منفور بودن هم اسراف و هم جمع ثروت در اسلام
در اسلام انفاق یك اصل است؛ باید در راه خدا خرج كرد. نمیگویند معامله نكنید و تحصیل مال نكنید، بكنید، اما خرج كنید. اسلام مردم را عادت میدهد كه آنچه را كه به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف كند و خرج كند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر كسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراك مسرفانه، با پوشاك مسرفانه، با مركب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج كرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت كرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد كه من به این دو آیه اشاره میكنم كه اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ كلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛(1) آن كسانی كه بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میكنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل كردن معنایش این نیست كه فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلكه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه كه در شریعت اسلامی معین شده كه باید ادا كند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی كه جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج كند. آنوقتی كه جهاد متوقف به مال یك ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست كه بدون آن كار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی كه در جامعه فقرای زیادی هستند كه دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بكند، آنوقت آیا اسلام راضی است كه همین طور فقرا در این فقر زندگی كنند یا مشكلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی كند، یك عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع كنند كه از همین امكانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض كنیم كه از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض كنیم كه از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض كردیم فراهم نمیشود كه هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ كنند و نگه دارند در حالی كه جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلكه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است كه: «الّذین یكنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛(2) آن كسانی كه طلا و نقره را گنج میكنند، ذخیره میكنند و در راه خدا آن را انفاق نمیكنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن كسانی كه پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میكنند و ذخیره میكنند و در حالی كه نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیكنند، آن هم مشمول همین «یكنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه كبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناكی مژده بده؛ یعنی بگو كه منتظر عذاب دردناك الهی باشند كه این عذاب دردناك هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد كه البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلكه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممكن است عذاب اخروی باشد، كه احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این كار خواهد شد. بنابراین انفاق یك عمل واجب و لازم هست كه من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم كرد و عرض خواهم كرد كه این را به عنوان یك وظیفهی عمومی تلقی كنید. انفاق فقط وظیفهی یك عدهی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلكه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میكنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته كمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یك دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی كه جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض كردیم یك روزی را كه هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد كفاف و رفاه دارند و زندگی میكنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فكر نمیكنیم كه ایرادی داشته باشد كه آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد كه آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی كه جامعه احتیاج دارد، میبینیم كه با آن پولی كه این آقا صرف یك میهمانی میكند، صرف یك خرید بیجا میكند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانكهای گوناگون نگهداری میكند، در حالی كه به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میكند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است كه اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، كلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد كرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در كشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند كرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول كنیم كه اینها كنز ثروت كنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نكنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یك شكل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یك حكم اخلاقی فقط نیست، بلكه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بكنند.1366/08/15
1 )
سوره مبارکه الحديد آیه 23
لِكَيلا تَأسَوا عَلىٰ ما فاتَكُم وَلا تَفرَحوا بِما آتاكُم ۗ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُختالٍ فَخورٍ
ترجمه:
این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!
1 )
سوره مبارکه الحديد آیه 24
الَّذينَ يَبخَلونَ وَيَأمُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ ۗ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الغَنِيُّ الحَميدُ
ترجمه:
همانها که بخل میورزند و مردم را به بخل دعوت میکنند؛ و هر کس (از این فرمان) رویگردان شود، (به خود زیان میرساند نه به خدا)، چرا که خداوند بینیاز و شایسته ستایش است!
2 )
سوره مبارکه التوبة آیه 34
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِنَّ كَثيرًا مِنَ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ لَيَأكُلونَ أَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَيَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلا يُنفِقونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَليمٍ
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بسیاری از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل میخورند، و (آنان را) از راه خدا بازمیدارند! و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) میسازند، و در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازات دردناکی بشارت ده!
