newspart/index2
جامعه اسلامی / جامعه/زندگی اجتماعی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
جامعه اسلامی

همه‌ی برادران و خواهران عزیز را دعوت میكنم و توصیه میكنم به رعایت تقوای الهی و استفاده‌ی از وسیله‌ی تقوا یعنی روزه‌ی ماه رمضان؛ و از این ایام و ساعات پربركت استفاده كردن، ساعاتی كه برای بنده‌ی خدا حتی تنفس در آن ساعات عبادت است. دلها را با یاد خدا آبادان كنید و به جان خود طراوت و نشاط ببخشید و به آب توبه زنگار دل و غبار جان را بشوئید. توجه و تذكر در این ساعات، در این روزها و شبها بیش از اوقات دیگر موجب نزدیكی به خداست و روزه‌ی شما امساك از مشتهیات نفسانی و چیزهای دلخواه موجب رشد و تعالی و ترقی شماست. در این روزها تقوا، یعنی مراقبت كامل از گفتار و كردار و حتی خاطرات و خطرات ذهنی، یك تمرین بزرگ برای بقیه‌ی اوقات و ایام سال است. امیدوارم در این ایام و لیالی مبارك این توفیق به همه‌ی ما دست بدهد كه خودمان را كنترل كنیم، مراقبت كنیم و گفتار و رفتار خودمان را منطبق كنیم با موازین الهی و شرعی. و آن حالت ضبط نفسی كه در این روزها به بركت روزه و به بركت این ورزش معنوی حاصل میشود، این را به عنوان ذخیره‌ای برای دوره‌ی سال خودمان نگه بداریم.
بحثی كه امروز دنبال میكنم در خطبه‌ی اول، بحث در باب آزادی بیان و اظهار عقیده است. در خطبه‌ی قبل عرض شد كه هر چند در منابع اسلامی چیز صریحی در باب آزادی اظهار عقیده بنده نیافتم، اما مجموعاً از قرائن و شواهد قرآنی و تاریخی و حدیثی استفاده میشود كه بیان معتَقَد انسان در جامعه‌ی اسلامی برای او جایز و آزاد است و هر كسی به شرط اینكه به حدود این آزادی - كه امروز آنها را عرض خواهم كرد - تخطی نكند، میتواند عقیده‌ی ذهنی خود را چه در زمینه‌ی اعتقادات و چه در زمینه‌ی امور سیاسی و چه در زمینه‌ی سلائق گوناگون اجتماعی بیان كند. اما همان طوری كه عرض شد، این آزادی دارای یك حدودی است مثل همه چیز دیگر؛ مثل همه‌ی آزادی‌های دیگر. این حدود باید نقض نشود و امروز درباره‌ی این حدود بحث كوتاهی را عرض میكنم.
قبلاً این نكته را باید برادران و خواهران توجه كنند كه این بحث یك بحث ظریف و دقیقی است. چون از هر دو طرف سوء استفاده‌هائی شده است و میشود. هم به عنوان آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده كسانی سوء استفاده میكنند و سوء استفاده‌ها كرده‌اند و علیه مصالح عمومی مردم و به زیان آگاهیِ مردم اقداماتی را كرده‌اند كه در هیچ عرفی و در هیچ منطق درستی جایز نیست. از آن طرف هم به عنوان مقابله‌ی با سوء استفاده‌ی از آزادی و به عنوان حفظ مصالح، شدت عملهائی و فشارهائی در طول زمان، در طول تاریخ، در همه جای دنیا انجام گرفته است كه آن هم قابل قبول نیست. بنابراین اگر گفته شود كه اظهار عقیده جایز است، نباید از آن این استفاده را كرد كه حتی در موارد آن سوء استفاده‌ها جایز است و اگر گفته شود كه مصالح عمومی و افكار عامه‌ی مردم در جامعه رعایتش لازم است و اگر بیان و اظهار عقیده به ضرر اینها باشد جایز نیست، از این هم نباید استفاده كرد كه هر جا سوء استفاده‌ای از نام مصالح بشود، مورد قبول ماست. در نظام اسلامی این حد و مرزی كه میان این دو مصلحت بزرگ و این دو اصل اسلامی وجود دارد، حد و مرز روشنی است كه به آن به قدر گنجایش وقت اشاره میكنم.
