من یك نكتهای را در اینجا عرض بكنم. یك زنجیرهی منطقی وجود دارد؛ پیشها این را گفتیم، بحث شده. حلقهی اول، انقلاب اسلامی است، بعد تشكیل نظام اسلامی است، بعد تشكیل دولت اسلامی است، بعد تشكیل جامعهی اسلامی است، بعد تشكیل امت اسلامی است؛ این یك زنجیرهی مستمری است كه به هم مرتبط است. منظور از انقلاب اسلامی - كه حلقهی اول است - حركت انقلابی است؛ والّا به یك معنا انقلاب شامل همهی این مراحل میشود. اینجا منظور ما از انقلاب اسلامی، یعنی همان حركت انقلابی و جنبش انقلابی كه نظام مرتجع را، نظام قدیمی را، نظام وابسته و فاسد را سرنگون میكند و زمینه را برای ایجاد نظام جدید آماده میكند. حلقهی بعد، نظام اسلامی است. منظور من در اینجا از نظام اسلامی، یعنی آن هویت كلی كه تعریف مشخصی دارد، كه كشور، ملت و صاحبان انقلاب - كه مردم هستند - آن را انتخاب میكنند. در مورد ما، مردم ما انتخاب كردند: جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی یعنی نظامی كه در آن، مردمسالاری از اسلام گرفته شده است و با ارزشهای اسلامی همراه است. ما از این حلقه هم عبور كردیم. منظور از دولت اسلامی این است كه بر اساس آنچه كه در دورهی تعیین نظام اسلامی به وجود آمد، یك قانون اساسی درست شد؛ نهادها و بنیانهای ادارهی كشور و مدیریت كشور معین شد. این مجموعهی نهادهای مدیریتی، دولت اسلامی است. در اینجا منظور از دولت، فقط قوهی مجریه نیست؛ یعنی مجموع دستگاههای مدیریتی كشور كه ادارهی یك كشور را برعهده دارند؛ نظامات گوناگون اداره كنندهی كشور. بخش بعد از آن، جامعهی اسلامی است؛ كه این، آن بخش بسیار مهم و اساسی است. بعد از آنكه دولت اسلامی تشكیل شد، مسئولیت و تعهد این دولت اسلامی این است كه جامعهی اسلامی را تحقق ببخشد. جامعهی اسلامی یعنی چه؟ یعنی جامعهای كه در آن، آرمانهای اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگی كه اسلام برای بشر ترسیم كرده است، تحقق پیدا كند. جامعهی عادل، برخوردار از عدالت، جامعهی آزاد، جامعهای كه مردم در آن، در ادارهی كشور، در آیندهی خود، در پیشرفت خود دارای نقشند، دارای تأثیرند، جامعهای دارای عزت ملی و استغنای ملی، جامعهای برخوردار از رفاه و مبرای از فقر و گرسنگی، جامعهای دارای پیشرفتهای همهجانبه - پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی - و بالاخره جامعهای بدون سكون، بدون ركود، بدون توقف و در حال پیشروی دائم؛ این آن جامعهای است كه ما دنبالش هستیم. البته این جامعه تحقق پیدا نكرده، ولی ما دنبال این هستیم كه این جامعه تحقق پیدا كند. پس این شد هدف اصلی و مهمِ میانهی ما.