لینک ثابت
ممنوع نبودن خرید و فروش منطبق با موازین اسلامی
در مكاتب ناشی از ماركسیستی، این سوسیالیسمهائی كه امروز در دنیا رایج است و شكل و قالب نظام حكومتی در كشورهای سوسیالیستی است - كه البته اینها هم با هم تفاوتهائی دارند و همه یك جور نیستند - كلاً معاملهگری و خرید و فروش و بیع و شرا یك چیز محكوم و یك عمل ضد ارزش تلقی شده؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام خریدن، فروختن، معاملهگری كردن، با سرمایه كار كردن، ممنوع نیست. در حالی كه در آن مكاتب خریدن، فروختن، برای خود، برای كسی كه سرمایهای دارد، آن سرمایه كم باشد یا زیاد باشد، ممنوع است. البته بگذریم از اینكه همین كشورهای بزرگی كه امروز با آن مكتب اداره میشوند، مجبور شدند تجدیدنظرهائی را در شكل ادارهی اقتصادی در جامعهی خودشان به وجود بیاورند و بخشهائی را به فعالیت آزاد اقتصادی اختصاص بدهند كه این ضرورت و ناگزیریای بود كه بر آنها تحمیل شد. اما كلاً در تفكر ماركسیستی خریدن و فروختن و معاملهگری یك نوع دلالی زشت و بد و نامطلوب است؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام داریم كه: «احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا»؛(1) خرید و فروش، معاملهگری، كاسبكاری در صورتی كه با موازین اسلامی منطبق باشد، توش حرام نباشد، توش كمفروشی نباشد، توش ربا نباشد، توش خرید و فروش اجناس ممنوعه نباشد، هیچ اشكالی ندارد.1366/08/15
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 275
الَّذينَ يَأكُلونَ الرِّبا لا يَقومونَ إِلّا كَما يَقومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطانُ مِنَ المَسِّ ۚ ذٰلِكَ بِأَنَّهُم قالوا إِنَّمَا البَيعُ مِثلُ الرِّبا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ البَيعَ وَحَرَّمَ الرِّبا ۚ فَمَن جاءَهُ مَوعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهىٰ فَلَهُ ما سَلَفَ وَأَمرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَن عادَ فَأُولٰئِكَ أَصحابُ النّارِ ۖ هُم فيها خالِدونَ
ترجمه:
کسانی که ربا میخورند، (در قیامت) برنمیخیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده (و نمیتواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین میخورد، گاهی بپا میخیزد). این، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتی میان آن دو نیست.)» در حالی که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زیرا فرق میان این دو، بسیار است.) و اگر کسی اندرز الهی به او رسد، و (از رباخواری) خودداری کند، سودهایی که در سابق [= قبل از نزول حکم تحریم] به دست آورده، مال اوست؛ (و این حکم، گذشته را شامل نمیگردد؛) و کار او به خدا واگذار میشود؛ (و گذشته او را خواهد بخشید.) امّا کسانی که بازگردند (و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتشند؛ و همیشه در آن میمانند.
لینک ثابت
جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یك ضد ارزش و یك گناه و شاید یك گناه كبیره است. اینجور نیست كه چون كار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع كند و آن را نگه دارد، در حالی كه جامعه به ثروت او و به امكانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نكند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یك اصل است؛ باید در راه خدا خرج كرد. نمیگویند معامله نكنید و تحصیل مال نكنید، بكنید، اما خرج كنید. اسلام مردم را عادت میدهد كه آنچه را كه به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف كند و خرج كند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر كسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراك مسرفانه، با پوشاك مسرفانه، با مركب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج كرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت كرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است.1366/08/15
لینک ثابت
بحثی كه امروز در خطبهی اول عرض میكنم، دنبالهی بحث جمعهی قبل است كه دربارهی مسائل مربوط به آزادیهای اقتصادی در جامعهی اسلامی بود. همان طور كه عرض شد، بحث ما در باب آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی است؛ یعنی یك بُعد و یك مسئله از مسائل فراوان مربوط به اقتصاد اسلامی. نه اینكه ما بخواهیم در اینجا مسئلهی عمومی و كلی اقتصاد اسلامی را مطرح كنیم؛ چون مسائل متعددی در باب اقتصاد اسلامی مطرح میشود كه یقیناً در زمان و مكان جمعه و جماعت، جای طرح آنها به صورت لازم نیست، لكن به مناسبت مباحث مربوط به تأمین آزادیها در محیط اسلامی وجامعهی اسلامی این بحث یك بحث لازمی است و بخصوص از آن بُعدی كه بنده در جمعهی قبل مسئله را مطرح كردم و بحث را شروع كردم، با مسائل روز ما و با تكلیف عمومی و مردمی و دولتی ما كاملاً متناسب و شاید انشاءاللّه راهگشاست.