البته بیان عقیده و بیان فكر همه جا یكسان نیست؛ پس حكم واحدی هم قهراً ندارد. بعضی از گفتنها شعاع اثر محدودی دارد، بعكس بعضی از گفتنها شعاع اثر بسیار وسیعی دارد. بعضی‌ها اگر چیزی را، فكری را، نظری را اظهار كنند، هر اثری كه بر این اظهار نظر مترتب بشود، در یك دایره‌ی محدودی خواهد بود. بعكس بعضی دیگر اگر اظهارنظر بكنند، هر اثری كه مترتب بشود - چه خوب و چه بد - در یك دائره‌ی وسیع و گسترده‌ای خواهد بود. بعضی‌ها مطلبی را با زبان معمولی و عادی بیان میكنند كه اثر آن عمیق نیست. اما بعضی ممكن است مطلبی را به زبان هنری بیان كنند، زبان مؤثری را به كار ببرند كه دارای اثر عمیقی در دل مردم باشد. این دو با هم یكسان نیستند و اگر آثار سوئی بر اینجور بیانی مترتب بشود، اسلام میان این دو شیوه‌ی بیان فرق میگذارد. بعضی از بیانها و اظهار عقیده‌ها در شرایط عادی انجام میگیرد؛ روی اینجور اظهار بیان حساسیتی نیست؛ حتی اگر بیان گمراه كننده‌ای باشد. چون امكان مقابله‌ی با این بیان و خنثی كردن آثار سوء آن در جامعه هست. اما گاهی یك اظهار نظر، یك بیان عقیده در شرایط حساس اجتماعی انجام میگیرد؛ در آنوقتی كهجامعه و نظام اسلامی محتاج یكپارچگی است، محتاج آرامش است، محتاج تمركز است، جنگی در بین است، تهدید امنیت مرزها مطرح است، حفظ مصالح عمومی نظام مطرح است؛ اینها یك جور نیستند. حساسیت نسبت به این دو گونه ابراز بیان یكسان نیست. گاهی یك بیانی از بیانهای ممنوع مثل اهانت مثلاً به یك شخص، اهانت به یك شخص معمولی درجامعه است. گاهی اهانت به شخصی است كه اهانت او، زیر سئوال بردن او، تحقیر او، تحقیر یك ملت است، اهانت به یك نظام است، زیر سئوال بردن یك جامعه است، یك كشور است، این دو با هم یكسان نیستند. پس نمیشود كه ما به طور كلی چشمهامان را بگذاریم روی هم، بگوئیم در اسلام بیان عقیده و ابراز عقیده جایز است به طور كلی یا جایز نیست به طور كلی. شرایط مختلف است، بیانها مختلف است، گوینده‌ها مختلفند، شنونده‌ها مختلفند، محتوای مطلب مختلف است. لذا در صدر اسلام عكس‌العمل پیغمبر و خلفای اول را در مقابل بیانهای گوناگون، شما می‌بینید یكسان نیست. یك جا رسول خدا در مقابل یك مخالف می‌ایستد و او هرچه میتواند به او اهانت میكند، پیغمبر نه فقط از او انتقام نمیگیرد، بلكه به او احسان هم میكند. یعنی این بیان اهانت به پیغمبر از نظر اسلام و پیغمبر كه مجسمه‌ی اسلام است، هیچ اشكال و تعقیب قانونی ندارد؛ والّا پیغمبر او را تعقیب میكرد. یك جا هم شما می‌بینید پیغمبر اكرم فاتحانه وارد مكه میشود و چند هزار نفر مشركِ معاندِ مخالف خود را كه در میان آنها شخصیتهای برجسته‌ای مثل ابوسفیان وجود دارند، اینها را معاف میكند، عفو میكند، از تعقیب مصون میدارد، اما یك شاعری را كه در همان مكه علیه پیغمبر شعر گفته و اهانت كرده و پیغمبر را و اسلام را زیر سئوال قرار داده، غیاباً محكوم به اعدام میكند و میگوید هر كس این را پیدا كرد، خون این انسان مباح است. این ناشی از چیست؟ ناشی از این است كه نوع بیان و محتوای بیان و محیط بیان و مخاطب بیان و ابزار بیان دارای احكام مختلفی هستند، یكسان نیستند و شرایط گوناگون، اوضاع و احكام و احوال گوناگونی را به وجود می‌آورد. این به طور مجمل در ذهن شما برادران و خواهران باشد تا بعضی از حدود ممنوعیت بیان را من عرض كنم. البته بحث میتواند مفصل بیان بشود؛ من نمیخواهم وارد بحث به طور گسترده بشوم كه خطبه‌های دیگری را هم اختصاص بدهم؛ به طور اجمال بیان میكنم. اگر بعد باز مطلبی به نظرم رسید كه ناگزیر باید گفت، در خطبه‌ی دیگری عرض خواهم كرد.
