در انقلاب اسلامی ما - كه یك حركت دینی بود - به طور طبیعی عدالت جایگاه ممتازی داشت و دارد. در شعارهای مردمی، در قانون اساسی، در بیانات امام راحل (رضوان اللَّه علیه)، در گفتمانهای موضعی و در زمانهای مختلف و به مناسبتهای مختلف كه جمهوری اسلامی مطرح كرده، این جایگاهِ ممتاز دیده میشود. فرض كنید در دوران دفاع مقدس كه هی میآمدند فشار میآوردند و شعار صلح را مطرح میكردند برای اینكه جمهوری اسلامی را از میدان خارج كنند، آنجا جمهوری اسلامی شعار «صلح عادلانه» را مطرح كرد. خب، صلح یك ارزش مطلق نیست، یك ارزش نسبی است؛ یك جائی صلح خوب است، یك جائی صلح بد است، جنگ خوب است. اما عدالت اینجور نیست؛ عدالت یك ارزش مطلق است؛ یعنی هیچ جا نداریم كه عدالت بد باشد. خب، در جمهوری اسلامی این وضعیت وجود داشته، سرلوحهی دغدغههای نظام از اول انقلاب بوده؛ در بخش اجرای عدالت، انصافاً كارهای زیادی هم انجام گرفته؛ لیكن راضی كننده نیست. بعضی از دوستان در توصیف آنچه كه انجام گرفته، اطلاعات و آمارهای خوبی دادند؛ در زمینهی كارهائی كه انجام گرفته، شاید اطلاعات من بیشتر باشد؛ میدانم كارهای وسیعی از اول انقلاب انجام گرفته؛ لیكن مطلقاً راضی كننده نیست. آن چیزی كه ما نیاز داریم، آن چیزی كه ما دنبالش هستیم، عدالت حداكثری است؛ نه صرفاً در یك حد قابل قبول؛ نه، ما دنبال عدالت حداكثری هستیم؛ ما میخواهیم ظلم در جامعه نباشد. تا این مرحله خیلی فاصله داریم. بنابراین برای این باید تلاش كرد.
آن چیزی كه در دنبالهی این باید عرض كنم، این است: امروز كه ما به بحث عدالت میپردازیم - بحث این نشست و مطرح شدن موضوع عدالت - این دنبالهی همان دغدغهی اساسی است؛ به این معنا نیست كه در طول سالهای متمادی، ما عدالت را نشناختیم یا نظام جمهوری اسلامی مطلقا تعریفی از عدالت نداشته و حركتی نكرده؛ نه، یك تعاریف اجمالی و كلی و یك قدر متیقنهائی همیشه وجود داشته؛ همه هم با آنها آشنا بودند، كارهای زیادی هم - همین طور كه عرض كردیم - انجام گرفته. لیكن امروز كه ما این را داریم مطرح میكنیم، اولاً به این دلیل است كه میخواهیم گفتمان عدالت، یك گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد. در میان نخبگان، در میان مسئولان، در میان مردم، بخصوص در بین نسلهای تازه، باید عنوان عدالت و مسئلهی عدالت، به عنوان یك مسئلهی اصلی، به طور دائم مطرح باشد. یكی از اهداف این نشست و طرح موضوع عدالت در این نشست، این است.
یكی دیگر این است كه ما اگر بخواهیم فاصلهی بین آنچه كه از عدالت لازم داریم و باید باشد و آن وضعیت كنونی را - وضعیتی كه فعلاً مستقر است - كم كنیم، بایستی به روشها و راهكارهای جدید و مؤثر دست پیدا كنیم. باید بدانیم شیوههای كاربردی عدالت چه چیزهائی است؛ یعنی زمان آزمون و خطا را سپری شده بدانیم. در این سی سال، در موارد زیادی كارمان عبارت بود از آزمون و خطا؛ چه در آن دههی اول با گرایشی كه آن روز وجود داشت - كه بعضی از دوستان اشاره كردند - چه بعد، نقطهی مقابل در دههی دوم و در خلال اینها، روشها و رویكردهای گوناگونی دیده شده. دیگر صلاح نیست ما اینجور عمل كنیم. باید بنشینیم روشهای متقن و مبتنی بر تعاریف متقن را پیدا كنیم، تشخیص بدهیم، روی آنها مستقر شویم و حركت كنیم.