در جمعهی قبل عرض كردم كه نكاتی در باب آزادی اقتصادی عرض خواهم كرد و پنج نكته را عرض كردم. برای اینكه یك خلاصهای در ذهن برادران و خواهران بماند، آن پنج نكته را به صورت تیتر عرض میكنم، تكرار میكنم و بعد یكی دو نكتهی دیگر هم كه حائز اهمیت هست، به آن اضافه خواهم كرد. نكتهی اول این بود كه اگر گفته میشود كه در اسلام آزادی فعالیت اقتصادی برای همهی مردم هست، این را نباید با آزادی در سرمایهداری غربی اشتباه كرد؛ آن چیزی است و این چیز دیگری. همانقدر كه نظر اسلام در باب آزادی فعالیت اقتصادی با نظر كمونیستها و ماركسیستها اختلاف دارد، شاید بشود گفت به همان اندازه هم با نظر مكتب سرمایهداری كه در غرب حاكم و مورد عمل هست، اختلاف دارد. نكتهی دوم این بود كه آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی برای همهی مردم در صورتی تأمین خواهد شد كه در جامعه مقرراتی وضع بشود و اعمال بشود كه همهی آحاد مردم فرصت استفاده از امكانات طبیعی را و ثروتهای خدادادهی برای همهی مردم را بتوانند پیدا كنند. یعنی همهی مردم بتوانند از زمینها، از جنگلها، از دریاها، از منابع و معادن و از انفال و همهی چیزهائی كه جزو ثروتها و منابع عمومی است، استفاده كنند. اینجور نباشد كه در جامعه از این منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی عدهای بتوانند استفاده كنند و عدهی دیگری به آن حدی نرسند كه از این منابع طبیعی استفاده كنند. مقرراتی این چنین در جامعهلازم است. نكتهی سوم این بود كه برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافیگری، جلوگیری از تُرف در جامعه، كه در قرآن به آن مكرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است كه بر این فعالیت آزاد كنترل و نظارتی وجود داشته باشد كه آن كنترل از طرف دولت و حكومت اسلامی است و حاكم اسلامی حق دارد كه نظارت خود و كنترل خود و حسابرسی خود بر كیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ كند و این تكلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تكلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است. نكتهی چهارم این بود كه اگر ما فعالیت اقتصادی را در جامعهی اسلامی آزاد میدانیم بر حسب نظر اسلام، این آزادی باید به حدی نرسد كه دارندگان سرمایههای بزرگ این قدرت اجتماعی و سیاسی را پیدا كنند كه در سرنوشت سیاسی جامعه دخالت و اعمال نفوذ كنند؛ آنطوری كه امروز در كشورهای غربی هست. در جامعهی غرب همان طور كه گفتم و غالباً میدانید، سرمایهدارها هستند كه سیاستها را تعیین میكنند و سیاستمدارها را بر سر كار میآورند یا كنار میزنند. این در جامعهی اسلامی مقبول نیست و پولدار و سرمایهدار و طبقهی اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا كند كه یك عده پولدار و ثروتمند و گردنكلفت در مسائل سیاسی جامعه دخالت كنند: وكیل بیاورند، وكیل ببرند، قدرتمندان را بیاورند، رئیس جمهور بیاورند، سیاستمدارها را عوض كنند، سیاستها را دیكته كنند، قانونها را بر قوهی قانونگذار تحمیل كنند. این هم در جامعهی اسلامی به هیچ وجه مقبول نیست و هر چیزی كه به اینجا منتهی بشود، یك خطر و واجب الاجتناب است. نكتهی پنجم و نكتهی آخری كه آن روز عرض شد، این بود كه حالا كه در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همهی مردم كارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان كار كنند، خودشان تلاش كنند، خودشان تأمین درآمد بكنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی كه شما در قرآن در آیات متعددی - دهها آیه - میبینید كه اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میكنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر كنند، خود انفاق هم به معنای پر كردن همین خلأهاست. این مطالبی بود كه آن روز در پنج نكته عرض شد و امروز دو سه نكتهی دیگر را هم در همین زمینه اشاره میكنم.
نكتهی اولی كه امروز عرض میكنم، این است كه فعالیت اقتصادی در جامعهی اسلامی گفتیم آزاد است؛ اما نه آزاد مطلق، حدودی دارد، مرزهائی دارد، این مرزها - كه طبیعی هم هست كه هر گونه حركت و فعالیت آزادی بالاخره یك حدودی داشته باشد - در مكتب اسلام مرزهای بخصوصی است. در جوامع سوسیالیستی هم یك نوع مرز برای داشتن مال و ثروت هست؛ آن مرزها با مرزهای اسلامی متفاوت است. در جامعهی اسلامی مرز فعالیت آزاد همان چیزهائی است كه به صورت كسبهای حرام و تصرفات حرام در مال در كتب فقهیه معین و مشخص شده. یعنی معاملهی ربوی حرام است، معاملهی ناشی از غَرر و جهالت حرام است، معاملهای كه در آن فریب كسی باشد حرام است، معاملهای كه در آن اضرار بر دیگران باشد ممنوع و حرام است، معاملهای كه ناشی از درآمدهای نامشروع باشد حرام است، احتكار كه موجب ثروتمندی بعضی میشود و معاملات ناشی از آن حرام است و از این قبیل چیزهائی كه در شرع مقدس اسلام هست كه اینها حدود معاملهگری و فعالیت آزاد اقتصادی در جامعهی اسلامی است. بعضی از اجناس و اشیا، معاملهی آنها حرام است. مثلاً خمر یا چیزهای حرام و نجس در مواردی - غیر از موارد استثنائی - معاملهی آنها حرام است. یا بعضی از اموالی كه متعلق به شخص نمیشود و متعلق به دولت اسلامی است مثل انفال، معاملهی آنها، جز در یك موارد استثنائی، برای افراد و برای بخش خصوصی، حرام است. و از این قبیل مواردی هست در فقه اسلام كه روشن و واضح و معین كرده كه این فعالیت آزاد شما ولو آنجائی كه نظارت و كنترل دولت هم آن را منع نمیكند، تا كجا جایز است و تا كجا جایز نیست و ممنوع و حرام است.