یكی از حدود اصلی در بیان، مسئله‌ی اضلال است. یعنی هر بیان عقیده‌ای آزاد است، مگر بیان اغواگر و گمراه كننده. بیان اغواگر و گمراه كننده و به تعبیر رایج ضال یا مضل، كتب مضله یا كتب ضاله، این غیر از بیان باطل و خلاف حق است. گاهی یك مطلبی خلاف حق است، باطل است، اما گمراه كننده نیست، كسی را تحت تأثیر قرار نمیدهد. مثل مطالب باطل در حوزه‌های علمی، در میان دانشمندان، برای اهل فن و خبرگان، كتاب گمراه كننده‌ای كه اگر دست یك آدم كم سواد بیفتد، او را اغوا خواهد كرد، برای یك دانشمند وسیله‌ی كار است؛ نه فقط اغوا كننده نیست، بلكه از او نظر دشمن را به دست می‌آورد و علیه او فكر میكند و اندیشه و بیان ابراز میكند. پس مضر كه نیست، مفید هم هست. گاهی در یكجامعه‌ای یك سخن به خاطر سطح بالای افكار مردم گمراه كننده نیست؛ حرفی است كه اگر گفته بشود، كسی را گمراه نخواهد كرد، ولو باطل است. گاهی شرایط گفتن یك حرف باطل با شرایط آن كسی و آن دستگاهی كه میخواهد جواب به آن حرف باطل بدهد، شرایط برابری است. مثل اینكه مثلاً در پای منبر امیرالمؤمنین كسی بلند میشود، مطالبی را بیان میكند كه اگر آن مطالب را در غیاب امیرالمؤمنین، در غیر مسجد جامع كوفه كه خود علی (علیه السّلام) آنجا حاضر است، بیان كند، شاید دلهای بسیاری از مردم را گمراه كند. اما بیان آن حرف در مسجد امیرالمؤمنین اغوا كننده و گمراه‌گر نیست؛ لذا امیرالمؤمنین با این بیان ولو مغرضانه است، از روی غرض این بیان صادر شده، سالم نیست، انتقاد توأم با سلامت نیست، اما با او برخورد امیرالمؤمنین یك برخورد كاملاً خونسرد و دور از موضعگیری است. چرا؟ چون شرایط، شرایط یكسانی است. یك نفری بلند شده، یك حرفی را زده، یك شبهه‌ای را القا كرده، امیرالمؤمنین هم آنجا حاضر است، این شبهه را برطرف خواهد كرد و همه به حقانیت منطق علی ایمان خواهند آورد و گمراهی منطق او را میفهمند. این اشكالی ندارد، ولو بیان، بیان باطلی است و در یك جائی هم ممكن است گمراه كننده باشد. پس شرایط بیان یك حرف باطل، چگونگی بیان یك حرف باطل متفاوت است؛ همه جا حرف باطل حرف گمراه كننده و اغواگر نیست. آنجائی كه اغواگر است، مقابله‌ی با او لازم است و ممنوع است از نظر اسلام و مقررات اسلامی جلوی بیان او را میگیرد. مثل اینكه ما همین امروز در بسیاری از مجالس و مجامع می‌بینیم كه مسئولین نظام یا گویندگان عالیقدری كه در نظام جمهوری اسلامی ولو مسئولیتی هم ندارند اما مبیّن و مدافع نظرات نظام و جمهوری اسلامی هستند، اینها در مجامعی، در مجالسی مطالبی را بیان میكنند، در همان مجلس سئوالاتی از آنها میشود، این سئوالات بعضی هم گاهی مغرضانه است، بعضی شبهه است، اشكال است، فقط سئوال نیست، اما پاسخ به آنها به عنوان پاسخ به یك سئوال هست. یعنی هرگز هیچ مسئولی را شما ندیدید در هیچ مجلسی كه از سئوالی كه از او میشود، ولو آن سئوال مغرضانه باشد، برآشفته بشود، عصبانی بشود، آن سئوال كننده را نكوهش كند یا احیاناً مورد تعقیب قرار بدهد. نه، سئوال است، ولو سئوال مغرضانه‌ای هست، جوابش را خواهد داد. آنچه