بشری، ناگهان از درجات عالیهی الهی سر در آورد؛ مقامش از فرشتگان بالاتر برود؛ در آن زندگی اصلی که همهی ما بعد از چهل سال، پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال، خواه ناخواه وارد آن میشویم و زندگىِ ابدی است، جایگاهش عالی شود، رتبهی عالی داشته باشد، مورد توجه باشد، فیض او در روز قیامت به دیگران برسد؛ «یسعی نورهم بین ایدیهم و بأیمانهم» . از جملهی خصوصیات روز قیامت، ظلمانی بودن فضاست؛ چون خورشیدی وجود ندارد، وسیلهی نوری وجود ندارد؛ همهی آحاد بشر در یک حالت ظلماتند. وقتی که این بندگان خوب - که از جملهی بهترینهاشان، همین جوان شماست - حرکت میکنند، نور اینها در جلویشان و در کنارشان تلألؤ پیدا میکند. دیگرانی هستند که در روز قیامت با حسرت به اینها نگاه میکنند و میگویند که از نورتان به ما بدهید - کسانی که شایستهی آن نور نیستند - اینها در جواب میگویند: «ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا»؛ بروید پشت سرتان را نگاه کنید - یعنی آن زندگی دنیائیتان را - اگر بناست نوری داشته باشید، از آنجا آن نور را کسب کنید؛ اینجا به کسی نور نمیدهند. این نوری است که آنجا دادند، اینجا بروز و ظهور پیدا کرده. این بُعد دومِ شخصیت جوان شما و همهی شهدا است.1390/10/29
لینک ثابت