در مكتب سوسیالیسم و مكاتب برخاستهی از تفكر ماركسیستی حدودی برای مالكیت خصوصی هست، اما آن حدود غیر از حدود اسلامی است. آنجا مثلاً مالكیت ابزار تولید ممنوع است، یعنی هیچ یك از افراد نمیتوانند آن چیزی را كه وسیلهی تولید هست، مثل زمین، مثل كارخانه و از این قبیل را مالك باشند؛ این در اسلام با این كلیت و به این شكل نیست. داشتن ابزار تولید در صورتی كه با شرایطی كه در اسلام و در فقه اسلامی ذكر شده و اشاره شد منطبق باشد، از نظر اسلام مانعی ندارد. یا در بعضی از اَشكال، مالكیت زمین اِشكال دارد، در بعضی از اَشكال مالكیت زمین هم ایرادی ندارد. بنابراین حدودی كه در اسلام برای مالكیت و برای فعالیت اقتصادی ذكر شده، با حدود مكاتب دیگر اشتباه نباید بشود. اینی كه بعضی مشاهده میشود كه چون دیدند و فهمیدند كه اسلام برای فعالیت اقتصادی حدودی را معین كرده، ذهنشان فوراً به حدود ماركسیستی و سوسیالیستی میرود و خیال میكنند كه همان چیزهائی كه در عرف تفكرات ماركسیستی هست، اینجا هم وجود دارد؛ نه، این غلط و ناشی از كجفهمی است؛ ناشی از عدم توجه به احكام و فقه اسلامی است. در مكاتب ناشی از ماركسیستی، این سوسیالیسمهائی كه امروز در دنیا رایج است و شكل و قالب نظام حكومتی در كشورهای سوسیالیستی است - كه البته اینها هم با هم تفاوتهائی دارند و همه یك جور نیستند - كلاً معاملهگری و خرید و فروش و بیع و شرا یك چیز محكوم و یك عمل ضد ارزش تلقی شده؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام خریدن، فروختن، معاملهگری كردن، با سرمایه كار كردن، ممنوع نیست. در حالی كه در آن مكاتب خریدن، فروختن، برای خود، برای كسی كه سرمایهای دارد، آن سرمایه كم باشد یا زیاد باشد، ممنوع است. البته بگذریم از اینكه همین كشورهای بزرگی كه امروز با آن مكتب اداره میشوند، مجبور شدند تجدیدنظرهائی را در شكل ادارهی اقتصادی در جامعهی خودشان به وجود بیاورند و بخشهائی را به فعالیت آزاد اقتصادی اختصاص بدهند كه این ضرورت و ناگزیریای بود كه بر آنها تحمیل شد. اما كلاً در تفكر ماركسیستی خریدن و فروختن و معاملهگری یك نوع دلالی زشت و بد و نامطلوب است؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام داریم كه: «احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا»؛ خرید و فروش، معاملهگری، كاسبكاری در صورتی كه با موازین اسلامی منطبق باشد، توش حرام نباشد، توش كمفروشی نباشد، توش ربا نباشد، توش خرید و فروش اجناس ممنوعه نباشد، هیچ اشكالی ندارد و كاسب بودن، بازاری بودن یك فحش نیست كه بعضی حالا خیال میكنند اگر به كسی گفتند فلانی كاسبكار است یا تاجر است یا بازاری است، این یك تهمت و دشنامی است. نه، این هم یك افراطی است كه در برخی از عناصر كه حقیقتاً غرضی هم غالباً ندارند و از تفكرات اسلامی بیاطلاع هستند، در زبان اینها رایج شده. از اول انقلاب هم ما توجه داشتیم، این را اول گروهكها به وجود آوردند. «بازاری» شد یك فحش، «حاج بازاری» شد یك اهانت؛ فلانی ولش كن، بازاری است؛ یا: حاج بازاریها هر چی گفتند، شما مثلاً فرض كنید كه تكرار میكنید؛ این شد یك اهانت و یك دشنام. در حالی كه نه، حاج بازاری هم دو جور است: یك حاج بازاریِ مؤمنِ متدینِ خوبِ انقلابیِ علاقهمند؛ یك آدمِ نابابِ ناجور هم در كنار او، او هم ممكن است كه كاسب و معاملهگر و بازاری باشد. بازاری بودن جرم نیست؛ این طبق تفكر ماركسیستی است كه كاسب بودن و معاملهگری كردن و خرید و فروش كردن با سرمایهی شخصی را یك گناه میداند، یك جرم میداند، یك نوع دلالی موجب بالا رفتن قیمت میداند، یك خیانت به طبقات مستضعف میداند، از نظر اسلام چنین چیزی نیست. وقتی كه اصل معاملهگری و خرید و فروش و كسب و كار ممنوع نبود، آنوقت باید ببینیم حدودش چیه؟ البته بعضی از این آزادیِ خرید و فروش و معاملهگری استفاده كردند كه آن روز هم عرض كردم و با استفاده از آزادیهائی كه در اسلام داده شده با چپاول - حقیقتاً چپاول و دزدی - كیسههای خودشان را پر كردند. این از نظر اسلام ممنوع است؛ اما نفس معامله كردن، خریدن، فروختن، جنسی را از جائی به جائی بردن و معامله كردن كه عرفاً به آن تجارت میگویند یا اینكه جنسی را تهیه كردن و به مشتری فروختن، اینها هیچ اشكالی ندارد از نظر اسلام، هیچ مانعی ندارد.