كه در پای منبر امیرالمؤمنین و خلفای اول بیان میشد، از این قبیل بود. این بیان اگرچه باطل است، اما گمراه كننده نیست. اما بعضی از بیان‌ها گمراه كننده است، او را اسلام اجازه نمیدهد. اگر یك سخنی از گوینده‌ای در فضا و محیطی و در شرایطی و با مخاطبینی صادر بشود كه مایه‌ی گمراهی جمعی از مردم هست، این از نظر اسلام ممنوع است. دلیل و فلسفه‌ی این ممنوعیت هم واضح است؛ چون اساساً آزادی برای هدایت افكار است، برای رشد افكار است، برای پیشرفت جامعه است. آن آزادی‌ای كه موجب گمراهی افكار باشد، موجب ركود افكار باشد، موجب عقبگرد جامعه باشد، این یقیناً قابل قبول نیست. پس یكی از مرزهای آزادی بیان عبارت است از اغواگری، گمراه‌سازی. هر سخنی كه گمراه كننده و به خطا افكننده‌ی دلها و ذهنها در جامعه باشد، این ممنوع است.
یكی از مرزها، تشنج عمومی در جامعه است. در قرآن، اگر برای آزادی بیان عرض كردم من یك دلیل و مدرك صریحی پیدا نكردم، برای آزاد نبودن بیان در موارد تشنج عمومی، دلیل واضحی هست كه در سوره‌ی احزاب در آیه‌ای میفرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّك بهم». «مرجفون» یعنی آن كسانی كه درجامعه تشنج‌آفرینی میكنند، جامعه را به اضطراب میكشانند، به حركات ناسالم میكشانند؛ اینها مرجفون در مدینه‌اند. «مرجف» یعنی آن كسی كه با سخن خود، با شایعه‌پراكنی خود، با موضعگیری خود، با اظهارنظر خود جو عمومی جامعه را به تشنج میكشاند. این قابل قبول نیست، حتی در جامعه‌ی كوچك زمان پیغمبر. مدینه مگر چقدر بوده؟ همه‌ی مدینه به قدر یكی از محلات تهران نه وسعت داشته و نه جمعیت داشته؛ این سر تا پای نظام اسلامی در زمان پیغمبر است. اما در همان جو هم چون دشمنی زیاد است، چون مخالفت دشمنان جدی است، چون قدرتهای بزرگ متحد شدند علیه اینكه نظام مدینه‌ی نبوی را از بین ببرند، چون احزاب همدست شدند برای اینكه اسلام را ریشه‌كن كنند، چون هنوز افكار و ایمانها و دلها آن عمق لازم را در زمینه‌ی مسائل اسلامی به طور عام پیدا نكرده، لذا مرجف در مدینه قابل گذشت نیست: «لنغرینّك بهم»؛ یعنی اگر دست بر ندارند این شایعه‌پراكنها، این تشنج‌آفرینها، این كسانی كه جامعه را از سلامت و از سكون و آرامش خودش میخواهند خارج كنند، ما تو را «اغرا» خواهیم كرد به آنها؛ یعنی تو را به جان آنها خواهیم انداخت تا انتقام مردم را بگیری. یعنی یك لحن شدیدِ خشن در مقابل كسانی كه جو سالم جامعه را حاضر نیستند تحمل كنند و سلامت جامعه را به حال خود بگذارند. حالا جنجال كنیم كه این بر خلاف روشهای دموكراسی غربی است، دموكراسی غربی این را قبول ندارد. خب ما در بسیاری از جهات موكراسی غربی را اصلاً قبول نداریم؛ آن آزادی و دموكراسی نیست، آن فتنه است، آن دروغ است، آن فریب است و همان طور كه در خطبه‌ی قبل عرض كردم، حتی در خود دموكراسی‌های غربی هم علی‌رغم اینكه شعار آزادی بیان را علم كردند و آن را تو سر بلوك شرق زدند - یعنی جوامع سوسیالیستی و كمونیستی، كه میگویند شما ندارید، ما داریم - در عین حال در خود آن كشورها هم آزادی بیان به معنای