چرا میگوئیم میانه؟ به خاطر اینكه این جامعه وقتی تشكیل شد، مهمترین مسئولیت این جامعه این است كه انسانها بتوانند در سایهسار چنین اجتماعی، چنین حكومتی، چنین فضائی، به كمال معنوی و كمال الهی برسند؛ كه: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛ انسانها به عبودیت برسند. «لیعبدون» را معنا كردند به «لیعرفون». این معنایش این نیست كه «عَبَدَ» به معنای «عَرَفَ» است - عبادت به معنای معرفت است - نه؛ بلكه به معنای این است كه عبادت بدون معرفت معنی ندارد، امكان ندارد، عبادت نیست. بنابراین جامعهای كه به عبودیت خدا میرسد، یعنی به معرفت كامل خدا میرسد، تخلق به اخلاقالله پیدا میكند؛ این، آن نهایت كمال انسانی است. بنابراین هدف نهائی، آن است؛ و هدف قبل از آن، ایجاد جامعهی اسلامی است، كه هدف بسیار بزرگ و بسیار والائی است. خب، وقتی یك چنین جامعهای به وجود آمد، زمینه برای ایجاد امت اسلامی، یعنی گسترش این جامعه هم به وجود خواهد آمد؛ كه حالا آن مقولهی دیگری و بحث دیگری است.
این چیزی كه به عنوان هدف ذكر شد، یك امر بسیار والاست. من اول این را عرض بكنم؛ این مفاهیمی كه گفته شد - مفهوم عدالت، مفهوم آزادی، مفهوم تكریم انسان - با معانی اسلامیِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانی غربی خودش. آزادی در منطق اسلامی معنائی دارد، غیر از آن معنائی كه آزادی در منطق غرب دارد. تكریم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانیتِ انسان در مفهوم اسلامی مغایر است با این مفهوم در معنای غربی و تلقی غربی. یكی از مشكلات ما در طول این سالها این بوده كه افرادی آمدهاند مفاهیم اسلامی را با مفاهیم غربی ترجمه كردهاند، حرفهای غربیها را تكرار كردهاند، دنبال تحقق آنها بودند؛ در حالی كه انقلاب اسلامی برای این نیست. آزادی غربی در زمینهی اقتصاد، همین مطالبی است كه میبینید؛ همین «اقتصاد آدام اسمیتی» و رسیدن به این وضع دیكتاتوری اقتصادی موجود دنیا، كه الان دارد انحلال و فروریختگی خودش را بتدریج نشان میدهد. مراد ما از آزادی كه این نیست. آزادی انسانی به معنای آزادی اخلاقیِ بیبندوباریِ فرهنگیِ غربی نیست. ما نباید برای اینكه خودمان را در چشم غربیها شیرین كنیم، دم از حرفی بزنیم كه آنها میزنند؛ كه حرفِ غلط است، باطل است و امروز دارد بطلان خودش را نشان میدهد. ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف میزنیم؛ این نبایستی اشتباه بشود با آنچه كه در غرب در زیر این مفاهیم ترجمه میشود و گفته میشود و بیان میشود. مفاهیم اسلامی مورد نظر است؛ عدالت با معنای اسلامی خود، آزادی با معنای اسلامی خود، كرامت انسان با معنای اسلامی خود؛ كه اینها همه در اسلام روشن است، مبیّن است. غربیها هم برای خودشان یك حرفهائی دارند. در این زمینهها، در این ارزشگذاری، راه آنها، راه كج و منحرفی است.
البته در عمل - این را همه بدانند؛ البته شما میدانید - غربیها به همان مفاهیمِ مورد ادعای خودشان هم هرگز عمل نكردند. یعنی سررشتهداران، سردمداران و قدرتمندان غربی هرگز پای همان عدالتی كه گفتند، پای همان آزادیای كه گفتند، نایستادند؛ اینها را به عنوان یك تابلو مطرح كردند و زیر این تابلو هر كار خواستند، كردند. فرض بفرمائید به افغانستان حمله میكنند، زیر تابلوی ایجاد دموكراسی، اما باطن قضیه این نیست؛ باطن قضیه این است كه آمریكا یا ناتو به افغانستان احتیاج دارد، برای اینكه آنجا یك پایگاه ثابت بسازد، از آن پایگاه چین را بپاید، هند را بپاید، ایران را بپاید، آسیای جنوب غربی را بپاید.