و من میخواهم تذكر بدهم به برخی از برادران ناآگاه و ناآشنا به معارف اسلامی كه ذهنیت خودشان را تصحیح كنند. اینجور نباشد كه خیال كنند بازاری یعنی یك عمل خلاف، یك جرم، یك كاری كه ضد ارزش هست. نه، اینجور نیست. ما در دوران انقلاب هم، در دوران اوج نهضت و شروع نهضت و آغاز پیدایش نهضت هم دیدیم كه كسبه و بازاریها بزرگترین خدمت را آن روز به انقلاب كردند. شما تاریخچهی انقلاب را اگر خودتان نبودید، نگاه كنید، مطالعه كنید، یا اگر بودید، در خاطرتان مرور كنید، خواهید دید از اول همین كسبهی معمولی و همینهائی كه توی بازارها و خیابانها مغازه داشتند، همینها بودند كه به حركت انقلاب كمك كردند. بله یك عده پولدارهای بزرگ، معاملهگرهای بزرگ، افرادی كه هیچ حدی را برای كار خودشان نمیشناسند كه غالباً هم آنها از این طبقهی متوسط و معمولی بازاریها نبودند، طبقات دیگری بودند، خیلی از آنها روشنفكرهای از فرنگ برگشته و تحصیلكردهای بودند كه آمده بودند با استفاده از زرنگی و سواد و آگاهی خودشان، شركتها به ثبت داده بودند، به وجود آورده بودند، كارخانهها تولید كرده بودند، از بانكها وامهای غیر منصفانه گرفته بودند، ثروتهای زیادی داشتند، به خدا و دین و هیچی هم اعتقاد نداشتند، بیشترین ضربه را هم به اقتصاد جامعه آنها زدند. امروز هم كم و بیش، گوشه و كنار اینجور آدمهای زرنگِ خدانشناسِ دیننشناسِ در حقیقت ضد انقلاب وجود دارند كه البته با اینها بایستی مبارزه بشود. این یك بحث است، اینی كه خود معامله كردن و كسب و كار یك جرم باشد، یك خلاف باشد، یك ضد ارزش باشد، این یك بحث دیگر است؛ چنین چیزی در اسلام وجود ندارد. بنابراین ما به طور خلاصه در این نكتهی آخر این را میگوئیم كه آن حدودی كه برای كسب و كار آزاد در اسلام معین شده، غیر از آن حدودی است كه در ماركسیست معین شده و بایستی این را از هم تفكیك كرد و از هم جدا كرد.
نكتهی دیگری كه امروز نكتهی آخری خواهد بود كه عرض میكنم، این است كه جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یك ضد ارزش و یك گناه و شاید یك گناه كبیره است. اینجور نیست كه چون كار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع كند و آن را نگه دارد، در حالی كه جامعه به ثروت او و به امكانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نكند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یك اصل است؛ باید در راه خدا خرج كرد. نمیگویند معامله نكنید و تحصیل مال نكنید، بكنید، اما خرج كنید. اسلام مردم را عادت میدهد كه آنچه را كه به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف كند و خرج كند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر كسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراك مسرفانه، با پوشاك مسرفانه، با مركب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج كرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت كرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد كه من به این دو آیه اشاره میكنم كه اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ كلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛ آن كسانی كه بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میكنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل كردن معنایش این نیست كه فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلكه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه كه در شریعت اسلامی معین شده كه باید ادا كند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی كه جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج كند. آنوقتی كه جهاد متوقف به مال یك ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست كه بدون آن كار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی كه در جامعه فقرای زیادی هستند كه دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بكند، آنوقت آیا اسلام راضی است كه همین طور فقرا در این فقر زندگی كنند یا مشكلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی كند، یك عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع كنند كه از همین امكانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض كنیم كه از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض كنیم كه از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض كردیم فراهم نمیشود كه هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ كنند و نگه دارند در حالی كه جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلكه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است كه: «الّذین یكنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛ آن كسانی كه طلا و نقره را گنج میكنند، ذخیره میكنند و در راه خدا آن را انفاق نمیكنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن كسانی كه پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میكنند و ذخیره میكنند و در حالی كه نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیكنند، آن هم مشمول همین «یكنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه كبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناكی مژده بده؛ یعنی بگو كه منتظر عذاب دردناك الهی باشند كه این عذاب دردناك هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد كه البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلكه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممكن است عذاب اخروی باشد، كه احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این كار خواهد شد. بنابراین انفاق یك عمل واجب و لازم هست كه من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم كرد و عرض خواهم كرد كه این را به عنوان یك وظیفهی عمومی تلقی كنید. انفاق فقط وظیفهی یك عدهی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلكه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میكنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته كمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یك دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی كه جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض كردیم یك روزی را كه هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد كفاف و رفاه دارند و زندگی میكنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فكر نمیكنیم كه ایرادی داشته باشد كه آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد كه آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی كه جامعه احتیاج دارد، میبینیم كه با آن پولی كه این آقا صرف یك میهمانی میكند، صرف یك خرید بیجا میكند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانكهای گوناگون نگهداری میكند، در حالی كه به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میكند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است كه اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، كلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد كرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در كشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند كرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول كنیم كه اینها كنز ثروت كنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نكنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یك شكل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یك حكم اخلاقی فقط نیست، بلكه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بكنند كه حالا انشاءاللّه در خطبهی بعد در دنبالهی همین بحث یك قدری بیشتر در مسائل مربوط به انفاق بحث خواهم كرد.1366/08/15
لینک ثابت
در جمعهی قبل عرض كردم كه نكاتی در باب آزادی اقتصادی عرض خواهم كرد و پنج نكته را عرض كردم. برای اینكه یك خلاصهای در ذهن برادران و خواهران بماند، آن پنج نكته را به صورت تیتر عرض میكنم، تكرار میكنم و بعد یكی دو نكتهی دیگر هم كه حائز اهمیت هست، به آن اضافه خواهم كرد. نكتهی اول این بود كه اگر گفته میشود كه در اسلام آزادی فعالیت اقتصادی برای همهی مردم هست، این را نباید با آزادی در سرمایهداری غربی اشتباه كرد؛ آن چیزی است و این چیز دیگری. همانقدر كه نظر اسلام در باب آزادی فعالیت اقتصادی با نظر كمونیستها و ماركسیستها اختلاف دارد، شاید بشود گفت به همان اندازه هم با نظر مكتب سرمایهداری كه در غرب حاكم و مورد عمل هست، اختلاف دارد. نكتهی دوم این بود كه آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی برای همهی مردم در صورتی تأمین خواهد شد كه در جامعه مقرراتی وضع بشود و اعمال بشود كه همهی آحاد مردم فرصت استفاده از امكانات طبیعی را و ثروتهای خدادادهی برای همهی مردم را بتوانند پیدا كنند. یعنی همهی مردم بتوانند از زمینها، از جنگلها، از دریاها، از منابع و معادن و از انفال و همهی چیزهائی كه جزو ثروتها و منابع عمومی است، استفاده كنند. اینجور نباشد كه در جامعه از این منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی عدهای بتوانند استفاده كنند و عدهی دیگری به آن حدی نرسند كه از این منابع طبیعی استفاده كنند. مقرراتی این چنین در جامعه لازم است. نكتهی سوم این بود كه برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافیگری، جلوگیری از تُرف در جامعه، كه در قرآن به آن مكرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است كه بر این فعالیت آزاد كنترل و نظارتی وجود داشته باشد كه آن كنترل از طرف دولت و حكومت اسلامی است و حاكم اسلامی حق دارد كه نظارت خود و كنترل خود و حسابرسی خود بر كیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ كند و این تكلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تكلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است. نكتهی چهارم این بود كه اگر ما فعالیت اقتصادی را در جامعهی اسلامی آزاد میدانیم بر حسب نظر اسلام، این آزادی باید به حدی نرسد كه دارندگان سرمایههای بزرگ این قدرت اجتماعی و سیاسی را پیدا كنند كه در سرنوشت سیاسی جامعه دخالت و اعمال نفوذ كنند؛ آنطوری كه امروز در كشورهای غربی هست. در جامعهی غرب همان طور كه گفتم و غالباً میدانید، سرمایهدارها هستند كه سیاستها را تعیین میكنند و سیاستمدارها را بر سر كار میآورند یا كنار میزنند. این در جامعهی اسلامی مقبول نیست و پولدار و سرمایهدار و طبقهی اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا كند كه یك عده پولدار و ثروتمند و گردنكلفت در مسائل سیاسی جامعه دخالت كنند: وكیل بیاورند، وكیل ببرند، قدرتمندان را بیاورند، رئیس جمهور بیاورند، سیاستمدارها را عوض كنند، سیاستها را دیكته كنند، قانونها را بر قوهی قانونگذار تحمیل كنند. این هم در جامعهی اسلامی به هیچ وجه مقبول نیست و هر چیزی كه به اینجا منتهی بشود، یك خطر و واجب الاجتناب است. نكتهی پنجم و نكتهی آخری كه آن روز عرض شد، این بود كه حالا كه در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همهی مردم كارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان كار كنند، خودشان تلاش كنند، خودشان تأمین درآمد بكنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی كه شما در قرآن در آیات متعددی - دهها آیه - میبینید كه اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میكنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر كنند، خود انفاق هم به معنای پر كردن همین خلأهاست. این مطالبی بود كه آن روز در پنج نكته عرض شد و امروز دو سه نكتهی دیگر را هم در همین زمینه اشاره میكنم. نكتهی اولی كه امروز عرض میكنم، این است كه فعالیت اقتصادی در جامعهی اسلامی گفتیم آزاد است؛ اما نه آزاد مطلق، حدودی دارد، مرزهائی دارد، این مرزها - كه طبیعی هم هست كه هر گونه حركت و فعالیت آزادی بالاخره یك حدودی داشته باشد - در مكتب اسلام مرزهای بخصوصی است. در جوامع سوسیالیستی هم یك نوع مرز برای داشتن مال و ثروت هست؛ آن مرزها با مرزهای اسلامی متفاوت است. در جامعهی اسلامی مرز فعالیت آزاد همان چیزهائی است كه به صورت كسبهای حرام و تصرفات حرام در مال در كتب فقهیه معین و مشخص شده. یعنی معاملهی ربوی حرام است، معاملهی ناشی از غَرر و جهالت حرام است، معاملهای كه در آن فریب كسی باشد حرام است، معاملهای كه در آن اضرار بر دیگران باشد ممنوع و حرام است، معاملهای كه ناشی از درآمدهای نامشروع باشد حرام است، احتكار كه موجب ثروتمندی بعضی میشود و معاملات ناشی از آن حرام است و از این قبیل چیزهائی كه در شرع مقدس اسلام هست كه اینها حدود معاملهگری و فعالیت آزاد اقتصادی در جامعهی اسلامی است. بعضی از اجناس و اشیا، معاملهی آنها حرام است. مثلاً خمر یا چیزهای حرام و نجس در مواردی - غیر از موارد استثنائی - معاملهی آنها حرام است. یا بعضی از اموالی كه متعلق به شخص نمیشود و متعلق به دولت اسلامی است مثل انفال، معاملهی آنها، جز در یك موارد استثنائی، برای افراد و برای بخش خصوصی، حرام است. و از این قبیل مواردی هست در فقه اسلام كه روشن و واضح و معین كرده كه این فعالیت آزاد شما ولو آنجائی كه نظارت و كنترل دولت هم آن را منع نمیكند، تا كجا جایز است و تا كجا جایز نیست و ممنوع و حرام است.1366/08/15
لینک ثابت
جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یك ضد ارزش و یك گناه و شاید یك گناه كبیره است. اینجور نیست كه چون كار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع كند و آن را نگه دارد، در حالی كه جامعه به ثروت او و به امكانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نكند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یك اصل است؛ باید در راه خدا خرج كرد. نمیگویند معامله نكنید و تحصیل مال نكنید، بكنید، اما خرج كنید. اسلام مردم را عادت میدهد كه آنچه را كه به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف كند و خرج كند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر كسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراك مسرفانه، با پوشاك مسرفانه، با مركب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج كرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت كرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد كه من به این دو آیه اشاره میكنم كه اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ كلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛ آن كسانی كه بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میكنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل كردن معنایش این نیست كه فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلكه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه كه در شریعت اسلامی معین شده كه باید ادا كند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی كه جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج كند. آنوقتی كه جهاد متوقف به مال یك ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست كه بدون آن كار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی كه در جامعه فقرای زیادی هستند كه دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بكند، آنوقت آیا اسلام راضی است كه همین طور فقرا در این فقر زندگی كنند یا مشكلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی كند، یك عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع كنند كه از همین امكانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض كنیم كه از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض كنیم كه از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض كردیم فراهم نمیشود كه هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ كنند و نگه دارند در حالی كه جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلكه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است كه: «الّذین یكنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛ آن كسانی كه طلا و نقره را گنج میكنند، ذخیره میكنند و در راه خدا آن را انفاق نمیكنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن كسانی كه پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میكنند و ذخیره میكنند و در حالی كه نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیكنند، آن هم مشمول همین «یكنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه كبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناكی مژده بده؛ یعنی بگو كه منتظر عذاب دردناك الهی باشند كه این عذاب دردناك هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد كه البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلكه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممكن است عذاب اخروی باشد، كه احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این كار خواهد شد. بنابراین انفاق یك عمل واجب و لازم هست كه من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم كرد و عرض خواهم كرد كه این را به عنوان یك وظیفهی عمومی تلقی كنید. انفاق فقط وظیفهی یك عدهی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلكه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میكنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته كمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یك دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی كه جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض كردیم یك روزی را كه هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد كفاف و رفاه دارند و زندگی میكنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فكر نمیكنیم كه ایرادی داشته باشد كه آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد كه آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی كه جامعه احتیاج دارد، میبینیم كه با آن پولی كه این آقا صرف یك میهمانی میكند، صرف یك خرید بیجا میكند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانكهای گوناگون نگهداری میكند، در حالی كه به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میكند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است كه اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، كلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد كرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در كشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند كرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول كنیم كه اینها كنز ثروت كنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نكنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یك شكل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یك حكم اخلاقی فقط نیست، بلكه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بكنند كه حالا انشاءاللّه در خطبهی بعد در دنبالهی همین بحث یك قدری بیشتر در مسائل مربوط به انفاق بحث خواهم كرد.1366/08/15
لینک ثابت
برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافیگری، جلوگیری از تُرف در جامعه، که در قرآن به آن مکرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است که بر این فعالیت آزاد کنترل و نظارتی وجود داشته باشد که آن کنترل از طرف دولت و حکومت اسلامی است و حاکم اسلامی حق دارد که نظارت خود و کنترل خود و حسابرسی خود بر کیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ کند و این تکلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تکلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است.1366/08/15
لینک ثابت
در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد. نمیگویند معامله نکنید و تحصیل مال نکنید، بکنید، اما خرج کنید. اسلام مردم را عادت میدهد که آنچه را که به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توام با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف کند و خرج کند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر کسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراک مسرفانه، با پوشاک مسرفانه، با مرکب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج کرد یا آن را نگه داشت و جمع ثروت کرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است... آن کسانی که طلا و نقره را گنج میکنند، ذخیره میکنند و در راه خدا آن را انفاق نمیکنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن کسانی که پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میکنند و ذخیره میکنند و در حالی که نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آن هم مشمول همین «یکنزون الذهب و الفضه» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه کبیره نباشد، این «فبشرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناکی مژده بده؛ یعنی بگو که منتظر عذاب دردناک الهی باشند که این عذاب دردناک هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سو آنها باشد که البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلکه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممکن است عذاب اخروی باشد، که احتمالا هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این کار خواهد شد. بنابراین انفاق یک عمل واجب و لازم هست.1366/08/15