حقیقی كلمه اصلاً وجود ندارد و جنجالی كه آنها میكنند علیه یك بیان درست و حقیقتگو از قبیل همان جنجالی است كه كفار قریش اطراف پیغمبر میكردند. كسی نمی‌آمد دهن پیغمبر را بگیرد كه آیه‌ی قرآن نخواند؛ چون به هر دلیلی این كار را نمیتوانستند بكنند، اما آنقدر جنجال علیه اطراف پیغمبر به راه مینداختند كه كسی صدای تلاوت قرآن به گوشش نرسد. امروز روش غرب، روش آمریكا، روش تبلیغات صهیونیستی جهانی این است. بنابراین آنها هم آزادی به هیچ وجه ندارند؛ اما به‌هرحال ما روشها و پایه‌هائی را كه از روی سیاستهای مغرضانه اساساً در زمینه‌ی مسائل آزادی در غرب گذاشته شده - كه بنده مفصل درباره‌ی این مطلب در چند خطبه در همین سلسله‌ی بحثها صحبت كردم - قبول نداریم و تكرار نمیكنم. به هر حال اسلام اینجوری است؛ تشنج‌آفرینی را در جامعه قبول نمیكند. این یكی از مرزهاست. كسی حق ندارد بگوید كه من میخواهم عقیده‌ی خودم را بیان كنم و بیان در اسلام آزاد است؛ اجازه بدهید من حرفم را بزنم. بله، بیان آزاد است، اما اگر با این بیان كسی بخواهد جو آرام جامعه را، سلامت محیط همزیستی مردم این جامعه را به هم بزند، اسلام به هیچ وجه این را قبول ندارد. میفرماید: «لنغرینّك بهم»؛ دستگاه‌ها موظف خواهند بود كه یك چنین بیانی را در مقابلش بایستند و تعقیب قانونی و سیاسی و حقوقی بكنند؛ این قابل قبول نیست. این هم یكی از مرزهای آزادی است. پس بیان اظهار عقیده غیر از تشنج‌آفرینی است.
یكی از مرزهای آزادی بیان، افشای اسرار مملكتی است كه این هم باز در قرآن موردی دارد كه به آن اشاره یا تصریح شده و آن سوره‌ی نساء است كه در باب جنگ و تحریص مردم به جهاد و مسائل گوناگون جنگ در سوره‌ی نساء مفصلاً بحث پرشور و كاملی را بیان میكند؛ بعد در باب آن كسانی كه مخالف روال جامعه‌ی اسلامی هستند، میفرماید كه: «و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به»؛ خصوصیت این آدمهای ناباب به حسب این آیه و آیات این است كه اگر از امن یا خوف، به هر حال اسرار مملكتی، چه اسراری كه برای مردم در جای خود خبر خوش ممكن است به حساب بیاید، چه اسراری كه برای مردم خبر ناخوش ممكن است به حساب بیاید، گیرشان بیاید، بدون هیچ ملاحظه‌ای، بدون رعایت هیچگونه مصلحتی، می‌آیند این خبر را در مقابل مردم افشا میكنند، كه به حسب این آیه و در شرع مقدس، این مذموم و ممنوع است. مفسرین در ذیل این آیه میگویند مثلاً اگر خبر پیروزی برسد؛ خب، خبر پیروزی كه خبر خوبی است، اما مگر هر خبر خوبی را باید آناً افشا كرد؟ نه، ممكن است افشای این خبر یك مفاسد جنبی داشته باشد. آنجائی كه نیروهای ما در جبهه‌ی نبرد بر دشمن پیروز میشوند، این پیروزی را در جای خود، در وقت خود، به اندازه‌ای كه هیچگونه سوء استفاده‌ای علیه مردم و علیه جنگ از او نشود، باید بیان كرد؛ والّا اگر همین خبر پیروزی هم بی‌ملاحظه گفته بشود، ممكن است دشمن استفاده‌ی نوع دیگری از این بكند. لذا بایستی خبر را: «ولو ردّوه الی الرّسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الّذین یستنبطونه منهم»، برگردانند به اولی الامر؛ یعنی به مسئولین. حتی خبر را هم به مسئولین برگردانند، مسئولین با ملاحظه‌ی مصالحی كه وجود دارد، این خبر را در اختیار مردم بگذارند. اوائل انقلاب شعارهائی گاهی روی در و دیوار هم نوشته میشد كه فلان مطلب را مثلاً افشا كنید، فلان لیست را كه در پرونده‌های پنهانی مراكز اسناد هست، چرا افشا نمیكنید؟ چرا در اختیار مردم نمیگذارید؟ خطاب به مسئولین، خطاب به دولت و شورای انقلاب و مسئولین آن روز. ما همان وقت میفهمیدیم كه دستهای خائن دارند این كار را میكنند. اینجور میخواستند وانمود كنند كه یك اسراری وجود دارد كه این اسرار را باید مسئولین برای مردم افشا كنند، اما افشا نمیكنند؛ چون به مردم اطمینان ندارند یا اینكه به دلیلی مصالحشان ایجاب نمیكند. بعد البته كاملاً روشن شد كه كدام گروهك و برای چه مقصودی میخواسته كه اینها افشا بشود؛ نه برای اینكه مردم بفهمند، برای اینكه خودش بفهمد. برای اینكه آن ابرقدرتی كه این دارد برای او كار در كشور میكند، او بفهمد. خیلی از اسرار اینجوری است. مردم یقیناً امین همه‌ی اسرار حكومت هستند، آنی كه امین نیست، آن گوش نامحرمی است كه در میان مردم خودش را جا میزند؛ آن عامل دشمن، آن جاسوس دشمن، آن شنود دشمن و از این قبیل چیزها. یا خبری كه اگر به گوش دوست هم برسد، او بدون توجه این خبر را افشا میكند، یك چنین خبرهائی را در اسلام اذاعه و افشای آن را جایز ندانستند. حالا اگر كسی بیاید به عنوان آزادی بیان مسائلی را راجع به جنگ، راجع به مسائل سیاسی، راجع به مسائل درونی كشور یا درونی دستگاه‌ها كه برای ذهن مردم ممكن است تشنج‌آور باشد، ممكن است اسرار مملكتی را در اختیار دشمن قرار بدهد، ممكن است یك نقطه‌ی ضعفی را برای دشمن از نظام اسلامی آشكار كند، افشا بكند، این هم ممنوع است؛ اسلام اجازه نمیدهد كه اینگونه خبر هم پخش بشود. این بیان هم بیان ممنوع است.
همین طور تحریف. از مرزها، مرزهای عدم آزادی، یكی‌اش تحریف است. البته تحریف چون جنبه‌ی علمی دارد، قاعدتاً زبانهای علم و زبان دانشمندان میتوانند سریع در مقابل او بایستند و باید هم بایستند، جنبه‌ی سیاسی‌اش كمتر است. اما اگر در مواردی تحریف حقایق، تحریف دین، تحریف مسائلی كه از اسلام در اختیار مردم قرار باید بگیرد، این به شكل محرّفی، تحریف شده‌ای، این مطالب بیان بشود و تحریف بشود، اینجا هم آنجائی است كه حكومت اسلامی و نظام اسلامی باید برخورد كند. اینها بخشی از مرزهای آزادی بیان است. بنابراین بیان، بیان عقیده و اظهار عقیده در محیط سالم آزاد است. آنجائی كه مصالح مملكت، مصالح كشور به این دلایلی كه اشاره شد - شایعه پراكنی، تشنج، به هم زدن سلامت عمومی جامعه، و مصالح عمومی - با این بیان تهدید میشود، این ممنوع است و مصالح عمومی آنقدر مهم است كه اسلام برای خاطر مصالح عمومی یك جاهائی مسجدی را آتش میزند. پیغمبر اكرم یك مسجد را آتش زد، چون این مسجد محلی شده بود كه منافقین در آن جمع میشدند، گرد می‌آمدند، و بنا بر این بود كه دور هم در این مسجد بنشینند، جمع بشوند و علیه پیغمبر مطالبی را با