جهت سوم هم این است كه امروز كشور در مسیر پیشرفتهای جهشی است؛ این یك واقعیتی است. خوشبختانه حركت كشور به سمت پیشرفت - به معنای عام - یك حركت سریعی است. امروز با بیست سال قبل حقاً قابل مقایسه نیست. امروز حركتِ رو به پیشرفت ما جهشی است. در موقعیتی كه یك چنین حركتهای جهشی به وجود میآید، احتیاج به تصمیمگیریهای بزرگ است؛ باید تصمیمگیریهای بزرگی انجام بگیرد. خب، اگر چنانچه در این تصمیمگیریهای بزرگ، عنصر عدالت مغفولٌعنه باقی بماند، آن وقت ضررها و ضایعاتش غیر قابل محاسبه خواهد بود. لذا امروز بخصوص باید توجه به عدالت زیاد باشد؛ بخصوص رابطهی پیشرفت و عدالت مشخص شود.
اشاره كردند كه مركزی برای پیگیری مسئلهی الگوی پیشرفت پیشبینی شده، مقدمات و تمهیداتش انجام گرفته؛ انشاءاللَّه با جدیت مشغول كار خواهد شد؛ بحث عدالت هم همان جا بایستی انشاءاللَّه دنبال شود.
نكتهی بعدی این است: در مرحلهی نظری، آنچه كه ما میخواهیم به آن برسیم، رسیدن به نظریهی اسلامیِ ناب در باب عدالت است. البته باید با نگاه متجددانه، با نگاه نوآورانه، به منابع اسلامی مراجعه كرد و آن نظریه را از متن منابع اسلامی - در چهارچوبهای علمی و فنی خودش، كه بعضی از دوستان اشاره كردند - استخراج كرد. ما برای استنباط، شیوهها، متدها و روشهای علمیِ تجربهی شدهی كاملاً حسابشدهای داریم؛ از اینها باید استفاده شود. بنابراین در مرحلهی نظری و نظریهسازی، باید از منابع اسلامی و از متون اسلامی، نظریهی ناب اسلام در باب عدالت به دست بیاید. من تكیهام در این نكته این است كه نمیخواهیم از مونتاژ و كنار هم چیدن نظریات گوناگونِ متفكرین و حكمائی كه در این زمینه حرف زدند، یك نظریه به وجود بیاوریم و تولید كنیم. یعنی در این قضیه باید جداً از التقاط جلوگیری كرد، باید پرهیز كرد. در موارد متعددی ما دچار این اشتباه شدیم. بدون اینكه بخواهیم، در مرداب التقاط لغزیدیم. بیرون آمدنش خیلی سخت خواهد بود. نه، حقیقتاً باید در منابع اسلامی جستجو كنیم. این منابع، فراوان هم هست؛ كه دوستان هم اشاره كردند. در قرآن، در حدیث، در نهجالبلاغه، در نوشتههای فقهی، كلامی و حِكمی بحثهای زیادی وجود دارد كه همهاش میتواند منبع مورد استفادهی ما در پیدا كردن نظریهی ناب اسلامی باشد.
البته مثل همهی موارد دیگر، آشنائی با نظرات دیگران میتواند در فهم متون اسلامی به ما كمك كند. در همه جا همین جور است، در بحثهای حقوقی و فقهی ما هم همین جور است. ما وقتی با یك نظرِ بیگانه آشنا میشویم و ذهن ما آن اتساع لازم را پیدا میكند، از منبع اسلامیِ خودمان استفادهی بهتر و كاملتری میكنیم؛ اینجا هم همین جور است. لیكن ما باید دنبال رسیدن به نظریهی اسلامیِ ناب باشیم و از التقاط بپرهیزیم. البته بدیهی است كه علت اینكه میگوئیم نظریهی اسلامی باید خالص و ناب باشد، این است كه مسئلهی عدالت مبتنی است بر پایهها و مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی و پایههای اساسی؛ و اگر بخواهیم به نظریات غربی - كه عمدتاً آنهاست - استناد كنیم، در واقع تكیه كردیم به مبانی فلسفیای كه قبول نداریم و نمیتوانیم آنها را بپذیریم، كه همان نظرات هستیشناسی است.