عراق را با عنوان مبارزهی با سلاح اتمی مورد تهاجم قرار میدهند، اما باطن قضیه این نیست. البته بعد آمدند داستانسرائی كردند و گفتند بله، گشتیم، پیدا نكردیم؛ اشتباه كرده بودیم! اینجوری نیست. مگر میشود كسی به خاطر یك گزارش غلط و اشتباه و تأیید نشده، این همه خرج، هزینهی انسانی، هزینهی مالی بر خودش هموار كند و به عراق حمله كند؟ هدف از حملهی به عراق، مبارزهی با سلاح شیمیائی نبود؛ بلكه تسلط بر یك كشور ثروتمندِ نفتخیز در همسایگی جمهوری اسلامی، و تسلط بر دنیای عرب، و حمایت از اسرائیل، و تكمیل زنجیرهی استكبار در این منطقه بود.
همین حالا نیروهای ناتو مرتباً به لیبی حملهی هوائی میكنند. الان چند ماه است كه این حملات هوائی بدون هیچگونه مجوز واقعی، انسانی، قانونی و بینالمللی ادامه دارد؛ حرفشان این است كه میخواهیم قذافی را بزنیم! قضیه این نیست. مسئله، جاده صاف كردن برای شركتهای نفتی است. لیبی یك منطقهای است كه هم مشرف به مصر است، هم مشرف به تونس است، هم مشرف به سودان است، هم مشرف به الجزائر است، كنار مدیترانه است، یك قدمی اروپاست. اینها میخواهند اینجا یك مركزی داشته باشند، بتوانند بر این منطقه حكومت كنند؛ اسمش را میگذارند مبارزهی با قذافی! در حالی كه قضیه این نیست. یعنی غرب همین مفاهیم و اهدافی را هم كه خودش ادعا میكرد، غالباً پوششی قرار داد برای مقاصد شیطانی. بنابراین اگر ما میگوئیم عدالت، اگر ما میگوئیم آزادی، مقصودمان همان حرفهائی نیست كه آنها میگویند؛ همان دموكراسیِ دروغین. من با قاطعیت عرض میكنم؛ دموكراسیای كه امروز در غرب رائج است - حالا یك جاهائی استثناء است - عمدتاً این دموكراسی دروغین است؛ واقعی نیست. پس منظور ما مفاهیمی است برگرفتهی از منطق اسلام و قرآن و آنچه كه در معارف اسلامی است.
پس تشكیل جامعهی اسلامی شد هدف؛ با همین خصوصیات، با همین شاخصهائی كه گفته شد. این هدف هرگز كهنهشونده نیست. مطالبهی عدالت هرگز منسوخ نمیشود. از اولِ تاریخ بشر تا امروز، انسانها به دنبال عدالت بودهاند. هر جا قیامی از طرف مردم هست، غالباً بر ضد بیعدالتی است، بر ضد تبعیض است. انسانها دنبال آزادی هستند. خدای متعال انسان را آزاد آفریده است؛ «لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرّا»؛ خدا تو را آزاد آفریده است. انسان دنبال آزادی است؛ این یك خواستهی فطری است، این كهنهبشو نیست.
بنابراین وقتی انسان اهداف و آرمانهای نظام اسلامی را نگاه میكند - یعنی جامعهی اسلامی با این خصوصیات - میبیند اینها هیچ وقت كهنه نمیشود. انسان همیشه دنبال این آرمانهاست. هرچه هم كه حركت بكند، جا برای حركتِ بیشتر وجود دارد. مثلاً یكی از آرمانهای شما پیشرفت است. پیشرفت نهایت ندارد، آخر ندارد. «فوق كلّ ذی علم علیم»؛ هرچه شما دانش داشته باشید، بالاتر از آن، دانشی متصور است. یعنی عرصه، یك عرصهی تمامشدنی نیست. پس اینها كهنه نمیشود؛ لیكن در راه رسیدن به اینها، آن حلقهی قبلی، گفتیم دولت اسلامی است. دولت اسلامی، یعنی سازوكارها و نهادسازیهای لازم برای ایجاد آن جامعهی اسلامی؛ اینها چرا، ممكن است كهنه شود. ممكن است اقتضائات در دنیا جوری بشود كه این سازوكار، این هندسهی نظام، كامل نباشد، مطلوب نباشد، لازم باشد عوض شود؛ هیچ اشكال ندارد. نظام اسلامی این ظرفیت را دارد. اگر نظامی دنبال آن آرمانهاست، آن آرمانها كهنهبشو نیست؛ اما سازوكارها، چینش این نهادهائی كه میخواهد ما را به آن آرمانها برساند، قابل نو شدن است.
البته نو شدن به معنای این است كه اقتضائات بیرونی و واقعیتها گاهی یك چیزی را اقتضاء میكند، یك روز چیز دیگری را اقتضاء میكند؛ یك نمونهی عملیِ عینیاش همین سیاستهای اصل 44 در باب اقتصاد است. یك روز تقسیم منابع اقتصادی در كشور به آن شكلی بود كه در صدر اصل 44 قانون اساسی آمده است. اسم آوردند؛ این نهادها، این بنیادها متعلق به بخش عمومی است، اینها متعلق به بخش خصوصی است - احصاء كردند، مشخص كردند - لیكن در ذیل همین اصل آمده است كه این تا هنگامی است كه به شكوفائی اقتصاد كشور كمك كند. معنایش چیست؟ معنایش این است كه اگر شرائط جوری شد كه این تنظیم و این ترتیب به شكوفائی و پیشرفت اقتصاد كمك نمیكند، میتواند تغییر پیدا كند؛ و تغییر پیدا كرد. این، همان جابهجا كردن خطوط هندسی نظام است.
فرض بفرمائید ما یك روزی در قانون اساسی نخستوزیر و رئیس جمهور داشتیم، با یك شكل خاصی؛ بعد تجربه به ما نشان داد كه این درست نیست. امام دستور دادند گروهی از خبرگان ملت، از دانشگاهیان، از روحانیون، از مجلس شورای اسلامی، از برجستگان و نخبگان بنشینند و آنچنان كه بر طبق نیاز است، آن را تغییر بدهند. همین كار را هم كردند. یا در زمینهی قضا همین جور. در آینده هم اینها قابل تغییر است.
امروز نظام ما نظام ریاستی است؛ یعنی مردم با رأی مستقیمِ خودشان رئیس جمهور را انتخاب میكنند؛ تا الان هم شیوهی بسیار خوب و تجربهشدهای است. اگر یك روزی در آیندههای دور یا نزدیك - كه احتمالاً در آیندههای نزدیك، چنین چیزی پیش نمیآید - احساس بشود كه به جای نظام ریاستی مثلاً نظام پارلمانی مطلوب است - مثل اینكه در بعضی از كشورهای دنیا معمول است - هیچ اشكالی ندارد؛ نظام جمهوری اسلامی میتواند این خط هندسی را به این خط دیگر هندسی تبدیل كند؛ تفاوتی نمیكند. و از این قبیل.
البته همین تغییر هم باید متكی به اصول باشد. همین نگاهِ دوباره و نوسازی و بازسازی هم بایستی ناظر به اصول باشد؛ برگرفته و برخاستهی از اصول اسلامی باشد. مثلاً فرض بفرمائید شایستهسالاری. احساس بشود كه شایستهسالاری، به این شكل، بهتر تحقق پیدا میكند؛ یا عدالت، به این شكل، بهتر تحقق پیدا میكند.