همدیگر تفاهم كنند و خوراك برای تشنج‌آفرینی در جامعه به وجود بیاورند. پیغمبر از جنگ تبوك كه برگشت، سر راه هنوز به مدینه نرفته، این مسجد را خراب كرد و آتش زد و صاف كرد و آمد وارد شهر شد؛ یك چنین برخورد قوی و قاطعی را اسلام با مصالح عمومی جامعه دارد. البته در این باب همان طور كه عرض كردم، بحث زیاد است. آنجاهائی كه حساسیت در تأثیر بیان بیشتر هست، طبعاً برخورد اسلام هم قوی‌تر است. حتی در مسائل شخصی؛ لذا شما می‌بینید كه تهمت زدن به زن مؤمن، خب در قرآن منع شده، ممنوع شده و چقدر اسلام برای این كار مجازات معین كرده كه تهمت به زنان مؤمن زده نشود؛ اما یك جا یك شایعه نسبت به همسر پیغمبر در سوره‌ی احزاب به قدر شاید بیش از همه‌ی آن آیات رویش بحث میشود كه قضیه‌ی «افك» باشد كه یكی از همسران پیغمبر - حالا بین مفسرین اختلاف هست كه یا ماریه‌ی قبطیه بوده یا عایشه - مورد یك سوء ظنی قرار میگیرند و منافقین علیه اینها مطالبی را پخش میكنند و اشاعه میدهند و رسول خدا برخورد میكند با این قضیه و مغموم میشود، غمگین میشود، جبرئیل نازل میشود، آن آیات بسیار تند و ملامت‌آمیز سوره‌ی احزاب نازل میشود كه چرا شما اجازه میدهید - حتی به مؤمنین - كه كسانی یك چنین شایعه‌پراكنی را بكنند؟ چرا؟ چون مورد، مورد حساسی است، مسئله‌ی پیغمبر است، مسئله‌ی شأن پیغمبر و آبروی پیغمبر و شخصیت پیغمبر مطرح است. نسبت به یك زن عادی هم قضیه مهم است، اما نه به این اهمیت. بنابراین موارد مختلف است. این راجع به حدود آزادی بیان.
اما نكته‌ی پایانی در این بحث امروز من این است كه اسلام یك خصوصیت دیگری دارد و آن این است كه یك جاهائی عدم بیان را اسلام ممنوع كرده. یعنی مسئله فقط این نیست كه بیان كردن مجاز است، بلكه بالاتر از این، بیان نكردن حرام است. یك جاهائی باید بیان كرد؛ آنجاهائی كه كتمان حقیقت علیه مصالح نظام اسلامی است، علیه منافع رشد فكریجامعه است، آنجا بیان واجب است، كتمان حقیقت حرام است، كه این هم یكی از خصوصیات اسلام است كه آیات فراوانی در قرآن دارد؛ برادرانی كه میخواهند دنبال كنند، آیات بیان و تبین: «لتبیّننّه للنّاس و لا تكتمونه»، آیات كتمان، اینها را در قرآن ملاحظه كنید، خواهید دید كه بیان كردن و ارائه‌ی حقیقت كردن در یك جاهائی لازم است و این تضمین واقعی بقای نظام بر خط اسلام است. یعنی اگر مصالح نظام اسلامی و مصالح مسئولین، مصالحی كه ارتباط به اسلام دارد، نه مصالح شخصی‌شان، آنقدر مهم است كه یك جاهائی بیان كردن را غیر مجاز میكند، اما همین نظام، همین دستگاه، همین مسئولین، اگر قرار شد از خط اسلام منحرف بشوند، اگر بنا شد كه راه را عوضی بروند، اگر سرنوشت نظام اسلامی تهدید به انحراف از مبانی اسلامی شد، اینجا تكلیف چیز دیگری میشود، اینجا بیان كردن واجب است، امر به معروف و نهی از منكر لازم است، نصیحت لائمة المسلمین لازم است و افشای حقایق برای مردم لازم است كه مجموعه‌ی اینها نظر اسلام را در باب بیان و آزادی اظهار عقیده روشن میكند.1366/02/18

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی