وظیفهای كه امروز در نظام جمهوری اسلامی بر عهدهی علما و روحانیون است، از چند جهت وظیفهی استثنایی است: هم برای خود ما در طول تاریخ روحانیت شیعه و فقاهت اسلام استثنایی است و هرگز چنین دورانی را نداشتیم كه فقها و علما وظیفهی سنگینی مانند امروز داشته باشند، و هم نسبت به سایر علمای دین در سراسر جهان این وظیفه استثنایی است؛ چون در كشور و جامعهی ما نظامی استقرار پیدا كرده است كه بر مبنای تفكر و شریعت اسلامی شكل گرفته و اداره میشود و این نظام پذیرفته است كه به سمت تحقق كامل شریعت و اهداف اسلامی حركت كند. علما در بلاد اسلامی، از این جهت بار سبكتری بر دوش دارند.اگرچه به یك معنا وظیفهی دفاع از دین عمومی است و سكوت علما در مقابل سلاطین و رؤسای ظالم و ضد دین و مماشات آنها در برابر سیاستهای استكباری- چه شرقی و چه غربی- قابل قبول نیست و خدای متعال وظیفهی دفاع از دین را بر عهدهی علما و مرشدان ملت و معلمان امت گذاشته است و این امر اختصاص به زمان و مكان خاصی ندارد و در همهی اقطار اسلامی، دفاع از اسلام و قرآن و شریعت اسلامی در درجهی اول بر عهدهی علماست و در هیچ شرایطی از این كار معاف نمیشوند، منتها در آن كشورها كار علما آسانتر و سادهتر است و پیچیدگی كار در نظام اسلامی را ندارد.
در آنجا مسئولیت دفاع از حیثیت جهانی اسلام و تنظیم سیستم و نظامی كه لزوماً تمام جوانب آن براساس اسلام شكل بگیرد، بر دوش آنها نیست. آنها وظیفهی امر به معروف و نهی از منكر را تا حدی كه در فقه مشخص شده و به اندازهای كه امكان اثر و یا قدرت انجام آن باشد، لازم میدانند؛ اما ادارهی نظام و مردم و ساختن و پرداختن و جمع و جور كردن مجموعهی زندگی انسانها براساس اسلام، كار بسیار پیچیده و ظریف و دشواری است كه در این زمان بر دوش ما و علما در جامعهی اسلامی است.
ممكن است آنها از لحاظ مبارزهی سیاسی، بعضی از دشواریها را داشته باشند؛ اما آن سختیها به مراتب آسانتر و سبكتر از مسئولیتهایی است كه برای دفاع از حیثیت جهانی اسلام در نظام ما وجود دارد. باید باور كنیم كه اگر امروز جمهوری اسلامی بد و ضعیف عمل كند، فقط به حیثیت این نظام صدمه نمیخورد؛ بلكه به تمام حیثیت اسلام صدمه خواهد خورد.
در حقیقت از نظر ناظران جهانی، قبة الإسلام و عَلَم و مظهر جامعهی نمادین اسلام اینجاست. اگر ما ضعیف و بد عمل كنیم و نتوانیم احكام اسلامی و عدالت اجتماعی را استقرار ببخشیم و استعدادها را جوشان سازیم و از آنها استفاده كنیم و نتوانیم اخلاق اسلامی را در جامعه رواج دهیم و روابط انسانها را به صورت مطلوب تنظیم كنیم، قضاوت دنیا این خواهد بود كه اسلام نتوانست به وعدههای خود عمل كند. میبینید كه این مسئولیت فقط بر عهدهی ماست، و علمای كشورهای دیگر كه با نظامهای متفاوت زندگی میكنند، این احساس را در خود ندارند.
داستانی را مولوی نقل كرده است كه البته نمادین (سمبلیك) است؛ ولی هرگاه به یادم میآید، بر خودم میلرزم و به خدا پناه میبرم. او میگوید:
در شهری كه هم مسلمانها و هم مسیحیها زندگی میكردند، مؤذن بدصدایی وارد محلهی مسلمانها شد و چند وعده اذان گفت. روزی یك مرد نصرانی از محلهی خود به محلهی مسلمانها آمد و سراغ مؤذن را گرفت؛ او را راهنمایی كردند، تا بالاخره مؤذن را پیدا كرد و بعد از دیدنش تشكر فراوانی از او كرد! مؤذن گفت: چرا از من تشكر میكنی؟ مرد نصرانی پاسخ داد: تو حق بزرگی بر گردن من داری كه هیچكس ندارد؛ زیرا من دختر جوانی در خانه دارم كه مدتی است محبت اسلام به دلش افتاده است و تمایل به مسلمانی دارد. هر كار میكردم، به كلیسا نمیآمد و در مراسم ما شركت نمیكرد و به عقاید ما بیاعتنا بود. ما در كار این دختر، عاجز و درمانده شده بودیم. دو، سه روز پیش كه تو اذان گفتی و این دختر صدایت را شنید، گفت: این صدای كریه از كجاست؟! گفتم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه بود كه ما راحت شدیم و بكلی محبت اسلام از دل این دختر رفت و در حال حاضر مثل زمان عادی گذشته، به زندگی خود مشغول است و در كلیسا حاضر میشود و مراسم را انجام میدهد! بنابراین، تو بودی كه دختر ما را به ما برگرداندی!