مكمل این نكته این است كه اساساً رویكرد نگاه اسلامی به عدالت، با رویكرد نظامهای غربی و نظریههای غربی متفاوت است. در اسلام، عدالت ناشی از حق است؛ همان طور كه دوستان اشاره كردند - خوشبختانه حرفهای خوبی در این جلسه زده شد كه بنده را بینیاز میكند از توضیح بیشتر و توسع در كلام - و علاوهی بر این، در عدالت «باید» وجود دارد؛ یعنی از نظر اسلام، عدالتورزی یك وظیفهی الهی است؛ در حالی كه در مكاتب غربی اینجور نیست. در مكاتب غربی به اشكال مختلف عدالت مطرح میشود - در سوسیالیسم یك جور، در لیبرالیسم یك جور - با همهی تطورات و شكلهای گوناگونی كه این مكاتب داشتهاند. در هیچكدام از اینها، نگاه به عدالت، یك نگاه بنیانی و اساسی و مبتنی بر ارزشهای اصولی مثل دین و مثل اسلام نیست.
یك نكتهی دیگر این است كه در عرصهی تفكر و نظریهپردازی، ما احتیاج داریم به تعدد آراء و تضارب آراء. یعنی اینكه ما میگوئیم به یك نظریه باید برسیم و نظریهی ناب اسلامی را كشف كنیم، مبتنی بر یك مقدمات نسبتاً طولانی و گستردهای است؛ كه اهم این مقدمات همین است كه آراء متفكران تضارب پیداكند، آراء مختلفی مطرح شود؛ و این لازم است؛ این نشاط علمی است. نباید تصور كرد كه ما یك پیشداوریای داریم، یك چیزی را از قبل در نظر گرفتهایم و میخواهیم حتماً به آن برسیم؛ نه، میخواهیم با تضارب آراء بیابیم آنچه را كه حق است و آنچه كه درست است. بنابراین تضارب آراء لازم است. حد یقف هم ندارد. یعنی بعد از آنكه به نظر نهائی و مختار برای این برههی از زمان رسیدیم، باز احتمال اینكه آراء جدیدی، نظرات جدیدی، نكات تازهای در آینده مطرح شود، هست؛ هیچ مانعی هم ندارد. لیكن به هر حال نیاز هست به اینكه به یك جمعبندی قوی برسیم كه بر اساس آن، برنامهریزیهای درازمدت در كشور صورت بگیرد. بنابراین تضارب آراء لازم است؛ لیكن در نهایت ادارهی كشور نیاز دارد به اینكه به یك جمعبندی قوی و متقن و مستدل در باب عدالت اجتماعی برسد كه بتواند بر اساس آن جمعبندی، برنامههای بلندمدت را طراحی كند. البته بعد از آنكه به این جمعبندی رسیدیم، باز پژوهشهای تازهای شروع خواهد شد برای اینكه شیوهها را پیدا كنید؛ یعنی پژوهشهای كاربردی. امروز من ملاحظه كردم كه بعضی از بخشهای مباحث، مربوط به مباحث كاربردی است - بسیار هم خوب است - این دامنهاش خیلی وسیع است؛ یعنی بعد از آنكه ما به یك نظریهی متقن و جمعبندی شدهای در باب عدالت رسیدیم، تازه برای پیدا كردن شیوههای اجرا و تحقق آن در جامعه، به بحثهای كاربردی نیاز داریم؛ كه این خودش پژوهشهای فراوانی را دنبال خواهد كرد. آن وقت در اینجاست كه ما میتوانیم از تجربیات بشری استفاده كنیم.1390/02/27
لینک ثابت