لینک ثابت
در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همهی مردم کارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان کار کنند، خودشان تلاش کنند، خودشان تأمین درآمد بکنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی که شما در قرآن در آیات متعددی - دهها آیه - میبینید که اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میکنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر کنند، خود انفاق هم به معنای پر کردن همین خلأهاست.
جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یک ضد ارزش و یک گناه و شاید یک گناه کبیره است. اینجور نیست که چون کار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع کند و آن را نگه دارد، در حالی که جامعه به ثروت او و به امکانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نکند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد. نمیگویند معامله نکنید و تحصیل مال نکنید، بکنید، اما خرج کنید. اسلام مردم را عادت میدهد که آنچه را که به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف کند و خرج کند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر کسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراک مسرفانه، با پوشاک مسرفانه، با مرکب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج کرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت کرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد که من به این دو آیه اشاره میکنم که اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ کلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛ آن کسانی که بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میکنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل کردن معنایش این نیست که فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلکه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه که در شریعت اسلامی معین شده که باید ادا کند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی که جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج کند. آنوقتی که جهاد متوقف به مال یک ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست که بدون آن کار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی که در جامعه فقرای زیادی هستند که دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بکند، آنوقت آیا اسلام راضی است که همین طور فقرا در این فقر زندگی کنند یا مشکلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی کند، یک عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع کنند که از همین امکانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض کنیم که از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض کنیم که از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض کردیم فراهم نمیشود که هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ کنند و نگه دارند در حالی که جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلکه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است که: «الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛ آن کسانی که طلا و نقره را گنج میکنند، ذخیره میکنند و در راه خدا آن را انفاق نمیکنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن کسانی که پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میکنند و ذخیره میکنند و در حالی که نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آن هم مشمول همین «یکنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه کبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناکی مژده بده؛ یعنی بگو که منتظر عذاب دردناک الهی باشند که این عذاب دردناک هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد که البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلکه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممکن است عذاب اخروی باشد، که احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این کار خواهد شد. بنابراین انفاق یک عمل واجب و لازم هست ... این را به عنوان یک وظیفهی عمومی تلقی کنید. انفاق فقط وظیفهی یک عدهی از مردم نیست. ... متوسطین از مردم، بلکه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میکنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته کمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یک دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی که جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض کردیم یک روزی را که هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد کفاف و رفاه دارند و زندگی میکنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فکر نمیکنیم که ایرادی داشته باشد که آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد که آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی که جامعه احتیاج دارد، میبینیم که با آن پولی که این آقا صرف یک میهمانی میکند، صرف یک خرید بیجا میکند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانکهای گوناگون نگهداری میکند، در حالی که به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میکند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است که اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، کلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد کرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در کشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند کرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول کنیم که اینها کنز ثروت کنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نکنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یک شکل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یک حکم اخلاقی فقط نیست، بلکه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بکنند.1366/08/15
لینک ثابت
در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد.1366/08/15
لینک ثابت
عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است.1366/08/15
لینک ثابت
انفاق یک عمل واجب و لازم هست.1366/08/15
لینک ثابت
خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق.1366/08/15
لینک ثابت
وقتی مردم درآمد تحصیل میکنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر کنند، انفاق به معنای پر کردن همین خلأهاست.1366/08/15
لینک ثابت
انفاق یک عمل واجب و لازم هست این را به عنوان یک وظیفهی عمومی تلقی کنید.1366/08/15
لینک ثابت
آن حدودی که برای کسب و کار آزاد در اسلام معین شده، غیر از آن حدودی است که در مارکسیست معین شده و بایستی این را از هم تفکیک کرد و از هم جدا کرد1366/08/15
لینک ثابت