بارها به خود و دوستانم گفتهام كه مبادا ما آن مؤذن بدصدا باشیم كه عشق به اسلام را در دلها فروبنشانیم و استفهام عظیمی را كه در دنیا برای شناخت اسلام به وجود آمده است، با پاسخ منكر و زشتی پاسخ دهیم.
ما مبارزهی خود را برای اسلام و خدا شروع كردیم و قصد قدرتطلبی و قبضه كردن حكومت را هم نداشتیم. چندین بار از امام عزیزمان (أعلی اللّه كلمته) پرسیده بودم كه شما از چه زمانی به فكر ایجاد حكومت اسلامی افتادید، و آیا قبل از آن چنین تصمیمی داشتید؟ (این پرسش به خاطر آن بود كه در سال 1347، درسهای «ولایت فقیه» ایشان در نجف شروع شده بود و 48 نوار از آن درسها نیز به ایران آمده بود). ایشان گفتند: درست یادم نیست كه از چه تاریخی مسألهی حكومت برایمان مطرح شد؛ اما از اول به فكر بودیم ببینیم چه چیزی تكلیف ماست، به همان عمل كنیم؛ و آنچه كه پیش آمد، به خواست خداوند متعال بود.
امام عزیز (ره)، با ایمان و جهاد و اخلاص و عمل صالح خود، سنگ بنای حكومت اسلامی را در ایران گذاشت و خدای متعال هم نصرت خود را بر او نازل كرد. پروردگار عالم اصدق القائلین است كه فرمود: «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»، «من كان للّه كان الله له» ، «و لینصرن الله من ینصره» . این آیات و روایات، بیان حقیقت و واقعیت است.
در كشور ما، جهاد و مبارزه و تلاش و اخلاص در میان مردم نمود پیدا كرد و خدای متعال هم بركت داد و پیروزی به دست آمد و اسلام حاكمیت یافت و قرآن عزیز شد و مسلمانها در دنیا اعتزاز معنوی پیدا كردند و رویآوری به اسلام را افتخار خود دانستند و از مسلمان بودن خویش خجالت نكشیدند.
اسلام در ایران ریشه دواند و مردم ده سال با مشكلات مبارزه كردند. اینها همه از نعمات و بركات الهی است. بایستی شكرگزار و قدرشناس این نعمات باشیم و همچنان به تكلیف حساس و دقیق و ظریف خود عمل كنیم.
اگر ما نتوانیم قضای اسلامی به معنای واقعی را در جامعه پیاده كنیم و عدل اسلامی را در دستگاه قضاوت و حكومتمان نشان دهیم و نتوانیم زمینههای تداول ثروت بین اغنیا را كه اسلام آن را منع كرده است، با نظام اقتصادی درست در جامعهی اسلامی از بین ببریم و نتوانیم اخلاق و ارزشهای اسلامی را در جامعه مجسم و محقق كنیم، در نتیجه نظامی با پرچم و اسم اسلام، اما با حقیقت و معنای غیر اسلامی- و احیاناً جاهلی- خواهیم داشت؛ كه هر چیز غیر اسلامی باشد، جاهلی است؛ «فما ذا بعد الحقّ الّا الضّلال» . اگر خدای نكرده چنین شد، ما همان مؤذن بدصدایی خواهیم بود كه صدا و آهنگ ناخوش ما، به جای آنكه به اسلام عزت و آبرو ببخشد، آن را دچار سرشكستگی خواهد كرد.
در این میان، جامعهی روحانیت و حوزههای علمیه نقش اول را دارند و مسئولند كه اسلام را درست تبیین كنند و هرجا كه احتیاج به متصدیان لایق و مؤمن و عارف و آشنا به رموز اسلامی است، آنجا را پُر كنند و مردم را ارشاد و حكومت را نصیحت نمایند و با قدرت معنوی خود، مسیر مشكلات را هموار سازند.
حوزههای علمیه باید بر سه مبنا تحرك خودشان را افزایش دهند و سازماندهی و نوآوری كنند:
مبنای اول، فقه سنتی و جواهری است، كه تعبیر امام بزرگوارمان بود. صاحب جواهر، مظهر یك فقیه مقید به مقررات فقاهت و قواعد اصولی و فقهی است. او یك ملای اصولیِ مقید و دقیق و منظم بود كه از موازین رایج فقهی بین اصولیین، هیچ تخطی نكرد و در بررسی هر مسئله، شهرت و اجماع و ظواهر ادله و اصول و هرچه را كه جزو ابزارهای معمولی كار فقاهت شمرده میشود، در اختیار گرفت و آنها را با همان دقتِ یك فقیه اصولی به كار میبست. بنابراین، فقه جواهری، یعنی همان فقه سنتی رایج با متد فقاهت. این روش و متد، همان كیفیت رسیدگی یك مسئله در فقه است.
روش رایج فقها، بدین ترتیب است: اولًا، استفاده از ظواهر و علاج مشكلات ظواهر و امارات؛ و هنگامی كه فقیه دستش از امارات كوتاه شد، مراجعه به اصول، و پیدا كردن اصلی كه اینجا مجرای آن است؛ و اگر معارضهیی میان اصول وجود داشته باشد، علاج كردن آن معارضه و دیگر مشكلات باب اجرای اصول ... و بالاخره از آب در آوردن مسألهی فقهی.
این، فقه جواهری است. ما دو فقه، یكی سنتی و دیگری پویا نداریم. فقه پویا، همان فقه سنتی ماست. پویاست، یعنی علاجكنندهی مشكلات انسان و پاسخگوی حوادث واقعه است؛ و سنتی است، یعنی دارای شیوه و متدی است كه برطبق آن «اجتهاد» انجام میگیرد، و این شیوه قرنها معمول بوده و كارایی خود را نشان داده است.
باید فقاهت تقویت شود و درسها و حوزههای فقاهت مورد اهتمام قرار گیرند. اصولًا بیمایه فطیر است و بدون درس خواندن و زحمت كشیدن و ملا شدن، نمیتوان مفید واقع شد.
مبنای دوم، تزكیهی اخلاقی است، كه اگر در افراد حوزوی نباشد، همان مسألهی دزدی است كه با چراغ میآید و كار را مشكلتر میكند. این قسمت، مستغنی از بیان است.
مبنای سوم، آگاهیهای سیاسی است. اگر شما اعلم علما هم باشید، ولی زمانتان را نشناسید، محال است بتوانید برای جامعهی اسلامیِ امروز مفید واقع شوید. اگر ندانیم كه استكبار چه كار میخواهد بكند و دشمنان ما چه كسانی هستند و از كجا نفوذ میكنند، و اگر متوجه نباشیم كه در جامعهی ما چه میگذرد و چه مشكلاتی وجود دارد و علاجش چیست، و اگر اطلاع نداشته باشیم كه در جبههبندیهای امروز جهان چه جایگاهی داریم، نمیتوانیم نقش واقعی خود را ایفا كنیم.
همیشه كتك و توسری را كسانی میخورند كه بین دو جناحِ بازیگر قرار گیرند و ندانند چه اتفاقی میخواهد بیفتد و چه عواملی صحنهی بازی را به نفع خود تغییر میدهند. بصیرت و علم به زمان و استفاده از موقعیتها برای هر عاملی- چه اعلم العلماء باشد، و چه كسی كه در یك محله احكام دین را به چند نفر تعلیم میدهد- ضروری است؛ منتها هرچه مقام بالاتر باشد، آگاهیهای بیشتر و وسیعتری مورد لزوم است.
ما در طول تاریخ تشیع، به خاطر عدم آگاهی علما از حقایق جریانات دنیا، خیلی ضربه خوردیم؛ بخصوص در دویست سال اخیر كه دنیا شكل جدیدی پیدا كرد و استعمار پدید آمد و سیاستها عوض شد و دولتهای اروپایی وارد میدان سیاست جهانی شدند و به كشورهای اسلامی تعرض كردند.
هرگاه ما عالِم دین و تقیّ و باهوش و زرنگ و دقیقی مثل میرزای شیرازی و شیخ انصاری داشتیم، از شر دشمن محفوظ میماندیم و برنده بودیم؛ ولی آنجا كه قدری غفلت و ناآگاهی در كار بوده است، ضرر میكردیم، كه آن ضرر، به یك نفر و یك حوزه و یك مجموعه و یك شهر و یك سال و چند سال محدود نمیشد؛ بلكه در برخی موارد اثرش تا پنجاه سال تمام، جامعهی اسلامی را تحت فشار قرار میداد.1368/04/20
لینک ثابت