در زمینهی شایستهسالاری، من باز این حدیث را از پیغمبر اكرم برای شما بخوانم. در فتح مكه، پیغمبر یك جوان نوزده ساله را گذاشتند حاكم مكه. پیغمبر مكه را كه فتح كردند، لازم بود حاكم یا فرمانداری آنجا بگذارند. این همه پیرمردها و بزرگان بودند، اما پیغمبر یك جوان نوزده ساله را منصوب كرد. بعضیها اشكال كردند كه آقا این سنش كم است، چرا او را گذاشتید؟ طبق این روایت، پیغمبر فرمود: «لا یحتجّ محتجّ منكم فی مخالفته بصغر سنّه»؛ كسانی كه با انتصاب این شخص برای فرمانداری مكه مخالفند، استدلالشان را این قرار ندهند كه چون سنش كم است، جوان است؛ این استدلال، استدلال درستی نیست. یعنی اگر استدلال دیگری دارید، خیلی خوب، بیائید بگوئید؛ اما كم بودن سن، جوان بودن، استدلال درستی نیست. «فلیس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر»؛ آن كسی كه بزرگتر است، لزوماً برتر نیست؛ بلكه آن كسی كه برتر است، در واقع بزرگتر است. افضل، یعنی شایستهتر. این شایستهسالاری است؛ خب، اینها باید رعایت شود. در همهی نظامات جمهوری اسلامی، در قوهی مجریه، در قوهی مقننه، در قوهی قضائیه، در نیروهای مسلح، در نهادهای گوناگون، این اصل شایستهسالاری باید رعایت شود. شایستهگزینی؛ گزینش باید بر طبق معیارها و صلاحیتها باشد، نه بر طبق امیال و چیزهای شخصی. این در اسلام خودش یك اصل است. تمام این تغییرها و تبدیلهائی كه در اسلام وجود دارد، بر اساس این است.
سیاستها هم همین جور. سیاستهای نظام هم ممكن است تغییر پیدا كند؛ یك روزی یك سیاست اقتصادی در كشور حاكم باشد، یك روز دیگر به اقتضای نیازها، یك سیاست دیگر؛ منتها هر دو باید از اسلام گرفته شده باشد. این تغییر هم بایستی مبتنی باشد بر اصول اسلامی. سیاست دیپلماسی ما ممكن است در یك شرائطی تغییر پیدا كند، لیكن این تغییر هم باید بر اساس اصول اسلامی باشد. اینجور نیست كه اگر چنانچه كسی سلیقهاش اینجور است، یا منفعت شخصیاش اینجور است، یا بقایش در مسند قدرت اینجور اقتضاء میكند، حق داشته باشد كه این سیاست را یا این خط را تغییر دهد؛ نه، لازم است بر طبق معیارها باشد. البته در خود قانون اساسی تضمینهای لازم برای این معنا هم پیشبینی شده است.
بنابراین نتیجهای كه میتوانیم بگیریم، این است كه نظام اسلامی آرمانهایش غیر قابل تغییر است؛ علت این است كه آرمانها، آرمانهای فطری است. نگاه به این آرمانها، نگاه هوسگونه و از سر هوسِ گذرا نیست؛ بلكه نیاز طبیعی و جوشیدهی از فطرت انسان است. نیاز به عدالت، نیاز به آزادی، نیاز به پیشرفت، نیاز به رفاه عمومی، نیاز به خُلقیات عالی، اینها نیازهای فطری انسان است. جامعهی اسلامی یعنی این. ما دنبال این هستیم. این قابل تغییر نیست؛ اما نظاماتی كه ما را به اینها میرساند، احیاناً قابل تغییر است؛ بستگی به این دارد كه اقتضائات زمانه چگونه باشد.
بنابراین با این دید، نظام جمهوری اسلامی، هم ثبات دارد، هم تحول دارد. ثبات وجود دارد،یعنی حركت، یك حركت مستمری است به سمت آرمانها؛ تذبذب و عوض كردن راه وجود ندارد؛ حركت در خط مستقیم به سمت آرمانهای معین است؛ اما سازوكارها عوض میشود. یك وقت انسان به سمت یك هدفی میرود، ناچار است سوار اتومبیل بشود، در یك بخشی ناچار است سوار قطار بشود، در یك بخشی ناچار است سوار هواپیما بشود، در یك بخشی هم ممكن است لازم باشد پیاده حركت كند؛ اما هدف تغییرناپذیر است، اگرچه شكل حركت تغییرپذیر است.1390/07/24
لینک ثابت